چهارشنبه، ۲ جنوری ۲۰۰۸
نقش ادبيات در جامعه انسانی
}پژوهش -زيميرو اسکاری{
)بخش بیست و هشتم)
فرهنگ اصطلاحات و واژه های سینمایی
آپاراتچی (Projectionist)
فردی که مسئول راه اندازی دستگاه نمایش برای نمایش فیلم است. او همچنین باید تجهیزات دیگر مربوط به نمایش فیلم مانند صدا و نور را نیز به راه اندازد و تنظیم کند.
آروماراما (Aromarama)
فرایندی که طی آن ، هم زمان با پخش فیلم در سالن سینما ، بویی متناسب با تصویر در سالن پخش می شود.
از پیش دیدن صحنه
(Animatics)
صحنه هایی که با تکنیک های نقاسی متحرک یا ویدئو ساخته می شوند
، تا دست اندرکاران تولید فیلم بتوانند نحوه عملکرد صحنه واقعی را که
بعدتر خلق
خواهند کرد ببینند. این روش به ویژه برای پیش بینی صحنه هایی که از
جلوه های ویژه
در آنها استفاده خواهد شد
کاربرد دارد.
استدیکم (Steadicam)
نام تجاری وسیله ای که در سال های اخیر بسیار مورد استفاده قرار گرفته و به فیلم بردار اجازه می دهد تا در نماهایی که با دوربین روی دست کار می کند ، دوربین را در وضعیتی نسبتا ثابت نگه دارد. استدیکم ، پایه ای است که به کمربند متصل می شود و روی سینه و پشت فیلم بردار قرار می گیرد و به فیلم بردار اجازه می دهد تا با سهولت به کار خود بپردازد.
استروبوسکوپ (Stroboscope)
وسیله ای که در سال 1833 در وین اختراع شد و توهم حرکت را با صفحه مدوری که درون آن ، مجموعه ای از طرح ها قرار داشت ایجاد می کرد. برای استفاده از این وسیله ، تماشاگر صفحه را به دوران در می آورد و از خلال شکافی در این صفحه به تصویر بازتابیده طرح ها در یک آینه نگاه می کرد.
اسلاید (Diapositive)
صفحه شیشه ای که بر بخشی از آن تصویری نقش بسته و دوربین از قسمت شفاف آن ، صحنه ای را فیلم برداری می کند و از ترکیب آن صحنه و تصویر روی شیشه ، تصویری ترکیبی به دست می آید. معمولا از این تمهید برای افزودن تصویر ابر یا جلوه های مشابه به تصویر اصلی استفاده می کنند.
افکت، جلوه ها، افه ها
(Effects)
به طور
کلی هر نوع عنصر تخیلی یا مصنوعی که جزء طبیعی صحنه نباشد و با روش های
تکنیکی به
آن اضافه شود را گویند. این خلق جلوه به طور مشخص ، مترادف موارد زیر
است:
1-
جلوه های انتقالی در فیلم مانند
همگذاری
،
محو تدریجی
و
... .
2-
جلوه های ویژه ، چه آنها که به طور مکانیکی
جلوی دوربین انجام می شود ، برای مثال ایجاد صحنه انفجار یا آنها که
نیازمند شیوه
های دقیق و ظریف فیلم برداری اند مانند فرایند نقاب متحرک.
3-
افزودن صدا بعد از فیلم برداری ، از جمله
افزودن صدای طوفان ، تیراندازی ، قدم زدن و...
.
اقتباس
(Adaptation)
در حالت کلی هر اثری در قالب یک رسانه خاص که بر اساس اثری در
رسانه ای متفاوت شکل می گیرد را
اقتباس
گویند. اقتباس های سینمایی را می
توان بر اساس نمایش نامه ، رمان ، داستان کوتاه ، وقایع تاریخی ، زندگی
نامه ها و
گاه حتی شعر یا تصنیف ساخت.
اقتباس هم می تواند
آزاد
باشد
( Loose Adaptation )
و در آن حال و هوای کلی اثر ، بخشی از آن ، شخصیتی ، یا حتی یک
عنوان حفظ گردد و هم می تواند کاملا وفادارانه باشد و در آن داستان
اصلی ، شخصیت ها
و حتی گفت و گوها را تا حد ممکن حفظ کرد.
آثار سینمایی درخشانی از روی آثار
ادبی به ویژه رمان های محبوب و پر فروش ساخته شده اند ، از همین رو
برخی جشنواره
های سینمایی جایزه متفاوتی را برای فیلم نامه های اقتباسی در نظر گرفته
اند. بسیاری
از محبوب ترین فیلم های
تاریخ
سینما
بر اساس رمان های پر فروش ساخته شده اند ، آثاری مانند
بر باد رفته
( 1939- Gone With The )
بر اساس رمانی از
مارگارت میچل
( Margaret Mitchell )
و
پدر خوانده
( 1972- Godfather )
بر
اساس رمانی از
ماریو پوزو
( Mario Puzo ).
در هر دو
مورد کتاب هایی نه چندان قوی ، اما
دارای خط داستانی جذاب به دست فیلم سازانی
توانمند به فیلم هایی مهم و مطرح و با عمقی بیش تر از اصل کتاب بدل شده
اند. با هر
چه بیشتر ریشه دار شدن اقتباس های ادبی در سینما رابطه تنگاتنگی بین
سینما و ادبیات
در حال شکل گیری است.
اکسپرسیونیسم (Expressionism)
مکتبی سینمایی که از 1919 تا حدود 1933 در آلمان شکل گرفت. این مکتب اساسا یک مکتب هنری است که پیش از این در عرصه نقاشی ، ادبیات ، تئاتر و موسیقی فعال شده بود. این مکتب در سینما می کوشد واقعیت مادی را به صورت بازتاب ذهنی جهان از نظر شخصیتی در فیلم ارائه دهد. این کار از طریق صحنه پردازی پیچیده و اغراق شده ، سایه های سنگین ، فضاسازی غریب ، زوایای اریب و کج و معوج ، خطوط شکسته ، لباس و آرایش غیر متعارف و سبک خاص بازیگری انجام می گرفت. از جمله فیلم های مطرح این مکتب می توان به کابینه دکتر کالیگاری (1918- The Cabinet Of Dr. Caligari) ، نوسفراتو، یک سمفونی ترسناک (192) اشاره کرد.
اکوستیک، علم صدا
(Acoustics)
عوامل
محیطی هر ناحیه ای که بر صدا اثر بگذارند. هر صدابردای باید ، با این
عوامل آشنا
باشد. این عوامل چه در هنگام ضبط و چه در هنگام پخش دارای اهمیت هستند.
آلفکس (Allefex)
دستگاهی که می تواند در هنگام نمایش فیلم صامت ، تا پنجاه جلوه صوتی مختلف را ارائه دهد.
امپرسیونیسم
(Impressionism)
امپرسیونیسم
ایتدا جنبشی در نقاشی بود ، که در بین نقاشان فرانسوی در اواخر قرن
نوزدهم میلادی
رایج بود و در اوایل دهه
1920
به
سینما
راه یافت.
در این جنبش هدف آن است تا با استفاده از نور ، سایه ، رنگ ، حالت
کانونی ، بافت
تصویر ، زاویه دوربین و
تدوین
، از ضبط
رئالیستی رویدادها و صحنه های واقعی فاصله گرفته شود و تاثیری ذهنی خلق
کند. در
واقع فیلم سازان امپرسیونیست می کوشیدند تا همتای نقاشان امپرسیونیست ،
جلوه های
ذهنی خاصی را با دوربین در آثار روایی خود خلق کنند. از چهره های مهم
این مکتب می
توان به
لویی دلوک
( Louis Delluc )
،
ژرمن دولاک
( Germaine Dulac )
،
ژان اپستاین
( Jean Epstein )
و
آبل گانس
( Abel Gance )اشاره
کرد.
از فیلم های مهم این مکتب نیز می توان به
تب
( 1921- Fever )
ساخته
دلوک
،
قلب وفادار
( 1923- Faithful Heart )
ساخته
اپستاین
و
چرخ
( 1923- The Wheel )
ساخته
گانس
اشاره کرد.
انبار فیلم (Vault)
انباری ضد آتش ، برای حفظ و نگه داری فیلم ها برای مدت طولانی. در این انبار ها ، دما و رطوبت همواره تحت کنترول است تا فیلم های موجود در آن خراب نشوند. استودیوهای فیلم سازی ، فیلم خانه ها و لابراتوارها معمولا چنین انبارهایی دارند.
آنتاگونیست، شخصیت خبیث (Antagonist)
شخصیت مقابل قهرمان فیلم که معمولا آدم بدی است.
انیماسکوپ (Animascope)
روشی که در آن ، از بازیگران زنده طوری فیلم برداری می شود که خطوط حاشیه ای بدنشان پر رنگ به نظر می آید و در نتیجه به شخصیت های نقاشی های متحرک شباهت می یابند. این روش راه بسیار ارزان تر و آسان تری برای ساختن فیلم نقاشی متحرک ، نسبت به ترسیم اشکال روی طلق و خلق حرکت است.
باران ساز (Rain Cluster)
مجموعه ای از آبپاش های آویزان در بالای صحنه که از آنها آب پاشیده می شود ، تا در منطقه وسیعی از صحنه ، حالت بارش باران پدید آید.
بداهه پردازی (Improvise)
کاری که بدون تمرین یا بدون اینکه در فیلم نامه قید شده باشد عمدتا از سوی بازیگران انجام می شود. گاه ، برخی از فیلم سازان از بازگر یا بازیگرانشان می خواهند اگر گفته یا حرکتی به ذهنشان می رسد که جلوه بیشتری به اثر می بخشد ، ان را ادا کنند.
بدل (Double)
فردی که در صحنه های خیلی خطرناک ، یا در نماهای دور که چهره بازیگر مشخص نیست و در نتیجه هویتش آشکار نمی شود ، به جای بازیگر زن یا مرد ظاهر می شود. بدل کارانی که باید صحنه های خطرناک را اجرا کنند ، آموزش های ویژه ای می بینند. امروزه کلاس های آموزشی برای بدل کاری در کشورهایی که صنعت سینمای قوی دارند دایر است.
برداشت سه گانه
(Triple Take)
فیلم برداری
از ماجرایی در سه مرتبه مختلف ، به ترتیب از
نمای
دور
،
نمای
متوسط
و
نمای
نزدیک.
حرکت باید عینا تکرار شود تا امکان برش تطبیقی فراهم شود. این روش دست
تدوینگر
را باز می گذارد تا فیلم ها را مطابق سلیقه و توصیه به هم پیوند بزند.
برش موازی هم زمان (Cross-Cutting)
برش ، بین دو یا چند ماجرا برای نمایش رابطه آنها با یکدیگر. در اغلب موارد این ماجراها هم زمان رخ می دهند و از تاثیر متقابل آنها ، حالت هیجان و تعلیق پدید می آید. یکی از عالی ترین نمونه های برش موازی هم زمان ، سکانس مربوط به غسل تعمید در پدرخوانده ( Godfather ) است که هم زمان با این مراسم تمامی مخالفان مایکل کورلئونه کشته می شوند و فرانسیس فورد کوپولا به زیبایی این ماجرا را به هم برش داده. این نوع برش در مورد رویدادهایی که هم زمان نیستند هم می تواند رخ دهد تا نشانگر رابطه بین آن رویدادها باشد. برای نمونه فیلم پدر خوانده دو که در آن کوپولا با برش موازی ، صحنه هایی از زندگی گذشته پدر و زندگی حال فرزند او را نشان می داد.
بردیاب ، تله متر ( Rangefinder ، Telemeter )
نظام دید اپتیک برای کانونی کردن و اندازه گیری فاصله بین دوربین و سوژه. چنین سیستمی به ویژه برای فیلم برداری از هلیکوپتر یا فیلم برداری با دوربین های قطع کوچک به کار می رود.
برش سریع ( Fast Cutting )
برش سریع نماهای کوتاه به همدیگر و به این ترتیب خلق هیجان در تماشاگر. برش سریع برای ایجاد گیجی و توهم هم مورد استفاده قرار می گیرد.
برش مستقیم ( Direct Cut )
برش ناگهانی و بی واسطه از صحنه ای به صحنه دیگر ، بی آنکه تمهیدی انتقال دهنده مانند هم گذاری یا محو تدریجی صورت گیرد.
برگه یاد آوری ( Cue Cards )
ورقه های بزرگی که گفتگوهای مربوط به هر نما را با حروف درشت روی آن می نویسند و خارج از دید دوربین نگه می دارند ، تا اگر بازیگری گفتگوهای خود را فراموش کرد ، با نگاهی به آن به یاد بیاورد.
بلاک باستر
( Block Buster )
فیلم های بسیار
پر خرج و عظیم که معمولا طولانی تر از زمان فیلم های عادی هستند و پر
آب و رنگ
ساخته می شوند و معمولا از دکورهای عظیم استفاده می کنند. این فیلم ها
با توجه به
هزینه ای که در بر داشته اند باید فروش زیادی بکنند تا به سوددهی برسند.
بلاک
باستر
هم معنای پرخرج را با خود دارد و هم معنای پر فروش را. برای مثال فیلم
هایی مانند
برباد رفته
( 1939- Gone With The Wind )،
تایتانیک
( 1998- Taitanic)،
جنگ
ستارگان
( 1977- Star wars )
و
... .
بلک ماریا
( Black Maria )
استودیوی کوچکی که
ویلیام لوری دیکسون
در شرکت
ادیسون
طراحی کرد. این استودیوها را سراسر رنگ سیاه زده بودند و در آن از
بازیگران به
وسیله دوربین های
کینه توگراف
بر پس زمینه ای سیاه و با کمک نور خورشید که
از سقف متحرک آن به درون می تابید فیلم می گرفتند. به این استودیوها
بلک
ماریا
می گفتند.
بوم
( Boom )
بازوی متحرک بلند و سبکی که
صدابردار
،
میکروفن
خود را بر سر آن نصب می کند و یک نفر آن را ، از فاصله دور و خارج از
تصویر دوربین
، در بالای سر بازیگر نگه می دارد تا صدابردار صدایش را ضبط کند.
بیوسکوپ
( Bioskop )
دوربین فیلم برداری و دستگاه نمایش که توسط دو مخترع آلمانی
یعنی
ماکس و امیل اسکلادانووسکی
اختراع شد و اولین نمایش فیلم در
آلمان
، در اول نوامبر
1895
در شهر برلین به وسیله آن انجام شد.
پاناگلاید ( Panaglide )
وسیله ای مانند جلیقه که در هنگام فیلم برداری روی شانه ، فیلم بردار آن را می پوشد. این وسیله دوربین را به بدن متصل نگه می دارد و این امکان را ایجاد می کند که فیلم بردار بتواند تصویر را بدون لرزش فیلم برداری کند.
پراکتیکال ( Practical )
این واژه اصطلاحی است که به هر بخشی از صحنه مانند ، در ، پنجره ، نور یا حتی تمام صحنه به کار می رود که کار عادی خود را انجام می دهند و جزئی از پس زمینه یا دکور نیستند.
پراکسینوسکوپ ( Praxinoscope )
دستگاهی قدیمی برای مشاهده یک رشته از تصوایر طراحی شده بر روی استوانه ای دوار ، که بر اساس پدیده پایداری دید ، توهم حرکت ایجاد می کند. این دستگاه در سال 1877 توسط امیل رینو اختراع شد.
پر
کنتراست ، پر تضاد
( High Contrast )
تضاد شدید در تصویر ، میان
مناطق تاریک و روشن و بدون وجود حالت های بینابینی. چنین نورپردازی می
تواند جلوه
ای قدرتمند و با نفوذ خلق کند.
همچنین ببینید
:
نورپردازی.
پروتاگونیست
( Protagonist )
قهرمان فیلم ، نمایش نامه یا هر اثر
ادبی.
پریسکوپ ( Periscope )
دستگاهی که به دوربین متصل است و به مدد آن نماهای بسیار سربالا ، بالای نقطه دید ، زوایای عجیب و غریب ، جلوه های ویژه و ماکتی را فیلم برداری می کنند.
پس زمینه
( Background )
دکور صحنه و فضای عمومی واقع در پشت تصویر یا پیش زمینه ای که
رخدادهای اصلی در آن اتفاق می افتند. لازم به ذکر است که در گذشته ، به
دلیل اینکه
عمدتا فیلم ها داخل استودیو ساخته می شدند ( حتی فضاهای خارجی ) ،
دکورهای پس زمینه
را دستی می ساختند و رنگ می زدند ، این مسئله موجب می شد ، فضا کمی
تصنعی به نظر
برسد ، اما امروزه معمولا تا حد ممکن فیلم ها را خارج از استودیو می
سازند و از پس
زمینه های واقعی استفاده می کنند.
پلان سکانس ، برداشت طولانی
( Sequence Shot - Plan – Sequence )
نمایی که به مدتی نسبتا طولانی ادامه یابد. اولین فیلم
های صامت عمدتا از برداشت های طولانی تشکیل می شدند ( زیرا در آن زمان
دوربین فقط
یم ناظر ساکن بود) ، ولی چیزی نگذشت که قطع از نمایی به نمای دیگر
متداول شد. در
آغاز ناطق شدن سینما هم چون دوربین باید در یک محفظه بسته ( برای
جلوگیری از صدای
مزاحم) قرار می گرفت و تحرک کمتری داشت ، دوباره برداشت های بلند مطرح
شد. برداشت
های بلند و بدون کات معمولا پدید آورنده احساس کسالت در تماشاگر و
نشانگر نوعی عدم
تحرک در ماجرای فیلم است ، به همین خاطر فیلم سازان با احتیاط به سمت
برداشت های
بلند می روند.
پوشش بارنی ( Barney )
پوششی نرم ، ضد آب و چند لایه که روی دوربین را می پوشاند . این پوشش صدای مزاحم دوربین در هنگام ضبط صدا را در سر صحنه فیلم برداری کاهش می دهد و گاه مجهز به گرم کنی است که در سرما ، دوربین را گرم نگه می دارد.
پیکسل ، عنصر تصویر
( Pixel )
کوچکترین جزء
هر تصویر که همان نقاط ریز هستند. هر چه مقدار این نقطه ها بیشتر باشد
وضوح تصویر
هم بیشتر است
تریلر
( Thriller)
هر فیلم پر ماجرا و هیجان انگیزی که در تماشاگر حس
تعلیق ایجاد کند ، برای مثال فیلم های جنایی ، جاسوسی و ماجراجویانه.
تصویر با
حاشیه محو
( Vignette )
تصویری که در مرکز کاملا کانونی و واضح و
در حاشیه ها محو است. چنین تصویری مشابه عکس های قدیمی است. از اینگونه
تصاویر برای
تاکید کردن بر مرکز تصویر و یا برای خلق جلوه عکس های قدیمی استفاده می
شود. این
روش نخستین بار توسط
دیوید
وارک گریفیث
مورد استفاده قرار گرفت.
برای خلق این تصاویر در ساده ترین
راوش ، حاشیه
عدسی دوربین
را به
وازلین
آغشته می کنند.
تصویر سایه دار
( Ghost Image )
تصویری که از بر هم انداختن تصویری روی تصویر دیگر ، یا بازتاب
یک سوژه خارجی روی صحنه اصلی به مدد آینه ای دو سویه که جلوی دوربین
قرار می گیرد ،
حاصل می آید. این تمهید در دهه
1940
برای ایجاد تصویر روح یا شبح به کار می
آمد.
تصویر
سرد
( Cool Image )
تصویری که در آن رنگمایه
آبی
مسلط است
، درست بر خلاف تصویری که در آن رنگ مایه های گرم ، چون
سرخ
مسلط
است.
تضاد ،
کنتراست
( Contrast )
اختلاف نسبی میان تاریک ترین و روشن ترین
نقاط تصویر. تضاد ، نه تنها بر اساس رابطه میان این دو حد ، بلکه بر
اساس میزان رنگ
خاکستری و حد فاصل بین تیرگی و روشنی هم تعیین می شود. تصویر را دارای
تضاد زیاد
گویند وقتی نوربندی میان این دو حد کم باشد و دارای تضاد کم گویند ،
وقتی نوربندی
میان این دو حد زیاد و چشمگیر باشد.
تغییر سرعت
( Fairing )
آغاز کردن حرکت افقی دوربین با سرعت زیاد و ختم کردن
آن به سرعتی به مراتب کمتر از نقطه آغاز و حتی سکون.
تک گویی ذهنی
( Inner Monologue )
اندیشه های درونی شخصیتی که به صورت گفت و گوی ذهنی
آن شخصیت با خودش عرضه می شود. این تکنیک بیشتر متعلق به رمان نویسی
است و در آنجا
کاربرد دارد ، زیرا که دست نویسنده برای نفوذ به ذهنیات شخصیت ها به
خوبی باز است.
در سینما هم گاهی از این شیوه به صورت گفتار روی فیلم استفاده می
شود.
تمثیل
( Allegory )
این واژه بیشتر در ادبیات مصطلح است ، اما در سینما
برای توصیف فیلمی به کار می رود که به نظر می آید ، شخصیت و حوادث
موجود در فیلم
نشان دهنده موقعیتی بیرون از فیلم یا بعضی موقعیت های اخلاقی فراگیر
هستند. گاهی
تمثیل بسیار صریح و واضح است و گاه به صورت پنهانی در متن اثر گنجانده
شده.
تله سینما
( Telecine)
دستگاهی که تصویر سینمایی را به علائمی بدل می کند که
می توان آن علائم را به تصویر تلوزیونی یا ویدئویی تبدیل کرد. از این
وسیله برای
انتقال تصاویر سینمایی به روی صفحه تلوزیون استفاده می شود.
تله سینما
همچنین تصاویر سینمایی را به تصاویر ویدئویی تبدیل می کند تا امکان
تدوین
الکترونیکی فیلم سینمایی پدید آید
.برای
مثال یک نمونه از این دستگاه ها به این
صورت عمل می کند که ، دوربینی تلوزیونی مستقیما روبه روی عدسی
دستگاه نمایش
قرار می گیرد و تک تک قاب ها
را تفکیک رنگ کرده و به علائم تلوزیونی بدل می کند. دستگاه های نله
سینما ، در ضمن
صدای اپتیک یا صدای مغناطیسی فیلم ها را به علائم قابل انتقال تلوزیونی
بر می
گردانند.
تم
، مضمون
( Theme)
موضوع ، طرح ، پیام ، مفهوم ، دیدگاه اجتماعی یا
حال و هوایی کلی که بر یک اثر هنری حاکم است.
توماتروپ ( Thaumatrope)
این لغت در زبان یونانی به معنای چرخش جادوئی است و در اینجا ، یک وسیله اسباب بازی قدیمی است که بر اساس پدیده ثبات دید ساخته شده ، به این ترتیب که دو طرح در دو طرف صفحه ای مدور ترسیم می شود و در هنگام چرخش سریع صفحه توسط دو نخ ، یک تصویر ترکیبی به نظر بیننده می رسد.
تئوری مولف
( Auteur Theory )
تئوری که اولین بار توسط
الکساندر آستروک
( Alexandre Astruc )
، در
فرانسه
و در مقاله ای با نام دوربین - قلم که در سال 1948 منتشر
کرد ، مطرح شد. از نظر او دوربین چون قلمی است در دست فیلم ساز برای
خلق یک فیلم ،
و نه ارائه تصویری اندیشه های از پیش طراحی شده فیلم نامه نویسان.
این تئوری ،
کارگردان
را اصلی ترین عامل تولید فیلم می داند و فیلم را ثمره شخصیت و دیدگاه
او می پندارد
و تمام فیلم های او را از نظر تکنیک ، سبک و تم به یکدیگر مربوط می
داند.
این
تئوری توسط دیگر منتقدان فرانسوی به ویژه منتقدان مجله
کایه
دو سینما
همچون
فرانسوا تروفو
( Francois Truffaut )
،
ژان لوک گدار
( Jean - Luc Godard )
و
اریک رومز
( Eric Rohmer )
، پی گیری
شد.
تیپ
( Character Type )
شخصیتی با ویژگی ها و کیفیات مشخص که از خلال
نام های مختلف و با حضور بازیگران مختلف به دفعات در فیلم های متفاوت
ظاهر می شود ،
که از آن جمله می توان به مادر مهربان و خوش قلب ، پدر تند خو و
بداخلاق ، قاتل
روانی و ... اشاره کرد. البته بازیگر خوب می تواند به این قالب های
کهنه ، حس و حال
تازه ای ببخشد.
تیپ سازی ( Typecasting)
انتخاب بازیگر بر اساس ظاهر ، خلقیات ، شخصیت و تصویر رایجی که تماشاگر از آن بازیگر دارد.
تیتراژ-
عنوان بندی
( Billing )
نوشتن نام بازیگران فیلم پیش از شروع اصلی
فیلم در تصویر ، بر حسب شهرت آنها. عنوان بندی برای بازیگران اهمیت
خاصی دارد ، هم
از این جهت که نشان دهنده اهمیت نسبی آنها در فیلم است و هم از آن جهت
که در
قرارداد های بعدی آنها ، تاثیر بسیاری به جا می گذارد
.
لازم به ذکر است در گذشته
در عنوان بندی اولیه ، نام همه عوامل فیلم ذکر می شد ، اما این مسئله
به دلیل تعداد
زیاد نام ها ، تماشاگر را خسته می کرد ، به همین خاطر بعدها در عنوان
بندی اولیه
تنها به نام های اصلی مانند بازیگران اصلی ، کارگردان ، فیلم نامه نویس
اکتفا می
شود و در عنوان بندی نهایی نام همه عوامل ذکر می شود.
جامپ کات ، برش پرشی ( Jump Cut )
برشی بین دو نما ، که غیر منتظره و پرشی به نظر آید و
به خاطر این پرش آشکار در زمان یا مکان ، توجه را به خود جلب کند. این
برش به دلیل
ضعف در فیلم برداری یا تدوین هم ممکن است پدید آید اما معمولا از این
نوع برش برای
نیت خاصی استفاده می شود. این برش به شیوه های زیر انجام می شود:
1-
حذف مرحله میانی در یک حرکت پیوسته ، تا به
نظر آید جهشی صورت گزفته.
2-
انتقال
ناگهانی از حرکتی به حرکت دیگر.
3-
قطع از زمانی به زمان دیگر یا از جایی به جای دیگر با یک زاویه و عدسی
دوربین.
4-
تغییر زاویه دوربین یا
موضع شخصیت یا شیئی ، در دو نمای پیوسته از همان شخصیت یا شیء.
5-
برش از یک نمای دور یا متوسط به نمایی نزدیک
از همان صحنه.
اگر خلق جلوه ناگهانی بودن ، گسستگی یا به اوج رساندن در دستور
کار نباشد استفاده از جامپ کات به معنای ضعف است.
جرثقیل تولیپ ( Tulip Crane )
چرثقیل کوچک و قابل حملی که برای فیلم برداری در خارج از استودیو ، بسیار مناسب است.
جرثقیل کوچک ( Velocitator )
وسیله حمل و نقل دوربین که بزرگتر از گردونه و مجهز به جرثقیل است و می تواند دوربین را تا ارتفاع دو متری بالا ببرد. این نوع جرثقیل معمولا دارای صندلی مخصوص فیلم بردار و دستیار اوست و به صورت دستی یا موتوری حرکت می کند.
جرثقیل لوما
( Louma Crane )
جرثقیلی قابل
حمل ، قابل انعطاف و متحرک برای
فیلم
برداری
با دوربین های سبک که با آن می توان دوربین را از فاصله ای دور و به
مدد
تمهیدات کنترل از راه دور مورد استفاده قرار داد.
لوما
این امکان را فراهم
می کند تا نماهایی که فیلم برداری از آنها با حضور فیلم بردار در پشت
دوربین امکان
پذیر نیست هم گرفته شوند.
جلوه کولشوف ( Kuleshov Effect )
معنا و تاثیری روانی که از کنار هم گذاشتن نماهای منفرد و حتی شاید یه نظر بی ارتباط خلق می شود ، بدون اینکه در خود آن تکه فیلم ها موجود باشد. مثلا ، چشم + آب = گریه کردن. این مفهوم اصلی مونتاژ به تعبیر لف کولشف ( Lev Kuleshov ) و شاگردانش در مدرسه دولتی مسکو در اوایل دهه 1920 بود.
جلوه های صوتی ( Sound Effects )
تمام صداهای فیلم به جز گفت و گو ، گفتار روی فیلم و موسیقی را جلوه های صوتی گویند. این صدا ها معمولا بعد از فیلم برداری به لبه صدای نهایی اضافه می شود. با جلوه های صوتی می توان ، صداهایی شبیه محیط واقعی خلق کرد. معمو لا بخش صدای استودیوها ، آرشیوی دارند که دارای صداهای مختلف از جمله شلیک گلوله ، انفجار بمب ، صدای باد و باران و طوفان و .. . است و در زمان های مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. علاوه بر صداهای آرشیوی برخی از فیلم سازان صداها را در سر صحنه ضبط می کنند . امروز استفاده ازسیستم های کامپیوتری برای خلق و تلفیق صدا با تصویر بسیار مرسوم است.
جلوه های لابراتواری
( Laboratory Effects )
جلوه های ویژه ای که در
لابراتوار
و
از طریق مراحل مختلف ظهور و چاپ فیلم حاصل می شود. جلوه های لابراتواری
از جلوه های
ایجاد شده رو به روی دوربین ( از جمله جلوه های مکانیکی ) و جلوه های
ایجاد شده
درون دوربین متفاوت است.
جلوه های مکانیکی
(Mechanical Effects )
جلوه های ویژه ای که به طور مستقیم جلوی دوربین انجام می شود و
نه در لابراتوار و یا با تکنیک های کامپیوتری و اپتیکی ، برای مثال
:
1-
ایجاد آتش و انفجار.
2-خلق
پدیده های طبیعی مثل باران ، طوفان و
...
3-استفاده
از ماکت هایی در
اندازه طبیعی مانند میمون ، کوسه و
...
چراغ فرمان
( Cue Light )
چراغ کوچکی بیرون
از دید دوربین ، که وقتی روشن می شود ، به منزله آن است که بازیگر باید
جملات مورد
نظر را بگوید یا کاری را که باید انجام دهد. این جراغ برای کسانی که
گفتار روی فیلم
را ضبط می کنند هم مفید است.
چهره بی احساس
( Deadpan )
صورت بازیگر در
حالی که هیچ احساس خاصی را بیان نمی کند. مثلا مانند چهره
باستر
کیتون
( Buster Keaton )،
یکی از مهم ترین کمدین های دوران صامت سینما ،
که حتی به
صورت سنگی
معروف بود
داخلی
( Interior )
هر صحنه ای که داخل ساختمانی یا یک محوطه بسته و سقف دار می
گذرد.
صحنه داخلی
می تواند در دکوری ساخته شده در استودیو یا در یک ساختمان
واقعی اتفاق افتد.
دالبی
( Dolby System )
سیستمی برای ضبط و
پخش صدا که صدای مزاحم را به حداقل می رساند ، فرکانس صوتی را اصلاح می
کند و برد
صدا را افزایش می دهد. این سیستم را می توان به صورت استریو فونیک (
برجسته ) چند
باندی در نمایش فیلم هم به کار گرفت. این سیستم توسط
ری دالبی
اختراع شد و نخستین بار در فیلم
های مستندی که درباره موسیقی و کنسرت های راک ساخته می شد ، مورد
استفاده قرار گرفت
و به تدریج به خدمت فیلم های سینمایی در آمد. بعد از چند تجربه در فیلم
های مختلف ،
جنگ ستاره ها
( 1977 )
، نخستین
فیلمی بود که تماما با سیستم دالبی ضبط و پخش شد. این سیستم از
1977
تا
امروز نقش بسیار مهمی در سینما ایفا کرده و موجب تحول صدای چند جهته
شده است و
تماشاگر فیلم هایی با صدای دالبی می تواند ، صدا را از چپ و راست و جلو
و پشت سرش
بشنود.
دروازه
( Barn Doors )
دو یا چند لنگه دروازه که روی لامپ نوردهی نصب می شود و کار آن
جهت دادن به نور ، خلق سایه و جلوگیری از تابش مستقیم نور به عدسی
دوربین فیلم
برداری است.
درون برش
( Cut – In )
نمایی که به جزء
کوچکی از صحنه قطع می شود. برای مثال شیئی چون چاقو یا اسلحه ، یا بخشی
از بدن
شخصیت ، چشم ها یا دست های او
.
دستگاه اندازه گیری بلندی صدا
( VU Meter )
دستگاهی متصل به دستگاه ضبط یا پخش صدا که بلندی صدا)با
واحد دسیبل ) و بیش یا کم بودن آن نسبت به نقطه میانگین را نشان می
دهد. چنین
دستگاهی در هنگام ضبط صدا ، اهمیت ویژه ای دارد تا اطمینان حاصل شود که
بلندی صدا ،
نه آنقدر کم است که قابل شنیدن نباشد و نه آنقدر زیاد که از کیفیت آن
کاسته شود.
علاوه بر این دستگاه ، معمولا از دستگاه دیگری نیز استفاده می شود که
حداکثر شدت
صدا در فواصل زمانی مشخص را نشان می دهد.
دستگاه ضبط ویدئو
( Videotape Recorder )
دستگاهی که صدا و تصویر را روی نواری پوشیده از
اکسید مغناطیسی آهن
به نام
نوار ویدئو
ضبط می کند تا از سیستم
تلوزیونی پخش شود. این تصاویر می تواند از دوربین ویدئویی ، تلوزیون ،
نوار ویدئویی
دیگر یا فیلم ضبط شود.
دسیبل
( ( Decibel ( DB )
واحد اندازه گیری
شدت صدا.
دکامای رد
( Decamired )
واحدی برای اندازه
گیری دمای رنگ.
دوربین با سرعت کم
( Low – Speed Camera )
دوربینی استاندارد که دور موتور آن ، چنان دستکاری شده است که
بتواند با سرعت کم کار کند ، تا از آن بتوان در شیوه های خاص فیلم
برداری که نیاز
به وقفه دارد استفاده کرد.
دوربین خیلی سریع
( High Speed Camera )
دوربین هایی که به ویژه برای فیلم برداری در سرعت هایی به مراتب
تندتر از سرعت معمول طراحی شده اند و قادرند نسبت به دوربین های رایج ،
تعداد قاب
بیشتری در هر ثانیه ضبط کنند. وقتی این تصاویر با سرعت معمول در دستگاه
های نمایش
به نمایش در می آیند ، حرکت کندی را به نمایش می گذارند.
دهانه آکادمی
( Academy Aperture )
استانداردی که در سال
1932
از طرف آکادمی هنرها
و علوم سینمایی برای تثبیت نسبت طول به عرض قاب تصویر و دستگاه نمایش
تعیین شد. این
اندازه
4
به
3
یا اندازه
33/1
به
1
است. چنین مستطیلی
در نقاشی به
مستطیل طلایی
موسوم است.
دیزالو ، هم گذاری
( Dissolve )
روشی در انتقال از صحنه ای به صحنه دیگر ، که در آن صحنه اول به
تدریج محو می شود و صحنه دیگر جای آن را می گیرد.
راش ها
( Rushes )
اولین نسخه های مثبت فیلم که معمولا صدا و تصویر آن همگاه شده ،
ولی
تدوین
نشده و
لابراتوار فردای روز
فیلم
برداری
، آن را آماده می کند و تحویل می دهد. این فیلم معمولا برای کنترل جنبه
های مختلف کار فیلم برداری ، مفید است و در ضمن ، مبنای تصمیم گیری
برای اصلاح نور
و رنگ در نسخه های بعدی است.
راوی
( Narrator )
صدایی که در فیلم های
مستند یا داستانی روی فیلم شنیده می شود و چیزی را روایت می کند. در
فیلم های مستند
، راوی معمولا فرد بی طرف و مطلعی است که اطلاعات تکمیلی را به تصویر
می افزاید. در
فیلم های داستانی او خودش معمولا درگیر قصه و ماجرای فیلم است.
رئالیسم
(Realism )
در کلی ترین مفهوم ،
رئالیسم
در سینما یعنی دیدگاه و
نگاهی سر راست و صادقانه به جهان واقعی ، از طریق ، بازی بازیگران و
نشان دادن محیط
زندگی آنان با حداقل دستکاری از سوی فیلم ساز یا تمهیدات فنی. از این
نظر رئالیسم
در سینما با مکتب تقلید از واقعیت در
ادبیات
و
نقاشی
مشابهت
دارد ، به این معنی که هنر باید بیان کننده واقعیت باشد و درک انسان را
از جهان
اطرافش افزایش دهد. اما هر چه فیلم ساز تلاش کند باز هم رئالیسم در
سینما نسبی است
و ثبت جهان واقعی بدون هیچ کم و کاستی به طور مطلق امکان پذیر نیست.
رئالیسم
سوسیالیستی
( Socialist Realism )
نظریه و مکتب خاصی که در دهه
1930
در
شوروی
آغاز شد و تا دهه
1950
دوام داشت و همه آثار
هنری به ویژه سینما را تحت تاثیر قرار داد. اساس این نظریه بر این
مسئله استوار بود
که هر گونه اثر هنری باید از نظر تاریخی واقعی و موثق باشد و از نظر
ایدئولوژیکی هم
باید برای آموزش
مبانی کمونیسم
به کارگران مفید باشد. تناقض کاملا آشکاری در
این نظریه وجود دارد. در این نظریه فرمالیسم به شدت محکوم بود و فرد
گرایی یا ذهن
گرایی نباید کمترین نقشی می داشت
.استالین
از سال
1927
که زمام امور
کشور را به دست گرفت ، مبانی این نظریه را به شدت مورد حمایت قرار داد.
در نتیجه
هنرمندان مختلف به ویژه سینماگران تحت فشار شدید قرار گرفتند. و به این
ترتیب دوره
فرمالیسم ، شکوفاترین دوره تاریخ سینما در این کشور و یکی از مهم ترین
ادوار سینمای
جهان با هنرمندان بزرگی چون
سرگئی آیزنشتاین
( Sergei Eisenstein )
،
پودوفکین
( Pudovkin )
و
ژیگا ورتوف
( Dziga Vertov )
و با آن
همه آثار ارزنده رو به افول نهاد و جای آن را ساخت فیلم های تبلیغاتی و
متظاهرانه
گرفت.
رئالیسم شاعرانه
( Poetic Realism )
اصطلاحی که منتقدان و تحلیل گران به ویژه
ژرژ سادول
( George Sadoul ) (
منتقدر مطرح فرانسوی ) به فیلم هایی از سینمای فرانسه که در فاصله سال
های
1934
تا
1940
ساخته شده بود ، اطلاق می کنند. این فیلم ها ، رئالیسم
را با سبکی شاعرانه و تغزلی در می آمیختند. موضوع این فیلم ها ، مسائل
عادی و
روزمره بود ، اما فیلم سازان این مسائل را با برخوردی شاعرانه و با
تاکید بسیار بر
میزانسنی خاص ، تصویر می کردند
.
ژاک فدر
( Jacques Feyder )
یکی از
اولین فیلم سازان این جنبش بود. از دیگر چهره های سرشناس این جنبش می
توان به
مارسل کارنه
( Marcel Carne )
و
ژان رنوار
( Jean Renoir )
اشاره
کرد. از فیلم های مظرح رئالیسم شاعرانه نیز می توان به
توهم بزرگ
( 1937- The Grand Illusion)
و
قاعده بازی
( 1939- The Rules of the Game )
هر دو ساخته
ژان رنوار
و
بندر مه آلود
( 1938- Port of Shadows )
ساخته
مارسل کارنه
اشاره کرد.
روبش معلقی
( Flip Wipe )
تمهیدی در انتقال
از نمایی به نمای دیگر که در آن به نظر می رسد که تصویر به طور عمودی
یا افقی می
چرخد و تصویری دیگر در پشت آن ظاهر می شود . این تمهید در سینمای صامت
و اوایل
سینمای ناطق ، در فیلم های
کمدی
بسیار کاربرد داشت اما امروزه کمتر از آن استفاده می شود.
روز به جای شب
( Day For Night )
فیلم
برداری در نور روز ، اما خلق جلوه فیلم برداری در شب. این کار به روش
های مختلفی از
جمله کم نوردهی ، استفاده از فیلتر یا تمهیدات مختلف در چاپ و ...
انجام می شود.
این روش عمدتا از آن جهت به کار می رود که نورپردازی منطقه وسیعی از
صحنه در شب
مشکل و گران است.
روش نقاب متحرک فرابنفش
( Ultraviolet Traveling – Matte Process )
روشی دو فیلمی در نقاب متحرک ، که امکان ترکیب عناصر
تصویری مختلف و خلق یک تصویر ترکیبی را فراهم می آورد. در این روش از
حرکت زنده در
برابر پرده نیمه شفافی که از پشت در معرض تابش نور فرابنفش قرار گرفته
فیلم برداری
می شود. منشور تقسیم کننده نور که در دوربین هست ، اشعه های فرابنفش را
به روی یک
فیلم می فرستد و در نتیجه ، نقاب متحرکی شکل می گیرد که در آن کنش پیش
زمینه ، شفاف
و ناحیه اطراف آن تیره است. از روی این نقاب ، یک نقاب ساخته می شود که
در آن شخصیت
ها ، تیره و محیط اطراف ، شفاف است. ترکیب این دو با هم تصویر مورد نظر
را به دست
می دهد.
زئوتروپ
( Zoetrope )
وسیله ای که توسط
ویلیام جورج هورنر
در سال
1934
در
انگلستان
اختراع شد و با تکیه بر ویژگی پایداری دید ، با یک رشته
نقاشی روی نوار کاغذی پیچیده شده دور استوانه ای دوار ، توهم حرکت
ایجاد می کرد.
بیننده از خلال شکاف های موجود در استوانه که رو به روی نقاشی ها تعبیه
شده بود ،
به اشکال نگاه می کرد.
زاویه دید
( Angle Of View )
زاویه بین دو
خط فرضی که از مرکز عدسی به دو انتهای فوقانی و تحتانی تصویر رسم می
شود. این زاویه
بسته به اندازه فیلم ، عرض دهانه دوربین و فاصله کانونی عدسی فرق می
کند.
زوایای مکمل
( Complementary Angles )
نماهایی از سوژه های مختلف موجود در
صحنه ، که با دوربین های اضافی از زوایای مختلف فیلم برداری می شود و
در هنگام
تدوین ، لا به لای نماهای دیگر قرار داده می شود.
زوم پیوسته
( Continuing Zoom )
نمایی که در آن بر روی سوژه زوم می شود و در آن سوژه پیوسته
بزرگ تر می شود ، تا به تدریج تمام قاب را پر می کند و در نهایت چنان
از قاب بیرون
می زند که فقط بخشی از آن میدان دید را پر می کند.
زوم عاجل ، زوم شتاب دار
( Crash Zoom )
نمای زومی که ناگهانی و به سرعت روی سوژه مورد نظر
زوم می کند. چنین نمایی معمولا برای ایجاد هول و تکان یک باره تماشاگر
به کار می
رود. این نوع زوم معمولا در فیلم های ماجرایی و ترسناک به کار می
رود.
زیبایی شناسی سینما ( Film Aesthetics )
زیبایی شناسی شاخه ای از فلسفه است که به بررسی زیبایی در هر اثر هنری می پردازد و در پی آن است تا نظامی از اصول مجرد ناظر بر زیبایی را بنا نهد و بسط دهد. زیبایی شناسی در ضمن با پاسخ های روانی و احساسی تماشاگر نسبت به زیبایی در هنر سر و کار دارد . نقد مبتنی بر زیبایی شناسی در عصر حاضر به تاثیر اثر هنری بر مخاطب ، واکنش مخاطب و نحوه خلق این واکنش در مخاطب ، سر و کار دارد. در این میان زیبایی شناسی سینما به پاسخ های درونی تماشاگر ، از نظر روانی و احساسی به فیلم و اینکه چگونه هر فیلم به عنوان اثری هنری شناخته می شود ، می پردازد و از طریق پرداختن به محتوا و تکنیک به آنها پاسخ می دهد.
سانسور( Censorship )
تعیین اینکه چه بخش هایی از فیلم ، یا اینکه اساسا چه فیلمی ، باید پخش عمومی شود و در معرض تماشای مردم قرار گیرد. سانسور از سوی سازمان ها و نهادهای مختلف اعمال می شود ، نظیر نهادهای دولتی ، دادگستری یا نهاد های مذهبی ، قومی و اخلاقی. سانسور همیشه محل بحث و اظهار نظرهای متفاوت بوده و در هر جامعه ای با جامعه دیگر فرق دارد. به دلیل آنکه سینما و ارزش های اجتماعی دستخوش تحول اند ، در هر زمان مسئله خاصی ممکن است مشمول سانسور شود.
سرعت فیلم
( Film Running Speed )
سرعت عبور فیلم در دوربین یا دستگاه نمایش که بر اساس
سرعت عبور قاب ( فریم) در ثانیه یا فوت در ثانیه یا دقیقه اندازه گیری
می شود. فیلم
صامت با سرعت
16
تا
18
قاب در ثانیه و فیلم ناطق معمولا با سرعت
24
قاب در ثانیه فیلم برداری یا نمایش داده می شوند.
سکانس
( Sequence )
مجموعه ای از نماها و صحنه های مرتبط که واحد منسجم دراماتیکی
دارند و حاوی داستان های کوچک یا سرگذشت مختصر یکی از کاراکترها هستند.
سکانس ها
الزاما وحدت مکانی ندارند و وحدت زمانی آنها هم می تواند دو پهلو باشد
، اما در
مجموع باید یک واحد مستقل دراماتیک را بسازند.
یک سکانس در فیلم معادل یک فصل در
رمان و یک پرده در تئاتر است.
سوررئالیسم ( Surrealism )
جنبشی در هنر که در اواسط دهه 1920 در عرصه های نقاشی ، ادبیات و سینما پدید آمد. سوررئالیسم ، مخالف قراردادهای رایج بود و تمایلات پوچ گرایانه داشت و در ضمن در پی آن بود که با ارائه آموزش های فروید و با تکیه بر اندیشه های مارکس ، نقدی سیاسی و اعتراض آمیز نسبت به نهادهای تثبیت شده ای چون حکومت عرضه کند. نظریه پرداز مطرح این جنبش آندره برتون ( Andre Burton ) بود و از نظر او رویا ، توهم و فعالیت ناخودآگاه ذهن ، جلوه گاه هنر واقعی و حتی فرا واقعی بود .سینمای سوررئالیستی مرز بین واقعیت درونی و واقعیت بیرونی را مخدوش کرد و به استدلال علت و معملولی پایان داد و در عین حال بر شانس و اتفاقات تصادفی تاکید کرد. این سینما در پی آن بود که حالت های غیر عقلایی ، عصبی و حتی ترسناک ذهن را به تصویر بکشد . فیلم ساز مطرح این جنبش ، لوئیس بونوئل ( Luis Buñuel ) و فیلم مهم او سگ آندلسی ( 1928- An Andalusian Dog ) است.
سیان ( Cyan )
رنگ سبز- آبی که مکمل و مخالف رنگ قرمز است. وقتی رنگ قرمز از طیف خارج شود سیان به جا می ماند. این واژه در ایجاد فیلم های رنگی پرکاربرد است.
سیکلوراما ، پرده محاط ( Cyclorama )
پرده بزرگ انحنا داری که در پشت صحنه قرار می دهند و معمولا برای نمایش آسمان از آن استفاده می کنند. مجموعه چراغ هایی ( Cyclorama Strip ) در زیر پرده قرار می گیرند و روشنایی یکدستی به آن می بخشند.
سینما- چشم
( Kine – Eye )
تئوری سینمایی
ژیگاورتوف
( Dziga Vertov )
، سازنده
فیلم های مستند و خبری در اتحاد
شوروی
، بعد از انقلاب. در نظر
ژیگاورتوف
، دوربین فیلم برداری مانند جشم انسان بود و می توانست عناصر اصلی
هر وضعیت را کشف و روی آن تمرکز کند. اما چشم دوربین ، انعطاف پذیر تر
از چشم انسان
بود و می توانست حقیقت هر چیز را ببیند و آن را آشکار کند و این کار با
تغییر فاصله
، تغییر زاویه ، دستکاری در سرعت و... شدنی است. در واقع انگیزه این
اقدامات ،
ارائه واقعیت به همان صورتی است که وجود دارد.
ورتوف اندیشه ها و دیدگاه هایش
را در قالب چند بیانیه بیان کرد و سرانجام در سال
1919
، گروه
سینما
–
چشم
را تشکیل داد و طی سه سال از
1922
یک رشته فیلم خبری ، موسوم به
سینما – حقیقت
تدوین کرد ، فیلم هایی که از سراسر اتحاد جماهیر شوروی و از
زندگی روزمره مردم تهیه کرده بود.
سینمای صامت ( Silent Cinema )
هر فیلمی که در آن صدا نقشی نداشته باشد را صامت گویند .هر فیلمی را که متعلق به دوران قبل از ورود صدا به سینما است ، یعنی فیلم هایی که در فاصله سال های 1895 تا 1927 ساخته شده را فیلم صامت گویند. فیلم های این دوره را معمولا بر اساس توسعه تاریخی این صنعت و نیز جنبه های خاص آن که با سینمای ناطق تفاوت دارد ارزیابی می کنند.
سینمای فاجعه
( Disaster Film )
ژانری که در آن خشونت و بلای طبیعی ، عده کثیری از مردم و طبیعت
را نابود می کند برای مثال سیل یا زلزله یا قوع جنگ اتمی. چنین فیلم
هایی ، بیش از
آنکه بر شخصیت پردازی یا طرح داستانی تکیه داشته باشند ، بر نمایش
بلایای طبیعی و
غیر طبیعی ، یکی پس از دیگری تکیه دارند. در این فیلم ها خلق جلوه های
ویژه چشمگیر
بیشتر از همه مهم است.
سینمای مینی مال ( Minimal Cinema )
عبارتی که معمولا به فیلم هایی اطلاق می شود که که به خاطر تعلق خاطر عمیقشان به رئالیسم ، از تجهیزات و تکنیک های پیچیده سینمایی ، تا حد ممکن استفاده نمی کنند تا تماشاگر آنقدرها احساس نکند که در حال تماشای یک فیلم است. از جمله این فیلم ها می توان به خاطرات یک کشیش دهکده ( 1951- Diary of a Country Priest ) ساخته روبر برسون ( Robert Bresson ) اشاره کرد.
سینه کالر ( Cinecolor )
فرایندی قدیمی که در آن فقط با استفاده از دو رنگ ، فیلم رنگی تولید می کردند. این فرایند در زمانی به بازار آمد که تنها فرایند تکنی کالر برای رنگی کردن فیلم ها وجود داشت ، اما از آنجا که این فرایند بسیار پر هزینه بود عمدتا تولید کنندگان فیلم به سراغ آن نمی رفتند ، اما با ورود سینه کالر و کم هزینه تر بودن آن این فرایند در اوایل مورد استقبال قرار گرفت.
سینه ماکروگرافی ( Cinemacrography )
فیلم برداری از اشیای کوچک و ریز بدون استفاده از میکروسکوپ ، اما با عدسی های نرمال و ابزاری که دامنه فعالیت عدسی دوربین را افزایش دهند. این روش معمولا در فیلم برداری از طبیعت یا فیلم های زیست شناسانه و مستند به کار می رود. این روش را ماکرو سینماتوگرافی و سینه فتو ماکروگرافی هم می نامند.
سینه موبیل ( Cinemobile )
بس ویژه، مجهز به وسایل تولید فیلم ، از جمله دوربین ، تجهیزات صدابرداری ، نورپردازی و موتورهای مولد برق و دیگر وسایل و ابزار لازم فیلم سازی که حتی گاهی ، این ماشین ها دارای اتاق تعویض لباس و گریم هم هستند. حمل و نقل این وسیله به نقاط مختلف آسان است. سینه موبیل در سال 1967 به بازار امد و از آن پس کاربرد فراوانی در تولید فیلم و برنامه های تلوزیونی داشته است.
سینه میکروگرافی ( Cinemicrography )
فیلم برداری از اشیای کوچک و ریز با استفاده از میکروسکوپ. این روش برای ساختن فیلم های تحقیقاتی و پزشکی به کار می رود. این روش را میکروسینه ماتوگرافی ، سینه فتومیکروگرافی و سینه میکروسکوپی هم می نامند.
شب به جای روز ( Night For Day )
فیلم برداری صحنه ای در شب با استفاده از نور کافی ، تا چنین به نظر برسد که این صحنه در روز روشن فیلم برداری شده.
شماره های حاشیه
( Edge Numbers )
یک رشته شماره همراه با حروف که که در فواصل مشخص روی
فیلم چاپ می شوند( مثلا در فیلم های 35 میلیمتری در فاصله هر فوت
(
هر 12 قاب
.
این کار توسط دستگاه ویژه ای به نام دستگاه شماره گذاری حاشیه ای انجام
می شود. این
اعداد و حروف همراه با تصاویر در نسخه مثبت هم ظاهر می شوند و به این
ترتیب کار
تدوین
را آسان تر
می کنند و انطباق دقیقی میان نسخه تدوین شده با نسخه منفی برای تدوین
نهایی ، حاصل
می شود. وقتی صدا سر صحنه ضبط می شود ، شماره های حاشیه ای روی فیلم و
نوار
مغناطیسی صدا هم به تدوین گر کمک می کند. بسیاری از لابراتوارها بعد از
ظهور فیلم ،
شماره های حاشیه ای خود را به رنگ زرد کنار فیلم چاپ می کنند
صحنه
( Scene )
1-
کنشی بی وقفه در
داستان فیلم که معمولا در یک مکان خاص و طی یک محدوده زمانی مشخص روی
می دهد. گاه
صحنه در بیش از یک محل رخ می دهد مانند تعقیب که در مناطق مختلفی صورت
می گیرد.
صحنه می تواند شامل یک نما و یا چند نما باشد.
2-
به مکان رخداد هر ماجرا نیز صحنه
گویند.
صداگذاری
( Dubbing )
ضبط گفت و گوها و
صداهای گوناگون و سپس در هم آمیختن آنها بعد از اتمام فیلم برداری. این
کار در مورد
صحنه هایی که ضبط سر صحنه با اشکال رو به روست ، یا افزودن صدا در
مرحله بعد از
فیلم برداری آسان تر است ، انجام می شود. دوبله فیلم هم از همین مورد
است.
صدای خارج
از تصویر
( (Voice – Over (VO )
صدایی که هم زمان با نمایش صحنه
ای شنیده می شود ، با آن ارتباط دارد ، اما در آن لحظه از دهان هیچ یک
از شخصیت های
فیلم بیرون نمی آید. صدای خارج از تصویر ممکن است از منابع زیر تامین
شود
:
1-
راوی فیلم مستند.
2-
راوی در فیلم های داستانی که فیلم را روایت
می کند.
3-
راوی اول شخص که خود در
صحنه حضور دارد ، اما در تصویر حرف نمی زند و خارج از تصویر، آن صحنه
را تفسیر می
کند.
4-
شخصیتی که صدایش را در
رویاهای شخصیت دیگری می شنویم ، برای مثال موقعی که نامه او خوانده می
شود.
صدای
کنترپوئن
( Contrapuntal Sound )
صدا یا موسیقی که با تصویر روی
پرده در تضاد است ، برای ایجاد احساسی استعاری. برای مثال مارش جنگ که
بر روی
تصویری از یک مجلس مهمانی پخش شود ، این مارش ، احساس نابودی ، ناامنی
و ناامیدی
ایجاد می کند.
صفحه تراز
(Gimbal )
صفحه بزرگی است که
اتاقی روی آن ساخته می شود و می تواند دوران کند. دوربین و فیلم بردار
را چنان می
بندند که بتوانند با اتاق دوران کنند و در عین حال ، شخصیت ها و اشیا
بر اساس
سنگینی وزن خود و گاه به مدد سیم هایی که به آنها وصل می کنند ، در
دیوارها و سقف
اتاق حرکت می کنند.
صفحه کلاکت
( Clapboard )
تخته ای است دو تکه که به هم لوله شده اند. از این وسیله برای
دادن اطلاعات درباره برداشتی که قرار است فیلم برداری شود به همه اعضای
گروه به
ویژه ، بخش صدا و تصویر استفاده می شود. در ابتدای هر برداشت از این
صفحه هم ، فیلم
برداری می شود ، تا در هنگام
تدوین
اطلاعات
مورد نیاز به تدوین گر داده شود. در صفحه کلاکت ، اطلاعاتی نظیر نام
فیلم ، فیلم
ساز ، فیلم بردار ، تاریخ ، شماره هر صحنه و هر برداشت درج می شود. این
اطلاعات
نشان می دهد که کدام بخش از فیلم در حال تهیه است ( این اطلاعات به طور
شفاهی هم
خوانده می شوند). تخته لولا شده بالای صفحه کلاکت
تخته تقه
نام دارد که محکم
به هم می خورد ، تدوین گر در مرحله تدوین از این صدا برای هم گاه کردن
صدا و تصویر
استفاده می کند.
ضد اوج
( Anticlimax )
جایی که ماجرای فیلم در آن به اوج خود می رسد و تماشاگر در خود
بیشترین احساس را نسبت به فیلم دارد ، اما به یک باره هیجان ماجرا
فروکش می کند و
فیلم با حالتی سرد و ناامیدکننده و خالی از هیجان پیش می رود.
عنوان ، تیتراژ
( Title )
هر کلمه ای که روی پرده ظاهر شود و جزئی از یک صحنه نباشد ،
بلکه تمهیدی برای رساندن اطلاعات به تماشاگر باشد را گویند. این واژه
به موارد زیر
اطلاق می شود
:
1-
عنوان بندی که در
شروع و پایان فیلم ظاهر می شود و نام دست اندرکاران تولید فیلم را در
بر
دارد.
2-
عنوان فیلم
3-در
دوران صامت ، میان نوشته ها را که حاوی
گفت و گوها ، اطلاعاتی درباره ماجرا و ... بود و در دوران ناطق ،
اطلاعاتی که از
طریق نوشته درباره زمان و مکان وقوع ماجرا داده می شود.
4-
زیر نویس ها ، مثلا برای ترجمه گفت و گوهای
خارجی فیلم.
عمق
(Depth)
یکی از مهم ترین مسائل
فیلمبرداری ، عمق بخشیدن به تصاویر روی پرده است. هر بیننده ای که
تصویری را بر
پرده سینما می بیند ، در ذهن خود برای آن عمق قائل می شود ، چون به این
شیوه دیدن
عادت کرده است. اما فیلمساز علاوه بر آنکه می تواند روی تخیل تماشاگر
حساب کند ، در
ضمن باید بکوشد که توهم عمق را در صحنه خلق کند و به آن ، حال و هوای
واقعی ببخشد.
حس عمق فضایی در بیننده را از چند طریق می توان تشدید کرد
:
1-
خلق عمق در هر صحنه و تاکید بر کوچک و بزرگی
اشیا بسته به فاصله آنها از یکدیگر.
2-
متفاوت بودن نورپردازی صحنه در مناطق مختلف به نحوی که سطوح متمایز نور
و
سایه محسوس باشد
.
3-
تغییر زاویه و
فاصله از نمایی به نمای دیگر تا بیننده در صحنه درگیر شود.
4-
حرکت دادن دوربین و استفاده از حرکتهای
تعقیبی دوربین.
5-
حرکت دادن بازیگران
در سطوح مختلف.
عمق میدان
( Depth of field )
میزان وضوح
تصویر در فواصل مختلف از دوربین. اگر اجزای تصویری از جلو تا عقب از
وضوح بیشتری
برخوردار باشند ، تصویر دارای عمق میدان بیشتر است. برای دستیابی به
عمق میدان وسیع
، استفاده از عدسیهایی با زاویه باز توصیه می شود. این عدسی ها ، فاصله
کانونی کم و
درجه
F
کمی دارند و در عوض طول مدت نوردهی آنها زیاد است. برای دستیابی به
عمق میدان وسیع ، نورپردازی در عمق و وجود فاصله ای نسبتا زیاد میان
سطح اصلی
کانونی و دوربین نیز لازم است.
فانوس خیال
( Laterna Magika )
ترکیبی از نمایش زنده و فیلم که در
چک اسلواکی
ابداع شد و مجموعه ای از موسیقی زنده ، بازیگر زنده ، فیلم ، اسلاید و
موسیقی از
پیش ضبط شده است.
فرایند پرده آبی ( Blue Screen Process )
یک فرایند بسیار پر مصرف که نیازمند دوربین خاصی نیست و در آن چند عنصر تصویری فیلم برداری شده را به طور مجزا در یک تصویر ترکیبی ، کنار هم قرار می دهند. در این فرایند از سوژه برای مثال بازیگران در نور سفید و در برابر پرده ای آبی رنگ ، با فیلم منفی رنگی ، فیلم برداری می کنند ، سپس در پس زمینه یعنی همان جا که پرده آبی هست هر نوع تصویری را بر روی همان فیلم منفی قرار می دهند.
فرایند شوفتان
( Schufftan Process )
روشی برای ترکیب کردن یک دکور کامل و بزرگ به
کمک تصویر نقاشی شده یا ماکت ، در نمایی از فیلم. در این روش آینه ای
با سطح نقره
ای در زاویه ای 45 درجه نسبت به دوربین قرار می گیرد و تصویری را از
کنار میدان دید
دوربین ، به
عدسی
منتقل می کند ، سپس بخش هایی از نقره
پشت آینه تراشیده می شود و دوربین قادر خواهد بود از خلال فضای بی نقره
، صحنه پشت
آینه را با تصویر بازتابی ترکیب کند. این فرایند معکوس شدنی هم هست ،
به این ترتیب
که جای آنچه در کنار میدان دید دوربین قرار می گیرد را با آنچه در پشت
آینه قرار می
گیرد عوض کنند
.
فرایند شوفتان
، تصویر ترکیبی نسبتا مطلوبی ارائه می دهد
، زیرا عناصر ترکیب شونده در یک زمان و با یک دوربین فیلم برداری می
شود . اما این
تکنیک کند است و امکان حرکت دوربین در آن وجود ندارد ، به همین خاطر پس
از مدتی روش
های دیگر جایگزین این روش شدند
.این
روش به نام ابداع کننده اش یعنی ،
اویگن شوفتان
)
فیلم بردار آلمانی
(
نامگذاری شده است.
فرمالیسم
( Formalism )
جنبشی هنری که در آن
فرم بر محتوا ارجحیت دارد. به عبارت دیگر نحوه عرضه هر چیز ، بیش از
محتوای آن مهم
است. در نظر فرمالیست ها ، فرم در خود کامل است و توجیهات زیبایی
شناختی خود را
دارد.
در مطالعات سینمایی ، وقتی فرمالیسم مطرح می شود منظور این است که ،
عناصر فرمالیستی اثر چگونه بر ارائه آن ، اثر می گذارند.
فرو نوردهی
( Underexposure )
نوردهی فیلمی در دوربین یا به هنگام چاپ ، به مقدار کمتر از
نیاز یا در زمانی کوتاه تر از حد لازم را فرو نوردهی گویند. در این
حالت تصویر حاصل
تصویری تیره است و هر آنچه در سایه قرار داشته باشد ، سیاه می شود.
فضا
( Atmosphere )
حال و هوا و حس کلی صحنه که متاثر از یک یا مجموعه
ای از عوامل زیر است:
صحنه آرایی ، نوع لباس ها ، نوع آرایش و گریم بازیگران ،
رنگ های به کار رفته در صحنه ، سبک بازیگری ، زاویه بندی و کادر بندی و
نوع حرکت
دوربین ، نوع تدوین و صدا
.
در فیلم های تاریخی ، فانتزی ،
ترسناک
،
علمی- تخیلی
و مهیج ، فضاسازی بسیار مهم است
زیرا بار اصلی این فیلم ها بر دوش فضا سازی است.
فلاش بک ، پس نگاه
( Flashback )
نما ، صحنه یا سکانسی که نسبت به زمان حال فیلم ، در گذشته
اتفاق افتاده است.
فلاش بک
، هم به عنوان بخشی از روایت و به نیت توضیح
موفقیت های امروزی ، به عنوان بخشی از شخصیت پردازی و دادن اطلاع
درباره گذشته
کاراکتر و نیز یادآوری شخصیتی از حادثه ای که در گذشته اتفاق افتاده و
... به کار
می رود . فیلم
همشهری کین
(1941 – Citizen Kane )
ساخته تحسین برانگیز
ارسن ولز
، یکی از نمونه های عالی است که بخش عمده
ای از فیلم از طریق فلاش بک ، روایت می شود
.
فلاش فوروآرد ، پیش نگاه ( Flash Forward )
نما ، صحنه یا کنشی که نسبت به زمان حال فیلم ، در آینده رخ خواهد داد. در این روش می توان فرافکنی ذهنی شخصیتی را شاهد بود مثلا افکار جنون آمیز قاتلی که صحنه قتل بعدی اش را در ذهنش مجسم می کند.
فناکیستوسکوپ
( Phenakistiscope )
دستگاهی که از پایداری دید بیننده برای خلق
توهم حرکت استفاده می کند. در این روش تصاویری بر روی صفحه گرد دواری
کشیده می شود
و بیننده آن را جلوی آینه می گیرد ، آن را می چرخاند و از خلال شکاف
های موجود در
محیط صفحه ، در آینه به تصاویری که به نظر می رسد حرکت دارند ، نگاه می
کند.
فیلم آموزشی
( Educational Film )
فیلمی که هدف اصلی آن آموزش موضوع یا مهارتی
است. این فیلم ها عموما برای نمایش در کلاس های درس ساخته می
شوند.
فیلم
آرشیوی
( Archival Film )
فیلمی که به تمامی از فیلم های موجود در
بایگانی ساخته شده باشد.
فیلم برداری با سرعت زیاد ( Overcrank )
در این حالت ، دوربین را با سرعتی بیش از سرعت رایج ، یعنی 24 قاب در ثانیه به راه می اندازند. حال اگر فیلم را با سرعت معمولی به نمایش در آورند ، ماجرا با سرعتی کمتر رخ می دهد. این اصطلاح در دوران سینمای صامت رایج شد که دوربین ها را به صورت دستی به راه می انداختند.
فیلم برداری با سرعت کم
( Undercrank )
فیلم
برداری با سرعتی کمتر از
24
قاب در ثانیه
(
سرعت معمول در فیلم های ناطق
).
وقتی این فیلم ، با سرعت معمولی به نمایش در آید ، تصویر سریع تر به
نظر می رسد.
فیلم برداری
با وقفه
( Time – Lapse Cinematography )
روشی برای فیلم برداری
از موضوعاتی که معمولا در مدتی طولانی رخ می دهند و با چشم قابل رویت
نیستند. در
این روش در فواصل زمانی طولانی از پیش تعیین شده ای ، یک قاب ، فیلم
برداری می شود.
وقتی نسخه مثبت حاصل از آن با سرعت عادی به نمایش در آید ، آن موضوع
سرعت می گیرد و
طی زمانی کوتاه قابل رویت خواهد بود. با این روش می توان ، باز شدن
غنچه گل ، رشد
هر گیاه ، تغییر آب و هوا و ... را شاهد بود. برای این کار از دوربین
ویژه ای
استفاده می شود
.
فیلم برداری فرو سرخ ( Infrared Cinematography )
فیلم برداری با فیلم خاص سیاه و سفید یا رنگی حساس به اشعه های فرو سرخ. وقتی نور فرو سرخ روی فیلم ضبط می شود ، توان آن را دارد که جزئیات را از فاصله دوری که با چشم غیر مسلح رویت کردنی نیست ، به صورت سایه های محوی ظاهر کند. همچنین چنین نوری تحت الشعاع مه یا غبار قرار نمی گیرد. فیلم برداری فرو سرخ ، معمولا برای ضبط رویدادهایی در زیر نور آفتاب به کار می رود و نتیجه کار چنین به نظر می آید که در شب و زیر نور مهتاب فیلم برداری شده است ، زیرا فیلم معمولا تاریک تر از حالت عادی چاپ می شود.
فیلم بلند
( Long Play )
اصطلاحی که در زمان سینمای صامت به فیلم های طولانی تر از یک
حلقه اطلاق می شد. فیلم های یک حلقه ای یا کمتر را فیلم کوتاه می
نامیدند.
ایتالیایی ها برای اولین بار به ساخت فیلم های بلند روی آوردند. فیلم
های آنها
بیشتر تاریخی بود.
فیلم ترکیبی
( Anthology Film )
فیلم بلندی
که از ترکیب و سر هم بندی کردن قسمت های مختلف فیلم های متفاوت ، بر
اساس مضمونی
مشترک با حضور بازیگر یا بازیگرانی خاص ساخته می شود. گاهی از این نوع
فیلم ها ،
کمپانی های مختلف فیلم سازی برای نشان دادن فیلم هایی که توسط استودیوی
آنها ساخته
شده ، استفاده می کردند.
فیلم جلوه های ویژه
( Effects Film )
فیلم
هایی چون
جنگ
ستارگان
( Star Wars )
و ... که موفقیت خود را در وهله اول مدیون ایجاد
جلوه های ویژه اند. در این فیلم ها شخصیت پردازی و قصه پیچیده ای دیده
نمی شود ، در
عوض تمام فشار روی خلق جلوه های دیدنی متمرکز شده است.
فیلم چند قسمتی ، فیلم چند
اپیزودی
( Episode Film )
نامی که معمولا به فیلمی شامل چند قسمت
کوتاه و در خود مستقل ، و یا قسمت هایی که به نوعی به هم مربوطند داده
می شود. برای
نمونه فیلم
تولد یک پروانه
( 1376 )
ساخته
مجتبی راعی.
فیلم خانه
( Film Archive )
هر مکانی که محل گرد آوری و حفظ فیلم و مطالب مکتوب راجع به
سینما باشد و آن ها را برای مطالعه در اختیار علاقه مندان قرار دهد.
این موسسات نه
تنها باید فیبم ها را انتخاب کنند و گرد هم بیاورند ، بلکه باید به
شیوه های مناسب
از آنها نگه داری کنند تا فیلم ها خراب نشوند. برای این کار هر فیلم
خانه باید مجهز
به تجهیزات نسخه برداری ، تبدیل از حالت
نیتراتی
به حالت
استاتی
و
تامین دمای مطلوب برای حفظ فیلم و ... باشد. از معروف ترین و معتبرترین
فیلم خانه
های جهان می توان به فیلم خانه
آکادمی هنر ها و علوم سینمایی
در
آمریکا
و فیلم خانه
سینما تک فرانسه
اشاره کرد
.
فیلم خبری ( Newsreel ، News Film )
فیلم کوتاهی که به شکل گزارش گونه ، رویدادهای خبری و وقایع قابل توجه را پوشش می دهد. تا دهه 1950 که تلوزیون پوشش خبری را به عهده گرفت ، پخش این فیلم های خبری جزئی از برنامه سینماها بود ، حتی برخی از سینماها فقط فیلم های خبری پخش می کردند. ضبط اینگونه فیلم ها از اواخر قرن نوزدهم ، در فرانسه و توسط فیلم بردارانی که برای برادران لومیر کار می کردند آغاز شد. در ابتدا در این فیلم ها رویدادهای سیاسی و نظامی الویت داشتند . با ورود تلوزیون به خانه های مردم برنامه های خبری تلوزیونی جای این فیلم های خبری را گرفت و امروزه ، تلوزیون با امکانات خیره کننده ای مانند ماهواره ها که در اختیار دارد ، پوشش کاملی از تمام رویداهای و حوادث جهان چه سیاسی ، ورزشی ، هنری و ... را عرضه می کند.
فیلم روایی
( Narrative Film )
هر فیلم که
قصه ای را روایت کند و بر خط قصه تاکید خاصی داشته باشد و یا به تعبیری
جنبه
دراماتیک داشته باشد. فیلم های مستند هم اگر در پی روایت قصه یا
ماجرایی باشند جزء
فیلم های روایی هستند.
فیلم غیر داستانی ( Nonfiction Film )
فیلمی
که به شخصیت ها و رویدادهای واقعی و نه تخیلی بپردازد. از جمله فیلم
های غیر
داستانی می توان به این گونه ها اشاره کرد : مستند ، فیلم های سفرنامه
ای ، فیلم
های آموزشی ، فیلم های خبری.
همچنین ببینید : سینمای مستند
.
فیلم کامر اشپیل
( Kammerspielfilm )
کامراشپیل واژه ای به زبان آلمانی است به معنای
بازی اتاقی ، و اصطلاحی است برای نمایش هایی که تماما در یک اتاق می
گذرد اما در
سینما به نوعی فیلم صامت اطلاق می شد که در دهه
1920
در آلمان ساخته می
شدند
.فیلم
های کامراشپیل ، آثاری ناتورالیستی و روانی بودند که در فضاهای سرد و
تاریک می گذشتند. مشخصه بارز این فیلم ها ، عدم وجود میان نوشته یا
کمبود آن بود ،
همچنین این فیلم ها بیشتر بر حالت های ظاهری شخصیت ها و رفتار آنها
تکیه می کرد.
این تاکید گاه به صحنه هایی با حرکت های کند و افراط در بازیگری منتهی
می شد ، اما
در ضمن احساسات درونی تکان دهنده ای را به نمایش می گذاشت.
فیلم گوتیک ( Gothic Film )
فیلمی که از قواعد رمان های گوتیک پیروی می کند. به عبارت دیگر ، فیلمی که در فضاهای غریبی مانند یک قصر قدیمی می گذرد ، رویدادهای عجیبی در آن اتفاق می افتد ، اغلب شخصیتی با چهره ای شیطانی و قدرتمند در فیلم حضور دارد ، قهرمان زن فیلم معصوم و آسیب پذیر است و گهگاه حضور عناصر ماوراء الطبیعه در فیلم حس می شود. برای مثال فیلم هایی مانند ربکا ساخته آلفرد هیچکاک و برخی از فیلم های دراکولایی.
فیلم نامه غیر اقتباسی
( Original Screenplay )
فیلم نامه ای که در اصل برای تولید فیلم
نوشته شده و از روی یک کتاب یا نمایش نامه اقتباس نشده. فیلم نامه
نویسان یا فیلم
نامه های غیر اقتباسی را پیشاپیش می نویسند و یا قراردادی بر اساس خط
قصه ای مشخص ،
می بندند.
فیلم نوار
(Film Noir )
عبارتی فرانسوی به
معنای
فیلم سیاه.
فیلم نوار ،
ژانر
سینمایی خاصی است
که در اواخر دهه
1940
و اوایل دهه
1950
در
هالیوود
رونق داشت. این فیلم ها دنیای سیاه ، تلخ و خشن تبهکاران را به نمایش
می گذارند که
افراد آن چهره های عصبی ، سرسخت و عبوسی دارند ، صحنه ها سرشاز از سایه
های سنگین و
تضاد شدید نور و سایه است. برخی از تحلیل گران بر این عقیده اند که سبک
این نوع
فیلم ها ، به ویژه صحنه آرایی و نورپردازی و نیز حال و هوای سنگین حاکم
بر آنها از
سینمای اکسپرسیونیستی آلمان
متاثر است. اما عامل اصلی موثر در شکل گیری این
ژانر را باید در رمان های دو پلیسی نویس آمریکا یعنی
ریموندچندلر
( Raymond Chandler )
و
دشیل همت
( Dashiel Hammett )
جست و
جو کرد.
این فیلم ها را نمی توان در یک دسته منسجم با مضامین ، شخصیت ها ، طرح
قصه و قراردادهای مشترک قرار داد تا به صورت یک ژانر ، قابل تشخیص
باشند ، در عوض
وجه مشترک آنها ، بدبینی نسبت به سرشت فاسد انسان ، آمادگی برای ابراز
خشونت ،
ناهنجاری روانی در شخصیت ها و تاکید بر صحنه های تلخ و خشن در شهر است
.از
جمله
فیلم های مطرح این گونه سینمایی می توان به خواب بزرگ ( 1945 ) ساخته
هاوارد هاکس ،
غرامت مضاعف
( 1944- Double Indemnity )
ساخته
بیلی وایلدر
( Billy Wilder )
و
بوسه مرگ
( 1947- Kiss Of Death )
ساخته
هنری هاتاوی
( Henry Hathaway )
اشاره کرد.
فیلمو گراف ( Filmograph )
فیلمی معمولا مستند ، که فقط شامل تعداد زیادی عکس است. دوربین روی عکس های متعدد چرخش افقی یا زوم انجام می دهد.
فوتوریسم ( Futurism )
یک جنبش هنری که در ایتالیا و اوایل قرن بیستم شکل گرفت و هنر سنتی را طرد و از حضور جنبه های فنی و صنعتی در هنر حمایت می کرد. همچنین این جنبش متمایل به طرد گذشته بود. در این جنبش تعداد محدودی فیلم ساخته شده است.
قطع
( Cut )
1-
تغییر ناگهانی از
نمایی به نمای دیگر.
2-
عمل برش زدن
فیلم.
3-
فرمانی از سوی کارگردان یا
افراد دیگر ، برای قطع کار دوربین و صدا ، بعد از فیلم برداری از نمای
مورد
نظر
.معمولا
تعریف اول کاربرد بیشتری دارد.
کالت مووی ( Cult Movie )
فیلمی که از محبوبیت عام برخوردار نیست ، اما مورد توجه گروه های خاصی از تماشاگران است. این فیلم ها را معمولا در سینماهای دانشگاه ها یا در سانس های خاصی از سینماها نمایش می دهند.
کاهش
تدریجی نور
( Fall – Off )
1-
کاهش تدریجی نور با دور شدن از منبع تامین
آن. این افت را باید در نورپردازی هر صحنه به حساب آورد و اندازه گرفت.
کاهش
ناگهانی شدت نور ، سایه های تندی ایجاد می کند که تاثیر حسی و دراماتیک
دارند.
2-
کاهش تدریجی نور بازتابی با دور
شدن از منبع اصلی آن. این نوع کاهش نور سایه های تندی ایجاد می کند که
لبه ها و
گوشه های سوژه را برجسته می کند.
3-
کاهش تدریجی درخشندگی از مرکز تا لبه ها.
کالیگاریسم
( Caligarism )
عبارتی که توسط منتقدان
فرانسوی
مصطلح شد. این عبارت
برگرفته از فیلم
مطب دکتر کالیگاری
( 1919- The Cabinet Of Dr. Caligari )
ساخته
روبرت وینه
( Robert Wiene )
است.
مطب دکتر کالیگاری
یکی از فیلم های بسیار مهم تاریخ سینما و متعلق به مکتب
اکسپرسیونیسم
است. معمولا این واژه برای
توصیف فیلم هایی که جهانی آکنده از هرج و مرج و جنون را به نمایش می
گذارند و از
طراحی صحنه ، سبک و تکنیکی مانند فیلم های اکسپرسیونیستی برخوردارند ،
استفاده می
شود.
کامرا لوسیدا ( Camera Lucida )
وسیله ای که به شکل یک جعبه بزرگ است. این وسیله مجهز به یک عدسی است که هنگامی که سوژه ای مقابل آن قرار می گیرد ، تصویر آن را روی کاغذ می اندازد و به این ترتیب ، نقاش می تواند آن را روی کاغذ نقاشی کند. در واقع این روش نوعی کپی برداری است.
کرونو فتوگراف ( Chronophotographs )
تصاویر پی در پی که ایتن – ژول ماره ( در دهه 1880) با دوربین تفنگ مانند خود ثبت می کرد. در این وسیله عدسی در انتهای لوله ای دراز قرار می گرفت و یک صفحه شیشه ای در محفظه ای می چرخید و دوازده عکس در یک ثانیه می گرفت.
کرین، جرثقیل
( Crane )
وسیله ای متحرک ، چهار چرخه و مجهز به بازوی تاشویی که در
انتهای آن سکویی قرار دارد. روی سکو دوربین قرار می گیرد و
فیلم بردار
،
مدیر فیلم برداری
و گاه حتی
کارگردان
هم پشت آن می نشینند. جرثقیل می
تواند به جلو و عقب حرکت کند و بازو هم قادر به بالا و پایین رفتن است.
عموما این
دستگاه ها ، برقی یا هیدرولیکی هستند ، برخی از انواع آنها هم با دست
راه می افتند.
حرکت این وسیله نرم و روان است و میدان عمل وسیعی را در اختیار می
گذارد. انواع
کوچک این جرثقیل ها را
تولیپ
می نامند. تولیپ برای فیلم برداری در خارج از
استودیو بسیار مفید است.
کلیشه
( Cliché )
این عبارت در موارد زیر به
کار می رود:
1-
زبان مبتذلی که به علت
استفاده زیاد ، تاثیر و گاه معنای اصلی خود را از دست داده است.
2-
شخصیت های نمونه و پیش پا افتاده ای که در
اثر استفاده بیش از حد در فیلم ها ، تاثیر و کارایی خود را از دست داده
اند. در
سینما این واژه همچنین به معنای هر عنصر تصویری یا تکنیکی که از بس
تکرار شده ،
تازگی ، قدرت و حتی معنای خود را از دست داده ، هم به کار می رود.
کندلا
( Candela )
واحد اندازه گیری شدت نور. همچنین کندلا بر فوت مربع ، معیاری
است برای اندازه گیری نور بازتابیده از یک سطح.
کینماتوفون
( Kinematophone )
دستگاهی که در دوران سینمای صامت استفاده می شد ، و جلوه های
صوتی ایجاد می کرد.
کینه توگراف ( Kinetograph )
دوربین فیلم برداری که در شرکت ادیسون ساخته شد. سازنده اصلی این دستگاه ، ویلیام لوری دیکسون ( W.L.Dikson ) بود.
گرافیک کامپیوتری ( Computer Graphics )
خلق نقاشی متحرک و انجام کارهای گرافیکی با کامپیوتر. بعد از آنکه داده های لازم برای خلق هر صحنه ، از جمله اطلاعات لازم در مورد پرسپکتیو ، نورپردازی و حرکت به کامپیوتر داده شد ، تصاویری شکل می گیرد که می توان آنها را روی فیلم سیاه و سفید یا رنگی ضبط کرد. تصاویر کامپیوتری در سال های اخیر وضوح بسیار زیاد و دقت بالایی به دست آورده اند و دیگر در آنها اثری از خطوط کنگره ای و لبه های خشن دیده نمی شود. امروزره گرافیک های کامپیوتری کاربرد بسیار زیادی دارند.
گردونه خرچنگی ( Crab Dolly )
گردونه کوچک سیاری ، با چهار چرخ که می تواند در جهت های مختلف حرکت کند. این وسیله می تواند حرکت های عرضی و زاویه دار انجام دهد. دوربین روی بازویی سوار است که می تواند بالا و پایین برود. این وسیله به ویژه در مناطق تنگ و بسته بسیار سودمند است.
گردونه ، دالی ( Dolly )
صفحه ای متحرک روی چهار چرخه که برای حمل دوربین ، فیلم بردار و گاه دستیارش استفاده می شود و امکان حرکت دادن بی سر و صدای دوربین را فراهم می کند. این وسیله در فضاهای کوچک بسیار مفید است. در این وسیله ، خود دوربین روی پایه ای قرار می گیرد که بالا و پایین و حتی در برخی از آنها ، عقب یا جلو هم می شود.
گره گشایی ( Denouement )
نقطه ای در طرح قصه ، بعد از نقطه اوج که همه چیز روشن و آشکار می شود و به اصطلاح گره ها باز می شود. این حالت معمولا در آخر اثر رخ می دهد و می تواند ناشی از تاثیر عناصر خارجی یا کشف و حل شدن معما یا دگرگونی حالت درونی شخصیت اصلی باشد.
گفت و گو ( Dialogue )
حرف هایی که بین شخصیت ها رد و بدل می شود و معمولا با حرکت لب های آنها هماهنگ است. البته گفت و گو می تواند ناهمگاه با حرکت لب ها ، به صورت صدای روی فیلم ، به عنوان خاطره به گوش برسد. گفت و گوها ، معمولا سر صحنه و هم زمان با خود فیلم ضبط می شود اما مواردی هم هست که به خاطر مشکلات مکانی یا گرفتاری های دیگر ، صدا را در مرحله های بعد ضبط می کنند و به فیلم می افزایند.
لابراتوار ( Laboratory )
جایی که فیلم ظاهر و چاپ می شود و کیفیت تصویر بهبود می یابد ، جلوه های اپتیک و ویژه ( مانند محو تدریجی ، هم گذاری ، پرده دو نیمه و ... ) روی فیلم اظافه می گردد ، نوار صدا و تصویر ترکیب می شود و نسخه های اکران به دست می آید.
لامبرت (Lambert )
واحدی برای اندازه گیری نور و میزان روشنایی.
لوحه ، کپشن ( caption )
عباراتی که به عنوان مقدمه یا برای اطلاع رسانی از مضمونی ( به ویژه در فیلم های صامت ) مثلا برای بیان تغییر زمان یا تغییر مکان بر پرده ظاهر می شود.
لامپ ادین (Audion Tube )
لامپ خلائی که در سال 1906 اختراع شد. این لامپ امکان تقویت صدا را فراهم می کرد و نیز در توسعه رادیو و نیز فیلم ناطق ، نقش اساسی داشت.
لامپ پی ( Pea Bulb )
لامپ کوچکی درون دوربین که در ابتدای هر نما روشن می شود و چند قاب اول هر نما را نوردهی می کند. این کار با صدای سوتی که دستگاه ضبط صوت ارسال می کند ، هم زمان است. این قاب های اول و صدای سوت در مرحله تدوین در همگاه سازی صدا و تصویر به کار می آید.
لنز نرم ( Haze Lens )
لنزی برای فیلم برداری کانونی نرم و همچنین برای ایجاد تصاویر مه دار ، به خاطر مواد ژلاتینی که روی سطح آن وجود دارد.
لومن ( Lumen )
واحدی برای اندازه گیری شدت نور.
متحرک سازی ، انیمیشن
( Animation )
فرایند فیلم برداری قاب به قاب از تصاویر ، طرح ها ،
عروسک ها یا حتی موجودات زنده که در آن هر قاب نسبت به قاب قبلی ،
تغییری جزئی و
پیش رونده را به نمایش می گذارد. اگر این قاب ها با سرعت استاندارد
24
قاب در
ثانیه
، روی پرده به نمایش در آیند ، متحرک و جاندار به نظر می رسند.
متحرک سازی با پاک سازی
( Scratch – Off Animation )
نوعی متحرک سازی که در آن نوشته ها یا
اشیا از ناکجا ظاهر می شود. از این روش به ویژه در عنوان بندی استفاده
می شود. در
این روش ، ابتدا اثر مورد نظر روی یک طلق و با رنگ محلول در آب ، آماده
می شود ،
سپس طلق ، زیر دوربین و به طور سر و ته قرار می گیرد. پس از آنکه چند
قاب اول از کل
اثر فیلم برداری شد ، دوربین از حرکت می ایستد ، بخشی از طلق شسته شده
و محو می شود
و مجددا چند قاب فیلم می گیرند و این فرایند را تکرار می کنند تا تمام
اثر پاک شود.
مجموعه ها
( Series )
مجموعه ای از فیلم های بلند داستانی ، که هر یک قصه
مستقلی دارد ، اما در آنها شخصیت یا شخصیت های اصلی یکسانی حضور دارند
و خط کلی قصه
و ماجراهای تمام آنها نیز از حال و هوای یکسانی برخوردار است
.
این فیلم ها بر
اساس الگوهایی که امتحان موفقیت خود را به خوبی پس داده اند ، بنا می
شوند و معمولا
استودیویی آنها را می سازد که نمونه های قبلی را ساخته ، زیرا تولیدش
برای آنها
سریع تر و ارزان تر تمام می شود. ساخت اینگونه مجموعه ها از دهه اول
تاریخ سینما
شروع شده است. از جمله این مجموعه ها می توان به
جنگ های ستاره ای
( Star Wars )
ساخته
جرج لوکاس
،
ایندیانا جونز
(Indiana Jones )
ساخته
استیون
اسپیلبرگ
و ... اشاره کرد.
محصول مشترک ( Co-Production )
فیلمی که به طور مشترک توسط فیلم سازان دو یا چند کشور ساخته می شود. در این حالت معمولا هزینه تولید هم بین کشورهای سازنده تقسیم می شود.
لوکیشن ، محل فیلم برداری ( Location )
هر مکانی جز استودیو ، که بخشی از فیلم یا تمام آن در آنجا می گذرد. چنین جایی ، مکانی واقعی است و در استودیو ساخته نمی شود ، البته ممکن است دکوری ساخته شود و به آن مکان افزوده شود.
مک گافین ( Macguffin )
واژه ابداعی آلفرد هیچکاک که به تمهیداتی در قصه اطلاق می شد که سبب تداوم ماجرا می شوند و شخصیت ها به آن توجه خاصی نشان می دهند. مک گافین در واقع بهانه ای است برای خلق هیجان و تاثیرات ویژه آن. خود هیچکاک معمولا به عنوان نمونه از نقشه های مخفی یا اوراق ربوده شده ، نام می برد که همه شخصیت های فیلم به دنبال آن هستند.
محو تدریجی(
Fade )
روشی تدریجی برای ختم یا شروح صحنه ای که معمولا به عنوان
وسیله انتقال از صحنه ای به صحنه دیگر به کار می رود و به این ترتیب
تصویری به
تدریج محو می شود و تصویری دیگری جای آن را می گیرد. هر دوی این محو و
آشکار شدن
تدریجی ، مشخص کننده بروز شکافی در ماجرا ، زمان یا مکان است و تماشاگر
برای مدت
بسیار کوتاهی با پرده ای پوشیده از یک رنگ مواجه می شود. این رنگ خود
دال بر یک
مفهوم است. مثلا محو به سیاهی تمهیدی است برای نشان دادن گذر زمان و
محو به سفیدی
هم معمولا برای نشان دادن از هوش رفتن شخصیت به کار می آید.
عمل محو شدن تدریجی یا فید ، دو حالت دارد
:
1-
اگر یک تصویر به تدریج در یک رنگ
محو شود ، می گوییم
فید اوت
( Fade Out )
انجام شده.
2-
اگر تصویری از یک صفحه رنگی به تدریج ظاهر
شود ، می گوییم
فید این
( Fade In )
انجام شده است.
این دو تمهید ممکن
است به صورت پیوسته یا جداگانه مورد استفاده قرار گیرند.
مگافون ( Megaphone )
مگافون همان وسیله بزرگ و قیفی شکلی است که فیلم سازان ، به ویژه در دوران صامت به دست می گرفتند و برای اینکه صدایشان جهت و شدت پیدا کند و همه آن را بشنوند ، در داخل آن فریاد می زدند.
ملودرام ( Melodrama )
نوعی نمایش یا فیلم که در اصل ، ساده و احساسی اند و بیشتر با درگیر کردن احساس تماشاگر سر و کار دارند تا با درگیر کردن ذهن او. در ملودرام ، مسائل اخلاقی به تقابل خیر و شر محدود می شود و شخصیت ها عمدتا یا خوبند و یا بد. در این نمایش ها فضایل خوب ستوده می شوند و با پیروزی یا موفقیت شخصیت خوب ماجرا ، معمولا به خوبی و خوشی ، همه چیز به پایان می رسد .در سال های آغازین تاریخ سینما و با ریشه دار شدن فیلم های بلند روایی ، ملودرام ها بسیار پر طرفدار بودند.
موج نو
( New Wave )
جنبشی در سینمای
فرانسه
که از اواخر دهه
1950
شروع شد و در
1962
به اوج خود
رسید. این جنبش خواستار ابداع موضوعی و تکنیک ها و روش های فیلم سازی
بود. این جنبش
از سوی گروهی از جوانان سینما دوست فرانسوی آغاز شد که عمده آنها ،
فعالیت های
سینمایی خود را با تحلیل و بررسی سینما و فیلم ها و نوشتن نقد به ویژه
در
نشریه کایه دو سینما
آغاز کرده بودند. این
جنبش از طرفی به دلیل برخورد با سینمای سنتی و فوق العاده احساسات گرای
فرانسه و از
طرف دیگر به دلیل گرایش آنها به نوعی سینمای شخصی ، شکل گرفت
.
برخی از ویژگی
های فیلم های این جنبش از این قرار است
:
برخوردی معمولی و عموما فاقد احساسات
گرایی نسبت به شخصیت ها ، طرح قصه ای باز و رئالیستی ، استفاده از
دوربین ها و
وسایل سبک و قابل حمل برای فیلم برداری ، تاکید روی فیلم برداری در
مکان های واقعی
، رعایت ایجاز و سادگی و استفاده کم از دیالوگ و
... .
از چهره های شاخص این
جنبش می توان به
ژان لوک گدار
( Jean - Luc Godard )
،
فرانسوا تروفو
( Francois Truffaut )
و
کلود شابرول
( Claude Chabrol )
اشاره کرد.
موسیقی متن ، موسیقی پس زمینه ( Background Music )
آهنگی که با ماجرای فیلم همراهی می کند ، اما از منبع درون فیلم تامین نمی شود. این موسیقی در ذهن تماشاگر ، حس تداوم بصری می آفریند و همچنین کیفیت احساسی صحنه ها را تشدید می کند. در دوران صامت ، آهنگ های کلاسیک یا آثار محبوب آهنگ سازان بزرگ را هم زمان با نمایش فیلم پخش می کردند و حتی گاهی یک ارکستر بزرگ و کامل با فیلم ، همراهی می کردند. در سینمای ناطق معمولا از یک آهنگ ساز می خواهند که برای فیلم و متناسب با حال و هوای آن آهنگی ویژه بسازد. امروزه گاهی از موسیقی های پر طرفدار نیز به عنوان موسیقی متن استفاده می شود.
موسیقی
مضمونی ، تصنیف مضمونی
( Theme Music
،
Theme Song )
موسیقی مضمونی
:
ملودی یا قطعه ای موسیقی که در
سراسر فیلم به دفعات شنیده می شود و القاگر حس خاصی است. برخی فیلم ها
حتی ، موسیقی
مضمونی خاصی برای هر شخصیت دارند.
تصنیف مضمونی : تصنیفی که در شروع ، لحظات حساس یا در طی فیلم به دفعات خوانده می شود و عملا جزئی از فیلم به حساب می آید.
میان برش ( Intercut )
نشان دادن ماجراهایی که در دو نقطه مختلف اتفاق می افتند ، به صورت متناوب ، در حالی که این ماجراها درواقع یک صحنه واحد هستند و ارتباط کاملی با هم دارند. این تمهید بر خلاف تدوین موازی ، صحنه ای یگانه را می آفریند ، نه اینکه دو ماجرای مختلف در دو نقطه جریان داشته باشند. برای مثال نماهایی که به تناوب از دو نفری که پشت تلفن هستند و با هم گفت و گو می کنند ، نشان داده می شود. یا تصویر زنی که مضطربانه در انتظار رسیدن فرزندش است و فرزندش که سراسیمه به سوی خانه روان است.
میان
نما
(Insert Shot )
نمایی از یک شیء که جداگانه فیلم برداری شده و
سپس در مرحله تدوین به صحنه مورد نظر اظافه می شود. این شیء می تواند
بخشی از صحنه
باشد یا نباشد. نمونه ای از شیء موجود در صحنه ، ساعتی است که به دیوار
صحنه آویزان
شده و زمانی را نشان می دهد. نمونه ای از شیء که در صحنه نیست ، برجی
است که بر
فراز آن ساعتی نصب شده و زمان را نشان می دهد.
میدان دید ( Field Of View )
مساحت دایره ای جلوی دوربین که در میدان دید قابل قبول عدسی دوربین قرار دارد و به صورت میدانی مستطیلی روی قاب تصویر ضبط می شود. اندازه میدان به دوعامل بستگی دارد ، یکی فاصله کانونی عدسی دوربین و دیگری فاصله میان دوربین و سوژه
ناتورالیسم ( Naturalism )
در عرصه ادبیات و رمان ، ناتورالیسم نوعی رئالیسم افراطی است که زندگی تلخ آدم هایی را که از نظر روحی ، ظاهرا تک بعدی هستند ، به تصویر می کشد. در واقع این دیدگاه از فلسفه سربرآورده. در فلسفه ، ناتورالیسم به مکتبی گفته می شود که معتقد است ، همه پدیده های طبیعی بر اساس اصول و قوانین علمی قابل تبیین هستند و در رمان به برخورد علمی با شخصیت گرایش دارد ، به ویژه اینکه سرنوشت هر فرد تنها به مدد اراده او شکل نمی گیرد بلکه مسائلی مانند توارث و محیط هم در آن دخیل است. امیل زولا ، نویسنده فرانسوی شاخص ترین چهره این مکتب در ادبیات است . این نوع ادبیات تاثیر خاصی بر سینما برجای گذاشت برای مثال برخی از فیلم های گانگستری و آثار متعلق به فیلم نوار (Noir - Film ) را به خاطر دیدگاه یکسویه شان از سرشت بشر در جامعه ای تلخ و سیاه ، می توان ناتورالیستی نامید.
نئورئالیسم ( Neorealism )
جنبشی در سینمای ایتالیا که بیشتر واکنشی بود به محدودیت های هنری و فرهنگی اعمال شده بر صنعت سینما و سایر جنبه های فرهنگی در زمان حاکمیت فاشیسم و برگرفته از وضعیت اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی این کشور در دوران جنگ جهانی دوم و بلافاصله سال های پس از آن ، که اوضاع سیاسی نابسامان و اوضاع اقتصادی بسیار بد بود و فقر و بیکاری سراسر ایتالیا را فرا گرفته بود .از جمله ویژگی های این گونه فیلم ها می توان به این موارد اشاره کرد : ماجراهایی برگرفته از مشکلات و ویژگی زندگی روزمره مردم ، استفاده از فضاهای واقعی و رئالیستی ، حرکت دوربین های ساده و تدوین های ساده و عاری از پیچیدگی و ... . از چهرهای شاخص این جنبش می توان به چزاره زاواتینی ( Cesare Zavattini ) ، ویتوریو دسیکا (Vittorio De Sica ) ، روبرتو روسلینی ( Roberto Rossellini ) و لوکینو ویسکونتی ( Luchino Visconti ) نام برد. از فیلم های مهم این جنبش نیز می توان به دزد دوچرخه ( 1948 ( ساخته ویتوریو دسیکا ، رم شهر بی دفاع ( 1945- Rome, Open City ) ساخته روبرتو روسلینی و زمین می لرزد ( 1948- The Earth Trembles) ساخته لوکینو ویسکونتی اشاره کرد.
نریشن ، گفتار ( Narration )
نریشن به معنای روایت قصه است. در سینما ، نریشن توضیحات اضافی است که از سوی کسی بیان می شود ، که از شخصیت های فیلم نیست. در فیلم های مستند و آموزشی ، صدایی است که روی فیلم آن را می شنویم و اطلاعات تکمیلی درباره تصویری را که می بینیم در اختیارمان می گذارد. در فیلم های داستانی ، معمولا صدای یکی از شخصیت هاست و هدف از آن ، دادن اطلاعات بیشتر و گسترش آگاهی ما از شخصیت ها و ماجرای فیلم است.
نقاب پرده ای ( Focal Plane Matte )
وسیله ایی که درون دوربین و جلوی صفحه کانونی ( ناحیه پشت عدسی که فیلم معمولا آنجا قرار می گیرد ) کار گذاشته می شود تا به این ترتیب ، مانع از آن شود که بخشی از تصویر روی فیلم ضبط شود. این ناحیه نور نخورده را در مرحله بعد می توان با تصویر یا بخشی از تصویری که جداگانه فیلم برداری شده ، پر کرد . با چنین روشی می توان عناصر مجزای تصویر را ترکیب کرد و به یک تصویر مرکب رسید ، برای نمونه تصویری مرکب از حرکت زنده و نقاشی متحرک .
نقاب متحرک (Traveling Matte )
فرایندی در جلوه های ویژه که در آن ، عناصری از تصاویر مختلف کنار هم قرار می گیرند و تصویری ترکیبی ساخته می شود. با این فرایند همچنین می توان ، نمای زنده ای را که فیلم برداری شده با پس زمینه ای که در جای دیگری فیلم برداری شده ، یا ماکت های عروسکی ترکیب کرد.
نقطه اوج
( Climax )
در اصل واژه ای یونانی است به معنای
نردبان
که در سینما
در موارد زیر به کار می رود:
1-
نقطه
اوج پیچیدگی قصه که ماجرا از آن فراتر نمی رود و به تدریج فرو می نشیند.
2-
نقطه اوج توجه و علاقه بیننده در یک فیلم
.
هر دو نوع نقطه اوج نامبرده شده در اواخر فیلم رخ می دهند ولی الزاما هم زمان نیستند.
نقطه مرده
(Deadspot )
1-
ناحیه ای در صحنه که در آن هیچ اتفاقی نمی
افتد.
2-
نقطه ای در ناحیه ای که در
آن ارتعاش های صوتی همدیگر را حذف می کنند.
3-
جایی از فیلم نامه که هیجان ، جذابیت یا کنش
کمی دارد.
نماد ( Symbol )
هر شیء ، شخص ، دکور یا عملی که در عین حال که معنایی صریح دارد ، از اهمیت و معنایی ضمنی نیز برخوردار است. برای مثال سورتمه ای که نام آن رزباد بود ، در فیلم همشهری کین ( 1941- Citizen Kane ) ساخته ارسن ولز . این سورتمه نمادی از کودکی و معصومیت شخصیت اصلی فیلم بود.
نمای اصلی ( Master Shot )
نمای مداوم کل صحنه در طول یک پلان ، که معمولا از دور فیلم برداری می شود و نمای متوسط و نمای نزدیک در مرحله بعد ، در آن ادغام می شود.
نمای شیشه ای
( Glass Shot )
روشی در فیلم برداری ( جلوه های ویژه ) که در آن بخشی از صحنه
را روی شیشه نقاشی کرده و به صحنه واقعی اظافه می کنند و یا در واقع
ترکیب می کنند.
گاه به جای نقاشی از عکس هم استفاده می کنند. این روش در دهه های
1920
و
1930
رواج بسیار داشته است. با استفاده از این روش ، می توان فقط بخشی از
ساختمان را در سر صحنه ساخت و بقیه را روی شیشه نقاشی کرد. این تکنیک
به ویژه در
افزودن سقف ، ابر و پس زمینه های طبیعی مفید بوده است. امروزه هم از
این روش
استفاده می شود اما کمتر و به جای آن از روش های جدید تر استفاده می
کنند که گرچه
گران تر هستند اما کیفیت تصویری بهتری دارند.
نمای عنبیه ای
( Irise Shot )
نمایی که در آن از نقابی مدور استفاده می شود و به آن حالتی
شبیه
عنبیه
می بخشد (گاه از نقاب های بیضوی ، مستطیلی و ... استفاده می
شود). این نما در سینمای صامت طرفداران زیادی داشت و به دلایل زیر به
کار می
رفت:
1-
باز کردن یا بستن صحنه ای که
اولی عنبیه باز و دومی عنبیه بسته نام داشت.
2-
جلب توجه بیننده به شخصیت یا شیء
خاصی.
3-
خلق جلوه های طنز آمیز با
تمرکز روی یک شخصیت یا شیء و بعد باز کردن و گسترده کردن تصویر به نحوی
که معلوم
شود آن شخصیت یا شیء در وضعیت خاصی گیر افتاده است.
4-
خلق این توهم که از یک سوراخ برای مثال
سوراخ کلید به صحنه نگاه می شود.
نمای فریبنده ( Cheat Shot )
نمایی که برای فریب تماشاگر فیلم برداری می شود و تماشاگر باور می کند که حادثه ای در حال وقوع است ، حال آنکه واقعا اینگونه نیست. به عنوان مثال بازیگری که وانمود می کند از ارتفاع زیادی در حال سقوط است در صورتی که چند متر پایین تر ، تشک نرمی به دور از چشم تماشاگران در انتظار اوست و ... .
نمای کاشف ( Discovery Shot )
نمایی پیوسته که با یک دوربین متحرک گرفته می شود و ناگهان روی شخص یا چیزی تمرکز می کند ، که گویی آن را پیدا کرده باشد.
نمای معرف
( Establishing Shot )
نمای
افتتاحیه سکانس که معرف مکان و در عین حال حال و هوای صحنه و فیلم است
و به بیننده
اطلاعاتی کلی در مورد زمان و وضعیت عمومی صحنه می دهد. نماهای معرف
معمولا نمای از
دور یا نمای از خیلی دورند.
نمایاب الکترونیکی ( Electronic Viewfinder )
سیستم نمایابی که تصاویر در حال فیلم برداری را روی صفحه تلوزیونی کوچکی می اندازد و در نتیجه امکان می دهد عوامل فیلم به ویژه کارگردان و مدیر فیلم برداری آن را ببینند و دستور العمل های لازم را به فیلم بردار ، نور پرداز ، بازیگر و سایر عوامل بدهند.
نمایاب کارگردان ( Director ‘ s Finder )
وسیله ای که کارگردان به همراه دارد و از آن در انتخاب عدسی مناسب برای فیلم برداری از هر نما استفاده می کند. نمایاب به کارگردان یا مدیر فیلم برداری اجازه می دهد که تصویر را در اندازه های نسبی مختلف ببیند و به این ترتیب عدسی مناسب با اندازه مطلوب را انتخاب کند . نمایاب ها امکانات مختلفی ممکن است داشته باشند ، برای مثال کنترل عمق میدان و امکان زوم کردن.
نور چشم ( Eye Light )
منبع کوچکی از نور که کنار دوربین قرار می گیرد و بی آنکه روی نوربینی فیلم اثر سوء به جا بگذارد ، چشمان شخصیت مورد نظر را نور می دهد.
نیت (Nit)
واحدی برای اندازه گیری شدت و روشنایی منبع نور .
نیکل ادئون (Nickelodeon)
اولین سالن های سینما که معمولا از تبدیل انبار ، فروشگاه یا یک سالن ایجاد شده بودند و ظرفیتی در حدود صد نفر یا بیشتر داشتند. واژه نیکل ادئون از دو بخش تشکیل شده : نیکل ، جنس سکه های پنج سنتی که قیمت ورودی این سالن ها بود و ادئون که در زبان یونانی به معنای سالن نمایش است.
نیمه مستند
(Semidocumentary)
فیلمی داستانی و غیر مستند که برای القای حس واقعی بودن به
تماشاگر ، از تکنیک های مستند سازی استفاده می کند. در این فیلم ها
معمولا دوربین
حرکت کمی دارد و در اغلب اوقات نیز ثابت است و فیلم عمدتا از برداشت
های بلند تشکیل
شده. در این فیلم ها معمولا وقایع را در مکان های واقعی و با
نورپردازی
طبیعی فیلم برداری می کنند و از بازیگران غیر سرشناس استفاده می کنند.
همچنین این
فیلم ها از تدوینی ساده و به دور از هر گونه پیچیدگی برخوردارند.
وسترن اسپاگتی (Spaghetti Western)
فیلم های وسترنی که عموما در ایتالیا تهیه می شد ، فیلم برداریشان در یوگوسلاوی و اسپانیا صورت می گرفت و بازیگران آمریکایی در آن بازی می کردند. از فیلم سازان مطرح این نوع فیلم ها می توان به سرجیو لئونه ( Sergio Leone ) اشاره کرد و از فیلم های مطرح او در این ژانر نیز می توان به خوب ، بد ، زشت (Good Bad Ugly ) ، به خاطر یک مشت دلار ( 1964- For a Fistfull of Dollars ) و روزی روزگاری در غرب ( 1967- Once Upon a Time in the West ) اشاره کرد.
وضوح (Definition)
دقیق بودن و مشخص بودن جزئیات هر تصویر که نتیجه دقت زیاد در تراش عدسی ، کیفیت خوب فیلم خام و امولسیون و دقیق بودن دانه بندی است.
ووفر (Whoofer)
وسیله ای که در جلوه های ویژه خلق انفجار استفاده می شود و از خود ذرات گرد و غبار و دود خارج می کند.
وینی (Weenie)
آنچه طرح قصه را ، معمولا در مجموعه ها ، به پیش می برد. مثلا مجسمه ای دزدیده شده یا نقشه ای مفقود شده.
همذات پنداری (Identification)
هرگاه یک درگیری حسی و عاطفی عمیق ، بین تماشاگر و شخصیتی در هر اثر هنری ایجاد شود ، گویند همذات پنداری صورت گرفته است. در این حالت ، تماشاگر خود را به جای شخصیت مورد نظر تصور می کند و تجربیات و احساسات آن شخصیت را در وجود خودش احساس می کند. در همذات پنداری ، هر کسی تا حدی به شخصیت مورد نظر شبیه می شود.
همگذاری فرمی (Form Dissolve)
در هم آمیختن دو تصویر جداگانه ، با فرم ها ی مشابه. برای نمونه وقتی که شخصیتی در شخصیت دیگری حلول می کند ، یا روح شخصیتی دوباره به بدن او باز می گردد
هوادار (Fan)
طرفدار سرسخت چهره های مشهور سینما که در دوران اوج استودیوهای هالیوود و نظام ستاره ای ، سلیقه آنها در ساخت فیلم ها و اسطوره سازی از بازیگران نقش مهمی داشت. با شگاه های هواداری از ستارگان و مجلات پر عکس از ستارگان روز ، بسیار متعدد بود. امروزه هم ستارگانی هستند که هواداران بسیار دارند ، اما با زوال نسبی نظام ستاره سازی ، از فعالیت باشگاه ها و مجلات خاص آنها کاسته شده است.
هولوگرافی (Holography)
نظامی در عکس برداری که در ان از موج لیزری برای خلق تصویری سه بعدی از شیئی در فضا استفاده می شود که تصویر آن فقط از زاویه خاصی قابل رویت است. چنین نظامی برای ایجاد تصاویری با وضوح زیاد و عمق تصویری چشمگیر هم مناسب است.
هیپ (Hype)
واژه ای در تبلیغات که مترادف تبلیغ شدید هر فیلم است و در آن از رادیو ، تلوزیون و حضور شخصی بازیگران فیلم ، استفاده می شود.