We, 13 July 2016 12:34:53
عبدالوکیل
کوچــــــی
مولانا جلال الدین محمد بلخی
از افتخارات تاریخی افغانستان است
خورشید با دو انگشت پنهان نمیشود
تحریف هم پذیره اذهان نمیشود
جهانیان میدانند که مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی آزاده مرد عرفان پیشوای متصوفین جهان، زادگاهش بلخ باستان و از تبار شریف خراسان قدیم و افغانستان امروزی است. مولوی پیش از تولد و تعلقیت ها انسان بود و به سرزمین پهنا ور انسانیت متعلق است. مولانا این شیخ کبیر، صوفی وارسته آزاده مرد بزرگوار از همان دوره طفولیت با روح عظیم شان مرزها را پشت سر گذاشته پله های بلند علم و دانش را طی نموده و بمثابه خورشید علم و ادب جهان را بنور دانش خود منور ساخت و کاروان خرد و اندیشه را به قله های معرفت رساند.
در رابطه به تعلقیت مکانی چنین شخصیت بزرگ بسا جای تعجب است که اولاً انسانی همچون خورشید معرفت را به یکی دو منطقه و سرزمین معین نسبت دادن و بحر بی پایان را بدریا چه روان قرار دادن و از موضوع بنیاد اصلی اجداد، زادگاه والدین و محل پرورش و دوران دانش آموزی آنحضرت بشکل سر سري گذشتن سوال بر انگیز است چنانچه درین اواخر بنقل از منابع خبری کشورهای ایران و ترکیه متفقاً مولانای بلخی این شخصیت تاریخی خراسان دیروزی و افغانستان امروزی را بنام کشورهای شان در یونسکو ثبت میکنند. در حالیکه همه میدانند که زادگاه، محل آموزش و پرورش آنحضرت شهر بلخ بوده است و بنام مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی یاد میشود و در ترکیه به بزرگی رسیده و در آنجا بحق پیوسته و آرامگاهش در قونیه میباشد. بآنهم بدون آنکه در رابطه به تعلقیت آنحضرت نامی از افغانستان تذکر رفته باشد با استفاده از شرایط کنونی وطن ما و عدم مراعات مشترکات فرهنگی و همسایه داری با استفاده از فرصتها نام بلخ را اغلباً مسکوت گذاشته یا اگر تذکری هم رفته باشد شاید گذشته جغرافیه این مناطق را بنفع خویش زیر سوال برده باشند.
مولانا جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولای روم فرزند بها ولد، ملقب به سلطان العلما در ششم ماه ربیع الاول در سال ۶۰۴ هجری قمری در قبت الاسلام بلخ یکی از چهار شهر بزرگ خراسان آنوقت متولد شده و در سال ۶۹۹ بمعیت پدر بزرگوارش از خراسان به آسیای صغیر مهاجرت گزید و هم آنجا در پنجم جمادی الاخر در سال ۶۷۳ بریاض خلد خرامید و پهلوی ضریع پدرش مدفون شد. بلخ یکی از مراکز مهم تمدن خراسان بزرگ و از قدیم ترین شهر های افغانستان و کهن ترین بلاد تاریخی جهان است که پیشینه آن به هزار سال قبل از میلاد میرسد بقول مورخین افغانستان علامه غبار و اکادمیسن سیستانی و دیگر مورخین پیشتاز جهان بلخ را بنام های باختر، باختریا، باختریانا، بلخ بامی، ام البلاد، ام القرا، و سرزمین تمدن آریایی ها مینامند که جایگاه زرتشت را قسماً به آن شهر نسبت داده اند.
بلخ قدیم ترین شاهرای تمدن شرق و غرب، شمال و جنوب و نخستین پایتخت شاهان آریایی و خراسان بود. هدف از خراسان همین افغانستان دیروزی نی ایران، بقول آقای کاظم زاده ایرانشهر، جد مولانا از خاندان علم و عرفان و پدر در پدر از مشایح کبار بلخ بوده و بروایت افلاکی پدر مولانا سلطان العلما در نتیجه دسته بندی علمای معقول و منقول و مکدر ساختن صفای آیینه خاطر خوارزمشاه نسبت بوی از سلطان و مردم بلخ رنجید تصمیم به مهاجرت داد و از راه نیشاپور و بلاد عربی عازم ترکیه شد. بروایت همین قلم سلطان العلما پس از چهار سال اقامت در ملاطیه و هفت سال در لارنده بخواهش علا والدین کیقباد دوازدهمین پادشاه سلجوقی روم شهر قونیه که دارالملک بود رفت شاه و مردم بزیارتش آمدند و از صدق دست ارادت در دامانش زدند در مراعات وجایب او اهتمام بعمل آوردند.
اما سلسله خاندان مولای بلخ بزمان امپراتوری خوارزمشاهیان برمیگردد ناگزیریم در رابطه به سر زمین خوارزم اندک مکثی داشته باشیم. خوارزم، خوارسمیه یا خوارسمیا سرزمین کهن در قلمرو ازبکستان و کنار دریای آمو و دریاچه خوارزم یکی از قدیم ترین استان های تاریخی خراسان میباشد شهر اورگنج پایتخت خوارزمشاهیان بوده که در خوارزم موقعیت دارد. خوارزم در زمان سامانیان و پس از آن سلطان محمود غزنوی مورد توجه بیشتر قرار داشت سلطان غزنوی شخصی بنام التونتاش را بحیث پادشاه خوارزم برگماشت و لقب خوارزمشاه به آن داده شد.
تاریخ سیستان ۴۴۵ قمری سرزمین خوارزم را یکی از ولایات خراسان معرفی کرده است. پس بدانیم که خراسان کدام سرزمین بوده است. بقول اکادمیسین سیستانی سرزمینی که امروز بنام افغانستان یاد میشود بخش مهمی از سرزمین خراسان قرون وسطی بوده و بقول مورخین کشور ما علامه غبار، کهزاد و حبیبی و دیگر مورخین متقدم عربی در عهد اسلام و پیش از آن نگارشات سفرنامه ستون ربی این حقیقت را بدرستی به اثبات میرساند که طول خراسان از دامغان تا مجاری جیحون و عرض آن از سیستان تا کرمان ذکر شده است.
سیاح عربی، دوسال قبل از هجوم چنگیز مینوشت، خراسان دارای چهار ربع است، ربع اول مشتمل است بر نیشاپور، قهستان، طبس، هرات، فوشنج، بادغیس، طوس و طابران، ربع دومش روشاهیان، سرخس، ابیورت، مرو، رود تالقان، خوارزم و بالای جیحون ربع سوم فاریاب، جوزجان، تخارستان،علی دشت، اندراب، لامان، بغلان، رستاق و بدخشان، ربع چهارم ماوراالنهر، از بخارا تا تاشکند، سعد، فرغانه و سمرقند، درین جا کدام جای از فارس قدیم یاد نشده اما تمام این سرزمینها دارای جغرافیای ثابت نبوده بلکه سرزمین خراسان گاهگاهی دستخوش تاخت و تاز جهان کشایان قرار گرفته یک منطقه گاهی متصرف و گاهی مشترک بین فارس و خراسان باقی می ماند که این معنای قلمرو را ندارد چنانچه در زمان سلجوقیان سامانیان غزنویان حتا تا زمان ابدالی ها بخش اعظم سرزمین فارس قدیم از طرف دولتهای اداره میشد که پایتخت شان خوارزم، بلخ، غزنی و قندهار بود به همین ترتیب بالعکس زمانهای قبل بعضاً از دو سه کشور یک قلمرو بزرگ تشکیل داده میشد اگر ایرانیان از نگاه تسلط شاهان بر قلمرو را مورد محاسبه قرار میدهند پس در زمان شاهان غزنوی و هوتکی، سلجوقی و خوارزمی فارس جز کدام قلمرو بحساب می آمد. بنده مورخ و تاریخ دان نیستم و نمیخواهم روی این مسئله پیچیده تاریخی و جغرافیایی تبصره کنم ولی منحیث ضرورت آنچه به کشور عزیز ما افغانستان تعلق دارد بحث ما روی آن متمرکز است.
مولانا چنانچه از نامش پیداست خورشید فرهنگ تصوف و عرفان جهان است که یکی از رابطه مهم فرهنگی افغانستان و ترکیه را تشکیل میدهد که علامه محمود طرزی یک قرن قبل آن روابط علمی و مشعل فرهنگی و تاریخی را با خرد، اندیشه و دانش خود تازه و فروزانتر ساخت. بنا بر آن هر قدر برادران ایرانی ما تلاش کنند مولانا را به خود نسبت دهند ولی نخواهند توانست آفتاب را به دو انگشت پنهان کرد و حقایق را تحریف، زیرا مولانا حقیقت ناب است که تعلقیت اش را از لابلای آثارش میتوان دریافت چنانچه معنا و مفاهیم آثار گرانبهایش ملهم از عشق سرشار و اسرار و زیور نوشتاری آثار آن شخصیت بزرگ اکثراً واژه های ناب دری، سنتها و ارزشهای فرهنگی خراسان و فرهنگ سرزمین افغانستان است زیرا در سرزمین مولای بلخ ابو ریحان البیرونی، ابن سینای بلخی، شیر نوایی، رابعه بلخی، عنصری و بالاخره آرامگاه خلیفه چهارم مسلمین میباشد. اگر با تسلط موقت کشور ها بر یک منطقه و قرار داشتن سرزمینهای مشترک موقتاً بین دو کشور تنها معیار تعلقیت باشد پس تمام علما و گنجینه های فرهنگی میتواند بر پایه افتخارات مشترک مسجل گردد.
در حالیکه زبان مادری مولانا زبان شیرین دری است و مثنوی معنوی را به همین زبان شیوا و شیرین سروده است از کاربرد کلمات در آثار مولانا بخوبی مشاهده میشود که بزبان دری نگارش یافته و سنن فرهنگی افغانستان در آن انعکاس داشته است ولی نمیتوان مشترکات زبانی و سایر وجوهات مولانا با زبان فارسی و فرهنگ فارس را نادیده گرفت اما با توجه به تفاوت لهجه و ادای کلمات و کاربردی واژه های متعدد در ادبیات مولانا بخوبی میرساند که مولف آن به خراسان قدیم و افغانستان امروز متعلق بوده است نه از روی تسلط بر مناطق چنانچه اگر بطور مثال شاهنامه را در نظر بگیریم گفته میشود که شاهنامه فردوسی به فرمان سلطان غزنه نگارش یافته بود آیا در حال حاضر میتوان این اثر گرانبهای حکیم طوس را متعلق بیک کشور غیر از ایران دانست.
بآنکه در گذشته بعضی از قلمروها قسماً مشترک بوده و بروایت تاریخ شاه غزنه بنام شاه خراسان یاد شده و پایتختش شهر غزنه بود. هرچند در رابطه به پیشنهاد مشترک ایران ترکیه راجع به مولانای بلخی رومی بقول آقای صالحی امیر میگویند که در نشست خبری سازمان اسناد و کتابخانه ملی گفته میشود که مولا نا در ۸ سالگی از بلخ به قونیه رفت و مدرس و مکتب او قونیه بود و در جای دیگری فرموده اند که . . . ما بزبان فارسی مواجه هستیم و علاوه کرده می گوید هیچکس نمیتواند ادعا کند که مولانا و مثنوی مربوط به جامعه بزرگ فارسی زبانان نیست. ما می گوییم که بسیار خوب و بجا فرموده است. درین رابطه ایشان وجه زبانی را مهم تر از همه وجوهات دانسته اند پس زبان بلخی ها هم زبان دری فارسی هست که مولانای بلخی بزبان مادری در آنجا هم خواند و هم نوشت. پس اگر بنا بفر موده خود ایشان جامعه فارسی زبانان را معیار و ملاک قرار بدهیم پس معلوم است که مولانای بلخی رومی به خراسان دیروزی و افغانستان امروزی که جامعه فارسی زبانان است تعلقیت دارد پس چرا در رویکرد اولی نامی از خراسان و یا افغانستان امروزی برده نمیشود.
در حالیکه زادگاه مولانا بلخ، پدر و مادر، پرورش و مکتب ایشان شهر بلخ، امامت و تدریس وعظ و مرقد قونیه، امیدواریم برادران ایرانی، ترکی و سازمان محترم یونسکو موقف و افتخارات افغانستان را در رابطه با مسایل بزرگ فرهنگی و تاریخی و بخصوص در باره شخصیت مولای بلخ در نظر گرفته با تکیه بر مشترکات فرهنگی دینی و زبانی بر مسایل فوق توجه همه جانبه مبذول دارند. زیرا کشور افغانستان با کشور های دوست ایران و ترکیه مشترکات نژادی، دینی و فرهنگی و حوزه جغرافیایی و با ایران پیوند همسایگی نیز داریم امیدواریم هر سه کشور دوست و برادر بر بنیاد زیست باهمی همکاری و احترام متقابل بر پایه علایق و افتخارات مشترک و تاریخی شاهد افتخارات مشترک، تاریخی و جاودانی باشیم و حضرت مولانا پل فولادین روابط فرهنگی و تاریخی هر سه کشور دوست و برادر باشد آنها که به افتخارات افغانستان فخر میکنند، بگذار روابط دوستانه افتخارات مشترک همه ما میباشد.
عبدالوکیل کوچی
* مطلب مرتبط:
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat