نویسنده : رفیق سرور منگل

مسوولیت مطالب نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد

Tuesday 9 October 2007 15:42:44

 

 

مطالب نشر شده در «دیدگاه ها» بیانگر دیدگاه «اصالت» نمیباشد.

 

 

 جواز اتحاد ها
از کجا می آید...؟؟

 ورود به مسئله : ــ

در سیاست سوال وحدت نیروها و به انزوا بردن نیروهای مخالف یکی از مسایل اساسی و گرهی هر جنبش سیاسی و مسئله سازمانی آنست . چه این جنبش در سطح حاکمیت قرار دارد، یا غرض تصرف حاکمیت از راه های مجاز و غیر مجاز بمبارزه می پردازد مطرح است . نیروهائیکه بسوال وحدت جواب درست نمی یابند، در نتیجه به انزوا، تجرید و بالاخره به اراده گرائی و استبداد فردی در حاکمیت یا سازمان سیاسی که تصرف حاکمیت را منظور دارد، منتهی میگردد . سازمان یا حزب سیاسی تسخیر ماشین دولتی را وسیله اساسی اجرای اهداف متنوع شامل پروگرام خویش دانسته که از طریق صعود بر آن به اجرای اهداف مطروحه خود را متعهد میداند . بنا بر تجارب عملی، نظری و با درنظر داشت شرایط، اوضاع داخلی و جهانی در قبال کشور که غرض طرح برنامه علمی سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی که بر بنیاد آن خواستها و اهداف توده های وسیع مردم بتواند فعال و متشکل گردد، بطور عام و کلی نیاز مند نکات زیرین دانسته شده که به ترتیبی : اول ــ طرح اهداف، راه ها و وسایل (پروگرام سیاسی) . دوم ــ با کدام نیروها و در چه سطحی از سازماندهی، برآوردن این اهداف را میسر میداند؟ (سازمان سیاسی و مسئله متحدان)، (البته در هر دو حالت که هدف خدمت بخدا، مردم، جامعه، دین، مذهب، ملت، زبان، قوم، صلح، ترقی، دموکراسی، استقلال، رفاه، حقوق بشر، برابری، عدالت یا دفع تجاوز و جنگ، استبداد، تبعیض، نظامیگری، و غیره طوماری از این اهداف و برنامه ها و غیره را در بر میگیرد بطور عام در نظر است).
 اول ــ پروگرام سیاسی : که ماهیت، مضمون و کرکتر سازمان سیاسی یا جنبش را بیان داشته، از محتوای آن به نیات و اهداف افرادیکه در آن گرد می آیند پی برده می شود، همانطوریکه برای اجرا و تطبیق پروگرام سیاسی مرحله اجرا و شرایط و امکانات عملی، ترکیب نیروهای بالفعل و بالقوه که در زندگی روزمره جامعه حضور فعال یا غیر فعال دارند ضروری دانسته میشود، پروگرام سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی دولت و مناسبات با کشور های همجوار و جامعه جهانی، بخصوص سازمانهای بین المللی و کشورهای قدرتمند جهان بطور عام نیز از مسایل اساسی این پروگرام اند . اگر به پروگرام سیاسی حزبیکه خدمت بمردم را هدف قرار داده، عطف گردد : نخست اهداف مطروحه باید جوابگوی منافع اکثریت مطلق مردم بوده و آنرا مورد حمایت قرار دهد، و هم اشتراک فعال توده های مردم راغرض اجرای عملی اهداف مطروحه نباید از نظر انداخت . یا به اصطلاح دیگر در چوکات کشور موثر بسود اکثریت و ترقی کشور بوده (ملی ـ مترقی) و از لحاظ جهانی، با جزب مزایای تمدن جهانی و حمایت نیروهای دموکراتیک و ترقیخواه واقع گردیده و هم چنان در عرصه روابط بین المللی فعال و متکی بر همکاریهای صلح آمیز جهانی و موسسات بین المللی باشد .  بمعنی اینکه، مشی همه گیر سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی، اهدافی را تعقیب نماید که ضامن خوشبختی افراد جامعه (توده ها) (در کوتاه مدت و دراز مدت) بوده و عقب مانی اقتصادی را در کوتاه مدت سمت داده و با تامین استقلال و آزادی، صلح ـ ثبات ـ قانونیت و رفاه اجتماعی را تضمین نماید . این پروگرام سیاسی دارای برنامه ملی ـ مترقی دانسته می شود .

دوم ــ سازماندهی نیروها : با کدام نیروها، اجرای پروگرام سیاسی یا برنامه سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی میتواند عملی گردد؟ شناسائی این نیروهای اجتماعی که در کاربست سیاستهای فوق نفع مشترک دارند و میتوان بر آن تکیه کرد، و وحدت مبارزه سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی و حتی سازمانی را پیش بینی نمود و با تاکید بر وجوه اشتراک نیروها، باید همزمان از کشمکشها و منازعات درونی خلق (ملی، زبانی، نژادی، مذهبی، قبیلوی و غیره) آگاهی حاصل کرد و آنرا مشخص ساخت و در برنامه برای آن جای مناسب، غرض رزمندگی واحد خلقها راه باز کرد .

توجه به سازماندهی دموکراتیک نیروهای خلق و توجه به اشکال این سازماندهی که هم امکانات وحدت نیروها را فراهم می آورد و هم از کشمکشهای درون خلق با تشخیص و آگاهی درست در پیکار وسیع علیه دشمنان داخلی و خارجی از مسائل قابل اهمیت است. این بمفهوم تقویت جبهه داخلی (تقویت ملی ـ مستقل کشور) از طریق مبارزه پیگیر ملی، منطقوی و جهانی است که بتواند توانائی طرح خواستهای توده ها را بالا بکشد و ضمناً در پیگیری این مبارزه قادر باشند یا گردند، تا نظام ها یا نظام جهانی را به انطباق با نیاز های خود وادار کنند (یعنی مخالف نفوذ دولت و سازمان سیاسی آن یا حاکمیت قدرتهای بزرگ که میخواهند کشور را با نیاز های خویش انطباق دهند).

مطالب مختصر و عام فوق بحیث پیش درآمد اینکه "جواز اتحاد ها از کجا می آید؟" یا سازمان سیاسی که مدعی خدمت گذاری بمردم و ترقی جامعه و طرد جنگ و تاسیس نظام قانون، متکی بر عدالت اجتماعی و مصالح اکثریت قاطع مردم است، به جمع ـ بست ها و یکجا شدنها، با نیروهای سیاسی ـ اجتماعی که در مرکز آن توده های مردم و منافع اکثریت قاطع و خواسته های تاریخی شان مطرح است، مسئله دوستان یا دشمنان مردم تعیین میگردد . (دوستان مردم) . بدین ترتیب در مبارزه سیاسی که آرمانها و اهداف کوتاه مدت و دراز مدت توده ها مطمح نظر است اتحاد ها و ائتلافها بر مبانی "دوستان مردم" تصنیف، تنظیم و تفکیک میگردد ." آن" اتحاد ها و ائتلافهائیکه از چوکات مصالح توده ها بیرون است و باید علیه آن بپا خاست و مبارزه را سازمان، متشکل و متحد ساخت عبارت اند از : حاکمیت های جبار قرون وسطائی یا اقلیت ارستوکرات های مستبد، نظامیگران و بنیاد گرایان، بنیاد گرایان جهادی، نیروهای جنگ افروز و مداخله گر خارجی، تروریستان و باندهای مسلح اخلال گر نظم عامه، باند های مافیائی قاچاق مواد مخدر و سایر ثروتهای ملی کشور، فساد اداری، فحشا و قوماندانسالاری و غیره که با منافع اکثریت قاطع مردم و تعیین سرنوشت آینده کشور و فرزندان آن در مغایرت کامل قرار دارند نیروهای ترقی و ملی نمیتوانند از زاری، سازش یا اتحاد ها و ائتلافها از بارگاه این نخبه گان، برگزیده گان استعمار و استبداد و استکبار، جیفه ای بسود توده های مردم و ترقی کشور انتظار داشته باشند . با تکیه بر مبارزه و بسیج توده ها و نیروهای مترقی و ملی در یک صف میتوان نیروهای اهریمنی تاریخی را به عقب راند و راه را برای اجرای اهداف ترقیخواهانه و ملی بسود اکثریت قاطع مردم باز کرد . طوریکه قبلاً اشاره شد، ساحه ای اتحاد ها، ائتلافها و سازشها و مصالحه ها بسود منافع مردم، صلح، ترقی،عدالت اجتماعی، قانونیت ... و غیره آنقدر فراخ و باز است که تقریباً تمامی توده های وسیع مردم و دوستان شانرا دربر میگیرد و بی نیاز از ندبه، زاری، عذر و التجا و سر نهادن به آستان زور و زر است .

عده ای از سخن پردازان سیاسی که مصالحه ملی و تفاهم را به استدلال سیاسی خویش چاشنی داده، با هرکی و در هر جای مصالحه را وارد میدانند و استدلال شان را بر سیاست مصالحه ملی، مصوبه ای کنگره دوم حزب دموکراتیک خلق افغانستان تحت زعامت دکتور نجیب الله شهید رئیس حزب وطن و رئیس جمهور افغانستان متکی ساخته، از آن کاپی برداشته، غرض قناعت هواداران و معاملات شان بهره میبرند .

باید خاطر نشان ساخت که :

"سیاست مصالحه ملی حزب وطن" یک سیاست ابتکاری جدید و تجربه ناشده، از موضع حاکمیت حزب وطن با آنکه بسیار ناوقت، اما با جسارت مطرح و به آن عمل میشد، است . غرض ارزیابی و یا داخل شدن به این سیاست (سیاست مصالحه ملی حزب وطن) که بیشتر با نام شهید دکتور نجیب الله مسمی و مربوط گردیده، به بررسی بیشتر و همه جانبه تر نیاز دارد، تا به نقل القول ها و کاپی کاری و الگوسازی برای استدلالهای بی مایه . (بعقیده ای نویسنده این سطور: این بررسی هنوز ادامه دارد و کافی دانسته نمی شود تا از این سیاست بحیث الگوئی یا داروی مداوائی برای همه درد ها از آن بهره برد و محتوای اصلی و عملی آنرا مسخ کرد.) .

عمر کوتا (کمتر از سه سال) سیاست مصالحه ملی که هنوز بین تولد و زندگی سرگردان بود که شکست به سراغش آمد، بمانند نوزادیکه هنوز تولد نگردیده و تجربه محک زندگی غرض اثبات هویت و حقیقت وجودی آن بمیان نیآمده، بسیار وقت و نابجا است از آن مدل برای زندگی پر تلاطم سیاسی ـ اجتماعی امروزی برداریم و همه اعمال سیاسی و شخصی را با آن محک زنیم . اینجا منظور از مطرح ساختن آن بغرض بررسی و ارزیابی مصالحه ملی نیست، بلکه صرفاً خواسته ام، به نکات چندی بحیث مشخصه های مصالحه ملی بطور اختصار و کلی توجه را جلب کنم :

مشخصه اول ــ حزب دموکراتیک خلق افغانستان در طی دوران کوتاهی از حاکمیت خویش (که با جنگها و تجاوزات و منازعات داخلی و بین المللی همراه بود)، با تجربه زندگی دریافت که انحصار حاکمیت در تصرف تنها نخبگان حزب از طریق زور و سرکوب با قوای نظامی و پلیسی ماشین دولتی سرکوب گر، علیه سرکوب مخالفان نه موجه است و نه راه بمنزل می برد . (که در آغاز انقلاب ثور نقش دولت سرکوب گر شدید و بعداً بتدریج این سرکوبگری جای خود را به مصالحه، تفاهم و اشتی داد) . حد اقل یکی از مزایای دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در آن بود که، حزب در زمان کوتاه حیات حاکمیت خویش به مسئله حاکمیت و اشتراک  سایر نیرو ها و نقش فعال جامعه که در اوایل نادیده گرفته شده بود بتدریج بدان توجه گردید، به این مفهوم که دولت ماشین سرکوب بدست نخبگان حزب یا ائتلافی از احزاب یا شخص نبوده، بلکه فراتر از آن بحیث عامل نظم و جنگ و توسعه اقتصادی عرض اندام میکند . اگر با نظریۀ تئوری طبقاتی دولت خود را همآهنگ ساخته، دولت را بحیث ارگان و ماشین طبقاتی، یک طبقه یا طبقاتی تلقی داشته باشیم، باز هم دولت ارگان سیادت و حکمروائی طبقاتی است، وظایف سرکوب گرانۀ آن دایمی و ابدی نیست و هم سیادت طبقاتی یعنی سلطه تامین حاکمیت را همیشه با سرکوب نظامی مخالفان مساوی نمی داند . با مراجعه به متون کلاسیک و جدید مارکسیستی، سرکوب طبقاتی استثمار گران بمفهوم به جوخه های اعدام بردن و سپردن تمام بورژوا ها و مرتجعین و مخالفان نیست، بلکه برعکس "خلع ید" از اهرمهای حاکمیت دولتی و مالکیت سرمایه داری از آنها است .

به این ترتیب حزب توانست با اتخاذ سیاست مصالحه ملی چرخش عظیمی هم در دید و تجربه و هم در برخورد خود با مخالفان و جامعه بوجود آورد، حزب با فراهم آوری شناخت مصالحه و آشتی به نیاز اشتراک سایر نیروهای مخالف یا موافق در دولت عملاً دست یافت و خواست به جنگ و خونریزی پایان دهد و بیک دولت بیشتر متکی بر صلح و قانون نزدیک ترگردد، حزب وطن با طرح مصالحه ملی دولت را از ابزار سرکوب گری در دست یک حزب علیه مخالفان و جامعه آزاد ساخت، و زمینه را برای ساختار دولتی که بیشتر متکی بر قانون و دموکراتیک است نزدیکتر برد . این شناخت از یکطرف به محک تجربه حاکمیت وجامعه،(اوضاع داخلی) و از طرف دیگر اوضاع بین المللی (بخصوص تعدیل مواضع اتحاد شوروی در قبال امپریالیزم غرب و صرف نظر کردن از افغانستان ... و غیره) بوجود آمده بود، بطور ابتدائی طرح، و آغاز گردید، اما مجال زندگی نیافت، نه تنها طرح مصالحه ملی و اشتی، بلکه موجودیت حزب وطن در راس داکتر نجیب الله شهید و دولت جمهوری افغانستان، و ثبات نسبی جامعه، دولت و تمام دست آورد هائیکه طی قرون با زحمات مردمان این خطه باستانی اعمار گردیده بود با خود به باد فنا و تاراج داد .

مشخصه دوم ــ موضوع دومی که توجه بدان غیر مفید دانسته نمی شود، طرح سیاست مصالحه ملی از موضع حاکمیت با مخالفان جنگی و غرض بیرون رفت از جنگ و بحران مشخصه اساسی آن بود، جنگ مسلحانه که دامن گیر حاکمیت دولتی برهبری و مسئولیت حزب وطن آغاز و عمق و پهنای بیشتری کسب نموده بود که از کنترول حزب دموکراتیک خلق و حتی اتحاد شوروی و متحدین آن خارج شده بود . سیاست مصالحه ملی یک عقب نشینی بجا، عاقلانه و مفهوم شده، مسئولانه و واقعبیانه در همان مقطع و اوضاع و احوال بود . که بر مبانی آن حزب از موضع یکتازی و رهبری یگانه صرفنظر کرد، و به اشتراک مخالفان تن در داد، که این مسئله بر شناخت سالم تعمیم یافته بود (که در اول بدان اشاره شد) و زمینه زیست بیشتر، دوام حیات حزب وطن و نقش آن را در حاکمیت های بعدی ضمانت میکرد . و توام با آن توانمندی نظامی، سیستم دولتی، ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی کشور از نابودی حفظ میگردید که در آن نقش حزب وطن به یقین برجسته تر و مردمی تر میشد . طرح سیاست مصالحه ملی در دیروز که، از موضع حاکمیت و حزب حاکم مطرح گردیده بود، بمفهوم سیاست یگانه حزبی که رهبری دولت را در اختیار داشت، خواست از موضع سرکوبگرانه و انحصار گرانه فرود آید، و زمینه را برای ایجاد دولتی با شرکت سایر نیروها آماده سازد . تا با فراهم آوری زمینه ها برای تفاهم و همکاری در دولت بتواند، جنگ را پایان دهد و برای همه مصئونیت و آزادی، صلح و قانونیت را در سایه دولت قانون فراهم سازد . و هم سیاست مصالحه ملی و آشتی با نیروهای متخاصم جنگی، که از داخل و از خارج علیه افغانستان سازمان داده می شد، زمینه آنرا فراهم می ساخت، که با تفاهم غرض اشتراک در رهبری اهرم حاکمیت دولتی، بین نیروهای اپوزیسیون و حزب وطن و متحدین آن جنگ کم رنگ شده و زمینه مفاهمه و اشتراک بیشتر نیروها و قطع جنگ ها راه باز میکرد . و توام با آن زمینه داخل شدن افغانستان را بجرگه دولت های آزاد و مستقل و رعایت و احترام حقوق دولتها چه در مناسبات همجواری و بین المللی با دول متخاصم که از مسایل عمده و اساسی مصالحه بود، فراهم میساخت . به حزب وطن بحیث رهبر جامعه نه تنها امکان بقا و زیست میداد، بلکه آنرا به نیروی تعیین کننده جامعه و رهبری آن در خطوط ترقی و انکشاف آینده افغانستان محک می زد .

مشخصه سوم ــ اینکه از مصالحه ملی بحیث سیاست ناکام که در تجربه راه باز نکرد و هم حزب وطن که طراح آن دانسته میشد نتوانست بر آن احاطه داشته باشد . در نتیجه باعث ضعف دولت و حزب و تسلیمی و سقوط حاکمیت و متلاشی شدن حزب وطن گردید . از اینجاست که الگو سازی یا مشابه سازی برای هر وحدت که در هرکجا و هرکی خواسته باشیم استدلال و حکم استخراج و به اجرا در آوریم" اگر این مسجد بود و این ملا- حال طفلان خراب میبینم" . سیاست مصالحه ملی که در"اول" آنرا بحیث یک سیاست جدید که با جسارت طرح و اجرا میگردید، باید بدان افزود، که یک "سیاست ناکام"بود. (البته کلمه آخر"سیاست ناکام" را کمی با احتیاط، که قابل بحث و ارزیابی و دقت بیشتر دانسته می شود، بدان باید افزود .) . در "دوم" سیاست مصالحه ملی بحیث یک سیاست دولتی از طریق "حاکمیت دولتی برهبری حزب وطن"، "اشتراک در سطح اهرم دولتی" با مخالفان مسلح به پیش کشیده شده بود و در ماده سوم با عطف توجه به تجارب و آموزشهای برای دولت ها و سیاست های جاری در افغانستان جنگ زده است و هم امروز برای اقای کرزی و یاران، و هم احزاب سیاسی که در طی این کمتر از شش سال تشکیل و بطور پراگنده مدعی صلح، دموکراسی و ترقی اجتماعی اند، قابل تعمق دانسته می شود .

"بن" و رئیس جمهور کرزی !

مطالبات جامعه جهانی و نیروهای صلح و ترقی ـ ملی و وطنپرست در آستانهً "کنفرانس بن" بر حمایت از "دولت دارای قاعده وسیع" و با اشتراک همه نیروهای صلح و ترقی و دموکراسی تحت نظارت ملل متحد بود، بطور یقین "دولت با قاعده وسیع" که یکی از اصول و مبادی عملی سیاست مصالحه ملی برهبری دکتور نجیب الله مطرح گردیده بود که سرنوشت آن بطورانتقامجویانه در توطئه ای همراه با شبکه های بین المللی به رهبری امریکا به آن پایان داده شد . "کنفرانس بن" بار دیگر بمعامله گرفته شد و اتحاد شمال (الیانس) با ترکیب نامیمون و نامتجانس بحاکمیت کابل رسانده شد، انارشی حاکم بر دولت کرزی ناشی از ترکیب دولتیست که در"بن"، دولت با "قاعده وسیع" کنار گذاشته شد و بجای آن قوماندانسالاران شمال بحاکمیت کابل رسانده شدند . با عملیات نظامی قوای بین المللی با آنکه در ظاهر امر نظام قرون وسطائی طالبان از بین رفت، اما مقاومت روز افزون طالبان و احیای دوباره قوماندانسالاری، زرع خشخاش و قاچاق آن، فساد اداری، چور و چپاول دارائیهای ملی، بطور بنیادی مسئله استقرار دولت قانون، تحت زعامت جناب حامد کرزی را زیر سوال برده است . احیای قوماندانهای جهادی در مقامات دولت و مقامات نطامی واعطای سخاوتمندانه رتب نظامی، ورود قوماندانسالاران به شورای ملی (مرکز قانونگذاری) و تقویت مسلحانه محلی قوماندانها، ثروت اندوزی با هر وسیله مشروع و نامشروع، بنیاد گرائی به تحکیم مواضع پرداخته است . و در این اواخر با تشکیل "جبهه ملی" (جبهه قوماندانان جهادی) خواسته اند، رهبری دولت جناب حامد کرزی را که دراجرای دستآورد های دولتی ـ نظامی ـ امنیتی و اقتصادی اش ناکام ارزیابی میگردد، زیر سوال ببرند . جبهه ملی خواسته است خود را بحیث معادله موازی با دولت و هم رو در رو با رهبری دولت جناب کرزی غرض تسخیر قله ای اهرم دولتی مطرح سازد . قوماندانان جهادی از همان آوان، با دامن زدن بمنازعات و اختلافات قومی، زبانی، محلی و مذهبی و هم تکیه بر تقویت بی ثباتی، قاچاق و فساد اداری و فرار از مرکز و قانون، دولت را به چالش گرفته اند . ایجاد "جبهه ملی" و تکیه بر تعاون و همکاری در "جبهه" بیانگر حفظ مواضع و تقویت توانمندی بنیاد گرائی جهادیست . نه ناشی از تغییر ماهیت آن . یا بعباره دیگر بنیاد گرائی به تغییر ماهیت خویش تن در نداده، بلکه برعکس غرض آرایش جدید در شرایط و اوضاع جدید، (حضور نیروهای بین المللی، ورود سرمایه مالی و تجاری و رشد سریع بازارها و تراکم سرمایه در تصرف نخبه گان بنیاد گرائی نفوذ مظاهر تمدن جهانی) است، که بنیاد گرائی را به تعقل آرایش جدید نیروها وا میدارد، تا در این هجوم به اصطلاح جامعه شهری و سرمایه داری مالی و ریفرم های اعلام شده برهبری امریکا و ائتلاف بین المللی و دولت کرزی، ابقایش را تضمین و حراست نماید . به تشکیل "جبهه ملی" که دو جنرال به اصطلاح خود شان "کمونیست" مربوط به حزب وطن نیز به آن پیوسته اند، دست زده اند . که با طرح تعدیل قانون اساسی در سمت های جمهوری پارلمانی، دولت فدرالی که در آن واگذاری صلاحیت های بیشتر به پارلمان و محلات انتقال می یابد، بر مطالبات شان بر ائتلاف بین المللی و دولت کرزی تاکید دارند .

نزاع امروزی "جبهه ملی" (جبهه قوماندانهای جهادی) با دولت کرزی از "بن" به اینطرف در دولت سابقه دارد، که با مناقشات و میانجیگریها و گاهی با فشار و تحدید نیروهای بین المللی و گاهی با اقناع و امتیاز به قوماندانسالاران جهادی، توانسته اند دولت جمهوری اسلامی را با وضع که امروز بر آن حاکم است بر پا نگاه داشته باشند.

برای دولت کرزی و همکاران تکنوکرات وی، و ائتلاف "بین المللی مرجح دانسته می شود که به پروگرام مصالحه ملی توجه نمایند و مراجعه بدولت قانون و دارای قاعده وسیع را "با خم خم شدن و اشتر دزدی" نمی شود اجرا، و اداره دولت سالم و با ثبات را بوجود آورد . که هم تجلیل مرگ "احمدشاه مسعود" را گرامی داشت و به فشار های قوماندانسالاران، قاچاقچیان مواد مخدر، جنایتکاران جنگی ارج گذاشت و در عین ارج گذاری و پابوسی با پرتاب چند سنگ و کلوخ و فیر بهوا، چپن و کلاه بدست، راه فرار به پیش گرفت (1) . دیده می شود روز تا روز عرصه بر کرزی و طرفدارانش تنگ تر میگردد، این بدان معنی است که نه ساز و کار های امریکائیان و متحدین شان کارا است و نه هم کرزی و همکاران با امکانات وسیع نظامی و مالی گسترده، جرات به اقدامات عملی در سمت اقتدار گرائی قانونی دولت که بر پایه های وسیع و محکم استوار باشد، عملاً قادر و آماده نشده اند. دولت از دینامیزم و تحرک نیرو های وطنپرست و صلح خواه و دموکراتیک با ترس و رعب، روز تا روز دوری جسته و به قوماندان سالاران مسلح، قاچاقچیان مواد مخدر و چپاولگران منابع طبیعی ملی و عواید دولتی و فساد اداری و فحشا هر چه بیشتر نزدیک و مدغم گردیده است، و حتی کار بجائی کشیده که افرادی حد اقل تکنوکرات که معتقد به مبانی ساختار قانونی نظام دولتی اند و قانون را بالاتر از همه افراد و ادارات، حلقه ها و افتخارات جهادی و مذهبی، قومی و زبانی میدانند، بکلی خالی گردیده است . اینجا منظور از تاکید گذاشتن بر اقدامات عملی غرض ایجاد دولت قانون، و پاک کاری ارگانهای دولتی از قاچاقچیان و زورگویان و مفسده کاران، عبارت اعلام جهاد مسلحانه نیست، بلکه منظور از دعوت به صلح و اشتراک نیروها بطور فعال برای تامین صلح و قطع جنگ در یک مصالحه دولتی و وطنی است که باید در یک "دولت وفاق ملی" با هم کنار آیند . اینکه دولت کرزی تشخیص میدهد با طالبان داخل مصالحه گردد و از این طریق به تضعیف جنگ و ختم آن با اشتراک طالبان در دولت کرزی یا هر دولت دیگری که بتواند صلح و امنیت و حاکمیت قانون را ضمانت کند مرجح دانسته می شود .(2) . کرزی باید مصالحه را قبلاً و از همان"بن" آغاز میکرد و تا امروز نتائیج ملموس آن در تشکل دوباره ارگانهای دولتی، اردو و پلیس و ارگان اداره سالم اقتصادی کشور موفقیت های بود که امروز به یقین قابل لمس برای همه میبود . که نشد  . جناب کرزی در دولت خود آن صلاحیت و توانائی را هنوز نتوانسته بوجود بیآورد، که یک زمامدار قاطع در اوضاع همچو افغانستان بعهده میگیرد ولو اینکه این زعامت یکروزه باشد، مردم به آن ارج میگذارند .

بطور خلاصه : همه تحلیل گران اوضاع افغانستان چه داخلی و چه خارجی بهم متفق النظر اند که اقدامات و اجراآت که از آغاز "بن" تا امروز در وجود دولت جناب کرزی (از لحاظ نظامی، سیاسی، اقتصادی) اجرا گردیده، بسیار نارسا است و نمی تواند قناعت جامعه جهانی و مردم افغانستان را برآورده سازد . البته این بمعنی چشم پوشی از اجرآت جامعه جهانی و عملکرد های دولت جناب کرزی به هیچ صورت نمی باشد . امروز بار دیگر سیاست مصالحه ملی یا هر نامی که به آن داده می شود بحیث ضرورت تفاهم و مصالحه ملی در سطح دولت متبارز است که مکلفیت اجرائی آن بحیث سیاست زنده و عملی بعهده دولت موجود که قسماً در خط جهادی و طالبانی با مدارا و تدبیر و با سایر نیروهای دموکراتیک و وطنپرست با تعلل، ترس و نفرت، دوری، بطور شکسته و نارسا، کور، کر و شل، ناقص (متوقف)؟ است .

باید گفت که سیاست مصالحه ملی و جواز اتحاد ها تنها با شرکت در دولت از بالا ختم نمیگردد، بلکه این سیاست از طریق پائین با شرکت در ارگانهای نظم عامه و تشکل سازمانهای اثر گذار سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی ـ فرهنگی و شرکت فعال شان در امور روزمره که باعث نظارت بر ارگانهای دولتی و بهبودی کاری و اثرگذاری مثبت بر دولت از اینطریق تشکل جامعه مدنی را یاری می رساند . این سازمانها و موسسات و نهادها هم منتقد و نظارت گر دولت و جامعه اند و هم  دولت و جامعه را بطریقی یاری می رسانند . به این ترتیب این سازمانها، موسسات و نهاد ها در فعالیت های شان و هم از پروگرام و برنامه هایشان بسهولت تشخیص می شوند، آنانیکه بر محور های همگرائی دموکراتیک و ترقی خواهانه پروسه صلح وطنی و اعمار مجدد افغانستان می اندیشند و قرار دارند . و هم آنانیکه با تکیه بر اختلافات قومی، ملی، زبانی، منطقوی، جهادی و مذهبی میخواهند در پناه نظام جنگ و بحران، چور و چپاول، فساد و رشوه، زرع و قاچاق مواد مخدر و توسعه سیستم مافیائی بقای خودرا حفظ مینمایند، دو نیروی متقابل جامعه اند محتوای این دو نیروی اجتماعی متضاد و مقابل هم که اولی پراگنده و شکست خورده و عاری از حامیان بین المللی است . و دومی با تکیه بر مقام های دولتی و ثروت و مذهب می خواهند، بلا منازع تمام قدرت دولتی را در تصرف داشته باشند . و از لحاظ تاریخی مضمون صلح وطنی، استقرار حاکمیت دموکراتیک و ملی به تناسب این نیروها و نفوذ ـ اقتدار شان در دولت و جامعه محک زده می شود و هم قرار دارد . اینجا است که مبانی جواز اتحاد ها و تناقض و اضداد بر ملا میگردد، که به یقین سازمانهای سیاسی و نهادهای ملی ـ دموکراتیک و مترقی راه کار های نظری و عملی را برای تفاهم و وحدت می یابند و جائیکه تناقضات مانع این اتحاد ها است، پای مصالحه و اشتی و تفاهم باز میگردد، راه را برای وحدت نیرو ها و سازمانها در مقیاسهای معینی باز و هموار می سازد .

تحت نام سیاست مصالحه ملی یعنی مصالحه بین نیروهای متخاصم دیروز و آشتی شان در امروز در نمونه تشکیل "جبهه ملی" که بقول اکثریت تحلیل گران "جبهه ملی" که با شرکت دو جنرال باز نشسته ای اردوی سابق تحت حاکمیت حزب وطن برهبری داکتر نجیب الله، (جناب جنرال گلابزوی و جناب جنرال علومی) در آن مشارکت دارند، سر و صدا های زیاد و سوالات بیشماری را برانگیخته است. قبل از همه لازم به تذکر میدانم، تا جائیکه سوال به تشکل جبهه ملی بر میگردد، پیوستن قوماندانان جهادی بنیادگرای اسلامی به "جبهه ملی" متناقض اهداف تشکل جبهه ملی دیده نمی شود، زیرا تشکل این اتحاد بین قوماندانان جهادی باری اول نیست و آخر آن هم نخواهد بود که بسته و شکسته میگردد. اما پیوستن "دو جنرال کمونیست و سرخ" به قوماندانان جهادی، به جبهه ملی رنگ می زند . یکی از دوستان لندی پشتو را بیادم آورد که ذکر آنرا برای چاشنی بر سخن می افزایم :

هر پیوند د خپل پیوند سره لگیژی ـــــ چا په وله کی سور انار لیدلی ندی.

ساختار جبهه ملی (جبهه قوماندانان جهادی) سوال برانگیز برای عده ای بخاطریست که پیوند دو انار سرخ در درخت بی حاصل قوماندانان جهادی حیرت و توجه را جلب می کند . تکراراً قابل یاد دهانی میدانم که این بار اول و هم آخر نخواهد بود که چنین جبهاتی بوجود می آیند و در زمانهای مقطعی کوتاه عمر خود را بشما خواهند داد .

پیوند دو انار سرخ، در درختی بی ثمر بید !!

پیوستن دو جنرال مربوط به حزب وطن (خلقی و پرچمی) نباید تعجب، و حیرت برانگیزد، بلکه شکوه و جلال کرسیهای دولتی آنان، آنهم از بالا ترین منظر و مقامهای نظامی که احکامشان با اوامر خداوندی و آسمانی بر بندگان شان قابل رعایت و اجرا دانسته می شد . شکوه و جلال دربار شان، شکوه و جلال بزرگترین دربار های سلاطین جهان را بی فروغ و بی رونق میساخت . تن به تقدیر، هی میدان و طی میدان از دیار غربت بیرون شدند و به ماورای وطن باز گشتند، توشه ای ره آورد داشتند یا خیر؟ به انتظار روز موعود دست بکار شدند، از هر دستی طلبی وام کردند و خود را بمنبر و آستان دیدند، قدی رسا، در طلب آرزو، خمیده و پست گشت، اما حاصل ره آورد، ارضای نفس انسانی نمی نمود، دست از طلب بر نداشتند تا بمنزل نرسیدند!، اینکه بار این منزل، منزلت آرد یا ذلت؟ از گردان زمان پیدا است که دومش سهل بدست آید، اولش ناپیدا؟؟

می بخشید کمی شوخی کردم . بر میگردم به اصل مطلب و برای توضیح آن کمی به عقب برگشته، تا دیده شود که این پیوستن (دو جنرال خلقی و پرچمی) سابقه ای در زندگی این نسل سیاسی معاصر دارد یا خیر؟ بعد از اعلام سیاست مصالحه ملی از طرف دولت جمهوری افغانستان برهبری دکتور نجیب الله شهید، طی مدت کمتر از سه سال عوامل متعدد خارجی،داخلی و درون حزبی روی داد، که به اختصار اگر مجاز باشم از آنها نام خواهم برد : "خروج قطعات شوری"، "دفاع مستقلانه"، دفع هجومها بر شهر ها و شاهراه ها، بخصوص "جنگ جلال آباد" و باز نگاه داشتن شاهراه حیرتان ــ کابل، پیشرفت در مذاکرات با مخالفان مسلح در ایران و افغانستان و همچنان آغاز مذاکره و تفاهم با عده ای از روشنفکران طرفدار صلح در کشور های غربی، سیاست مصالحه ملی بتدریج راه خود را در مجامع بین المللی، کشور های همجوار و محافل اجتماعی و نیروها و تنطیم های جهادی باز و مشکلات از سر راه آن روز تا روز توسط دکتور نجیب الله رئیس حزب وطن و رئیس جمهوری افغانستان با جسارت و صداقت برداشته میشد . و در داخل کشور دستیابی به قانون اساسی و لویه جرگه و تشکیل شورای ملی و تشکل احزاب و نشرات آزاد و...و غیره در راه انکشاف بود . البته در مجموع پیشرفت سریع برهبری حزب وطن در عرصه های فوق، زاینده ای جهات منفی، نارسائی ها و کمبود های که ناشی از مشکلات اقتصادی ـ اجتماعی جامعه و جنگ و نفوذ آن بدرون حزب وطن، ارگان های دولتی بخصوص در قوای مسلح، پلیس و امنیت ملی راه باز کرد و عده را به بی اعتمادی و نا رضایتی و مخالفت با سیاست های جاری مصالحه ملی،در ظاهر امر به بهانه مخالفت با دکتور نجیب الله، در زند و بند با قوماندانان مجاهدین از حزب اسلامی گلبدین حکمتیار تا جمعیت اسلامی ربانی، شورای نظار احمدشاه مسعود و سایر احزاب اسلامی مربوط به گیلانی، صبغت الله مجددی، عبدالرب رسول سیاف، محقق و مزاری و سایرین که قبلاً این روابط و ضوابط با قوماندانها از طریق وزارت امنیت دولتی، داخله و دفاع با صرف پول بسود مصالحه قسماً اماده بود سرعت بیشتر کسب کرد وعده ای بیشتری از نظامیان بلند پایه به ابتکارات بی بند و باری در تامین این روابط پیش قدم شدند . و بروز موعود به تسلیمی حاکمیت عده ای با جلال و افتخار آماده گردیدند. در قصر ستور وزرات خارجه افغانستان به تسلیمی دولت به آقای صبغت الله مجددی و در قصر صدارت از نواز شریف استقبال بعمل آوردند، و دولت را دو دسته به اشرار تسلیم نمودند، اصطلاح "تسلیمی" به شان و عزت عده ای انگشت شمار از جنرالان ما ساز گار نبود، بعداً به جای تسلیمی نام با مسمائی "ائتلاف" را جاگزین ساختند و در حقیقت تا امروز هم دارند ائتلاف می نمایند گویا تسلیم نشده اند . غرض از این داستانسرائی خدای ناخواسته منظور بدی علیه کسی و شخصی نداشته، بلکه خواستم که توضیح نمایم که مشارکت دو جنرال اردوی دولت نجیب الله در "جبهه ملی" تحت رهبری "استاد برهان الدین ربانی" و شرکا امری جدید نیست . بلکه پیوند های قدیم را تازه کردند و بخصوص که امیال و آرزو هایشان از دولت کرزی بر آورده نشد دست بدامن دوباره "مصالحه" (تسلیمی) بردند . و بخصوص که "جبهه ملی" با آهنگ کلمه "ملی" در آخر اسم، آرزوهای محترم جناب جنرال علومی را بر آورده میسازد . (حزب متحد "ملی"، "جبهه ملی" و چار شورای آن که عبارت اند از : شورای امنیت "ملی"، شورای اقتصادی "ملی"، کمسیون مشارکت و مصالحه "ملی" و کمسیون همکاریهای سیاسی . بفکر و ما تحت ضمیر اشتراک کنندگان "جبهه ملی" قیمت پست های دولتی که از روی نرخنامه مقامات دولتی، روز تا روز به تنزیل رفته، آقایان خواستند خود را در چانه زنی بلندتری قرار دهند .

به این ترتیب بطور ساده مصالحه ملی دکتور نجیب الله شهید ببار نشست و دولت مجاهدین را بر سریر حاکمیت افغانستان برنشاندند و خود به هر طرف متواری گشتند .

"قسیم اخگر" نویسنده مقاله کوتاهی که : از "طرح جبهه ملی : راه حل معضلات یا بهانه یی برای شرکت در تقسیم قدرت" تلقی دارند، می نگارند : "در شرایطی که بحران و سر درگمیها و آشفتگی های سیاسی همچنان در حال اوجگیری است و عدم احساس امنیت بصورتی کاملاً مشهود همه جا گیر شده است و ناتوانی حکومت آقای کرزی در برخورد با فساد و نا امنی و زور آزمائی های رقبای حزبی و شرکای سیاسی و صاحب منصب های دولتی، هر روز اوج و موج تازه ای می یابد، جبهه ملی با ارائه طرح یا پیشنهادی که هیچ عنصر تازه ای در آن وجود ندارد در صدد شده است تا بخت خوابیده اش را بیآزماید و در این تاریکی انبوه کرانه نا پیدا، تیر دیگری از چله کمان رها سازد. " (3). البته ساختار ائتلاف گروه هائی از مجاهدین که بار ها تحت فشار های خارجی و صرف هزینه های دالری هویت یافته، اینبار همان کفن کشان با نام جدید و آرایش جدید تری از آدمها و جنرالها و قوماندانها تحت نام "جبهه ملی جهادیان و کمونیستها؟" در برابر دولت آقای کرزی بحیث اپوزیسیون خود را جلا میدهند . "جبهه ملی" غرض تقویت مواضعش در دولت که هم شریک دولت در مقامها و ساختارهای قانونی است به این وسیله میخواهد موضع را تحکیم بیشتر بخشند، با استفاده از ساختار های قانونی، دولتی و نظامی در حال تشکیل میخواهند به چور و چپاول و جنایات، دزدی و فساد و قاچاق مواد مخدر مصئونیت عمل را تضمین نمایند .

ساختار "جبهه ملی" و شرکت دو جنرال خلقی و پرچمی در ترکیب آن مسئله "جبهه ملی" را بظاهر کمی سوال برانگیز و تلقیات متفاوتی را بوجود آورده است، اما از لحاظ محتوی در "جبهه ملی" هیچ عنصر جدیدی که گویای تامین صلح و آشتی ملی و مصالحه ملی را داشته باشد وجود ندارد . اهداف جبهه در تعدیل قانون اساسی، اصلاح امور و گذار به دولت فدرال خلاصه میگردد .

جناب جنرال سید محمد گلابزوی در یکی از مصاحبه هایش با هفته نامه "پیام  مجاهد" در مورد اشتراک اش در جبهه ملی به آقای حسینی مدنی چنین تذکر میدهند : "به نظر من، هم مجاهدین و هم اعضای حزب د. خ . ا . همگی وطن دوست بودند، مسلمان بودند، مردم خود را دوست داشتند ما فکر کردیم که به تنهائی نمی شود وطن را آباد کرد و آرام ساخت بناآ همه با هم جمع شدیم تا برای بهبودی وطن اتفاق کنیم و مسئله های بی اتفاقی را از بین ببریم . باید مسایل نفاق انگیز گذشته را صلوات بگویند و یک جبهه ملی واقعی را باید بسازیم." (4) . قابل تبصره نمیدانم .

و هم سخن پرداز جناب علومی غرض توضیح اهداف جبهه ملی چندین پله بالا تر، طی تفصیل طولانی خواسته به همه سوالات و مطبوعات و ارزیابیها در مورد جبهه ملی، و شرکت جنرال علومی در جبهه ملی قوماندانان جهادی را وجیبه وطنپرستانه و آنرا اجرای سیاست مصالحه ملی خوانده، که به هدف جلوگیری از "تجزیه افغانستان" و "جلوگیری از برگشت رژیم طالبانی" بوجود آمدن آنرا توضیح می نمایند . اما غافل از آنکه، با آنانیکه در جبهه ملی اشتراک دارند، احزاب جهادی و قوماندانسالاران معلوم الحالی اند که در دوران حاکمیت شان عملاً افغانستان به منطقه های نفوذی شان تجزیه و جنگهای تنطیمی برای گرفتن موقعیت های بهتر و به قلمرو کشیدن ساحه بیشتر اراضی چه بیدادی از جنگها و آدمکشیها که نبود که جاری نساختند . ایا همین آقایان اشتراک کننده در جبهه ملی افغانستان را بخصوص پایتخت کابل را بساحات نفوذی و سمتی خود تقسیم نکردند؟ که کردند، و اهالی کابل را علیه همدیگر تجهیز و به قتل و کشتار وحشیانه و چور و چپاول واداشتند . لطفاً نامهای اشتراک گنندگان در جبهه را یکبار در ذهن بخاطر بیآورید ! که به یقین از این یاد، از تصویر ذهن و حافظه مردم افغانستان و مردمان کابل و گرد و نواح آن پی می برید که این چهره ها و نامها به کیها تعلق میگیرد؟ آیا انسانهای با بصیرت و درک سیاسی و انسانی می توانند قبول کنند که، سرنوشت خویش و دوستان، همرزمان و مردم خویش را به این نامها و قوماندانهای جهادی وابسته سازند؟ چه رسد به احزاب و رهبرانی که خود را ممثل آرمانهای صلح رفاه و ترقی و دموکراسی میدانند و تحت نام دفاع از تمامیت ارضی و جلوگیری از تجزیه افغانستان، به کیها متوسل می شوند؟ و با کیها جبهه ملی می سازند؟ .

سخن پرداز، جناب جنرال علومی به هدفی بزعم خودش دوم، که مصالحه ملی را ضرورت جامه عمل پوشاندن در کار بود، این جامه عمل را در شرکت با قوماندانان جهادی "در جبهه ملی" یافتند . و آن جامه را بجای اینکه بجان خود کند، اندام های جبهه ملی (قوماندانان جهادی) را به آن آراستند . و هم با ادعای بلند بالای، غرض جلو گیری از برگشت رژیم طالبانی به قدرت، چنان مصلحت دیدند که با مراجعه به جبهه ملی که در آن بازماندگان شیران؟ پنجشیر در مقابله با طالبان در کوه ها و سمچ های تخار و بدخشان و پنجشیر با دسترسی از امداد و سرحد باز روسها چنان خود را ناپدید ساخته بودند، که طالبان با حملات نظامی چندین باره ای خویش، هیچ نشانی از این شیران؟ بدست شان نیآمد . بیاد بیآورید زمانی نه چندان دور از ما که کشور در آتش جنگهای تنظیمی می سوخت و سرکردگان جبهه ملی امروز در رأس این جنگها، کشور را عملاً تجزیه و بر پیکر آن شیارهای خونین منازعات مسلحانه قومی، زبانی و مذهبی را کشیده بودند، که حتی از درون مجاهدان؟ بقولی ننگ طالبان را برانگیخت و لشکر آراستند و بر آشیانه های این مجاهدان؟ ریا کار و چپاولگر و خون آشام چنان تاختند که طی چند روز از هلمند و قندهار پکتیا و مشرقی، از هرات تا مزار و قندوز و تخار و غیره تخم قوماندانها را بر چیدند و افغانستان تجزیه شده به دست جهادیان؟ (اعضای جبهه ملی) را در وجود یک دولت که هر نامی که می خواهید به آنان (طالبان) بگذارید، اعاده حیثیت کردند. (خدا کند بجرم این حرفها بجرم طرفداری از طالبان متهم نگردم .) . اگر دولت جناب کرزی از طالبان به شرکت در دولت می طلبد که جنگ را کنار گذاشته و به جنگ و برادر کشی پایان دهند و در ترکیب یک دولت وفاق ملی که سیمایش در قانون اساسی مشخص شده است (البته بحیث فرضیه) چه جائی مخالفت دارد، مصالحه ملی به مفهوم اشتراک وسیع در دولت و جامعه افغانی در چوکات حاکمیت قانون، طالبان مجاهد و مجاهدان ریا کار و چپاولگر در یک سطح از موضع جنگی فرود می آیند و به یک نظام بسته به قانون و تنظیم هایشان، و سرنوشت خود را به جامعه می پیوندند، کجایش عیب دارد؟ محترم سخنگو، اینجا دولت مصالحه میکند برای اینکه اتباعش را به صلح و آشتی و همزیستی در وطن آبائی شان در پناه دولت قانون، به طور یکسان میخواهد مکلف و قانع سازد، که از سر خرهای تعصب و نفاق و جنگ فرود آیند و به مسایل مشترک و همگانی به طور مستقل و آزاد، دور از مداخلات و دیکته های خارجی در وطن آبائی جرگه کنند . این مصالحه ملی است و هیچ نیرویی نمیتواند دولتها و نظام ها را از آن باز دارد . (اینکه این دولت جناب کرزی است یا دولت نجیب الله، دولت میخواهد مصالحه و اشتی را به میان بیآورد و بر جنگ نقطه پایان دهد.) .اما نوع دوم "مصالحه ملی" مصالحه حزب متحد ملی با قوماندانسالاران جبهه ملی این نه مصالحه، و نه "ائتلاف" است، بلکه صاف و پاک غرض رسیدن به جاه و مقام و آرزو های که در تسلیمی حاکمیت برهبری دکتور نجیب الله از این قوماندانسالاران و حریصان جاه و مقام و پول حاصل و دستیاب نگردید، در تسلیمی به قوماندانسالاران جهادی امروزی تحت نام جبهه ملی متاعی حاصل نخواهد شد بجزء لکۀ سیاه ننگ تاریخی !

با برگشت بسوال اولیه که در جواز اتحاد ها و مصالحه ها، آیا تنها این دولت است که مجاز دانسته می شود با مخالفان مصالحه کند و بس؟ جواب منفی است، زیرا جواز اتحاد ها و مصالحه در سیاست های احزاب و برنامه های آن، طوریکه در آغاز سخن بدان اشاره شد، راه باز میکند و میتوان جواب مطلوب را از برنامه سیاسی حزب مطلوبه در سطح اجتماعی ـ سیاسی و اقتصادی جستجو کرد و یافت. رجحان دولت در مصالحه با تمام جوانب مخالف و موافق بخاطری موجه است که دولت بحیث نماینده تمامی جامعه از مشروعیت حقوق همگانی تحت نظام با قاعده و قانون نظارت میکند (5) و حق حکومت کردن بر انارشی داخلی، مسئله تصمیم در برابر جنگ و صلح و همچنان مسایل رفاه و توسعه اقتصادی بعهده دولت واگذاشته شده است . وظایف فوق، دولت را از افراد و حلقات و احزاب و گروه بندیها و تعلقات ملی، قومی، زبانی، مذهبی و غیره جدا و متمایز ساخته، بطور ناظر همگانی، بالای جامعه قرار گرفته است . بدین منظور است که کلید همه جواز ها از اداره دولتها بیرون می آید و درهای بسته با آن باز می شوند .

سوال اینکه، دولت همه کاره است پس این ما کی هستیم؟ و چرا جواز بستن اتحاد ها و مصالحه ها را نداشته باشیم؟، دوباره سوال ما بر میگردد، اگر در ردیف یک حزب سیاسی قرار داریم، به برنامه حزب مربوطه . جناب علومی که در برنامه حزب متحد ملی یکجا شدن با خانواده و یا اتحاد با خانواده حزب دیروز وطن را بحیث وظیفه ای دارای مبرمیت درجه یک قرار داده که گاه و گاهی بطور تصنعی بدان می پردازند . سوال برانگیز است که چرا هنوز نپرداخته اند؟. جواز ها و مصلحت های مصالحه آنچنانیکه اینجا عنوان شده مجاز های تک دگمی و قراردادی نیست، بلکه بر مصلحت های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی در رابطه به مصالح حزب و دولت و طبقه، زبان، قوم و بالاخره جامعه متکی میگردد . از این دیدگاه جواز اتحاد ها برای جزایر جدا شده ای از بدنه حزب وطن، که باهم گذشته مشترک، آرمانها و افتخارات و.. و .. شهدای مشترک داشتند تفاهم و مصالحه بین این جزایر در قدم نخست مرجح دانسته می شود، و در گام بعدی با دوستان حاکمیت حزب وطن، هواخواهان و بالاخره اکثریت قاطع جامعه و توده های مردم و اقشار متعدد از روشنفکران، کارگران، دهقانان، اهل کسبه، ماموران، محصلان و زنان، ... روحانیون و غیره که با یک نظر اجمالی برای اتحاد در طیف های بزرگتر و وسیع تری سراسری مطرح است . در صورت استثنائی غرض مطلوبه های عاجل و ضروری بعضی از رهبران مانند جنرال گلابزوی و جنرال علومی که خود را مجاز دانسته اند می توانند با قوماندان سالاری سرنوشت خود را پیوند زنند، کسی جلو ایشانرا گرفته نمی تواند، آزاد، آزاد اند . و هر نامی خواسته باشند به این پیوند (مصالحه یا ائتلاف یا تسلیم) بگذارند کسی را اغفال و اغوا نمیکند .

سرخوردگی سیاسی و جاه طلبی !

پس از فراهم آئی زمینه های نسبتاً باز سیاسی که پس از سقوط طالبان بخصوص در داخل کشور میسر و به دلایل وجودی و عملی تشکل احزاب و حلقات سیاسی و رهبران کثیرالعده ای سیاسی را در پی داشت و متصل به این زمان کوتاه، مرامنامه ها، خطوط فکری و مطبوعات کثیرالعده ای افغانی با کثرت و پهنا اذهان تشنه ای آشفته گان سالهای جنگ و استبداد را سیرآب ساخت . در این معرکه کوتاه نه دولت کرزی و یاران و نه مخالفان و احزاب متعدد سیاسی و هم نه مطبوعات کثیرالعده افغانی هیچکدام راه بمنزل نبردند و در کلاف خود در حصار ها مثل مهدی آخرالازمان به آرایش شمشیر ها و سلاح ها می پرازند تا روز موعود به معرکه ای دجالها  بیرون آیند . عده ای رسیده اند، اما راضی نیستند و آنانیکه در راه اند بتدریج سرخورده و مایوس میگردند و از نیمه راه برمیگردند . وضع سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی کشور به غریقی مانند است که بطرف سواحل دور افتاده ای ناپیدا برای نجات اش تقلا دارد . مزایای تمدن امروزی با چنان سرعت و هیبتی غول آسا به پیش می تازد، که ما افغانها هنوز از حیرت و حسرت آن بخود نیآمده ایم و هنوز در پی سنت های گذشته خویش سرگردان خرافات و در منازعات و جنگها برای هیچ، همدیگر را می کشیم یا در راه آرزو های اربابان حاضر بقربانی ایستاده ایم . چنین آشفتگی ذهنی و سردرگمی های سیاسی مجال تفکر "بخود آمدن جمعی" را از ما بحیث افغان متمدن میگیرد، و جای خود را به منافع آنی افراد و جاه طلبیها در وجود همین حلقات ایجاد شده سیاسی و سازمانی میدهد .از همین جا است که نخبه گان سیاسی ما نه راه به مصالحه ملی باز کردند و نه رسیدن به وحدت دوباره و تشکل مورد نیاز جامعه را عملی ساختند . در تمام سطوح بخصوص تا جائیکه صحبت ما رو بطرف وحدت و رفقای از حزب وطنست که نه به تفاهم و مصالحه راه یافتیم و زیر بار آزرده ای کهولت و یاس، گاهی دل بسته به گذشته حسرت آنرا بدل و قند بدهن می شکنانیم و بهمین دلایل است هرکس برایش راهی باز میکند و بمنزله پیشکسوت یا پیشکسوتان بدان تکیه می زنند و بدیگران فخر می فروشند، در حقیقت نه بدان دل می بندند، بلکه صرف روزگار می گذرانند . آرزو های رفتن جنرال علومی و جنرال گلابزوی تحت نام مصالحه بحلقه ای حاکمیت دولت کرزی راه باز نکرد، با سرخورده گی به جمع ناراضیان پیوستند که فعلاً برای بقای تاریخ زده ای جنایت بار قوماندانان جهادی که نه سلاح را بزمین میگذارند و نه راه امنیت و صلح را بر مردم افغانستان آرزوی کشودن دارند و در برابر دولت کرزی، و ناتوانی هایش در برخورد با نا امنی، زورآزمائی و فساد، قاچاق که در مرکز آن بیشترین این نیروهای متشکله جبهه ملی قرار دارند . بقول نویسنده ای مقاله "قسیم اخگر" : "که اینبار خواسته اند جبهه ملی را در خطوط که هیچ عنصر تازه، هیچ راه حل و برنامه روشن را ارائه نداشته، بجزء برای ارضای خاطر شرکت کنندگان تشکل یک شورای عالی و در ذیل آن شورای امنیت ملی، و شورای اقتصاد ملی، کمیسیون مشارکت و مصالحه ملی و کمیسیون همکاری های سیاسی است که مشابهت کامل با کمیسیونهای دولتی دارد. " (6) هر کدام این کمیسیونها می تواند توجیه داشته باشند، اما شورای امنیت ملی توجیه پذیر نیست این جبهه ملی هدف را مغشوش و مبارزه سیاسی را از مسیر اصلی آن به بیراهه خواهد برد و از آن معامله گران به احتمال بسیار ضعیف بهره خواهند داشت و در نتیجه مبارزه سیاسی را در خدمت جنگسالاران قرار میدهد . سیاست مصالحه ملی از موضع امروزی نیروهای تقسیم شده از حزب وطن در خطوط فکری به اصطلاح خودشان یا عده ای از رهبران شان "متفاوت" اما در حقیقت بیشتر مشابه مورد استفاده عملی بیشتر و ممکن است . نه اینکه، با آن هر حرام را هلال سازیم نه تنها مشکل کشا نخواهد بود، بلکه به بحران بی اعتمادی و معامله کردن با آرمانهای همقطاران که  به ارزشهای مبارزاتی دیروز همرزمان و شهدا به نظر ارج می نگرند، را زیر سوال میبرد . بقول د. خاکستر که : "قد بلند علومی با زبان نه سهل افهام، در جنب قانونی و آن چند "قداره بند و غماز" به یک فرصت طلب می ماند، به یک معامله گر، به کسیکه تجدد زداست تا زایشگر، فرصت عمل را به هیچ میشمارد و چرخ و چمیدن را، مشروعیت میداند . ... و اما حضور علومی در آن پهلوی «آن خسروان کبار و صغار" عدول است از آنهمه دادخواهی و دادستانی و دادگری، که بعنوان یک "ادعا" چه سر ها، که در ره آن برباد نرفت . داعیه اعتبار در دگرگونی این چنینی، ایجاد نمی شود، برباد می شود، وقتی بحران "موقعیت یابی" چنین به خاک و خاکستر می نشیند، چه جای اکراه اگر لب به خنده گشاییم، و چشم بگریه نشینیم . ... اما ایستادن و دست در دست هم دادن با آنانیکه کمترین هنرشان گرفتن جان آدمی است، چه جای عجب اگر به جای مژه زچشم خار سر زند ؟ ... " (7).

خانواده ای حزبی های حزب وطن !

با اعتقاد به این شعر "نیما" که :

صبح، وقتی که هوا روشن شد

همه کس خواهند دانست و

بجا خواهند آورد مرا

که در این پهنه ور آب

به چه ره رفتم و

از بهر چه ام بود عذاب. " (8)

در این اواخر با گرم شدن هوای اروپا، شاهد جلسات بخشهای اروپائی احزاب، حلقات و گروه های از بدنه ای حزب وطن بودیم. در اکثر این جلسات خطوط فکری، مرامنامه ها، اساسنامه ها، اجراآت سیاسی و سازمانی با شدید ترین وجهی مورد نقد و ارزیابیهای تجدید گرانه قرار گرفت. این رفقا بار دیگر خواستند، پیوند ها را محکم نمایند، برنامه ها را علمی تر، گویا تر و زیباتر سازند، تشکیلات را پیرایش جدید دهند . که از آنجمله «نهضت آینده افغانستان» توانست به برنامه ای گویا تر و در خور رضایت همقطاران، جدیداً تدوین و ارائه دارند . «نهضت فراگیر ترقی و دموکراسی» با مشکلات عدیده ای بر شبه تشکیلاتی سازمانی گذشته توانست بیک فاز جدید تشکیلاتی ارتقاء نماید . «حزب متحد ملی» فیل شان به گل نشسته از این جلسه به آن جلسه هنوز نتوانسته به هیچ مسئله ای از لحاظ سیاسی و هم تشکیلاتی جواب در فراخور جایگاه خویش پیدا نماید . بدین مناسبت است، در آن رهبر منشی و نظامیگری بحیث پدیده ای مسلط جای تشکیلات حزبی را فرا گرفته است . اینجا متذکر باید شد که، احزاب و سازمانهائی که از بدنه حزب وطن که عده ای از آنها را غلام محمد رئیس حزب ملی هیواد نام برده و عملاً بطور رسمی و علنی در داخل کشور و در خارج از آن فعال اند، تعداد آن از عدد بیست و پنج (25) بالاتر است . علاوه بر این احزاب و سازمانها کتله های وسیع از کادرهای سیاسی و متخصصان امور بطور پراگنده و مترصد به انتظار روز موعود نشسته اند، عمر میگذرانند، و بیکی از این برنامه داران و اساسنامه داران هنوز نپیوسته اند، این را بمعنی سرخوردگی و ندامت کشیدن از اعمال سیاسی دیروز، یا جا نیافتن در مقام های تقسیم شده ای احزاب موجود نباید دید یا جستجو کرد . بلکه برعکس آنرا در آرمانهای بلند و درک سالم سیاسی این سپاهیان ره آورد مبارزه ای طولانی و دشوار نیم قرنه ای که بیشترین سالهای عمرعزیز شان را به مبارزه سپرده اند . باید یاد آورشد اینکه اگر از نا ملایمات روزگار جسته اند و امروز نمی خواهند در ثنا گوئی این و آن و از "من خوب" و "شمای بد" (دفاع از برنامه ها و اعمال رهبران و احزاب)، گلو پاره کنند، میخواهند خود را در جمع غفیری در مقیاس خانواده ای دیروزی اگر میسر نیست، در جمع آزاد تر و پیراسته تر به مبارزه قامت راست کنند آماده اند . احزاب متشکلۀ امروزی خانوادۀ حزبی های حزب وطن که هنوز قادر نشده اند، بین خود به مصالحه و تفاهم بنشینند و بر مشکلات غلبه نمایند، ناشی است از ترس و جبن پیشکسوتانیکه نه خود توانستند به رسالت وطنی صلحخواهانه و ترقی خواهانه ای شان بار دیگر در پیشاپیش گام بردارند، یا از سر راه کاروان ترقیخواه خانواده وطنی ما دور گردند یا راه باز نمایند .

جوانی اکثر این رفقا وقف مبارزه در راه آرمانهای مردم کشور ما سپری شده، با تمامی نواقص، نارسائی ها و انقطابها، کینه توزیها و سازشهای رنجش آور، وقتی با هم تلاقی میگردند، احساس غرور و از سرگیری مبارزه در صف وسیع هم رزمان خود را باز می یابند .

قابل یاد دهانی و تصریح است، که همه ای این تشکیلات سیاسی در اروپا، در عرصه حرف، برنامه و گرد همآئی ها میکوشند خود را بطور شایسته ای مورد پسند اعضا و هواداران آرایش دهند، اما درعمل، بخصوص عمل سیاسی، هنوز چیزی مشهود ندارند، و از کلاف بسته بخود بیرون نشده اند و در تاریکی، سکوت گنگ در عرصه مبارزه سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی، حتی کار های فرهنگی و آموزشی بطور قانع در سکون قرار گرفته اند . بدین مناسبت رهبریها و برنامه ها، در محراق تهاجم، اعتراض و انتقاد اعضا و کادر های این احزاب و حلقات بطور پیهم قرار دارد . از اینجا است که بطور عملی مسئله اتحاد ها و وحدت نیروهای همسوی حزب وطن، متحدین، دوستان و هواخواهان حاکمیت دموکراتیک حزب وطن، که مبانی آرمانی، تجارب سیاسی، اداری، نظامی، کادری و اداره سیاستهای بین المللی و جنگ ها را فرا گرفته اند، بطور جدی مطرح است . کادر های مربوط حزب وطن، متحدین هواخواهان مجدانه میخواهند تا از انحصار حلقه بندیها بیرون گردند،و در خانواده ای وطنی خویش، فارغ از مصلحتهای گروهی، محلی، زبانی، دینی و مذهبی با دوستان و هوا خواهان و سایر نیروهای ترقیخواه و ملی کشور، جنبش بهم بسته، متحد سیاسی و سازمانی را فراهم آورند، که این امر ممکن و در دستور روز سیاستها و عملکرد های مبارزه سیاسی ـ اقتصادی ـ سازمانی ـ اجتماعی ـ فرهنگی و آموزشی قرار داشته، بدان باید پرداخته شود . غرض برآمدن از انزوا و گروه بندیهای خصومت بار که بحال هر کدام از این حلقه ها، افراد و اشخاص کارساز نیست و در مجموع نهضت ترقیخواهانه و وطنی را وارد مشکلات تاریخی آینده ساخته و خلای سیاسی موجود را بسود تحکیم حاکمیت قرون وسطائی بنیاد گرایان جهادی هرچه بیشر استحکام می بخشد و با ترقی، دموکراسی و منافع مردم کشور در مغایرت قرار دارد .

"با صدای افغانی، و صدای دل هزاران هزار حزبی بپیوندیم "(9)

این صدا بار اول نیست که "مراجعه به پیشکسوتان حزب" از قلم، نیت نیک و مبارزه طلبانه و وطنپرستانه  "غلام محمد" رئیس حزب ملی هیواد و ده ها، صدها و هزاران کادر حزبی مربوط به حزب وطن و حاکمیت جمهوری دموکراتیک افغانستان بطور پیگیر در مطبوعات افغانها بازتاب دایمی دارد . مسئله وحدت و تفاهم چه در داخل کشور و هم در کشور های اطراف افغانستان، اروپای شرقی روسیه و کشور های دیروز اتحاد شوروی، امریکا، استرلیا و کشور های اروپای غربی المان، هالند، سویدن، بلجیم و دنمارک و انگلند و هم شهر های مثل شهر هامبورگ، فرانکفورت در المان، و شهرهای هالند، سویدن، انگلند و غیره شاهد دایمی چنین جلسات و گردهمائیهای بوده ایم . اضافه از یک و نیم دهه ای اخیر مهاجرت، بطور پیگیر تلاش صورت گرفته، تا بر نفاق و پراگندگی دیروز غلبه گردد و راه بیرون رفت از بحرانی که نهضت تشکیلاتی نیروهای ترقی، دموکراسی و صلح وطنی در آن غوطه ور است بیرون گردیم .

رزمندگان حزب وطن که در دوران حاکمیت ترور و اختناق قرون وسطائی علاوه بر مشکلات جنگها، ترور، مهاجرت و مشکلات اقتصادی و غیره از بی هویتی و پراگندگی سیاسی و سازمانی رنج میبردند، در زمانی کوتاهی به پیام وحدت در یک سازمان سراسری را از سراسر افغانستان لبیک گفتند و حزب متحد ملی زاده شد و مورد استقبال در سراسر افغانستان و خارج از کشور قرار گرفت. عیب بزرگی که باید بحیث تجربه بر آن انگشت گذاشت، آن بود که، عده ای آنرا عجولانه، انشعابگرانه، کامجویانه و با ضمانت های امنیتی، مالی و اداری دولت آقای کرزی و مرحمت امریکائی، بخصوص شخص آقای خلیل زاد سفیر امریکا در کابل برخوردار میدانستند.

منظور از تذکر مطالب فوق تاریخ نگاری، یا خط بطلان کشیدن بر کارنامه های دیگران نیست، بلکه خواسته ایم تجربه آموزگار ما باشد . حزب متحد ملی با ترکیب مساعد زبانی و سراسری که در ترکیب آن افراد باسابقه ای نظامی بیشتر گنجانیده شد، که بعد ها باعث خلائی در قانونی ساختن یا گرفتن جواز قانونی آن بوجود آورد، و هم تشکل پیش در آمد از قانون احزاب استدلال دیگری بود تا این حزب را از گرفتن جواز قانونی باز میداشت .

به هر صورت، شیوه اتخاذ تصامیم خود سر و نظامیگرانه از همان بدو در این حزب سر بلند کرد و جای تصامیم جمعی و سازمانی را گرفت . پیوند ها و رابطه های غیر سیاسی و شخصی با افراد دولتی و سازمانهای خارجی از طرف شخص رئیس حزب، باعث وارد آمدن اتهامات میگردید .

مسئله ای مهم و جدی که قبل از تاسیس در برابر حزبیها و حزب جدید (متحد ملی) قرار داشت، همانا مسئله وحدت خانوادۀ حزب وطن بود، که به این مسئله بطوری مطلوبی پرداخته شد و زمینه ها و اساسات آن در بین سایر سازمانهای مشابه و همطراز در اروپا و هم داخل کشور پیگیری و علامه گذاری گردید و باعث توافقات عملی که فشردۀ آن گاه گاهی در مطبوعات انعکاس یافته، موید این حرف است . اما با تأسف باید اظهار کرد، آنگاهی که توافقات بین «حزب متحد ملی» و «نهضت دموکراسی و ترقی» در اروپا، به اثر تلاشها و پیگیری کادر های هر دوطرف، راه اجرائیوی و عملی را پیدا می نماید، به بهانه های متعددی از اجرا باز میمانند و در این روزها بار دیگر شاهد این امر بوده ایم  .

اکثریت به اتفاق آرای همه اعضای حزب وطن معتقد اند که وحدت پارچه های این حزب شهیدان میتواند در شرایط جدید، وزنه و تناسب نیروها را بسود صلح، ترقی و تأمین، توسعه آزادیها (بخصوص آزادی زن)، استقرار حاکمیت دموکراتیک را تحکیم و بهبود بخشد . حضور سیاسی، سازمانی، مشترک و واحد و فعال ما، بوجود آورنده ضمانت هائی است غرض قطع جنگها، مداخلات خارجی، مهار کردن فحشا و فساد اداری و خودسری اراکین دولتی و قوماندانسالاری و بیرونرفت از مصیبت زرع تریاک و قاچاق مواد مخدر و غیره و هم توانائی آن بوجود خواهد آمد تا در اکثر موارد ارگانهای حاکمیت را رهنمائی و همکاری نمایند .

روی سخن بیشتر در این مختصر بخاطری بطرف «حزب متحد ملی» و رهبری آنست، که عده ای از این حزب تن به سازشها و تسلیم طلبی های جاه طلبانه و نظامیگرانه ای به بنیاد گرائی جهادی داده اند، که این اعمال برای «حزب متحد ملی» زیانبار و از لحاظ اصول مرامی و آئین نامه وی نه تنها در تناقض است، بلکه قناعت کسی را فراهم ساخته نمی تواند. و هم حزب را بخدمت ارتجاع، بنیاد گرائی جهادی و جنایتکاران جنگی قرار میدهد .

نا گفته نباید گذاشت که : از همان بدو تاسیس «حزب متحد ملی» عده ای محدودی هم در رهبری و هم در بدنه ای حزب به ثنا گوئی از برادران مجاهد؟ پرداختند و در حزب خواستند بجای کلمه «رفیق»، "برادر" را جانشین سازند، هم مصالحه و آشتی، "تیر په تیر و هیر په هیر" را ابداع نمودند و هم آغوش را بخانواده باز گرفتند .

خلاصه اینکه : رئیس حزب متحد ملی آقای (جنرال نورالحق علومی) بطور پیگیر با سفر ها و ارتباطات مشکوک و جلب حمایت بعضی از سازمانها و بنیاد ها و جلب همکاری های مالی عده ای توانست، احساس شایستگی را بحیث رئیس جمهور آیندۀ افغانستان در خود ابقا نماید. غرض رسیدن به چنین امری بزرگی، "مامورالمعذور" خوانده می شود، و هم در این اواخر در داخل پارلمان توفیق را نصیب راه خود ساخت و به اتحاد برادران جهادی تحت نام "جبهه ملی" راه باز کرد . مغرورانه شایع ساخته اند که گویا، اتحاد برادران جهادی به ابتکار رئیس حزب متحد ملی (آقای جنرال نورالحق علومی) بوجود آمده، تا افغانستان را از تجزیه، جنگ و مداخلات خارجی، فساد اداری، چور و چپاول، زرع تریاک، قوماندانسالاری مسلحانه نجات دهند ... یا اهداف دیگری ... ؟؟

بنیاد گرائی جهادی کار ساز نیست ... !

تاریخ بنیاد گرائی بر میگردد بقرون قدیم، که آگاهی انسان در بند خرافات و پندار های واهی ناشی از حوادث طبیعی که بر وی حاکم بود، انسان اولیه بتدریج توانست برای مقدرات اش منبع های خیر و شر را بیآفریند و خود را در پناه آن قرار دهد . بعداً ظهور ادیان یکتا پرستی مقدرات الهی را برای بندگان که از انواع ستم رنج می بردند، بقاعده ای زندگی افزودند، که دین و مذهب اسلامی یکی از قاعده های یکتا پرستی پروردگار یگانه است که نزدیک به یکهزار و چارصد سال قبل در بیابانهای خشک و لامزروع عرب بیکی از افراد قبیله ای قریش به محمد (ص) بحیث پیغمبر خدا و پیشوای مسلمین بشکل آیه های آسمانی قرآن نازل گردید و یک قرن بعد از وفات محمد (ص)، رسول خدا، تنطیم مبانی شریعت اسلامی بحیث قاعده و اساس اسلامی در سراسر امپراتوری عباسیان تنطیم و مورد اجرا در آورده شد . این دوران مقارن است با جلال و شکوه امپراتوری اسلامی عباسی که خلافت وسیع را در قلمرو های اشغالی خویش که بر ظهور نوپای فئودالیزم و نظام برده داری ایستاده بود، که برای بقا، جلال و عظمت و حشمت چنین نظامی مقدور گردید که باور های توده های مظلوم و استثمار شونده را به تقدیر الهی قضا و قدر حواله دادند، علما و روحانیون و روشنفکران که به این جلال و جبروت وابسته بودند به تشریح و تفسیرهای حاکمیت و قدرت سیاسی پرداختند و در چنین دورانی است که امیرالمومنین ها، المقتدر ها، ظل الله ها و سریر دین و خدا یگان و المتوکل ها لقب میگیرند . با اشاعه تعصب های مذهبی و"سیاست مسلمان سازی خلفا" و جعل و تحریف "کمپانیهای حدیث و روایت" بر توده های مظلوم خدایگانگی خود را تحکیم می بخشند . این دوران که حکومات و اشرافیت "هار" علیرغم چپاول و غارتگری که بر جامعه جریان داشت، جامعه را از درگیری با چنین شرایط ظالمانه اجتماعی بنام مقدرات الهی بر حذر میداشتند و برای رهائی و نجات خلق به خداوند توکل جستن با استبداد و سرنیزه تحمیق نمودند . مسیحیت همچنان بر سر راه جلال و عظمت اشرافیت سلاطین اروپائی به هیچ مانعی رحم نکرد . وقتی طبقات حاکم فئودال غرب قبل از ظهور سرمایه داری، به اندازه کافی مسحیت را غرض اجرای مقاصد جلال و حشمت و حکمروائی نظام خویش دوشیده بودند.دیگر سرمایه داری نو ظهور نمیتوانست مسحیت کهنه را بحیث سلاح قرون ماضی در تصرف استعمار بملل شرق بخصوص کشور های اسلامی و آسیائی و به فرهنگ و مذهب شان بیافزاید . استعمار بارها در لشکر کشیهای خویش به ترکیه عظیم عثمانی و تجزیه آن،حمله ناپلیون بمصر، اشغال استعماری سودان، هندوستان، افغانستان و ایران... و غیره که با قیامهای متواتر و پیهم توده های ملیونی این سرزمینها، استعمارگران به تلفاتی سنگینی تن در دادند، و استعمار ناگزیر گردید برای شناخت شرق متوسل به علم شرق شناسی گردد . و این علم شرق شناسی ساحه شناخت شرق و کشورهای اسلامی را بدست استعمارگران هرچه بیشتر باز و کشوده ساخت و در نتیجه استعمار و امپریالیزم توانست، این پیروزی را بر شرق و کشور های اسلامی تجلیل کند . یکی از ماموران عالیرتبه انگلیسی در هندوستان می نویسد : "بنابر این روشن است که پیروزی بر اذهان مردمی که در مستعمرات سابق زندگی میکنند تا چه اندازه برای قدرت های غربی اهمیت حیاتی دارد ." (10) .

غلام محمد غبار سیاست استعماری انگلیس را در افغانستان که با تکتیک های متنوعی در محل اجرا گذاشته می شد اینطور خلاصه میکند : "... که خواه به جنگ و اشغال نظامی و خواه مستقیم به سیستم ولسلی؟ و خواه به تجزیه و تقسیم و خواه کنترول توسط حکومات افغانی، مملکت را بشکل پارچه پارچه شده و ضعیف و مجزا از جهان و متروک و منزوی نگهدارد، استقلال سیاسی و ارتباط اورا با دول جهان معدوم نماید، از نشر تمدن و فرهنگ جدید جلوگیری کند، ملت را در نفاق و خانه جنگی نگهدارد، دولت ها را طرف تنفر مردم قرار داده مجبور به توصل بخود نماید، در عین حال کشور را با تبلیغات وسیع خود به صفت جهل وحشت و دزدی و دروغگوئی بدنیا معرفی کرده، هیچ نوع فضیلت و افتخار تاریخی برایش نگذارد...." (11)

به این ترتیب با ورود استعمار انگلیس علاوه بر سلطه و حاکمیت مطلق العنانی حکام محلی و سلاطین جبار و روحانیون مکار به اطراف اهرم حاکمیت نیروی جدید استعماری با در دست داشتن نیرو های مدرن سرکوبگری و پرسونل خبره و تعلیم دیده و آگاه از روان، اعتقادات، رسوم و عنعنات مردم (شرق شناسی) این ابزار را بدسترس برای سرکوب و مطیع نگاه داشتن توده های رنج و عذاب شده، در پهلوی استبداد و مظالم داخلی حکمرانان داخلی و حمکروائی بی چون و چرای استعمار گران و وابسته گان شان به تعبد و استبداد تحمیل و مورد رعایت دانسته می شد اجرا گردید . به این ترتیب تحجر اندیشه، رضایت دادن به امرالهی و تقدیر و خواندن خطبه در همه نماز های جمعه مساجد با موعظه ای در حمایت از سلطان بحیث اولامر و ظل الله، با دادن فتوا ها نافذ و مرعی الاجرا بود. در زیر سایه قواعد شرع، صدور فتوا ها غرض کشتن، ضبط دارائیها، بریدن اعضای بدن، به توپ بستن ها، کشتار های جمعی، وضع مقررات رفتاری و گفتاری، به بند کشیدن زنان و محروم ساختن شان از حداقل اشتراک در زندگی اجتماعی که نمونه ای اخیر رژیم طالبان و جمهوری اسلامی در راس برهان الدین ربانی ملا عمر ها و قوماندانان جهادی وی که امروز در جبهه ملی با هم گرد آمده اند،... و غیره مظهر از این نظام که مدعی حاکمیت اسلامی است و به بنیاد گرائی جهادی در کشور ما در سالهای اخیر مسمی گردیده است، میباشد . بنیاد گرائی در یک نظام طبقاتی، بسود طبقات حاکمه و جابره و حامیان شان برای توجیه نظام و بقای دوام آن، مقدرات الهی را بخدمت میگیرند، و قواعد ساده "امر و نهی" را آسمانی ساخته، به دست سرنیزه بر مردم روا میدارند . "المتوکل علی الله محمد  نادرشاه و ظاهرشاه" از این قاعده مستثنی نبودند.

با ظهور جنبش جدید و مترقی و بوجود آمدن جمهوری و سقوط سلطنت و جمهوری دوم دموکراتیک که به تغییر انقلابی و بنیادی جامعه از اوهام پرستی و خرافات ساخته و پرداختهً سله داران و جلادان منبر و دربار بطور قاطع و پایدار میخواست پایان دهد . و هنوز رنگ خامۀ "فرمان منع خرید و فروش زن و ازدواج دختران صغیره بزور" نخشکیده بود، که ناقوسهای آنطرف دریا ها و ابحار متعلق به استعمار و امپریالزم بصدا در آمد که"اسلام در خطراست!"، بنیاد گرائی کهن را از خواب قرون بیدار کرد و هوشیار باش داد که دیگر با ابزار و وسایل ماضیه نمیتوان بقایش را حفظ، و جلالش بدست توده ها بی رنگ و بپائین انداخته می شود . بلی این متحدان و حامیان بموقع در افغانستان دست بکار شدند و به سازماندهی سازمانهای بنیاد گرای اسلامی غرض ایجاد توانائی برای مقابله عده ای را بخدمت گرفتند . با آغاز انقلاب ثور، سازمانهای اسلامی چاره را برخود حصر دیدند، هر چه بیشتر دست بدامان یاران و بادارن کار کشتۀ استعماری و خلف زادگان بردند و در بهشت های دالر و تریاک هر چه از دست شان آمد ویران کردند و کشتند . دست مراد و طلب بر آورده شد و طی کمتر از سالی تحت نام "جهاد اسلامی" و "اسلام در خطر است" سیلی از دالر و سلاح، پرسونل و تجهیزات و تبلیغات ... بداخل قلمرو های حاکمیت دموکراتیک خلق سرازیر گردید و جنگ اعلان ناشده ای را علیه آن برپا داشتند . بنیاد گرائی اسلامی با صدور فتوای جهادی بار دیگر توانائی خود را غرض سرکوب شمع که در خانهً افغانها افروخته شده بود بکار بست و همه متحدین سردمداران سرمایه و زور، استعمار، امپریالیزم و دولتهای اسلامی به این سرزمین بلاکشیده هجوم آوردند، آنچه داشت و نداشت همه را به خاک و خون یکسان ساختند .

سازمانهای سیاسی و نظامی تحت نام "تنظیم های جهادی" به مرزها مستقر و بداخل افغانستان تنیده شد و "جهاد" اعلام ! تروریزم و قتل و کشتار مردمان بیگناه در امروز در حقیقت بدست همان "بنیاد گرائی تنظیمی جهادی" است . مشکل کار اتحاد بین المللی در رأس امریکا و دولت کرزی در آنست که "جهانی شدن" و تسلط سرمایه را بر سرنوشت کشور ها و مردمان، با ابزار کهنه و این پروژه خود ساخته، تحت نام "بنیاد گرائی جهادی" بخدمت منافع خویش در منطقه بکار گرفته است . افغانستان بحیث مرکز پرش ذوجوانب کمپنی های نفتی و گاز و تریاک و غیره در منطقه بکار گرفته شده است . به این دلیل با حمایت از حاکمیت بنیاد گرائی و بحران سازی و کاربرد های سرکوبگرانه و تفرقه جویانه که : حاکمیت کرزی را با ترکیب از قوماندانان و عده ای تکنوکراتهای فاسد چور و چپاولگر در مرکز این بازی و طالبان با القاعده گاهی یکجا و تروریست؟ و هم جدا بکار گرفته . به رژیم نظامیگر پاکستان، آی .اس . آی . و نظامیان و احزاب اسلامی پاکستان بحیث متحدین مبارزه با تروریزم می نگرند، و هم در داخل افغانستان علاوه بر دولت کرزی، تکیه و توکل بر قوماندان های جهادی بسته اند . هم کیسه ثروت اندوزی از مدارک چور و چپاول دارایی های ملی و قاچاق تریاک ... و هم مقامات حاکمیت های محلی، دولتی، نظامی و امنیتی را بر رویشان کشوده است، بدین وسایل و ذرایع بنیاد گرائی توانست، توانائیهای (مالی، مقامات دولتی و نظامی) را در حاکمیت بتصرف در آورد و در شورای ملی کشور متمرکز تر گردند و مدعی بلا منازع حاکمیت بنیاد گرائی جهادی و برگشت بگذشته گردند . دید چند گانه به بنیاد گرائی جهادی از لحاظ دید شبکه های استخباراتی ممکنست درست باشد که با هر کتگوری آنها در مراودات پولی و داد و گرفت ها و اجرای وظایف بطور جداگانه تنظیم گردند.اما از لحاظ سیاسی و مصالح صلح و بازسازی و اعمار جامعه ای قانون و دموکراتیک و آزاد و بالاخره سکولار کار را به ناممکنات سپرده اند و گرگان درنده ای وحشی را حامی عدالت اجتماعی و برابری بر رأس مردم گماشته اند . تقصیر مردمان این مرز و بوم آن است، که همیشه به باور و اعتماد، اختیار و عنان خویش به هر نو آمده و خوش و بش گفته ای دزد و جانی سپرده است .

اینکه "بنیاد گرائی جهادی کار ساز نیست  ... ؟" بدلیلی است که ریشه در تعبد قرون ماضی داشته به تغییر و تکامل، به آزادی انسان و جهان ساینس و تکنولوژی باورمند نیست . با این ابزار کهنه و متحجر، خلقهای کشوری قادر نمیگردند، جامعه ای نوین و متمدن را بنا نهند .

تاریخ مبارزات قهرمانانۀ خلقهای کشور ما پیهم در برابر مظالم استبداد سلاطین و حکام داخلی و هم در برابر هجوم های بیگانگان، متحمل قربانی های عظیم شده است، که با شواهد از تاریخ و اتفاق نظر مورخان : "افغانها در میدان عمل و مبارزه و کارزار چه علیه متجاوز اجنبی یا مظالم جباران داخلی پیروز و سر افراز بوده، بعکس در سیاست و کاردانی و اداره، بفریب سران معامله گر "طبقات حاکمه (اشراف و روحانی و تاجر) که بیشتر طرفدار سازش و تسلیم بدشمن بوده اند" (12) . تاریخ کشور ما مشحون از این رویداد های تسلیمی روحانیون، تجار و ثروتمندان و اشراف فئودال بدشمن بوده است . از این داستانهای تاریخی : "سلطان جلال الدین با سپاهی افزون از صد هزار نفر که مغل را در پروان شکسته بود به جهتی جنگ ناکرده از غزنی به سند فرار کرد که فئودالهای اردوی او چون امین الملک و سیف الدین اغراق و اعظم الملک و مظفرالملک عوض دشمن خارجی بجان همدیگر افتادند تا مجموعاً از بین رفتند"(13)  یا "... روحانیون و تجار به اتفاق اشراف بلخ بحضور چنگیزخان رفته اطاعت خود و تسلیم شهر بلخ را عرضه نمودند . امام شمس الدین الحارثی شیخ الاسلام شهر مرو نیز چنین کرد و نه تنها به مغل اظهار اطاعت نمود بلکه در سر منبر مسجد جامع مرو دشمنان مغل را تلعین نمود و گفت که : رگ جان دشمنان مغل بریده باد . قاضی سرخس مولانا شمس الدین هم مثل شیخ الاسلام از همه پیشتر به مغل بیعت خود را تقدیم کرد. هم چنین از روحانیون علوی شهر نیشاپور از ترتیبات دفاعی نیشاپوریان به مغل خبر کشی نمود تا خود نفعی بردارد" و صدها داستان دیگر که نقل آن اینجا مقدور نیست . این مردم افغانستان اند که در همچو هجومها در برابر دشمن بطور پایدار مقابل میگردند و اکثراً بچنان قهرمانیهائی تن در داده اند که نظیر آن بقول مورخین، "در تاریخ جهان کمتر ثبت شده است." . شواهدی از تاریخ تسلیمی و ضعف امیر دوست محمد خان در برابر انگلیسها که غازیان و مردم افغانستان سلاح بدست از استقلال و حاکمیت وی میرزمیدند وی خود را به انگلیس تسلیم نمود . در بار دوم سطنت، فرار امیردوست محمد خان در حالی صورت می گیرد که : "... جنرال سیل با شنیدن این شکست از آغه سرای به چهاریکار عقب کشید و مکناتن در کابل در صدد گشایش مذاکره و مصالحه با امیر دوست محمد خان برآمد. سپاه ملی هنوز شمشیر میراند و سردار محمد افضل خان پسر امیر دوست محمد خان جزء مبارزین قرار داشت . اما امیر دوست محمد خان چه کرد ؟

امیر بعد از آنکه قوت مردم، دشمن را در پروان بکوفت و مبارزین ملی مشغول پیشرفت بود، ناگهانی از زیر بیرق آبی ناپدید گردید . هر قدر اورا جستند نیافتند . در حالیکه امیر با سه نفر از خواص خود به عجله در بیراهه اسپ می راند و رو به جنوب به نقطه ای نامعینی حرکت میکرد . این فرار دیوانه وار امیر آنقدر مخفی بود که حتی پسر خود سردار محمد افضل خان را نیزدر میدان جنگ بی خبرانه رها کرده بود." (14) . تاریخ مبارزات مردم ما از این شواهد، فرار های شاهان و شهزادگان، فئودالها و روحانیون مملو و مشحون است .

میگویند تاریخ، حکایات مبارزات توده های مردم برای بهتر زیستن است. در حقیقت تاریخ مبارزۀ بی پایان انسان برای سازندگی است و سرگذشتی است که از هر دوره ای از زمانه های دور بما میگوید، از شکسته شدن انسانها و پیروزیهای انسان که در طی هزاره ها و صدها بر چنان قله ای از تمدن و فرهنگ جهانی استاده است، که نه تنها حیرت و حسرت ما را بر می انگیزد، بلکه بما و نسلهای پیهم آیندگان، خون گرم حیات، روح مبارزه جوئی، بخاطر سعادت و آزادی همگانی انسان وطن ما را در رگهای ما جاری می سازد . که باید زنجیرها را پاره و غبار سیاه و دود اندود را که در سیاهی قرون بر افکار و اندیشه های ما کشیده اند بدریم .در ظللمت زیستن و قانع بودن میراث نیاکان ما نیست .

دوران تیره و تار جهادیان که عده ای فهمیده و نافهمیده برای جنایات و ویرانگری آنان انگشت حسرت به دندان گرفته و خامۀ را در وصف این جنایت پیشه گان و اعمال وحشیانه آنها به اصطلاح در دفاع از وطن ! اما از خود نمی پرسند، کدام وطن؟ و کدام مردم؟ این وطنی که در جنگهای تنظیمی بر سر جیفه های دنیائی از چور و چپاول بویرانه و گورستان اجساد مردگان و شهیدان بدل شد؟ که بعداً، حتی حامیان شان ترجیح دادند تا گروه دیگری از جهاد پیشه گان را بنام "طالبان" بر سرنوشت افغانها تقدیر زنند، این دوران برای جامعه افغانی غیر قابل تحمل و برای جهانیان و حامیان شان ننگ و نفرین زا بود . با حادثه 11/9 سپتمبر 2001 امریکا برای هجوم بر طالبان و اشغال افغانستان متحدین را به "کنفرانس بن" فرا خواند، از همان آوانیکه کنفرانس بن تحت نظارت امریکا و ملل متحد و عده ای از متحدین امریکائی غرض تأمین صلح، مبارزه با تروریزم، مبارزه با کشت تریاک، قاچاق مواد مخدر و بازسازی تصامیم اتخاذ میکردند، افغانهای داخل و خارج، مطبوعات جهانی، اذهان عامه، و سازمانهای مدافع حقوق بشر و غیره هوشیارباش دادند، تا دولتی با قاعده وسیع و مبرا از اشترک تروریستان و قاچاقچیان مواد مخدر، باند های مسلح و جنایتکاران جنگی را توصیه نمودند . از همان ابتدا سنگ این عمارت کج گذاشته شد و ائتلاف شمال یا الیانس (اتحاد قوماندانان و تنظیم های جهادی) به قدرت رسانده شد و پروسه بن از اعتبار ساقط و بدست جنایتکاران جنگی، تروریستان، خرابکاران و قاچاقچیان مواد مخدر و سلاح سپرده شد . نتیجه چنان گردید که امروز نیروهای ائتلاف بین المللی در مبارزه با تروریزم، مواد مخدر، خلع سلاح، امنیت و بازسازی قاصر آمده، اما جنایتکاران جنگی، هرچه بیشتر تقویت مالی، نظامی، سیاسی و قانونی شده، از طریق شورا به تصویب"قانون عفو عمومی" که در حقیقت عفو جنایتکاران جنگی را مفهوم است، با نادیده گرفتن موازین بین المللی و قوانین داخلی کشور مبادرت کردند . و هم "جبهه ملی" (جبهه قوماندانان جهادی) را با ترغیب و اشتراک دو جنرال به اصطلاح "کمونیست" از حزب وطن، "جبهه" را جلای نو، قبای جدید پوشانده بمیدان آوردند . طماع های خانواده ای حزب وطن غرض توشه ای آخرت و دنیا به این اتحاد برادران بار دیگر در خدمت قرار گرفتند . "آزموده را آزمودن خطا است".

پیوستن رئیس حزب متحد ملی جناب جنرال علومی پرچمی دیروز و جنرال سید محمد گلابزوی خلقی دیروز، به جمع قوماندانان جهادی که سیمای برجسته بنیاد گرائی جهادی و رهبری سیاسی آنست، نه تنها حزب متحد ملی را در برابر آزمون جدی قرار داده، بلکه سراسر خانواده ای حزب وطن و احزاب متشکله، که از نام شان، پیوستن به جبهه ملی صورت گرفته است . بار دیگر تحت سوال برده است . طوریکه دیده می شود بر مبانی مصلحت های معامله گرانۀ این همه عناصر ناپایدار که وابستگی های خود را با قوماندانهای جهادی بنیاد گرا هنوز هم نه گسسته اند و بطور پیگیر بر سازمانها و احزاب متشکله از بدنه حزب وطن فشار وارد می نمایند، تا شرکت جنرالان خلقی، پرچمی (جنرال گلابزوی و جنرال علومی) را به جرگه بنیادگرایان جهادی جائی با سکوت و جائی با تمجید استقبال کنند . بخوبی دیده می شود، این معامله گران در قبال همچو سیاستها، مصلحت های قومی و زبانی و یا امید و آرزوهای گذشته را آب میدهند .

از همه اولتر انتظار از حزب متحد ملی است تا با صراحت موضع خود را در قبال اشتراک در این جبهه روشن سازد. که در حقیقت موضع گیری رئیس حزب و عدۀ از حواریون گوش بفرمان وی، طوریکه در بالا متذکر گردیدم در حمایت از پیوستن به جبهه ملی بنیاد گرایان با مباهات و ابتکارات درخور ستایش به این اعمال، که دیگران را در نا فهمی و ناعاقبت اندیشی در برابر جنگ، تمامیت ارضی افغانستان، و بر خطر برگشت نظام طالبانی هوشیارباش داده، استدلال و تأکید دارند.

بعقیدۀ تعداد کثیری از اعضای برجسته و کدر های حزب وطن چه در داخل سازمانها و چه بطور منفرد، به این وحدت با انزجار نگریسته و زنگ خطر دوباره ای معامله گریها و سازشکاریهای عده ای را چه در صفوف و چه در میانه و راست بصدا در آورده است، که عده ای مصمم اند در خدمت گذاری به بنیاد گرایان جهادی که ثروت و جاه و مکنت را بدسترس شان قابل دسترسی می بینند از همه هار تر به این تسلیم طلبی ها دامن می زنند . سکوت در برابر این سازشها سکوت در برابر جنگ افروزان بنیاد گراست، که بار ها آرزوها و تلاشهای ترقیخواهانه مردمان این مرز و بوم را بخاک و خون یکسان ساخته است.

رفقای شرافتمند ! در هر کجائی که هستید به افشای این معاملات بپردازید و حساب خود را با این معامله گران یکطرفه سازید.

احزاب و سازمانهائیکه مدعی چپ، مترقی و دموکرات و وطنپرست و صلح خواه اند، از سکوت و مجامله بیرون آیند . از موضع ترقی ـ دموکراسی و منافع علیای مردم صف خود را از دشمنان ترقی و آسایش مردم جدا سازند .

 

سرور منگل

 

01-10-07

پاورقی ها :

(1) ــ اشاره با تجلیل از ششمین سالگرد مرگ قوماندان جهادی احمد شاه مسعود است، که در جریان مراسم طرفدارن احمد شاه مسعود به دروازه ای غازی استدیوم هجوم آوردند، تا داخل محوطه گردند. هنگام سخنرانی رئیس جمهور حامد کرزی با پرتاب چند سنگ و شلیک چند گلوله هوائی . رئیس جمهور کرزی در میان محافظان سخنرانی را ناتمام گذاشته از صحنه ناپدید شدند

(2) ــ دعوت از ملا محمد عمر رهبر طالبان و گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی در حالی برای گفتگو مصالحه از جناب رئیس جمهور کرزی صورت میگیرد که هنوز هم ملا محمد عمر و طالبان و هم گلبدین حکمتیار و حزب اسلامی وی متهم به تروریستان تحت پیگرد امریکائیان و دولت کرزی قرار دارند . مشاوران رئیس جمهور کرزی خواسته اند با یک تیر خیالی چندین فاخته را شکار نمایند

ـــ مانور در برابر جبهه ملی، گویا خواسته اند، پشتون تباران جهادی ملا عمر و گلبدین حکمتیار را در برابر جبهه شمال تحریک و قرار دهند

ـــ توجه به طالبان و ملا عمر و گلبدین حکمتیار در انزوا از القاعده دیده شود برای اهداف امریکا چقدر مفید و ضروریست

ـــ رئیس جمهور کرزی بخوبی میداند، که گفتگو و مصالحه با مهره های که هنوز نه امریکا و نه کرزی به ادعای خود شان از آنان رد پائی ندارند، راه بمنزل نمی برد . این سیاست ها بیشتر از آنکه تعجب دیگران را برانگیزد، به تمسخر اجرا کنندگان آن مواجه شده است . فهمیده می شود که نخ این سیاست ها بجائی دیگری بسته است . تا آنجا که بنیاد گرائی جهادی برای منافع امریکا ضروری و کار آمد دارد از آن بطریقی حمایت مینماید

(3) ــ ویب سایت پندار .تاریخ . 07 .09 .25

(4) ــ ویب سایت پندار، فاروم پندار .ت . 07 .09 .25

(5) ــ اینکه دولت به چه طریقی مشروعیت خود را بدست آورده یا می آورد، اینجا مطرح بحث نیست

(6) ــ ویب سایت پندار.ت. 07 .09 .25

(7) ــ ویب سایت پندار. 07 .09 .25

(8) ــ شعر از "نیما" شاعر ایرانی است

(9) ــ اقتباس از پیام غلام محمد رئیس حزب ملی هیواد

(10) ــ تاریخ پویا. ص.75 ــ 79

(11) ــ افغانستان در مسیر تاریخ .غبار .ص .444

(12) ــ افغانستان در مسیر تاریخ .غبار . ص .206

(13) ــ افغانستان در مسیر تاریخ .غبار .ص .207

(14) ــ افغانستان در مسیر تاریخ . غبار . ص . 542