شنبه‏، ۹ می ۲۰۱۵


عـاصـــــم شـــــرار

طنز

ملت تفنگ دوست

خواجه عاصم شرار

بهار سال ۱۳۹۰

 

در همین روز ها در محفلی نشسته بودیم به گپ خود ادامه می دادیم که میوه آوردند. در بین میوه ها، یک چیزی بنام لوکات که بسیار بدم می آید، به هر صورت، و از پاکستان وارد میشود، موجود بود. در بین لوکات، که چندان مزه دار هم نیست، سه چهار تا هسته یا خسته وجود دارد که هشتاد و پنج قسمت حجم این لوکات را تشکیل میدهد، اگر پنج فیصد پوست لُک و تمچ آن را منفی کنیم، حدود ده فیصد ماده قابل خوردن در آن باقی می ماند. چون خدا می داند و پیداوارش، ورنه این لوکات به خلقت نه می ارزد.

اکبر، هسته ای ازین لوکات لعنتی پاکستانی را گرفت، شوخی کنان به سر من زد، گویی هسته ی لوکات نبود، گوله ی پاکستان بود. چوقی من پندید، کله ی من گنس شد، قواره من آنقدر بی نمود شد که برای تان چه تعریف کنم، من درد می کشیدم دیگران از درد من خنده و لذت می بردند.

اکبر از این حادثه الهام گرفت و گفت، بیایید که من بهترین تجارت خوب را پیدا کردم، همه جا سکوت شد، همه متوجه شدیم که این تجارت خوب چیست؟؟؟

اکبر گفت، چون می دانیم که مردم ما عاشق تفنگ است، یکی دو تای ما به سرحدات آزاد برویم تفنگ های سرحدی، که به مثلی لوکات همان کشور ارزان تر از قیمت گاومیش است، خریداری و آنها را به وطن وارد کنیم دوباره آنها را بالای این ملت (تفنگ دوست) و وطن پرستان غیور به فروش برسانیم.

به یاری خداوند همه اقوام مسلح می شوند و هنگام ضرورت به قتل یک دیگر می پردازند و ما از این تجارت مالک ثروت و قدرت می شویم.

خواهر ریزه ی اکبر که شریک تجارت هم بود، گفت نه شود که از این قیمت تفنگ کرده محصول گمرکی آن زیاد شود! حاجی جان پروفیسور هم بود برایش گفت:

ما چرا محصول بپردازیم، سرحدی ها مال های ما را از سرحدات آزاد به هر منطقه ای که خواسته باشیم می رسانند. من گفتم، اگر روزی این تفنگ ما در یک قسمت سرحد گیر آمد تاوان را کی می پردازد! ما یا سرحدی ها؟

حاجی جان گفت: تو چقدر تشویش بی مورد می داری! سرحدات ما سرحدات امریکا یا کانادا که نیست که توسط وسایل الکترونیکی و کامپیوتری کنترول شود.

خواهر ریزه ی اکبر، که کَمَکی به زبان انگریزی آشنا است، تا حدودی وضع سرحدات این دو کشور را می داند خنده کنان گفت:

حاجی جان راست می گویی، الکهول، سگرت و اسلحه هرگز از سرحدات این دو کشور قاچاق نه می شود، دیگران فهمیده خنده کردند و من نا فهمیده خنده کردم و جلسه ما بدون تصمیم نهایی در همین مقطع به آینده نزدیک شد.

--

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org