مارکسیسم
فلسفه ای است
علمی،
عملی و
خردگرا
Friday 7 september 2007 14:07:59
ا. پولاد
مارکس این بزرگترین متفکر تاریخ، فلسفه و اقتصاد اساس علمی و عملی ای را بنا نهاده است که نمیتواند درقالب افسانه، تخیل محض، کلمات پرزرق وبرق، خودمنشی وبلند پروازی های بچه گانه جا افتد. تاریخ دوقرن اخیر نشان داد که مارکسیسم واقعا" درزمان لازم آن متولد ودرتجربه های عملی خارج ازروند مارکسیستی بیگانگی خود را باطرح های غیرعلمی وغیرعملی چنان حفظ نمود که امروز نتایج نابکار آنرا در روند سیاسی جهان سرمایه باز می یابیم. این فلسفه خرد گرا جهان و محیط بی نهایت وسیع کهکشان های عالم را درحرکت مادی آن مینگرد. تضاد درونی اشیا و پدیده ها وسیله، علت و اساس تکامل آن است. این تضاد درونی آن خمیرمایه ئی را دارد که طراوش تکامل زمانی خود این مواد سبب شده است. پس هر گونه حرکت مصنوعی و جهش دهنده میتواند به سرعت آن بیفزاید اما ماهیت آنرا نمیتواند تغیردهد. آنهم زمانی به آن سرعت میبخشد که دقیق علمی و با روند عملی تکامل اشیا وپدیده ها همراه وممد باشد نه اینکه کیفی، افسانوی وبا تخیلات محض که خارج روندعلمی تکامل اشیاوپدیده هاوبصورت غیردقیق،سطحی وکیفی دران بکاررفته باشد.
مارکسیسم با زمان درحرکت است. توقف درروند فلسفی آن ختم نقطه بی نهایت را به ما آموزش میدهد که درحقیقت وجود ندارد. تحول و تکامل مایه اساسی فلسفه مارکسیسم است. حال میرویم این فلسفه را در روند تکامل جهان (گذشته وحال) مختصر بررسی و جنبه عملی آنرا درافغانستان و بخصوص افغان ها ارز یابی و مورد غور قرار میدهیم. بعد ازان به آینده و تکامل آن طوریکه خوداین فلسفه به آن متیقن است میپردازیم. زیرا تکامل جهشی نسل بشردرقرن 20 همه چیزراتغیرداده است.طبقات کلاسیک قرن 19 دیگربه آن شکل وجود ندارد.
طوریکه گفته آمدیم مارکسیسم فلسفه تاریخ و تکامل عالم وجودی است. هیچ پدیده وشی ای ازین روند دورمانده نمیتواند. اما ما تنها روی تاریخ و تکامل سرمایه و انسان درروی زمین توجه خودرا معطوف میداریم، چنانچه همین امروز همه انسانها به همین روند درگیراند. ما، پیرامون ما وعالم موجود درهر زره تا عظمت کهکشانی غرق همین روند فلسفی هستیم، اما ما نمیتوانیم دریک مبحث کوتاه همچون این مقاله همه را ولو نام گیریم به نوشتن آن موفق شویم. چنانچه پهنا ووسعت امروزعلم نیزنتوا نسته به توضیح کلی این روند بپردازد. چه بسا نامکشوف هائی که درخیال و تصورما هم نمیگنجد. بنا بران اگر موفق شویم روشنی اپتدائی درهمین روندانسان وسرمایه آنهم درساحه محدودمورد نظرمااندازیم مقدوراین صفحه های محدود نیست چه رسد به تحلیل علمی آن. بنابران این نبشته نمیتواند جوابگوی مکمل باشد.
مارکس تکامل تاریخی سرمایه، روابط کاری روند تولید وتجمع سرمایه وپروسه تولیدی انسان ها را با چگونگی تصاحب و مالکیت آن به تفصیل توضیح و تشریح کرده است که همان تفصیل، مختصر وفشرده ئی ازروند مکمل تکامل آنست. پس برماست تا این روند را به شوخی نگاه نکنیم. از تضاد و تکامل آن، تئوریهای جامد افسانة مدرن نسازیم. یعنی با روند اصلی تکامل صادق وهمراه باشیم تا ازان بیاموزیم. درغیر آن نتیجه ای نخواهیم گرفت.
توضیح تاریخی تجمع سرمایه وصورت تصاحب نیروی کاردرآنرا دوستان مطالعه کننده این مقاله بسیاربهتر ازمن میدا نند. اما من درین پوسته آنچه را درنظر بعضی ها از دید مانده است به یاد آوری می نشینم، که شاید با دید من همراه باشند وشاید خلاف آنچه من میبینم خواهند دید. آری حقیقت بعد های مختلف دارد. درکدام بعد چشم مغزویا حواس ما متمرکز شده است ما ازهمان بعد به تعریف میپردازیم. این تعریف میتواند گوشه ای ازحقیقت آنچه را میبینیم باشد. بنا بران تعریف مکمل علمی دریک حقیقت یا وجود، به دوری و نزدیکی زمان و مکان بسته بوده و هر آن نسبی است. تغیر زمان و تغیر مکان درتغیر حقیقت تعریف شده ما مؤثریت دارد. به این اساس هرکسی میتواند برمن خورده بگیرد وازدید خود برذاویه دید من کاملیت ببخشد ویا آنرادگرگون سازد. بشرط آنکه ازاصل علمی تکامل طفره نرودتا درخلط مسایل گمراهی سـرنزند. تکامل رابا افسانه نمیشود ثابت کرد، راه رسیدن به مقصد علم است.
مارکس درکل، روی دوران سرمایه، تکامل و تصاحب آن که بشکل مارپیچی بطورمثال ازنقطه آغازوبه پهنای کسترده آنروزی رسیده بود روشن ساخت که : جامعه به دوطبقه آشتی نا پذیربهره ده وبهره کش تقسیم واین دوطبقه با تضادیکه دارند سبب تکامل جامعه بشری شده وپوسته موجود را میدرانند و سر ازیک نظامی میکشند که با پوسته جدیدی شکل گرفته وتا زمان بوجود آمدن تضاد حاد بین آن پیش رفته وبازهم به تکامل به شکل نوین آن سیرمیکند واین روند بی نهایت است. توقف پذیری یعنی به هیچ تبدیل شدن که درین فلسفه جا ندارد. یعنی روند دیالکتیکی مارکسیستی را باید مد نظر داشت. ما برای تحلیل و شناخت جامعه خود باید بیشتر از اصول دیالکتیک مارکسیستی استفاده کنیم ونه برافراشتن بیرق مارکسیسم اقتصادی.زیرا این یک خود نمائی است برای چپ جلوه دادن که با عمل گرائی مارکسیستی در تقابل است و نتیجه ئی ندارد.شناخته شدن چپ مارکسیستی در مقایسه با دیگر نیروهای ملی و کوشش برای بی اعتبار ساختن آنان که با طرح مسایل سوسیالیستی در شرایط فعلی محتاط میباشند(اجتناب از تجارت سیاسی بنام مارکسیسم جهت کسب هویت چپ انقلابی)مارا یک سر و گردن امتیاز نمیدهد بلکه درتنهاهی غرق میکند. لذااز طرح ما جرا جویانه مارکسیسم در جامعه باید جدا" پرهیز کرد. (امری که نهایت اهمیت را دارد تحلیل و بررسی مارکسیستی جامعه ما بااستفاده ازاسلوب مارکسیستی است نه طرح سوسیالیستی). از یاد نبریم که پرولتاریاوبورژوازی صنعتی هیچ کدام نه تنها از طبقات اصل جامعه ما نیستند بلکه زیادهم قابل ملاحظه نمیباشند.شناخت جامعه ماضرور شناخت راه مبارزه طبقاتی ماست.
سیر آن مقطع زمانی را مارکس روی حاکمیت سرمایه داری و بهره دهی کارگران درقرن خود می دید. بنا بران تشریح کرد که این تضاد میرود که حاد شود و شکل مالکیت را درجهان تغیر دهد که همین روند هنوز ادامه دارد وبا کمی تغیرات و کندی جهش که عوامل مختلفی دارد درمبارزه برای تغیر شکل مالکیت درجهان اند. مارکس کوتاه ترین راه توضیح طبقات متضاد را دران زمان ازگارگر وکارفرما آغاز کرد که واقعیت نزدیک آنزمان بود وامروز دامنه کسترده جهانی را بخود گرفته است. یعنی امروز کارفرما و کارگرزیر سقف کارگاه یا عقب ماشین نیست بلکه این سیستم مالکیت جهانی سرمایه یعنی کشورهای بهره کش و بهره ده تقسیم شده است. کشورهای تحت ستم و کشورهای ستمگر. اینکه در درون این کشور ها سب تضاد های کارگر و کارفرما هنوز وجود دارد هیچ جای شک نیست. اما این حقیقت را تولید های کتلوی، ماشین، کمپیوتر و تخنیک فضائی چنان کوچک و از ساحه دید خارج نموده که در بزرگی مبارزه همگانی جهانی غیرقابل دید مینماید. ازهمین سبب است که مارکس بیداری و هوشیاری پرولتاریا را زاده وابستگی او به ماشین و تولید دست داشته خودش توضیح نموده بود و حالا هم کاملا" پا برجا و مستحکم است. به همین سبب جهش یک بار همه گانی پرولتاریا را مطرح و دگرگونی ارتباط مالکیت را پیش بینی نمود. لنین که درعصرامپریا لیزم قدم گذاشت نو آوری های زیادی را در روند کاری تکامل مالکیت سرمایه روشن نموده وراه مبارزه جدیدی را که همانا ضربه زدن به نقطه باریک زنجیر امپریالیزم است مطرح ساخت. تا دربین حلقه امپریالیستی تزلزل ایجاد نموده و ازدم مار شروع و تا مغزش آنرا ببلعد. اما این طرح ممکن در قدرت دید و عمل مبتکرانه لینین که نبوغ عملی و انقلابی داشت امکان پذیرمینمود، اما اخلاف او فاقد چنین قدرت علمی و عمل مبتکرانه بودند. بنا بران راه تکامل علمی و عملی مارکسیسم به بیراهه برده شد و بعوض شکار خود شکاری به غرقاب فرورفت. آری این مسیر علمی تکامل چنین بی رحم و کوراست! اگربه آن درست علمی و سنجیده شده پرداخته نشود. مانند ماشین بی شعور تخنیکی رهنما و همراه خود را به تفاله تبدیل میکند. چنانچه متأسفانه بشر شاهد این تفاله هم است.بنا بران با تحلیل مارکسیستی ما باید پیدا کنیم که تضاد اصلی جامعه مابر بنیاد روابط تولیدی کدام است؟ کدام تضاد در شرایط فعلی عمده است؟ فکتورهای بازدارنده در تاریخ گذشته و زمان فعلی جامعه ما کدام است؟ جایگاه ما در بین طبقات باید مشخص شود. چنین یک بررسی امکان میدهد تا از یکطرف تصور روشنی از وضع جامعه خویش داشته باشیم و از جانب دیگر طرق حل تصاد و شیوه های برخورد با فکتور های بازدارنده میتواند روشن و مشخص گردد.
امروز آن امپریالیزم به مرحله با لاتر خود صعود نموده است. امروز همان گارگران مزدبگیر کشور های سرمایه داری به کارمندان نیمه مالکی به بهره کشی کشورهای جهان سوم به اشکال مختلف مصروف اند. بنا بران شکل مبارزه با این نوع بهره کشی جهانی تغیر نموده واین تغیر حاد تر می شود. آنزوزشما با درک و آموزش پرولتاریا اتکا داشتید، اما امروز همان پرولتاریای دیروز به مالکان و بهره کشان شکل نو تغیر لباس داده اند. حتی صف شان وسیع گردیده و با صف بهره کشان بزرگ پیوسته اند. با آنکه خود در روند محیرالعقول سرمایه گذاری نظامی و کهکشانی به هیچ مبدل گردیده و تنها وسیلة است برای حفظ صورت ظاهر وفریبنده امپریالیزم کهنه ومکار. اما بازهم تسریع کننده وتمرکز دهنده بهره کشی است.
ما افغانها در روند این نوع تفاوت های طبقاتی به پائین ترین نقطة رسیده ایم که همچون زره در مقابل آفتاب همه وجود قابل دید خود را ازدست داده ایم. بنا بران با جملات فریبنده و تحمیق کن نه میتوانیم کاری را ازپیش ببریم. درایت و پشت کار بی نهایت حساس همبسته و صادقانه ما میتواند درمبارزه چند نسلی ما مارا به روشنی ای برساند که دیگر کشورهای تحت ستم قرار دارند. اما بدبختانه ما افغان ها همه سطحی نگر و اماتورانه عمل میداریم. این اعمال ما به بازی های کودکانه هم شباهت نداردبلکه به عکس العمل های یک نطفه درپشت پدر میماندکه هنوز به رحم مادر هم نرسیده است. بنا بران این تجاهل های عارفانه گروپی و بچه گانه نمی تواند درد ما را نه تنها تخفیف دهد بلکه مارا به بیراهه و قهقرا میبرد. گروپهای مختلف سیا سی درروش و آرمان خود از اصل خدمت به مردم ووطن دور شده اند. حتی ازخود باوجود هم نظری وهم روندی بصورت غیرعلمی فاصله گرفته اند. اساسات مبارزاتی خود را زیر پا گذاشته و در مجموع بخود مشغولی و حتی آگاهانه آنرافراموش وبه پسیف بودن لغزیده اند. باچنین بینشی ما نمیتوانیم یک قدم هم به پیش بگذاریم. اگر برای یک لحظه فرض کنیم که همه جناح ها درپی بهتر ساختن این خطه جهان از دید گاه خود اند! درآن واحد سوالی را ذهن ماتداعی میکند که پس چرا همگان بشکلی از اشکال از اصول خودشان نه تنها عدول بلکه آنرا لگد مال مینمایند. یعنی اگر دقت کنیم هیچ یک از گروپهای درگیر دران سرزمین به همان راهی که ارادت خود را به آن محک میزنند پایدار وصادق نیستند. کاش این اعمال شان ناآگاهانه باشد. تجربه نشان داده که تمامی این اعمال آگاهانه ، شعوری و روی منافع شخصی، فامیلی، منطقوی یا قومی شان میچرخد. بنابران چنین اعمال، بینش ها و چنین چرخش هائی صداقت درخود ندارد. بازهم اگراز دیگر شاخه های سیاسی مطرح در وطن ما حرفی نزنیم به معنی آن نیست که در مورد خود هم خموش بنشینیم. گروپهای چپی در بین افغان ها پراگنده تر پا شیده تر و دور از مرکز و هسته فلسفی خود هستند. ما پوسته های کهنه و تاریخ زده ای که قابل مکث روی آن نیست از مارکسیسم گرفته یکی بر علیه دیگر برخاسته ایم. عمق دید ما ازچند مقاله و چند صحبت پرطمطراق گروهی ما خارج نمیشود. کارهای ما نمایشی و نا دور اندیشانه است. ما فکر میکنیم میخواهیم ازین راه در کنار دیگر بهره دهان جهان بهره کش سهم خود را ادا میکنیم. درحالی که چنین نیست. گروپ ها برای کسب امتیاز هرکدام به دور خود حلقه بی اطمینانی کشیده اند که حتی برای صحبت و نزدیک شدن بهم نمیخواهند وقت خود را ضایع کنند تا مبادا موقعیت دروغین رهبری را که به آن نامیده میشوند ازدست ندهند. این رهبری ها یعنی چه؟ آنا نیکه کمی احساس مبارزه بر علیه بیداد گری ها در مغز شان باقی است سرگردان برای ادای سهم خود میچرخند، چون جائی برای نقش بستن صادقانه آرمانهای خود نمی بینند خموشانه ازان کنار میروند وآن گروپها را درسوالیه های ذهنی خود پیچی شان حیرت زده رها میکنند. اینست سرنوشت گروپهای نا متعادل بنام مارکسیست برون مرزی افغان ها.در حالیکه احزاب سیاسی چپ در مرحله اول وظیفه دارند تحلیل مشخص از اوضاع مشخص را عرضه دارند. بعد ازان پروگرام های عدالت خواهانه و بلند پروازانه خویش را وارد میدان مبارزه نمایند. توجه به هزارو یک مشکل هموطنان ما بر ما حکم میکند تا مردم را نباید منتظر انقلاب اجتماعی ماند تا آنرا تأمین کند. تأمین امنیت ، رهائی از شر جنگ سالاران، رفع سایکا لوجی جنگ، برطرفی وحشت از گذشته وآینده نظام طالبانی از ضروریات مردم بشمار میرود. نیاز مندی های هموطنان رنجدیده ما بسیار آنی است که حل آن در دستورروز قرار دارد. از هر امکانی برای رفع این کمبودی های باید استفاده کرد. با شعار و چسپیدن دو دسته به بیرق کارگری نه تنها دردی از درد های بیکران مردم ما را دوا نمیکند، بلکه نادیده گرفتن و مو کول کردن آن به آینده نا معلوم جفائی است نا بخشودنی.
خوب دقت کنید. در کشوریکه فیصدی سواد کمتر از پنج فیصد است وهمه درمنجلاب افسانه ها،رواج ها و عنعنات بسیار مبتذل وکهنه دوره سنگی قرار دارد ما چطور میتوانیم با کلمات نا آشنا وفضل مآبانه خود درس ستم طبقاتی و زیر ستم بودن آنها را برایشان بفهمانیم؟ مردم ما به کمک عملی و روشنگرانه ذهنی ضرورت دارند. بیا ئید عملا" برای مردم خود ازین راه خدمت کنیم یعنی همه مصروف آن شویم تا مردم خود را بفهمانیم که بخوانند تا بفهمند. آنوقت است که اولاد ها ونوه های ما ممکن است بتوانند در راه مبارزات طبقاتی دست بکار شوند. بنا بران ما درین مرحله دربین مردمان آن سرزمین به تشریح و توضیح طبقاتی نیاز نداریم زیرا دو مانع روی کار ما قرار دارد. یکی عدم روشن بودن صف طبقات و دیگری آمادگی ذهنی مردم آن سرزمین. اما این بدان معنی نیست که ما دست ازکارعلمی آموزش قشر آگاه طفره رویم. زیرا بدون تربیه این پیش آهنگ کارروشنگری، سواد آموزاندن و آماده ساختن ذهن طبقات محروم به جائی نمیرسد اگر فشری نباشد که ادامه سواد وروشنگری را علمی تر به پیش نبرد. ببینید کشورهای بهره کش چقدر ماهرانه کار مینمایند. کشورهای جهان سوم را به جنگ و فساد سوق میدهند تا ازبیداری فاصله گرفته و همیشه تحت ستم باقی بمانند. اول مردم کشور ها را خلع سلاح علمی میکنند بعدا" مغزشانرا با افسانه ها مصروف میسازند و بنام همان افسانه ها اقدامات نظامی و تعرضی خود را سازمان میدهند تا زمینه بهره کشی شان پایدار باقی بماند. اماما با کلماتی با آنها حرف میزنیم که با زبان خود شان بسیار تفاوت دارد و آنرا بیگانه میپندارند. اما میخواهیم معیار ما پائین نیاید. این درست است اما ما بائیست قشر روشنفکران آنیده را با طبقات تحت ستم به یک سویه نه بینیم ویا هر دورا همکلاس آموزشی نسازیم، بلکه درمورد اولی عمیق و علمی و در کارهای روشنگری طبقات بهره ده یا زحمتکش از بلندی مقام سخنوری خود بکاهیم و درسطح فهم آنها مسایل را مطرح کنیم. این نزول نیست، یک ضرورت است. به قول آن شاعری که گفته است:
من ادیب این دبستانم سروکارم به طفلان است - ادیبی را چه نقصان گرسخن طفلانه میگویم
مارکسیسم علمی است که عمل بیشتر را طلب میکند. تئوری ساحه عام صفوف پرولتاریا نیست. تئوری وپرتیک که باید موازی پیش برده شود برای پلانهای سیاسی حزب طبقه کارگریا زحمتکش است نه برای خودش حد اقل در شرایط موجود. بنا بران این کار ما مگر بلند پروازی نیست؟ ما با این کار چه میخواهیم بکنیم؟ صفوف نا آگاه را با این عمل خود میخواهیم عقب خود به راه اندازیم؟ این محال است. کاش همین کار را هم همبسته و با تفاهم انجام بدهیم. من درین پراگندگی و سر درگمی به حیرت فرو رفته ام. چنان گیچ شده ام که نمیدانم آنها چه میکنند و چه میخواهند بخصوص ازان مردمی که تا گوش درمنجلاب اند. مارکس ماشین و کارگاه را وسیله بیداری طبقه پرولتاریا و حزب پیش آهنگ اورا رهنما و سازمانده بدست آوردن آرمانهای شان حساب میکرد. اما ما ازمردمی که روزبه روزدر منجلاب گمراهی و وابستگی افسانه ها فرو میرود میخواهیم پیش آهنگ باشیم .
هموطنان گرامی بیائید تمام تلاش خود را دسته جمعی برای زنده نگه داشتن مکتبی که این شیوه علمی مبارزه رافرا کرفته و برای آن نسلی که کمی فهمیده وباسواد میشود به میراث بگذاریم. یعنی نسل بعدی خود را آموزش درست و علمی مارکسیسم را بیاموزانیم و باقیمانده وقت خودرا برای کشیدن مردم خود از منجلاب بی سوادی وقف نمائیم تا زمینه برای تئوریسن های تربیه شده بعدی ما مهیا گردد. اگر ما این قربانی را ندهیم کار بی ثمر و بی نتیجة را دنبال کرده ایم. به فکر من این کار عملی و مفیدی است در شرایط موجود آن ساحة از کره زمین که مسئولیت روشنگری وآموزش طبقاتی آن را تاریخ به دوش ما گذاشته است.
امید وارم هر خواننده ای که مکتب فلسفی تضاد و تکامل را باور مند است درمورد این نبشته من اظهار نظر نموده وبه ایمیل ، تلفن و وبلاکی که در پائین این نامه خود میافزایم با من تماس و مرا کمک نماید. و اگر میخواهد توضیحات مفصلی را پیگیری کند ازطریق سایت وزین «اصالت» میتواند روشنی های لازم را در اطراف نوشته من باندازد تا نه تنها من بلکه سائرخواننداگان ازان مستفید شوند. امید وارم نوشته ها روشنگرانه و کمکی باشند تا فضل فروشی و بلند پروازانه. زیرا من میخواهم چیزی بفهمم و میخواهم همه گان چیز هائی بفهمند. این آرزوی من است.
Phone No. 0031+387504979