یکشنبه، ۱۶ فبروری ۲۰۱۴
عبدالوکیل
کوچی
جنگ های که هم علت اند و هم معلول
جنگ سی ساله در افغانستان به همان زخم ناسوری می ماند که ویروس کشنده آن از آنسوی حظ منحوس دیورند برخاسته و در زمان اعلام کشوری بنام پاکستان متورم گردیده بود. از نظریه فوق چنین استنباط میگردد که جنگ در افغانستان نه بخاطر آنست که پاکستان آنرا دامن میزند، بلکه این رژیم جنگ طلب پاکستان است که در تبانی با شرکای داخلی و خارجی خود جنگ را در افغانستان دامن زده راه اندازی و رهبری میکند. خط تحمیلی دیورند که در زمان استعمار کهن در کمین کشور ما کشیده شد، جان مردم و بخصوص نسل نو را به قربانی میگیرد. طوری که معلوم است وقوع جنگ از سرحدات کشور بیش از نیم قرن را در برگرفته که به اشکال مختلف ادامه دارد و درسه دهه اخیر پای قدرت های کلان و جامعه جهانی را نیز به میدان تنشهای خطرناک کشانیده است. در امتداد چنین جنگ ها و طولانی شدن بحرانات ناشی از آن در برخی از نقاط جهان بنظر می رسد که بعضی از جنگ ها در ابتدا روی عوامل و علت های بوجود می آیند که در امتداد زمان خود معلول عوامل خودی میشوند. به گواهی تاریخ آنهایی که گزینه جنگ را سبب بقای خود میدانند، ایشان نیز چندان آینده خوبی هم نخواهند داشت.
بنظر میرسد که تضاد و جنگیدن یکی از طرف ها برای نابودی و از میان برداشتن جانب دیگر ظاهراً تا اندازه یی کسب شدت میکند که جنگ را برای هر دو طرف تو جیه پذیر میسازد. گفته میتوان این گونه تضاد های بظاهر عمیق همچون سیاهی شب و سفیدی روز را ماند که برغم اختلاف و گریز از همدیگر در عین زمان بدور یک دیگر خود تنیده و چرخیده تا به حدی که یکی بدون دیگری مفهوم و اهمیت خود را از دست بدهد. قدر مسلم آن است که در چشم انداز این گونه جنگها از میان طرف های درگیر برنده و بازنده مشخص نگردیده و معلوم شدن آن به زمان بیشتر نیاز دارد. بنا برآن این یک حقیقت آشکاراست که درچنین جنگ های فرمایشی و فرسایشی، صف آرایی های جنگ طلبانه ادامه داشته و هزینه آن بدوش مردم تحمیل میگردد.
جامعه بشری که جز لاینفک طبیعت است نمیتواند ازین قوانین مستثنی بوده بلکه آدم ها از همان آغاز مراحل پیدایش خویش در ارتباط و تضاد با یکدیگر تاریخ را دنبال کرده اند. قرن ها گذشت و بشریت با طی نمودن مراحل مختلف زندگی نزاع ها و کشمکش های بزرگ را تجربه کرده اند. پایان قرن بیستم به بسیاری چیز ها پایان داد. بخصوص دهه اخیر قرن بیستم با فرو پاشی نظام بزرگ سوسیالیستی جهانی همراه بود که در نتیجه آن صلح نیم بند جهان به خطر نا بودی روبرو گردید. پایان قرن بیستم معادلات بین المللی روند سیاسی و مدیریت جهانی را دگر گون ساخت. اوضاع سیاسی جهان در مجموع عوض شد. در نقشه های جغرافیای برخی از گوشه و نقاط جهان تغییراتی بوجود آمد ثبات نسبی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان برهم خورد و صلح جهان در خطر افتاد تخنیک عصری جایش را به تکنالوژی پیچیده و پیشرفته داد، بازار ها عوض شد حتی در اوضاع طبیعت نیز تغییراتی رونما گردید.
جهان در قرنی که گذشت و چندی قبل از آن شخصیت های معروف سیاسی را مانند ناپلیون بنا پارت، کارل مارکس، فرید ریش انگلس ولادیمیر ایلیچ لنین جوزف استالین، مائوتسه تونگ، لیو شالوچی، مهاتما گاندی، جواهر لعل نهرو اندیرا گاندی، داکتر هوچیمن، غازی امان الله خان، ببرک کارمل، خان عبدالغفار خان، سید جمال الدین افغان، محمد علی جناح، امیر فیصل، رضا شاه پهلوی، دکتور مصدق، جمال عبدالناصر، یاسر عرفات، وینستون چرچیل، روز ولت، ابرهام لینکن، جان کنیدی، داکتر مارتین لوتر کینگ، پاتریس لوممبا، فیدل کاسترو، چگوارا، اتا ترک، مارشال تیتو، سخاباتو، لوییس کار ولان، بیسمارک، شارل دوگل، نلسن ماندیلا، کلارا زاتگین،انگیلا دویس، لیلا خالد و دیگر ابر شخصیت های سیاسی، نوابغ و فیلسوف ها را در آغوش خود پرورانیده است که هر کدام آنان در تاریخ نقش و اثر مندی خود را داشته اند.
و اما میراث قرن بیستم برغم دستاورد های علمی پیشرفته و فراورده های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی آن دوران، باید گفت که بی ثباتی امنیت جهانی و بحران اقتصادی و اجتماعی، گسترش القاعده و تروریزم در جهان، ظهور قوت ها و قدرت های منطقوی گرایش تک قطبی جهانی، لشکر کشی های نظامی و گسترش چالش های منطقوی و فرا منطقوی، کار بری و کنترول بسا مناطق جهان از راه دور و بروز درد سر های مانند مسایل اتمی، فرقه گرایی، مشکل بازار و کشمکش های زیر نام بهار اعراب و بسا مسایل دیگر سیمای جهان را تغییر داد که نمونه مثال های آن، جنگ های جاری منطقوی خاصتا در کشور های عربی وراسلامی در شرق میانه، گوشه نقاط افریقا، عراق و افغانستان که بشکل طولانی جریان دارد درین کشور ها جنگهای برادر کشی و تبهکن که عمدتا از خارج منشاء میگیرد جوامع را بکام نیستی و نا بودی فرو می برد. کشور های عربی که در آتش نفت خود میسوزند بدلیل اینکه تیکه داران قدرت در تبانی با دلالان خارجی، توده های مردم را بگروگان گرفته و در نتیجه آن مردم بستوه آمده و منجر به صف آرایی میشوند که قدرت های سود جو و گروه های فنده منتالیست، القاعده و تروریزم بین المللی از آن سود می برند. در نتیجه دوام چنین جنگ ها تمدن بشری وزیر ساختار های اقتصادی درین کشور ها منهدم گردیده شیرازه و شالوده نظام قانونمند اجتماعی از بین میرود و جامعه در مجموع آسیب پذیر گردیده و شرایطی را بو جود می آورد که طرح صف آرایی و لشکر کشی های نظامی را ضروری میسازد. که در یکطرف عناصر فنده منتالست، فرصت طلب و استفاده جو و در مقابل آن نیرو های دولتی و قوای نظامی کمکی خارجی. در کشور های اسلامی مهمترین موضوع در جنگها تبلیغات دینی جای اول را دارد فنده منتالیست های تند رو و جنگ طلب با استفاده از عقب ماندگی های جامعه که خود عامل آن هستند سوی استفاده کرده و با بکار گیری کلمات ابزاری و عاطفی احساس عامه را بر علیه طرف مقابل خود بر می انگیزند بآنکه این گونه جنگها شکل متفاوت دارد ولی خصلتاً همان آتش و خون است که در مناطق جنگ زده جریان دارد. بگونه مثال در سوریه نیرو های جنگ طلب در تبانی با لشکر خارجی و در سوی دیگر میدان جنگ، دولت سوریه مجهز به کمک های روسیه ایران و حزب الله که معادلات جنگ را بر هم میزند. و در کشور یمن حالت بالعکس را نشان میدهد. در مصر با شرایط متفاوت از دو کشور یاد شده و در تونس و لیبیا جنبش های مردمی و بهار عرب خوانده میشود، ایران که شرایط خاص خود را دارد و روز تا روز اشتهار بزرگمنشی آن گسترده تر میشود. چنانچه اثر گذاری این سیاست بازی های بزرگ و تبلیغات کلان در سطح منطقه و جهان افسانه های گذشته بخصوص دوران جنگ سرد را در ذهن انسان زنده میسازد. زیرا در آن زمان اسلام را از خطر کمونیزم و این بار منطقه را از خطر جاه طلبی ها گویا برحذر میساخته اند و به این ترتیب بازار معاملات پر رونق شده و چشم انداز آتیه نشان دهنده استراتیژی های بزرگ.
در کشور ما افغانستان دوام بیش از سی سال جنگ نشان دهنده آنست که گروه های بنیاد گرای اسلامی در تبانی با فنده منتالیست های عربی و پاکستانی و با دستیاری القاعده و تروریزم که از خاک پاکستان وارد کشور ما میشوند دامنه جنگ را روز بروز گسترده تر ساخته چنانچه شرایط بوجود آمده ناشی از آن پای جامعه جهانی را به جنگ کشانید. جنگ طلبان پاکستانی که خود سبب اصلی صف آرایی نظامی در کشور ما هستند با این بهانه و توجیه حملات ظالمانه خود روز بروز جنگ را مطابق میل شبکه های استخباراتی ولینعمتان شان ادامه داده طبعیست که دوام جنگ، دوام موجودیت قوای نظامی نا تو را ضروری میسازد. سوال اساسی این است که آیا مردم صلحدوست افغانستان با استفاده از "کمکهای" امریکا و جامعه جهانی توان مقابله با دهشت افگنان پرتاپ شده از سوی خارج را پیدا کرده اند که سرنوشت جنگ و صلح را در کشور آبایی شان بدست خود تعین کنند. مردم افغانستان که در گرداب جنگ و بازی های بزرگ گیر مانده اند از جنگ بیزار و تشنه به صلح اند ولی اوضاع آنقدر پیچیده بنظر میرسد که صلح هم به آسانی دستیاب نخواهد گردید. تا وقتی که نیروهای وطنپرست، آگاه، روشنفکران مترقی و عدالت پسند و سایر ترقی خواهان کشور با تحمل و پذیرش یکدیگر در یک صف واحد متشکل نگردند محال است که به جنگ غلبه کرده و به صلح نایل آیند. صلح در کشور وقتی تامین شده میتواند که تمام ترقی خواهان کشور اعم از احزاب سیاسی وطندوست، گروههای چپ و دموکراتیک و سازمانهای عدالت پسند ترقی خواه روشنفکران دلسوز و آگاه در یک طیف وسیع برای تحکیم وحدت ملی و همبستگی وطنپرستانه متحد و متشکل گردیده به نیروی واحد و دژ شکست نا پذیر صلح و دموکراسی مبدل گردند تند روان چپی و راستی با نگرش تازه و دگر اندیشی، جهان را با بینش نو اندیشانه و با دید وسیع نگریسته آنگاه میتوانند و قادر خواهند بود که با نیروی اتحاد، جنگ را مهار ساخته و قوت های دفاعی وطن اعم از قوای مسلح کشور را تقویت نموده و در کنار آن با دفاع مستقلانه آرامش ملی و کلی را به ارمغان بیآورند تا تکلیف نیروهای نظامی در گیر جنگ معلوم گردد که جنگ بخاطر بقا و یا بقا بخاطر جنگ تلقی میگردد.
زنده باد صلح
عبدالوکیل کوچی
صلح عادلانه میتواند بدیل جنگ باشد
مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها بوده
و الزاماً بیانگر نظرات و دیدگاه ادارۀ سایت «اصالت» نمیباشد.