تقديم به دوست، رفيق و همراز دوست داشتنى ام  گ.حیدری

 

 خجل كرد

 خجل كرد غزالان را چشمان آهوى تو

به همه آبرو شده نگارا آبروى تو.

در بدر ها ميگردم در پى خوشبوى تو

به سرسامى ها شهر به شهر كوه به كوه

آندم چو بديدى تو چند نگاه بسوى من

دلم را از جا برده چشمان جادوى تو

به يد قدرت ساخته قد و بالايى ترا

دلم را شيفته كرده آن خال هندوى تو

ز بيابان و زيبايى خوش نمى آيد مرا

هر طرف چو ميروم دل مايلست سوى تو

هر قدر دل خود را چون فريب هم دهم

دل هر چه تصميم گيرم دارد آرزوى تو

قدر و قيمت تو، همه چيز، ام كس نداند

اين عالم نمى ارزد به يك تار موى تو

چو به نزدت بسيار شرمنده كه هستم

هنوز هم شكايت و گله است سوى تو

گر چه آمدنت خيال و مهال است و است

به كلبه مان نيست ديگر جايى تو

ش.پ


 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org