پنجشنبه، ۲۸ اکتوبر ۲۰۱۰
سنجر غفاری
* * *
مصلحت چنین نیست!
بدون شک در خدمت انسان بودن یکی از انسانی ترین وجیبه عالم بشریت که اشرف مخلوقات اش مینامند افتخار و شرف ادمیان میباشد. پس تضاد و قصاوت قلبی و انتقام جوئی برای چیست؟ جهان امروز برای زیست انسانها با وجود زیبایی های طبعیت خدادادش خیلی ها زشت و ماجرا آفرین شده است. این انسانها هستند که در زیبائی و زشتی این جهان نقش آفرینی مینمایند. جهانی که خداوند بزرگ برای ما آفریده است برای باهمی زیستن، نه برای نفاق و نابودی همه زیبایی ها و انسهایش. حوادث پیش آمده در کشور ما ناملایماتی ر ا به بار آورده است که مصیبت هارا فزونتر ساخته، بی باوری هارا نسبت به همه چیز بیشتر نموده، بساط اعتماد و نرمش در مقابل همدیگر را از محیط خانواده ها الی اجتماعات خورد و بزرگ کاری و مناسبات یومیه انسانها به خصوص در خانه مشترک همگانی ما (افغانستان) برچیده شده میتوانیم دریافت. جنگ و ادامه تراژیدی ها نگرانی های را بوجود آورده است که میتوانیم بگویم خودرا فراموش نموده ایم. یک عده ئی محدودی از مردان کشور ما مصروف تخریش و تخریب ذهنیت های سالم دیگران شده اند، راه و رسم عیاران را فراموش نموده، عیب خویش را در وجود دیگران به پوشش گرفته بی باوری هارا نسبت به دیگران افزون مینمایند، این عملکرد های شان باعث بروز نفاق و بی اعتمادی، دلسردی میان کتله بزرگ محیط خانواده گی مشترک ما گردیده، دامنه های جنگ و کینه و انتقام را به نوعی وسعت بخشیده است. هستند انسانهای که انقدر مغرور جاه و جلال، قدرت گردیده اند که به اصطلاح مردمی ما خدا هم فراموش شان شده است. بعضاً دیده میشود انسانهای که تکیه بر قوت دیگران نموده هیچ هستند مگر هرکاره، با این شیوه عملکرد های خویش شخصیت انسانی را تخریش مینمایند که چنین افراد را ناخداگاه، یا بر اساس شناخت کاری و یا معرفت های دوستان خویش همکار گرفته است. از این گونه واقعیت ها و انسانها در محیط و ماحول ما بیشتر گردیده است، چونکه شرایط ناگوار و تحمیلی آغاز و ادامه اش را در وجود چنین کرکتر ها بالای ما بقای خویش را دنبال مینماید. محیط انسانی ما افغانها بوسیله چنین افراد و اشخاص آلوده گردیده و بی اعتمادی ها جایش را به تراژیدی ها عوض نموده چنانچه کفته اند:
پاس و لحاظ و مردمی مردان نماند شرم و حیا بدیده خورد و کلان نماند
چشم وفا و مهر و مروت بکس مدار یاری و آشنایی بروی جهان نماند
شور جرس بگوش من هرگزنمیرسد سازو صدا و زمزمه کاروان نماند
سود و سلم سرا سر آفاق را گرفت یک لقمۀ حلال بروی جهان نماند
باد خزان وزید به اشجار بوستان گلها تکید و بلبلی در اشیان نماند
بم ریزی طیاره چو آمد بروی کار تیر و تفنگ و برچه و تیغ و سنان نماند
دنبال ناز لاله رخان عشقری مگرد پیری رسید طاقت بار گران نماند.
مصلحت این نیست تا به ادامه مصیبت ها خود به عامل و هسته ناملایمات برای انسان وطن خویش مبدل گردیده، با سایه دیگران همگام شد. تکیه بر نیروی دیگران و آن هم برای دوستان و هم قطاران خویش ایجاد مشکلات را نمودن خصلت مردان خردمند افغان هرگز نمیباشد. امروز در کشورخویش ما یک نسل قربانی حوادث هستیم، نباید دیگران را (نسل بعدی) را همانند خویش بکشانیم بسوی عادات منفی، بلکه نجات بدهیم خود و دیگران را تا باشد قربانی ما نجات دهنده و سرنوشت ساز برای فرزندان ما گردد. که هرگز نمیخواهند تا ابد در فقر محبت و بی وطنی جهان در کام شان باشد. مصلحت چنین نیست. آینده را ما روشنی بخش باشیم.
با احترام،
سنجر غفاری