نورالدین همسنگـر
بـهـــــــار
آمد بهار و باغ تهی از جوانه است
پژمرده نخل سبز چمن هر کرانه است
کوچیده خیل شاد قناری زشهر ما
آواره هر دیاری پی آشیانه است
انبوه خار و خس شده این دشت آرزو
مارا ز بد حادثه اینها نشانه است
آمد بهار و داغ قساوت ز دل نچید
ز آن کوله بار یاس مدامم به شانه است
دگر نمی تپد دلی اینجا هوای عشق
این خانه غرق ناله ی خزن شبانه است
آمد بهار زخم دلی را دوا نکرد
سوزی از آن به سینه مادر زبانه است
بغض سکوت بال و پر افشانده این سرا
هر جا تهی ز طبل خوشی و ترانه است
بس کوچه گردی صدر مجالس گرفته جا
اهل هنر فتاده ز چشم زمانه است
پاییز چیده برگ نشاط از بهار ما
اینجا سخن ز فصل شگفتن فسانه است.
هالند- مارچ ۲۰۱۹
نورالدین همسنگر
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat