پژوهش از استاد (صباح)

آن که به زندان جهالت گم است

هست گدا ور چه زرش صد خم است

امیر خسرو دهلوی

 

امیر خسرو بدون شك یكی از بزرگان تاریخ ادبیات دری است. او یكی از برجستگان دری سرایان هند است. او به قولی دو صد تا چهار صد هزار بیت شعر سروده است. افزون بر آن كه اشعار او در ادبیات دری جایگاه ویژه دارد، سه كتاب نثر بر جای مانده او، از شاهكار های نثر دری آن دوران است؛ از پیشگامان «سبك هندی» به شمار می آید. نازك خیالی های او در این روزگاران نیز تازگی دارد. صایب تبریزی، كلیم، بیدل و . . . با الهام از نازك اندیشی و لطف خیال او سبك هندی را به اوج رساندند.

حکیم ابوالحسن یَمین ‌الدین بن امیر سیف‌ الدین محمود ترک معروف به امیر خسرو دهلوی (زاده ۶۵۱ در پتیالی، هند درگذشته ۷۲۵ هجری قمری در دهلی) بزرگترین و پرکار ترین شاعر دری گوی هندوستان است. او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران دری گوی هند را تحت‌الشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذی دامنه ‌دار در میان شعرای هند داشتند. آن دو امیرخسرو، و حسن دهلوی بودند.

 امیرخسرو به زبان‌ های پارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بود و او در اوایل حال به «سلطانی» و سپس به «طوطی» تخلص میکرد. ابوالحسن امیر خسرو دهلوی شاعر و عارف نامدار پارسی ‌زبان هندوستان است. خسرو ترک ‌نژاد و کلمات ترکی و هندی در شعر او بسیار بود. پدرش امیر سیف‌ الدین محمود افسری ترک و از اهالی لاچین در فرارود بود که خودشان از قراختاییان بودند که هنگام یورش مغولان به هندوستان فرار کرد و در آنجا با زنی اهل دهلی ازدواج کرد و به دربار شمس ‌الدین التتمش، پادشاه دهلی راه یافت.

 امیرخسرو مانند پدر که سمت امیرالامرایی داشت در دربار بزرگی و سروری یافته بود و زمانی در درگاه جلال الدین فیروز شاه جای داشت و لقب امیری گرفت. وی دوران کودکی و نوجوانی را با فرا گرفتن زبان و ادب فارسی در دهلی گذراند و پس از چندی در محضر یکی از بزرگترین و مشهور ترین مشایخ و عارفان دوران یعنی شیخ نظام‌ الدین اولیاء دهلوی چشتی معروف به نظام اولیا شاگردی کرد. امیر خسرو برای پیر و مراد خود احترم فراوان قایل بود و با وجود اینکه دایم در خدمت پادشاهان و فرمان روایان بود، هیچ ‌گاه از میزان ارادت و توجه او نسبت به شیخ کاسته نشد. امیر نیز مانند استاد خود پیرو سلسله عرفان چشتیه بود.

شیخ نیز خسرو را گرامی میداشت. با حسن دهلوی شاعر نامدار پارسی ‌زبان هند از طریق همین شیخ آشنا شد و بین آن دو دوستی عمیقی ایجاد شد. و نقل شده است زمانی حضرت خواجه نظام الدین اولیا بعد از نماز جماعت به پایین تشریف می برد لحظه ای مشغول مانده و بر تخت خواب می آرمید درین زمان خدمتگاران تسبیح آورده و بدست مبارکش میدادند درین هنگام جز از امیر خسرو کسی دیگر همت ورود به خانه حضرت خواجه را در خود نمیدید او بر رو بروی حضرت خواجه نظام الدین اولیاء نشسته داستانها و قصه های مختلف و سخنان دلپذیر میگفت و حضرت خواجه بگونه پاسخ مثبت سر مبارکش را تکان میداد و باز لحظه به لحظه ارشاد میگردید که: ترک! دیگر چه خبر؟ و همینکه امیر خسرو ارشاد گرامی را می شنید موقع مناسبی برای گفتگوی دراز و طولانی بدست می آورد، اگر حضرت خواجه نکته ای می پرسید امیر خسرو داستانی شیرین بیان میکرد علاقه و ارتباط وی با مرشدش حضرت خواجه نیز با این عاشق صادق به اندازه ای علاقه و محبت داشت که می فرمود: من از همه تنگ آیم از تو تنگ نیایم» تا آنجا که فرمود: از همه کس تنگ آیم تاحدی که از جان خود تنگ آیم و از تو تنگ نیایم. باری حضرت سلطان المشایخ فرمود: روزی شخصی بمن گفت همان نظری را که به امیر خسرو می افگنید بر من بیفگنید من پاسخ به شخص مذکور ندادم مگر دلم خواست بگویم که آنگونه استعدادی (قابلیتی) بیاور. چون امیر خسرو رح واعزه و محبان دیگر اجازه خواسته و مرخص میشدند اقبال خادم آمده و آب وضو حضرت خواجه می نهاد و خواجه برخاسته و دروازه را از داخل زنجیر میفرمود دیگر از آنجا کسی خبر نداشت خدا میداند که چه راز و نیازی درآن لحظات باحق تعالی داشت و چه نیایش عاشقانه ای بامحبوب خویش انجام داده و گفتگوی عارفانه داشته است. خواجه سروده:

تنها منم و شب و چراغی  مونس شده تا پگاه روزم

گاهیش زآه سرد بکشم  گاه از تف سینه بر فروزم

 شعری که بدل جمله صوفیان چنگ زده قرارذیل:

 نـمیدانم چه مـنـزل بـــود شب جایی كه من بـودم 

به هــرجا رقصَ بسمل بود شـب جای كه من بودم

پــری پــیكر نــگاری ســرو قــد لاله رخــساری  

ســرا پا آفت دل بــود شـب جـای كــه مـــن بودم

 رقــیبان گــوش بـر آواز و او در نـاز و من تـرســان 

سخن گفتن چه مشكل بـود شب جای كه من بودم

خدا خود میر مجلس بود اندر لامکان خسرو محمد (ص) شمع محفل بود شب جای كه من بودم شاعران فراوانی از سبک و شیوه و به ‌خصوص ابداعات و نوآوری‌های امیرخسرو پیروی کرده‌ اند. در میان شعرای ایران نیز نفوذ داشته و بسیاری از آنها مخصوصاً در حکایات و مثنویات عشق ‌انگیز سبک او را تقلید کرده‌اند. با توجه به بعضی از غزل‌های حافظ، مشخص میشود که وی با اشعار و غزلیات خسرو آشنایی داشته و تا حدی تحت تأثیر او بوده‌ است. آورده ‌اند که نورالدین عبدالرحمان جامی (درگذشته ۸۹۸ هـ. ق) بیش از دیگر شاعران، با امیر خسرو دهلوی و آثار او انس و الفت داشته و «همیشه آرزوی جامی آن بوده‌است که به پای او برسد».

بعضی آثار امیر از جمله: دیوان امیر خسرو، تغلق نامه، شیرین خسرو، مجنون و لیلی، آینه سکندری، هشت بهشت، خزاین الفتح، رسائل الاعجاز، قران السعدین، دول رانی، نه سپهر، مطلع الانوار.

دلم  در عاشقی آواره  شد   آواره تر  بادا     

تنم از بیدلی  بیچاره  شد  بیچاره تر  بادا

گر ای زاهد دعای خیر می گویی مرا این گو     

که آن آواره ی کوی بتان آواره تر  بادا

دل من پاره گشت از غم نه ز آنگونه که به گردد      

اگر جانان بدین شاد است یا رب پاره تر بادا

چو با تردامنی خود که خسرو با دو چشم تر     

به آب چشم مژگان دامنش همواره تر بادا

امیر خسرو دهلوی و خواجه نظام الدین الاولیاء چشتی

هندوستان جنت نشان، همیشه گهواره علم و ادب بوده است، فیاضی های شاهان گذشته ی هند سخن سرایان و نویسندگان و صناعان و هنرمندان را از مملکت های دیگر به سمت خویش متوجه داشته اند و از ورود ایشان فضای هند باغ و بهار شده بود. دهلی شهری است که همه ی شاهان و حکمرانان او را پایتخت خویش ساخته اند و دهلی لااقل بیست و یک بار ویران و باز آباد شده است، هر یورش کننده که از وسط آسیا و خراسان را ترک از سمت شمال به هند آمد، دهلی پسند خاطر او افتاد، از این رو دانشمندان و سخن سرایان و نویسندگان آنجا گرد آمده اند، علماء و اولیای کرام و صوفیان عظام نیز مسکن خودشان ساخته و از رشد و هدایت کار دین و خدمت خلایق را بر خود لازم داشته اند و بدون هیچ خودکامگی و مذهب و ملت و پست و بلند، مردمان گرد ایشان گردیدند و ایشان هم هر کس را یکسان و دوست صمیمی خویش دانسته اند. از این نو واردان پدر امیر خسرو، امیر سیف الدین محمود بود که در اوایل قرن سیزدهم میلادی در هند نزول کرد، امیر سیف الدین از امراء هزاره ی لاچین و از نسل ترکان نواحی بلخ بود و در هند دختر میر عمادالملک را در حباله ی عقد در آورد.

خسرو از شکم این بانوی محترمه در سنه ۶۵۱ هجری در مقام مومن آباد که به نام پنیالی مشهور بود به عالم وجود آمد. پدرش سیف الدین در عهد سلطان آلتتمش بر عهده ی جلیله فایز بود. او بسیار سرباز و پخته کار و نبردآزما به شمار می رفت. سیف الدین در سن هشت سالگی خسرو، این جهان فانی را بدرود گفت، و جد مادری او عمادالملک زیر سایه ی عاطفت خود تعلیم و تربیتش کرد. استادان معروف قاضی اسدالدین و نجیب الدین تعلیم و تربیت خسرو را به کمال توجیه سرانجام دادند.

خسرو حافظه ی فوق العاده داشت و می گوید که من دوازده ساله بودم همه ی صنف سخن سرایی در حافظه ی من پاینده شده بود، چون دانشمندان این زمان صداقت مرا می دیدند متحیر می شدند. از عنفوان شباب خسرو زندگانی خود را در دربارهای شاهان دهلی بسر می برد، از آن جمله غیاث الدین بلبن و شمس الدین آلتتمش، علاء الدین خلجی، قطب الدین مبارک شاه و غیاث الدین تتلق شاه بودند. وی با توجه به بستگی با دربارهای شاهان، به سبب دینداری و کردار بلند خود در نظر خلق پایه ی بسزا داشت و محترم و معزز شمرده می شد.

امیر خسرو و نظام الدین اولیاء:

اگر چه در این زمان خسرو به شیخ المشایخ حضرت نظام الدین محبوب الهی دهلوی، عقیدت فراوان داشت اما به سبب بستگی با دربار شاهان دهلی در خدمت سلطان الاولیاء گهگاهی حاضر می شد، آخرش در سنه ی ۶۷۱ هجری از دربار شاهی گسست و بکلی به آستانه ی سلطان المشایخ پیوست.

خبرم رسید امشب که نگار خواهی  آمد     

سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد

همه ی آهوان صحرا سر خود نهاده بر کف     

به امید آنکه روزی به شکار خواهی آمد

به یک آمدن ربودی دل و دین و جان خسرو      

چه شود اگر بدینسان دو سه بار خواهی آمد

 گویند که روزی سائلی پیش سلطان المشایخ حاضر شد و از ایشان بخشش خواست، خواجه فرمودند که حالا چیزی نداریم اگر کسی نذر تقدیم نماید ترا می دهیم. روز دیگر هم هیچ فتوح نیامد همین طور روز سوم گذشت چیزی نیامد، آخر سلطان المشایخ کفشهای خود را بخشش دادند، گویند چون که سائل از راهی می رفت و آن کفش را با خود داشت ناگهان از همین راه خسرو به دهلی بازمی آمد، از سائل احوال پرسید. سائل جواب داد من از حضرت شیخ پولی خواسته بودم چرا که هیچ فتوحی نیامد حضرت شیخ این نعلین خویش را مرا بخشش داده اند. خسرو همان ساعت نعلین مرشد را به عوض آن انعامی که به او شاه به سبب قصیده ای به وی داده بود سائل را بداد و کفش شیخ را بخرید و بر سرش نهاده پیش مرشد حاضر شد، شیخ پس از شنیدن احوال از خسرو فرمودند که تو کفش را بسیار ارزان خریدی.

تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز       

دل خون شد و حدیث بتان بر زبان هنوز

عمرم به آخر آمد و روزم به شب رسید     

مستی و  بت پرستی من همچنان هنوز

عالم  تمام  پر ز شهیدان فتنه گشت      

ترک  مرا  خدنگ بلا در کمان هنوز

*****

جان ز تن  بردی و در جانی هنوز       

دردها  دادی  و   درمانی   هنوز

ملک  دل  کردی  خراب از تیغ ناز       

و اندرین   ویرانه   سلطانی  هنوز

هر دو  عالم  قیمت   خود گفته ای       

نرخ   بالا   کن  که  ارزانی هنوز

پیری  و  شاهد پرستی ناخوش است       

خسروا   تا  کی   پریشانی  هنوز

روزی مرشد فرمودند که به روز حشر حق تعالی از هر کس خواهد پرسید که چه چیز خوبترین آورده ای؟ چون از من پرسد عرض خواهم کرد که سوز سینه ای «ترک الله» آورده ام. حضرت شیخ از فرط محبت و خلوص، خسرو را «ترک الله» می خواندند. چنانچه خسرو این خطاب را در این بیت آورده است:

بر زبانت چون خطاب بنده «ترک الله» رفت      

دست «ترک الله» بگیر و هم به الله اش سپار

وقتی خسرو به همراهی پیر و مرشد به راه زمینی سفر طی نموده سعادت حج و زیارت هم حاصل کرد چنانچه حضرت شیخ یک رباعی در وصف خسرو فرمودند:

خسرو که به نظم و نثر مثلش کم خاست         

ملکیت مالک سخن آن خسرو راست

آن خسرو  ماست ناصر خسرو نیست          

زیرا که  خدای ناصر خسرو ماست

روزی از ایمای پیر روشن ضمیر از ملاقات حضرت خضر علیه السلام مشرف و مفتخر شده از وی التماس کرد که لعاب دهن خود را در دهن خسرو بیاندازد. خضر علیه السلام جواب داده اند که این دولت در نصیب سعدی شیرازی بوده است و او برد. خسرو اندوهگین در خدمت شیخ این قصه را عرض نمود. پیر و مرشد لعاب دهن خود را در دهن خسرو انداختند، اغلب است از این برکت، خسرو کتابهای بسیار در نظم و نثرتصنیف نمود و شیرینی کلام او از این سبب است. علامه شبلی نعمانی و دکتر وحید میرزا و دیگران نوشته اند که از شرف بیعت حضرت نظام الدین الاولیاء و فیض صحبت با سعادت آن شیخ اجل در کلام خسرو، لطافتی و نزاکتی و اثری پیدا شد که پیش از آن نبود.

روزی خسرو به حضور شیخ اجل التماس کرد که خسرو نام پادشاه است اگر نام بنده فقیر بودی بروز حشر از همان نام مرا بخواندی. از این است که عرض می کنم که نام بنده عوض شود. شیخ روشن ضمیر و واقف اسرار الهی فرمودند پس از مراقبه ی بارگاه ربوبیت عرض می کنم، چنانچه روزی از از کشف دریافتند و سپس خسرو را فرمودند که به روز حشر شفیع المذنبین و خاتم النبیین ترا از نام «کاسه لیس» یاد خواهند فرمود، از این طور آرزوی خسرو به احسن وجوه به انجام خواهد رسید.

روزی که حضرت خواجه نظام الدین چشم از جهان فرو بسته خسرو به همراه شاه به معرکه «ترهت» رفته بود، چون به دهلی بازآمد از بدرود گفتن پیر و مرشد این جهان را آگاه شد، سخت اندوهگین گشت و گویند که سر خود را تراشید و چهره سیاه کرده بر مزار حضرت پیر و مرشد حاضر شد، و این جمله را به زبان می راند: سبحان الله آفتابی زیر زمین و خسرو زنده، و بیت هندی می خواند که معنایش این است: این خوش گل حسینه بر چهره ی خود نقاب انداخته در خواب راحت است. خسرو بخانه برو حالا همه ی جهان تاریک شده و همان ساعت سر خود را بر مزار اقدس شیخ زد و بیهوش گشت، در کمال اندوه تا شش ماه طبیعتش بسیار ناخوش ماند و به روز چهارشنبه ۱۸ شوال سنه ی ۷۲۵ هجری در سن ۷۴ سالگی از دار فانی به جهان جاودانی رخت بست و در پائین مزار حضرت شیخ نظام الدین به دهلی آرامید.

ابر می بارد و من می شوم از یار جدا          چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع           من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این          مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا

حسن تو دیر نماند چو زخسرو رفتی            گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا

اگر چه در هند سخنوران پارسی گوی بیشمار بودند و از سرآمد ایشان حسن دهلوی، حزین، بیدل، جلال اسیر، غنی کشمیری، مسعود سعد سلمان لاهوری، مسعود بک، برهمن لاهوری، ناصرعلی سرهندی، نعمت خان عالی، گرامی، غالب، اقبال و دیگران بودند ولی به بی گمان امیر خسرو دهلوی سر تاج شعرای پارسی گویان هند بوده و هم در سخنوران متصوفین دارای پایه ی بلند بود. اگر چه در همه ی اصناف، سخن سرایی می کرد، اما در صنف غزل در هند هیچ سخن ور پارسی گوی به پایه ی او نرسیده است، خسرو در قصیده تبعیت خاقانی می کرد ولی صنف سخن به او نرسانید. البته در صنف غزل گوئی سبقت از او ربود و جواب خمسه ی نظامی گنجوی را بهتر از او کسی ننوشته است. به جهت خویهای گوناگون لفظی و معنوی، مثنوی های خسرو شهرت آفاق دارد، چنانچه باری سعدی شیرازی تمجید خسرو به پیش شهزاده محمد نوشت و حافظ شیرازی چون غزلی به پیش غیاث الدین رئیس لکهنوئی فرستاد در آن ستایش فراوان خسرو کرده می گوید:

شکر شکن شوند همه ی طوطیان هند   

زین قند پارسی که به بنگاله می رود

حضرت مولانا عبدالرحمان جامی در بهارستان آورده که غزل های خسرو دارای شهرت تام است که عاشقان صادق و هواپرستان هر دو به اندازه ی ذوق و وجدان خوانند و لذت یاب و عارف و عامی از او سرمست می شوند.

آفاق ها  گردیده ام  مهر   بتان   ورزیده ام   

بسیار خوبان دیده ام  لیکن تو چیز دیگری

من تو شدم، تو من شدی من جان شدم تو تن شدی   

تا کس نگوید بعد از این من دیگرم تو دیگری

خسرو غریب است و گدا  افتاده در شهر شما    

باشد که از بهر خدا سوی غریبان  بنگری

 

نمیدانم چه منزل بود شب جائی که  من بودم   

به هر سو رقص بسمل بود شب جائی که من بودم

پری  پیکر نگاری سر و قدی لاله   رخساری  

سراپا  آفت  دل  بود  شب جائی که من بودم

مرا  از آتش عشق تو دامن سوخت ای خسرو   

محمد  شمع  محفل  بود شب جائی که من بودم

خواجه نظام الدین الاولیاء، صوفی معروفی است که در میان مردم هند (چه مسلمان و چه هندو) کاملا شناخته شده است. زادگاه وی «بدایوان» (ولایت شمالی) بود. وی در دهلی خانقاهی تأسیس نمود و به تربیت مریدان و ارشاد مردم پرداخت. خواجه نظام الدین الاولیاء که از اقطاب سلسله ی چشتیه و خلیفه ی فریدالدین گنج شکر بود، مریدان بسیار نام آوری را تریت کرد. از آن جمله یکی شیخ نصیرالدین چراغ دهلوی(وفات ۷۲۵ هجری) بود و دیگری شاعر فارسی گوی هند امیر خسرو دهلوی که به طوطی هند شهرت دارد و سرتاج شاعران پارسی گوی هند می باشد و دیگری امیر حسن سجزی که کتاب «فوائدالفواد» را به پارسی ترجمه کرد این کتاب از ملفوظات خواجه نظام الدین الاولیاء چشتی می باشد که خود در سال هفتصدوبیست وپنج هجری در دهلی وفات یافت. آرامگاه خواجه نظام الدین هم اینک در دهلی زیارتگاه عام و خاص می باشد. از دیگر اولیاء طریقت چشتیه در هند می توان از سید محمد گیسو دراز، شیخ نصیرالدین چراغ دهلوی، ضیاءالدین نخشبی، شیخ نورالدین ریشی کشمیری، شیخ سلیم چشتی(اکبرشاه پادشاه بابری از مریدان وی بود)، قطب الدین بختیارکاکی، قاضی حمیدالدین ناگوری نام برد.

بهره: زندگی نامه بزرگان فرهنگ و ادب، جاودانه های تاریخ ادبیات افغانستان و مقاله های قبلی نویسنده در رسانه های بیرون و درون مرزی.

 

  

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org