مسعود حداد
بی تأثیر
نگار آمــد، ز من پرسید، نگاه تـو چــرا غمگین؟
جواب او سکوتم بود و، بر من خیلی ها سنگین
ز کشتار جـــــــــوانانم، نیآوردم سـخــــن بـر لب
نگفتم جوی ها گشته، ز خون هموطـــــن رنگین
همی گفتا، چرا از من، نهان داری، غم و دردت
نگفتم از غــم میهـــن، سرم دردی، دلـــم پر کین
از آن جور و سـتــم های، که ارگ، بر ملتم کرده
جهان را باخبر سازم، نخواهم گفت به این شیرین
خـــــداوندا! اگر هستی، کـمی لــطـف و کرم بنما
همیشه این جـفــــا باشـد ز تو امر و، ز ما تمکین
اگر خلقش نمودستی، شـعــوری هم عـطــا فـــرما
نهادی اســم اشــرف را، باین یـابـوگکِ بی زیــن
ز تن گردد جـــدا سرها، بگوید بی شرف اشـرف
نـدارد هـیــــچ تأثیری، به این دیـــــوانۀ بی دیــن
مسعـــــود حـــداد
۲۰ می ۲۰۱۸
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat