فصل سوم ـ اصول و قوانین دیالکتیک
درس ۱۶- قانون درعلم و فلسفه قوانین دیالکتیک
1- قانون چیست؟
2- درجات عمومیت قانون
3- خصوصیات قانون
4- وجوه مشخصه قانون
5- قوانین فلسفی دیالکتیک
هر گاه سنگی را پرتاب کنیم حتما و ضرورتا و بدون استثناء این سنگ دوباره روی زمین می افتد. قانونی در اینجا هر بار تکرار و همیشه عمل می کند که رابطه ای دائمی و استثنایی ناپذیر و همیشگی و اساسی را بین قوه جاذبه زمین و سنگ پرتاب شده نشان می دهد. این پدیده ای است که ضرورتا روی می دهد و نمی تواند رخ ندهد. یک چنین رابطه ای را قانون می نامیم.
از بین تمام روابط و مناسبات بین اشیاء و پدیده ها تنها یک رشته از این مناسبات و تأثیرات متقابل هستند که نقش عمده اساسی دارند و مربوط به ماهیت آن اشیاء و پدیده ها می شوند و محتوی و سرشت و سمت حرکت و تکامل آن ها را تعیین می کنند. این رشته از مناسبات و روابط که مربوط به ماهیت است نه ظواهر، مربوط به ضرورت است نه تصادفی و اتفاقی، پایدار است نه گذرا و موقتی، تکرار می شود و استثنایی نیست چنین مناسباتی را قانون بیان می دارد. در هر یک از علوم چنین قوانینی هست که مربوط به رشته مربوطه است.
قانون بیان کننده روابط لازم و ماهوی و اساسی و نسبتا پایدار و تکرار شونده جهان واقعی طبیعت و جامعه است که در شرایط معین خصلت و جهت تکامل را تعیین می کند.
قانون بیانگر وحدت در کثرت پدیده ها یگانگی در تنوع آن ها است. مثلا قانون ارشمیدس مربوط به کلیه اجسامی است که در مایعی فرو برده باشند و در تمام این حالات عمومیت دارد و استثناء ندارد.
قانون به مثابه یک مفهوم علمی به نوشته لنین عبارت از یکی از درجات شناخت یگانگی و به هم پیوستگی و وابستگی متقابل مجموعه روندهای گیتی توسط انسان است.
هر قدر گروه پدیده ها وسیع تر و متعددتر باشد قانونی که مناسبات ضرور پایدار بین آنها را بیان می کند عمومی تر و در سطحی بالاتر است. به عبارت دقیق تر بسته به هر شکل حرکت ماده، قانون مربوطه سطح عمومیت متفاوتی دارد. مثلا در فیزیک قوانین خاص ویژه این علم (این شکل ویژه حرکت) وجود دارد (مثل قانون جاذبه) که با قوانین خاص علم زیست شناسی (مثلا قانون رابطه موجود زنده و محیط زیست) تفاوت دارد. هر کدام حیطه معینی و سطح معینی از پدیده ها و روابط بین آن ها را در بر می گیرند. درعین حال قانون وحدت ارگانیسم و محیط پیرامون ربطی به علومی نظیر مکانیک و فیزیک و شیمی ندارد خاص علم زیست شناسی است اما از لحاظ علوم جانور شناسی و گیاه شناسی و علوم وابسته یک قانون عام و کلی است. همینطور در سطح بالاتر قوانین دیگری عمل می کنند که عام تر و کلی تر بوده و تمام طبیعت را شامل می شوند. بنابر این سطح عمومیت قوانین متفاوت است.
در جامعه نیز قوانینی هست مخصوص نظام سرمایه داری که در همه کشورها و جوامعی که به این سطح تکامل رسیده باشند عمل می کند (مثلا قانون اضافه ارزش در سرمایه داری). همچنین قوانین عام تری هست که مربوط به کلیه صورت بندی های اجتماعی – اقتصادی می شود ( مثلا قانون تطابق مناسبات تولیدی با خصلت نیروهای مولده).
پس قوانین بسته به دامنه ای که در بر می گیرند و حیطه و زمینه ای که در آن عمل می کنند گاه عمومی تر ، کلی تر و وسیع تر و گاه محدود تر و خصوصی تر هستند. درباره درجه عمومیت قوانین باید خاطر نشان ساخت که تفاوت بین قوانین عمومی و خصوصی کاملا نسبی است. آن چه که یک قانون عمومی برای همه اجتماعات بشری در مرحله سرمایه داری شمرده می شود، به نسبت قوانینی که در تمام نظام های متکی بر استثمار صادق است (مثلا قانون مبارزه طبقاتی) دارای حالت خاص است یا خصوصی است. قوانین کلی این نظام ها (برده داری ، فئودالیسم، سرمایه داری) به نسبت قوانین عام کلیه اجتماعات بشری خصوصی است. قوانین عام سراسر اجتماع به نسبت قوانین عام دیالکتیک که سراسر طبیعت و اجتماع و تفکر را در بر می گیرند، خصوصی است.
ـ قوانین عمومی و خصوصی یا عام و خاص یک مجموعه جدایی ناپذیر و به هم پیوسته یک سیستم قوانین را تشکیل می دهند.
ـ قوانین فلسفی دیالکتیک عام ترین قوانین حرکت ماده را بیان می کنند.
قانون سه خصیصه عمده دارد:
الف ـ یکی از خصوصیات اصلی قانون آن است که ارتباطات ضروری بین اشیا و پدیده ها را که کلی و عمومی است بیان می کند. در شرایط معینی قانون اجبارا عمل می کند. هر وقت که شرایط معین در جریان تکامل وجود داشت ارتباطات استوار و نسبتا ثابت تکرار می شود و همین امر شالوده عینی عمل ضروری قانون و نتیجه ناگزیر و اجتناب ناپدیرعملکرد آن رانشان می ده. مثلا:
بازگشت سنگ به زمین طبق قانون جاذبه، نبرد بین طبقه استثمار شونده و استثمار کننده طبقه قانون مبارزه طبقاتی.
ب ـ یک خصوصیت دیگر قانون آن است که مناسبات ماهوی و اساسی را که از سرشت درونی اشیا و پدیده ها و روابط آن ها برمی خیزد و وابسته به ماهیت آن هاست بیان می کند.هر پدیده و روندی قائم به ماهیت خویش است. در واقع همچنانکه لنین می آموزد قانون و ماهیت، مفاهیمی از یکدست هستند. ولی البته قانون تمام محتوی ماهیت ها و تمامی تنوع اشکال خارجی را که هر ماهیت توسط آن ها بروز می کند در برنمی گیرد، بلکه فقط آنچه در تکامل ماهیت ضروری است و روابط ضروری بین ماهیت ها را بیان می کند، مثلا بین طبقه بهره کش و طبقه بهره ده انواع مناسبات اقتصادی و انسانی و اجتماعی و فرهنگی و غیره وجود دارد. «قانون مبارزه طبقاتی» مربوط به ماهیت و اساس مناسبات بین این دو طبقه است.
ج ـ خصلت دیگر قانون آن است که مناسبات تکرار شونده را که خود تظاهری از پایداری و ثبات نسبی مناسبات است بیان می کند. هروقت که شرایط لازم جمع باشد، قانون هم عمل می کند و روابط مورد نظر تکرار می شود. مثلا هرگاه جسمی با سرعت هشت کیلومتر و نیم در ثانیه پرتاب شود حتما به یک ماهواره زمین بدل خواهد کرد.هر وقت چنان سرعتی به دست آید نتیجه هم به طورقانونمند تکرار خواهد شد. تکرار ثمره عمل قانون است.
برای قانون درکلیه علوم می توان چهار وجه مشخصه قائل شد.
الف ـ قوانین، عینی هستند یعنی مستقل از خواست و اراده ما وجود دارند، منتهی شعور ما می تواند ان ها را کشف و منعکس کند. قوانین طبیعی از هنگامی که طبیعت وجود داشته و قوانین اجتماع هم از هنگامی که جامعه بشری به وجود آمده، قوانین هر مرحله از هنگامی که آن مرحله حادث گشته وجود داشته و عمل کرده و می کنند. وجود قوانین وابسته به ذهن ما نیست وقتی می گوییم قانون دارای سرشت عینی است این بدان معناست که ما نمی توانیم به دلخواه خود آن را بیافرینیم. پی بردن به قانون نتیجه یک روند طولانی تاریخ است. انسان ابتدایی هنوز از تصور وجود قانون و کشف آن بسیار دور بود. بعدها به تدریج و بر اثر پراتیک و تجربه زندگی، بشر به وجود روابط ضرور و ماهوی و تکرار شونده بین اشیاء و پدیده ها و شروع به کشف قوانین عینی کرد. کشف قوانین اعم از طبیعی یا اجتماعی یا قوانین عام فلسفی یک کار عظیم شناخت علمی و یک روند بغرنج سیر شعور ما به سوی درک ماهیت و ضروریت است.
وجه مشخصه اساسی قانون محتوی عینی آن است.
ب ـ عینی بودن قانون به معنای ناتوانی مطلق و عجز کامل انسان در برابر آن نیست فعالیت آگاهانه انسان نقش عظیمی در عمل قوانین و استفاده از آن در طبیعت و جامعه دارد نقش فعال انسان ناشی از شناخت قوانین عینی و تعیین وظایف و انتخاب وسایل و شیوه های نیل به هدف براساس این شناخت است. انسان نه علی رغم قوانین، بلکه با شناخت قوانین و طرز عمل آنها می تواند بخاطر تند یا کند کردن عمل آن ها و به خدمت گرفتن آن ها کوشش کند. مثلا برشالوده استفاده از قانون تبدیل انرژی مکانیکی (منجمله ناشی از سقوط آب) به انرژی برق ما به ساختن سد و ایجاد دریاچه مصنوعی برای ایجاد تفاوت سطح آب دست می زنیم. اگر انسان وجود قوانین عینی را نادیده بگیرد و علی رغم آن ها عمل کند محکوم به شکست و ناکامی خواهد شد. در اجتماع نیز در نبرد آگاهانه زحمتکشان، سازمان دادن این مبارزه و تجهیز توده ها، پیروزی «نو» را تسریع کرده و عملی می سازد.
اندیشه پردازان بورژوائی یا خصلت عینی قوانین را نفی می کنند، یا نقش فعالیت آگاهانه و شناخت قوانین علمی را انکار می نمایند یا می کوشند ارتباط پدیده ها و روندها را توسط عوامل متعدد و علل پراکنده ای توضیح دهند تا در نتیجه وجود «قانون» (ضروری، ماهوی، تکرارشونده ) رانفی کنند.
مارکسیسم – لنینیسم بر وجود قوانین عینی جهان مادی و همچنین امکان و ضرورت شناخت قوانین و به کار بردن آن ها در فعالیت های پراتیک تکیه می کند.
پ ـ وجه مشخصه دیگر قانون این است که قانون بیانگر خصلت ویژه و جهت تکامل است. چه در طبیعت و چه در جامعه، «قانون» همیشه سمت و جهت گیری کاملا معین تحول را نشان می دهد. عمل هر قانون ضرور تا نتیجه معینی را به دنبال دارد، اگر چه شکل بروز و عمل قانون متفاوت است. مثلا قانون جاذبه جهت ناگزیر خط سیر حرکت سنگ را تعیین می کند قوانین شیمیائی به طور حتم ترکیبات مختلفی را که در شرایط معین بر اثر تاثیر مواد معین به وجود می آیند را بیان می کنند. قانون مبارزه طبقاتی جهت اساسی تحول روابط بین طبقه بهره کش و بهره ده را نشان می دهد که اگرچه در شرایط مختلف اشکال مختلف به خود می گیرد و به انواع گوناگون عمل می کند، ولی همواره نتیجه معین اجتماعی را به بار می آورد.
تا زمانی که قوانین را نشناخته ایم، به «راز» این تحول و سمت آن پی نخواهیم برد، عمل قانونی بر ما مجهول بوده و شکل بروز قانون خودبخودی، خارج از نظارت و غیرقابل پیش بینی است.
ت – وجه مشخصه دیگر قانون آن است که هر قانونی تنها هنگامی عمل می کند که شرایط معین گرد آمده باشد. «شرایط» عبارتند از عواملی که حضور آن ها برای پیدایش و تکامل پدیده ها و روندهای مربوطه ضرور است. مثلا برای آن که قانون ترکیب شیمیایی عمل کند باید فلان درجه حرارت و فلان میزان معین فشار وجود داشته باشد. بدون یک کاتالیزور (شرایط معین) برخی از فعل و انفعالات شیمیایی انجام نمی گیرند. هر تغییری در شرایط معین، موجب تغییر خصلت و تظاهر قانون می شود. حیطه عمل قانون را گسترش می دهد یا تنگ تر می کند و نتایج آن را دگرگون می سازد. مثلا قانون جاذبه در کره ماه به نحو دیگری عمل می کند تا در کره زمین. زیرا شرایط فرق می کند. برخی از قوانین ترکیبات شیمیایی اگر در حوضه مغناطیسی (شرایط جدید) صورت گیرند، خصلت خود را عوض می کنند. وقتی شرایط از ریشه و بنیاد تغییرکند عمل یک قانون جانشین قانون دیگر می شود. مثلا در جامعه سوسیالیستی که شرایط از بنیاد تغییر کرده به جای قانون هرج و مرج در تولید قانون تکامل موزون و طبق نقشه اقتصاد عمل می کند.
روشن است که هر گاه انسان شرایط معین بروز و عمل قانون عینی و اشکال تظاهر آن را بشناسد امکاناتش بیشتر می شود. زیرا که :
اولا ـ می توان آثار و پی آمدهای ناشی از شرایط جدید را به درستی ارزیابی کرد.
ثانیا ـ می توان بر شرایط تأثیر مشخص و لازم را ایجاد کرد و به این ترتیب خصلت و عملکرد قانون را تغییر داد.
انسان از طریق شناخت قوانین و شرایط عمل آن ها توانسته است گام های عظیم در جهت تسخیر طبیعت و به کار گرفتن قوانین طبیعی به سود خویش بردارد. مثلا با شناخت قوانین فیزیک هسته ای می توان انرژی های عظیم را مهار کرد و مورد بهره برداری قرار داد و یا با شناخت و به حساب آوردن قوانین وراثت می توان در نژادها و انواع گیاهی و حیوانی و ارگانیسم تغییرات مفید مورد نظر را به وجود آورد. البته در موارد اخیر هنوز امکانات زیست شناسی ذره های چندان وسیع نیست ولی چشم براه چنین امکاناتی است و هم اکنون دارای دستاوردهای مهمی در کشاورزی و دامپروری است.
در جامعه تأثیر نقش شناخت و عمل انسان به طور کیفی بیشتر است چرا که قوانین اجتماعی توسط فعالیت و کار و عمل انسان ها تحقق می پذیرند.
قوانین فلسفی عام ترین قوانین حرکت و تکامل جهان و همه نمودهای آن هستند و همه آن ها سیستم قوانین دیالکتیک را تشکیل می دهند. وجه مشخصه اساسی قوانین دیالکتیک عمومیت آن هاست. این قوانین به حداکثر کلی و عام بوده و کلیه جوانب و مناسبات عمومی و اساسی و ضروری را در مورد همه اشکال حرکت ماده در برمی گیرند. بر خلاف قوانین علوم مشخص که هر یک حیطه عمل دقیقا محدود و معینی دارند قوانین دیالکتیک در کلیه زمینه های واقعیت جاری است. قوانین دیالکتیک عام ترین قوانین هستند ولی همیشه بسته به شکل تظاهرشان در روندها و پدیده های مشخص طبیعت و جامعه و تفکر به نحوی مشخص بروز می کنند.
دیالکتیک مارکسیستی دارای سه قانون اساسی است:
1 ـ قانون وحدت و مبارزه اضداد: این قانون منشأ حرکت و سرچشمه خود جنبشی و تکامل اشیاء و پدیده ها و نیروی محرکه تغییرات کیفی و چگونگی نفی کهنه توسط نو را نشان می دهد.
2 ـ قانون تبدیل تحولات کمی به تغییرات کیفی این قانون بیانگر تغییرات انقلابی و جهشی و پیدایش کیفیت نوین است. این قانون روابط دیالکتیکی اساسی، پیوند اساسی متقابل بین اضداد، بین کمیت و کیفیت را بیان می کند و راه ها و اشکال گذار از کهنه به نو را نشان می دهد.
3 ـ قانون نفی نفی. این قانون نحوه حرکت و تکامل و سرشت مترقی و پیش رونده آن را نشان می دهد. مبارزه نو علیه کهنه را به عنوان شکلی از مبارزه اضداد متجلی می کند، پیوند متقابل بین کهنه و نو و خصلت وسعت حرکت تحول متعالی را آشکار می سازد.
جای مرکزی را در بین این سه قانون اساسی قانون وحدت و مبارزه اضداد اشغال می کند. اهمیت این قانون به حدی است که لنین آن را اساس و هسته اصلی دیالکتیک نام گذاشته است.
قوانین دیالکتیک تنها به این سه قانون اساسی محدود نمی شود زیرا که غنا و تنوع روابط ضروری و عام از این فراتر می رود.
چون هر قانون علمی عبارت است از رابطه بین مقولات می توان گفت که تمام ارتباطات دیالکتیکی و پیوند متقابلی را که در مبحث مقولات فرا خواهیم گرفت ( نظیرقانون علیت و غیره) قوانین دیگر دیالکتیک مارکسیستی هستند. این قوانین سه قانون اساسی را کامل تر و غنی تر و مشخص تر می کنند.
درس هفده