دوشنبه، ۲۶ نومبر ۲۰۰۷

نقش ادبيات در جامعه انسانی

}پژوهش  -زيميرو اسکاری{

)بخش بيست و چهارم)

سرگذشت موسيقی

 

پيش از شروع بايد تعريفي از فلسفه داشته باشيم. فلسفه يعنی حکمت؛تفکر وتعمق وتفنن در مسا ئل علميه؛علمی که در مبادی وحقايق اشياء وعلل وجود آ نها بحث ميکند(فرهنگ عميد) اما چيزی که در فرهنگهای لغت در مقابل کلمه فلسفه نوشته شده نه تنها تعريف دقيق و جامعی نيست بلکه در پا ره ای موارد خطا ميباشد.بهترين تعريف را سقراط وفيثاغورث ارائه نموده اند. فيثاغورث نخستين کسی بود که از کلمهءفلسفه به عنوان معادل برای دوستداری حکمت وجستجوی آن استفاده کرد .پس فلسفه به معنای حکمت نيست بلکه راهکاريست برای دستيابی به حکمت. در حقيقت فلسفه هما نند لينک عمل ميکند.حال بايد بدانيم هدف تز فلسفه دستيابی به چيست؟ حکمت يا (ودا ؛ ويديا؛ سوفيا) به معنای خرد مقدس و روشن بينی حقيقی و نوعی بينايی وبصيرت درونی است.ولی راه فلسفه برای رسيدن به آن بينش؛ راهی منطقي و بر پايهءعقلانيت واصول کليشه ای نيست بلکه از نوعی تحليل موسوم به غير منطقی(ANALOGIQUE) بهره ميگيرد. همهءما تأثير موسيقی بر تمام شئون زندگی را بارها تجربه کرده ايم.

از آن هنگام که در شکم مادر جنينی بيش نبوديم و آرامبخشمان ريتم ضربان قلب او وزمزمه های مبهمی بودکه بر لب داشت؛ هنگاميکه باشنيدن هر صدای موزونی به دست افشانی وپايکوبي ونی نای نایمی پرداختيم يا آن قصه های به شعر در آمدهء مصور؛يازمانی که الفبای زبان مادريمان را مياموختيم اسمش ميم صداش... و هنگاميکه ...انسان از ديرباز به تأثير موسيقی در تهييج وغلو وقايع يا بالعکس پی برده بود.در تمام تحرکات ؛ جنگها و انقلابات بشری موسيقی نقش بسياربزرگی را ايفاء نموده است.

البته اين خدمات ياضربات متقابل بوده .به همين صورت انقلابات و دگرگونيهای اجتماعی؛صنعتي و سياسی نيزاثرات به سزايی(چه پيش برنده چه پس برنده) در موسيقی داشته اند. صد البته اين اثرات در آن واحد بدون تقدم و تأخرصورت پذيرفته (همانند قضيهء اول مرغ بوده يا اول تخم مرغ) يعنی درست همان زمانيکه موسيقی بر تحولات تأثير گذاشت؛تحولات هم در حال تأثير بر موسيقی بوده است چه بسا موسيقی هم به عنوان يکی از شئونات هر اجتماعی نمی تواند از دگرگونی مستثنی بماند. تأثيری که انقلاب صنعتی بر موسيقی غرب گذاشت يا انقلاب فرانسه وروسيه؛حملهءاعراب به خراسان ويا تهاجم مسلمانان به اسپانيا؛جنگ جهانی اول و دوم؛جنگ ويتنام(اوج گرفتن ROCK& ROLL) و نقش متقابل موسيقی و دگرگونيهای فرهنگی-اجتماعی . موسيقی زبان مشترک تمام موجودات جهان هستی است.

موسيقی موضوعی و سمفونيك

 

ليست اهنگساز قرن 19 ميلادي و شهروندهنگری به گفته بسياري از هنرمندان و موسيقي شناسان از مهمترين شخصيتهاي موسيقي رومانتيك در قرن گذشته شمرده ميشود . او هم عصر اهنگسازان بزرگي چون فيليپ مندلسون و ريچارد واگنر و شوپن و جوزپه وردي بوده است. ليست در دوران زندگي هنري خود اثار متعددي نوشت كه بخش اعظم ان به ساز مورد علاقه او يعني پيانو اختصاص داشت .اما او در زمينه هاي ديگر موسيقي همچون موسيقي اركستر و اوازي و مذهبي نيز دست داشت . فعاليت ليست به عنوان رهبر اركستر سبب شد كه در زمينه تنظيم سمفوني به مهارت و پختگي برسد اثار نهايي ليست چندان مورد توجه معاصرانش قرار نگرفتند و ايندگان ان اثار را ضعف در نيروي خلاقيت پنداشتند اما مطالعات و پژوهشهاي جديد نشان دادند كه ليست در برخي از اثار نهايي خود از سبكهايي مانند امپرسيونيسم و اكسپرسيونيسم در موسيقي بهره برده است و اهنگسازاني چون :

اسپيتانا و سنسان و برودين و اشترواس كوششهاي او در زمينه پوئم سمفونيك ادامه دادند اما نكته اي كه بيش از هر چيز اهميت دارد مطالعات و تحقيقاتي است كه ليست درباره گسترش هارموني و توناليته انجام داده است و بدين ترتيب زمينه را براي تحول بياني اهنگسازان عصر حاضر به ويژه بلابارتوك اماده ساخت . شوق و علاقه اي كه فرانس ليست به مو سيقي سمفونيك ابراز ميداشت كمتر از علاقه او به پيانو نبود گفته ميشود ليست مبتكر موسيقي موضوعي و پوئم سمفونيك است و البته اين مسئله بايد دقيق تر بررسي شود واژه موسيقي موضوعي مسئله زيباشناختي را بيان ميكند در حالي كه عبارت موسيقي پوئم سمفونيك گونه اي از شكل موسيقايي را به عبارت ديگر پوئم سمفونيك در حيطه موسيقي موضوعي است و ميتوان گفت كه در ابتدا موسيقي موضوعي بوده است . موسيقي موضوعي اختراع ليست نبوده است و قرنها قبل وجود داشته است . نيازي نيست كه به يونان باستان بازگرديم و اشعار و ترانه هايي را اشاره كنيم كه جنگ بين اپولون و اژده ها را شرح ميدهند و در هر دوره تاريخي وجود داشته است .

موسيقي موضوعي را به دليل تعدد مسائلي كه در اساخت ان وارد ميشوند نميتوان به اين سادگي تعريف كرد اما به نظر ميرسد كه تعريف سنجيده كالبو كورسي ارائه داده حق مطلب را بيان كند : موسيقي موضوعي واقعي موسيقي است تقليدي و توصيفي ساختار ان تحت تاثير ترتيب جايگزين موضوعها و بسط تمها و رنگهاي داده هاي شاعرانه يا روايتي به عنوان برنامه انتخاب شده .بدين ترتيب ميتوان طيف گسترده اي از موسيقي موضوعي كاملا محسوس كه كوچكترين صدا را تقليد كرده تا موسيقي موضوعي صرفا ذهني همراه با نمادها و يا همان موسيقي امپرسيونيستي را مشاهده نمود .

 پوئم سمفونيك همراه با تنوع و گوناگونيش در حقيقت يك شعر براي اركستر است كه پوئم به معناي شعر است . پيش از فرانك ليست پوئم سمفونيك به صورت اوازي نامحسوس وجود داشته اما اين فرانك ليست بود كه نه تنها ان را به كاملترين شكل خود رساند بلكه اصول نظري ان را نيز مدون ساخت . البته نبايد اين نكته را فراموش كنيم كه در اين برهه نظراتي كه در اثار هكتور برليوز برگرفته شده بودند بسيار موثر واقع شدند و ليست ان را ادامه داد و به كمال رساند . ادوا رد هاگروپ در 15 جون 1843 در برگن متولد شد. وي به تشويق اله بول نوازنده برجسته ويلن براي تحصيل موسيقي به كنسرواتور لايپزيك رفت و در آنجا به آثار مندلسون و بويژه شوبرت بسيار علاقمند شد. وي در سال 1862 به ناروی بازگشت. اما پس از مدت كوتاهي به كوپنهاگن، پايتخت فرهنگي اسكانديناوي رفت و در محافل فرهنگي و هنري دنمارك با آهنگساز نامدار دنماركي «نيلز گاده» و نيز ادبياتي همچون هانس كريستين اندرسن آشنا شد. پس از چندي وي به تشويق آهنگساز جوان ناروي «ريكارد نوردراك» در جهت شكل‌گيري رپرتواري اسكانديناويايي تلاش كرد. وي همچون ديگر آهنگسازان ملي‌گراي دوران رومانتيك به تدريج تلاش كرد تا سبك موسيقايي خاصي بر اساس ويژگيهايي ملي براي خويش بيابد و از سلطه موسيقي آلمان و حتا دنمارك رهايي يابد.

بنابراين پس از مرگ دوستش به ناروی بازگشت و با حمايت‌هاي مالي دولت ناروی و حمايت‌هاي معنوي اله بول و هنريك ايبسن آثار ارزشمندي را تصنيف كرد. وي علاوه بر آهنگسازي، به نوازندگي پيانو، همراهي و رهبري آثار خويش نيز مي‌پرداخت. گريگ در 4 سپتامبر 1907 در برگن موطن خويش درگذشت.

تاثيرموسيقي آفريقا، برموسيقي اروپا

طبق گفته‌ي تاريخ نويسان، موسيقي آفريقايي بر روي آنچه كه اكنون به موسيقي جاز مشهور است، آنچنان تاثير گذاشته است كه باادغام اين دو موسيقي تنها شمار اندكي از موسيقي اصيل آفريقايي‌ها باقيمانده است. روزنامه‌ي اينديپندنت با بيان اين مطلب در گزارشي آورد: صداي نت‌هاي طبل‌هاي برده‌ها در نيو اورلئان، اروپاييان را به خلق آواهايي از سازهاي برنجي هدايت كرد. به اين ترتيب قبل از اين كه انسان چيزي درباره‌ي آلت موسيقي بداند، برده‌ها در رقص هاي پولكا (نوعي رقص قديمي) و گاووت خود، نت‌هايي شبيه به نت‌هاي توليد شده از آلت‌هاي موسيقي جاز را توليد مي‌كردند.
ا ين روزنامه‌ در ادامه آورد: اساس موزون موسيقي جديد ممكن است از آفريقا يا فرهنگ برده‌هاي آفريقايي نشات گرفته باشد؛ اما روساخت ملودي و هارموني به آمريكا و اروپا تعلق دارد. بيل فرسيال 52 ساله كه شايد مهمترين آهنگساز موسيقي جاز نسلش باشد، در اين باره گفت: موسيقي جاز اساس اصلاح شده‌يي از موسيقي آفريقا است. وي افزود: موسيقي آفريقا بسيار پيشرفته‌ است و سطوح اين موسيقي بسيار پيچيده است. انسان هر چه بيشتر درباره‌ي اين موسيقي تحقيق كند، بيشتر گيج و مبهوت مي‌شود. آيا اين بدان معناست كه زبان موسيقايي اين ملت متفاوت است. خير چنين نيست. موسيقي نوعي از يك زبان بزرگ است.

در موسيقي ما قادريم تمام سبك‌ها را با هم ادغام كنيم. وي در طول دوران حرفه‌يي 30 ساله‌اش، موسيقي راك و كلاسيك را با ساير موسيقي‌ها ادغام كرده است. طي ساليان متمادي، مردم شناسان و تاريخ نويسان درصدد بودند نام نوازندگان موسيقي بلوز (موسيقي سياه پوستان) را در كنار اسامي ستاره‌هاي موسيقي فولكلور بگذارند؛ اما بررسي سير تاريخي نوازندگان عصر جديد موسيقي بلوز نشان مي‌دهد كه مهمترين نوازندگان اين موسيقي، ستاره‌هاي پاپ هستند كه پيرو موسيقي سياه پوستانند و به نواختن آهنگ‌هاي مورد علاقه مخاطبانشان اقدام مي‌ورزند . روزنامه‌ي اينديپندنت با بيان اين مطلب در گزارشي آورد:

 نمادهاي موسيقي بلوز بيانگر سختي زندگي سياه پوستان است كه در اين بين مشهورترين اجراكنندگان آن زنان بوده‌اند. آهنگ فرار دلتا از رابرت جانسون و خلو- موسيقي بلوز اثر اليا والد بيانگر افسانه‌ها و اسطوره‌هاي حول بسياري از خوانندگان مشهور موسيقي بلوز است كه خالق اصلي موسيقي مورد علاقه‌ي سفيد پوستان يعني پاپ هستند.والد در كتابي در اين باره مي‌نويسد:

 تحقيقي گسترده حول عادت‌هاي شنيداري مخاطبان سياه پوست دهه‌هاي 1920 و 1930 شهرهايي هم چون مي‌سي‌سي‌پي نشان مي‌دهد كه شمار زيادي از آثار متفاوت از آثاري هم چون The Blues كه سري هفت قسمتي آن از سوي مارتين اسكورسيزه كارگردان فيلم براي تلويزيون آمريكا توليد شد، تهيه شده است . والد در تماسي تلفني با روزنامه‌ي اينديپندنت در اين باره گفت: اكثر نوازندگان محلي اين موسقي تنها زنان هستند؛ اما تنها متخصصان آنها را مي‌شناسند .

وي در ادامه‌ي اين گفت‌وگو گفت: در سال‌هاي ابتدايي خلق موسيقي بلوز يعني از سال 1910 تا 1925، تمام خوانندگان اين موسيقي را زنان تشكيل مي‌دادند. مردان پس از اين دوره به جمع زنان پيوستند و زمان ورود با زنان در فروش آثارشان رقابت كردند؛ اما زنان همواره در اين امر موفق‌تر عمل مي‌كردند .والد افزود: اكنون تنها مخاطبان سفيد پوست هستند كه مي‌نشينند و به صداي ساز سياه پوستي كه در حال نواختن گيتار است گوش مي‌سپارند .ستاره‌ي موسيقي بلوز افزود: موسيقي بلوز يك موسيقي فولكلور نبود، بلكه يك موسيقي پاپ بود كه به عنوان موسيقي محلي سياهان با مجموعه‌يي از استند ردها خلق شد.

ويلن چيست ؟

در مورد موطن اصلی و زمان پيدايش ويولن نمی توان به طور حتم ويقين اظهار نظر کرد و مکانی را به عنوان موطن و تاريخي را به عنوان زمان آغاز پيدايش اين ساز در نظر گرفت اما می توان گفت سازهای زهی کششی (آرشه ای) - که اجداد ويلن به حساب می ايند دارای قدمت بسيار طولانی می باشند و بنا بر نظريه گروهی برای اولين بار پيش از ميلاد مسيح در سرزمين هندوستان به وجود آمده اند اما آنچه را ازتاريخچه ويلن می توان به استناد نام برد مربوط به کنده کاری ها و نگاره های اروپايي از حدود سال نهصد ميلادي است که دراين کنده کاری ها و نگاره ها سازهايي قابل تشخيص می باشند که جزو خانو اده سازهای زهی کششی محسوب می شونداما تفسيراين نگاره ها ودريافت موضوعاتی از قبيل اينكه آيا ويلن تکامل يافته يكي ازاين سازها است ياا تمام اين سازها الگويي برای شکل گيری ويلن بودند؟ و در اين صورت سهم هر کدام درمسير تکامل ويلن چيست؟به يقين غير ممکن می باشد ونظرياتی که امروز ابراز می شوند صرفا براساس گمانه هايي هستند که نزد محققين رواج و امکان بيشتری دارند و نه فرضياتي که از طرق علمی به اثبات رسيده باشند. اما سازهای موجود در نگاره های فوق الذکر را به چهار دسته به شرح زير تقسيم نموده اند :
1- ربک ( (
Rebec که هم خانواده لوت می باشد ( بنا بر نظريه گروهی لوت از ساز بربط منشعب شده است) .
2- فيدل (
Fidlle) که در هنگام نوازندگی در برابر سينه نوازنده قرار می گرفت و دارای سيم های واخوان می بود که نمونه های مشابه اين ساز را امروزه در مناطقی مانند تركيه و افريقاي شمالی می توان يافت. در اروپا تاريخچه ويلن به قرن 9 ميلادي باز ميگردد البته شايد اين تاريخچه به اسيا باز گردد اما به درستي مشخص نيست ظاهرا كمتر از 450سال طول ميكشد تا نياز فرم امروزي براورده شود دليل اين مدعي رادر طول قرنهاي مختلف براي شكل گيري كلي الات موسيقي دانست فرم اصلي سازهاي زهي به صورت يك تكه چوب خم شده كه توسط يك رشته كشيده به پايين دوش بسته ميشده است بوده است و رشته توسط يك حلقه يا پل تقسيم بندي شده بود.در فرمهاي تكامل يافته تر براي تسريع طنين از پوسته هاي لاك پوشت ، جعبه هاي چوبي يا مثانه خوك استفاده ميشد . در توليد سازهاي زهي و بخصوص در دوفرم اصلي كه در دوران كلاسيك وجود داشتند اين تمايز در فرم با يك تمايز در نوع استفاده ان همراه شد و الت موسيقي درام پوليگونال اصيل تر از ان دوي ديگر و منحصرا براي اواز ضمينه هاي ديني و غنايي مورد توجه قرار گرفت و بعنوان يك وسيله محبوب در جشنها مورد استفاده ميشد.

 در واقع ما ميتوانيم منشا شناسي ساز ويلن و سازهاي زهي را توسط نقشي كه رشته ها يا سمها ايفا ميكنند بررسي كنيم ، قديمي ترين سازهاي زهي توسط انگشتان دست رشته هاي سيم راتنظيم يا باز و بسته ميكردندشايد تنظيم سيمها ابتدا توسط يك تكه چوب انجام ميشده است تا قبل از اينكه hair-bow ايجاد شود البته ممكن است كه اين تكه چوب تنظيم كننده رشته سيمها توسط اعراب وارد سازهاي زهي شده باشد ، ممكن است اين مسئله يعني تاريخچه تنظيم سيمها و منشا ان و محل ان كه ممكن است در اروپاي شمالي يا هند يا اسياي نزديك باشد هميشه در پرده اي در ابهام باقي بماندو يا شايد اين تغيير در چند نقطه به طور همزمان اتفاق افتاده باشد چنانكه ما از قرن 11 ميلادي به بعد دو وسيله تنظيم موسيقي ميابيم:

اول وسيله اي با pyriform ‘? pear-shaped و دوم وسيله اي بيضي شكل كه تنها اندكي خم ميشده است و پشت دنده ها متصل ميشده است برخي بر اين باورند كه ساز ويلن متعلق به يك امپراطوري هند در 5000 سال قبل از ميلاد بوده است و برخي ديگر نيز ريشه ان را به ساز رباب ميدانند وبرخي ديگر ريشه ان را در افريقا و حتي كشورهاي عربي ميدانند. فرمهاي اوليه داراي سوراخي بودند كه بر روي ساز قرار داشت اما بعد ها اين سوراخ از بدنه ساز ها حذف شدند و اين ساز با چهار سيم سر اغاز ساز ويلن تكامل يافته در سالهاي اينده شد. در اروپا از قرن 11 ما ميتوانيم ساز ويلن را به صورتي تكامل يافته تر بيابيم .ويلن) viol): در حدود سال 1490 ميلادي ويولن ازاسپانياا به ايتاليا آمد . شيوه قرار گرفتن اين ساز در هنگام نوازندگی به صورت عمودی و شبيه ويولنسل امروزی بود. ليرادابراچه ( lira da braccio):

اين ساز بيشتر در ايتاليا رواج داشت و به نسبت نمونه های مشابه آن دوران تکامل يافته تر بود از ميان سازهای فوق الذکر می توان به ويول و ليرادابراچه به عنوان اجداد ويلن های امروزی اشاره نمود که در اين ميان خانواده ويلن در ميان صاحبنظران از اهميت بيشتري برخوردار است.

 با توجه به موارد فوق و همچنين قدمت سازهای زهی آرشه ای در شرق و قاره کهن که امرو زه نيزنمونه هايش موجود و مورد استفاده است مانند غيچك و کمانچه در کشورما(سازی شبيه طاووس) و سازی که در سانسکريت به آن نادش وار گويند و هنگام نواختن مانند ويولا نگهداشته می شود در هند و کاربرد وسيع اين گونه سازها در شرق دور و با توجه به نقش اسپانيا دررابطه بين شرق وغرب فرضيه ای که معتقد است ريشه ويلن درشرق است تقويت می گردد.اما اولين ويلن ها به شکل امروزی در قرن شانزدهم در يك زمان در ايتاليا و فرانسه ظاهر شدند ودر اين مورد به عنوان مثال می توان به نقاشی گنبد كليسايي جامع سارونو اشاره کرد که در سال1535 نقاشی شده است و در آن ساز ويلن به وضوح مشاهده می گردد وقديميترين ويلن هايي که امروزه موجود هستند مربوط به سال 1564 می باشند از اين تاريخ به بعد می توان ايتاليا را پيشرو در امر تکامل ويلن تا رسيدن به شکل امروزی خود دانست که اين امر بيشتر در مناطق شمالی اين کشور مانند کرمون واقع در لومباردی - برسياا و ونيزمتمرکز بود.

ژوزف موريس راول 1875 – 1937
راول در هفت مارچ 1875 در سيبور ناحيه پيرنه در فرا نسه متولد شد وي در چهارده سالگي براي تحصيل موسيقي و نوازندگي ساز پيانو به كنسرواتوار پاريس راه يافت و نزد گابريل فوره اهنگسازي را فراگرفت يكي از مهمترين ويژگيهاي اثار او تبحر در رنگ اميزي هاي اركسترال و برگرفتن سونوريته هاي بديع از ساز پيانو است بسياري از قطعات وي در اصل به عنوان قطعاتي براي پيانو اغاز شد در برخي از اثار راول تاثير امپرسيونيسم نيز مشاهده ميشود اما در مجموع طبقه بندي اثار وي در قالب سبكهاي معمول غالبا دشوار است اگر چه مدرنيسم نهفته در زبان هارمونيك او و رنگ اميزي هاي باشكوهش سبك وي را تا اندازه اي به دبوسي نزديك ميكند اما راول بر استقلال سبكي خويش اصرار و اعتقاد داشت كه سبك شخصي وي پيش از اثار دبوسي پايه ريزي شده بود . استفاده از مدهاي كليسايي ملودي هاي تغزلي و وضوح ضرب و الگوهاي ريتميك بسيار تكرار شونده از ديگر ويژگي هاي اثار وي محسوب ميشود همچنين او از ريتمها و رنگهاي صدايي جاز نيز در اثار خود بهره جسته است . او مدتي به صورت نزديك با سرگي دياگيلف همكاري داشت ، راول در سال 1932 در يك تصادف رانندگي دچار ضربه مغزي شد و ديگر نتوانست تا پايان عمر خويش به تصنيف اهنگ بپردازد تا اينكه در پي يك عمل جراحي كه براي بهبود وضعش صورت گرفت در 28 مي1937 در پاريس به درود حيات گفت . پي نوشتها :آرت موزيک وموزيک وانسان 
.

 

   www.esalat.org