دوشنبه، ۱ جولای ۲۰۱۳
دل پُر شرار
شررِ دگر نه شاید دل پُر شرار ما را
قمرِ دگر نه باید شب بی نگار ما را
به مقام عرش جانان سر بنده گی سجودم
که ربِ دگر نه باشد ربِ ذوالکبار ما را
قدحی نه لطف بنمود ز شراب چشم مست اش
نه شود خَمار چرا او، دل پُر خُمار ما را ؟
ز حلاوت عنابش عسل و شکر گرفت جان
ندهد ز مهر دمی قند لب بیقرار ما را
شده است عدو برایم که به قلب جاش بدادم
به لهیب فگنده است خوش تن بی مزار ما را
مختار تاجزی
"طالب"
او بچه فکرت بگیر "طالب" به دربار میرسد
از قطر سوی پشاور تا شهر قندهار میرسد
ریش خویش بگذار دوباره تا به زیر ناف رسد
باز که فصل کیبل و قمچین و رگبار میرسد
سجده ات محکم بزن تا داغ به پیشانی شود
چونکه تعداد نماز در روز به صد بار میرسد
کی توانی دید دگر فلمی ز شهر بمبیی
جای فرهنگ، کلچر توبیخ خرکار میرسد
عطر و شامپو و کلونیا ریز به خاک انداز خویش
زانکه عصر فارم حیوان زیر دستار میرسد
منفجر کن مکتب و حمام و هم باغ های خویش
"طالب" آشفته خوئی خیلی سرشار میرسد
مختار تاجزی
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat