جاودانه بودن ماندلا در چیست؟
شنبه، ۱۴ فبروری ۲۰۰۹
(تهیه و پژوهش از صباح)
(به مناسبت نودومین سالروز تولد نلسون ماندلا)
«انسان نمی تواند در مقابل بی عدالتی بی تفوت باشد، نمی تواند به ظلم و استبداد اعتراض نكند، نمی تواند برای نیل به جامعه دلخواه و زندگی خوب- به شیوه ای كه خود تشخیص می دهد- تلاش نكند...» (ماندلا)
۱۸ جنوری برابر بود با نودومین سالروز تولد «نلسون ماندلا»، مردى كه توانست با مبارزات خستگى ناپذیرش به اسطوره مردمان سیاه پوست، آفریقا و تمام آزادیخواهان جهان تبدیل شود. ماندلا با گذراندن ۲۷ سال در زندان، مشهورترین چهره مبارزه علیه آپارتاید (تبعیض نژادى) در آفریقاى جنوبى و جهان است.
نلسون رولیهلا هلا ماندلا در ۱۸ چنوری ۱۹۱۸ در قریه كوچك قونو در منطقه امتاتاى آفریقاى جنوبى به دنیا آمد. وى اولین عضو خانواده اش بود كه در سن هفت سالگى به مکتب رفت. به دلیل دشوارى تلفظ نام بومى ماندلا، معلم وى كه یك متدیست بود نام یك دریادار انگلیسى بنام «هوراتیو نلسون» را براى وى برگزید.
وقتى رولیهلاهلا ۹ ساله بود پدرش بر اثر بیمارى سل درگذشت.
از آنجا كه پدر وى عضو هیات مشاورین سلطنتى بود و تقدیر چنین بود كه وى سمت پدرش را به ارث ببرد، ماندلا در سال ۱۹۳۷ عازم هلیدتاون و كالج متدیست ها در فورت بیوفورت شد. ماندلا پس از ورود به دانشگاه با الیور تامبو آشنا شد. ماندلا و تامبو پس از این آشنایى به دو دوست و دو همكار همیشگى تبدیل شدند. ماندلا پس از سال اول حضور در پوهنتون وارد یك شوراى نمایندگى محصلین مخالف سیاست هاى پوهنتون شد و به همین دلیل از وى خواسته شد تا فورت بیوفورت را ترك كند. اندكى پس از ترك كالج ماندلا عازم ژوهانسبورگ شد. وى پس از ورود به این شهر ابتدا به عنوان یك محافظ معدن و سپس به عنوان یك كارمند در یك شركت حقوقى مشغول به كار شد. درحالى كه ماندلا در این شركت كار مى كرد اسناد لیسانس خود را به طریق مكاتبه اى از پوهنتون آفریقاى جنوبى گرفت و سپس مطالعات حقوقى خود را در پوهنتون ویت واترس راند آغاز كرد. در این زمان ماندلا در شهر اسكندر (شمال ژوهانسبورگ) زندگى مى كرد.پس از پیروزى حزب ملى تحت سلطه آفریكانس زبان ها (شاخه اى از زبان هلندى رایج در آفریقاى جنوبى) در انتخابات سال ۱۹۴۸ كه سیاست تبعیض نژادى داشتند، ماندلا در مبارزات مخالفت جویانه كنگره ملى آفریقا (ANC) در سال ۱۹۵۲ و كنگره خلق در سال ۱۹۵۵ نقش برجسته اى داشت.
تصویب منشور آزادى در كنگره خلق باعث تهیه برنامه اساسى ضد آپارتاید شد.در این دوره زمانى ماندلاو همكار وى الیور تامبو اداره شركت حقوقى « ماندلا و تامبو» را برعهده داشتند كه به بسیارى از سیاهپوستان كه نماینده قانونى نداشتند مشاوره حقوقى مى دادند. رویكرد ماندلا تحت تاثیر ماهاتماگاندى ( كه الهام بخش وى بود) و نسل هاى موفق فعالان ضد آپارتاید در آفریقاى جنوبى قرار داشت.ماندلا كه در ابتدا به مبارزات دسته جمعى غیر خشونت آمیز متعهد بود،در پنجم دسامبر ۱۹۵۶ به همراه ۱۵۰ تن دیگر دستگیر و به خیانت به كشور متهم شد. محاكمه ماراتن گونه وى و همراهانش از سال ۱۹۵۶ تا سال ۱۹۶۱ ادامه پیدا كرد و در نهایت تمام آن ها تبرئه شدند. كنگره ملى آفریقا (ANC) در فاصله سال هاى ۵۹-۱۹۵۲ به دلیل ظهور یك گروه تازه از فعالان سیاهپوست ( آفریكانیست ها) كه خواستار اقدامات قاطعانه تر علیه حزب ملى حاكم بودند، دچار تفرقه و اختلاف شد.
آلبرتو لوتولى، الیور تامبو و والتر سیسولو رهبران ANC نه تنها احساس مى كردند كه روند حركتى این وقایع بیش از حد سریع است بلكه رهبرى آن ها به چالش كشیده شده است. این مسأله باعث شد كه آن ها موضع خود را از طریق اتحاد با احزاب كوچك سفیدپوستان، دو رگه ها و سرخپوستان، تقویت كنند تا نشان دهند كه جذابیت و گیرایى آن ها بیشتر است.
در سال ۱۹۵۹ زمانیكه آفریكانیست ها ( تحت حمایت مالى غنا و حمایت سیاسى حزب ملى باسوتو مستقر در ترانس وال) خود را از ANC كنار كشیدند تا كنگره سراسرى آفریكانیست ها (PAC) راتحت رهبرى رابرت سوبوك وه و پوتلاكو لبالو تشكیل دهند، ANC بیشترین حمایت شبه نظامى خود را از دست داد.درسال ۱۹۶۱ ماندلا رهبرى جناح مسلح ANC موسوم به «نیزه ملت» یا MK را كه به طور مشترك بنیان نهاده بود، برعهده گرفت. وى به طور مشترك یك مبارزه خرابكارانه راعلیه اهداف اردو و دولت به راه انداخت و به منظور پایان دادن به آپارتاید طرح هایى را براى یك جنگ چریكى احتمالى ( در صورت شكست خوردن خرابكارى ها) ارایه داد.
مطمئناً همین شاخه مسلح ANC بود كه چند دهه بعد به ویژه در دهه ۱۹۸۰ یك جنگ چریكى را علیه رژیم آفریقاى جنوبى به راه انداخت. ماندلا همچنین درخارج از كشور براى MK پول جمع آورى مى كرد و آموزش هاى شبه نظامى گرى برگزار مى كرد و با دولت هاى متعدد آفریقایى دیدار مى كرد. ماندلا در نهایت به حبس ابد محكوم شد و روانه زندانى در جزیره روبن شد.
در این جزیره وى و دیگر زندانیان مجبور به كار طاقت فرسا در یك معدن سنگ آهك بودند. زندانیان براساس نژادشان از هم جدا مى شدند و در این بین سیاهان پست ترین شرایط را داشتند. ماندلا در زندگى نامه خود تشریح مى كند كه چه طور به عنوان پایین ترین طبقه زندان، هر شش ماه مجاز به داشتن تنها یك ملاقات و یك نامه بوده است.ماندلا در طول دوران حبس ۲۷ ساله خود، تنها سه بار همسرش را ملاقات كرد.در سال ۱۹۸۵ پى. وى بوتا، رییس جمهور وقت آفریقاى جنوبى به ماندلا پیشنهاد كرد كه در صورتى كه وى از مبارزه مسلحانه صرف نظر كند، وى را آزاد مى كند.
اما وزراى آفریقاى جنوبى سعى كردند كه رییس جمهور را از این تصمیم منصرف كنند و به وى گفتند كه ماندلا هرگز مبارزه مسلحانه سازمان خود را فداى آزادى شخصى اش نخواهد كرد. این در حالیست كه ماندلا با صدور بیانیه اى از طریق دخترش، پیشنهاد آزادى مشروط را رد كرد و اظهار داشت: این چگونه آزادى است كه این سازمان مردمى هنوز از فعالیت منع است. تنها مردان آزاد مى توانند مذاكره كنند. یك زندانى نمى تواند وارد مذاكره شود. در دوران حبس ماندلا، فشار داخلى و بین المللى روى دولت آفریقاى جنوبى، با شعار معروف و جنجالى « نلسون ماندلا را آزاد كنید»، براى آزادى وى افزایش یافت. در سال ۱۹۸۹ بوتا دچار سكته مغزى شد و فردریك ویلیام دكلرك، به عنوان رییس جمهور جانشین وى شد. ویلیام دكلرك، رییس جمهور وقت آفریقاى جنوبى در دوم فبروری ۱۹۹۰ ممنوعیت فعالیت ANC و دیگر سازمان هاى مخالف آپارتاید را لغو و اعلام كرد كه ماندلا به زودى از زندان آزاد خواهدشد.
بدین ترتیب نلسون ماندلا پس از ۲۷ سال حبس در ۱۱ فبروری ۱۹۹۰ از زندان آزاد شد. ماندلا در روز آزادى خود طى سخنانى براى ملت آفریقاى جنوبى متعهد شد كه به صلح و آشتى با اقلیت سفید پوست كشور پایبند است. وى در عین حال تصریح كرد كه مبارزه مسلحانه كنگره ملى آفریقا تمام نشده است. ماندلا در سخنانش گفت: «متوسل شدن ما به مبارزه مسلحانه در دهه ۱۹۶۰ كه باتشكیل جناح نظامى ANC شكل گرفت، یك اقدام صرفا دفاعى در برابر خشونت آپارتاید بود. عوامل الزام آور مبارزه مسلحانه امروز هم وجود دارند. ما گزینه اى نداریم جز اینكه ادامه دهیم. ما ابراز امیدوارى مى كنیم كه شرایط منجر به حل و فصل مسالمت آمیز مسایل هر چه زودتر ایجاد شود تا احتمالا دیگر نیازى به مبارزه مسلحانه نباشد.» نلسون ماندلا در سال ۱۹۹۴ براى اولین بار به طور كاملا دموكراتیك به عنوان رییس جمهور آفریقاى جنوبى انتخاب شد و تا سال ۱۹۹۹ این سمت را برعهده داشت.
ماندلا یك عمر برای رسیدن به آزادی، برابری و برادری انسان ها كوشید:
نلسون ماندلا. مبارز آزادیخواه برای نیل به آرمان هایش بیست وهفت سال
حبس و بند و محرومیت و سختی را بردبارانه- و امیدوارانه- تحمل كرد;
زندگی در سلول هایی كه «همیشه نم داشت; وقتی این موضوع را با افسر
فرمانده در میان گذاشتم، او به من گفت كه بدن ما آن رطوبت را جذب خواهد
كرد. به هر نفر، سه پتو داده شد و چنان نخ نما و پوسیده بودند كه واقعا
آن سوی آن ها نیز قابل رویت بود... سلول ها چنان سرد و پتوها چنان نازك
بودند كه ما همیشه با لباس می خوابیدیم...» حقوقدان و وكیل دیروز،
زندانی آپارتاید شده بود و كارگر معدن. ماندلاانواع و اقسام محدودیت ها
و توهین ها و تحقیرها را با «ایمان» تحمل كرد و از جمله سلول انفرادی
را: «از نظر من، زندان انفرادی دشوارترین جنبه زندگی در زندان بود، هیچ
شروع و هیچ پایانی ندارد; فقط ذهن و فكر خود شخص در آن جا وجود دارد كه
به تدریج می تواند او را به بازی بگیرد... شخص به تدریج همه چیز را زیر
سوال می برد; آیا تصمیم درستی گرفتم؟ آیا فداكاری من ارزش آن را
داشت؟...» او، اما تحمل كرد; كوشید روحیه خود را حفظ كند: «اعتقادات
محكم رمز بقا در برابر محرومیت هاست.»
پس از پیروزی ماندلاو تصاحب قدرت و فراهم شدن امكان تغییرات و اصلاحات
ساختاری، رفتار توام با تساهل و مدارای او با دشمنان دیروز و مخالفان
امروز بود; ماندلابا بزرگ منشی و آزادگی، رییس جمهوری پیشین را به
عنوان معاون خود برگزید، دادستان سابق را بركنار نكرد و... كوشید تا با
فراهم آوردن حداكثر همدلی و مشاركت، «راه دشوار آزادی» را- آن چنان كه
خود توصیف می كند- همچنان طی و در ابعاد جدیدتری تعریف كند. در تاریخ
سیاسی معاصر جهان، شخصیت هایی چون ماندلا، از انگشتان دو دست تجاوز نمی
كنند; نمونه هایی چون او-یا گاندی- اندك شمارند; و از همین روست كه او
به عنوان یكی از چهار نفری كه در تاریخ معاصر، در شكل گیری قرن بیستم و
اوایل قرن بیست و یكم، نقش منحصر به فرد ایفا كرده است، شناخته و تعریف
می شود. ماندلا، با تمام ویژگی های یك انسان، صفاتی «مافوق» را به
نمایش گذاشته است، او با همه خصوصیات یك انسان، همچون اسطوره ای در
میان ما، خودنمایی می كند و راه نشان می دهد.
با آن که ماندلا از صحنه عمومی کنار کشیده است، ولی این مرد نود ساله هنوز جسورانه و آزادانه حرف می زند، همان طور که اخیراً آشکارا رابرت موگابه را زیر سوال برد. هفتهنامه آمریکایی تایم، به مناسبت نودمین سال تولد نلسون ماندلا، در یکی ازشماره های اخیرخود به بررسی ابعاد مختلف زندگی او پرداخت. «ریچارد استنگل» نویسنده آمریکایی که شانزدهمین مدیر اجرایی مجله تایم است، در مقاله مفصلی، که با عنوان «ماندلا؛ هشت درس او برای رهبر بودن» به نشر رساند، این نشریه تلاش کردهاست تا بر اساس شیوه زندگی ماندلا به این سؤال اساسی پاسخ دهد که «چهطور میتوانیم دنیا را جای بهتری برای زندگی بکنیم»؟
استنگل در نیو یارک متولد شده و تحصیلات عالی را در دانشگاه پرینستون در سال 1977 به پایان رساند وبعد از دوران دانشگاه، پژوهشگر پوهنتون آکسفورد شد. استنگل در نشریه تایم، تبدیل به نویسندهای بزرگ شد. در سالهای 1988 و 1996 پوشش خبری رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری به عهده او بود. او همچنین در نشریات «نیویورکر»، «نیو ریپابلیک»، «آسپای» و «نیویارک تایمز» هم فعالیت داشته است.
استنگل کتابهای بسیاری به رشته تحریر درآورده است. از جمله نوشته های
او میتوان به «خورشید جنوری: یک روز»، «سه زندگی»، «یک شهر کوچک در
آفریقای جنوبی» و «شما زیادی مهربانید: تاریخچه چاپلوسی» اشاره کرد. او
در دهه نود نزدیک به دو سال با ماندلا بر سر نوشتن یک کتاب کار کرد.
این کتاب «پیادهروی طولانی تا آزادی» نام دارد که در واقع زندگینامه
پرفروش رهبر آفریقای جنوبی است.
او همچنین دستیار تهیهکننده فیلم مستند ماندلا بود که در سال 1996
ساخته شد. استنگل بعدتر به رسانههای چاپی برگشت و چند مسئولیت در
نشریه تایم به عهده گرفت، از جمله مدیر سرویس داخلی و فرهنگی و مدیر
اجرایی سایت
Time.com..
در سال 2006، او به عنوان مدیر اجرایی به نشریه تایم برگشت. استنگل با
«ماری فاف» ازدواج کرده که اصالت آفریقای جنوبی دارد. این زوج دو پسر
دارند.
«نلسون ماندلا» همیشه بیشترین راحتی را در برخورد با کودکان داشته است. شاید بتوان گفت که بزرگترین محرومیت او در طول بیست وهفت سالی که در زندان به سر برد، این بوده که در آن هنگام نه صدای گریه نوزادی را شنیده و نه دست طفل خوردسالی را گرفته بود. ماه گذشته با ماندلا در ژوهانسبورگ دیدار کردم؛ او نحیفتر و تکیدهتر از ماندلایی بود که میشناختم. اولین کاری که کرد این بود که دستهایش را به روی دو پسر من گشود. چند ثانیه بعد آنها در آغوش پیرمرد مهربانی بودند که ازشان میپرسید چه ورزشی را دوست دارند بازی کنند و صبحانه چه خوردهاند. وقتی ما با هم حرف میزدیم او پسر من «گابریل» را بغل کرده بود. اسم میانی این پسر من «رولیلالا» است، و اسم کوچک واقعی ماندلا هم همین است. او برای گابریل ماجرای این اسم را تعریف کرد و گفت که در زبان «خوسا» آن را «پایین آوردن شاخهای از درخت» ترجمه میکنند در حالی که معنای واقعی آن «دردسرساز» است.
«نلسون ماندلا» که تولد نود سالگیاش را جشن گرفت، بسیار بیشتر از طول عمر خود دردسر درست کرده است. او کشوری را از تبعیض خشن رهاند و کمک کرد که سیاه و سفید، سرکوبشده و سرکوبگر با هم متحد شوند، آن هم به روشی که کسی تا حالا نتوانسته بود آن را انجام دهد. در دهه نود نزدیک به دو سال با ماندلا بر سر کتاب زندگینامهاش کار کردم. این کتاب «پیادهروی طولانی تا آزادی» نام دارد. وقتی دوران حضور در معیت او تمام شد حس غبن وحشتناکی به من دست داد؛ انگار که خورشید دارد در زندگی من غروب میکند. ما در طول سالهای گذشته گاه و بیگاه هم را دیدهایم ولی میخواستم باز هم او را، شاید برای آخرین بار ببینم و پسرانم را هم یک بار دیگر نزد او ببرم.
همچنین میخواستم با او بر سر سبک رهبریاش صحبت کنم. از نظر من او نزدیکترین فرد حال حاضر دنیا به مقام قدیس هاست ولی او ترجیح میدهد خود را خیلی پیش پا افتادهتر و به عنوان یک سیاستمدار نشان دهد. او آپارتاید را برانداخت و آفریقای جنوبی عاری از مسائل نژادی ساخت. برای این کار، لازم بود دقیقاً بداند که کی و چطور بین شخصیتهای «رزمجو»، «فدایی»، «دیپلمات» و «سیاستمدار» نقش عوض کند. او که از مفاهیم خشک نظری فلسفی خوشش نمیآید اغلب به من میگفت: «مسئله بر سر اصول نیست، بر سر تاکتیک است.» او تاکتیسینی چیرهدست است.
ماندلا دیگر حال و حوصله پرسش و پاسخ و حتی طرفداری را ندارد. او میترسد که نتواند چیزی باشد که مردم در دیدار با او انتظارش را دارند و البته به قدری هم غرور دارد که حواسش باشد مردم او را تمامشده نخوانند. داریم به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک میشویم و ماندلا درسهای بسیاری برای هر دو نامزد اصلی این رقابت دارد. همیشه در ذهن نوشتن چیزی را میپروراندم که قرار است آنها را به عنوان «قانون مادیبا» بخوانید.(مادیبا نام قبیلهای ماندلا است و نزدیکانش به این نام صدایش میکنند).
هر تکه این قواعد را از بحثهای قدیم و جدیدی که با ماندلا داشتم، و از مشاهده رفتار او از نزدیک و دور درآوردهام. اکثر آنها عملی است و بسیاری ازانان مستقیماً از تجربه شخصی او نشأت میگیرد. همه آنها را جمعبندی کردهام تا به بهترین شکل دردسر بگذارم.
شجاعت به معنای نداشتن ترس نیست، بلکه به این معنی است که در کنار زدن ترس، الهامبخش دیگران باشید
در سال 1994 و در جریان تبلیغات برای انتخابات ریاست جمهوری، ماندلا با هواپیمایی بسیار کوچک به سرزمینهای پر از کشت و کشتار «ناتال» رفت تا برای هواداران خود از قبیله «زولو» حرف بزند. از من خواست که او را در فرودگاه ببینم و من هم موافقت کردم. قرار بود بعد از سخنرانی او کارمان را ادامه بدهیم. وقتی 20 دقیقه به فرود هواپیما مانده بود، یکی از موتورهایش خراب شد. بعضی از افراد داخل هواپیما وحشت کردند. کاری که به آنها آرامش داد این بود که به ماندلا نگاه کنند؛ او چنان آرام داشت روزنامه میخواند که انگار صبح است و طبق معمول سوار قطار شده تا به دفتر کارش برود. فرودگاه آماده فرود اضطراری شد و خلبان هواپیما را صحیح و سالم نشاند. وقتی ماندلا و من در پشت ماشین ضد گلوله «ب ام و» او نشستیم تا به پیش هواداران برویم، برگشت و به من گفت: «آقا، آن بالا از ترس داشتم میمردم!»
ماندلا اغلب در طول فعالیتهای زیرزمینیاش، دادگاه ریوونیا که منجر به زندانی شدن او شد و دورانش در حبس در جزایر روبن ترس داشت. او بعدها به من گفت: «البته که هراسان بودم!» او اشاره میکرد که نامعقول بود اگر ترس نداشت. ماندلا یک بار گفت: «نمیتوانم تظاهر کنم که شجاع هستم و میتوانم تمام دنیا را شکست دهم»، اما به عنوان یک رهبر سیاسی، نمیتوانید بگذارید بقیه بفهمند: «باید وجههتان را جور دیگری نشان دهید». این دقیقاً همان کارهایی بود که او یاد گرفت انجام دهد، یعنی وانمود کند و با بیباک نشان دادن خود، به دیگران الهام بخشد. این پانتومیمی بود که ماندلا در جزایر روبن آن را تکمیل کرد، جایی که بهانه برای ترسیدن بسیار بود. زندانیانی که همراه ماندلا بودند میگویند که تماشای ماندلا که در محوطه زندان، با قامتی افراشته و مغرور قدم میزد برای چند روزشان کافی بود. او میدانست که مدلی برای دیگران است و همین به او قدرت پیروزی بر ترسش را میداد.
از جلو رهبری کن ولی پایگاهت را پشت سرت نگذار
ماندلا زیرک هم هست. او در سال 1985 پروستاتش را عمل کرد. وقتی به زندان برگشت، برای اولین بار در طول بیست ویک سال از همسلولیها و دوستانش جدایش کردند. آنها دست به اعتراض زدند ولی آن طور که «احمد کثردا» دوست قدیمیاش به یاد میآورد، او به آنها گفت: «دوستان یک دقیقه صبر کنید. شاید بتوان آن را به نتیجه خوبی رساند.» نتیجه خوب این شد که ماندلا به تنهایی مذاکره با رژیم آپارتاید را شروع کرد.
این کار کاملاً بر خلاف میل «کنگره ملی آفریقا»، ANC بود. او سالها گفته بود که «زندانیان نمیتوانند مذاکره کنند» و بعد از انجام عملیاتی مسلحانه که قرار بود دولت آپارتاید را به زانو دربیاورد، این بار به این نتیجه رسید که زمان حرف زدن با سرکوبگران فرا رسیده است. وقتی مذاکره با دولت را در سال 1985 آغاز کرد خیلیها میگفتند که ماندلا دیگر تمام شد. «سیریل رامافوسا»، رهبر قدرتمند و آتشینمزاج وقت اتحادیه ملی معدنچیان میگوید: «فکر کردیم او دارد خیانت میکند. میخواستم ببینمش و بگویم چه کار داری میکنی؟ اما این ابتکاری باورنکردنی بود. او ریسک بسیار بزرگی را به جان خرید.»
ماندلا سلسله عملیاتی انجام داد تا به ANC بقبولاند که کار درست را انجام داده است. خوشنامی او در خطر سقوط قرار داشت. کثردا به یاد میآورد که او پیش تک تک دوستانش در زندان رفت و توضیح داد که چه دارد میکند. آرام و سنجیده، آنها را با خود همراه کرد. رامافوسا که دبیر کل ANC بود و حالا تاجر برجستهای شده، میگوید: «پایگاه طرفدارانتان را با خودتان همراه میبرید. وقتی به اراضی گرفته شده میرسید اجازه میدهید که بقیه هم به شما برسند. او از آن دسته سران آدامسی نبود که الان بجوندش و بعد بیرونش بیندازند.» برای ماندلا، سرپیچی از مذاکرات اصل نبود و تاکتیک بود. او همیشه در طول زندگیاش چنین فاصلهای را بین این دو داشته است. البته او اصول خود را داشت و یک اصل تغییرناپذیر او، این بود که آپارتاید برچیده شود و هر فرد حق رأی داشته باشد. او هرگز از این اصل پا پس نکشید، ولی تقریباً هر چیزی که او به این هدف نزدیک میکرد از دید او تاکتیک بود. او عملگراترین ایدهآلیستهاست.
رامافوسا میگوید: «او مردی تاریخی است. خیلی جلوتر از ما فکر میکرد. همیشه آیندگان را در ذهن داشت و از خود میپرسید نسلهای بعد چطور به کارهای ما خواهند نگریست؟» زندان به او این توانایی را بخشید که بتواند بلندمدت فکر کند. او مجبور بود این طور باشد و چاره دیگری نداشت. مقیاس فکر او روز و هفته نبود؛ دهه بود. میدانست که تاریخ با اوست و نتیجه کارهایش اجتناب ناپذیر است. فقط مساله بر سر این بود که این دستاورد چقدر زود به دست میآید و چگونه. او بعضی وقتها میگفت: «اوضاع در زمان طولانی بهتر میشود.» او همیشه به فکر بلندمدت بود.
از عقب هدایت کن و بگذار دیگران فکر کنند در جلو هستند
ماندلا عاشق آن است که خاطرات دوران کودکیاش را به یاد بیاورد و از بعدازظهرهای ملالتباری حرف بزند که به جمعآوری احشام میگذراند. او میگفت: «میدانی، فقط میشود از عقب آنها را هدایت کرد.» سپس ابروهایش را بالا میانداخت تا مطمئن شود من قیاس او را گرفتهام. ماندلا در کودکی به شدت تحت تأثیر «جونگینتابا» قرار داشت. او رییس قبیلهای بود که ماندلا را بزرگ کرده بود. وقتی جونگیباتا قرار ملاقات داشت، مردان دورش حلقه میزدند، و وقتی همه آنها حرفهایشان را تمام میکردند این رییس شروع به حرف زدن میکرد. کار رییس این نبود که به مردم بگوید چه کار کنند. او تنها جمعبندی را انجام میداد. ماندلا همیشه میگفت: «هرگز خیلی زود وارد بحث نشو.»
در مدت زمانی که با ماندلا کار میکردم، او اغلب گروه مشاوران خود را
به خانهاش در هاتون، حومه زیبای شهر ژوهانسبورگ دعوت میکرد. او شش،
هفت نفر را فرامیخواند، مثل رامافوسا، تابو امبکی (که حالا رییس جمهور
آفریقای جنوبی شده) و سایرین که دور میز شام او مینشستند و یا حتی در
حیاط خلوت حلقه میزدند. بعضی از همقطارانش بر سرش داد میزدند و از
او میخواستند سریعتر حرکت کند و رادیکالتر باشد. ماندلا هم فقط گوش
میداد. سرانجام، وقتی او حرف میزد به آرامی و منظم نظرات هر کسی را
جمعبندی میکرد و بعد نظرات خودش را ابراز میداشت. او زیرکانه تصمیم
را در جهتی پیش میبرد که میخواست، ولی آن را تحمیل نمیکرد. یکی از
رموز رهبری این است که اجازه بدهید خودتان هم هدایت شوید. او میگفت:
«این منطقی است که مردم را ترغیب کنید کارهایی انجام دهند و کاری کنید
فکر کنند این ایده خودشان بوده است».
دشمنتان را بشناسید و پی ببرید چه ورزشی دوست دارد
در اوایل دهه شصت میلادی، ماندلا شروع به یادگیری زبان آفریکانس کرد.
این زبان آفریکانرها، دسته سفیدپوستان اهالی آفریقای جنوبی بود که
آپارتاید را به وجود آورده بودند. آفریکانرها چند قرن است که در
آفریقای جنوبی ساکن هستند. رفقای او در
ANC
از این بابت او را دست میانداختند ولی او میخواست دنیا را از دریچه
چشمان آفریکانرها ببیند. او میدانست که روزی با آنها مبارزه یا
مذاکره خواهد کرد، و در هر حالت سرنوشت او با آنها گره خورده است. این
کار او از دو جهت استراتژیک بود: اول این که با حرف زدن به زبان
رقیبان، او قدرتها و ضعفهایشان را در مییافت و تاکتیکهایش را
فرموله میکرد. از طرف دیگر خود را مورد توجه آفریکانرها قرار میداد.
هر کسی، از زندانیان معمولی گرفته تا «پ. و. بوتا» از علاقه ماندلا به
صحبت به زبان آفریکانر و دانش او از تاریخ آنان تحت تأثیر قرار گرفته
بود. او حتی دانش خود از ورزش راگبی را افزایش داد تا بتواند درباره
تیمها و بازیکنان ورزش محبوب آفریکانرها نظر بدهد.
ماندلا فهمیده بود که سیاهان و آفریکانرها یک چیز بسیار ریشهای مشترک
دارند: آفریکانرها همان قدر عمیقاً خودشان را آفریقایی میدانستند که
سیاهها. او میدانست که آفریکانرها خودشان هم قربانی تبعیض بودهاند.
دولت انگلیس و مهاجران تازهوارد انگلیسی همیشه با تحقیر به آنها نگاه
میکردند. آفریکانرها همان قدر عقده حقارت داشتند که سیاهان. ماندلا
وکیل بود و در زندان، به زندانبانها در مشکلات حقوقیشان کمک میکرد.
آنها خیلی کمتر از او سواد داشتند و برایشان فوقالعاده بود که یک مرد
سیاه میتواند به آنها کمک کند و این کار را انجام هم میدهد. «آلیستر
اسپارکس» تاریخنویس بزرگ آفریقای جنوبی درباره این زندانبانها
میگوید: «آنها ظالمترین و حیوانصفتترین شخصیتهای رژیم آپارتاید
بودند. ماندلا درک کرد که حتی با بدترین و نادانترینها هم میشود
مذاکره کرد.»
دوستانت را نزدیک نگاه دار و دشمنانت را حتی نزدیکتر
بسیاری از دوستانی که ماندلا به خانهاش در شهر قونو دعوت میکرد، آن
طور که یک بار محرمانه به من گفت، کسانی بودند که به آنها اعتماد کامل
نداشت. آنها را به شام فرامیخواند، زنگ میزد و با آنها مشورت
میکرد. از آنها تعریف میکرد و بهشان هدیه میداد. ماندلا جذابیتی
غیرقابل دفاع داشت. او از این افسون استفاده میبرد تا روی رقیبانش حتی
تأثیر بیشتری بگذارد تا روی دوستانش.
ماندلا در جزایر روبن افرادی را در حلقه کارشناسان نزدیک به خود
میآورد که نه دوستشان داشت و نه به آنها اعتماد میکرد. «کریس هانی»
یکی از افرادی بود که ماندلا به او خیلی نزدیک شد. او رییس آتشینمزاج
اعضای شاخه نظامی
ANC
بود. بعضیها فکر میکردند که هانی دارد جاسوسی ماندلا را میکند، اما
ماندلا با او خیلی راحت بود. رامافوسا میگوید: «فقط هانی نبود.
کارخانهداران بزرگ هم بودند، خانوادههای دارای معدن، مخالفان. ماندلا
در روز تولدشان گوشی را برمی داشت و به آنها زنگ میزد. به مراسم
خانوادگی تشییع جنازههایشان میرفت. او اینها را فرصت میدید.»
وقتی ماندلا از زندان آزاد شد، حتی زندانبانهایش را هم در جمع دوستانش آورد و مقاماتی را که او را به زندان انداخته بودند در کابینه اولش جا داد. البته به خوبی میدانم که از بعضی از این افراد چقدر بدش میآمد. البته بعضی وقتها هم مسئولیت این افراد را از سر خود باز میکرد. گاهی هم مثل بعضیها که گیرایی خاصی دارند، خود او هم دوست داشت جذب افراد شود. ماندلا ابتدا با «ف. و. دکلرک» رییس جمهور وقت آفریقای جنوبی باب دوستی را به سرعت باز کرد، و به همین دلیل بود که وقتی بعدتر دکلرک علناً او را مورد حمله لفظی خود قرار داد، ماندلا حس کرد به او خیانت شده است. ماندلا بر این باور بود که در آغوش گرفتن رقیبان، راهی برای کنترول کردن آنهاست.
آنها وقتی به حال خودشان بودند خطر بیشتری داشتند تا زمانی که در
حلقه نفوذ او قرار میگرفتند. او صداقت را پاس میداشت ولی هرگز بیش از
حد درگیر آن نشد. هر چه باشد او میگفت: «مردم طبق منافع خودشان رفتار
میکنند.» به اعتقاد او این بخشی از ذات انسان است و عیب و کاستی نیست.
روی دیگر و خشن خوشبینی، این است که چنین افرادی بیش از حد به بقیه
اعتماد میکنند. ماندلا هم از این افراد بود. البته او تشخیص داده بود
بهترین راه برای تعامل با آنهایی که بهشان اعتماد ندارد، این است که
با گیرایی بالای خود خنثایشان کند.
ظاهر مهم است – یادتان باشد لبخند بزنید
وقتی ماندلا هنوز یک دانشجوی فقیر حقوق در ژوهانسبورگ بود و پیراهنی
نخنما و مندرس میپوشید، یک بار او را بردند که «والتر سیسولو» را
ببیند. سیسولو در یک آژانس املاک کار میکرد و رهبر جوان
ANC
بود. ماندلا در سیسولو سیاهپوست، مردی بسیار خبره و ماهر و موفق را دید
که میتوانست از او الگو بگیرد. سیسولو هم آینده را دید. سیسولو یک بار
به من گفت که عمده تلاشهای او در دهه 50، این بود که
ANC
را به جنبشی مردمی تبدیل کند. او با لبخند به یاد میآورد و میگوید
که: «تا این که یک روز، یک رهبر مردمی پا به دفتر من گذاشت.» ماندلا
بلندبالا بود و خوشتیپ. او مشتزنی آماتور بود و رفتارش نشان از تربیت
زیر دست رییس قبیله داشت. ماندلا لبخندی داشت که مثل خورشیدی بود که در
هوای ابری بیرون میآید و میدرخشد. ما بعضی اوقات ارتباط تاریخی بین
فیزیک بدنی و رهبری را فراموش میکنیم. «جرج واشنگتن» به هر جا که
میرفت بلندترین و احتمالا قویترین فرد حاضر در جمع بود. قدرت و فیزیک
بدنی بیشتر به
DNAها
ربط دارند تا به کتابچههای راهنمای رهبری.
اما، ماندلا میدانست که ظاهر او چطور میتواند او را به پیش براند. او
به عنوان رهبر شاخه نظامی زیرزمینی
ANC
اصرار داشت که در لباسهای نظامی مناسب و خوشدوخت و با ریش باشد. او
در طول دوران خود، همیشه مواظب این بود که چطور لباسی بپوشد که به سمت
آن هنگامش بیاید. «جورج بیزوس» وکیل او به یاد میآورد که ماندلا را
اولین بار در دهه پنجاه میلادی و در یک خیاطی هندی دید. خیاط داشت
اندازههای ماندلا را میگرفت تا برایش لباس بدوزد و بیزوس میگوید که
این اولین باری بود که میدید یک سیاهپوست اهل آفریقای جنوبی دارد لباس
سفارش میدهد. حالا یونیفرم ماندلا را روی پیراهنهای بسیاری چاپ
میکنند که زیرش نوشته شده او پدربزرگ خوشحال آفریقای مدرن است. وقتی
ماندلا در سال 1994 برای ریاست جمهوری کاندید شد، میدانست که نمادها
هم به اندازه محتوا ارزش دارند. او هرگز سخنور بزرگی نبوده است و مردم
معمولاً چند دقیقه بعد از آغاز سخنرانیهای او، حواسشان به جای دیگری
پرت میشد. اما مردم نمادها را به خوبی درک میکردند. او وقتی به پشت
تریبون میرفت، حرکات آیینی «تویی تویی» را انجام میداد که نماد
مبارزه بود. مهمتر از آن، لبخند خیرهکننده و پرشکوه او بود که نثار
تک تک حاضران میشد. برای سفیدپوستان، این لبخند نماد آن بود که ماندلا
تلخی ندارد و این را تلقین میکرد که با آنها همدرد است. برای
رایدهندگان سیاه هم معنیاش این میشد که «من مبارزی شاد هستم و ما
پیروز میشویم.» عکس پوستر تبلیغاتی
ANC
که همه جا زده بودند فقط صورت خندان او بود. رامافوسا میگوید: «لبخند
خودش پیغام اصلی بود.» وقتی او از زندان آزاد شد، مردم همواره میگفتند
که چرا او تلخ و تند نشده است؟ البته ماندلا از هزار و یک چیز ناراحت
بود ولی میدانست که بیش از هر چیز دیگری، او باید احساس کاملاً برعکس
را نشان دهد. او همیشه میگفت: «گذشته را فراموش کنید». اما میدانستم
که خودش هرگز فراموش نمیکرد.
هیچ چیز سیاه و سفید نیست
وقتی مصاحبههایم را با ماندلا را تازه شروع کرده بودم، اغلب سؤالاتی
به این شکل از او میپرسیدم: «کی به این نتیجه رسیدید که نبرد مسلحانه
را کنار بگذارید؟ آیا به این دلیل بود که درک کرده بودید قدرت لازم
برای براندازی رژیم آپارتاید را ندارید یا چون فکر میکردید میتوانید
با کنارهگیری از خشونت ذهنیت جهانی را با خود همراه سازید؟» او سپس به
من نگاهی غریب میانداخت و میپرسید: «چرا هر دو دلیل نه؟»
البته من بعدتر سوالاتم را هوشمندانهتر کردم. ولی پیغام او واضح بود:
زندگی بر سر «یا این/ یا آن» نیست. تصمیمگیریها پیچیده هستند و همیشه
عوامل بسیاری دخیلند. مغز شاید دوست داشته باشد توضیحاتی ساده بیابد
ولی توضیحات ساده با واقعیت سازگار نیست. هیچ چیزی آن طور که مینماید
آسان و ساده نیست.
ماندلا با تناقضات مشکلی نداشت. به عنوان یک سیاستمدار، او مصلحتگرایی
بود که دنیا را دارای بینهایت نکات ریز و جزئی ولی مهم میدید. به نظر
من، بسیاری از این دید او به شرایط زندگیاش برمیگشت. او به عنوان
مردی سیاهپوست زندگی کرده بود که در رژیم آپارتاید به سر برده و هر روز
با پرسشهای اخلاقی بسیار سختی مواجه بوده است: «آیا به رییس سفیدپوستم
احترام میگذارم تا کاری را به من بدهد که دوست دارم و من را تنبیه
نکند؟» «آیا پاسپورتم همراهم است؟» او به عنوان یک سیاستمدار، به طرز
نامتعارفی خود را به «معمر قذافی» و «فیدل کاسترو» وفادار میدانست.
وقتی که آمریکا هنوز ماندلا را تروریست میدانست، این دو نفر به
ANC
کمک کرده بودند. وقتی از او درباره قذافی و کاسترو پرسیدم جواب داد:
«آمریکاییها دوست دارند همه چیز را سفید و سیاه ببینند» و من را سرزنش
کرد که چرا تفاوتهای ریز و دقیق و ظریف و مهم را درنمییابم. هر مشکلی
دلایل بسیاری دارد. او بی چون و چرا و به روشنی علیه آپارتاید بود، ولی
آپارتاید دلایل متعدد و غامضی داشت: دلایل تاریخی، جامعهشناختی و
روانشناختی. حساب و کتاب ماندلا همیشه بر این مبنا بود که «دست آخر
میخواهم به چه چیزی برسم و عملیترین راه برای رسیدن به آن کدام است؟»
دست کشیدن هم نوعی رهبری است
در سال 1993، ماندلا از من پرسید که آیا میدانم در چه کشورهایی سن رأی
دادن کمتر از هجده سال است؟ تحقیقاتی انجام دادم و نتایج را به او
عرضه کردم: اندونزی، کوبا، نیکاراگوئه، کوریای شمالی و ایران. او سر
تکان داد و عالیترین درجه تعریف و تمجیدش را ابراز کرد که دو کلمه
«خیلی خوب، خیلی خوب» بود.
دو هفته بعد، ماندلا به تلویزیون آفریقای جنوبی رفت و پیشنهاد داد که
سن رأی دادن به چهارده سال تقلیل یابد. رامافوسا میگوید: «سعی میکرد
این ایده را به ما بقبولاند ولی او تنها طرفدار آن بود. او باید با این
واقعیت روبرو میشد که در آفریقای جنوبی کسی طرفدار این انگاره نبود.
ماندلا اما با تواضع بسیار، حقیقت را پذیرفت و اخم هم نکرد. این هم
درسی از ماندلا بود».
این که کی باید دست از ایده، کار یا رابطه نه چندان موفق کشید سختترین
تصمیمی است که یک رهبر میتواند بگیرد. در بسیاری جهات، بزرگترین
میراث ماندلا به عنوان رییس جمهور روشی بود که او برای کنارهگیری
انتخاب کرد. وقتی او را در سال 1994 برگزیدند، ماندلا میتوانست به
راحتی تا آخر عمر ریاست جمهوری را به عهده داشته باشد. بسیاری میگفتند
که در ازای سالهای بسیار زیادی که او در زندان گذرانده، این کمترین
کاری است که آفریقای جنوبی میتواند برای او انجام دهد.
در تاریخ آفریقا فقط چند نفر بودند که به صورت دموکراتیک انتخاب شدند و
با میل و اراده خود از دفتر ریاست جمهوری بیرون آمدند. ماندلا مصمم بود
که اولین کسی باشد که این کار را میکند، چه در آفریقای جنوبی و چه در
کل قاره. رامافوسا میگوید: «کار او این بود که مسیر را مشخص سازد، نه
این که هدایت کشتی را شخصاً به عهده بگیرد.» او میداند که رهبران، با
انجام ندادن کارها به اندازه انجام دادن کارها رهبری میکنند.
در نهایت، کلید اصلی شناخت ماندلا بیست وهفت سال زندانی است که او سپری
کرد. مردی که در سال 1964 وارد جزیره روبن شد احساساتی، خودسر و
آسیبپذیر بود. کسی که خارج شد متعادل و منضبط بود. با این حال، او آدم
دروننگری نبود. اغلب از او میپرسیدم که چطور مردی که از زندان بیرون
آمد این قدر با مرد جوان پرشوری که به زندان رفت متفاوت است. او از این
پرسش بیزار بود. سرانجام، روزی با خشم به من پاسخ داد: «وقتی بیرون
آمدم بالغ بودم». شاید هیچ چیزی به اندازه یک انسان بالغ کمیاب، و
پرارزش نباشد. تولدت مبارک.
نلسون ماندلا، قهرمان مبارزه با نژادپرستی نود ساله شد. مراسم نودمین سالگرد به دنیا آمدن نلسون ماندلا در هاید پارک لندن و در میان شور و شوق دوستداران بی شمارش برگزار شد. در این مراسم که با حضور چهره های مطرح و مشهور دنیای هنر همچون ویل اسمیث، امی واینهاوس و کویین همراه بود، ماندلا خطاب به حاضرین گفت:« درحالی که در حال جشن گرفتنیم بیایید به یاد داشته باشیم که تا رسیدن به پایان راهی که در پیش گرفته ایم راهی بس بعید در پیش روی داریم. راهی که چیزی جز بدست آوردن آزادی برای همگان نیست». در این مراسم همچنین کنسرت موسیقی برگزار شد که عواید آن به سازمان مردم نهاد و خیریه ماندلا با عنوان « HIV/AIDS charity 46664 » تعلق گرفت. حوزه تخصصی فعالیت این بنیاد خیریه، مبارزه علیه ایدز است. ماندلا همچنین در این مراسم بر روی صحنه و هنگام اجرای برنامه گری هالی ول و لیونا لوییز حضور یافت. گفتنی است که عدد 46664 در عنوان سازمان خیریه ماندلا، برگرفته از شماره شناسایی ایشان در دوران سیاه حبس در زندان رژیم سیاه آپارتاید آفریقای جنوبی است. ماندلا بیست وهفت سال در زندان این رژیم حبس بود. ماندلا در پایان سخنانش خطاب به مردمی که به ابراز احساسات می پرداختند گفت: « هنوز راه درازی در پیش روی داریم... ای دوستان و ای کسانی که ما را در گوشه گوشه جهان می بینید! به حمایت از ما و کمپین 46664 ادامه دهید». وی افزود: « من امشب پس از نود سال زندگی به شما می گویم که اینک زمان دستهایی تازه است برای برداشتن این بار سنگین... این بار اکنون بر شانه های شماست... از شما سپاسگزارم». لازم به ذکر است که در آغاز این مراسم ویل اسمیث، ستاره سرشناس هالیوود به اتفاق همسرش جادا پینکنت اسمیث بر صحنه حضور یافته و خطاب به جمعیت فریاد برآورد:« مهمانی هم اکنون شروع شد». اسمیث در ادامه ضمن یادکردی از پیتر گابریل، خواننده مشهور به نقل از وی گفت:« اگر دنیا تنها یک پدر می داشت، مردی که ما برای آنکه پدرمان باشد بر میگزیدیم، بی تردید کسی جز نلسون ماندلا نبود».
ماندلا و آمریکا
نام برنده جایزه صلح نوبل و سمبل آزادی در جهان در لیست تروریستی
ایالات متحده آمریکا قرار دارد و وی برای ورود به این کشور نیازمند
گرفتن اجازه خاص از دولت آمریکا است. کوندالیزا رایس وزیر امور خارجه
آمریکا این وضعیت را خجالت آور خوانده و تنی چند از اعضای کنگره قول حل
این مشکل را در آینده ای نزدیک داده اند. در جریان مبارزه علیه رژیم
آپارتاید در سال های هفتادوهشتاد و میلادی، کنگره ملی آفریقا –حزب حاکم
آفریقای جنوبی در حال حاضر- توسط رژیم آپارتاید به عنوان گروهی
تروریستی شناخته می شد و بسیاری از کشورها از جمله آمریکا این گروه را
در لیست گروه های تروریست قرار دادند. با توجه به عدم حذف نام این گروه
از لیست تروریستی تاکنون، نلسون ماندلا و بقیه اعضای این حزب هنوز
نیازمند به گرفتن اجازه از وزارت امور خارجه آمریکا برای ورود به این
کشور هستند.
کوندالیزا رایس ضمن توضیح این موضوع به کنگره اعلام کرد: «این کشور
–آفریقای جنوبی- کشوری است که روابطی عالی با ایالات متحده دارد و این
حقیقت که من باید برای دیدار با همتایم از این کشور و یا دیدار با رهبر
بزرگ این کشور نلسون ماندلا اجازه ای خاص صادر کنم حقیقتا خجالت آور
است».
نلسون ماندلا رهبر کنگره ملی آفریقا پس از تحمل بیست وهفت سال زندان
بخاطر مبارزه با رژیم آپارتاید در سال 1990 از زندان آزاد شد. او در
سال 1994 به عنوان اولین رییس جمهور رنگین پوست این کشور انتخاب شد.
هوارد برمن، رییس بخش روابط خارجی کنگره آمریکا با تحقیر آمیز خواندن
این شرایط تصریح کرد کنگره ملی آفریقا الگویی بزرگ برای گروه هایی است
که برای آزادی تلاش میکنند. او افزود: «کنگره ملی آفریقا تلاشی مسلحانه
را به صلح تبدیل کرد و ما باید برای این تغییر رویه، این گروه را تحسین
کنیم».
این سناتور جمهوری خواه در تلاش است تا با تصویب طرحی در کنگره شاهد
خارج شدن این گروه از لیست گروه های تروریستی آمریکا و رفع مشکل اعضای
قبلی و فعلی این حزب پیش از جشن تولد نود سالگی نلسون ماندلا –در هجده
جولای- شود. سناتور جود گرگ نیز وجود نام کنگره ملی آفریقا در لیست
تروریستی را مشکلی بوروکراتیک خواند و قول به حل این مشکل داد.
اعضای گروه های دیگری از جمله حماس در لیست تروریستی ایالات متحده
آمریکا قرار دارند. این لیست از گروه هایی تشکیل شده است که از نظر
آمریکا دارای فعالیت تروریستی در سطح جهان هستند.
گزارش ها حاکی از آن است که وضعیت موجود در گذشته نیز مشکلات بسیاری را
برای اعضای کنگره ملی آفریقا پدید آورده است. این افراد پس از تقاضای
ویزا برای ورود به آمریکا باید برای پاسخ به سوالاتی در سفارت این کشور
حاضر شوند و پس از آن نیز نیاز به صدور اجازه ای خاص از سوی وزارت امور
خارجه آمریکا برای صدور ویزا برای آنها وجود دارد. در سال 2002 رییس
سابق کنگره ملی آمریکا توکیو سکسویل با عدم صدور ویزا برای خود مواجه
شد و باربارا ماسکلا -سفیر آفریقای جنوبی در سالهای 2002 تا 2006- نیز
در سال 2007 به دلیل عدم صدور ویزا قادر به دیدار با یکی از اعضای
فامیل خود که به سختی در بستر بیماری بود نشد و این فرد پیش از دیدار
با او در آمریکا در گذشت. سرمنشی سازمان امنیت ملی آمریکا «مایکل چرتف»
اظهار داشت عقل سلیم ایجاب میکند که نام نلسون ماندلا باید از این لیست
پاک گردد. وی افزود: «این موضوع مناظره ای دشوار و مشکل ساز را در مورد
تروریست بودن یا نبودن گروه های مختلف در آمریکا آغاز خواهد کرد».
در تهیه ی این مقاله ازمنابع ذیل استفاده گردیده است: آفتاب، راه توده وروزنامه اعتماد.
توجه !
کاپی
و نقل مطالب از «اصالت» صرف با
کسب مجوز کتبی از «اصالت»
مجاز است !
کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت»
می باشد.
Copyright©2006 Esalat