5/8/2007

نقش ادبيات در جامعه انسانی

}پژوهش  -زيميرو اسکاري{

)بخش دوازدهم)

داستان کوتاه

قرن اخیر، قرن غلبه جهانی داستان کوتاه بر دیگر انواع ادبی است. انسان دیگر آن ذوق و فراغت را ندارد که رمانهای بلند چند جلدی بخواند؛ از این رو با مطالعه داستان کوتاه گویی خود را تسکین می دهد.  زندگی را و خود را و در آیینه داستان کوتاه می جوید.  داستان کوتاه را می توان از نظر شخصیتها، نوع بیان داستان و کوتاهی و بلندی آن مورد برسی قرار داد.  در "رمان" اغلب مجموعه زندگی شخصیتی تجسم می یابد و اشخاص یا شخص مهم داستان در طول زمانی که داستان آن را در بر می گیرد پرورده می شود، ولی در داستان کوتاه چنین فرصتی وجود ندارد.  در داستان کوتاه شخصیت قبلاً تکوین یافته است و پیش چشم خواننده ی منتظر، در گیرودار کاری است که به اوج و لحظه حساس و بحرانی خود رسیده یا در جریان کاری است که قبلاً وقوع یافته اما به نتیجه نرسیده است.  نویسنده در داستان کوتاه، برشی می زند به زندگی قهرمان داستان و نقطه ای از آن را که باید به مرحله حساسی برسد انتخاب می کند.

 در حالی که در رمان قسمتی یا تمام دوره زندگی قهرمانان در پیش چشم خواننده است و چشم انداز وسیع تر و گسترده تری از زندگی شخصیتها را نشان می دهد.  داستان کوتاه مثل دریچه یا دریچه هایی است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی، برای مدت کوتاهی باز می شود و به خواننده فقط امکان می دهد که از این دریچه ها به اتفاقاتی که در حال وقوع است نگاه کند.  شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می دهد و کمتر گسترش و تحول می یابد.

 "ادگار آلن پو" نویسنده آمریکایی می گوید:  "داستان کوتاه قطعه ای تخیلی است که حادثه واحدی را، خواه مادی باشد و خواه معنوی، مورد بحث قرار دهد.

 این قطعه تخیلی بدیع باید بدرخشد، خواننده را به هیجان بیارود، یا در او اثر گذارد باید از نقطه ظهور تا پایان داستان در خط صاف و همواری حرکت کند."  "داستان کوتاه" باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. "ادگار آلن پو" در این مورد نیز گفته است:  "داستان کوتاه" روایتی است که بتوان آن را در یک نشست (بین نیم ساعت تا دو ساعت) خواند. همه جزئیات آن باید پیرامون یک موضوع باشد و یک اثر را القاء کند، یک اثر واحد را.  در داستان کوتاه تعداد شخصیتها محدود است. فضای کافی برای تجزیه و تحلیل های مفصل و پرداختن به امور جزئی در تکامل شخصیتها وجود ندارد و معمولاً نمی توان در آن تحول و تکامل دقیق اوضاع و احوال اجتماعی بررسی کرد. حادثه اصلی به نحوی انتخاب می شود که هر چه بیشتر شخصیت قهرمان را تبیین کند و حوادث فرعی باید همه در جهت کمک به این وضع باشند. البته بسیاری از داستاهای کوتاه خوب هم هست که در آن این قوانین رعایت نشده است.

 داستان کوتاه ممکن است خیلی کوتاه باشد و مثلا حدود 500 کلمه بیشتر نداشته باشد.  در غرب "داستان کوتاه" به معنی امروزی در قرن نوزده شکل گرفت و اولین کسی که به صورت جدی بدان پرداخت "ادگار آلن پو" است. ادگان آلن پو علاوه بر نوشتن داستانهای کوتاه از نظر تئوری هم مطالبی در مورد آن نوشته است و داستان کوتاه را به عنوان یک نوع ادبی مطرح کرده است. بزرگترین نویسندگان اروپایی و آمریکایی که در زمینه داستان کوتاه نام و آوازه پیدا کرده اند عبارتند از: گوگول، گی دوموپاسان، آنتوان چخوف، کاترین منسفیلد، شرود اندرسن، اوهنری، ارنست همینگوی، کنراد، کیپلینگ و سالینجر.

فابل

فابل به معنای قصه و حکایت است و از کلمه لاتین Fabula آمده است و در ادبیات جهانی به آن دسته از قصه ها و افسانه های کوتاه منثور یا منظوم گفته می شود که از زبان حیوانات گفته شده باشد.

در بیشتر فابل ها مطالبی اخلاقی بیان می شود و داستان با اندرزی حکیمانه پایان می پذیرد.

اینگونه قصه ها اغلب از تخیل سرچشمه می گیرد.

فابل شامل دو قسمت است: "جنبه سمبولیک نمایشی" و " جنبه عبرت آموزی" یا نتیجه گیری اخلاقی. بعضی فابل ها را به سه دسته تقسیم کرده اند: نظری، اخلاقی و جبری.  فابل های نظری جنبه و شکل تعلیماتی و فهمیدنی دارد و نمود طبیعی آنها نمایشگر قانون و نظم جهانی است.  فابل های اخلاقی شامل مضامین و مطالبی برای شیوه زندگی و خواست های آدمی و اخلاقیات است که باعث می شود دیدی نسبتاً وسیع به نمودهای طبیعی و امور عینی پیدا کنیم که منتهی به سعادت و شادکامی همه مخلوقات زنده می شود و قوانینی که برای این سعادت لازم است بوسیله خالق فراهم گردیده است.  

در فابل های جبری (تقدیری) یک سلسله از وقایع رخ می دهد که دفع و رفع آنها از قدرت موجود جاندار خارج است و یک قدرت مافوق این مقدرات را بر موجودات تحمیل می کند، بی آنکه موجود محکوم بتواند برای فرار از پایان شوم سرنوشت خویش کاری بکندبعضی وقت ها هم یا چون مرتکب خلافی گشته -گر چه به حکم غریزه بوده- ولی کیفر آن را خواهد دید.  مثلاً عقابی تکه گوشتی را از محرابی می رباید و خدایان آشیانه اش را با آتش غیبی می سوزانند و همه جوجه های کوچک و پر در نیاورده اش شکار جانورانی می شوند که او جوجه ها و بچه های کوچک آنها را دزدیده بود.  فابل در تمدن های باستانی حتی نزد اقوام ابتدایی وجود داشته ولی بسیاری از آنها از میان رفته است.  یکی از سرزمین هایی که شاید در آن بیش از همه نقاط عالم فابل وجود داشته و هنوز بسیاری از آنها به صورت مکتوب در نیامده است، قاره آفریقاست که بیش از 250000 قصه، "فابل"، افسانه و تمثیل دارد و مقدار فراوانی از این انبوه حکایات و منظومه ها فابل می باشد.

فابل در هندوستان

منشاء غالب فابل های اروپایی را می توان از مشرق زمین مخصوصاً از هندوستان دانست.  کتاب کلیله و دمنه از بهترین فابل های موجود بشمار می رود.  در زبان سانسکریت به آن "دانتا کاثا" و "کالپتیا کاثا" گفته می شود که به معنی افسانه است و به احتمال خیلی ضعیف کلیله و دمنه که نام دو شغال است از این دو کلمه سانسکریت است گرفته شده است و امروزه به کتاب کلیله و دمنه یا پنجاتترا (یعنی پنج باب یا پنج قصه) مشهور است.  کتاب کلیله و دمنه بوسیله برزویه طبیب از زبان هندی به زبان پهلوی در روزگار انوشیروان ترجمه شد و در اوایل دوره اسلامی عبداله ابن مقفع آن را به زبان عربی ترجمه کرد. ظاهراً از روی این ترجمه رودکی آن را به رشته نظم در آورد و در قرن ششم هجری ابوالمعالی نصراله منشی آن را به زبان پارسی ترجمه کرد و مقادیری حدیث و شعر و غیره بدان افزود.  کتاب کلیله و دمنه از متن اصلی یا عربی به زبانهای اروپایی نیز راه یافته است.  کتاب کلیله و دمنه بنا به قول نصراله منشی مشتمل بر شانزده باب بوده که ده باب آن را به هندیان نسبت داده اند و شش باب بقیه را ایرانیان بدان افزودند.

فابل در یونان باستان

ظاهراً قدیمی ترین فابل های موجود مربوط به یونانیان و متعلق به قرن های هفتم و هشتم قبل از میلاد است.  بیشتر این فابل ها از شخصی به نام ایزوپ نقل شده است (ایزوپ شخصی افسانه ای مانند لقمان است). او مردی الکن، گوژپشت و زشترو اما دانا و فرزانه از مردم یونان بود.  بعدها یعنی سیصد سال قبل از میلاد شخصی بنام فالریوس فابل های ایزوپ را جمع آوری کرد و در قرن اول پیش از میلاد فدروس نویسنده رومی مقداری از آنها را به رشته نظم در آورد و در نتیجه فابل های ایزوپ به زبان لاتین راه یافت.

نشانه ها در فابل

در فابل هر یک از جانوران نمونه و سمبلی از یک تیپ اجتماعی یا اخلاقی هستند.  مثلاً در کلیله و دمنه "شیر" مظهر شاهان و حاکمان است.  در منطق الطیر عطار "هدهد" سمبل رهبر و مرشد است و "سیمرغ" مظهر خداست.  "بلبل" نمونه ی مردم خوشگذران، "طوطی" مظهر زاهدان و ظاهربینان و "طاووس" هم نشان دهنده ی مردمی است که تکالیف را فقط برای رسیدن به بهشت انجام می دهند.  در نمونه ی زیر از "منطق الطیر عطار"، "بوتیمار" (نام نوعی پرنده) نشان دهنده ی افراد خسیس است که با داشتن مکانات، نمی توانند از زندگی بهره ای ببرند.

پس درآمد زود بوتیمار پیش ------- گفت ای مرغان من و تیمار خویش

بر لب دریاست خوشتر جای من------- نشنود هرگز کسی آوای من

از کم آزاری من هرگز دمی------- کس نیازارد ز من در عالمی

بر لب دریا نشینم دردمند------- دایما اندوهگین و مستمند

ز آرزوی آب، دل پر خون کنم------- چون دریغ آید، نجوشم چون کنم

چون نیم من اهل دریا، ای عجب ------- بر لب دریا به بمیرم خشک لب

گرچه دریا می‌زند صد گونه جوش------- من نیارم کرد از و یک قطره نوش

گر ز دریا کم شود یک قطره آب ------- ز آتش غیرت دلم گردد کباب

چون منی را عشق دریا بس بود------- در سرم این شیوه سودا بس بود

جز غم دریا نخواهم این زمان------- تاب سیمرغم نباشد الامان

آنکه او را قطره‌ی آبست اصل------- کی تواند یافت از سیمرغ وصل.

   www.esalat.org