(صباح)

چه سرد و بی ریا خوابیده «قیام»

میان ابرها خوابیده «قیام»

بهشت از مردمان رستگار است

در آغوش خدا خوابیده «قیام»

چرا غم می خورند از ترس مردن        مگر آنان که غم خوردند نمردند؟

 

(در سوگ رحمت الله «قیام» سازمان دهندۀ هدفمند، اداره چی آگاه و آموزگار با احساس)

هرچند زنده گی برای تا ابد ماندن نیست باید رفت، ناچار رفت و رسم قانون زمانه را باید لبیک گفت، اما گاهی به قلب کسی و گاهی از قلب کسی، درد مشترک را فریاد کشید و از بیداد طبعیت گفت و ناله ی همیاری و همدلی را تا امتداد جزیره اشک و فریاد ادامه داد. میگویند- مرگ مانند غروب خورشید است. وقتی که خورشید در اینجا غروب می کند در جایی دیگر نیز طلوع می کند و در واقع خورشید هیچ گاه غروب نمی کند. به همین ترتیب مرگ فقط یک توهم و مانند خواب است. آنچه در این دنیا مرگ تلقّی می شود در دنیای دیگر نیز تولد است، پس زنده گی نهایتی ندارد.

قرآن مى فرماید :کسانى که ایمان آورده و تقوا اختیار کرده اند، پیوسته در زنده گی دنیا و آخرت ایشان را به نعمتهاى بهشت بشارت مى دهند و این بشارت پیروزى و رستگارى بزرگى براى انسان است.

در جاى دیگر مى فرماید- کسانى که گفتند: پروردگار ما خداى جهانیان است و روى آن پافشارى کردند. ملائکه بر آنان نازل مى شوند و مى گویند: نترسید و محزون نباشید. بشارت باد شما را به بهشتى که به آن وعده داده شده اید. ازشاه ولایتمآب نقل شده - از رسول خدا شنیدم که فرمود: مؤمن وقتى از دنیا مى رود، اگر گناهان او به اندازه گناهان همه اهل زمین باشد مرگ او باعث مى شود که همه آن ها بخشیده شود و از گناهان پاک گردد.

فردوسی بزرگ می فرماید: ای مردم بی آزاری را الگوی زنده گی خویش قرار دهید و از آنچه دارید خرسند باشید و بر مال دیگران چشم نداشته باشید تا روانی آسوده داشته باشید. دیگران را آزار ندهید و ستم بر دیگران مکنید. این است راهی جاودان برای زنده گی نیک و آسوده. به همسایگان نیکی کنید بخصوص بزرگان و فرهیخته گان را ارج گذارید. پاکی و نیکی تنها راهی است که انسان بایستی از آن پیروی کند. در جهان تنها دو چیز است که برای ابد باقی می ماند. آری، آنهم سخن راست و کردار نیک است.

دو تابوت را فراهم کرد دنیا

صدای لحظه را کم کرد دنیا

پدر رفت و قیام دنبالش افتاد

چه ظالمانه چای دم کرد دنیا.

رحمت الله (قیام) مربوط به خانواده بزرگ «میر» های نیک پی، در دره اسکار ولسوالی دوشی ولایت بغلان پا به هستی وجود گذاشت وی از آوان خوردی طفل باهوش و ذکاوت بود و همین ذکاوت و فهم طفلانه اش باعث شد که راهی مدرسه شود. در آن مقطع تاریخ درس خواندن و مدرسه رفتن به معنای واقعی کلمه گذشتن از هفتخوان رستم بود، شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران برای رحمت الله قیام و امثال وی سخت طاقت فرسا و کشنده بود از یکطرف ستم طبقاتی نظام حاکم بر کشور و از جانب دیگر برای یک پسر دهقان زمینه تحصیل و مدرسه خود مشکلی بزرگی محسوب میشد، جامعه عقب نگهداشته شده و مردم ستمکشیده، یک شکم نان سیر خود نعمتی بود و چه رسد به خرچ و مصارفات مکتب و مدرسه و سفر و مسافری. در چنین اوضاع و احوال وی بعد از سپری نمودن دوران ابتدایی و متوسطه شامل لیسه ابن سینایی کابل گردید و با نمرات بلند و عالی دوره لیسه را در زمان ستم شاهی به پایان رساند و در مربوطات وزارت فواید عامه شامل کار گردید و در جریان وظیفه به عسکری شتافت و از ولسوالی فرخار ولایت تخار سند اتمام خدمت سربازی را بدست آورد.

موصوف در امور اداری، در آگاهی سیاسی و در درک اجتماعی از استعداد بالای برخوردار بود و همیشه از برابری و برادری حرف میزد و همین تفکر انسانی موصوف را به مبارزات سیاسی کشاند و درین مسیر تلاشهای مثمری انجام داد. وی درد عمیقی از نابرابری های اجتماعی داشت و چارۀ کار را در خدمتگذاری و صداقتمندی به مردم کشورش میدانست.

از مشكلات استقبال كنیم. مشكلات، سازه‌ های یك زنده گی موفق هستند به شرطی كه نحوه رویكرد ما به آن نگرش حل مسئله باشد و در مقابل مسائل و مشكلاتی كه در زنده گی ما پیش می ‌آید همواره این سؤال را مطرح نماییم كه این رویداد برای ما چه پیام مثبتی داشته است؟ با چنین نگرشی، زنده گی با مسائل و مشكلاتش معنای زیبایی پیدا می ‌كند و در واقع موفقیت و پیروزی ما در صحنه زنده گی، حل مشكلات اطرافمان می ‌گردد.

خوب بخاطر دارم شبی در منزلش واقع قلعه نجارهای خیرخانه تقریبآ به این مضمون بحث جالبی داشت:

اگر اندیشه ما لذت بردن از كمك به دیگران باشد، دیگر به دنبال لذت تشكر و قدردانی نمی ‌رویم و بدانیم كه در این عالم چیزی محو و نابود نمی‌ شود چرا كه اگر امروز شما خدمتی به دیگران انجام دهید، در زمانی دیگر این محبت به بهترین شكل به شما بر می‌ گردد.

همیشه شكر گزار باشیم. انسان‌ های كه به داشته‌ هایشان فكر می ‌كنند، آرامش و نشاطی نصیب‌ شان خواهد شد كه پیوسته باعث افزایش این نعمت ‌ها در زنده گی ‌شان می ‌شود.

رحمت الله (قیام) احترام زیادی به چگوارا - مرد مبارز و هدفمند آمریکای لاتین داشت و دایم این سخن ارزشمند - چه - ورد زبانش بود:

چه: حتی مرگم را شکست به حساب نمی آورم! به جای آن تنها حسرت ترانه ای ناتمام را با خود به گور خواهم برد من نه یک مسیحی هستم و نه یک بشردوست. من هرچیزی برعکس یک مسیحی هستم و بشردوستی در مقایسه با آنچه من باور دارم بی ارزش به نظر میرسد. من به جای اینکه اجازه بدهم به یک صلیب میخکوب شوم با هر سلاحی که دستم به آن برسد میجنگم!.

همچنان قیام اکثراً مقوله جالبی به این مضمون از لینن اقتباس میکرد:

لنین: گاهی دهه ها از پی یکدیگر می روند و هیچ تغییری روی نمی دهد ولی گاهی طی چند هفته اتفاقاتی به اندازه چند دهه روی می دهد.

(قیام) از شاعران پارسی گوی حرمت و علاقه ی فروانی به {مهدی ا خوان ثالث} داشت

و همیشه اشعار « خفته» وی بر زبانش جاری بود:

گفتم به روح خفته آن مرد بی خبر
تا کی تو خفته ای؟ بنگر آفتاب زد
برخیز و مرد باش و لیکن حذر حذر
زنهار! بیگدار نباید به آب زد

همدرد من! عزیز من! ای مرد بینوا
آخر تو نیز زنده ای این خواب جهل چیست؟
مرد نبرد باش که در این کهن سرا
کاری محال در بر مرد نبرد نیست

زنهار! خواب غفلت و بیچارگی بس است
هنگام کوشش است اگر چشم وا کنی
تا کی به انتظار قیامت توان نشست؟
برخیز تا هزار قیامت به پا کنی.

رحمت الله (قیام) بعد از پایان دوره عسکری به وظیفه شتافت و مدیر عمومی یک بخشی از ریاست میخانیکی وزارت فواید عامه شد و بعد از حادثه ششم جدی سال (۱۳۵۸) خورشیدی در پهلوی وظایف دولتی، کار سیاسی و حزبی اداره متذکره نیز به وی محول گردید و بعد تر منشی کمیته حزبی ریاست میخانیکی و عضو ناحیه هفتم حزبی کمیته شهر کابل گردید.

قیام بعد از سال (۱۳۶۶) چندان علاقه به کار حزبی نداشت و سرانجام همین موضوع و شرایط پیچیده زمان حکومت داکتر نجیب الله باعث شد که وی فریب یکی از قدرتمداران محلی و مذهبی ولایت بغلان را بخورد و با فروش منزل شخصی اش راهی بغلان شود. نامبرده ازین قول و قرار میان خالی البته نزد خود اهدافی هم داشت تا بتواند به زادگاهش مصدر خدمت و در تنویر و آگاهی دهی مردمش نقش داشته باشد. در بغلان نه تنها از عهد و پیمان زمامداران محلی سخنی به میان نیامد و بلکه مدتی بیکار و سرگردان ته و بالا دوید و سرانجام به اساس استعداد و فهمش در زمینه تعلیم و تربیه به معارف بغلان جذب و از اینطریق در خدمتگزاری به مردمش کمر همت بست.

قیام را حاکمان محلی بخاطر ولسوال شدن در ولسوالی دوشی دعوت کردند اما به مجرد مواصلت موصوف آب از آب تکان نخورد. ولی قیام اهدافی که داشت به آن رسید. اول – هدف بزرگش خدمت به مردم محل بود که این راه را تا آخیر ادامه داد و دوم – آگاهی دهی و رشد فکری نسل جوان منطقه بود که تا حدود توان درین مسیر پیش رفت و خدماتی را انجام داد که خارج از تصور حاکمان محلی بود.

قیام با وجود بیماری دیابت (شکر) لحظه ی هم از خدمت به معارف و تعلیم و تربیه اولاد وطن دریغ نورزید و سرانجام از دارالفنا به دارالبقا شتافت و یاد و خاطره اش گرامی باد.

ولسوالی دوشی ولایت بغلان و بخصوص دره نیک پی، یکی از فقیر ترین و بیچاره ترین انسانهای وطن را در خویش جا داده است و تعلیم یافتگان و اندیشمندانی اندکی داشت که به مشکل به اندازه انگشتان یک دست میرسد. درینجا لازم میبنم از نقش روشنگری جنابان میراحمد (جوینده) شخصیت متفکر، اندیشمند و تحلیل گر مسایل افغانستان، متخصص امور باستان شناسی و نمایندأ منتخب مردم در اولین دوره ولسی جرگه در حاکمیت کرزی و یکی از فعالین جامعۀ مدنی کشور، مرحوم سید احمد برخوردار استاد فاکولته حقوق و علوم سیاسی، مرحوم ابراهیم آرزو و مرحوم رحمت الله قیام اشاره شود و کارکردهای اشخاص متذکره مستقیم و یا غیرمستقیم در رشد ذهنی و آگاهی سیاسی مردم نقشی به سزایی داشته است. ازین چهار انسان هدفمند تنها جناب (جوینده) از حوادث و کشمکشهای زنده گی در امان است و از خداوند بزرگ و لایزال طول عمر به وی و خدمتگذاری مثمری از وی آرزو داریم.

 

با درودهای گرم و صمیمانه،

(صباح) از شهر مانتریال کانادا

 

ایمیل: ustad _ sabah@yahoo. com

ustad _ sabah@hotmail. com

تلفون : +1-514- 443- 4243

دلها غم دیده و درگیر درد است

که این چرخ فلک با ما چه کردست

در امتدادی یک جزیره اشکی

دوکلبه را ببین ساکت و سرد است.

 

  

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org