دوشنبه، ۲۹ جون ۲۰۱۵
امین الله مفکر امینی 2015-28-04
نجوا با خدا
نـدانم خدایا، ترا مــــنزل درکجاستکه بربساط زمینت هــزاران خداست
بنده گانت غرفـــه بخون گشته هرجا
هرمذهب ودین، خدا گشته اینجاست
بی اثــــر گشته آهی مظلومان زمین
مــــگر کشت وکشتاراینــجا مباحست
سکوتت را، بطلان خدایی ات کننـــد
که دست قاتلان ومفسدین تـــوانا ست
زخون مظلومان، لاله شــد داغ بد ل
مگردلی توهم عاری زمهروصفاست
هرجرم و گناهی، ندارد داد رسـی ها
مــگر خدایان زمین بالاتر ز خـداست
بنگرحال بنده گان، مگر کرو کور ی
غلط کردم این کفرکی بر تو رواسـت
خموشی ها نباشد، نشان ز بـی خدایی
که دست کیفرگذارحــق توبیصدا ست
کشت وکتشاراست، کــــارما بنده گان
پیوند هرجرم وخطا، برتــو گنا هست
آفریدی زمین ات ، چـــون بهشتی بما
که این لطف وکرم، نشان داد خداست
ما خودنمودیم، جهنم این بهشـت خود
سراسر تقصیر وکــوتاهی ها زماست
ندا آمد ز دل آسمانها کــــــه ای غافل
خموشی ما،کی نشان پرده پوشیهاست
ما کیفرگذاریم، عاصی را هرکه است
که رحیم ،غفوروهم قهـــارنام ما ست
هر ذره خوب وبد تول شـود برترازو
این ترازو نه ترازوی بنـــــــده هاست
دهیم سزای هرخوب وبد، بدیدحق بین
که نشان خدایی ما همـین عدل ماست
مفکر برخود آمد، و گـــفت حقا که است
بدانید کج روان، که گفتارحــــق بجاست
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat