طنز
چهارشنبه، ۷ می ۲۰۰۸
از قلم فضل الرحیم رحیم خبرنگار ازاد
کم مانده بود که بی آب شویم !!!
رییس جلسه از جایش بلند شد و سر وصورت تک، تک مقامات عالیه، صالحه، نجیبه، فخریه، نسیمه، حلیمه، محبوبه کشور را از نظر گذشتاند و بعدا با انگشتانش به شمارش حاضرین جلسه پرداخت، سپس با خاطر ارام به جایش نشست و با اواز سراپا غرور، شادی و نشاط خطاب به حاضرین گفت، که خدا را شکر که بخیر گذشت بلا بود و برکتش نی و ما زنده ماندیم، به همین مناسبت زنده ماندن ما به شما و به تمام ملت هر دم شهید تبریکی عرض میدارم.
حاضرین که از چنین لطف قلبی رییس صاحب به خود می بالیدند همه از جا بلند شدند و با یک اواز چنین سرودند:
ما زنده جهان زنده ه ه ه ه ه ه
ما مرده دنیا مرده ه ه ه ه ه ه
ما زنده باد!
ما پاینده باد!
رییس جلسه که تحت تاثیر احساسات جسورانهء یارانش رفته بود با صدای بلند فریاد زد، بیشک، بیشک این است مورال و قدرت که ما را برای اجرای تطبیق پلانهای خودسرانهء ما یاری می رساند. بفرمایید بنشینید، تشکر، به امید اینکه همیشه ما زنده و پای برجا باشیم، جلسه بررسی حادثه را تحت اجندای "کم مانده بود که بی اب شویم" اغاز می نمایم.
برادران شجاع، من یقین دارم که شما جریان حادثه را از سر تا اخر خوب دقیق از تلویزیونها دیده اید، یک چیز بسیار به من جالب بود، ان اینکه ما همه دسته جمعی از سرک تا پچک بخاطر سلامتی سر های خود فرار را بر قرار ترجیح دادیم. اما سربازان خارجی از جای های خود شور نخوردند، در این مورد تبصره شما چیست؟ یکی از حاضرین از جایش برخاست و گفت، جناب رییس صاحب، برداشت من از انچه شما با چشمان مبارک تان تماشا نموده اید این است که به خیالم که ما همیشه امادهء گریز هستیم و اما خارجیها ماندنی پای برجا. می خواست به صحبتهایش ادامه بدهد که یکی دیگر از حاضرین از جایش برخاست و گفت، برادر، من به حسن نظر شما هم موافق هستم و هم نیستم، چرا موافق هستم ان اینکه یک راه مردی گریز است، می بینیم که در نتیجه همین انتخاب درست ما شکر همه و همه سلامت هستیم. موافق نیستم اینکه خارجیها باید همیشه پای برجا و اماده باشند انها وظیفه، مسوولیت ایمانی و وجدانی دارند که مارا تامین امنیت نمایند. رییس جلسه بخاطریکه شکر رنجی بین مقامات پیش نیاید خطاب به حاضرین گفت: خوب انقدر گپ مهم نیست، خارجیها کار و بار خود را بهتر میدانند ما برای چی وقت گرانبهای خود را بیجا مصرف کنیم گور و گردن شان . . . ، در همین لحظه زنگ تیلیفون که موزیک بچه ماشی، ماشی را می نواخت به صدا در امد، رییس صاحب گوشی را با متانت برداشت گفت هلو، هلو و به انگریزی صحبتهای خود را به طرف مقابل ادامه داد و با خنده های که از تهء دلش بر می خاست صحبت های خود را تمام نمود. گوشی تیلیفون را بر سر میز گذاشت و با صدای غور به حاضرین گفت:
مبینن لالا گوردن عمل فرار مارا تائید کرد و گفت که خوشحال است که ما زنده هستیم. حاضرین چنان چک، چک کردند که فکر می شد چی اتفاق نیکی رخ داده .
یکی از حاضرین که سه ماه و چهل و پنچ روز، از شیخ فانی شدنش می گذرد و بسیار غذب به نظر می امد از جایش بلند شده گفت :
برادران دلیر، در جریان گریز من یک چیزی مهم را متوجه شدم، هدفم همین دریای کابل است، به شاروال صاحب که سخت مصروف ترمیم و ساختن سرکها و پاک کاری کثافات است باید پیش از اینکه این کار و بار را تمام نماید، دریای کابل را به یک طرف دیگر انتقال بدهد. باور کنید بسیار سر من مشکل تمام شد که زده و کنده خود را تا پُل محمود خان رساندم، سر پُل انقدر بیرو بار بود که جای پای نبود قیامت بود قیامت. دریای کابل مانع جدی سر راه گریز ما بود. خدا خیر بدهد تروریست ها را که سه نفر شان زود مردن و افرین سه نفر شان که زود گریختند، اگر این سه نفر نمی گریختند و منتظر مردن می ماندند خدا میداند که چی حال می شد خدا شاهد است که خر صاحب خود را نمی یافت .
رییس جلسه با مداخله به حرفهای عالمانهء او چنین نقطهء پایان گذاشت، خو بلا درپسش. حالا بیایید سر جشن ۲۸ اسد گپ بزنیم و در مورد اینکه جشن بعدی را چگونه تجلیل کنیم؟ از حاضرین یکی از جایش برخاست گفت جناب رییس، من به این عقیده هستم که ما از حادثهء جشن ۸ ثور بسیار شوک خوردیم، تا به حال می آییم، سالها بکار است. خواهش می کنم، التماس می نمایم که مسوولیت تدابیر امنیتی و تنظیم و ترتیب تجلیل جشن ۲۸ اسد را به قوت های عکسری انگلیسی که قرار است از ولسوالی گرمسیر کشیده شوند، سپرده شود، یک کار خوب و مصلحت جویانه به نظرم می اید. و انها بیکار نمی ماندند و از ترس رفتن و ایستاده شدن در لوژ تا ان وقت خدا نا خواسته، گوشت های ما اب خواهد شد. و من پیشنهاد می کنم که در لوژ باید افسران عالیرتبهء خارجی مقیم در خاک ما به جای ما ایستاده شوند و ما جریان مراسم را از طریق تلویزیون در خانه های ما در مصوونیت تمام مشاهده می کنیم اگر نیاز به دست شوردادن و کف زدن بود انرا نیز از سالون های خود انجام میدهیم. دیگر من حاضر نیستم که در لوژ ایستاده شوم .
در همین لحظه تیلیفون باز به صدا امد، زمانیکه رییس جلسه به نمره تیلیفون امده نگاه کرد با عجله گفت، بروید برادران در امان خدا باشید، خوب شد که به خیر گذشت "کم مانده بود که بی اب شویم" خوب شد که بی اب نشدیم هزار بار شکر . . .، من با یک مقام بین المللی گپ میزنم . . . خدا حافظ، خدا حافظ تان . . .
2008-05-07
توجه !
کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !