دوشنبه، ۲۳  فبروری   ۲۰۰۹

بخش - ۴

(تهیه و پژوهش - صباح)

اوضاع متشنج جهان و بخصوص افغانستان و کشتن و ویرانیهای روز افزون از یک جانب و از طرف دیگر به اساس تقاضا و شرایطی نامساعد کنونی و عدم آگاهی از پیامد های ناگواری نبردهای گذشته و تشنجهای کشنده،وادارم ساخت تا با تمام مشکلات از قبیل دسترسی به منابع مستند و تاریخی، مصروفیتهای زندگی و خانوادگی و رهگیری ها وعقده مندی های اشخاص و افراد بیمار، به این خدمتی تاریخی و فرهنگی اقدام نمایم، آرزومندم که مورد قبول مقبولی پژوهشگران،اندیشمندان و جامعه درد دیده کشور واقع گردد. تلاش نمودم تا با درنظرداشت مستند سازی، هربخش را با تصویرهای - رویداد ها و حوادث تاریخی مزین بسازم که تهیه این همه تصویر خود مشکلی بزرگی بود که هرلحظه در مسیر تصمیمم قرار میگرفت، ولی تا جایکه برایم مقدور بود توانستم به این مشکل فایق آیم.

 

جنگهای اسکندر

 

 

سکندر کبیر، فقط بیست سال داشت که پادشاه دولت- شهر مقدونیه در یونان، شد. او تنها در مدت سیزده سال، یک امپراتوری وسیع را که از مصر تا هند کشیده شده بود، بوجود آورد. اسکندر در جنگ نترس بود و سربازانش او را خدا می پنداشتند. هنگامی که او در سال 323 قبل از میلاد از دنیا رفت، او را در یک تابوت طلایی قرار دادند و در شهر مصری اسکندریه دفن کردند.
اسکندر (356-323 قبل از میلاد) که شیفته شهرت بود، بزرگترین امپراتوری را که جهان باستان به خود دیده بود، بوجود آورد. اما هنگامی که فقط 32 سال داشت، بعد از ضیافتی مجلل، بیمار شد و از دنیا رفت. در حالیکه داستان فتوحات او در بسیاری از زبانها بازگو می شود، میراث اسکندر، مسیر دیگری را طی می کند.

اسکندر کبیر در زمان کودکی، بوسیله فیلسوف بزرگ یونانی، ارسطو (384-322 قبل از میلاد) آموزش می دید. او به فرهنگی که به ارث برده بود، افتخار می کرد و قصد داشت فرهنگ یونانی را در سراسر امپراتوری گسترش دهد. اسکندریه، شهری که در سال 332 قبل از میلاد، توسط اسکندر تاسیس شد، تحت حکومت بطالسه در مصر، پایتخت تمدن یونان باستان شد.
اسکندر در جریان ساختن امپراتوری خود، نقشه سرزمینهای نا شناخته را به جهان غرب معرفی کرد. او بیش از 70 شهر تاسیس کرد و راههای بازرگانی جدیدی به وجود آورد. امپراتوری وسیع و جوان او بعد از مرگش پایدار نماند، چرا که اسکندر خود نیروی اصلی حفظ امپراتوری بود. با این حال، کشور گشایی های او دانش تاریخ و جغرافیایی طبیعی را گسترش داد.
اسکندر قصد داشت بهترین بخش فرهنگ یونانی را با بهترین بخش فرهنگ آسیایی در یکجا جمع کند. او برنامه ای برای استقرار آسیائیها در اروپا و اروپایی ها در آسیا داشت و سربازان خود را تشویق می کرد که با زنهای محلی (آسایی) ازدواج کنند. و 80 نفر از افسرانش با زنان اشراف باختری ازدواج کردند. تعداد 10000 نفر از سربازانی که با دختران محلی ازدواج کردند، به عنوان پاداش جهزیه فراوانی دریافت کردند. اسکندر خودش نیز دختر پادشاه باکتریا (افغانستان) رکسانا را به عقد خود درآورد.
اسکندر کبیر در فتوحات خود سپاه خود را 19000 کیلومتر، از یونان تا شمال هند، رهبری کرد. مردان او همه ارتشهای سر راه خود ار شکست دادند.
338
قبل از میلاد
در جنگ چایرونیا، فیلیپ مقدونی، پدر اسکندر، حاکم ارشد دولت شهرهای یونان شد. اسکندر جوان فرمانده سواره نظام فیلیپ است.
336
قبل از میلاد
بعد از مرگ پدر، اسکندر پادشاه مقدونیه می شود.
334
قبل از میلاد
در جنگ گرانیکوس (امروزه کوکاباس)، اسکندر اولین پیروزی خود را در عبور فاتحانه از آسیای صغیر، بدست می آورد.
333
قبل از میلاد
اسکندر آریایی ها را، در جنگ ایسوس، شکست می دهد. داریوش می گریزد و خانواده و گنجینه اش را پشت سر خود باقی می گذارد.
332
قبل از میلاد
سپاه اسکندر با موفقیت شهر تایر(در لبنان) را محاصره کرده و از آنجا به طرف مصر می رود.
331
قبل از میلاد
در جنگ گواگاملا (در عراق)، داریوش نهایتاٌ شکست می خورد. وقتی سال بعد داریوش به دست یکی از بستگانش کشته می شود، اسکندر حاکم خاور میانه می شود.
330
قبل از میلاد
اسکندر شهر سلطنتی تخت جمشید را فتخ کرده و آنرا آتش می زند.
328
قبل از میلاد
بعد از مخاصره موفقیت آمیز آکسیارت، پادشاه باختر (افغانستان امروزی)، در قلعه کوهستانی او، اسکندر دخترش، شاهدخت رکسانا، را به عقد خود در می آورد.
326
قبل از میلاد
در جنگ هایداسپس، در پنجاب هند، اسکندر شاهزاده هندی، پوروس، را شکست می دهد. جنگجویان فرسوده او از پیشروی در ناحیه بارانهای استوایی، خودداری می کنند و اسکندر هندوستان را ترک می کند.
323
قبل از میلاد
اسکندر در بابل از دنیا می رود. بطلیموس، سردار سابق او، جسدش را به مصر باز می گرداند و او را در یک تابوت طلایی در اسکندریه دفن می کند.
وقتی اسکندر از دنیا رفت، سردار مورد اطمینان او، بطلیموس، حکومت مصر را به دست گرفت سلسله ای که او بنیاد نهاد تا زمان خود کشی کلئوپاترا در سال 30 قبل از میلاد،ادامه پیدا کرد. بطالسه به زبان یونانی صحبت کرده و خدایان یونانی را پرستش می کردند. اما آنها نیز مثل فراعنه قبل از خود، غالباٌ با خواهران خود ازدواج می کردند و خدایان مصر باستان را مورد احترام قرار می دادند. پایتخت آنها، اسکندریه یک شهر بزرگ با فرهنگ یونانی بود.
اسکندر اسب خود، بوسفالوس، را بسیار مورد احترام قرار می داد. گفته می شود که این اسب جنگی نیرومند فقط به صاحب سلطنتی خود سواری می داد. وقتی بوفالوس در جریان جنگ هایداسپس در ایالت پنجاب (ایالتی در هند) کشته شد، اسکندر برای او مراسم تدفین سلطنتی برگزار کرد و به احترام بوسفالوس یک بنای یادبود بسیار زیبا ساخته شد.شهری در آن نزدیکی که هنوز وجود دارد، به نام بوسفالوس، نام گذاری شد.

 

اروپاییهای متمدن و روم در یک رویاروی بزرگ و شکست روم

قرون وسطی نتیجه‌ی یورش‌های بربرها به سرزمین‌های زیر فرمان امپراتوری روم بود. واژه‌ی بربر ریشه‌ی یونانی دارد و به مفهوم "بیگانه" است. رومی‌ها این واژه را برای همه‌ی مردمانی كه به زبان لاتین سخن نمی‌گفتند به كار می‌بردند و معتقد بودند كه همگی وحشی و بی‌تمدن هستند.

مهم‌ترین بربرهایی كه باعث فروپاشی امپراتوری روم شدند، جرمن‌های اروپا بودند كه در شمال اروپا زندگی می‌كردند و در سال 200 پیش از میلاد به آلمان كوچ كردند. جرمن‌ها در سال 70 پیش از میلاد به طرف جنوب حركت كردند، سلت‌ها را شكست دادند و در گال فرانسه ساكن شدند. ژولیوس سزار در سال 56 پیش از میلاد آن‌ها را از گال عقب راند، اما آن‌ها در سال 9 پیش از میلاد علیه رومی‌ها شوریدند. در 260 تا 270 پس از میلاد، برخی قبیله‌های ژرمن، از جمله فرانك‌ها(نیاكان فرانسوی‌ها)، آلمان‌ها و گات‌ها، به روم یورش بردند و رومی‌ها به ناچار با آن‌ها صلح كردند و به آن‌ها جای سكونت دادند و برخی نیز به سپاه روم پیوستند. قبیله‌های اسكات، ساكسن و انگل(نیاكان انگلیسی‌ها) نیز جزیره‌ی انگلستان را از فرمان رومی‌ها درآوردند. هون‌ها تنها بربرهای غیر اروپایی بودند كه از شمال دشت مغولستان و آسیای مركزی به اروپا كوچ كردند و گات‌ها‌ی غربی یا وزیگوت‌ها را از جایی كه امروزه رومانی نام دارد، عقب راندند و در نتیجه، وزیگوت‌ها به روم هجوم بردند. آن‌ها امپراتور روم شرقی را كشتند و امپراتور روم غربی را باج‌گذار خود كردند. هون‌ها در سال 375 میلادی امپراتوری قدرتمندی را به رهبری آتیلا در جایی كه اكنون مجارستان نام دارد، بنیان نهادند و امپراتوری روم شرقی را شكست دادند. سپاهیان آتیلا از سپاه مشترك امپراتوری روم غربی و وزیگوت‌ها شكست خورد و آتیلا با سپاهیانش به ایتالیا رفت و اغلب شهرها به جز روم را غارت كرد. سرانجام آتیلا با گرفتن رشوه از امپراتوری روم غربی به مجارستان بازگشت.
یورش‌ها پیوسته‌ی قبیله‌های گوناگون بربر به امپراتوری روم باعث فروپاشی آن شد و سرانجام بربرها در آلمان، ایتالیا، اسپانیا، انگلستان و فرانسه ساكن شدند. در سال‌های پایانی سده‌ی پنجم میلادی، كلوویس، یكی از فرانك‌ها كه فرمان‌روای گال در فرانسه بود، اوداكر، آخرین امپراتور روم غربی، را كشت و امپراتوری فرانك و ژرمن را بنیان نهاد. نوه‌ی كلوویس، امپراتور شارلمان بود كه هم‌عصر هارون الرشید، خلیفه‌ی بزرگ عباسی، بود. پس از مرگ شارلمانی، امپراتوری او به سه بخش مستقل بین نوه‌هایش تقسیم شد: بخش غربی اروپا كه شامل فرانسه‌ی امروزی و اسپانیا بود برای شارل سر طاس؛ تمام سرزمین‌های ساحل رود رن كه آلمان امروزی را در بر می‌گیرد برای لویی ژرمنی؛ بخش میانی اروپا از اكسلاشاپل تا روم پایتخت ایتالیا برای لوتر. بنابراین، بربرها نیاكان آلمانی‌ها، فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها بودند كه پس از نابود كردن امپراتوری روم، آرام آرام بزرگ‌ترین امپراتوری‌ها و تمدن‌ها را در آلمان، فرانسه، ایتالیا و انگلستان پدید آوردند. اكنون آن‌ها به مردمانی چون من و شما، با پوزش‌خواهی از شما، بربر می‌گویند.
به این ترتیب، پرسش‌های آغازین بار دیگر، اما با نیرومندی بیش‌تر، مطرح شد. چه شد آنان كه خود امپراتوری روم را نابود كردند، پس از هزار سال به اهمیت آن پی بردند و برای نوزایی آن كوشیدند؟ آیا به نظر شما دانش هزار سال پیش برای ساختن یك اروپای پویا و پیشرو كافی بود؟

در سال‌های پایانی سده‌ی سیزدهم میلادی، ایتالیا ثروتمندترین و پرجمعیت ترین ناحیه اروپا بود. این رشد اقتصادی پیام ارتباط بازرگانی اروپاییان با مسلمانان از راه شهرهای بندری ونیز(همان وندیقیه‌ی سابق) و سیسیل(همان صقلیه‌ی سابق) بود. این دو شهر در واقع مرز بین جهان اسلام و مسیحیت بود. ارتباط بازرگانی با مسلمانان باعث آشنایی اروپاییان با تمدن شكوهمند اسلامی در آن زمان شد، تمدنی كه با كوشش ایرانیان مسلمان پدید آمد. جنگ های صلیبی نیز بر ارتباط فرهنگی اروپاییان با تمدن اسلامی افزود. به این ترتیب، با آمدن فرهنگ اسلام به اروپا، دوران قرون وسطی كه دوران بی توجهی به علم و تفكر و فضای تكفیر و خفقان بود، به پایان رسید.
پیش از رنسانس، اروپاییان از تمدن یونان و روم باستان چیز زیادی نمی دانستند. اما مسلمانان به دلیل توجه اسلام به دانش اندوزی، بسیاری از نوشته های متفكران یونان و روم را از زبان پهلوی، سریانی و لاتین به عربی ترجمه كرده بودند. در این میان، سه مترجمان خراسانی بسار چشم‌گیر است و بخش زیادی از نوشته‌های یونانی نیز با كوشش ایرانیان در گندی‌شاپور سالم مانده بود. از حدود 1350 میلادی، ترجمه‌ی این آثار باردیگر از عربی به زبان های اروپایی آغاز شد. به این ترتیب، آثار علمی و ادبی یونان و روم باستان كه در نتیجه‌ی دانش دوستی خراسانیان مسلمان از دست فراموشی و نابودی نجات یافته بود، بار دیگر مورد توجه اروپاییان قرار گرفت.
ترجمه نوشته های متفكران یونان و روم باستان با حمایت ثروتمندان ایتالیا، به خصوص خاندان مدیسی در شهر فلورانش، رونق زیادی پیدا كرد. اما دانش یونان و روم باستان برای پی‌ریزی تمدنی شگرف كه دست‌كم 10 سده سستی و عقب‌ماندگی را تجربه كرده بود، كافی نبود. از این رو، ترجمه آثار دانشمندان مسلمان، از جمله ابوعلی سینا، رازی، خوارزمی، بیرونی، پسران موسی شاكر خراسانی، ابن نفیس، ابن رشد و بسیاری دیگر، مورد توجه قرار گرفت.كتاب قانون بوعلی سینا سال‌ها در دانشگاه های اروپا تدریس می شد و ترجمه‌ی شرح كتاب المنصوری، نوشته زكریای رازی، نخستین كتاب طبی بود كه در اروپا چاپ شد.

مسلمانان رنسانس را به وجود آوردند
در دورانی كه اروپا قرون وسطی را تجربه می‌كرد، نزدیك‌ترین همسایه اروپا، یعنی مسلمانان، در مدت هشت‌صد سال پیشرو جهان متمدن بودند. شكوفایی تمدن اسلامی دست كم دو برابر تمدن یونانی بود و مسلمانان بودند كه خیلی مستقیم‌تر و چند جانبه‌تر از یونان، جهان غرب را تحت تاثیر خود قرار دادند. اما اغلب تاریخ‌نگاران اروپایی آن چه كه در مورد نقش هشت‌صد ساله‌ی تمدن اسلامی بیان می‌كنند، فقط این است كه آنان فقط گنجینه‌ی تمدن یونان را به اروپا رساندند. آنان با این بیان نقش مسلمانان را به اندازه‌ی یك نامه رسان تاریخ تخفیف می‌دهند كه بسته‌ی آموزشی تمدن یونان باستان را از لای در خانه به درون اروپای غربی انداخته است.
در این‌جا به گوشه‌هایی از هدیه‌هایی مسلمانان به اروپا اشاره می‌كنیم.
در سال‌های پایانی قرون وسطی و نیز در دوره‌ی رنسانس،كتاب‌های زیادی از عربی به لاتین ترجمه شد. یكی از كتاب‌هایی كه ترجمه آن به لاتین مورد توجه زیادی قرار گرفت، كتاب جبر و المقابله، نوشته‌ی محمدبن‌ موسی خوارزمی، ریاضیدان برجسته‌ی خراسانی، است. او در این كتاب، كه در واقع یكی از نخستین كتاب‌ها در زمینه‌ی كاربرد ریاضی در زندگی است، روش به كارگیری عددهای هندی را كه مسلمانان از هندی ها فراگرفته بودند، جمع و تفریق، ضرب و تقسیم و محاسبه‌های كسری را به زبانی ساده آموزش می دهد.
پیش از فراگیر شدن آموزش‌های این كتاب، غربی‌ها برای محاسبه های خود از عددهای رومی استفاده می كردند كه محاسبه كردن با آن‌ها به علت نداشتن عد صفر مشكل بود. وارد شدن عدد صفر به اروپا چنان تحولی در ریاضیات به وجود آورد كه برخی این عدد را مقدس دانستند و در وصف آن شعرها سرودند و سخن‌ها گفتند: "در صفر چیز مقدسی وجود دارد كه آن را انتها و پایانی نیست، مانند خداوند كه او نیز مانند صفر نه كم می‌شود نه زیاد... و همان‌طور كه صفر همه‌ی عددها را ده برابر می‌كند او نیز ده‌ برابر بلكه هزار برابر می‌كند... آری او همه چیز را از هیچ به وجود می‌آورد..."كاشفان سرزمین های جدید در دوره رونسانس اساس امپراتوری های اروپایی را كه طی چن قرن بعدی بر بخش های زیادی از جهان حاكم شدند، پی ریزی كردند. پرتغالی‌ها در جست و جوی راهی برای دور زدن آفریقا و رسیدن به آسیا، كشتی‌هایی را به جنوب گسیل داشتند و اسپانیایی‌ها برای رسیدن به آسیا مسیر غرب را در پیش گرفتند. استفاده از قطب‌نما برای پیدا كردن مسیر درست كه هدیه‌ی مسلمانان به اروپاییان بود، چنین ماجراجویی‌هایی را امكان پذیر ساخته بود. در قرن پانزدهم، كریستوف كلومب، ماجراجوی اسپانیایی كه راهی غرب شده بود، در جزایر آمریكا به خشكی رسید و به اشتباه گمان كرد به آسیا رسیده است. اما گنجینه‌ی دانش جغرافیای مسلمانان كه كلومب از آن آگاه شده بود، وی را به كشف قاره‌ی جدید رهنمون شد. مسلمانان پیش‌بینی كرده بودند كه در آن سوی نیمكره‌ی نیز باید خشكی وجود داشته باشد و همان‌ها نیز بودند كه كروی بودن زمین را ثابت كرده بودند. در این كه كتاب ادریسی، دانشمند اندُلُسی، یعنی مجموعه‌ای از داده‌های جغرافیایی و كامل‌ترین نقشه‌ی جهان تا آن زمان، در اختیار اروپایی‌ها بوده است، شكی نیست

 توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد.

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org