کیستم؟

خود نمیدانم کیستم!

اوراق پراگنده

رنگین شد ز قصه هایم

به سرو، ریحان و بوستان

به دیار عاشقان هستی مستانۀ شدم

گه چون گل و سنبل تاج خوانین شدم

 گه به جهنم و جهالت عنوان شدم

گه به عیش طرب خواند مرا

هوس کردند

گه تبادله شدم چو حیوان در بازار

من کیستم؟؟؟

مایهء تباهی و بدبختی خانواده ها؟

مایهء ننگ و شرم در اجتماع؟

من آن موجود مادر زاد که مرد را نیز آفرید!

گناهی من چیست؟

عنوان بد و زشت در لوحم نوشتند!

من آن دخت مقاوم بشرم!

به دامان پُر عطوفتم آفریدم مرد را

سالار، جابر و حاکم امروز را

رزمیدم چو نفس شدم بشر را

خون ز جگر شیر ز پستان

پَروَریدم انسان را

پسر را دختر را

ز چشم مهر پروری یک مادر

با صبر و شکیبائی شلاق جهالان به سر خوردم

تنیدند از تار هستی برایم قفس

بستن به پایم زنجیر عنعنه را

رسم و رواج کهن چو زیور حلقهء گردنم

سخت گرفت گلویم

فشرد صدایم را

بار غم به دوش کشیدم

مانوس شدم با فرهنگ ظلم و خشونت

للو للو گفتم به دلبند نازم

من قطره های بارانم

سیلاب و طوفان ندارم

باران رحمتم

دامان بشریت را شاداب میسازم

من همان زنم

قصه های سمبولیک شما مردان را حماسه آفرینم!

مثل بی بی خدیجه، زینب، فاطمه رهروان اسلام

زرغونه، ملالۍ و اناهیتا روشن ضمیرم

من همان زن افغانم

با غرور

 در ناتوانی با توان و نیرومندم

مپندار که گلی پَر پَر شدۀ طبیعتم

عاطفه و مهر مادری

مُهر سکوت بست بر زبانم

می کشم رنج و درد کور دلان

دین و مذهب را.

صالحه (رشیدی)

۵ جون ۲۰۰۹

www.esalat.org