چهارشنبه، ۵ دسمبر ۲۰۰۷
)توفيق اسکاری)
ژوزف ویسارانویچ استالین (زاده ۱۸ دسامبر ۱۸۷۸- درگذشته ۵ مارچ ۱۹۵۳) رهبر و سیاستمدار کمونیست شوروی بود که از اواسط دههء ۲۰ تا مرگش در ۱۹۵۳ رهبر عملی حزب کمونیست اتحاد شوروی و نتیجتا رهبر دو فاکتوی کل این کشور بود. بسیاری او را مسئول مرگ انسان های بسیاری می دانند و رقم «قربانیان» او را از ۴ تا ۲۰ میلیون رقم می زنند. (در این زمینه اختلافات بسیاری وجود دارد) او با نام یوسف ویسارینویچ جوگا شویلی به دنیا آمد و در ۱۹۲۲ به مقام منشي عمومي حزب کمونیست شوروی رسید. پس از مرگ ولادیمیر لنین، استالین موفق شد در مبارزه قدرت در دهه ۲۰ بر لئون تروتسکی پیروز شود و رهبری حزب را در دست گیرد. در دهه ۱۹۳۰ استالین تصفیه را آغاز کرد که به کمپاینی از سرکوب سیاسی، دستگیری و قتل مخالفان معروف است که در ۱۹۳۷ به اوج رسید.
حکومت استالین آثار ماندگار بسیاری داشت که تا پایان دولت شوروی در آن باقی ماندند گرچه مائوئیست ها، خوجه ئیست ها، آنتی رویزیونیستها و بسیاری دیگر او را آخرین رهبر سوسیالیست واقعی در تاریخ اتحاد شوروی میدانند و عروج خروشچف و استالین زدایی پس از استالین را «رویزیونیسم» میخوانند. استالین مدعی بود که سیاست هایش بر مارکسیسم- لنینیسم بنا شده اند اما اکنون نظام اقتصادی و سیاسی او را بیشتر استالینیسم می خوانند. (گرچه بعضی از طرفداران استالین با این عنوان مخالفند). استالین در ۱۹۲۸ سیاست نپ (سیاست جدید اقتصادی) که در دهه ۲۰ جریان داشت را با «برنامه های پنج ساله» و «زراعتي کلکتیف» تعویض کرد. با این سیاست ها و تحت رهبری استالین، اتحاد شوروی تا پایان دهه ۳۰ از کشوری با جمعیت غالب دهقانی به یکی از قدرتهای صنعتی جهان بدل شد.
مصادره گندم و غذاهای دیگر توسط مقامات شوروی به دستور استالین از عوامل قحطی بین سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۴ بود (بخصوص در اوکراین، قزاقستان و قفقاز شمالی). بسیاری از دهقانانی که با مصادره و کلکتیویزاسیون مخالفت میکردند با برچسب «کولاک» سرکوب و دستگیر میشدند.
استالین رهبر اتحاد شوروی در زمان جنگ جهانی دوم بود و تحت رهبری او این کشور نقشی حیاتی در شکست آلمان نازی در آن جنگ داشت (این جنگ در شوروی با نام جنگ کبیر میهنی شناخته میشود). پس از جنگ، استالین اتحاد شوروی را به عنوان یکی از دو ابر قدرت جهانی مطرح کرد و تقریباً چهار دهه پس از مرگ او در ۱۹۵۳ این موقعیت همچنان برجا بود.
حکومت استالین را بسیاری به «کیش شخصیت» و شیوه های مخفی حذف مخالفین محکوم میکنند. نیکیتا خروشچف، جانشین استالین، حکومت و کیش شخصیت استالین را در کنگره معروف حزب کمونیست شوروی در ۱۹۵۶ محکوم کرد و پروسه استالین زدایی را آغاز کرد که بعدها به جدایی چین و شوروی انجامید.
منابع قابل اعتماد راجع به جوانی و کودکی استالین زیاد نیستند. بعضی ها نوشته های دختر استالین، اسوتلانا آلیلویوا را معتبر ترین منابع می دانند. او با نام یوسف ویسارینویچ جوگاشویلی در گوری، گرجستان، امپراتوری روسیه به دنیا آمد. پدر و مادرش به ترتیب ویساریون جوگاشویلی و اکاترینا گلادزه نام داشتند. مادر او هنگام تولد، یک سرف بود. در کودکی او را «سوسو» می خواندند که نام مستعاری گرجی برای «جوزف» است. در ۱۹۱۳ او نام «استالین» (در روسی: مرد پولادین) را برگزید. سه خواهر و برادر استالین در سنین پایین از دنیا رفتند و جوزف عملا تک فرزند بود. پدرش، ویساریون، خیاط بود و مغازه خود را باز کرد که با ورشکستگی سریع آن مجبور شد به کار کردن در یک کارخانه کفاشی در تفلیس روی آورد.
پدر استالین کمتر به خانواده توجه داشت، مدام مست می کرد و همسرش و پسر کوچکش را تنبيه میکرد. یکی از دوستان کودکی استالین می نویسد: «آن تنبيه نمودن های بیهوده و ترسناک پسر را به سختی و بی قلبی پدر ساختند.» همین دوست می نویسد که هرگز گریه استالین را ندیده است.
اکاترینا، مادر استالین، در خانه مردم کار می کرد و لباس می شست و یکی از مشتریانش یکی از یهودیان گوری به نام دیوید پاپسیمدوف بود. پاپسیمدوف به جوزف (که به همراه مادرش به کمک می رفت) پول و کتاب می داد و مشوق او بود.(دهه ها بعد پاپسیمدوف به کرملین رفت تا ببیند «سوسو»ی خورد به کجا رسیده است. استالین نه تنها به گرمی از او استقبال کرد که با لبخند در اماکن عمومی به گفتگو با او می پرداخت.)
در ۱۸۸۸ پدر استالین به تفلیس مهاجرت کرد و خانواده را بدون حمایت رها کرد. شایعاتی هست که می گویند او در دعوایی بین مست ها کشته شده است و بعضی ها می گویند تا ۱۹۳۱ هنوز در گرجستان دیده شده است.
جوزف در هشت سالگی و در مدرسه کلیسای گوری تحصیلاتش را آغاز کرد. مثل بقیه کودکان گرجی که مجبور بودند در امپراتوری روسیه آن زمان به مدرسه روسی بروند، او نیز به خاطر لهجه گرجی و ملیت اش مورد تمسخر قرار می گرفت. می گویند استالین در این دوره جذب مبارزان کوهستانی گرجستانی که برای استقلال گرجستان می جنگیدند بوده است. یکی از قهرمانان محبوب او کوهنوردی افسانه ای به نام "کوباً بود و همین اولین نام انقلابی شد که جوزف بر خود نهاد. جوزف در صنف خود، شاگرد اول شد و در ۱۴ سالگی بورسیهٔ مدرسه علوم دینی تفلیس را دریافت کرد و از ۱۸۹۴ مشغول تحصیل در آن جا شد.
گرچه مادرش همیشه (حتی پس از رسیدن او به رهبری شوروی) می خواست که او کشیش شود ولی علت رفتن او به مدرسه دینی تنها نبود دانشگاه مناسب بود. استالین در این دوره هم کمک تحصیلی دریافت می کرد و هم بابت خواندن در گروه کر، مزد می گرفت.
استالین در همین سالها و در همان مدرسه علوم دینی فعالیتهای چپ خود را آغاز کرد. او به یکی از سازمانهای سوسیال دموکرات گرجستان پیوست و به تبلیغ مارکسیسم پرداخت. نتیجتا در ۱۸۹۹ از مدرسه دینی اخراج شد. او سپس یک دهه با سازمانهای زیرزمینی سیاسی در قفقاز کار میکرد و از ۱۹۰۲ تا انقلاب (۱۹۱۷) بارها دستگیر و تبعید (به سیبری) شد. استالین در دعواهای حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه طرفدار بحث های لنین بود و در کنگره پنجم این حزب در ۱۹۰۷ در لندن شرکت کرد.
در ژانویه ۱۹۱۲ به کمیته مرکزی انتخاب شد. تنها اثر تئوریک قابل ذکر او در این دوره مطلب بسیار مهمی بود که در زمان تبعیدش در وین نوشت. این مطلب «مارکسیسم و مسئله ملی» نام دارد و تا امروز به عنوان اثر مهمی در مورد مساله ملی و برخورد مارکسیسم به آن مطرح است و موافقها و مخالفان زیادی دارد. این جزوه احتمالا از دلایلی بود که پس از انقلاب او را به عنوان کمیسر خلق برای امور ملیتها گماشتند. استالین در این دوره شعر هم می سرود (غالبا به زبان گرجی). بعضی اشعار او در موزيم استالین در گوری موجود است.
همسر اول استالین، اکاترینا سوانیدزه، در ۱۹۰۷ تنها چهار سال پس از ازدواج درگذشت. معروف است که استالین در تشییع جنازه او گفته که با مرگ او دیگر هیچ احساسات گرمی برای مردم نخواهد داشت زیرا تنها او می توانسته "قلب سنگی" استالین را آب کند. می گویند استالین اکاترینا را بسیار دوست داشت و در زندگی تنها مایه خوشنودی اش بود. آن ها با هم فرزندی به نام یاکوف جوگاشویلی به دنیا آوردند که بعدها رابطه خوبی با استالین پیدا نکرد.
می گویند سختی های استالین نسبت به فرزندش تا حدی بود که او به خودکشی روی آورد و به خود شلیک کرد اما جان سالم برد. استالین در مورد این واقعه گفت: "حتی نمی تواند مستقیم شلیک کند." یاکوف بعدها در ارتش سرخ خدمت کرد و به دست آلمانی ها افتاد. آلمانی ها پیشنهاد دادند که او را با یک جنرال آلمانی تعویض کنند اما استالین این پیشنهاد را رد کرد. بعضی می گویند او در جواب به این پیشنهاد گفته است: یک سرباز به اندازه یک جنرال نمی ارزد" و بعضی می گویند گفته "من پسر ندارم" به هرحال یاکوف در اردوی آلمانی ها کشته شد. می گویند در حال تلاش برای فرار در سیم های برقی گیر کرد و مرد. مرگ یاکوف هنوز در هاله ای از ابهام است. بعضی ها می گویند او دوباره خودکشی کرده است.
زن دوم او، نادژدا آلیلویوا بود که در ۱۹۳۲ درگذشت. طبق گزارش های رسمی او بر اثر مریضی درگذشت اما بعضی می گویند پس از دعوایی با استالین، خودکشی کرده است و یادداشتی خودکشی به جا گذاشته که به روایت دخترشان "نیمی شخصی، نیمی سیاسی" بوده است. او از استالین دو فرزند داشت. پسری به نام واسیلی و دختری به نام استولانا. واسیلی تا مقامات بالای نیروی هوایی شوروی ترقی کرد و در جنگ جهانی دوم از نیروهای زبده هوایی بود. طبق گزارش رسمی در ۱۹۶۲ بر اثر نوشیدن زیاد الکل مرد اما این هم مورد سوال و تردید قرار گرفته است. استولانا در ۱۹۶۷ به ایالات متحده مهاجرت کرد.
استوارت کاهان، ژورنالیست آمریکایی، در کتاب خود، "گرگ کرملین"، مدعی شده است که استالین مخفیانه زن سومی به نام روسا کاگنویچ هم داشته است. روزا خواهر لازار کاگنوویچ، سیاست مدار شوروی بود. با این حال این ادعا ثابت نشده و بسیاری آن را تکذیب کرده اند. خانواده کاگنوویچ حتی هرگونه ملاقات استالین و رزا را تکذیب کرده اند. مادر استالین در ۱۹۳۷ درگذشت. استالین حتی در تشیع جنازه شرکت نکرد و به فرستادن گلی بسنده کرد. در مارچ ۲۰۰۱، یکی از شبکه های تلویزیونی روسیه از کشف یکی از نوه های ناشناخته استالین خبر داد که در نووکوزنتسک زندگی می کرد. او یوری دایدوف نام داشت و مدعی شد که پدرش به او در مورد پدربزرگ واقعی اش خبر داده اما به علت کمپاین علیه کیش شخصیت استالین، ماجرا مسکوت مانده است. الکساندر سولژنیتسن قبلا مدعی شده بود که استالین با زنی به نام لیدا بوده است و در ۱۹۱۸ در تبعید در شمال سیبری با او صاحب پسری شده است.
در ۱۹۱۲ استالین در کنفرانس حزبی پراگ شرکت داشت و به کمیته مرکزی بلشویک ها انتخاب شد. در ۱۹۱۷ در حالی که لنین و اکثریت رهبری بلشویک ها در تبعید بودند، او مدير مسوول پراودا، روزنامه رسمی حزب بود. پس از انقلاب، استالین و هیئت تحریریه به دفاع از دولت موقت کرنسکی برخواستند و می گویند این تا جایی بوده است که استالین گاها حاضر به چاپ مقالات لنین در طرفداری از سرنگونی دولت موقت نبوده است. در اپریل ۱۹۱۷ استالین سومین رای بالا را داشت و به کمیته مرکزی انتخاب شد و بعدها در می ۱۹۱۷ به دفتر سیاسی کمیته مرکزی هم انتخاب شد. این عناوین تا آخر عمر برای او باقی ماندند. بنا به گزارش های بسیاری نقش استالین در روز انقلاب اکتبر بسیار محدود بود. بعضی نویسندگان دیگر (همچون آدام اولام) ادعا می کنند که هر عضو کمیته مرکزی وظایف مشخصی در آن روز به عهده داشته است.
استالین در ۶ نوامبر ۱۹۱۸، سالگرد یک سالگی انقلاب، در پروادا در مورد انقلاب و نقش تروتسکی نوشت: "تمام کار عملی در ارتباط با سازمان دهی قیام زیر فرماندهی مستقیم رفیق تروتسکی، رئیس شورای پتروگراد انجام شد. می توان با قاطعیت گفت که حزب اساسا و اصولا برای کشاندن وسیع سربازان به سمت شوروی و شیوه کارآی سازماندهی کمیته انقلابی نظامی، به رفیق تروتسکی مدیون است." (این قطعه در کتاب "انقلاب اکتبر" از استالین در ۱۹۳۴ منتشر شد اما در مجموعه آثار استالین در ۱۹۴۹ حذف شده بود).
بعدها در ۱۹۲۴ استالین مدعی شد که در روز انقلاب "در مرکز حزب" بوده که تمام کار عملی شورش را "فرماندهی" می کرده است و این مرکز متشکل از خود او، اسوردلوف، دژیرنسکی، اوریتسکی و بابنوف بوده است. با این حال هیچ مدرکی برای وجود چنین "مرکز"ی ارائه نشده است و اگر هم چنین چیزی بوده قاعدتا باید تحت فرمان شورای انقلابی نظامی، به فرماندهی تروتسکی، می بوده است.
استالین در جنگ داخلی روسیه و جنگ شوروی و پولند به عنوان کمیسر سیاسی در جبهه های مختلف ارتش سرخ حضور داشت. اولین پست دولتی استالین "کمیسر خلق برای مسائل ملل" بود که از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۳ در اختیار داشت. او در ضمن از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۲ کمسیر خلق برای بازرسی کارگران و دهقانان، از ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۳ عضوی از شورای نظامی انقلابی، و از ۱۹۱۷ به بعد عضو کمیته اجرایی مرکزی کنگره شوراها بود.
در ۳ اپریل ۱۹۲۲ استالین به منشي عمومي کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (بلشویک ها) رسید، پستی که بعدها به بالاترین پست کشور بدل شد. بعضی می گویند که او ابتدا از قبول این سمت سرباز زده و تحت اصرار آن را قبول کرده است. در آن زمان منشي عمومي سمت مهمی تلقی نمی شد اما پتانسیل خوبی برای استالین فراهم کرد تا حزب را پر از طرفداران خود کند. محبوبیت استالین در حزب بلشویک به کسب قدرت سیاسی بسیاری توسط او انجامید. این باعث تعجب لنین در حال احتضار شد که در آخرین نوشته هایش خواهان برکناری استالین "بی نزاکت" شد. اعتبار این سند در کنگره حزب به رای گذشته شد و کنگره به اتفاق آرا به عدم اعتبار آن رای داد. پس از مرگ لنین در ۱۹۲۴ استالین به همراه کامنف و زینوویف به رهبری عملی حزب پرداختند. آن ها از نظر ایدئولوژیکی بین تروتسکی در چپ و بوخارین در راست بودند.
در این دوره استالین تاکید سنتی بلشویک ها بر انقلاب جهانی را کنار گذاشت و به جای آن به سیاست "سوسیالیسم در یک کشور" روی آورد که در تضاد با تئوری انقلاب مداوم تروتسکی بود. در نبرد برای رهبری، یک لازمه از پیش مشخص بود. وفاداری به لنین. استالین تشیع جنازه لنین را سازمان داد و در سخنرانی خود تقریبا با عناوین مذهبی از لنین ستایش کرد و وفاداری اش را به او ابراز کرد. تروتسکی در آن زمان مریض بود و می گویند استالین در مورد تاریخ تشیع جنازه به او دروغ گفته تا او نتواند حاضر باشد. نهایتا با این که تروتسکی در روزهای اول رژیم شوروی، نزدیک ترین فرد به لنین بود، مبارزه را به استالین باخت. استالین از این واقعیت که تروتسکی درست قبل از انقلاب به بلشویک ها پیوسته بود به نحو احسن استفاده کرد و توجه عموم را به اختلافات پیش از انقلاب بین تروتسکی و لنین جلب کرد. یکی از سایر دلایل قدرت گیری استالین این واقعیت بود که تروتسکی با انتشار وصیت نامه لنین مخالفت کرد. در این وصیت نامه لنین به ضعف ها و قدرت های استالین و تروتسکی و سایرین پرداخته بود و پیشنهاد کرده بود که پس از او گروهی کوچک به رهبری حزب گماشته شوند.
یکی از جنبه های مهم قدرت گیری استالین شیوه ای بود که او بین رقبایش اختلاف ایجاد می کرد. او ابتدا با زیوونیف و کامنف "ترویکا"یی علیه تروتسکی تشکیل داد. وقتی تروتسکی کنار زده شد، استالین با بوخارین و رایکوف علیه زیوونیف و کامنف متحد شد (در این جا او بر رای آن ها علیه قیام در ۱۹۱۷ تاکید کرد). زیوونیف و کامنف سپس به بیوه لنین، کروپسکایا، روی آوردند و در ژولای ۱۹۲۶ "اپوزیسیون متحد" را تشکیل دادند. در ۱۹۲۷، در پانزدهمین کنگره حزب، تروتسکی و زیوونیف از حزب اخراج شدند و کامنف کرسی اش در کمیته مرکزی را از دست داد. استالین سپس به حساب "اپوزیسیون راست" و متحدان سابقش، بوخارین و رایکوف رسید.
استالین محبوبیت خود را مدیون معرفی خود به عنوان "مرد خلق" از طبقات فقیر بود. مردم روسیه از جنگ جهانی و جنگ داخلی خسته بودند و سیاست استالین در تمرکز بر ساختمان "سوسیالیسم در یک کشور" پیغام ضدجنگی مثبتی در خود داشت. استالین بعدها با ممنوع کردن ایجاد فراکسیون، نفع بسیاری برد زیرا عملا دیگر کسی نمی توانست با سیاست های رهبر حزب مخالفت کند. تا سال ۱۹۲۸ (سال اول از برنامه های پنج ساله) استالین بین رهبری، از همه بالاتر بود و سال بعد تروتسکی به جرم مخالفت تبعید شد. استالین سپس از شر اپوزیسیون راست بوخارین هم خلاص شد و با دفاع از کلکتیف ازیسیون و صنعتی سازی، کنترول خود بر حزب و کشور را کامل کرد. با این حال محبوبیت سایر سران شوروی همچون سرگئی کیروف و ماجرای ریوتین ثابت کرد که استالین هنوز قدرت کامل را به دست نیاورده است و این تا تصفیه کبیر در سال های ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ طول کشید.
قدرت نیروهای پولیس مخفی شوروی در زمان استالین به اوج خود رسید. گرچه پولیس مخفی شوروی، چکا (بعدها گپو و اوگپو) در زمان لنین هم از قدرت برخوردارد بود اما در زمان استالین به اوج خود رسید.
استالین در ضمن فعالیت های بین المللی پولیس مخفی و اطلاعات خارجی را افزایش داد. تحت رهبری او بود که شبکه های اطلاعات در اکثر کشورهای مهم دنیا تاسیس شدند: آلمان (حلقه جاسوسی معروف روته کاپله)، بریتانیای کبیر، فرانسه، جاپان و آمریکا. استالین فرقی بین جاسوسی، پروپاگاند سیاسی کمونیستی، و خشونت دولتی نمی دید و تمام این ها را به ان.ک.و.د (کمیساریای خلق برای مسائل داخلی) سپرد.
استالین در ضمن از جنبش بین المللي سوم هم برای این اهداف استفاده می کرد و همیشه اطمینان کسب می کرد که احزاب کمونیست خارجی پيرو شوروی و پيرو استالین باقی بمانند. یکی از اولین نمونه های کار پولیس مخفی استالین در خارج از کشور در ۱۹۴۰ اتفاق افتاد. پولیس مخفی به دستور او در این سال لئون تروتسکی را در مکزیک به قتل رساند.
جنگ داخلی روسیه تاثیر مخربی بر اقتصاد کشور داشت. بازده صنعتی در ۱۹۲۲ سیزده درصد ۱۹۱۴ بود. طرح نپ (سیاست نوین اقتصادی) وضع را بهتر کرد.تحت رهبری استالین این طرح در اواخر دهه ۲۰ با نظامی از "برنامه های پنج ساله" تعویض شد. این برنامه ها، برنامه هایی بسیار جاه طلبانه برای صنعتی سازی دولتی و اشتراکی سازی زراعتي بودند. با تجارت بین المللی محدود و عدم وجود هرگونه بنیاد مدرن، دولت استالین هزینه صنعتی سازی را با اعمال محدودیت بر شهروندان شوروی و با گرفتن ثروت کولاک ها تامین می کرد. در ۱۹۳۳ درآمد واقعی کارگران به یک دهم سال ۱۹۲۶ رسید.
در ضمن کار بدون مزد در اردوگاه های کار اجباری و کمپاین های "بسیج" کار کمونیست ها و اعضای کمسمول برای پروژه های مختلف ساختمانی برپا بود. اتحاد شوروی در ضمن از متخصصان خارجی هم استفاده می کرد برای مثال انجينر بریتانیایی، استفن آدامز که در توصیه به کارگران و پیشرفت روند ساخت کمک می کرد. با وجود شکست های اولیه دو برنامه پنج ساله ی اول از پایه بسیار پایین اقتصادی به صنعتی سازی بسیار سریعی رسیدند. گرچه تمام تاریخ دانان موافقند که اتحاد شوروی در زمان استالین به رشد خیره کننده اقتصادی رسیده است، نرخ دقیق این رشد مورد اختلاف است. تخمین های رسمی شوروی حدود ۱۳،۹ درصد است، تخمین های روسی و غربی حدود ۵،۸ درصد و حتی ۲،۹ درصد. حتی یکی از تخمین ها می گوید که رشد شوروی پس از مرگ استالین بیشتر بوده است.
رژیم استالین به اشتراکی سازی اجباری در زراعت پرداخت. هدف این امر افزایش بازده زراعتي از مزارع بزرگ و مکانیزه بود. و در ضمن اعمال کنترول سیاسی بیشتر روی دهقانان و روند جمع آوری مالیات. اشتراکی سازی به معنای تغییرات عظیم اجتماعی بود که از لغو نظام سرفی در ۱۸۶۱ به اینطرف دیده نشده بود. اشتراکی سازی در ضمن به معنای سقوط سطح زندگی بسیاری از دهقانان بود و باعث واکنش خشونت آمیز بعضی از آنها شد. در سال های اول زراعتي تخمین زده شده بود که تولید صنعتی و زراعتي به ترتیب ۲۰۰ درصد و ۵۰ درصد رشد می کند اما تولید زراعتي در حقیقت سقوط کرد. استالین تقصیر این سقوط را به گردن کولاک ها (دهقانان ثروتمند) انداخت که با اشتراکی سازی مخالفت می کردند. (کولاک ها تنها ۴ درصد جمعیت دهقانان را تشکیل می دادند.) از همین رو هر کسی که با برچسب "کولاک"، "حامی کولاک" و یا "کولاک سابق" دستگیر می شد یا به قتل می رسید یا به اردوگاه های کار اجباری گولاگ می رفت و یا به مناطق دور کشور تبعید می شد. بعضی از تاریخ دانان معتقدند اشتراکی سازی از دلایل اصلی قحطی های بزرگ پس از آن بوده است. (مائو در چین هم با سیاست گام بزرگ به جلو باعث به وجود آوردن قحطی مشابهی از ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ شد).
در سال های قحطی ۱۹۲۲ و ۱۹۲۳ در اوکراین و منطقه کوبان این تنها "کولاک"ها نبودند که به قتل می رسیدند و زندانی می شدند. کتاب های مختلف و از جمله کتاب جنجالی "کتاب سیاه کمونیسم" بر نقش مقامات شوروی در گسترش قحطی و مرگ و میر مردم در این منطقه تاکید داشته اند. با این حال قحطی بر بخش های دیگر هم اثر داشت و بعضی منابع تلفات آن را بین پنج تا ده میلیون بیان می کنند. مقامات شوروی و بعضی تاریخ نویسان مدعی هستند که اقدامات خشن و اشتراکی سازی سریع زراعتي برای صنعتی سازی سریع شوروی و نهایتا پیروزی در جنگ جهانی دوم، ضروری بود. تاریخ نویسان دیگری همچون آلک نووه، مدعی هستند که زراعتي کلکتیف بیشتر به ضرر صنعتی شده شوروی بوده تا به نفع آن.
علوم در اتحاد شوروی همچون هنر و ادبیات تحت کنترول شدید بود. در علوم "امن از نظر ایدئولوژیک" با توجه به تحصیلات رایگان و تحقیقات دولتی، پیشرفت بسیاری دیده می شد اما فشار ایدئولوژیک پیامدهای متاسف کننده ای هم داشت. مثلا ژنتیک و سایبرنتیک به عنوان "شبه علم بورژوازی" محکوم می شدند.
در اواخر دهه ۱۹۴۰ تلاش هایی برای سرکوب نسبیت خاص و عام و مکانیک کوانتوم به جرم "ایده آلیسم" بود. اما دانشمندان شوروی اعلام کردند که بدون استفاده از این تئوری ها قادر به ساختن بمب اتم نخواهند بود. تنها بخش علمی که استالین شخصا در آن فعالیت داشت زبان شناسی بود. در ابتدای حکومت استالین، چهره اصلی زبان شناسی در شوروی، نیکولای یاکوولویچ مار بود که مدعبی بود زبان ساختاری طبقاتی دارد و ساختار طبان توسط ساختار اقتصادی جامعه تعیین می شود. استالین که قبلا به عنوان کمیسر خلق برای امور ملل در مورد سیاست زبان نوشته بود، با این فورمالیسم ساده مارکسیستی مخالفت کرد و این پایانی بر نفوذ ایدئولوژیک مار بر زبان شناسی در شوروی بود. اثر اصلی استالین در مورد زبان شناسی مقاله کوتاهی با عنوان "مارکسیسم و مسائل زبان شناسی" است. گرچه استالین درافزوده یا درخشش خاصی در زبان شناسی نشان نداد اما ایراد مشخصی هم در فهم مسائل زبان شناسی نداشت. حتی می توان گفت که نفوذ او عملا زبان شناسی شوروی را از دست ایدئولوژی بازی نجات داد.
تحقیقات علمی با وجود حضور عملی بسیاری از دانشمندان در اردوگاه های کار اجباری، کند شده بود. (برای مثال لو لاندائو که در سال های ۳۸ و ۳۹ در زندان بود و بعدها برنده جایزه نوبل شد). بعضی از دانشمندان هم اعدام می شدند (مانند لو شوبنیکوف در ۱۹۳۷). با این حال علوم و تکنولوژی در زمان استالین در بعضی زمینه ها رشد بسیاری داشتند. این پایه ای برای دستاوردهای معروف علمی شوروی در دهه ۵۰ بود. مثلا ساخت کامپیوترهای بزرگ بی ای اس ام وان در ۱۹۵۳ یا برپایی اسپوتنیک در ۱۹۵۷. در واقع بسیاری از سیاستمداران در ایالات متحده پس از "بحران اسپوتنیک" نگران بودند که در علم و تحصیلات عمومی از شوروی عقب مانده باشند.
مردم شوروی در زمان استالین به درجه ای از لیبرازیسیون اجتماعی رسیدند. زنان تحصیلات کافی و مساوی و حقوق برابر کار داشتند. در ضمن پیشرفت های طبي زمان استالین طول عمر متوسط مردم شوروی و کیفیت زندگی را وسیعا افزایش داد. سیاست های استالین حق تحصیلات و دسترسی به درمان رایگان را وسیعا در اختیار مردم قرار داد و عملا اولین نسل رها از ترس تیفوس و مالاریا را به وجود آورد. این مریضی ها شدیدا کاهش داده شدند و طول عمر متوسط تا چند دهه افزایش یافت.
در زمان استالین در ضمن برای اولین بار زنان می توانستند اطفال را در فضای امن شفاخانه به دنیا بیاورند. نسلی که در زمان استالین متولد می شد، اولین نسلی بود که تقریبا تماما باسواد بود. انجينران برای آموزش تکنولوژی صنعتی به خارج فرستاده می شدند و صدها انجينر خارجی با قرارداد به روسیه می آمدند. راه های حمل و نقل پیشرفت یافت و راه آهن های جدید بسیاری ساخته شد. کارگرانی که بیشتر از حد مقررشان تولید می کردند، استاخانویست ها، پاداش های ویژه ی بسیاری دریافت میکردند و در نتیجه می توانستند کالاهایی را بخرند که اقتصاد در حال رشد شوروی فراهم می کرد.با وجود صنعتی سازی و تلفات عظیم انسانی در جنگ جهانی دوم و سرکوب ها، نسل زمان استالین شاهد رشد موقعیت های شغلی، بخصوص برای زنان، بود.
در زمان استالین سبک هنری "رئالیسم سوسیالیستی" در نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، نمایشنامه نویسی و ادبیات تثبیت شد. بسیاری از سبک های "انقلابی" پیشین مانند اکسپرسیونیسم، هنر آبستره، و تجربه گرایی آوانگارد به عنوان "فرمالیسم" طرد شدند. بسیاری از شخصیت های مشهور هنری سرکوب و در بعضی مواقع دستگیر، شکنجه و اعدام شدند. کسانی چون ایزاک بابل و وسولود مایرهولد و اوسیپ ماندلستام از این جمله هستند. شخصیت های جدیدی چون آرکادی گایدار، نویسنده کودکان، پیشرفت کردند و محبوب شدند و از روسیه انقلابی کسانی چون کنستانتین استانیسلاوسکی مطرح شدند. بعضی از هنرمندان مهاجر سابق به اتحاد شوروی بازگشتند. از جمله الکسی تولستوی در ۱۹۲۵، الکساندر کوپرین در ۱۹۳۶، و الکساندر ورتینسکی در ۱۹۴۳. شاعر معروف روس، آنا آخماتووا، زیر فشار و سرکوب بود اما هرگز دستگیر نشد. گرچه شوهر اولش، نیکولای گومیلف (شاعر)، در ۱۹۲۱ تیرباران شد و پسرش، لو گومیلف (تاریخ دان)، دو دهه در گولاگی اسیر بود. این که استالین شخصا چقدر درگیر مسائل بوده است مورد بحث است اما مسلما او در مسائل فرهنگی هم مثل بقیه چیزها اظهار نظر می کرد و در بسیاری از موارد حکم آخر، حرف او بود.
مثل بقیه زندگی استالین موارد عجیب و غریب شخصی نیز موجود هستند. مثلا میخائیل بولگاکوف، نویسنده و نمایشنامه نویس معروف، همواره سرکوب شده بود و کارش حتی به فقر کشیده بود اما پس از درخواستی شخصی از استالین به او مجددا اجازه کار داده شد. نمایشنامه اش، روزهای توربین ها، که قهرمانانش خانواده ای آنتی بلشویک بودند که در جنگ داخلی دستگیر شده بودند، نهایتا روی صحنه رفت و یک دهه بدون وقفه در تئاتر هنرهای مسکو اجرا شد. می گویند رمان مورد علاقه استالین "فرعون" اثر نویسنده لهستانی، بولسلاو پروس بوده است. این رمانی تاریخی در مورد مکانیسم های قدرت سیاسی است. بعضی ها به شباهت های این رمان و فیلمی که آیزنشتاین به سفارش استالین ساخت (ایوان مخوف) اشاره کرده اند.در معماری، شیوه امپراتوری استالینیستی (که نوعی نئوکلاسیسیسم به روز شده در سطحی بسیاری بزرگ بود که با هفت آسمان خراش مسکو تداعی می شود) جای کانستراکتیویسم دهه ۲۰ را گرفت.
نقش استالین در رابطه با کلیسای ارتدوکس روسیه مورد اختلاف و پیچیده است. سرکوب مداوم در دهه ۳۰ کار را تقریبا به انحلا کلیسا رسانده بود. تا ۱۹۳۹ تعداد کلیساهای فعال (که در ۱۹۱۷ حدود ۵۴۰۰۰ بود) به چند صد عدد کاهش یافته بود و ده ها هزار کشیش و راهبه دستگیر شده بودند. اما در جنگ جهانی دوم از کلیسا به عنوان سازمانی میهن پرستانه احیا شد. کلیساها مجددا در زمان خروشچف سرکوب شدند.
پذیرش دولت شوروی و شخص استالین توسط کلیسای ارتدوکس روسیه باعث اختلاف و انشعاب این کلیسا از کلیسای ارتدوکس روسیه خارج از این کشور شد که تا امروز نیز پابرجاست.
استالین به عنوان صدر دفتر سیاسی در اواسط دهه ۳۰ با "تصفیه کبیر" در حزب تقریبا تمام قدرت را در دست خود گرفت. او این کار را به عنوان تلاش برای اخراج "اپورتونیست ها" و "ضد انقلابیون" توجیه می کرد. قربانیان تصفیه معمولا از حزب اخراج می شدند اما مجازات های بیشتری از اردوگاه های کار اجباری و گولاگ تا محاکمه توسط ان.ک.و.د و اعدام انتظار بسیاری را می کشید.دوره اصلی تصفیه پس از قتل سرگئی کیروف، رهبر محبوب حزب در لنینگراد آغاز شد. کیروف بسیار نزدیک به استالین بود و قتل او حزب بلشویک را تکان داد. استالین، که می گویند می ترسید خود او قربانی بعدی باشد، شروع به محکم کردن امنیت کرد و مخالفان خود را به "جاسوسی" و "ضدانقلابی" متهم کرد.
محاکمه های اصلی به "محاکمه های مسکو" معروف شدند، اما محاکمه های مشابهی در تمام کشور برگزار شد. چهار محاکمه در این مدت از اهمیت خاصی برخوردار است. محاکمه شانزده نفر (اگست ۱۹۳۶)، محاکمه هفده نفر (ژانویه ۱۹۳۷)، محاکمه مارشال توخاچاوسکی و سایر جنرال های ارتش سرخ (ژوئن ۱۹۳۷) و نهایتا محاکمه ۲۱ نفر (منجمله بوخارین) در مارچ ۱۹۳۸. یکی از نمونه های مهم محاکمه توخاچاوسکی به عنوان همکاری با نازی ها بود. بعضی معتقدند محاکمه بسیاری از مهم ترین رهبران نظامی بعدها در جنگ جهانی دوم و اشغال روسیه توسط آلمان نقشی منفی داشت.
سرکوب بسیاری از انقلابیون و اعضای برجسته حزب باعث شد که لئون تروتسکی اعلام کند رژیم استالین با "رودخانه ای از خون" از رژیم لنین جدا است. کسانی مثل سولژنیتسن معتقدند که استالین عقاید خود را از لنین و اعمالی مثل اعدام مخالفان سیاسی در جنگ داخلی روسیه گرفته است. قتل تروتسکی در اگست ۱۹۴۰ در مکزیک (جایی که او از ژانویه ۱۹۳۷ در تبعید زیسته بود) آخرین و مشهورترین مخالف استالین در رهبری قدیمی حزب را نیز از جای برداشت. حالا تنها سه نفر از "بلشویک های قدیمی" (دفتر سیاسی زمان لنین) به جا مانده بودند. خود استالین، میخائیل کالینین، و مولوتوف. دوران تصفیه مختص به مقامات حزبی نبود و بسیاری به جرم "فعالیت ضد شوروی" و به عنوان "دشمن خلق" دستگیر و محاکمه می شدند.
منابع: تصفيه هاي استالين درحزب، جنون خواهي هاي استالين،استالين ازکودکي تارهبري وزندگي بزرگان.
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat