مهریار، ابهر و من
چرا این سه نام؟
دکتور فرید طهماس
سال ۱۳۵۰خورشیدی بود. متعلم مکتب بودم. در آن زمان در چوکات وزارت اطلاعات و کلتور مرکز فرهنگیی فعالیت می کرد به نام "کلوب جوانان". کلوب، در جاده "آسمایی" شهر کابل موقعیت داشت و مدیر آن، شادروان داکتر میر عبدالقادر ابهر بود. پس از درس، هفتهء یکی دوبار به آنجا می رفتم و در برنامه های فرهنگی آن حصه می گرفتم.
ورود به سالون نمایشات رایگان بود و هربار حدود سی، چل نفر جوان و نوجوان که اکثر شان متعلمان مکاتب شهر بودند، در آنجا جمع می شدند و در برنامه های هنری ــ ادبی که شامل شعر خوانی و آواز خوانی بود، اشتراک می کردند.
نمی دانم به کدام دلیلی، ادارهء کلوب کار تنظیم و گرداننده گی پروگرامهای هنری و مسوولیت جریدهء دیواری آنجا را به من سپرده بود.
یکروز، شادروان ابهر به من گفت که در برنامه امروزِ ما یک نوجوان با استعداد به اسم رحیم مهریار نیز اشتراک می کند، فکر می کنم برنامهء امروزِ ما جالب تر خواهد شد!
مهریار چندین آهنگ را با هارمونیه یی که در آنجا موجود بود، به صدای گیرا و دلنواز خود اجرا کرد و شور و هلهله یی را در میان حاضران برپا نمود. مهریار، از آن پس نیز گاهگاهی در پروگرامهای فرهنگی کلوب حصه می گرفت.
من از همان روز افتخار آشنایی با وی را حاصل کردم؛ او را به حیث یک انسان خوب و یک شخصیت مستعد فرهنگی ــ هنری شناختم و محترمش شمردم.
٭٭٭
رحیم جان!
می گویند چند ساعت از مرگت گذشته است؛ باورم نمی آید؛ خیلی غمگینم! تو در غربت و دور از وطنت در جرمنی مردی و ابهر نیز در همانجا به جاودانه گان پیوست؛ و من که در ماسکو هنوز "زنده" ام، افسوس نمی توانم این فاصله را بزودی طی کنم و دسته گلی را برتابوت تو بگذارم؛ روانت شاد باد مهریار!!
فرید طهماس
۲۴ جون ۲۰۱۰ م.
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat