Fri Oct 18 2013 14:24:38
جامی در كودكی به همراه پدر خود به شهر هرات كه آن زمان جزو بزرگترین مراكز علوم اسلامی بود، رفت و علوم متداوله از قبیل دینی، ادبیات، تاریخ و . . . را فرا گرفت. جامی پس از سفرهای بسیار خود تا پایان عمر در هرات ماند. در این زمان زنده گی او رنگ و بوی فرهنگی اجتماعی داشت و به تدریس در مدرسه گوهرشاد بیگم و رسیده گی به مسائل خانقاه ها و حل و فصل مشكلات مردم مشغول بود. همچنین بسیاری از آثارش را در این زمان نوشت. جامی آموزشهای ابتدایی چون مقدمات صرف و نحو عربی و خواندن قرآن را در كودكی در جام گذراند. خانواده جامی تا پیش از سیزده سالگی او در جام زنده گی می كردند و حدود هشتصد و سی قمری به شهر هرات رفتند. كوچیدن به هرات نخستین سفر جامی است. پس از ورود به هرات درس و تحصیل خود را در مدرسه بازار خوش آغاز كرد. جامی در آموختن علوم استعداد و ذهن بسیار آماده ای داشته است. جامی پس از تحصیل در هرات، برای فراگیری بیشتر علوم، راهی سمرقند شد و در آنجا در محضر قاضی زاده رومی، كه از دانشمندان رصد خانه الغ بیگ بود، علومی چون نجوم و هیئت را آموخت.
نورالدین عبدالرحمن جامی ( ۸۱۷- ۸۹۸ ه. ق ) از استادان نظم نثر پارسی دری در قرن نهم هجری به شمار می رود و در شعر و عرصة عرفان نیز صاحب تالیفات و آثار معروف و گرانباری است: یکی از القاب وی؛ خاتم الشعرا؛ است اشعار جامی را متاثر از سعدی: حافظ و نظامی دانسته اند او در اشعارش به موضوعاتی چون آزادگی: شرافت انسانی و مردم زحمتکش پرداخته است. خود نیز به اختیار زنده گی ساده و بی تکلف معروف می باشد. آثاری نیز در ادبیات و عرفان از عربی به پارسی ترجمه نموده و شمار تالیفاتش رابیش از صد اثر برشمرده اند.
خاطرات کودکی: کانون زنده گی اولیه پدران جامی در قریه ی در هرات بوده است. احمد چون به حد رشد و بلوغ می رسد فتاوی محل را به او رجوع می کنند و پس از آنکه برای خود عائله تشکیل میدهد به جانب هرات عزیمت می کند: در روز ۲۲ شعبان ۸۱۷ هجری احمد صاحب فرزندی می شود که در غیبتش عمادالدین نام گذاری می کنند. مسافرت احمد پنج سال طول می کشد و در مراجعت همین که چشمش به دیدار پسر روشن می شود اورا ؛ نورالدین؛ می خواند و در باز گشت به هرات پسر همسفر پدر می گردد. خانواده جامی تا موقعی که در ولایت جام بودند بنام ؛ دشتی ؛ خوانده می شدند ولی پس از اینکه در شهرهرات رحل اقامت می افکنند: نورالدین ملقب به عبدالرحمن می شود و خود به جامی تخلص می کند و به همین نام شهرت می یابد. عبدالرحمن تا پیش از ۱۴ سالگی در جام نزد پدر آموزش دیده و از او صرف و نحو عربی را آموخت.
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی: جامی در پیرانه سری از محبوبیتی عام برخوردار بود و از هرات شبه قاره هند و آسیای صغیر ب ه او توجه بسیار می شد. نقدینه هایی که از سوی ملک التجارمحمود گاوان از هند و از سوی سلطان بایزید عثماانی از استانبول به دست جامی می رسید: اورا در ایام سالخورد ه گی و کهولت دست گیر بود.
تحصیلات رسمی و حرفه ای عبدالرحمن نوجوان اولین سفر خود را به همراه پدر به هرات انجام دادو در مدرسه نظامیه آنجا اقامت گزید هرات در آن سالها پایتخت هنر و ذوق و ادب خراسان و یکی از شهرهای پر رفت و آمد آن سامان بود. سلطان حسین بایقرا و وزیرش امیر علیشیر نوائی در آن شهر به تشویق و حمایت هنر مندان و صاحبان ذوق سرکرم بودند. جامی فنون ادبی و دانشهای شرعی و دینی را در آن شهر فرا گرفت و پس از آن به حکمت روی آورد. چندی بعد به سمرقند رفت و در آنجا مدتی به کسب دانش پرداخت. در همین دوره تحصیل به قوت حافظه و توانائی در بحث و استدلال شهرت یافت. در باز گشت به هرات به تصوف روی آورد و در خدمت سعدالدین کاشغری به طریقت نقشبندی در آمد. جامی آنچنان صاحب مرتبة معنوی گردید که سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوائی به دوستی بااو افتخار می کردند.
استادان و مربیان مولانا جنید اصولی ( در مدرسه نظامیه هرات): خواجه علی سمرقندی (در مدرسه نظامیه هرات): مولانا شهاب الدین جاجرمی قاضی زادةرومی (در سمرقند) مولانا سعدالدین کاشغری میر سید شریف جرجانی و خواجه عبیدالله احراردر ادوار مختلف نقش استاد و مربی جامی را بر عهده داشتند. لیکن جامی بیش از همه به پدر خود ارادت داشته و او را استاد واقعی خود می داند. هیچیک را در ذما حق استادی ثابت نیست و ما بحقیقت شاگرد پدر خودیم که زبان از وی آموختیم. ؛ همسر و فرزندان جامی پس از باز گشت از سمرقند به هرات در خدمت سعدالدین کاشغری به تلمذ پرداخت که این آشنایی سبب شد تا خواجة کلان پسر سعدالدین کاشغری: دختر خود را ازدواج وی در آورد. جامی در میانسالی شاید در پنجاه سالگی ازدواج کرده و با یک زن زیسته است. نتیجة این ازدواج چهار فرزند بود که فرزندان اول دوم و چهارم او در خوردسالی در گذشتند. فرزند دوم وی صفی الدین محمد نام داشت و یکسال بیشتر نزیست و پدر در مرگ او مرثیه ای سرود. پس از مرگ صفی الدین محمد در سال ۸۸۲ ه. ق / سومین فرزند جامی به دنیا آمد و پدر او را ضیاء الدین یوسف نامید که برای پدر ماند و پدر برای تربیت او آثاری چون بهارستان و الفوائد الضیائیه را نوشت. در سال ۸۹۱ ه. ق / چهارمین فرزند جامی به دنیا آمد که او را ظهیرالدین عیسی نامید، اما این فرزند نیز همانند فرزندان اول و دوم وی پس از چند هفته درگذشته است. دوره نبوغ فکری جامی از چهل سالگی به بعد بود. زیرا عمده تالیفات و آثار منظوم و منثورش در زمان سلطان حسین بایقرا و بر حسب تشویق شاگرد عالی مقامش: امیر نظام الدین علیشیرنوائی در بین سالهای ۸۷۴ تا ۸۸۹ ه. ق / صورت گرفته است.
زمان و علت فوت: جامی پس از هشتاد سال زنده گی در روز پنجشنبه ۱۸ محرم سال ۸۹۸ ه. ق / در وقت اذان صبح در هرات چشم جهان بینش را بست. و جنازه او را در مقبره استادش- سعدالدین کاشغری که در شمال غربی هرات واقع و معروف به ؛ تخت مزار ؛ است به خاک سپردند.
مشاغل و سمتهای مورد تصدی: توجه به امور لنگر خانة نورا که مبتنی بر رسیدگی به امور خانقاه و خانقاهیان بود تدریس در مدرسة گوهر شاد بیگم: و نیز رسیدگی به شکایات و مشکلات مردم از جمله اموری بود که در دهة ۸۸۸-۸۹۸ ه. ق به آن می پرداخت.
شاگردان: دولتشاه سمرقندی خواندمیر سلطان حسین بایقرا سام میرزای صفوی علی بن حسین کاشف سبزواری، رضی الدین عبدالغفور لاری، امیر نظام الدین علیشر نوائی نظام الدین باخرزی، متخلص به نظامی در دوره های مختلف زنده گانی جامی از شاگردان وی به شمار می روند.
آرا و گرایشهای خاص: جامی متکی بر اصول عقاید متکلمین اشاعره و فقهای شافعیه بوده و از طریق تصوف و عرفان منتسب به متصوفة نقشبندیة ماوراء النهر و خراسان است. جامی نصیحت گری بردل دوستان را چون دم صبح برای بوستان می داند. پند های او به سه گروه تقسیم می شود:
۱- اندرز به پادشاهان
۲- اندرز به پسرش- ضیاء الدین یوسف
۳- پندهای عالی او.
جامی قدر و قیمت امسان را به هنر و برتری سیرت می داند. وی در بسیاری از نوشته هایش اهمیت بزرگ علم و دتنش راچون کلید معرفت عرفانی قید نموده و علم را تاج سر هنرها: قفل گشای همة در ها: نظام دهندة عالم و شرف آدمی می داند و مردم را به پرداختن علم و دانش هدایت می کند. به نظر جامی: ادب و دانش و هنر برتای انسان از ضروری ترین صفتها است و آموزش آنها به فرزندان درجوانی لاز م است. جامی کتاب را چون یار غمگسار و استاد بی منت ستایش نموده و آنرا انیس کنج تنهایی و فروغ صبح دانایی دانسته است. او حکم قضا وقدر را تغییر نا پذیر می داند. جهان بینی و نظر یةدانش او: ایده آلیستی بوده و محدودیتهای صنفی: طبقاتی و عصر میانگی نیز به تنگ نظری او سبب شده اند. جامی اهالی عصرش را از یک نظر به دو گروه خاص و عام قسمت می کرد. خواص مردم تحصیل کرده در روزگار او از سیرتی سار گار برخوردار نبوده و بلکه پر از اندیشه های متناقض و متضاد بوده اند. جامی که در مثنوی، قصیده، غزل، ترکیب، ترجیع، قطعه، رباعی، مدیحه، مرثیه، منقبت، نعت سر آمد بوده است، از سنت فلسفه ستیزی و عقل گریزی دفاع نموده است.
چگونگی عرضه آثار: امیر علیشیر نوائی کتاب، خمسه المتحیرین، را بزبان ترکی جغتایی، بعد از مرگ جامی نگاشت و در آ نایتاد خود را در مقام شامخی تمجید نموده است. فخرالدین علی کاشفی چهل سال پس از وفات جامی در کتابی که بنام، لطائف الطوائف، تالیف نمود، از استاد جام حکایاتی نوشته است. رضی الدین عبدالغور لاری: شاگردجامی: توضیحاتی بر اشارات مشکل نفحات الا نس نوشت که به نام حاشیة نفحات الانس شهرت یافت. سپس لاری چون نفحات را فاقد شرح حال استادش می دید رساله ای در پی حاشیة نفحات پرداخت به نام تکملةنفحات: که متضمن احوال، اقوال و آثار جامی از کودکی تا ۸۹۸ ه. ق است. مقامات جامی توسط نظام الدین عبدالواسع با خرزی، متخلص به نظامی تالیف گشت که شاگرد جامی بوده و این اثر را دربار ةوی نوشته است. فخرالدین علی بن حسین واعظ کاشفی دراثر دیگر خود بنام، رشحات عین الحیات، از جامی به حیث عارف نقشبندی سخن رانده است. در مجالس العشاق تالیف امیر کمال الدین حسین گازرگاهی، نیز به احوال و سخنان عاشقانه جامی اشاره شده است. منبع دیگر بدایع الوقایع اثر زین الدین محمود واصفی است که دربارة جامی و همچنین استقبال ازبکان و اهالی ماوراءالنهر از آثار جامی گزارش دقیقی اراءه نموده است. در تحفة سامی تالیف سام میرزای صفوی نیز ترجمه حالی دقیق و مستند به تکمله لاری از جامی عرضه شده و گزیدای از اشعار او آمده است.
جامی به افتادگی و گشاده رویی معروف بود و با اینکه زندگی بسیار ساده داشت و هیچ گاه مدح زورمندان را نمی گفت، شاهان و امیران همواره به او ارادت می ورزیدند و خود را مرید او می دانستند. جانشینان الغ بیگ خصوصاً سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوایی تا آخر عمر او را محترم می داشتند و اوزون حسنآق قویونلو، سلطان محمّد فاتح پادشاه عثمانی و ملک الاشراف پادشاه مصر از ارادتمندان او بودند. . جامی سرانجام در سن ۸۱ سالگی در شهر هرات درگذشت. آرامگاه او در حال حاضر در شمال غربی شهر هرات واقع و زیارتگاه عام و خاص است. . .
جامی بدون شك تحت تاثیر بزرگان ماقبل خود بوده و از مطالعه سخنان وی به خوبی معلوم می شود كه تا چه پایه قوت طبع و كمال شاعری او مرهون مطالعه دواوین و آثار شاعران بزرگ می باشد. خود وی نام بعضی از اساتید شعر را با ادب و حرمت نام برده است. چنانكه غزلسرائی خویش را به اسلوب كمال خجندی منسوب داشته و در پایان یكی از غزلهای خود به آن اشاره كرده:
یافت كمالی سخنش تا گرفت
چاشنئی از سخنان كمال
و از خاقانی نیز در قصیده ای چنین یاد می كند.
سخن آن بود كز اول نهاد استاد خاقانی
به مهمانخانه گیتی پی دانشوران خوانش
و همچنین از نظامی و امیر خسرو دهلوی در مثنویات با حرمت نام برده و در قطعه ای كه تحول دوران شاعری خود را شرح داده روش مثنوی سرایی خویش را به این دو استاد منسوب داشته و گوید:
نظامی كه استاد این فن است
در این بزمگه شمع روشن وی است
زویرانه گنجه شد گنج سخن
رسانید گنج سخن را به پنج
چو خسرو به آن پنج هم پنجه شد
وز آن باز وی فكرتش رنجه شد
و همچنین از مولانا جلال الدین رومی نیز به احترام یاد كرده و به طور كلی در مثنویات از اساتیدی نظیر: فردوسی، خاقانی، انوری، عنصری، ظهیر فاریابی، كمال اصفهانی، سعدی، حافظ، كمال خجندی و بعضی دیگر از شعرا به احترام نام برده است. جامی در زنده گی خودانسانی بس متواضع و فروتن بوده بگونهای كه گاه غریبهها و افرادی كه وی را نمیشناختند او را از خادم خانه تشخیص نمیدادند. گرچه وی زندگی مرفهی داشت امام هیچ زمان درصدد ثروتاندوزی نبوده و هرگز برای تملق و مدح گویی حكام و امراء بدربار آنها نرفته است گرچه مقدار كمی مدح در اشعار وی یافت میشود اما اینها فقط در راستای قدردانی بوده اس نه چیزی به كف آوردن؛ چرا كه خود وی در آثار خود منت و منتكشی را از فروبردن دندان در فولاد بدتر می داند:
به دندان رخنه در فولاد کردن
به مژگان راه در خارا بریدن
به آتشدان فرورفتن نگونسار
به پلک دیده آتشپاره چیدن
به فرق سر نهادن صد شتر بار
زمشرق جانب مغرب دویدن
به نزد جامی آسانتر نماید
که بار منت دونان کشیدن
در رویدادهای زنده گی وی درج شده كه فقط برای قضاوت و گشودن مشكلی از كار مردم و رعیت به دربار می رفت.
در مورد تواضع و متانت وی آمده: جامی برای رسیدن به ثروت كوشش نمیكرد و چون از معتقدان وفادار نقشبندیه بود و گرایشی به تجمل گرایی نداشت، لباسی به تن می كرد كه آن را پلاس می خواند و گاه ناآشنایان او را از خادم خانه تشخیص نمی دادند او سرمایه خود را صرف ساختن مسجد و مدرسه و خانقاه، تامین رفاه شاگردان، نشر فرهنگ، كمك به نیازمندان و رفع نیازهای خانقاه میكرد، شواهد این امور را در نامههای او میتوان دید. و این خود بیانگر فرهیختگی و وارستگی وی میباشد. وی در طول عمر خود سفرهای كوتاهی به اطراف و اکناف من جمله به سمرقند و همدان داشتهاست ولی مهمترین سفر در طول زنده گی او سفر به خانه خدا بوده كه در ضمن این سفر مدتی را در عراق بسر برده و از جانب مردم بغداد مورد آزار و اذیت قرار گرفته است و روزی كه خواست آن سامان را ترك كند قصیده ای بخاطر رنجیده شدن از مردم عراق سرود:
بگشا ساقیا بلب شیر سر سبوی
و زخاطرم كدورت بغدادیان بشوی
و در پایان سرود:
جامی مقام راست روان نیست این زمین
برخیز تا نهیم بخاك حجاز روی
وی قبل از عزیمت به مكه به مدینه النبی رفته و به خدمت رسول مهربانی عرض ارادت و سلام نموده و بعد از پایان یافتن مناسك حج دوباره به بارگاه معشوق مدنی خود حضور یافت و از آنجا به دمشق و حلب رفته و از آن مسیر به تبریز بازگشت و مورد نوازش مردم و حكام آن دیار قرار گرفت و در نهایت به خاك اولیاء هرات بازگشت.
وی سالهای پایانی عمر خود را در هرات به تالیف و تصنیف اختصاص داد و تعداد زیادی از آثار خود را در همین سالها پدید آورد. یكی از نكات ملموس در زنده گی و افكار جامی چنانچه پیشتر گذشت، تصوف می باشد؛ وی در ابتدا دست ارادت بر دامان سعدالدین كاشغری گذاشت و بعد از وفات او در سلك مریدان وارادتمندان عبیدالله احرار درآمد، تا اینكه او نیز وفات نمود؛ وفات شیخ احرار بر جامی تاثیری بس بزرگ گذاشت بگونهای كه جامی رحلت وی را، از بین رفتن سایهای بزرگ از سر نقشبندی می دانست.
شاعری نیز یكی از ویژگیهای جامی بوده چنانچه كه وی در زمان تحصیل در هرات شعر نیز میسروده است نفیسی مینویسد: در جوانی پدرش از جام بهرات رفت با وی در آن شهر ساكن شد و در همان زمان بشاعری آغاز كرد.
وی چنان در شعر سرآمد شد كه او را لقب «خاتم الشعراء» لقب داده اند زیرا بر این باور اند كه بعد از جامی شاعری بدین بزرگی نیامده است.
هر چند جامی كمتر خود را به عنوان شاعر به عوام معرفی می كند اما دلباخته شاعری بوده، و به تعبیر خودش «در مبدأ فطرت استعداد شعر در جبلت» او نهاده و موجب شده تا همواره تعلق خاطری به شعر و شاعری داشته باشد و در سراسر عمر و در همه احوال مختلف از دوران شوریدگی جوانی، دوران كسب علم، ایام سیر و سلوك در سفرها در دوران گوشهنشینی و میان سالگی از كار شاعری بدور نباشد. در كتب آمده كه وی اشعار خود را در طول زندگی سه مرتبه جمع آوری كرده است درالذریعه الی التصانیف الشیعه آمده: انه جمع اشعاره بنفسه ثلاث مرات: الاولی فی سنه (۸۸۴) الثانیه ما اضافه الی دیوانه فی (۸۸۵) . . . و الثالث مرة جمع اشعاره فی ( هشتصدوهشتادونو ) و فرقها ثلاثة اقسام: القسم الاول اشعاره القدیمه سماها « فاتحة الشباب «القسم الثانی سماها «وسط العقد» و الثالث اشعاره الاخیره سماها «خاتمة الحیاة».
یکی از وجه تمایزات طریقه نقشبندیه با سایر مسلک های عرفانی توجه آنها به کتاب و تالیفات میباشد.
جامی نیز که یکی از رهبران و سرٱمدان نقشبندی میباشد درعلوم مختلفه بالاخص تصوف قلم زنیهای زیادی نموده است. مایل هروی در مورد تعداد آثار جامی مینویسد: نگارشهای جامی از کوتاه و بلند نظم و نثر و اصیل و مسلمالصدور و منسوب بیش از پنجاه عنوان است. نفیسی نیز در بیوگرافی جامی هفتاد و هفت اثر برای جامی ذکر می کند که بعضی از آنها عبارتند از: سلسله الذهب، هفت اورنگ، بهارستان، تاریخ صوفیان و تحقیق مذهب آنان، اربعین، ارشادیه، فوائد الضیائیه، شرح مفتاح الغیب صدرالدین قونیوی، منظوم و منثور و
جامی پس از باز گشت از سمرقند به هرات در خدمت سعدالدین كاشغری به تلمذ پرداخت: كه این آشنایی سبب شد تا خواجه كلان: پسر سعدالدین كاشغری: دختر خود را ازدواج وی در آورد. جامی در میانسالی شاید در پنجاه سالگی ازدواج كرده و با یك زن زیسته است. نتیجه این ازدواج چهار فرزند بودكه فرزندهای اول: دوم و چهارم او در خردسالی در گذشتند. فرزند دوم وی صفی الدین محمد نام داشت و یكسال بیشتر نزیست و پدر در مرگ او مرثیه ای سرود. پس از مرگ صفی الدین محمد: در سال ۸۸۲ ه. ق / سومین فرزند جامی به دنیا آمد و پدر او را ضیاء الدین یوسف نامید: كه برای پدر ماند و پدر برای تربیت او آثاری چون بهارستان و الفوائدالضیائیه را نوشت. در سال ۸۹۱ ه. ق / چهارمین فرزند جامی به دنیا آمد كه او را ظهیرالدین عیسی نامید اما این فرزند نیز همانند فرزندان اول و دوم وی پس از چند هفته درگذشته است. دوره نبوغ فكری جامی از چهل سالگی به بعد بود. زیرا عمده تالیفات و آثار منظوم و منثورش در زمان سلطان حسین بایقرا و بر حسب تشویق شاگرد عالی مقامش: امیر نظام الدین علیشیرنوائی در بین سالهای ۸۷۴ تا ۸۸۹ ه. ق / صورت گرفته است.
جامی پس از هشتاد سال زندگی در روز پنجشنبه هجده محرم سال ۸۹۸ ه. ق /در وقت اذان صبح در هرات چشم جهان بینش را بست. و جنازه او را در مقبره بزرگانش: سعدالدین كاشغری: كه در شمال غربی هرات واقع و معروف به؛ تخت مزار ؛ است به خاك سپردند.
توجه به امور لنگر خانه نورا كه مبتنی بر رسیدگی به امور خانقاه و خانقاهیان بود : تدریس در مدرسه گوهرشادبیگم: و نیز رسیدگی به شكایات و مشكلات مردم از جمله اموری بود كه در دهه ۸۸۸-۸۹۸ ه. ق/ به آن می پرداخت.
بهارستان: جامی به زبان عربی تسلط کامل داشت و آثار بسیاری از شاعران عرب را بزبان پارسی دری در آورده است. اشعار وی حکایت از علم و اطلاع کاملش در صرف و نحو عربی، نمطق، حکمت مشائی، حکمت اشراق حکمت طبیعی حکمت ریاضی، علم فقه و اصول علم حدیث و علم هیئت دارد. جامی در سرودن مثنوی غزل و قصیده تبحر داشت و نام استادان سخن را با احترام و تجلیل بسیار ذکر می نمود. جامی استادی حکیم خاقانی را در قصیده سرایی می ستاید و در غزلسرایی طرز و سلوب کمال خجندی را اختیار می کند. مثنوی سرایی خودرا مدیون حکیم نظامی و امیر خسرو دهلوی دانسته است. او همچنین از رودکی معزی، انوری، سعدی، سنایی، ظهیر فاریابی و سلمان ساوجی تعریف و تمجید کرده و از نبوغ و عظمت فکر عارف بزرگ مولانا سخن گفته است. آثار جامی در شبه قاره هند -کشورهای آسیای مرکزی و دنیای غرب لویژه در ادبیات ادبیات انگلیسی، آلمانی و فرانسوی شناخته شده و مقبولیت خاصی داشته است. تعداد تالیفات جامی را به اختلاف ۴۷: ۵۴ و ۹۹ عنوان و یا جلد ذکر نموده اند- ارقام دیگری نیز در سام میرزای صفوی در تحفه سامی (۴۵عنوان) و عبدالغفور لاری (۴۸ عنوان) نیز ثبت شده است و حتی آن را بیش از صد اثر نیز دانسته اند.
منشآت جامی: جامی این اثر به تقلید از گلستان سعدی به رشتةتحریر در آورد. و در آن ضمن اشاره به عظمت شعر و شاعری: شاعران متملق و چاپلوس را سرزنش می کند. جامی در این اثر به تربیت فرزندش اهمیت بسیاری داده است.
در تالیف این اثر شیوه های مختلف ادبی بکار رفته و در آن به فراخور حال اشعاری آمده است، بطور کلی در این نامه ها جانب ایجاز و اختصار رعایت شده و در مورد اوضاع اجتماعی اقتصادی و فرهنگی خراسان و ماوراء النهر در قرن نهم هجری اطلاعات گرانبهایی عرضه شده است.
دیوان اشعار: این اثر به مناسبت سه دوره مشخص حیات جامی به سه بخش ۱- فاتحه الکتاب (آغاز جوانی ) ۲-واسطه العقد به معنی مهرةمیانی گردن بند و کنایه از دوره کمال و میانسالی ۳- خاتمه الکتاب (پایان زنده گی) تقسیم شده است. این سه بخش مشتمل است بر قصاید قطعات- غزلها و رباعیات. جامی در تقسیم دیوان خود به این سه قسمت به امیر خسرو دهلوی نظر داشته است. این دیوان در حدود هشت هزار و هفتصد و پنجاه بیت دارد.
مثنوی هفت اورنگ یا سبعه جامی: این اثر به تقلید از خمسه نظامی نوشته شده و شامل سلسله الذهب: سلامان و ابسال، تحفه الاحرار، سبحه الابرار، خرد نامه اسکندری، لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا می باشد. سلسله الذهب به ذکر حقایق عرفانی می پردازد. در مثنوی سلامان و ابسال جامی نشان می دهد که چون فرزند زمان خود به قوة نصیحت و گفتار خویش، که آنرا لشکر می نامد، باوری بزرگ دارد. جامی در مثنوی تحفه الاحرار ضمن اینکه شاعران متملق و چاپلوس را سرزنش می کند و به فرزند خود خواجه ضیاء الدین توصیه کرده است که هرگز گرد فن شعر و شاعری نگردد. این اثر دربارة پند و نصیحت همراه با حکایات و تمثیهای زیاداست. جامی در سبحه الابرار اشعاری در خصوص گفتگوی پیرزال و پیامبر اسلام سروده و به ذکر مراحل سلوک و تربیت نفس می پردازد. خرد نامة اسکندری در ذکر موعظه و نصیحت از زبان فیلسوفان یونانی است. لیلی و مجنون داستان معروفی است که نظامی هم به نظم در آورده است. مثنوی یوسف و زلیخا: نظم داستان مشهور یوسف و زلیخا می باشد که مختصر آن در قرآن هم آمده است. مجموعه کامل هفت اورنگ درموسسه اسمیت سونیان، درواشنگتن دی. سی ایالات متحده آمریکا نگهداری می شود. هفت اورنگ یکی از آثار منظوم جامی است که از هفت بخش تشکیل شدهاست:
- مثنوی سلسلةالذهب در مسایل دینی و اخلاقی همراه با قصص گوناگون که به نام سلطان حسین بایقرا سروده شدهاست. سلامان و ابسال که داستانی است عاشقانه و عرفانی از منابع یونانی و پیش از جامی، سیناپور و دیگران آن را تصنیف کردهاند.
- تحفةالاحرار مثنوی عرفانی و دینی است به نام خواجه ناصرالدین نقشبندی.
- سبحةالابرار نیز در تصوف و مسایل اخلاقی همراه با تمثیلات بسیار است.
- یوسف و زلیخا که بهترین مثنویهای جامی و به نام سلطان حسین است.
- لیلی و مجنون که روایتی از داستان لیلی و مجنون است.
- خردنامه اسکندری در حکمت و مسایل فلسفی.
هر هفت منظومهٔ یادشده، در قالب مثنوی سروده شدهاند، قالبی مناسب روایت داستانهای حماسی، تاریخی، عاشقانه و اندرزگونه. سه منظومه از این میان، عاشقانههای تمثیلی است، مشتمل بر یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون و سلامان و آبسال. مثنویهای سلسلةالذهب، سبحةالابرار و تحفةالاحرار راوی داستانهایی آموزندهاند، و اسکندرنامه یا خردنامهٔ اسکندری منظومهایست حماسی و آموزنده.
منابع: دائرة المعارف زرین، جلد پنجم /فرهنگ معین، لغت نامه دهخدا، زندگینامه شاعران / تالیف لیلاصوفی، دانشنامه رشدوپژوهشهای نویسنده.
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat