یکشنبه، ۵ فبروری ۲۰۱۲
از پوهندوی شیما غفوری
جوانه های امید
خانه ام را سوختند
سفره ام آتش گرفت
جام آبم خشک شد
مرغکان بی پناه و دربدر
هر یکی سویی، به راهی پرگرفت.
کاغذ و خط و کتابم در گرفت
هر طرف را جای گل، یک فرش خاکستر گرفت
لیک از ویرانگی های وطن
از دل باروتی این خاک وشن
سبزه ها قد بر کشید
نلغه نلغه نو نهالان سر کشید
چوچه مرغ این چمن، یکباره بال و پرکشید.
ملتی را کی توان نابود کرد
تا دلش پیوستۀ یک ره بود
گرچه راهش سالها مسدود کرد
روز و شب در زایش چاره بود
چونکه در سعی و تلاش و همدلی
در صفای عفو و رحم و باهمی
کوکب اقبال و بخت و طالع اش
روشن از خور همچو مهپاره بود.
ماربورگ ـ جرمنی ـ ۲۰۰۵
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat