پنجشنبه، ۲۶ مارچ ۲۰۰۹
بخش - ۵
(تهیه و پژوهش - صباح)
اوضاع متشنج جهان و بخصوص افغانستان و کشتن و ویرانیهای روز افزون از یک جانب و از طرف دیگر به اساس تقاضا و شرایطی نامساعد کنونی و عدم آگاهی از پیامد های ناگواری نبردهای گذشته و تشنجهای کشنده،وادارم ساخت تا با تمام مشکلات از قبیل دسترسی به منابع مستند و تاریخی، مصروفیتهای زندگی و خانوادگی و رهگیری ها وعقده مندی های اشخاص و افراد بیمار، به این خدمتی تاریخی و فرهنگی اقدام نمایم، آرزومندم که مورد قبول مقبولی پژوهشگران،اندیشمندان و جامعه درد دیده کشور واقع گردد. تلاش نمودم تا با درنظرداشت مستند سازی، هربخش را با تصویرهای - رویداد ها و حوادث تاریخی مزین بسازم که تهیه این همه تصویر خود مشکلی بزرگی بود که هرلحظه در مسیر تصمیمم قرار میگرفت، ولی تا جایکه برایم مقدور بود توانستم به این مشکل فایق آیم.
کش و گیرهای هخامنشیان
هخامنشیان
(۳۳۰-۵۵۰ قبل از میلاد) نام دودمانی پادشاهی در باختر زمین پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می رساندند که سرکردهٔ طایفه پاسارگاد بودهاست. هخامنشیان نخست پادشاهان بومی باختر و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می دانند.کشور و سرزمین: هخامنشیان مردمانی از نژاد آریایی بودند که مشخص نیست از چه زمانی به باختر زمین آمده بودند. آنان از قوم آریایی یا پارسواش بودند که در کتیبه های آشوری از سده نهم پیش از میلاد مسیح نام آنان آمده است. آنان هم زمان با مادها به منطقه سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه ساکن گردیدند.
برای نخستین بار در سالنامه های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق. م، نام کشور «پارسوآ» در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شدهاست. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسواش همان پارسیها بودهاند. تصور می شود اقوام پارسی پیش از این که از میان دورههای جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی بروند، در این ناحیه توقف کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنه های کوه های در جنوب شرقی شوش در ناحیهای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند. از کتیبه های آشوری چنین استنباط میشود که در زمان شلم نصر (۷۱۳-۷۲۱ ق. م) تا زمان سلطنت آسارهادون (۶۶۳ ق. م)، پادشاهان یا امراء پارسوا، تابع آشور بودهاند. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ ق. م) پادشاه ماد به پارس استیلا یافت و این دولت را تابع دولت ماد نمود.
مردم و طوایف:
هرودوت میگوید: پارسی ها به شش طایفه شهری و ده نشین و چهار طایفه چادرنشین تقسیم شده اند.
شش طایفه اول عبارتاند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان.
چهار طایفه دومی عبارتاند از: داییها، مردها، دروپیکها و ساگارتی ها.
از طوایف مذکور سه طایفه اول بر طوایف دیگر، برتری داشته اند و دیگران تابع آنها بوده اند. پارس ها هم زمان با مادها به نواحی غربی سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه ساکن گردیدند. برای نخستین بار در سالنامه های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق. م، نام کشور (پارسوآ) در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شدهاست. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسوا همان پارسیها بوده اند.
طوایف پارسی پیش از این که از میان دوره های جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی بروند، در ناحیه پارسوآ توقف نمودند و در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنه های کوه های در جنوب شرقی شوش در ناحیهای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند.
مطابق منابع یونانی، در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) مادیهای ساگارتی می زیسته اند که شکل بابلی - یونانی شدهً نام خود یعنی زاگروس (زاکروتی، ساگرتی) دادهاند. نام همین طوایف است که در اتحاد طوایف پارس نیز موجود است و خط پیوند خونی طوایف ماد و پارس از منشا همین طایفه ساگارتیها (زاکروتی، ساگرتی) است، این طوایف قبل از حرکت به سوی جنوب دورانی طولانی را در مناطق ماد می زیستند و بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به نواحی مرکزی گسترش یافت و رو به جنوب رفتهاند.
طبق نوشته های هرودوت، هخامنشیان از طایفه پاسارگادیان بودهاند که در پارس اقامت داشته اند و سر سلسله آنها هخامنش بودهاست. پس از انقراض دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون مملکت ایلام ناتوان شده بود پارسیها از اختلافات آشوریها و مادیها استفاده کرده و انزان یا انشان را تصرف کردند. این واقعه تاریخی در زمان چیش پش دوم روی دادهاست. با توجه به بیانیه های کوروش در بابل، می بینیم او نسب خود را به چیش پش دوم، می رساند و او را شاه انزان می خواند. پس از مرگ چیش پش، کشورش میان دو پسرش «آریارومنه» پادشاه کشور پارس و کوروش که بعداً عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، تقسیم گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج ترقی بود و هووخشتره در آن حکومت میکرد، دو کشور کوچک جدید، ناچار زیر اطاعت فاتح نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش اول، دو کشور نامبرده را تحت حکومت واحدی در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد.
شاهنشاهان هخامنشی: مهم ترین سنگ نوشته هخامنشی از نظر تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ نبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگ نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش اول را در نخستین سال های حکمرانی اش که مشکل ترین سالهای حکومت وی نیز بود، به طور دقیق روایت میکند. این سنگ نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست.
به واقع با وجود فراوانی منابع میانرودانی، مصری، یونانی و لاتین نمی توان با تکیه بر آنها نسب شناسی کاملی از خاندان هخامنشی از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای این منظور متن سنگ نوشته بیستون فرصت مناسبی را در اختیار مورخین قرار می دهد که در آن شاه شاهان نوشته بلند خود را با تایید مجدد رابطه اش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می کند و به تدریج اخلاف خود را نام میبرد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش پش و هخامنش. این تبار شناسی به دلایل مختلف مدت های طولانی مورد ایراد قرار گرفته بود. زیرا در این فهرست نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش حکومت می کردند یعنی کوروش و کمبوجیه اول به چشم نمیخورد.
همین مسأله موجب شده است که مفسران سنگ نوشته نسبت به محتوای سنگ نوشته داریوش با شک و تردید نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ نوشته سعی داشته است برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از نگاه آیندگان، شجرنامه خود را دست کاری کند.
موافق نوشته های هرودوت، لوحه نبونید پادشاه بابل، بیانیه کوروش (استوانه کوروش)، کتیبه بیستون داریوش اول، و کتیبه های اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این سلسله تا داریوش اول چنین بودهاست: (لازم به ذکر است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ مورد تردید است).
۱ چیش پش اول
۲ کمبوجیه اول
۳ کوروش اول
۴ چیش پش دوم
شاخه اصلی:
۵ کوروش بزرگ (دوم)
۶ کمبوجیه دوم (فاتح مصر)
۷ کوروش سوم
۸ کمبوجیه سوم
شاخه فرعی:
آریا رومنه
ارشام
ویشتاسب
۹ داریوش (اول)
با تحلیل کلی تمامی منابع می توان به این شکل نتیجه گرفت. در ربع نخست سده ششم ق.م چیش پش پسر هخامنش حکمرانی پارس را به پسر بزرگ ترش آریارامنه اعطا کرد، در حالی که پسر کوچک ترش، کوروش اول به حکمرانی انشان منصوب شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش اول پسرش کمبوجیه اول و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در اواسط سده ششم پیش از میلاد به وقوع پیوست. در این دوران، کوروش توانست مادها را به تبیعت خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. مدتی بعد کوروش بخشهای بزرگی از مناطق خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. بعد از او نیز کمبوجیه راه فتوحات پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود.
کمبوجیه در بازگشت از مصر فوت کرد. برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان می دانند. اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مردهاست، ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی مانده است.
پس از مرگ کمبوجیه تاج سلطنتی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی میرسد. آنچه به نظر واقعی می رسد، این است که داریوش در زمان حیات پدر و پدر بزرگش (آرشام پدر بزرگش یا پسرش ویشتاسب پدر داریوش)، و با موافقت آنها، حکومت را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در اوایل حکمرانی وی، بر اساس اطلاعات الواح مکشوفه از پی بناها، این دو زنده بودند.
کوروش بزرگ
کمبوجیه
بردیای دروغین گوماته مغ
داریوش بزرگ
خشایارشا (خشیارشا)
اردشیر یکم (اردشیر دراز دست)
خشایارشای دوم
سغدیانوس
داریوش دوم
اردشیر دوم
اردشیر سوم
داریوش سوم
اردشیر چهارم (ارسس)
پادشاهی کوروش
هرودوت و کتزیاس، افسانههای عجیبی درباره تولد و تربیت کوروش (۵۳۹-۵۹۹ ق. م) روایت کرده اند. اما آنچه از لحاظ تاریخی قابل قبول است این است که کوروش پسر حکمران انشان، کمبوجیه دوم و مادر او ماندانا دختر ایشتوویگو پادشاه ماد می باشد. در سال ۵۵۳ ق.م. کوروش، همه پارسها را بر علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، عده ای از سپاهیان ماد به کوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، کوروش در پاسارگاد شاهنشاهی اش را پایه گذاری کرد، سلطنت او از ۵۳۹-۵۵۹ ق.م. است.
کوروش که سلطنت ماد را به دست آورد و بعضی از ایالات را به وسیله نیروی نظامی مطیع خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود ادامه داد.
کوروش دارای دو هدف مهم بود: در غرب تصرف آسیای صغیر و ساحل بحر الروم، از سوی شرق، تأمین امنیت.
در سال ۵۳۸ پ.م. کوروش، بابل را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هرکس در باورهای دینی خود و اجرای مراسم مذهبی خویش آزاد است، و بدین سان کورش بزرگ اصل سازگاری بین ادیان و باورها را پایه گذاری کرد و منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کورش به یهودیان اسیر در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه باز گردند.
گسترش کشور و سرزمین: در جنگی که بین کوروش و کرزوس پادشاه لیدیه در گرفت، کوروش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که مطیع پارس شود، کرزوس این پیشنهاد را قبول نکرد و جنگ بین طرفین آغاز گردید. در اولین برخورد، فتح با کرزوس بود، بالاخره در جنگ شدیدی که در محل «پتریوم» پایتخت هیتها اتفاق افتاد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا متحصن شد، کوروش شهر را محاصره کرد و کرزوس را دستگیر کرد، لیدیه تسخیر شد، کروزوس از این پس مشاور ارشد هخامنشیان شد، پس از تسخیر لیدی کوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم به قید و شرط خواست که یونیان رد کردند. در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری تسخیر شدند، رفتار کوروش با شکست خوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت. کوروش فتح آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه سرحدات شرقی شد، زرنگ و رخج مرو و بلخ یکی پس از دیگری در زمره ایالات جدید درآمدند. کوروش از جیحون عبور کرد و به سیحون که سرحد شمال شرقی کشور تشکیل میداد، رسید و در آنجا شهرهایی مستحکم، به منظور دفاع از حملات قبایل آسیای مرکزی بنا کرد.
کوروش در بازگشت از سرحدات شرقی، عملیاتی در طول سرحدهای غربی انجام داد. ضعف بابل، به واسطه بی کفایتی نبونید، سلطان بابل و فشارهای مالیاتی، کوروش را متوجه بابل کرد، بابل بدون دفاع سقوط کرد و پادشاه آن دستگیر شد. کوروش در همان نخستین سال سلطنت خود در بابل، فرمانی مبنی بر آزادی یهودیان از اسارت و بازگشت به وطن و تجدید بنای معبد خود در بیت المقدس انتشار داد، او سایر بردگان را هم آزاد کرد، و به نوعی برده داری را از میان برداشت. نام سرزمینهای تابع، در کتیبه أی متعلق به مقبره داریوش که در نقش رستم می باشد، به تفصیل این گونه آمدهاست: ماد، خووج) پرثوه) پارت، (هریوا (هرات، (باختر، سغد، خوارزم، زرنگ، آراخوزیا (رخج، (ثتهگوش) پنجاب، (گنداره( گندهارا (کابل، پیشاور)، (هندوش (سند، (سکاهوم ورکه) سکاهای ماورای جیحون، (سگاتیگره خود (سکاهای تیز خود، ماورای سیحون، (بابل، آشور، عربستان، مودرایه (مصر، (ارمینه) ارمن، (کته په توک (کاپادوکیه، بخش شرقی آسیای صغیر، (سپرد (سارد، لیدیه در مغرب آسیای صغیر، (یئونه) ایونیا، یونانیان آسیای صغیر، (سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا: کریمه، دانوب، (سکودر (مقدونیه، (یئونه تک برا (یونانیان سپردار: تراکیه، تراس، (پوتیه (سومالی، (کوشیا (کوش، حبشه، (مکیه (طرابلس غرب، برقه، (کرخا (کارتاژ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر.
مرگ کوروش: در اثر شورش ماساژت ها که یک قوم جنگجو و نیمه صحرا گرد و تیره ای از سکاهای آن سوی رودخانه سیر دریا بودند، مرزهای شمال شرقی شاهنشاهی مورد تهدید قرار گرفت. کوروش، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل انتخاب کرد و به جنگ رفت و در آغاز موفقیت هایی بدست آورد. تاریخ نویسان یونانی در داستانهای خود مدعی شده اند که ملکه ماساژت ها، تهم رییش ورا به داخل سرزمین خود کشاند و کوروش در نبرد سختی شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و اینکه پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. پس از مرگ کوروش، فرزند ارشد او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید.
پادشاهی کمبوجیه: کمبوجیه، هنگامی که قصد لشکر کشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهت به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند.
کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت (۵۲۱ پ. م.). کمبوجیه در بازگشت از مصر فوت کرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان می دانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مردهاست ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی ماندهاست. پس از مرگ کمبوجیه کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود.
کوروش، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی مناطق شرقی گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش میترسید دستور کشتن بردیا را داد. مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ پ. م. شخصی به نام گوماته مغ خود را به دروغ بردیا نامید و اعلام شاه بودن کرد.
چون مردم بردیا را دوست داشتند و به سلطنت او راضی بودند و از طرفی هیچ کس از راز قتل بردیا مطلع نبود، دل از سلطنت کمبوجیه برداشتند و سلطنت بردیا (گئوماتا) را با جان و دل پذیرا شدند و این همان اخباری بود که در سوریه به گوش کمبوجیه رسید و سبب خود کشی او شد.
در متون تاریخی از وی به عنوان بردیای دروغین یاد شده است. داریوش شاه که از سوی کوروش بزرگ به فرمانداری مصر برگزیده شده بود پس از دریافتن ماجرا پایتخت شاهنشاهی می آید و بردیای دروغین را از پای درآورده به تخت می نشیند. کارهای گوماته مغ سبب سوء ظن درباریان هخامنشی شد که در رأس آنان داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی بود. هفت تن از بزرگان که داریوش بزرگ نیز در شمار آنان بود توسط یکی از زنان حرمسرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ بود و موفق به دیدن گوشهای بریده او شده بود پرده از کارش برکشیدند و روزی به قصر شاهی رفتند و نقاب از چهره اش برگرفتند و با این خیانت بزرگ او و برادرش و محارم او که به دربار راه یافته بودند نابود کردند و هم در آنروز عده زیادی از مغان را به قتل رساندند وبه سلطنت هفت ماهه او خاتمه بخشید.
پادشاهی داریوش شاه
داریوش کبیر (داریوش اول، داریوش بزرگ) ۵۴۹-۴۸۶ ق. م) سومین پادشاه هخامنشی) سلطنت از ۵۲۱ تا ۴۸۶ ق. م. فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ) بود. ویشتاسپ فرزند ارشام و ارشام پسر آریارمنا بود.
ویشتاسپ پدر او در زمان کورش ساتراپ والی بود. داریوش در آغاز پادشاهی با مشکلات بسیاری روبرو شد. غیبت کمبوجیه چهار سال طول کشیده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا برادر کمبوجیه بر تخت مستقر ساخته و بی نظمی و هرج و مرج را در کشور توسعه داده بود. در نقاط دیگر کشور هم کسانی دیگری به دعوی اینکه از دودمان شاهان پیشین هستند لوای استقلال برافراشته بودند. شرحی که از زبان داریوش در کتیبه بیستون از این وقایع آمده جالب است و سرانجام همه بکام او پایان یافت. داریوش این پیروزیها را در همه جا نتیجهٔ لطف اهورامزدا میداند، میگوید: «هرچه کردم به هر گونه، به اراده اهورامزدا بود. از زمانیکه شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به اراده اهورامزدا لشکر شان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم . . . ممالکی که شوریدند دروغ آنها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را بدست من داد و با آنها چنانکه میخواستم رفتار کردم. ای آنکه پس از این شاه خواهی بود با تمام قوا از دروغ بپرهیز. اگر فکر کنی: چه کنم تا مملکت من سالم بماند، دروغگو را نابود کن
...».طبیبی بنام دموک دس که در دستگاه اری تس بود و به اسارت بزندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان آتوسا دختر کورش و زن داریوش را درمان می کرد او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی بسرزمین یونان ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این طبیب، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت بوطن محروم کرده بود.
دموک دس به ملکه گفته بود که خود او را بهعنوان راهنمای فتح یونان به داریوش معرفی کند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی بخوبی می تواند بر یونان چیره شود. این طبیب یونانی خود را بهمراه هیأتی به روم و یونان رساند و در آنجا بخلاف میل داریوش، در شهر کرتن که میهن اصلی او بود ماند و دیگر بازنگشت وهیأت که برای آشنا شدن بوضع یونان و فراهم کردن زمینهٔ تسخیر آن دیار رفته بود بینتیجه به میهن بازگشت.
داریوش پس از فرونشاندن شورشهای داخلی و سرکوبی یاغیان، تشکیلات کشوری و اداری منظمی بوجود آورد که براساس آن تمام کشورها و ایالات تابع شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از نظر سازمان اداری هماهنگ باشند.
لشکرکشی داریوش به اروپا: در ازمنهٔ مختلف تاریخی قبایل آریایی سکاها در نقاط مختلف سرزمین وسیعی که از ترکستان روس تا کنارهٔ دانوب، در مرکز اروپا امتداد داشت مسکن داشتند. بطور کلی از نظر تمدن در مرحلهٔ پاینی بودهاند. هرودت در شرح حمله داریوش به سکائیه نوشته است که سکاها از جنگ با او احتراز کردند و بداخل سرزمین خود عقب نشستند و چون بیابان وسیع در پیش پای آنها بود، آنقدر داریوش را بدنبال خود کشیدند که او از ترس قحطی آذوقه تصمیم گرفت برگردد. اما با اینکه در این حمله پیروزی شاهانه ای بدست نیاورد سکاها را برای همیشه از حمله و ایجاد زحمت برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت.
تسخیر هند: داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ ق. م. لشکریان از رود سند گذشتند و قسمتی از سرزمین هند را گرفتند داریوش فرمان داد تا کشتی هایی بسازند و از طریق دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو نقطهٔ زرخیز و پُرثروت برای آنروز بسیار مهم بود. این چیرگی در تاریخ هند مبدأ دوران تازهای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت. داریوش ولیعهد خود را برگزید و هنگامی که آخرین تدارکات خود را برای جنگ مصر و یونان میدید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این واقعه در سال ۴۸۶ ق. م. بوده است. در زمان او حدود متصرفات شاهنشاهی از یک سو به چین و از سوی دیگر به قلب اروپا و افریقا میرسید.
وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی: کورش در دوران زمامداری خود، از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانه ای که کمابیش مبتنی بر مصالح ملل تابعه بود، پیروی می کرد. از این جمله او که میگوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمی تواند از گله اش بیش از آنچه به آنها خدمت می کند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر میتواند استفاده کند که آنها را خوشبخت می دارد.» و نیز از رفتار و سیاست عمومی او، بخوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت قدرت خود را در تأمین سعادت مردم می دانست و کمتر در مقام زراندوزی و تحمیل مالیات برملل تابع خود بود. او در دوران کشور گشایی نه تنها از قتل و کشتارهای فجیع خودداری کرد بلکه به معتقدات مردم احترام گذاشت و آنچه را که از ملل مغلوب ربوده بودند، پس داد «موافق تورات، پنجهزار و چهار صد ظرف طلا و نقره را به بنی اسرائیل رد می کند، معابد ملل مغلوبه را میسازد و میآراید.» و به قول گزنفون، رفتار او طوری بوده که «همه میخواستند جز اراده او چیزی بر آنها حکومت نکند.»
کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش نصیبی نداشت و از سیاست آزاده نشانه وی پیروی نمی کرد، در دوران قدرت خود به اخذ مالیات از ملل مغلوب مبادرت نکرد بلکه مانند کورش کبیر به اخذ هدایایی چند قانع بود، ولی این سیاست از آغاز حکومت داریوش تغییر کلی یافت و پس از سپری شدن دوران حیات داریوش، روز بروز، بر سنگینی مالیات افزوده شد و این روش دور از حزم و خرد تا پایان حکومت هخامنشی ادامه یافت.
ریچارد ن. فرای ضمن بحث در پیرامون اوضاع اقتصادی دوران هخامنشی مینویسد: «باجها و مالیاتهای حکومت هخامنشی بسیار فراوان بود. چنین می نماید که حقوق بندر و باج بازار و عوارض دروازه و راه و مرز به گونههای متعدد، و باج چهارپایان و جانوران خانگی که گویا ده درصد بود، و همچنین باجهای دیگری، برقرار بود. شاه در نوروز، پیشکش می گرفت و هرگاه سفری می کرد رنجی بیشتر بر مردم محل تحمیل می شد. بیشتر این پیشکشها و باجهای گوناگون به صورت پول و یا جنس پرداخته میشد. بیگاری برای ساختن و ترمیم راهها و ساختمانهای مورد استفاده عموم مردم، و مانند آنها به دست شهربانان و شاه بر مردم بفراوانی تحمیل می شد.
پس چنین می نماید که زندگی برای مردم عادی بسیار دشوار بود. هزینه های عمومی محلی را، با باجهای مخصوص آن محل انجام می دادند، زر و سیم چون سیلی گران به صندوقهای شاه میریخت. هنوز سخنی از املاک و معدنها و تأسیسات آبیاری شاه نگفتهایم که درآمدهای کلان داشت. بیشتر طلاهای گرد آمده به هنگام جنگ و یا همچون پیشکشی به مصرف میرسند.»
برافتادن شاهنشاهی هخامنشی: شناخت تمدن دوران هخامنشیان که تاًثیری بنیادین بر دورانهای بعد گذارده است، برای شناخت فرهنگ گریز ناپذیر میباشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ ماد دورانی طولانی پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرده، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جزه تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان اقوام و همان مردم، روندی راکه برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنه أی بسیار وسیع، آن را تا پایه بزرگ ترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، اعتبار بخشیدند.
مدت دوام شاهنشاهی هخامنشی، ۲۲۰ سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در اوایل عهد – موجب توسعه فلاحت، تامین تجارت و حتی تشویق تحقیقات علمی و جغرافیایی نیز بودهاست. مبانی اخلاقی این شاهنشاهی نیز به خصوص در عهد کسانی مانند کوروش و داریوش متضمن احترام به عقاید اقوام تابع و حمایت از ضعفا در مقابل اقویا بودهاست، از لحاظ تاریخی جالب توجهاست. بیانیه معروف کوروش در هنگام فتح بابل را، محققان یک نمونه از مبانی حقوق بشر در عهد باستان تلقی کرده اند.
هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از میلاد تا ۳۳۰ پیش از میلاد) بر بخش بزرگی از جهان شناخته شده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شمال شرقی افریقا فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی برافتاد.
منابع مآخذ: دودمان وحکومت های بعد از باستان.رشد و ویکی پدیا.
!توجه
کاپی و نقل مطالب از «اصالت»
صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !
کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت»
می باشد.
Copyright©2006Esalat