امین الله مفکر امینی

 

 چکنم که توان پریدن ندارد پر و بالم

چو مرغ آزاده ای اسیر قفس

چه خوش بود به پرواز بودم به آسمان نیلوفری میهن

که دیده بودم چشمک زنان اختران رخشنده

فضای غم انگیز غربت

رنج و درد بیکران و بیداد گریها

چنان برده هوش و حواسم

که فریاد رسی نباشد بر بیداد های خونین

به بیداد های سیه کاران اهل ریا

جلوه افروزی ریا کاران

چنان بهشتی خیالی تصویر کرده اند

بر بساط مردم و میهن

چشمان حقیقت بین مردم

مگر بر طلسم جادویی بسته اند این ریاکاران

که هر دیده را نا دیده انگارند

نا گهان صدای حقیقت از دل آسمانها آمد بگوش دل

فریاد شهیدان راه حق برخاست، از دل خاک

طنین صدای رسالتمندان راه آزادی، توام گشت بر این ندا ها

که تاج و تخت ظالمان، چون سرابی است

که بر انداز گردند یکی بعد دیگر

به زور و بازوی، مبارزین راه حق

این فرزندان دلیر و از سر گذشته

بهر حریت و آزادی و حفظ ناموس وطن

چشمک زنان بینی اختران تابنده بار دیگر

پرده در گردند شبهای ظلمانی

خورشید تابنده، جلوه افروز گردد بار دیگر

به نور درخشنده ای داد و عدل و انصاف

تول گردد هر خوبی و بدی

بهارانش پر شگوفان تر بینی و بلبلان بار دیگر

نغمه های خوش سرایند به هر باغ و بستان و چمن

شعار برادری و برابری طنین انداز گردد به میهن

شعار برادری و برابری طنین انداز گردده به میهن

       2015-16-09

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

 

www.esalat.org