سرور منگل
قسمت سوم
جامعه و دولت
اصطلاح جامعه ودولت، طوریکه در آغازمعلومات ارایه گردید، دو مفهوم یک رابطه اند. از آغازتشکل جوامع ابتدائی ضرورت به نوع تشکلی برای تعاون وهمکاری غرض بقا وادامه حیات، انسان اولیه را ازسایرموجودات زنده روی زمین مجزا ساخت. (1) از جوامع ابتدائی تا امروزی غرض از تشکیل دولت آن نبوده که دولت بحیث کتله ً از مردم (نخبگان جامعه یا دولتمردان) بر مردم حکومت کنند وآنهارابکار وجنگ سوق دهد ومحصول شانرا غارت ودزدی کند ودربار های مجلل وقصوربا ابهت وشوکت را ازکیسه ً مردم وزحمات شبا روزی شان برپا دارند. وبه ثروت اندوزی زروسیم وبقتل وسرکوب اتباع خویش بپردازد. فهم موجودیت ضرورت تاریخی دولت ؛ نزد علما، فلاسفه وتوده های مردم تنها تلقی یکجانبه بوده، که ارکان دولت از قدیم بصورت ایدیال ومدینه ای فاضله که جامعه را از هرحیث بکمال وخوشبختی رهنمون می سازد، برعکس هم اکثرا خود کامگی حکام، دولتها وبیکارگی، ظلم وآزاردولتها به چنان درجه ای از تنفر انسانی بالا آمده که حتی عده ای ازفلاسفه وسیاسیون، دولت را عامل ووسیله بدبختی دانسته ونابودی عاجل آنرا می خواهند، تا این طبقه ای مفت خوارکه در کندوی عسل دولت جمع اند متلاشی گردند. در جوامع امروزی بحث برسراین نیست که دولت « ضرورت » است یا خیر؟ بلکه بحث بر آن است که کدام « دولت کارا » وبسود جامعه واتباع است ؟ وکدام « دولت چپاولگر» وبیکاره است ؟ منظوربیشترکارائی دولت است. ودر پهلوی کار آمدی دولت سوال جدی در برابر دولتها مطرح است که آیا کدام دولت (نه بمفهوم اسم صفتی دولت مثل دولت جمهوری یا شاهی یا شاهی مشروطه یا جمهوری دموکراتیک یا نظام استبدادی ونظامی یا سوسیالیستی ومردمی وکارگری) برای کدام وظایفی کار آمدی دارد یاخیر ؟ بطور مثال ممکنست یک دولت نظامی بمنظور غلبه بر انارشی واوضاع جنگ داخلی وتمرکزحاکمیت وتمامیت ارضی کار آمد داشته باشد وبرعکس ممکنست یک دولت جمهوری ودموکراتیک اهداف فوق را تامین نموده نتواند وکار آمد نداشته باشد. منظور از مشخصه اساسی دولت تنها نامگذاری دولت نیست، بلکه نام گذاری دولتهادرعمل ناقض اعمالی اند که به مردم وعده داده اند. مردم که منبع اساسی حکومت کردن، حکمداران است، بهمان پیمانه منبع اساسی مشروعیت دولت ها وحکومت نیز میباشند. تمام دولت های معاصر مشروعیت خویش را بطریقی از مردم میگیرند وبرمردم خویش را تحمیل می نمایند. بطور مثال : دولت خود کامه شخصی، دکتاتور، وقتی از طریقی یا بطریقی بقدرت رسید با استفاده ازقدرت بااستفاده از قوانین یا وضع قوانین خودرامدعی اعمال مشروعیت بر مردم واتباع دانسته خودرا نماینده مردم وبر آنها حکومت میکند. بلا استثنا تمام دولتها از دموکراتیک گرفته تا دموکراتیک ترین های آن از مشروعیت های نسبی خود ساخته ئی خودرا مستفید میسازند. اینکه میگویند « دولت دموکراتیک » بمفهوم نسبی یعنی دولت دموکراتیک وانتخابی که اکثریت آراء را داشته است، اینکه این اکثریت چند فیصد جامعه را تشکیل میدهد ؟ آیا واقعا اکثریت است یا خیر ؟ یا اینکه تصامیم این دولت در اجرا، آیا با آرزوها ومنافع کسانیکه به ایشان رای داده اند نمایندگی میکند... ـ یا خیر ؟ اینهمه سوالهایست که به نوشته حاضرارتباط نمیگیرد ازآن صرف نظر میگردد. درآغاز سخن به این مسئله که بین دولت وجامعه یک رابطه مستقیم دایر است، اشاره شد. وبعضها آنرا قرارداد اجتماعی میدانند که بین مردمان سرزمین یا جغرافیای مرئی الاجرا است که ازبین خود عدهً را برای حکومت کردن بر خود گماشته اند. اگر این نخبه گان یا گماشته شده گان بوظایف محوله یاسپرده شده نپردازند یا نتوانند، قابل بازخواست ودر نهایت مورد مجازات دانسته میشوند ومردم حق دارند آنها را سرنگون سازند. مجموع جامعه در حالیکه از یکطرف نظمی را که دولت افریده با دولت رابطه برقرار میکند که این رابطه تمام روابط (اجتماعی ـ سیاسی، اقتصادی، حقوقی، قضائی، کلتوری وفرهنگی، مسایل جنگ وصلح وامنیت...) را در بر میگیرد وهم جامعه از درون خود وارد نظمی است که از خانواده تا قبیله وملت، زبان وهمشهری، جنس، مذهب، منطقه، فرهنگ وکلتور، سازمان سیاسی وغیره رادر برمیگیرد (که ازروابط درونی جامعه مستقل از تابعیت دولت شکل میگیرد وبر آن تاثیر مستقیم دارد « جامعه مدنی ». به اینترتیب همانطوریکه همه افراد این اجتماعات ازحق آزاد ی، داشتن مسکن، خوراک، پوشاک ومراقبت از صحت خود وخانواده وزنان واطفال خود حمایت می نمایند وهم در سرزمین وجغرافیای با سایراعضای جامعه در ثروتهای جامعه بطور متساوی حق اشتراک دارند. واز طریق مناسبات تولیدی واجرای خدمات باهم رابطه میگیرند، عده ً به تولید وجمع آوری وعدهً به انتقالات این محصولات به شهر ها وبازار ها وهم عدهً خدمات متنوع دیگری را انجام میدهند. دولت تمام این مناسبات وضوابط وروابط افراد جامعه را در سرزمینی وجغرافیای واحد تحت نام دولت جمع میکند. تا هنگامی که راه های سلسله مرا تبی بوروکراسی دولتی کشف وپیدا نشده بود، دولت رهگشای اصلی مشکلات انتظامی بود. بدون دولت بازارها وسایر نهاد های اصلی جامعه مدرن ازکارمی افتد. انسانها بخاطر خود آزاری نیست که وقت عزیز شانراصرف میکنند وجلومیز ادارات صف می کشند،علت اینکارنیاز به چیز های است که دولت عرضه میکند. به قوانین نیاز داریم واین قوانین نیز باید ساختار سازمانی محکمی در پس خود داشته باشند. باید در مقابل منافع فردی، منافع عمومی نیز در قالب سازمان یافته ای وجود داشته باشد هرچند که ناقص باشد. انسان به « کالا های همگانی » مثل قوانین نظم عامه، قضائی... وسیستم های جاده ها ومراکزتعلیمی، آبرسانی وبدرفت وغیره نیاز دارد. سوال عمده دربرابر دولتها وجوامع امروزی ودر گذشته بطور جدی مطرح بود، که این سیستم پیچیده وپر مصرف عرضه خدمات وکالاهای همگانی را غیر از دولت کی می تواند بعهده بگیرد ؟ در آواخرقرن بیستم فراخوان مصرانه نظام بازار آزاد برای بر چیدن دولت در جوامع سرمایه داری فقط قابلیت توزیع عادلانه را فلج کرد وبه هیچ وجه از اهمیت دولت نکاست. همانطوریکه انقلابیون کمونیستی غرض برپا کردن نظامی نبرد کردند که قرار بود« امحای » دولت رادر قبال داشته باشد، دستگاه دیگری متکی بر اداره افراد واحزاب را بوجود آوردند وهمچنا ن انارشیست ها که نابودی دولت را سر مشق عملی فعالیت های خود قرار داده اند، غرض نابودی این دستگاه، برای تسخیر آن بهر شیوه وامکانی توسل را مجاز میدانند. نفوذ فراگیر وروز افزون دولت همچون یک نهاد وعامل اجتماعی از جمله پدیده های عام وانگشت شماری است که در قرن بیستم از فقیرترین کشورهای جهان تا پیشرفته ترین کشور های سرمایه داری شاهد آن هستیم. البته این بدان معنی نیست که دولتهای موجود بر آورنده ً نیاز های ماهستند. در اغلب موارد با انتظاربیهوده ازدولت ودم ودستگاه آن دچار خشم می شویم. حضور همشیگی دولت در حیات اجتماعی معاصر ونقض آزار دهندهً عملکرددولت منشا ً اصلی سرخوردگی ها است. تجزیه وتحلیل علت کار آمدتر بودن برخی از دولت ها نسبت به دولتهای دیگر، هر چندکه رضایت فوری به بار نمی آورد، اما در دراز مدت سودمند است. شناخت ساختارونقش دولت،روابط دولت وجامعه،و« چگونگی کمک دولت به توسعه » هدف اصلی این قسمت است. باید گفت که دولت برتمامی مناسبات گوناگون جامعه بواسطهً قانون ومقررات سلطه دارد. دولت وارگانهای امنیتی وقضائی وسایر اندامهای آن از مردم درتحت پوشش قلمرو اش دربرابرهرج ومرج وتجاوز ودست برد وجنگ وهجوم های بیگانگان حمایت نموده وخدماتی را به مردم عرضه میدارد. این خدمات ساحهً محدود نداشته تمام عرصه های سلطه دولت را در داخل جامعه وهم درساحه ً مناسبات با دولت های دیگردرسطوح مختلف مناسبات دولتها وسازمانهای بین المللی ومیثاقهای جهانی وروابط داد وستد اقتصادی ـ اجتماعی وسیاسی و فرهنگی را تنظیم ومی پوشاند. بطور خلاصه دولت در چوکات تامین نظم اجتماعی وحمایت ازحقوق اتباعش (حقوق اتباع که شامل تمام حقوقی که در مغایرت ونقاضت با حقوق اتباع دیگر قرار نداشته باشد دولت مکلف به تامین وحمایت آن است) وتامین مناسبات بین المللی. اکثرا گفته می شود « تامین رفاه » منظور از « رفاه » وبخصوص « رفاه اجتماعی » دریک جمعی منظور است، که کتله های مردمان، درجغرافیائی وتحت پوشش دولتی خودرابازمی یابند. همانطوریکه در بالا آمد این مردمان خودرا توسط دولتی غرض تامین نظم واستفاده از کالا های که چه دولت عرضه میدارد یا سایر اعضای این جامعه، بطور نسبی ومشروط خودرا سهیم میداند. با اینکه هر فرد از اجتماع وجیبه دارد تا تامینات ومکلفیت های خودرا از قبیل سرپناه، خوراک، لباس صحت، تعلیم وتربیه اطفال وخانواده ودر مجموع آسایش خود وکسان مربوط بخود را درنظر گیرد، بهمین ملحوظ وی داخل اجتماعی گردیده که در آن همه اتباع داخل مقاوله اجباری دادوستد کالا ها وخدمات میگردند که بوسیله دست بازار به اثر عرضه وتقاضا وتبادله مرعی الاجرا است. این دست نا مرئی که آنرا بازار میگویند، توسط آن تبادله کالا ها وخدمات واز آنطریق نیاز ها برآورده میگردد. نیازانسانهای معاصردر طی قرون متحول گردیده تا به این درجه ای از رشد رسیده است که خیلی تنوع وپیچیده اند. انسانها تنها به خانه ولباس وغذا نیاز ندارند، بلکه درپهلوی آن صدها وهزاران نیازدیگراز مادی، تا فرهنگی، حقوقی وغیره که بطور یکسان برای همه فراهم نیست دارند. زیرا بر آوردن این نیازها بسطح رشد و پیشرفت جهانی، رشد کشور، نوع انتظام تولید وتوزیع (نوع نظام دولتی)، طبقات اجتماعی، جنسی زن ومرد،طفل ـ جوان وکهنسالان فرق میکند. وهم درسطح جهانی کشورهای پیشرفته صنعتی وکشور های عقب مانده وغریب وجود دارند، بقولی آنهائی که پیشرفته وثروتمند تر اند محتاج تروحریص تروزورگوتر اند. امروز نه تنها انسانها وجامعه در سطح یک جغرافیا وکشور، بلکه در سطح کره ارض (جهانی) باهم دریک داد وبستان قرار دارد. آنانیکه پیشرفته تراند، کالا وخدمات بیشتری را تولید وعرضه میدارند وآنانیکه فقیرتر اند به تولید کمتر ومصرف کمتر ودرمحدویت به نیاز های خودمی رسند. اینجا است که سوال رشد وپیشرفت وتوسعه اقتصادی یک کشور دربرابر اتباع آن قرار میگیرد، برای حل این پرابلم باید به علل عقب مانی وشیوه های استفاده از منابع داخلی وامکانات جهانی وغیره باید توجه کرد. به اینترتیب دولتها مسئول رفاه اجتماعی یعنی سطح عمومی تامینات جامعه که آنرا به اصطلاح اقتصادی توسعه اقتصادی ـ اجتماعی جامعه میگویند می باشند. اقتصاددانان مبدا این تامینات را به اندازه مجموع کل تولیدات که اتباع یک سرزمین در جریان یکسال ویا چند سال معین تولید میکند،این خدمات وارزشهای تولید به نرخ های پولی ثابت یا متحول ارزش بندی میگردد که نشاندهنده رشد نسبی عاید ناحالص مجموعی است. که بحیث سنگ زیر بنای تامینات اجتماعی ورفائی جامعه نقش بازی میکند. تامینات اجتماعی ورفائی جامعه نه تنها در حدود این تولیدات باقی می ماند، بلکه برای تعین سطح توسعه به عده ای ازشاخص های توافق شده،بر میخوریم که دراکثر کشور ها بسیار متفاوت مورد استفاده اند بطور مثال شاخص های توسعه قرار ذیل اینجا غرض فهم مطلب نام برده می شوند : شاخص رشدعاید ناخالص ملی وعاید ناخلص سرانه (فی نفر)، در آمد سرانه، امید حیات در زمان تولد،میزان باسوادی، میزان مرگ ومیر نوازادان، توزیع در آمد وآهنگ رشدتولید ناخالص ملی وغیره را می توان نامبرد.
متحول شدن جامعه و دولت
آغازتحول جامعه وموسسات که امروز بنام دولت مسمی اند، طی پنج قرن قبل از میلاد، ازدرون نظام های متکی بر سیستم بردگی شهرهای آتن (یونان قدیم) وروم تجلی نموده که پس ازپایان انقراض روم، طی هزار سال گرچه با خیزش هاوقیامهای پراگنده ازمیان سطوح پائین وبویژه روستائیان وبردگان گواه بر ناخشنودی پایدارومداوم از طبقات حاکمه ودستگاه سرکوبگراشرافی آن استواربود. وهم قدرت روز افزون سلاطین در برابر گروه های مخالف نیز شکل گرفت ودستگاه عریض وطویل سرکوب با مصارف گزاف ازکیسه عامه وچپاول واشغالگری سرزمین های بیگانه سازمان یافت، که طی آن بزرگترین تمدنها ودولتها راهی زوال ونابودی شدند. سرزمین های امروز افغانی وباشندگان ودولتهای مرکزی ومحلی آن، طی ادوارتاریخ کهن خویش نشیب وفرازهای تندی را پیموده اند وطی آن تاریخ، ثقافت، تمدن وشیوه های اداری نظامی ـ دولتی را درخود پرورش داده اند. این خطه ای باستانی ومردمان آن که در ادوار تاریخی بنام آریانا، خراسان وامروز به افغانستان مسمی گردیده است، عامل پرورش وشگوفائی تمدنها ودولت های بوده وآنرا درخود پرورنده ودربرابر هجوم ها با مقاومت های سرسختانه از آن بدفاع پرداخته اند، یا به انقراض رفته اند یا به هستی خود ادامه داده اند وباعث امتزاج سایر تمدن ها در خود وهم باعث انتقال آن به تمدنهای اطراف بوده اند. مدنیت های ویدی واوستائی مردمان آریائی این سرزمینها سازمان شاهی، پرستش ارباب الانواع مختلف مثل " رب النوع آسمان "، "رب النوع جنگ "، " مهر "، " آتش، " سوما " (شرابیکه از گیاه مخصوصی می ساختند)، " باد " وغیره را می پرستیدند. تاریخ سازمان شاهی این دوره را دربلخ بنام " یما " (جم) که شهر بلخ را تعمیر کرد وسلسله شاهان بلخ که دارای قوانین وهدایات مدنی وروحی بود ند، توسط زردشت بوجود آمد، وی معتقد بود که دو روان برجهان حکومت دارد یکی بطریق نیک ودیگری راه بد را می رود. سراسر زندگی عبارت از یک پیکاردرونی برضد نیروهای شر است ودراین جنگ دایمی نوروظلمت خرد واهریمن مقابل همدیگر قرادارند. کیش زردشت که پیدایشگاه وپرورشگاه آن قدیمترین پائیتخت های دنیا بخدی (بلخ) بود، بوسیله کتاب اوستا تبلیغ میگردید.این کتاب درهجوم سکندر یونانی توسط وی سوختانده شد وبعدا دوباره تنظیم گردیده که قسمتی آن امروز بما می رسد. بقول اوستا در دوره مدنیت اوستائی 1200 قبل از میلاد نخستین نظام شاهی دربلخ بوجود آمد که در آن جای نگهداری حیوانات، ذخایر آب وهم شهر راکه در آن بازارها، گذرها وخانه ها را ساخت. بدین ترتیب نخستین شهرومرکز مدنیت اریائی در بلخ امروز تاسیس یافت که نوبهار بلخ تا قرن اول اسلامی برجای وآبادان بود. (2). به این ترتیب " يما " اولین پادشاه است که بنیاد مدنیت وشهر نشینی وحیات را در نظام کشاورزی ـ دام پروری حرفه، ذوب آهن، بافتن لباس، استعمال اسلحه وجواهرات ترتیب طبقه لشکری ومعماری واستعمال فلزات وادویه را رواج داد. در اوستا وکتب ومتون تاریخی چون شاه جم را منبع هرگونه آسایش وآرامی ودادونیکوکاری دانسته اند، بنابراین کسی که وسیله سقوط این سازمان خیر وبهی گشته اورا اژدها گفته اند که بعربی آنرا ضحاک یا ماردوش گفته اند که مدنیت بلخ را بدست آورد و هم چنان قربانی فرویدون به رب النوع آب (اناهیتا) وداستان جنبش مردم در مقابل اژدها (ضحاک) در شهنامه فردوسی بر روایات دوره های قبل ازاسلام است که مردی آهنگری به نام " کاوه " چرم آهنگری خودرادرفش بر سر نیزه بست ومردم را بدور خویش جمع ساخت وبرخلاف ستمگریهای اژدها برخاستند واین همان درفش کاویانی است که بعدها سمبول پیروزی مردم آریائی بود. فریدون که رهبری جنبش مردم را علیه ضحاک داشت وبیاد فتح خود جشن " مهرگان "را که نظیر جشن نوروز بود بنیاد نهاد. ازاین دوره تاریخی فقط دواثر مکتوب ویدا واوستا باقی مانده اند. با ظهورسلسله شاهی دولت هخامنشی درفارس که بر سرزمین پهناوری از یونان تا هند دست یافته بود، فرصت داشت به بسط مدنیت وتعمیر کاخهای بزرگ ووضع اصول مملکت داری واحداث راه ها وتشکیل عسکری بپردازد. آثار این مدنیت نه تنها به افغانستان، بلکه به سایر بلاد تحت تصرف آن به زبانهای قدیم فارسی، ایلامی، آسوری،مصری، بابلی، شوشی نوشته شده باقی است. دراین کتیبه ها نامهای جاه ها دریا ها، کوه ها وشهرها، قومها ومردمان ساکن آن وهم شورشها وقیامهای متعددی که دراین سرزمین وسیع بخصوص مردمان سرزمینهای پارت (خراسان) از اجحاف ظلم روسا وحکمداران هخامنشی برپا میگردید درج است. درمقبره داریوش درتخت جمشید تصاویر مردم تابع دولت هخامنشی نوشته شده است، که ازروی آن بمردمان ساکن این جغرافیا پی برده می شود. این مردم در حدود قرن پنجم قبل از میلاد بنام های اماکن وولایات خود شهرت داشتند مثل : پارتی (خراسانی)، هراتی، باختری، سغدی، خوارزمی، زرنگی (سیستانی)، رخجی (قندهاری)، ته ته گوشی (مربوط به پختیا تا کنارسند)، گنداری، هندی، ساگارتی وغیره راشامل است. امپراتوری هخامنشی در هجوم اسکندر یونانی منقرض گردیدوسلطه ای یونانی وبعدایونان وباختری که از امتزاج فرهنگ ومدنیت یونان با باختر، دولتهای جدیدی بوجود آمد. این امتزاج تنها در سطح دولتهای محلی باقی نماندند وبه جامعه بطور بطی وآهسته خودرا وفق داد. در پایان انقراض دولت های یونان وباختری وپارتها قبایل کوشانی تحت قیادت کوشانشاه به قیادت رسید که بگرام مرکز تابستانی وپشاور مرکز زمستانی آن بود وبزرگترین پادشاه این دودمان کنشکا بود. وی مذهب بودائی رابه این سرزمین رواج داد وبساختن معابد فراوان درهرگوشه این شهنشاهی پهناور مبادرت ورزید. بعداز مرگ کنشکا کشور بزرگش که بامرکزیت قوی بوجود آمده بود، مانند اسلافش دولتهای هخامنشی ویونانی متلاشی شد. شهنشاهی کنشکا خلاف امپراتوی هخامنشی ویونانی برپایه دولت مرکزی ودیانت رسمی بودائی وآزادی سایر ادیان بنا شده بود.دراین دوره بقول علامه عبدالحی حبیبی : " دراین دوره مبادی فکری وفرهنگی قدیم ویدی واوستائی کشورما، با اثارمدنیتهای هخامنشی ـ یونانی ـ هندی ـ بودائی آمیزش یافته، وعناصر تهذیبی ساکها وسیتی آرئیان تورانی شمالی هم در آن دخیل گشت وفرهنگ بسیار قوی افغانی را بوجود آورد، که از نظر دین وپرستش، آزادی تام در آن مراعات می شد. " (3). مولف کتاب تاریخ مختصر افغانستان علامه حبیبی به استناد به شواهد باستاشناسی وکشف معبد مهادژ بغلان که آثار آتش پرستی ودر کتیبه ای خوات علایم کیش بودائی نمایانست در تکسیلا که مرکز بودائی است دیوار های بنای آتشکده نیز یافت شده است ودر کتیبه های این دوران با رسم الخط یونانی، برهمنی وخروشتهی در کتیبه ها، معابدومسکوکات استعمال گردیده که گویای مدنیت دوره کوشانی افغانستان است. با ظهور دولت ساسانی درغرب که مثل دولت هخامنشی ویونانی برقوای عسکری تکیه داشت، دولت شهنشاهی کوشانی منقرض گردید. (4) ظهورتمام امپراتوریهای قدیم تا دولتهای معاصرمنبع قدرت وآغازپا گیری خودرا از استمداد به مردم متشکل چه درخانواده، قوم، قبیله وملت وزبان مشترک، فرهنگ مشترک که بااعتقادات مذهبی پوشیده درغلاف شعار آزادی ـ مساوات وعدالت وخوشبختی عامه قرار داده اند بسیج گردیده، چنان قدرتهای های جبار ومتکبر را بنا نهاده اند که دیگر جبروت ـ ظلم، استبداد وکشتارشان بجز قیامهای خونین همان مردمی که این نظامها را بپا داشته اند، راهی دیگری نمی دیدند. توده های رنج وعذاب کشیده، به آرزوی دست یابی به آزادی ومساوات وخوشبختی باهم جمع میگردند ومنادیان را درپیشا پیش خود میگمارند وبزرگترین قدرتهای جابررا سرنگون وقدرتهای جابر دیگری را برسرنوشت خود برپا میدارند. ظهور امپراتوری اسلامی اعراب نیز ازاین قاعده مستثنی نبوده است بقول تاریخ دربین قبیله قریش مردی از دودمان قبیله محمد (ص) بحیث فرستاده خداوند، مدعی نبوت شد ونخست قوم خود وبعدا جانشینان وی چنان قدرتی ومبادی عقیدتی اصولی را برپا داشتند که امروز براضافه از یک ملیارد انسان برسراسر کره ارض نافذ است واز ان پیروی می نمایند. منظور اینجا عبارت از بیان تاریخ اسلام نیست، می خواهم این نکته را بعرض برسانم که، تاریخ گواه برآنست، تا هنگامی که توده های مردم متحول نگردند هیچ انقلابی یاتحولی یا ساختاری جدیدی ممکن نیست. با متحول شدن مردم، دولتها عوض میگردند ومتحول می شوندوجامعه را نیز با خود متحول میسازد. هیچ دولتی ومردم وجامعه ای ازاین قاعده مستثنی مانده نمی تواند. اینکه مردم تحول خواه قادر اند دولت را به تحول وامیدارد ؟ یا برعکس ؟ هردو، دو روی یک سکه اند. هستی به اساس اسناد ویافته های تاریخی بشربرکره ای خاکی زمانی مفهوم پیدا مینماید که انسان داخل تعاون واجتماع میگردد. ملیونها سال انسانها در جوامع بدوی وتعاونی در مبارزه باطبیعت وانواع مصائب وتولید ابزار های ساده، تابالاخره به تعین پیشوایان پرداختند، تشکیل خانواده، قوم وقبیله ودولتهای بدوی را بوجود آوردند. مقدم بودن جامعه از لحاظ تاریخی وهم درسیر تکامل دایمی خویش با تولید ابزار های جدید وجدید ترسازمانهای جدیدی ونوتر اجتماعی را نیز دست یازیدند که عبارت از دولت باشد، دولت درتمام فرماسیونهای اجتماعی تاریخی بنوعی اداره همگانی یا اجتماعی حضور داشته وبا جامعه متحول گشته است. این بدان معنی نیست که دولتها نقش پسیف ودنباله رو جامعه بوده وخود نمیتواند تحول را رهبری نماید، برخلاف نقش دولتها درتحول جامعه اکثرا بشواهد تاریخی دیده می شود که نقش تعین کننده دارد، وتوده وجامعه را بحرکت می آورد ودر سازمان های اعم از نظامی ـ جنگی،،تهاجمی ـ دفاعی،رفائی، مدنی، فرهنگی وغیره همآهنگ وبسیج نموده که دستآورد های علم وفن، راه کشائی ها به قاره های جدید، معماریها ی مجلل وباشکوه وساختمانهای رفائی امروزی محصول این سازمان دهیها است.
ظهور طبقه جدید و دولت جدید
جوامع در مسیر تکامل خود با نشیب وفراز هم خودرا تکامل وتغیر داده وهم سازمانهای اجتماعی ـ اقتصادی، نظامی ـ سیاسی ومدنی وفرهنگی خودرا باخواست جامعه پویائی بخشیده است. انسانها در روابط اجتماعی خود برعلاوه اینکه بگروه های جنسی واتنیکی مثل زن ومرد، زبان، قوم، نژاد وسرزمین وغیره تقسیم میگردند، انواع دیگری ازاین تقسیم اجتماعی درحاکم ومحکوم، طبقات مرفه ونادار، اقشار واصناف ولایه های متعددی از جامعه که در جریان کار روزمره از هم تفکیک میگردند وبداخل جامعه در پوشش نظام جاری بکار وفعالیت می پردازند، که ازلحاظ ماتریالیزم تاریخی ؛ طبقات برازنده نظامهای اجتماعی ـ اقتصادی را برده وبرده دار(طبقات نظام برده داری)، دهقان وفئوال (طبقات نظام فئودالی)، کارگر وسرمایه دار(طبقات نظام سرمایه داری) اند.علاوه برآن در داخل این طبقات اقشار وطبقات یک نظام داخل نظام دیگرولایه های قشری وسیع وجود داشته که هیچگاه این طبقات بطورتصنیف شده وصاف تصور شده نمی تواند. مثلا درنظام برده داری طبقه دهقان آزاد، روشنفکر، اهل کسبه وحرفه، تاجروصنعتگروغیره داخل است. فر آورده های بشری وطبیعت پهناور، زمین، آب وهوا وتوانائیهای بشری همه متعلق به ثروت همگانی به مفهوم عام کلمه وهم بمفهوم خاص ثروت ملت ومردم وخانواده وشخص است که بنوعی از آن بهره مند میگردد. همانطورکه در جوامع اولیه تقسیم کارباعث محصولات اضافی ومبادله گردید وبتدریج بازارها وتجارت بین اقوام وسرزمین ها رواج بیشتر یافت وشهرها پر رونق تر شدند، هنوززمین بحیث عمده ترین محمول کاربرای تولید ومحصولات دانسته میشد که توسعه تجارت وبوجود آمدن بازارهرچه بیشتر تبادله را تسریع کرد، دیگر محصولات اضافی ببازارغرض تبادله حاضر نمیگردید، بلکه کالاها ومحصولات از تولیدکنندگان محصولات وصنعت کاران وزارعین به اثر معیارهای تبادلوی پول جمع آوری وببازار هاغرض تبدیل دوبارهً به پول انتقال میگردید یعنی طبقهً که این کارراانجام داد عبارت بوداز سوداگریکه به تجارت محصولات وکالاها می پرداخت که خود تولید کننده نبود وواسطه بین تولید کننده های متفاوت وکالاهای ناهمگون بود. رونق تبادله محصولات دربین جوامع گوناگون از یکطرف نیاز مند راه های امن انتقالات محصولات بود، از طرف دیگر نیاز به محل های دایمی تبادله که آنرا درلفظ امروزی بازارمیگویند درمسیر راه های تجارت وغرض تبادله بوجود آورد ودر اطراف این بازارها وراه ها است که شهر ها موقعیت اختیار نموده سربلند می کنند، که اکثر باشندگان این شهرها، صنعت گران، کارگران واهل کسبه وحرفه، خورده فروشان محصولات وعرضه کنندگان خدمات وتجار، ماموران دولتی وافراد نظم عامه، قاضی، منشی وشاگردان، معلمان واستادکاران وهنرمندان وغیره باشندگان شهری را تشکیل میدهند. بتدریج به اثر تکامل جوامع، جوامع کوچک جای خودرا بجوامع متراکم شهری میدهد واین جوامع از نظم وقاعدهً بهتری که از طریق نیروهای امنیت عامه وقاضی وقانون از جان ومال وخرید وفروش محصولات بازار وشهریان، امنیت راه ها وکارونسراها وبازارها ودکانها واقامتگاه ها را تامین می نمایند وتحت نظم دولت قرار دارند جامعه شهری وروستائی دربدل آن تحت نامهای مالیه وعوارض گمرکی که قسمتی ازمحصولات را(که درجوامع متعد د نامهای متنوع وجداگانه داشته) از شهریان واقشار اجتماعی اخذ داشته ودر عوض بحیث ناجی واداره چی شهر، بازاروکشور، ضمانت های نظم، صلح وجلوگیری از انارشی ووظیفه جنگ را بعهده میگیرد (منظوردفاع در برابر تهاجم خارجی است) اعاده نظم، حمایت از اتباع ومحصولات وخدمات شان چه در داخل شهرها وبازارها وبیرون واطراف شهر ها را از گزند چپاولگران ویغما گران خارجی ودزدان وکوتاه الطریقان حمایه وحفاظت می نماید. نیروهای پاسدار، امنیتی ونیروهای جنگی غرض دفاع مجموع کشور را در اختیار دارد. قانون وموسسات قانونی وقضاوت کننده را بوجود می آورد. بطور خلاصه دولتهای امروزی علاوه بر وظایف کلاسیک اجرای نظم وامنیت ودفاع از اتباع اش در برابر جنگ وصلح، دخالت در تحول اقتصادی وسمت دهی این تحول را با وسایل وذرایع وامکانات وسیع که از طریق قدرت دولتی در اختیار دارد نیز می تواند میسر سازد که در بحث های آینده بهمین وظیفه دولت که امکانات تحول اقتصادی است یکی از وظایف دولت انگشت گذاشته به توضیح این وظایف خواهیم پرداخت. غرض دخول به مبحث ظهور طبقه جدید ودولت جدید که عباراز است از طبقه سرمایه دار ودولت سرمایه داریست که پیش شرط ظهور این طبقه ودولت جدیدی آن که عمری کمتر از سه صد سال بیشتر را ندارد، دربطن نظامی ملکوک الطوایفی اشرافیت فئودالی نشو ونمو نموده، که ایجاد دولتهای معاصروقدرتمند امروزمدیون این دوران اند. طوریکه در قسمت اول ودوم به تفصیل در مورد ظهور بورزواژی ودولت بورژوازی معلومات ارایه گردید، لازم به تکرار نمی بینم، اما باید عرض کرد ؛ طبقه ای جدیدی درپی اندوختن ثروت در درون نظامهای بردگی وفئودالی به داد وستد وانتقال وفروش کالاها به بازار وبه شهرها ومراکز می پرداختند ودرراه انتقال این کالاها رنج ومشقات زیادی را متحمل می شدند، سفر های طولانی این طبقه نه تنها باعث تراکم ثروت گردید، بلکه دولتهای تجاری که ازحمایت این طبقه برخوردار بودند نیز این طبقه را به کشف قاره های جدید ممد شد وچپاول این قاره ها باعث تراکم ثروت عظیم گردید. سفرهای با کشتیهای بادباندارجای خودرا بکشتی های بخار داد، ماشین بخار در صنعت تولید منسوجات آغاز انقلاب صنعتی است که باعث سهولت درمسافرت های تجاری وهم انگستان را بمرکزتجارتی صنایع نساجی جهان مبدل ساخت. انگلستان با انقلاب صنعتی از مرحله زراعی وتجاری به مرحله صنعت بمفهوم جدید تحول یافت. مسافرتهای دریائی آسان شد در قرن هفدهم سرمایه داری پیدا شد ودر قرن هژدهم با کشف ماشین بخارانگلستان مرکزتهیه منسوجات نخی جهان شد. بهمین ترتیب طی یک قرن جهانگیر گردیدوبدبختی های بزرگی را نیز بار آورد. انقلاب صنعتی که هرچه بیشتر ثروت را به طبقه ای محدودی سرمایه دار متمرکز ساخته بود، باعث فقر اکثریت جامعه وظهوردولتهای استعماری وکشور های مستعمره گردید. انقلاب صنعتی باعث ظهورطبقه ً جدید ی شد که تحت کار شاقه مزدوری واستثمارشدید قرار داشت این طبقه از سایر طبقات جامعه بی بضاعت تر ومتشکل تر وبا وسایل تولید جدید وصنعت جدید سروکار داشت در نتیجه فاصله سرمایه دار وکارگر توسعه یافت ومبارزه طبقاتی رودر روشروع شد وخواستهای جامعه سوسیالیستی وطرحهای سرنگونی دولتها وانقلابها ی اجتماعی ازاوراق فرسوده ًقرون بساحه ً عملی مبارزات طبقات محروم را رهنما گشت درپی قیامها واغتشاشات پیهم کارگران، برای بار اول بطور گسترده توده های مردم با انزجار ازدولت سلطنتی لوئیها، با انقلاب کبیرفرانسه که نظام سلطنتی لوئیهارا برانداختند وتوده های میلیونی فرانسه غرض تصرف سلطهً دولت بپا خاستند وحاکمیت دولتی راحق مطلق توده ها دانستند واذعان شد، که بدون شرکت مستقیم توده هادولت نمی تواند امیال وآرزوها ومشکلات توده ها را حل نماید. برای نخستین بار، باماهیت ومضمون جدید توده های مردم غرض براندازی سلطنت مطلقه، تحت شعار آزادی وبرابری بشهر ها ریختند ورژیم مطلقه شاهی را سرنگون کردند. طبقه ای جدید که دولتهای اشرافی را مانع تجارت آزاد میدید دربر اندازی آن، با شعار آزادی وسرنگونی دست دولت در امورتجارت شدند. با سپری شدن چند ماهی از دولت همگانی که تحت نام کمونارها مسمی شده با کودتا نظامی بناپارت سرنگون ودولت بورژوازی خودرا براریکه قدرت وحاکمیت دولتی مستقر ساخت. آیده های آزادی وبرابری این انقلاب باعث انقلابهای آزادی بخش دیگر در اروپا وامریکا، انقلابات امریکای جنوبی وبطور اخص از انقلاب سوسیالیستی اکتوبر نام گرفت. به این ترتیب جامعه ودولت در ابعادی جدیدی متحول گردید وباعث ظهور طبقه جدید ودولت جدید شد که نقش تاریخی عظیمی در تحولات جامعه معاصر را بوجود آورد.
بورژوازی و لیبرالیزم
"بورژوا" که در لغت بمعنی شهری یا شهرنشین (که در سابق از حقوق مخصوص برخوردار بود) وهم به شهرنشین مرفه وثروتمند، ارباب، مخدوم متعلق به بورژوازی است. وهم بورژوازی عبارت از طبقهً سرمایه داری که بادردست داشتن وسایل تولیدوسرمایه زندگی مرفه وهم عدهً را دراختیاردارد. ناگفته نباید گذاشت که درنظام اشرافیت فئودالی، درشهرها قشریاطبقه ً ای نو ظهورکرد که تحت نام بورژواهای متمول شهری که بیشتر به تجارت وسودا گری درشهرها وفراهم آوری ثروت مصروف بود ند. با بهتر شدن تجارت ورونق کشتی رانی برای تجارت وبکاراندازی سرمایه های بزرگ، قدرت مادی ومعنوی این طبقه نیز رشد نمود ودردرون دستگاه های دولتی وقدرت روحانیت کلیسا ها نفوذ نمودند و این نفوذ وتسلط بر دولت ها واستفاده از امکانهای نظامی ـ جنگی وروحانی، نفوذ آن بر رعایا نیز افزون گردید. این طبقه غرض توسعه تجارت بوسیله دولتهای اشرافی فئودالی به کشف قاره هاومستعمرات ومناطق جدید پرداختند. وآنرا تحت تسلط اردوهای مسلح خویش قرار دادند وبه تبادله وسیع ترمحصولات وفرآورده ها وانتقال مواد خام وبرده به ثروت اندوزی هرچه بیشتر پرداختند. این طبقه که به اثر تجارت وانتقال ثروت از کشور ها وقاره ها بکشورهای مبدا انتقال دادند. (کشورهای اروپائی در اوایل پرتگال، هسپانیه وفرانسه وبعدا انگلستان وارداین کشورگشائی وتجارت شد که تاریخ آنرادر غرب از 1500 ــ 1750 میلادی ـ که زوال ملوک الطوایفی تاظهور تجارت وصنایع جدید بویژه در انگلستان تخمین می زنند). باآغازسدهً هژدهم کانون بسط سرمایه داری از تجارت به صنعت تغیرجهت یافت وانقلاب صنعتی را به عنوان دوره ای انتقال از تسلط نظام تجاری به سرمایه داری صنعتی، یعنی تسلط سرمایه صنعتی به تجاری می دانند. بورژوازی (طبقه متوسط شهری) بحیث طبقه ً نوظهور دیگر نیاز نداشت رنج سفرهای طولانی را متقبل گردد. بجای سفر، شهرنشین شده بود. وبحیث طبقهً که ثروت مالی وتجارت را در اختیار داشت درنظام حاکم فئودالی که راه ها وبازارها وتجارت وامنیت در گرو دولت طبقهً فئودال قرار داشت، این طبقه تنها صرف مانند توده های عظیم دهقانان مصارف جنگی وامنیت راه ها،تجمل های دربار وکلیسا وغیره ازکیسه آن تمویل میگردید وهم گاهی با ضبط دارائیها مواجه بود. درساختار داخلی حاکمیت، تامین حاکمیت برزارعین و راه ها، بازارها وامنیت که با دولت فئودالی بود، سهم نداشت. دولت فئودالی علاوه برتحصیل مالیه وسایرعوارض درموعد خطر خارجی یا منازعات داخلی افراد جنگی ومصارفات جنگی وتجمل زندگی های اشرافی را علاوه بردهقانان، براین طبقه تحمیل میکردند. به این ترتیب با بوجود آمدن وتوسعه زندگی شهری، طبقه متوسط وثروتمند به خطرپرداختهای گزاف به دولت فئودالی نا گزیر بودند که قسمتی از ثروت خودرا از دست بدهند. در پهلوی طبقه دهقانان، صنعت کاران وکسبه کاران وروشنفکران شهری نا راضی از دولت فئودا لی ـ اشرافی ودرتضاد باآن قشری جدیدی شهری نیز تبارز نمود که مثل طبقه دهقانان درمعرض خطر تاراج فئودالی قرار داشت وازطرف دیگرباممانعت ها وعوارض راه ها که روز تا روز دافزوده میگردید مواجه بود. وهم درروابط فئودالی بارمصارف مادی ومالی وانسانی تمام امتیازهای نظامهای مجلل شاهی ودربارها، اشراف متنفذ، وپدران روحانی وجنگهای تباه کن وخشونت های وحشی از کیسه بی بضاعت دهقانان ورعایا وطبقه ثروتمند شهری بورژوازی تامین می شد. به این ترتیب فئودالیزم ونظام ملوک الطوائفی معروض به خشونت ودشمنی چنان طبقاتی که از ثروتمنرترین تا بی بضاعت ترین آن زارعین واهالی قرار گرفته بود. درچنان دورانی از تاراج ولجام گسیختگی فئودالی واشرافیت، برمبانی اندیشه های متفکرانی مانند دکارت میلتن، اسپینوزا، درسدهً هفدهم وعصر روشنگری که آنرا عصر عقل نیز گویند، ازطریق مردانی امثال ولتر، لاک،گویته، توماس جفرسون، روسو، هیوم، کانت، دیدرو،لسینگ، آدام سمیت، جیووانی ویکو، کندرسه، منتسکیو ودیگران است، که مقدمات ومصالح فلسفی ونهضت سیاسی را که در شرف وقوع بود به انقلابات سیاسی وبپا خیزی توده ها در انگلستان، فرانسه وامریکا در فاصلهً یک قرن از 1688 ــ 1789 بهم پیوست وطبقات متوسط وپیشه وران شهری در رهبری توده های بپا خاسته، توانستند که ازاین انقلابات نه تنها به تحکیم مواضع خود پرداختند، بلکه با شعار" آزادی " سکان رهبری دولت را بدست گرفتند. با به قدرت رسیدن طبقه بورژوازی بقدرت دولتی، لبرالیزم درکشور های اروپای غربی بواقعیت پیوست. لبرالیزم که از ترکیب اندیشه های آزدی طلبانه ای که تقریبا همه عرصه را از مذهبی، اجتماعی، سیاسی واقتصادی وغیره را دربرمیگیرد، ودرپیوند باهم، لبرالیزم اقتصادی که از عقیده عدم مداخله دولت درامور بازرگانی وتجارت " لسه فر" که در اندیشه ها ی، اندیشمندانی مثل آدام اسمیت، مالتوس، ریکاردو متبارز است. باعث گسترش اندیشه وپی گیری طبقات تجار وصنعت گر که طالب تجارت آزاد، ثبات دستمزدها،آزادی قیمت هاوغیره بودند گردید. لبرالیزم بمفهوم اساسی وعمده، بمعنی " آزادی " است ومقصود از آزادی نیزنمی تواند بطور مطلق باشد زیرا بقول "جان لاک " که میگوید : " هیچ حکومتی اجازه آزادی مطلق نمی دهد ". متفکران چون روسو در فرانسه وجان لاک در انگلستان قرن هفده وهژده قهرمانان عمدهً این تفکر بودند که : " انسانها حقوقی دارندکه در طبیعت ریشه دارد، وحکومت هاباید ازآن محافظت کنند. واگر لازم باشد باید از این حقوق حتی برضد حکومت دفاع کرده شود ". روسو میگوید : " میگویند تمام قدرتها از طرف خداوند است وهمهً زورمندانرا او فرستاده است، ولی این دلیل نمی شود که برای دفع زورمندان اقدام نکنیم ؛ همه بیماریها نیز ازطرف خداونداست، ولی این مانع نمی شودکه از آوردن طبیب خود داری کنیم " (5). ظهورعصر تجدد علم وادب، انقلابات علمی، ظهور تکنولوژی، بهتر شدن معیار های زندگی به خرد گرائی وشیوهً تفکر دنیائی انسانی کمک کرد تا تفکرانسانها به جهان که در آن زیست دارند بیشتر گردید وبجای تاکید برسنت ها ی گذشته به دست آوردهای علم وصنعت وزندگی روزمره اهمیت داده شد. بجای بحث از تقدیر وسرنوشت،به کمال رسیدن انسانها در رسیدن بهمه تصورات مطرح گردید، تجسس ووارسی درنهادهاوموسسات که برای سعادت انسانها مفید وکار آمد دارد آغاز شد. لبرالیزم یا آزادی گرائی بطورساده عبارت از عقاید و اتخاذ شیوه از زندگانی مطلوب برای شخص واجتماع در جهت گیری ها در جامعه، سیاست، دین، فلسفه،واقتصاد بوده که آزادی را، برشیوه های دیگر دراین امور ترجیح میدهد. طرفداران آزادی که فلسفه لبرالیزم را جامع ترین از لحاظ سیاسی آزموده ترین، شیوه زندگانی فرد وجامعه در دنیای امروزمیدانند ومرکز اصلی ونشست گاه آن طوریکه با قبل گفته شد کشور های غربی است وگفته می شود که عصر طلائی آن ازمیان سالهای 1750 ــ 1914 یعنی از دوران ظهور فیلسوفان تا ظهور جنگ جهانی اول می شمارند. هیچ الزامی وجود ندارد که این طرز دید فلسفی آزادی را به زمان ومکان خاص محدود نمائیم. در حقیقت این فلسفه سیاسی در همه کشورها ومردمان تاریخ طولانی هزاران ساله داشته ودر تمام فلسفه ها وادیان وتمدنها وبین مردمان رایج وازآن بهره گرفته اند. آزادی بمفهوم اندیشیدن،اعتقاد ها واظهار آن وبحث براندیشه ها ودیدگاه های دیگران، آزادی شغل، خرید وفروش کالاها، جمهوریخواهی، حاکمیت مردم پسندوتعلیم تربیه واز میان برداشتن محدودیتهای حکومتها وفروپاشی نهادهای استبدادی وجایگزینی نهادهای تعلیم وتربیه سالم وغیره باور مند اند. لبرالها به نیک سرشتی انسانها باورداشته ومعتقداند که این نیک سرشتی به اثر تعلیم وتربیه ارتقا می یابد. لبرالها با آنکه به سرشت نیک انسان معتقد اند ونیز می اندشند که نباید مقهور جاه طلبی، حرص به قدرت وهوس های سیاسی انسانها وگروهای انسانی شد واز همینجا است که ضرورت داشت که بر ارادهً اکثریت جهت حفظ اقلیت ها لگام زده شودوبویژه لازم بودکه در سازمان حکومت، قوا رااز همدیگرجدا ساخت، تا اینکه قوه مقننه واجرائیه درهم تداخل نیابندوبه صورت استبدادواحدی در نیآیند، وقوه قضائیه از هردومستقل بماند. درنیمهً دوم صدهً بیستم هم اززوال لبرالیزم به عنوان تفکروهم سازمانی از حکومت واجتماع، سخن گفته شده که بقولی " برجنازه ً فاتحه می خوانند که از مردن سرباز میزد " وهم لبرالیزم با ریختاندن پوسته های زاید ومنفی لبرالیزم کلاسیک، به این تفکر مایه میداد که گویا جنبه های دموکراتیک ومثبت دولت لبرال نیزاز نظر انداخته شده است. اما برعکس در حقیقت مبانی اصول لبرالیزم با تکیه برآزادی، کارمایه های ملی را با مقاصدجمعی درهم می آمیزدوبا اعتقادات جمع گرایانه ونظام های کامل قوا وتفکیک قوا را از هرج ومرج رهانید وباردیگر به اعتقادات دینی مذهبی روی آورد وهمراه با ازادی، برابری را نیزهدف وشعار خود ساخت. لبرالهای زیادی بودند که باعقیدهً " هابهاوس " موافق بودندکه میگوید : " آزادی بدون برابری نامی است خوش آهنگ ولی عاری از معنی " (بحث های در... ص. 27 ــ 28). ازاینجاست که تاکید بر زمینه های اقتصادی واجتماعی وپیکار برای آزادی وخوشبختی ورفاه جامعه وانسان هردوعرصه را در بر میگیرد ولازم است تا در برنامه های اقتصادی وکنترول براجرای آن باعث تامین رفاه اجتماعی گردد نه اینکه رفاه اجتماهی جامعه قربانی دموکراسی وآزادی گردد. لبرالیزم در داخل نظام سرمایه داری به تغیرات اساسی دست یازید، وزمینه های هرچه نیرومند تر شدن دولت سرمایه داری را تقویت کرد ودروجود کشورها ی لبرال باعث بوجود آمدن برنامه های میهن پرستی افراطی نژاد پرستی، استعمار وچوروچپاول مستعمرات وکشورهای مستعمره شدند. آنانیکه وارثان سنت های آزادسازی درغرب بودند وقتی بقدرت رسیدند بدان ملزم نماندند، بلکه با تصرف قدرت وتحکیم نظام سرمایه داری ـ استعماری بجان ملل اسیر در افتادند وتشکیل اردوهای منظم وماشین جنگی نیرومند در دعوی برمستعمرات ومنابع وبازار ها بجان هم افتادند که ثمرهً آن دوجنگ جهانی اول ودوم دربین این کشورهای استعماری سرمایه داری بود، که ملیونها انسان قربانی وشهرها، راه ها وبنیاد های مادی ومعنوی ویران گردید. لبرالیزم که در پیکار آزادیخواهی خویش نظام سرمایه داری را پرورش داد وبه تغیرات اساسی واداشت. این مکتب که بانهضت های ملی، انقلابی خاورمیانه، دور وافریقا نظام مستعمراتی را مورد تحدید قرار داد. زیرا لبرالیزم اروپائی ـ امریکائی، امپریالیزم کشور های غربی را تقویت کرد ودرپایان جنگ جهانی دوم با نهضتهای ضداستعماری، ملی در اسیا وافریقا با برنامه های اقتصادی وسوسیالیستی واستقرار دولتهای مستقل که برای آزادی وراه رشد اقتصادی مستقل بمیدان آمدند، درگیر شد ودراین درگیری کشور های آزادشده ومستقل ملی بهای عظیمی را چه در دوران استعمار وچه درپایان آن، که هنوز هم از آن رهائی ندارند، می پردازند. طبقهً متوسط بورژوازی که دولت فئودالی را به عقب زده بود وبرداشتن موانع برسرراه تجارت آزاد (دولت فئودالی) وبازار، صنعت وزراعت وتجارت باعث رونق اقتصادی گردید ودرپایان صدهً هژدهم واضح شد که حاصل این پیشرفت در اثر شرایط بسیار بد وغیر انسانی کتله های وسیع از کارگرانی گردیده که گردانندگان اصلی این صنعت بزرگ بودند. طبقات متوسط یعنی کارخانه داران وصاحبان صنایع را هرچه بیشتربه ثروتهای بزرگ نایل ساختند. وضع بوجود آمده که باعث ثروت اندوزی طبقات متوسط گردیده بود، برعکس باعث نابودی وناداری هرچه بیشتر طبقات زحمتکش وکارگران گردید. این ناهنجاریها، فلاسفه واندیشمندان را به بهبود اوضاع اجتماعی وزندگی بشر به این فکر انداختند، تا دولتهاهارا به این وضع اسفبار متوجه ساخته وهرچه زودتراین وضع رااز سرراه بشریت بردارند. صنعت کاران وکارگران صنایع دستی که موقف ومقام خویشرا در جامعه درپائین ترین ردیف میدیدند، در ابتدا منبع تمام بدبختیها ومصائب را از ماشین وماشینیزم دانسته به شکستاندن ماشینها وسوختاندن فابریکات هجوم آوردند،ا ما بتدریج ماشین شکنی جای خودرابمبارزه اقتصادی،غرض ازیاد مزد ها وپائین آوردن ساعات کاروایجاد اتحایه وتعاونی ها داد ودانشمندان نیزبزعم خودنه تنهاراه های بیرون رفت از وضع رقت باررا به ارزیابی گرفتند بلکه بامبارزات پیهم ومنسجم خویش دولتهارا مجبوربه تدوین وتصویب قوانین که ساعات کار کارگران رادرکارخانه ها ومعدنچیان رادر معادن تعدیل نمایند. در سال 1815 در انگلستان برای بار اول با تصویب قانونی که از استخدام کودکان کمتر از 10 سال در کارخانه ها را ممانعت میکرد وساعات کار کارگران را از 18 ساعت به 10.50 ساعت در روز تقلیل دادند. در فرانسه شارل فوریه (1772 ــ 1837) ودر انگلستان رابرت اوون (1771 ــ 1858) هریک به شیوه خویش، سوسیالیزم اتوپیائی (آرمانی) را مطرح ساختند ودولت را به کنترول وسرمایه داری رابه پذیرفتن مالکیت عمومی وسایل تولیدعمده ً ماشین آلات صنعتی وزمین هردو فرا خواندند. فوریه به تاسیس فلانژها واوون به تاسیس تعاونیهای تولید ومصرف اقدام کردندوبه اثراین نظرات واقدامات عملی تاحدودی در فرانسه، انگلستان واضلاع متحده به تغیر اوضاع موثر افتاد.
نئولیبرالیزم
به هر صورت بجا خواهد بود برای توضیح وتفهیم اصطلاح لبرالیزم به توضیح مختصر ومحدود مقوله نئو لیرالیزم نیزپرداخته شود : تفکرایدیالوژیک که به نیولبرالیزم مشهورشده، حول یک رشته خط ومشیهای شکل گرفت که برای اتکای کامل به نیروهای بازارطراحی شده بود. تحلیل گران این تفکرغرض محوریت دادن به بازار، توجیهات قبلی را به طرز چشمگیری نوسازی یا باز سازی کرده اند. ازسال 1970 " بانک جهانی " و" صندوق بین المللی پول " وسایر موسسات اقتصادی بین المللی وامریکا بطورپیگیروپروپا قرص ترین حامی این دیدگاه ها ی بازاربوده، نه تنها آنرا توصیه میکردند، بلکه کشورهای جهان بخصوص کشورهای درحال توسعه را مجبور می ساختند که به " قیمت های واقعی گردن نهند " ببازار اتکاکنند ونظام دخالتگری دولتی راکنار بگذارند. نئولبرالها که دولت رادر آماج حملات خود قرار داده بودند، مصادف بزمانی است که دولت اتحاشوروی، دولتهای سوسیالیستی اروپای شرقی وسایر دولتها در حال توسعه وکم رشد وعقب مانده که از طریق تقویت سکتور دولتی وپلانهای مرکزی دوران رونق اولیه اقتصادی ورشد نسبی را گذشتانده بودند ودولت بحیث اهرم قدرت سیاسی ـ اجتماعی وهم در مقام رهبری اقتصادی وطراح پا لیسی وپلان ساز که وظایف تولید ومصرف وبحیث تولید کننده وهم عرضه کننده در بازاروتجارت، که از بزرگترین واحد اقتصادی تا سلول های کوچک اقتصادی را تحت کنترول در آورده بود. این دولت عظیم بورکراتیک که از آغازتولید فرآورده ها تا نقطه پایان رفع نیازها (مصرف) رانه تنها مداخله ورهبری میکرد، بلکه مستقیما اداره می نمود. اماسیدن غیرضروری دولت، توسعه ادارات غیرضروری ومجلل وپرمصرف، سرمایه گذاریهای غیرضرور درسکتورهای که ناشی از بلند پروازهای تکنوکراتان بوده ومثمریت اقتصادی آ ن در نظرگرفته نمی شد، این دولتها در آماج اعتراض نئولبرالی کشورهای غربی مثل امریکا وسازمانهای اقتصادی ومالی مربوط به آن قرار گرفت. دولتهائیکه غرض توسل به اهداف سیاسی آینده،به وابستگی ودکته کشورهای امدادکننده یا قرضه دهنده وهم اتکای زمامداران دولتی به قروض وامداد وسرمایه گذاریهای کشور های امدادرسان وهم ضرورت وعدم دسترسی به سرمایه واسعار کشور های غربی وتکنولوژی آن وهم تصرف برتمامی امکانات، دولت را به هیولای بوروکراتیک از تکنوکراتان بلند پایه ومغرورارتقا داده بود، که فکر میکردند که بقولی " اگر خداوند دربهشت بکمک انها نیازداشته باشند، آنان می توانند آنرا فراهم سازند ". تمامی این نارسائی ها وناکارآمدیها دولتها ی دارای پلان مرکزی را مورد لعن ونفرین قرار میداد. وهم چنان مشکلات دیگری، بحران اقتصادی وعدم کارآئی دستگاه زایددولتی درامور اقتصادی وبازار دست وپای این دستگاه عریض را همه روزه محکمتروشدید ترمی بست. تصدیهای بزرگی زراعی وصنعتی که زمان استهلاک شان سپری شده ونتوانسته اند خودرا بازسازی کنند به سبسایدیهای بزرگی دولتی بانرخ بلند انفلاسیون وقیمیتهای تصنعی اسعار تمویل میگردیدند وغیره وغیره روبرو بود. این دولت های درحال توسعه واتخاذراه رشد که با آرمانهای استقلال، آزادی، رفاه اجتماعی وترقی به توده ها بپا خاسته، در آغاز راه درگل بند مانده بود. وهم غرب وموسسات مالی بزرگ مثل بانک جهانی، صندوق بین المللی پول وبانک توسعه اقتصادی وبانک آسیائی وکشورهای غربی مداخله وسیاست های خودرا که " نئو فایده گرائی " وسود آوری سرمایه گذاریها است، بشدت به این کشورها تلقین وتحمیل میکردند ودولتهای مذکوررا در آماج حملات خود قرارداده بودند. اکثردولتهای قاره آسیا ودولت های افریقائی که درقلب خودآمال وآرزوهای پس از استعماررابه امید گرفته بودند وهم دولتهای امریکای لاتین درتلاش شناخت ریشه های رکودمزمن کشورهای خودبودند بطورآشکارا دستگاه متورم دولت را هدف گرفته بودند. به این ترتیب مقصر اصلی دولت بود وسیاست مداران وبوروکراتهای آزمند فقط معلول این ساختار بودند. بوروکراسی حکومتی بد وناکار آمد که کار آفرینی را خفه میکرد یا آنرا بسوی فعالیت های بدون بهره وری منحرف میکرد وخلاصی از آن نخستین گام در دستور کار توسعه بود. بی توجهی به نقش احتمالی دولت در توسعه سبب شد بدبینی درمان ناپذیرنسبت به دولت وبا " ایمان ناسنجیده ببازار" به تنها انتخاب ممکن تبدیل گردید وتعجبی برنمی انگیزاند که بازار به تنها پاسخ تبدیل شد. به این ترتیب نظریهً ایدیالوژیکی که به " نئولبرالیزم " مشهور شد حول یک رشته خط ومشی های شکل گرفت که برای اتکای کامل به نیروهای بازارطراحی شده بود. نئولبرالیزم ازلحاظ فکری به هیچ وجه نوآورانه نبوده وتا حدی فقط گونه ای بازگشت به اصول قدیمی ایمان به بازاربود. البته نگرش جدیدمتکی بدستگاهی تحلیلی بود که برای محوریت دادن به بازارتوجیهات قبلی را به طرز چشم گیری بازسازی کرده بودند. نئولبرالیزم همچنا ن تا پایان دهه ۱۹۸۰ یک دستور کارسیاسی نیرومند ودولت همچنان بدنام بود. باور آرمانی به بازارهم چنان برای سخن پردازیهای خوشبینانهً سیاسی، پایه ای جذاب بدست می داد. در فقدان جانشین فکری قوی برای نظریه پردازی سود آورانه، رهنمودهای نئولبرالی در زمینهً خط ومشیها علیرغم مشکلات آشکاری که داشتند همچنان از مشروعیت وفرهیختگی برخوردار بودند. که " نئوفاید گرائی "بحیث سیطره نظری نئولبرالیزم در حال ارتقا بود این دونگرش ازدهه 1970 تا پایان دهه ۱۹۸۰ بطورکامل وآشکارتسط داشت. به این ترتیب نئولبرالیزم که از آغاز دهه 1970 متداول بود وتفکرش برسود آوری معاصرکه به مثابه "ایدیالوژی نئولبرالیزم " فکر می شد. رهنمود های نئولبرالی درزمینهً خط ومشیها، سیاستمداران عقل گرا را بسوالهای وامیداشت، که اگر قرارمی بود که دولتها وزمامداران طبق نظریهً سود آوری ونئولبرالی عمل میکردند بهیچ وجه چنین پدیدهً اتفاق نمی افتاد. خلاصه کلام اینکه اگر خط ومشیهای پیشنهادی نظریه پردازان لبرالی بخت اجرا پیدا میکرد، نظریه شان درباره دولت نادرست از آب در می آمد. (تجربه عده ای ازکشور های امریکای لاتین، که امروز بشدت برگشته اند ودوباره به نقش دولت روی آورده اند.)، البته بعداز ۱۹۸۰ رهنمود های نئولبرالی در زمینه خط مشیها بگونهً فزایندهً غالب شد امادرعمل با اجرای « آزادسازی » و« خصوصی سازی » محدود ماند. اگر کمی بدقت توجه کرد، بروشنی دیده می شود که دراجرای سایر خط ومشیهای نئولبرالی، در واقع بازهم همان مدیران دولتی بودند که هستهً گره های تغیر را تشکیل دادند وتغیرات را به اجرا در آوردند وضمن آن آشکارشد، که از دستگاه ونقش دولت نه کاسته شد، بلکه برعکس بطور لبرال به تاراج دارائیهای عامه ورکود های پیهم اقتصادی، گسیختگی در تولید ورشته های تولیدی، بیکاری مزمن، وابستگی اقتصادی ومالی ودرنتیجه سیاسی ونظامی پیآمد حتمی آن بود. (روسیه پس از 1992 واروپای شرقی) واینک یک دهه است که کشور های اروپای غربی بشدت به این سیاست ها روی آورده ودولتهای رفاه که طی سه دهه ای پس از دومین جنگ جهانی بوجود آمده بود، بصورت کامل متلاشی می گردد. طوریکه " واتر بر گ " در1992 میگفت : " که خط ومشیهای نئولبرال تا آنجا که به عفریته های مثل رکود ونا کارآئی مربوط می شود، بهیچ وجه داروی شفابخشی از آب در نیآمد اگر ازپایان دههً ۱۹۸۰به گذشته وکلیت جهان روبه توسعه نگاهی بیاندازیم آشکار می شود که " دولت سالاری " دهه های 1950 و1960 آنگونه که نظریه پردازان نئولبرالی میگفتند بهیچوجه فاجعه نبود. اصلاحگران سخت کیش دهه ۱۹۸۰میتوانستند مدعی پیروزیهای شوند اما بطور کلی تغیرات اجرائی حالت مبهمی داشت وبطور ریشه ای مثبت نبود. هنوز میشد این بحث را مطرح کرد که لازمهً رشد تقویت نفوذ داد وستدبازاری است یا عکس آن ؟ امادیگر بحث درباره کفایت آن نتائیج عملی که این نظررا تقویت کند که تحلیل های نئولبرالی " سود آورانه " دربهترین حالت، ناقص است ". وی می افزاید " اگردر کلی ترین تراز ممکن به مقایسه عملکرد " دولت سالاران دههً 1960 وبازار گرایان دهه ً ۱۹۸۰ بپردازیم به هیچوجه نمی توان گفت که " انقلاب نئولبرال " پیامدهای شگفتی در زمینهً توسعه به بارآورده است. بانگاهی به گذشته می توان دید که عملکرد کشورهای روبه توسعه در دهه های 1950 و1960 کاملا ستایش انگیز بوده است. در دهه های 1950 و1960 عملکرد کشورهای روبه توسعه در مقایسه با عملکردصنعتی شوندگان معاصر وعملکرد گذشتهً خودشان بهتربوده است. درعوض تمام اثرات مثبت مربوط به اصلاحات بازاری در دهه های 1970 و۱۹۸۰به وسیله سایر عوامل در امریکای لاتین وافریقا مضمحل شد. " صحبت درباره " حکومت " و" نهاد سازی " رواج بیشتری پیدا کرد، بطوریکه حتی توجه بانک جهانی نیز رفته رفته به این احتمال معطوف شد که " شاید مشکلات مراجعانش فقط ناشی از خط مشیهای بد نباشد وریشه در نارسائیهای نهادی داشته باشدکه فقط در دراز مدت اصلاح می شود. " (گزارش سال ۱۹۸۸ بانک جهانی در مورد وام، تعدیل، نمونه ای از تاکید برنهادسازی است). به این ترتیب منتقدان دولت نا کارائی ودستگاه متورم دولت را مورد تهاجم قراردادند این منتقدان بجای آنکه سعی کنند آنچه راکه دولت ازپس انجام دادنش برنمی آید از انچه نمی تواند انجام دهد تفکیک کند، وسپس با تغیرات نهادی عملکرد دولت را بهبود دهند، فقط به ارائه چهره ای اهریمنی از دولت بسنده کردند. وحتی کین توزانه به ازبین بردن تمام ارگانهای دولتی وساختار های ضروری امنیتی واداری دولت راهدف قرار دادند. بطورنمونه : ازانحلال دولت وموسسات دولتی درافغانستان بعداز آمدن دولت مجاهدان که بطور مستقیم بدست دولت پاکستان واداره امریکا عملی گردید وبعدا این شیوه بطور اجباری درعراق نیز پیاده شد. این دو کشور نمونه های افراطی انحلال دستگاه دولتی بود. در اروپای شرقی وکشورهای آزادشده از اتحادشوروی سابق وعدهً از کشور های قاره آسیا وافریقا بترتیبی نقش دولتهارادر اداره اقتصاد منهدم ساختند واکثرا آنرا به شرکت های خصوصی، تحت نام خصوصی سازی محول نمودند. دهه ای ۱۹۸۰ در امریکای لاتین دههً پس رفت اجتماعی واقتصادی نامیده می شود واسناد فراوانی که نشاندهندهً عدم موفقیت سرمایه داری در امریکای لاتین است.
لاتینیها از سیاستهای نئولیبرالی فاصله میگیرند
اینکه لاتینیها طی آغاز دهه ای اول دوهزارم چرا ازسیاستهای نئولبرالی دیکته شده امریکائی وموسسات مالی وبانکی آن فاصله میگیرند، ریشه در تجربه تلخ عملی دولتهای دارند که طی اجرای این سیاست ها زیانهای جبران ناپذیری به رشد اقتصادی، کاهش بودجه ها، کاهش سرمایه گذاریهای اجتماعی، کاهش مزد ها بخصوص مزد کارمندان دولتی، تقلیل یارانه ها (سبسایدی) به نفع اکثریت مردم در غذا، آب، برق وگاز که درنتیجه باعث فقر گسترده، شیوع امراض، بیکاری، معضلات رفاه ومسکن گردید وهم چنان تقلیل سرمایه گذاریهای اجتماعی درپاکی وجمع کاری زباله ها، کانال کشیهای فاضلابها ونظافت خیابانها به فیصدیهای بلندی باعث نا آرامیهای مردم گردید. سازمان صحی جهان در سال ۱۹۹۰ یک میلیون مبتلایان به ویروس ایدز را گزارش داد که طی 5 پنجسال الی 1995 به دوبرابرخلاف پیش بینی این سازمان که مهار آنرا به اثر تدابیر نئولبرالی دولتهای امریکای لاتین که از طرف دولت امریکا وموسسات مالی جهانی بر لاتینهای تحمیل گردیده بود خلاف آن،فاجعه بار آورد. عواقب ناگوار این سیاستها سوال جدی را برانگیخته است که این همه کاهش های سرمایه وی ؛ کاهش بودجه، کاهش دستمزد ها،کاهش سرمایه گذاریهای بخش اجتماعی، کاهش سرمایه گذاری در زیرساختها،فروش موسسات دولتی وسرمایه ازبابت فروش آن واین همه سرمایه های که از فروش اینهمه دارائیها چه شدند ؟ وبکجا رفتند ؟ گرچه رسانه های غربی با وقاحت از نقش بانکهاوثروتمند سازی لاتینها حرف می زند، با آنکه لاتینیها بخوبی میدانند که بدهی بابت بهره از 11 % هزینه های دولت در سال 1979 به 28 % درسال ۱۹۸۸ افزایش یافت که درنتیجه، در آمدی چندین برابر کل طرح مارشال به دلارثابت ازکیسهً زحمتکشان امریکای لاتین بکشور های شمال سرازیر شد. به اساس گزارش اقتصادی جهان در ۱۹۹۰ بوسیله سازمان ملل " مزد بگیران بیشترین فداکاری ها را کردند تا مازاد مورد نیاز برای باز پرداخت بدهی های خارجی فراهم شود." آن دوران حرف شنوی دولتهای امریکای لاتین سپری شده است که ؛مسئولیت قروض بخش خصوصی را بگردن گیردوجریان انتقال میلیارد ها دالررا به بانکهای شمال از کیسه مردم تسهیل وانتقال دهد. دولت های جدید یکه با حمایت انتخاباتی مردم بوجودآمده اند، بودجه وسیاستهای دولتی را به باز نگری گرفته واز نو تنظیم می نمایند. در طول دوران تطبیق سیاست های نئولبرالی بازارکه با موج خصوصی سازی وقروض وتقلیل سرمایه گذاری های اجتماعی وسایر دستآوردهای چندین دهه ای زحمتکشان اینکشور ها بود،سر از نوتنظیم میگردد. دهه ای ۱۹۸۰ که برای بانکها، شرکت های چند ملیتی ومتحدان محلی آنان، دوره ً پیشرفت وترقی وآزادی بود، برعکس پی آمد های اقتصادی واجتماعی این دوران برزندگی توده ها در امریکای لاتین منفی ودرد آوربوده، آنان را به جنبش واداشت، وازدرون این جنبش ها نسلی ازرهبران جدیدی پدیدار گشته اند که از درون سازمانهای کارگری، سازمانهای محلی وروستائی، سازمانهای مسلحانه، سازمانهای زنان، محصلان وروشنفکران حمایت خودرا میگیرند، وبه کارزار جدید ومعاصرتوجه دوباره به سیاست های متمرکزدولتی نموده اند. بخشی از اقتصاد دانان به این نتجه باز میگردند که ؛ راه حل رشد بخش خصوصی یا دولتی را بحیث رشد اقتصادی حکم دادن، خلاف تجربه وسنجش ها وتحقیقات اقتصادی رشد است، اینکه ممکنست هرکدام از این بخشهادر زمانی معینی انگیزنده رشد اقتصادی وتوسعه باشند. زیرا به تنهائی خویش تنها توجه بیکی ازاین بخشها کافی نیست که رشد اقتصادی وتوسعه را برانگیزاند، در پهلوی آن عواملی اضافی دیگری مثل : عوامل خارجی مانند تفاوت درسیاست های تنظیم کننده، سیاست تجاری، سیاست های پولی ومالی بهتر است تحت کنترول باشند وهم توسعه را درمحدوده ای تعریف رشد اقتصادی محدود نساخته، شاخص های اجتماعی توسعه مانند میزان مرگ ومیر نوزادان، امید به حیات، توزیع در آمد،ومتغیر های وابسته دیگر می تواند غرض رسیدن بهدف کارساز باشد. منافع وسیاست های ایالات متحده امریکا وموسسات اقتصادی ومالی وابسته به آن، نظریه پردازان ارشد بانکهاوشرکت های بین المللی ازاستراتیژی بازار وخصوصی سازی تبعیت و برآن تحکم میکردند وتا امروز به آن اصرار دارند. که از همه بیشترعامل سقوط امریکای لاتین را درسیاست های مداخله گرانه قبلی برسرتوافق به بازارآزاد وهم امیدوارساختن ووادارساختن دولت ها به اصول سرمایه داری بی ضابطه نئولبرالی است، که بوق ـ سرنا وسند سازی درباره حمایت از این سیاست بطور وسیع مورداستفاده اطلاعات جمعی غرب است. توجیه گران سیاستهای نئولبرالی در امریکای لاتین مدعی هستند که شواهد عینی نشان دهندهً رشد بیشتر، تورم کمتر وسرمایه گذاری خارجی بیشترکه آنرا عامل پیدایش « توافق جدید» بین سیاست گذاران وتوده ها میدانستند، مطبوعات امریکا برای توجیه سیاست خویش افسانه های را مروج ساخته اند که ؛ ــ ناکارائی سیاست ها ورژیم های دولت سالار وخلقی سبب سیر قهقرائی اقتصادی ـ اجتماعی در دهه ای ۱۹۸۰ دانسته، که درپایان دهه با انتخاب سیاست های بازار آزاد باعث شده اقتصادهای امریکای لاتین « ترقی کنند » وسوم در نتیجه این دستآورد ها توافق جدید بین حکمرانان نئولبرال وزحمتکشان در دفاع از سیاست های نئولبرالی ظاهر شده است. از اوا یل دهه ۱۹۸۰ دولتهای امری لاتین بی وقفه وسرسختانه سیاست های دیکته شدهً اصول بنیادی اعتقادات نئولبرالی را انجام میدادند که شامل محدود کردن سرمایه کذاریهای دولت، گسترش اعتبارات ومالیه عمومی، خصوصی سازی واحدهای دولتی، خصوصی کردن منابع ملی، بازکردن اقتصاد برای سرمایه گذاری نامحدود خارجی وانتقال نامحدود درآمد هابه خارج را می توان نامبرد، که بدرستی این دهه را در امریکای لاتین دهه ای مدیریت نئولبرالی گفته اند. مطابق اصول نئولبرالی، کاهش سرمایه گذاریهای مالی عمده ترین وسیله افزایش منابع مالی برای باز پرداخت قروض بود. بولیوی، چیلی،مکزیک، کلمبیا،جامائیکا، وکستاریکاهمگی کسربودجه خودرا، به استثنای بازپرداخت بهره ها، تا 6% از تولید ناخالص داخلی پائین آوردند (که پیش بینی طی 6 سال به اندازه 3 % عاید ناخالص داخلی بود). سرمایه گذاریهای اجتماعی بطور جدی کاهش یافت. یک پیمایش درمورد سرمایه گذاری سرانه بخش اجتماعی در 9 کشور امریکای لاتین ومنطقه کارائیب درطول سالهای ۱۹۸۵ ــ ۱۹۸۰ بطورمتوسط 21 % کاهش مشخص داشت وسرمایه گذاریهای صحی وآموزشی شدیدا کاهش یافتند. سرمایه گذاریهای صحی این کشور ها تا سال ۱۹۸۶ بحیث بخشی از بودجه دولت به 67 % سال ۱۹۸۰ کاهش را نشان میدهد. درچیلی سرکایه گذاری سرانه صحی از 29 دلار در۱۹۷۳ به 11 دلار در ۱۹۸۸ پایان آمد. اما معکوس این هیاهو وادعا ها که حاکمیت بازاردر کشورهای امریکای وسطی وجنوبی برنقش دولتها فایق آمده، طی اغاز این دهه (۲۰۰۰) این کشورها از رها کردن اقتصاد بدست بازار آزاد درحال دورشدن ورها کردن اند. برازیل وارجنتاین یک دهه قبل دونمونه بارز، که کشور برازیل که میزان قروض دریافتی اش بالغ بردوصدوپنجاه ملیارددلاربود، درحالیکه ازاضافه درآمد تجاری برخورداراست، دچار بحران اقتصادیست. برای اینکه کشور توسعه یابد، می بایستی، باسعی در کاهش اضافات تجاری، خودراملزم به تولید کار برای همه میکرد، این امربا کمک سرمایه گذاری متناسب با احتیاجات داخلی واز طریق صندوق جهانی تامین میشد. اما " صندوق جهانی پول "، امروز، بجای این شیوه برخورد، مبلغ سی ملیارد قرض در اختیاراین کشور قرار داده ؛ با این شرط اکید، که هم چنان تقاضای داخلی سرکوب شود. این عمل، بیشتراز اینکه قرض باشد، ابزاری است برای جلب رضایت قرضدهندگانی که در انتظار موقعیت مناسبتری برای سرمایه گذاری در جای دیگری هستند. علت چنین رفتاری بابرازیل دراینست که این کشوربزرگ، بطور نگران گننده ای، زیر فشارقروض خارجی تضعیف شده؛ ودیگر اینکه، قدرتمند شدن گروهای چپ گرا نوعی تهدید بالقوه تلقی میشوند. برعکس در ارجنتاین که نیروهای مختلف سیاسی سمت وسوی مشخص ندارند، قرض کمتری دریافت کرده اند. در حالیکه درطول سالهای نود، این کشوربه عنوان نمونه اقتصاد آزاددر مقابل برازیل معرفی می شد. کشور ونیزویلا، اروگوای،بولیوی، السلوادور، نیکاراگوا، پارگوئیه، پیرو وارجنتاین وغیره بطورپیهم تحت فشار توده های عظیم زحمتکشان شهروده قرار دارند واز دولتها می خواهند، تا به تحکیم نقش دولت در تامینات اجتماعی اطمینان یابند واین دولتها اکثرا نا گزیراند برای اطمینان مردم به دولت وتمرکزاقتصاد به سرمایه گذاری به بخش دولتی تامینات اجتماعی وبه اتخاذ سیاست های آگاهانه تحت کنترول دولت مرکزی پس از تجربه بازار هرچه بیشتر تاکید می نمایند ودوباره روی آورده اند. کشور های غربی بخصوص ایالات متحده بنوعی از" نیولبرالیزم " دم می زند وآنرا برمبانی اعتقاداتی مشابه " بازار آزاد " درغایت برای همه آنرا یکسان تجویز مینمایند وبازار را علیه دولت قرار میدهند وبخش خصوصی راعلیه خدمات عمومی، فرد علیه جمع، خود خواهی علیه همبستگی. خصوصی سازی درواقع چیزی جزانتقال دارائی های عمومی (شرکت ها وخدمات) بسوی بخش خصوصی نیست. درکشورهای اروپائی آنچه تاکنون دردسترس همه شهروندان(بطورمجانی یا به قیمت نازل) قرار داشت حالا بمراتب گرانترشده است وعواید مردم به شدت نزول نموده است. که این عقب گرد عظیم اجتماعی گریبان اقشارتهی دست را بشدت گرفته ومی فشارد. هم چنان نئولبرالیزم که یکی از پایه های جهانی شدن است وجهانی سازی راه را برای جریان سرمایه وتسلط آن بطورهمه گیرباز میکند، وبر تمام اهرم های منابع ونیروی کار وبازار تسلط خودرا محکم نموده هرچه بیشتربه نیروی تعین کننده مالی عملکردهای خودرا بر کشورها وسرمایه های خصوصی، بازار های مالی واز آن طریق سرنوشت دولتها وکشورهارادر دست گرفته است. بازار های مالی قادرگردیده اند تا قوانین خودرا به دولتها تحمیل نمایند به این ترتیب عنصر جهانی برعنصرملی وشرکت خصوصی بردولت پیروز است. توزیع مجدد دیگر تقریبا وجود نداردبه همه تلقین میگردد که عامل توسعه، توسعه شرکت های خصوصی است. در سطح بین المللی همه چیزدرصحنه رقابت برسمیت شناخته می شود. به این ترتیب همه چیز حول شرکت های خصوصی سازماندهی میشودومنافع شرکت جائی منافع ملی را میگیرد، زیرا آنان خودرا فراملتی دانسته که عملکرد آزاد دارند وباعث گسست عظیم اقتصادی، سیاسی وفرهنگ مردمان، ملتها ودولت های معاصراند.
سازماندهی استفاده از طبیعت
غرض فهم بیشتر مطلب، به بحث اولیه «طبیعت وجامعه »، اینکه طبیعت چیست ؟ وچه رابطهً باجامعه (انسان اجتماعی) بر قرار میکند ؟ که باتوجه به طبیعت یعنی زمین، آب وهوا فعل وانفعالات فزیکی، کیمیاوی وحیاتی وغیره را در برمیگیرد که قبل از پیدایش بشروجود داشته وموجودیت آن وابسته به انسان نبوده وبرعکس انسان وجامعه مربوط است به طبیعت. طبیعت محمل ومقدمه حتمی پیدایش انسان وجامعه انسانی وعالیترین ومتکامل ترین محصول آنست. با اینکه انسان وجامعه محصول طبیعت است، اما محصول وتنها تابع طبیعت نبوده، بلکه از طریق رابطه مستقیم با طبیعت آنرا دگرکون میکند وآنرا به نیاز های خود همآهنگ میسازد ودر پهلوی اشیای طبیعی، اشیا وپدیده های دیگری می آفریند یا میسازد. انسان که مخلوق اندیشمند است، طبیعت را بسود خویش دگرگون میکند که بقول «کارل مارکس» : آن بخشی از طبیعت راکه انسان بخدمت میگیرد چنان به زندگی انسان درهم می آمیزدکه گوئی به " پیکر غیر ارگانیک انسان " به " بخشی ازبدن انسان " تبدیل میگردد، انسان باکار مولد خود " طبیعت دوم " را بوجود می آورد. در ابتدای بخش اول متذکر گردیدیم که انسان بصورت تنها بحیث فرد قادر نبود بر طبیعت خشن وحیوانات درندهً آن به بقایش ادامه دهد ناگزیربه تعاون وهمکاری بود، طی میلیونها سال به اثر تعاون وهمکاری، جامعه امروزی که ترکیبی از خانواده، قوم، ملت، زبان، مذهب، فرهنگ، کشورودولت وسازمانها، نهاد های اجتماعی ـ سیاسی ـ فرهنگی وغیره شامل آنست، ارتقا نمود. پیدایش انسان برروی طبیعت وبتدریج اثر گذاری وی برطبیعت، طبیعت رابا توانائیهای فزیکی وعقلی وابزار های خود ساخته، بسود خودواجتماع خود تغیر میدهد. نه تنها تغیر میدهد، بلکه به تولید محصولات وابزار ها میپردازد. تاثیر گذاری انسان بر طبیعت روبه افزایش است ومرتبا عرصه های تازه ووسیعتری از طبیعت رادر احاطهً تسخیرخود قرار میدهد، بشریت امروزی قادر به تسخیراکثرخشکه ها وبحرها وفضای زمین وحتی از آن خارج شده به قضای کیهان گام نهاده است. دست آورد های جامعه بشری از کار ساده جوامع اولیه برای تهیه محصولات غذا، لباس ومسکن تا تولیدات مجلل امروزی رابا کار هدف مند وفعالیت های آگاهانه وضروری تولید می نماید. از لحاظ ماتریالیزم تاریخی جریان تولید مادی مربوط میگردد به : ـــ محمول کار یا موضوع کار: کار برکدام محمول اجرا میگردد یا صورت میپذیرد مثل زمین برای کشت وزراعت، زمین برای فابریکه وباغ وهم زمین برای استخراج معادن ومهار کردن آبها وغیره که کار بالای آن اجرا میگردد. ـــ وسایل کار یا ابزار کار : عبارت است آلات وادوات،ماشین ها، فابریکات، ساختمانها، وسایط نقلیه،جاده ها وغیره که کار توسط آن وبه استفاده از آن جریان پیدا میکند. ـــ علم وفن : که عبارت است از تمام شناخت های نظری وتعمیم های عملی بشریست که امروز بکمک آنها نعم مادی تولید میگردد. ـــ انسان : انسان مخلوق اجتماعی ومتفکراست که قبل ازهمه غرض استفاده ازطبیعت وساختمان آن کلیه وسایلی را که دربالا ذکر شد با دستان خود (کارخود) بکمک تجربه ومهارت خویش وانرژی خویش ترکیب واز آن برای تولید بهره می گیرد. این انسانها اند که هم محمول کار وهم ابزار ها را تنها با نیروی عضلاتی هستی نمی بخشند بلکه با عقل، خرد، تجربه ومهارت های فزیکی وعقلی خویش وبا استفاده ازمحمول کارو ابزارکار همآهنگ میسازد. بشر وکارانسانی در محورتمامی این اداوار طولانی تاریخ بشری دگرگون شده واز آلات ساده تا ماشینها ی غول پیکروتکنولوژی معاصررا هستی بخشیده وبکار می اندازد. انسان که قافله سالارهستی وعوامل تولید است خودش دربکار گیری ازعلم، پیشرفت سریع را نصیب عرصه های تولید ساخته است. ضرورت استفاده آگاهانه وعلمی از طبیعت وبوجود آوردن ابزارهای عاقلانه تولید ی غرض دگرگونی طبیعت واستفاده مطلوب وعاقلانه ازآن نیازبه تدوین شیوه های است تا انسان بتواند تولید واداره اموراقتصادی ورهبری تولید (بهره گیری از طبیعت) وهم بادر نظر داشت محدودیتهای طبیعی ـ اکولوژیکی، جامعه بشری را موظف به درپیش گرفتن استراتیژی اقتصاد معقول، کاهش میزان مصرف ثروتهای مادی طبیعی وانرژی سرانهً مردم میکند واین خود به تقویت بی چون وچرای جنبه های اجتماعی مصرف مادی منجر میگردد. خلاصه کلام اینکه جامعه باید خودرا موظف بداند که برای فرد فرد اعضای آن درجهً معینی از امکانات مصرفی وآسایش فردی ثابت ومطابق باعزت انسانی را عرضه کند وهم زمان با آن سطح مصرف همه جانبه وروبه رشد را در چارچوب زندگی دسته جمعی (کلکتیو) واجتماعی افراد ارتقا دهد. برای حل این مسئله باید تمام زیر بنای جامعه بطور بنیادی بازسازی شود. مرحله اساسا جدید در تکامل سیستم رفت وآمدعمومی، ارتباطات واطلاعات، سیستم بهداشت وتغذیه، ایجاد شبکه های وسیعی از مراکز آموزشی، هنری، فراغت واستراحت، کلوپها، تیاتر ها، پارکها، استادیوم ها، موزه ها، کتابخانه ها وغیره مدنظر است. بهره گیری از طبیعت وتغیر آن، نباید بطور لجام گسیخته وبی بند باروبضررآینده جامعه بشری قرار گیرد. زیرا مربوط بهمه بشریت است، بدون استثای اینکه کی چه مقداری ازآنرا در تملک خود دارد یا فاقد آنست. گرم شدن کره زمین،تولید واستفاده بی بند وبارازگازهای گلخانه ئی، سوخت های عضوی،سلاح های هستوی، ناپاکی،از بین بردن جنگلات وحیوانات وتغیر مسیر دریاها واستفاده ازمواد کیمیاوی وغیره، باعث آن گردیده، تا آیندهً زیست بشررا بمخاطره بیاندازد. غرض استفاده معقول از طبیعت، بایدرابطه میان طبیعت وتولید دچا تحول بنیادی شود وگرنه حل بسیاری از تضاد ها ومسایل مربوط به محیط زیست امکان پذیر نخواهد بود. روند های مجزای کنونی تولید وترمیم طبیعت باید بصورت روند تکنولوژیک واحدی در آیند وبه طورعضوی (ارگانیک) « بگردش دایره وار» طبیعت جامد وجاندار وصل شوند. مفهوم کار انسانی باید دستخوش تغیر بنیادی شود. اگر طبیعت تا کنون به مثابه واساس ظاهرا ابدی وپایان نا پذیر کار تلقی می شد (نوع صنعتی تکنولوژی)،اینک بایدبرعکس، کاربه زمینه حفظ وبازسازی محیط زیست طبیعی تبدیل شود(شکل مابعد صنعتی تکنولوژی). امنیت کاری به مثابه ویژگی بغرنج سیستم های انسان ـ ماشین وطبیعت باید به عنوان مهمترین معیار کارآئی تولید در روند واحد جنبه های فنی، اکولوژیکی (محیط زیستی)، ارگومتریکی (بار آوری کار)، اجتماعی ـ روش شناسانه وسنتی ـ فرهنگی جاری شود. پیشرفت تکنولوژیکی در مقیاس اقتصادی ـ اجتماعی اش قرابت تنگاتنگی باروندهای واقعی اجتماعی شدن کاریعنی با خصلت دسته جمعی دم افزون آن، با رابطه متقابل روبه رشد رشته ها وبخشهای مختلف تولیدی وباتوانائی هدایت بغرنج آنها دارد. اجتماعی شدن کارمهمترین شالودهً مادی برای تحقق اجتناب ناپذیرسوسیالیزم، برای طرد مالکیت خصوصی وبرای از بین بردن هرج ومرج بازار برمبنای تنظیم برنامه ریزی شدهً تولید، تفوق منافع عمومی مردم، مصالح تمام ارضی وکنترول جامعه برآن، بسود انسان بطور هدف مند منظوراست.
وظایف دولت
اززمان پیدایش اولین دولت ها، که وظایف اساسی حمایت از نظم وجنگ را بعهده داشتند، تا امروزبتدریج دولتها بوظایف گوناگونی ومتعددی از قبیل اعمار راه ها، کاروانسراها، توسعه شهرها، تهیه آب ومراکز درمانگاهی وآسایشگاها ومراکز تعلیم وتربیه فرزندان ونظارت بر بازارها وتجارت باسایر کشورها وحمایت از اتباعش در خارج از مرزها طی مقاوله های دوجانبه وچند جانبه، بهبود زراعت وصنعت... وغیره دست یازیدند. گفته می توانیم که هیچ گوشه از زندگی اجتماعی ـ اقتصادی سیاسی وغیره نیست که دولت در آن بترتیبی مداخله واحاطه نداشته باشد. در مناسبات اجتماعی امروزنقش جامعه ودولت آنقدر باهم متراکم وپیچیده گردیده که یکی بجای دیگر میتواند کارآئی داشته باشد. مثلا صبح وقتی که آماده میگردیم غرض اشتغال بکار (چه دولتی یا شخصی) از خانه بیرون شویم، انبوه کارهای دربرابر ما متراکم گردیده اند که بدانها باید پرداخته شود. اجرای تمامی آنها بنوعی با موازین ومقررات وضع شده توسط دولت، سرو کار میگیرد، که باخوف، دلهره وتشویش بهر کدام آن میپردازیم. استبداد وحق سرکوب گری از دولت ازکودکی تا آخرین رمق های حیات با مااست. با نپرداختن به مکلفیتهای دولت ویا یکی از ارگانهای آن که معین گردیده، درصورت امتناع یا عدم توجه به آن، بمواخذه، پرسش ومجازات مواجه می شوئیم. به دستگاه پلیس ومحاکم، صلاحیتهای انداختن به زندان تا حق گرفتن حیات به ایشان تفویض گردیده است. با تخلف از موازین وضع شده دولت، دولت دربرابراین کتلهً متخلف جامعه واتباع (فرد)، مجرم و جنایتکار تلقی دارد وآنرا مورد مواخذه میداند. به این ترتیب بنا بر قولی ؛ هر دولت، استبدادی ومستبد است، زیرا همه این دولتها برمردم مهار می زنندوبر آنان حکمروائی میکنند ودلالت بر خود کامگی شان دارد. گرچه دولتهادر طی قرون متمادی دگرگون شده اند،ولی همه آنها در مضمون شبیه همدیگر اندزیرا سلطه افرادی را بر جامعه تامین می کنند که ادعای حکمروائی دارند. قیامها وشورشهای بردگان علیه نظم بردگی وقیام هاو شورشهای دهقانی علیه براندازی نظام ارستوکراسی اشرافی فئودال، درتمامی اشکال ودوره های طولانی جوامع ناهمگون نمونه های از نبرد توده ها غرض براندازی ارکان دولتهای عمل کرده که تحت عنوان نظم عامه وتقویت قدرت دفاعی جنگ بوظایف سرکوب خود جامعه پرداخته اند. با انقلاب صنعتی وجابجا شدن ماشین وفابریک بجای دستگاه هایی صنعتی، صنعت کاران وکارگران صنایع دستی را بکار مزدوری واداشت. صنعت کاران وکارگران که موقف ومقام خویش را درجامعه در پائین ترین ردیف میدیدند، ابتدا منبع تمام بدبختیهارا از ماشین وماشینیزم دانسته، به شکستاندن ماشینها وسوختاندن فابریکات هجوم بردند، امابتدریج ماشین شکنی جای خودرابمبارزه اقتصادی غرض ازیاد مزدها وپائین آوردن ساعات کار وایجاد اتحایه ها وتعاونیها داد. ودانشمندان نیز بزعم خود نه تنهاراه های بیرون رفت از وضع رقت بار را به ارزیابی گرفتند، بلکه با مبارزات پیهم ومنسجم خویش دولتها را به تدوین وتصویب قوانین که ساعات کار کارگران را در کارخانه ها ومعدنچیان را در معادن تعدیل نمایند. در سال 1815 در انگلستا ن برای بار اول با تصویب قانونی که از استخدام کودکان کمتر از 10 سال در کار خانه ها را ممانعت میکرد وساعات کار کارگران را از 18 ساعت به 10.50ساعت در روز تقلیل دادند. باکشف ماشین وتولید درمجتمع های بزرگ صنعتی وکشف قاره ها وسهولت درمسافرت وتجارت به سرزمین های جدید که باعث پیدایش ثروت وطبقه ای جدید ودولت جدید گردید. طبقه جدید که دولت های ارستوکرات راکه مانع بزرگی برسر راه تجارت آزاد میدید. با شعار آزادی ـ برابری وتجارت آزاد، درپیشاپیش توده های مردم، قیامها وعصیانهای شان قرار گرفت. به اثرفشار روز افزون دولت ارستوکراسی برتوده های دهقانان،روستائیان وزحمتکشان شهری، این طبقات را بطرف قیام وعصیان می راند ودر پهلوی این طبقات ستمکش، طبقه ً جدیدی در شهر ها که ازطریق تجارت به سختی ثروت اندوخته بودند ودیگرحاضرنبودند بفرمان این دولتها گوش فرا دهند، با فراهم شدن زمینه های قیام توده ها رهبری این قیام را بدست گرفتند، وارکان دولت کهنه را برانداختند ودولت جدید را پایه گذاری نمودند، که در تاریخ بنام دولت سرمایه داری مسمی گردید. قبل از آمادگی توده های دهقانی ـ روستاهیان و زحمتکشان شهری به قیام، ازدولت ارستوکراسی پیهم می خواستند که به ارزش های آزادی وآزادی تجارت تمکین کنند، تجارت وبازاررا ازمحدویت های نظام آزاد سازد وسرمایه راازمصادره مصئون نماید. در پیشاپیش وموازی باخواسته های طبقات روستائی وشهری، در فرانسه شارل فوریه (1772 ــ 1837) ودرانگستان رابرت اوون (1771 ــ 1858)هریک به شیوه خویش، سوسیالیزم اتوپیائی (آرمانی) را مطرح ساختند ودولت را به کنترول وسرمایه گذاررا به پذیریفتن مالکیت عمومی وسایل تولید عمدهً ماشین آلات صنعتی وزمین هردو فرا خواندند. فوریه به تاسیس فالانژ ها واوون به تاسیس تعاونیهای تولید ومصرف اقدام کردند وبه اثراین نظرات واقدامات عملی تا حدودی درفرانسه، انگلستان واضلاع متحده بسمت تغیر اوضاع موثرافتاد. ونیزوظایف جدیدی برای دولتها نه تنها بوجود آمد یا تدوین شد، بلکه برآنها تحمیل شد. طوریکه نظام سرمایه داری با ظهورش عامل شعارها وپیامهای مبارزه ای سرسختانه برای آزادی بود وهم عامل نیرومند بسیج توده های شهری، روستائیان علیه نظام ارستوکراسی بود، همانطورنخبه گان تفکر بشری غرض براندازی نظام فرتوت ارستوکراسی فئودالی وقدرت لایزال کلیسائی آن، چه در عقاید وتفکرفلسفی ـ تاریخی واقتصاد ـ سیاست وهم درعمل به دعوت واشتراک توده ها درانقلابهای انگلستان، فرانسه، امریکا و هم درسراسراروپای غربی نه تنها پابند ماندند، بلکه تا آخر اشتراک کردند وخودسریهای های نظام ارستوکراسی را یکی در پی دیگر محدود ویا از پا در آورد ند ونظام های جدیدی رادراختیار طبقهً جدیدی قرار داد ند، که در نتیجه قدرت دولتی وانتقال سریع تمام ثروت بدست طبقه محدود سرمایه دار گردید. نظام سرمایه داری با ملاحظه قدرت که در حیطه تصرف خویش در آورده بود، بهمان پیمانه عامل تضاد ها وضعف ها ودر گیرمبارزه درونی با نیروهای که خود بوجود آورده بود درگیر گردید. نظام سرمایه داری طبقه ً را دردرون خودپرورش داد که آنرا گورکن سرمایه داری گفته اند. شگاف بین سرمایه داروکارگر در کشور های سرمایه داری تضاد درون سرمایه داری را تشکیل میدهد. کارگران برای رهائی از ستم سرمایه داری به اندیشه های کمونیستی وسوسیالیستی گرودیده بسرعت بمبارزات سیاسی روی آوردندودولتهای سرمایه داری راتحدید به براندازی وتعویض نظامهای اشتراکی کردند. (منظورازدولتیست که وظیفه مالکیت اجتماعی بروسایل تولید را بعهده می گیرد.) سرمایه داری پبروز، درپناه دولت عریض وطویل ومجهز با نیروهای نظامی ـ انتظامی ژاندارمری وپولیس وقوای ضربتی، کلیسا ومذهب به شدت علیه ایده های سوسیالیزم ومبارزات طبقه کارگر به عکس العمل های گسترده وشدید پرداخت. در انگلستان، فرانسه، وامریکا وجاهای دیگر سرمایه داری ونظریه پردازان آن بشدت علیه نظریه پردازان تئوری سوسیالیزم بمبارزه برخاستند. دولت سرمایه داری با استفاده ازقوای ضربتی واستفاده از وسایل اخراج از کار تا اقدامات شدیدتر سرکوب، زندان علیه اعتصابات وخواسته های کارگران به اقدامات پرداختند. نظریه پردازان طبقه کارگرونظریات شانرا، ضد آزادی، مغایر کلیسا وسنت وخدا وخانواده وغیره وغیره خواندندوهم در کشورهای سرمایه داری بزرگ مجموع جامعه وکارگران را از پذیرش ومطالعه نظریات، نظریه پردازانشان مثل کارل مارکس وفدریش انگلس منع کردند. اما با تمام فشار وتضیقات، مبارزات طبقاتی ومقاومتهای دلیرانه ً طبقه کارگر درعمل دفاع از سوسیالیزم، دولتهای بورژوازی را بطریقی تن به ریفرم و اصلاحات درعمل ناگزیرساختند، که بعدها به اجرای برنامه ً حداقل زیر نام سوسیالیزم نیزتن در دادند.
دولت سوسیالیستی
اینجا منظورازدولت سوسیالیستی تنها عبارت ازفورم دولت ونظام تشکیلاتی آن هدف نیست، بلکه بیشترمنظورازاجرای وظایفی است که تحت نام دولت سوسیالیستی دولتمداران متعهد میگردد. سوسیالیزم علمی بیشتر از همه مدیون بنیاد گذاران اصلی آن کارل مارکس (۱۸۱۸ ــ ۱۸۸۳) همکار وهمفکر اوفریدریش انگلس (1820 ــ 1895)است. آنان مشترکا بیانیه ً یا مانیفست حزب کمونیست را نوشتند (1847 ــ 1848)واثر معروف مارکس بنام سرمایه که جلد اول آن به سال(1867) انتشار یافت. که مبادی واساس فلسفی ـ اقتصادی ـ اجتماعی پیشوایان تفکر طبقه کارگر وکمونیزم را میسازد مارکس وانگلس، تاکید داشتند که " سوسیالیسم ایده آلی نیست که واقعیت باید خودرا باآن منطبق کند، بلکه جنبشی واقعی است که برمبنای شرایط موجود رشد میکند. مقدرات سوسیالیسم، مقدراتی اختیاری نیست، بلکه مربوط به انسانهای مشخص وزنده ومجموعه ای دستآوردهای مادی ومعنوی است که بشریت تاکنون فراهم کرده است. سوسیالیسم با مصالح ابداعی واختراعی ساخته نمی شود، بلکه مصالحی که با نسل های گذشته بشری ونسل های کنونی فراهم آورده اند، بنا می شود. " یکی از نتیجه گیریهای مهم فوق اینست که سوسیالیسم باید تمام دستآوردهای قبلی بشریت را درزمینه های مختلف اقتصادی، سیاسی وفرهنگی جمع کند وپیشرفت خودرا برمبنای آنها ادامه دهد. بخش بزرگی ازاین دستآورد ها به دوران سرمایه داری تحول جامعه بشری مربوط می شود که رشدسریع نیروهای تولیدی واجتماعی شدن تولید وشناسائی حق مردم برای انقلابها وتغیردادن نظامها وحکومت های موجودونیز شناسائی آزادیهای سیاسی مانند آزادی انتخاب مذهب، آزادی بیان، آزادی اجتماعات، وتشکل وآزادی انتخاب وغیره از آنجمله اند. طوریکه قبلا دیده شد، در انقلاب بورژوازی، که بورژوازی خود یکی از نیروهای محرکه ای انقلاب بود، بمدد توده های مردم به ویژه در رابطه به حقوق وآزادیهای سیاسی (تشکیل دولت) که طی مبارزات چند قرن با مبارزات حاد، طولانی توده ای وخونین علیه قدرت سلطنت، کلیسا، اشرافیت وزمین داران توانست به این حقوق دست یابد. تاریخ نشانگر آنست که هیچ دموکراسی وحکومت های دموکراتیک عصر حاضر، از راه صرفا دواطلبانه ومسالمت آمیز، قانونی وتدریجی بوجود نیآمده اند، بلکه عملا فقط از طریق پیروزیهای انقلابی توده ها که در طول سه صد سال از ظهور جمهوری هالند در قرن شانزدهم تا جنگ داخلی امریکا در اواسط قرن نزدهم صورت گرفت بحیث روشهای مطلوب پذیرفته شدند. طی اعلامیه های حقوق بشر وشهروند فرانسه واعلامیه استقلال امریکا اسناد محوری که طی آن حقوق برابر انسانها، حق برای زندگی، آزادی وجستجوی سعادت، ووظیفه دولت وحکومت برای تامین این حقوق ومهمتر از همه در صورت ناتوانی یا امتناع دولت از انجام این وظیفه، حق مردم برای انقلاب وبرای تغیر وبراندازی رژیم ودولت بهر طریقی وشکلی که درست بدانند واستقرار رژیم دیگر را اعلام میداشتند. بورژوازی تا آنجاکه این اصول وآزادیها در مبارزه علیه نظامات گذشته به نفع اوبود، از آنها استفاده کرد، ولی پس از آن هنگامیکه استفاده مردم از « حق انقلاب » و« تغیریا برانداختن رژیم » سلطه ای خود اورا نشانه گرفت، به مقابله آشکاربا این « حق » پرداخت وحتی با اعمال قهر وسیع وکشتار هزاران نفر دست یازید. هم چنان بورژوازی به تشکیل امپراتوری اختناق استعماری وچپاول وتاراج ملتها دست زد. خلقهای تحت استعمار وستم جزتوسل به مبارزات شدید وقهرآمیزنتوانستند استقلال خودرا بدست آورند. نظام سوسیالیسم بعنوان مرحله عالی تر از رشد بشریت ونظام عاقلانه ترتکامل یافته تر، ناگزیر باید دست آورد های تاریخی بشریت را نه تنها احترام، بلکه در خود بپذیرد. بطور مثال : اگردرجامعه ودولتی مفروض سرمایه داری، تمام وسایل وامکانات،« آزادی بیان »، « آزادی مطبوعات »،« آزادی اجتماعات » و « آزادی تشکل » در اختیاربورژوازی است، وتنها بورژوازی قادراست از آن سود ببرد، پس در جامعه سوسیالیستی باید این وضع تغیرکند، یعنی همراه با انتقال قدرت سیاسی واقتصادی به دست طبقه ای کارگر وزحمتکشان،این وسایل وامکانات نیزعمدتا در اختیار وخدمت اکثریت مردم باید قرار داده شود، ودولت سوسیالیستی غرض استحکام پایه های توده ئی خویش از آن بهره گیرد، یا اینکه برعکس ؛ دولت سوسیالیستی ازاین آزادیها بعنوان پدیده هائی بورژوائی ودروغ، مردود شمرده شده، ودر صدد از بیخ وبن برچیدن آن شود ؟ منظور اینست، که نمی توان آزادی های سیاسی را بطورعام وآزادی بیان ومطبوعات وتشکل وانتخابات را بطورخاص و بخودی خود، وبطور ساده پدیده های بورژوائی ویا متعلق به دموکراسی بورژوازی یا معادل دکتاتوری بورژوازی دانست ویکسره از شر آن خودرا رهانید. این محقق است که آزادیها در جامعه سرمایه داری، خصلت بورژوائی میگیرند، این دلیل بر بورژوائی بودن « آزادی » نیست، بلکه « آزادی بیان»، « آزادی مطبوعات» بدلایل شرایط عمومی جامعه وحاکمیت بورژوازی یعنی بدلایل خصوصیات بنیادین نظام اقتصادی ـ سیاسی سرمایه داری این آزادیهای دموکراتیک عام را از مضمون بورژوازی برخوردار میکند. نقد دموکراسی وآزادی سیاسی بورژوازی که در تحت آن نابرابری های عظیم اقتصادی واجتماعی نهفته وپنهان میگردد، وهم با استفاده از این دموکراسی وآزادی سیاسی تقسبم ثروت وباز توزیع سرمایه داری نابرابر را مستور ساخته وبطور نابرابر تقسیم وآنرا عادلانه ودموکراتیک می نمایاند. وهم این دموکراسی وآزادی سیاسی بخود ی خود رهائی ازستم اقتصادی واجتماعی، رهائی از استثمار فرد از فرد را نه تامین ونه هم ازبین می برد،(اختلاف دربرنامه های دولتهای معاصرسوسیال دموکراسی وکمونیستی درپیگیری همین اصل نهفته است.) دولتهای سوسیال دموکراسی درهمین مرز ها محصورمی مانند وبدان خودرا متعهد میدانند وفرا تر نمی روند. اما کمونیست ها با برنامه های انقلابی معتقد اند که ؛ باید از این حد فرا رفت وبا تغیر ماهیت قدرت سیاسی ـ به کل نظام اقتصادی ـ اجتماعی وسیاسی جامعه، مضمون نوینی بخشید. بدین ترتیب دیده می شود که آزادیهای سیاسی هیچ تضاد اصولی با دموکراسی پرولتری یا سوسیالیستی ندارد وباید آنرا جزو اجزای تشکیل دهنده ً دولت سوسیالیستی دانست. این اصل درست وپا برجاست که تحول جامعه مطابق الگو ها وآرزوهای ماصورت نمی پذیرد، واقعیت های سرسخت جامعه طبقاتی وسازمانها وساختارهای اجتماعی ـ سیاسی در آن تاثیر میگذارند وبه همین دلیل اکثرا برنامه های احزاب ودولتها شرایط عادی،همسان ومتحد الشکل را باز گو میکنند وبه این ترتیب در پسا پس جنبش توده ها قرارمیگیرند، اما برعکس در شعار ها مقام پیش آهنگ جنبش توده ها راافاده واصرار دارند، اما درعمل وتجربه تاریخی دیده شده است که نقش پس آهنگ را ایفا نموده اند. این تجربه تاریخی را تمام انقلابها وجنبش های توده ئی به اثبات رسانیده است. (انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب امریکا وانقلاب سوسیالیستی اکتوبر این ضعف احزاب ونخبگان وبرنامه های شانرا برملا ساخته است). تجربه تاریخ نشان داده است که چه درشرایط مشخص وعمومی، وچه درشرایط فوق العاده واستثنائی طرح واجرای تمام برنامه هاواصول به تحقق آزادیهای سیاسی تائید گذاشته اند، اما با تصرف قدرت بدان وقع نگذاشته آنرا پایمال واز برنامه ها بترتیبی حذف ویامسخ نموده اند وازوظایف سرکوبگردولت بیش از آنکه به آن نیاز باشد فرا تررفته اند. روزا لوکزامبورگ درمورد « انقلاب روسیه » دربخشی از آن تحت عنوان " در باره دموکراسی ودکتاتوری " باستایش از انقلاب اکتوبرورهبران آن وحزب بلشویکها می نویسد : " البته هر آنچه که در روسیه اتفاق می افتد قابل درک است وباید آنرا نمودار زنجیره گریز ناپذیری از علت ها ومعلولها دانست که آغازش درناتوانی پرولتاریای المان قراردارد وپایانش در تصرف روسیه به دست امپریالیزم المان. واینکه از لنین ورفقای او توقع داشته باشیم که درچنین شرایط دشواری بهترین شکل از دموکراسی واعلاترین نمونه از دکتاتوری پرولتاریا، وپر رونق ترین اقتصاد سوسیالیستی را عرضه بدارند توقع مافوق بشری است. آن ها، با مواضع خلل ناپذیر خویش نسبت به سوسیالیسم بین المللی، هر آنچه را در شرایط سخت وجهنمی کنونی ممکن بوده،عرضه داشته اند. اما خطر ازآنجا آغاز می شود که آنها ضرورت را جانشین هدف سازند وبکوشند تا همه ی تاکتیک های راکه شرایط مهلک بیرونی بر آنها تحمیل کرده است به یک نظام نظری کامل تبدیل نموده وآن گاه بخواهند تا این نظام را به عنوان سرمشقی ازتکتیک های سوسیالیستی به پرولتاریای بین المللی توصیه نمایند. یعنی، اگرآنها بخواهند خدمات تاریخی، تردید ناپذیر، وراستین خویش به سوسیالیسم را به دست خود در زیر مجموعه ای اقدامات که ضرورت های خارجی بر آنها اعمال کرده پنهان بدارند، میتوان گفت که انان نسبت به سوسیالیسم بین المللی که بخاطر آن جنگیده ورنج برده اند ـ جفا کرده اند. (6) روزالوکزامبورگ، انقلاب روسیه. ص. 20 نشر کارگری. وب سایت راه توده). ک. مارکس بمفهوم آزادی دولت در" نقد از برنامه گوتا "، تحت عنوان " بنیاد آزادی دولت " موجز چنین میپردازند : " ولی آزادی (واقعی) بدان معنا است که دولت را از ارگان تحمیلی برجامعه به ارگان تحت تسلط مطلق جامعه مبدل کنیم. از اینرو، امروز، دولتها تا آن حد آزاد اند که توانسته باشند" آزادی دولت " را محدود کنند." (7). اگر این محقق است که بورژوازی در پس آزادیهای سیاسی نه تنها حاکمیت اقلیت کوچک ونابرابری اقتصادی ـ اجتماعی را می پوشاند، بلکه هم ازدینامیزم وهم ازتشکل واگاهی نیروهای محرکه جامعه آگاهی وکنترول خودرا تامین نموده ـ بهره میگیرد. بدین طریق هرنظمی بشمول سوسیالیسم، بدون آزادی سیاسی ودموکراسی نیروی محرکه توده ها رااز دست میدهد ودر نتیجه به بن بست می انجامد. قبل از اینکه بلشویکها در انقلاب اکتوبر1917 زمام امور دولت را بدست گیرند. انزجار توده های وسیع مردم از دولت تزاری، به اثرفقرگسترده در روستا ها وشهرها وادامه جنگ که توده های، کارگران شهری وجوانان را بکام خود میکشید، مردم را به قیام وعدم اطاعت از دساتیر دولت واداشت وبه شهرها ریختند، دریک چشم بهم زدن تزار از سلطنت نه تنها استعفا داد، بلکه در زیرفشار مردم بورژوازی وارستوکراسی تن به تشکیل دولت جمهوری ودوما (پارلمان) داد وهم برادامه جنگ پافشاری می نمود. توده های انقلابی کارگران ودهقانان وسربازان که در شوراهای سراسری تجمع نمودند وتاکید برقطع جنگ وبهبود زندگی داشتند، در نتیجه باعث تشکیل قدرت دوگانه گردید که نمایندگان سرمایه داری ـ زمین داران بزرگ واشرافیت سلطنتی با حمایت از حکومت موقت که از دوما رای اعتماد وسرکوب قیام کنندگان وادامه جنگ را می خواست بطور غیر موفق برموضع اش مصر بود. دوما که از فرمان نیکولا مبنی برانحلال دوما سرباز زده وازموضع حمایت از سلطنت اشرافی به نظام جمهوری تن درداد وهنوز دررای اعتماد به حکومت موقت مردد ودر اختلاف بود. قیام کنندگان ونا راضیان ضد دولت تزاری به تشکیل شوراهای سراسری روسیه اقدام نمودند. بلشویکها درا ین وضع با شعار انتقال قدرت به شوراها را به پیش کشیدند. بلشویکها با صدورفرمان انقلاب درشب 7 نوامبر 1917 وبتقویم سابق مطابق بماه اکتوبر، دریک تهاجم انقلابی تمامی مراکز ادارات دولت را متصرف شدند، که بنام انقلاب کبیر اکتوبر مسمی گردید. وفردای آن که روز آغازاجلاس شوراها بود، بلشویکها قدرت را متصرف شده، وبفردای آن، قدرت رابه کنگره شوراهای سراسری روسیه انتقال دادند. که بعدا در دومین کنگره شوراهای سراسری روسیه برنامه بلشویکها به تصویب رسید ودولتی به نام " شورای کمیسر های مردم " به ریاست و.ای.لینن تشکیل یافت. دولت جدید بلافاصله الغای مالکیت اراضی وکنترول کارگری برموسسات تولیدی ودولت دکتاتوری پرولتاریا را اعلام داشت وصلح بلادرنگ بادول مرکزی که درجنگ علیه روسیه بموفقیت های دست یافته بودند مبادرت ورزید، که به پیمان برست لیتوفسک که به زیان روسیه بود منجر شد ودر نتیجه بلشویکها برقسمت اعظم روسیه اروپائی تسلط یافتند. جنگ بین المللی اول بضرر روسیه انقلابی پایان یافت و جنگ داخلی علیه سرخها از طرف سفیدها با مداخله 16 کشور سرمایه داری برای سرکوب انقلاب الی 1925 ادامه یافت قرار ذیل : 1 ــ جنوب روسیه وقفقاز: نیروهای کورنیلوف ودنیکن وورانگل فرماندهی قوای سفید را داشتند. 2 ــ اوکرائین : که در آن المان، فرانسه ولهستان مداخله داشتند. 3 ــ روسیه شمالی : نیروهای بریتانیائی، فرانسوی،وامریکائی مور مانسک وارخانگلسک را اشغال کرده بودند. 4 ــ کشورهای بالتیک : سپاهیان سفید باتفاق المانها علیه سرخها می جنگیدند 5 ــ سائبیریا : که نیروهای کلچاک حکومت برپا نموده بود. 6 ــ ولادی وستوک : تا 1922 دردست جاپانیها بود. بسال 1920 دولت جدید شوراها براساس فرمان خود "مختاری وآزادی ملتها "، استقلال فنلند وجمهوریهای کنار بالتیک را برسمیت شناخت وبا لهستان صلح کرد (ضمن پیمان ریگا). در 1922 اتحا جماهیر اشتراکیه شوروی سوسیالیستی سازمان یافت واوکرائین عضو اتحاد شد، وبرای برپا نگهداشتن روسیه ویران وورشکسته، برنامه ای معروف به سیاست اقتصادی نوین جایگزین " کمونسیم زمان جنگ " گردید. که مالکیت محدود وفعالیت خصوصی وبازار را اجازه میداد. خلاف نظروپیش بینی نظریه پردازان انقلابهای کارگری، که این انقلاب در المان ویا یکی دیگر ازکشورهای صنعتی سرمایه داری پیشرفته باید آغاز میگشت، برخلاف در روسیه عقب مانده زراعی که رشد نهضت طبقه کارگروتضاد های سرمایه داری به آن حدت خود نرسیده بود که باعث ظهور اوضاعی گردد که در آن انقلاب طبقه ای کار گربوقوع بپیوندد، اما بوقوع پیوست. درپایان جنگ بین المللی اول وانقلاب اکتوبر1917، روسیه بداخل فاجعه ای دست وپا می زد که شماری از صنایع به اثر جنگ واغتشاش داخلی بسته شده بود، کشتزار ها متروک گردیده وحرکت قطار ها ورساندن غلات به نقاط صنعتی وشهر ها در حال متوقف شدن بود این وضع برملیونها مردم شهرودهات تاثیرناگواری از فقروتنگدستی میگذاشت. لینن پیشنهاد جسورانه بکمیته مرکزی در باره " اقداماتی برای مقابله با اختلال اقتصادی " 24 می 1917 ارائه داشت که دربند اول، از فاجعه خبر میدهد ودربند دوم وــ الی اخیر تدابیر صریح وروشنی را نه ازطرق بوروکراتیک واستفاده ازعناصر بوروکراسی گذشته بلکه بطور انقلابی با استفاده از دینامیزم انقلابی کارگران، به ایجاد وتشکل نهاد ها ی کارگری نظارت برتولید ـ توزیع وکنترول کارگری را درصورتی تامین سه چارم اکثریت کارگران برای شرکت درتما می نهادهای کلیدی نه تنها ضروری میدانست، بلکه درسند کمیته مرکزی، " کنترول کارگری در صنایع " آنرا به تصویب کمیته مرکزی رساند. تامین صلح بیدرنگ وکنترول کارگری برتولید وتوزیع کالاها و تامین مالکیت دهقانان برزمین، بطورمستقیم سربازان وتوده های شهروده را به بسمت حاکمیت جدید شوراها آورد، وحاکمیت شوراها را تقویت کرد. در بند (6) " درباره اقدامات برای مقابله با اختلال اقتصادی " مصوب کمیته مرکزی چنین می خوانیم : " برای نجات کشوراز فاجعه« اقتصادی » پیش از هر چیز لازم است که در عمل، ونه با حرف، به کارگران ودهقانان با اعتماد کامل تفهیم کرد که نهاد های ملی ومحلی حاکم حجم عظیم سودها، در آمد ها واموال متنفذان بانکی، مالی، تجاری وصنعتی اقتصاد سرمایه داری را به مردم منتقل خواهند کرد. بدون این اقدام غیر ممکن است که از کارگران ودهقانان خواست ویا انتظار داشت که اقداماتی واقعا انقلابی به عمل آورند ویا دست به کوششی واقعا جدی بزنند. " (8). به این ترتیب طی همین قطعنامه کنترول برنظام پولی وبانکی با مشارکت شوراها وکنگره های کارمندان،اتحادیه شرکت ها وسایر کارمندانی که بی درنگ سازمان داده خواهد شد تعمیم داده شود. این قطعنامه تاکید به انتقال نیروی بیشتر کاربه تولید ذغال سنگ ومواد خام، بخصوص از تولید محصولات نظامی بمحصولات مورد نیازغرض ترمیم اقتصاد را ضروری میداند. اقدامات اقتصادی پیهم در دستور روز حزب بلشویکها قرار گرفت ؛ که آغازاین تحرک اقتصادی ازهمان دوران آغاز انقلاب 25 اکتوبر1917 که فردای آن 26 اکتوبر1917 سند " مقابله با اختلال اقتصادی " مصوب کمیته مرکزی بلشویکها را باید نام برد. مرحله اقتصادی جدید (نپ) که در آن به عناصر مالکیت انفرادی، کوپراتیفی ودولتی، بازار، تجارت وپول، به خورده بورژوازی وخورده مالکیت غرض تحرک دادن به اقتصاد مصرفی سهم بیشتر داده شده بود،رو کرد ها وتلاشهای بود برای غلبه بررکود اقتصادی ورشد نیروهای تولید وتولید کالا های مورد نیازاولیه. به اثرسیاست اقتصادی نپ، مالکیت فردی بروسایل تولید که ملغی گردیده بود دوباره احیار میگردید طبقه جدیدی بنام " کولاک " رادر مناسبات خورده کالائی بوجود آورد، که بعداتوسط ستالین این نظام ملغی وعلیه بقایای آن بسختی مبارزه صورت گرفت. قبل ازایجا داقتصاد " نپ " تدابیروسیع اقتصادی چه توسط کمیته مرکزی بلشویک ها تحت رهنمود های مستقیم لنین بکار گرفته می شد که هدف عمدهً آن انتقال از اقتصاد خرده کالائی به اقتصاد بزرگ در مقیاس کشورتحت نظارت مستقیم دولت جدید بود. لینن معتقد بود که یک مرحله طولانی انتقال از سرمایه داری به کمونیزم وجود دارد واین دوران طولانی نمی تواند مشخصات وخواص شکلهای اقتصادی سرمایه داری وکمونیزم را نداشته باشد. وهم ؛ در روسیه به علت عقب ماندگی بسیار زیادوخصلت خورده بورژوازی آن دکتاتوری پرولتاریا ناگزیر باید با کشور های پیشرو صنعتی سرمایه داری ازخصوصیات چندی برخوردار باشد، اما نیروی اساسی وشکل های اساسی اقتصاد اجتماعی ـ شکلهای اقتصاد اجتماعی بطورعمومی سرمایه داری ـ تا تولید کالائی خرد وکمونیزم ونیروهای آن عبارت اند از بورژوازی، خرده بورژوازی (بویژ دهقانان) وپرولتاریا می باشند. لینن درسندی کوتاهی که بنا برمصروفیت های کاری نتوانست، رژیم اقتصادی روسیه را در عصر دکتاتوری پرولتاریا " تکمیل نمایند تیزس های ابتدائی آنرا در 7 نومبر 1919 دومین سالگرد تاریخ انقلاب اکتوبرتحت عنوان " اقتصاد وسیاست " به نشر سپردکه در آن چنین می خوانیم : " رژیم اقتصادی روسیه درعصردکتاتوری پرولتاریا عبارت از : مبارزه نخستین گامهای کاری ـ درمقیاس واحد کشورپهناورمتحد شده است.علیه تولید کالائی خورد وآن تولید کالائی سرمایه داری که برجامانده وبرپایه تولید مزبور احیا میگردد. تولید به شیوه کمونیستی کار درروسیه به شیوه کمونیستی تاآن حدودی متحد شده، اولا ــ مالکیت خصوصی بروسایل تولید ملغی شده. ثانیا ــ قدرت دولتی پرولتری، بمقیاس سراسردر زمین های دولتی، در بنگاه های دولتی،یک تولید بزرگ راتشکیل میدهد ونیروی کارگران را بین رشته های گوناگون اقتصاد وبنگاه ها توزیع میکند ومقادیری هنگفتی از آن محصولات مورد مصرف را که متعلق به دولت است بین زحمتکشان تقسیم می نماید." همانجا می افزایند : " ــ سلب مالکیت خصوصی برزمین بدون جبران خسارت لغو گردید. ظرف چند ماه بدون جبران خسارت تقریبا از تمام سرمایه داران بزرگ صاحبان فابریکات وکارخانه جات وشرکت های سهامی وبانکها وراه های اهن وغیره سلب مالکیت گردید. تولید تشکیل بزرگ در صنایع تسط دولت وانتقال از « کنترول کارگری » به « اداره گارگری » امور فابریک، کارخانجات وراه آهن را سازماندهی زراعت وتوزیع دولتی محصولات جایگزین دادوستدخصوصی می شود. یعنی خود دولت امرتهیه ورساندن غله را به شهرها ومحصولات صنعتی را به دهات بعهده میگیرد. ومی افزایند : "اقتصاد دهقانی کماکان به حالت تولید خرده باقی مانده است. این زمینه ایرا برای سرمایه داری می بینیم که بسی پردامنه است وریشه های بسیار عمیق وبسیار محکم دارد. سرمایه داری روی این زمینه برجای مانده است ومجددا ضمن مبارزه بسیار شدیدی علیه کمونیزم احیا میگردد. " وهمچنان ارقام سال 1918 نشانگر همین بیان است که " نیم از غله شهرها را کمیساریای ملی خوار وبارونیم دیگررا انبان بدوشان تامین میکنند. "... بهای که در ازاء غله دولت پرداخته می شود 9 بار کمتر است از غله که انبان بوشان می رساند وبهای ااحتکاری غله ده برابر بیشتر از بهای دولتی است. ". وهم چنان درهمین نوشته تحت عنوان " سوسیالیسم یعنی محو طبقات " می نویسند : " برای محو طبقات باید اولا مالکین وسرمایه داران را سرنگون ساخت. این بخش از وظیفه راما انجام دادیم. ولی این فقط بخشی از وظیفه است وضمنا دشوارترین آن هم نیست. دوم برای محو طبقات باید فرق بین کارگر ودهقان را ازبین برد وهمه رابکار کن تبدیل نمود. ولی اینکار را نمی توان فوراانجام داد. این وظیفه ای است به مراتب دشوار وبالضروره طولانی است. این مسئله ای است که آنرا نمی توان با سرنگونی طبقه ای، اعم از اینکه هر طبقه باشد، حل کرد. فقط آنرا از تغیر سازمان تمامی اقتصاداجتماعی وانتقال از اقتصاد کالائی خرده ومنفرد ومجزا به اقتصاد بزرگ اجتماعی می توان حل کرد. چنین انتقالی بس طولانی خواهد بود. اقدامات عجولانه وغیر محتاطانه اداری وقانونگذاری دراین رشته نتیجه اش فقط کند ساختن ودشوارنمودن این انتقال است. تسریع این انتقال فقط در صورتی ممکنست که به دهقان آن چنان کمکی مبذول گردد که بوی امکان دهد در مقیاس عظیم تمام تکنیک زراعتی را بهبود بخشد وآنرا ازبیخ وبن اصلاح نماید. " (9). به اینترتیب دیده می شود ؛ نخستین اقدامات دولت سوسیالیستی که تولید وتوزیع را درمجتمع های بزرگ دولتی طبق تدابیر آگاهانه متمرکز ساخت وبه اقتصاد خرده کالائی باتوجه نه اینکه کار آمد است، بلکه عینی وناگزیراست ونمی توان آنرا با تدابیربوروکراتیک قانونی یا اقدامات عجولانه وانقلابی ازاقتصاد خرده کالائی به اقتصاد اجتماعی انتقال داد. طوریکه تجربه تاریخ دولت شوروی نشان داد، اینکه اتحادشوروی دهقانان راکه طبق آمارسال1926، 83 فیصد تمام جمعیت را تشکیل میداد درمزارع دولتی ومزارع اشتراکی بصورت کارگران زراعتی در آوردکه در سال 1975 تنها 27 فیصد را تشکیل میدادند. دولت شوروی با صنعتی کردن کشور طبقه ای کارگری بس بزرگی را آفرید که شمارکارگران بخش صنعت، ساختمان وترابری از 5 ملیون نفر سال 1926 به 62 ملیون نفر سال 1975 رسید وبه این ترتیب ازشالوده ای دهقانی خرده بورژوائی فوق العاده کاست. " نپ "که اولین تجربه ای که به اقتصاد خرده کالائی وسود شخصی وبازار وپول فرصت میداد درپس آن احیای طبقه ای بورژوازی دوباره خودرا در وجود خرده بورژوازی نمایان ساخت. وهم با یاد آوری ازدرسهای تاریخ اتحادشوروی، اجرای پروگرام اقتصادی جدید غرض رونق اقتصادی" نپ " بحیث زیربنای بورژوازی طبقه ای جدیدی کولاک را که درحمایت بخشی از بوروکراسی اداره دولتی وبا مسئولان " نپمانها " درداد وبستان های غیرمجازوسیاه تحکیم می یافت به نفع احیای بورژوازی کمک میکرد. که بعدا دردوران ستالین درهم کوبیده شد. و.ای.لینن وبلشویکها از اوان انقلاب اکتوبردر فکر تغیر بنیادی اقتصاد در مجتمع های بزرگ صنعتی بودند، آنان درک میکردند که ایجاد مالکیت اجتماعی ومناسبات جدید تولیدی درمجتمع های بزرگ صنعتی وساختارهای جمعی زراعت کلخوزی وسوخوزی می تواند،زیر بنای نیرومند صنعتی وطبقاتی را برای ساختمان سوسیالیزم (مرحله گذار بکمونیزم) بوجود بیآورد. دستآورد هاومحدویت های سوسیالیسم اتحادشوروی از کمونیسم جنگی 1921 ــ 1918، وسیاست نوین اقتصادی " نپ " 1928 ــ 1921،صنعتی کردن سریع 1945 ــ 1928،جنگ جهانی دوم وبازسازی پس از جنگ وراه های افزایش مشارکت وکنترول بوسیله کارگران ودهقانان، از جمله گسترش عضویت در حزب کمونیست وتوسعه شوراها، اتحادیه ها،وسایر سازمانهای توده ای کارگیری از مطبوعات بحیث مرجع رسیدگی به شکایات مردم برخوردار کردن اتحایه ها از اختیارات لازم برای حقوق کارگران، معیار های تولید، انجمن های محلی، حق استفاده از صندوق های اجتماعی، تشکیل شوراها، کمیته های تولید،انجمن های محلی، کمیته های اداره کننده مجتمع های مسکونی وسایر نهاد های حکومتی وحزبی تجربه کرد. باآنکه بسیاری از این نهاد ها در جریان سالهای دشوارجنگ ناتوان شدند، در دهه ای 1950 تجدید حیات شدند، که ارقام سال 1978 اشتراک بیشتر زحمتکشان رادر فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی نشان میدهد : نفوس شوروی 260 ملیون نفر،16.5 میلیون کمونیست،121 میلیون نفرعضو اتحادیه های کارگری، 38 میلیون کمسومول (کمونیستان جوان، 2 میلیون نماینده،35 میلیون نفرکه درشوراهای نمایندگان خلق با نمایندگان کار می کردند، 9.5 میلیون اعضای نهاد های کنترول خلقی، 5.5 میلیون اعضای کنفرانس های تولیدی بنگاه های صنعتی، که بطور مجموعی شرکت 227.5 میلیون نفردر نظام سوسیالیستی هر چند با نواقص فروان اما نشانگر ومعرف تلاش برای نوعی از دموکراسی سوسیالیستی بوده است. با آنکه اکثر این ارگانهای مشورتی شورائی نقش تائید کننده داشتند، با آنهم دموکراسی سوسیالیستی در اکثر عرصه هادر حال توسعه بود. ناگفته پیدا است که شوروی نه تنها اولین نظام سوسیالیستی، بلکه نخستین کشور در طول تاریخ بشریت بود که کوشید اقتصادش رادرچارچوب بنگاه های دولتی همراه با عناصری از بنگاه های غیر دولتی وبا برنامه ریزی متمرکز دولتی بشمول بازار های محدود سازمان بدهد. این اصل که تنهایک حکومت مرکزی مقتدر با اقتصاد واحد برنامه ریزی شده می تواند به آماجهای سوسیالیسم : اجتماعی کردن مالکیت، محافظت از انقلاب در برابر دشمنان داخلی وخارجی، دسترسی سریع به برق رسانی وصنعتی کردن، ارتقای آموزش، سلامتی، مسکن برای همه،وبه توسعه عقب ماندترین ومحروم ترین مناطق کشور پهناوردست یابد. سراسر تاریخ اتحاد شوروی شامل تجربه کردن دائمی انواع گوناگون مکانیسم های برنامه ریزی، سیاست های متفاوت در باره قیمت ها، دستمزد ها، سرمایه گذاریها، ودرجه تمرکز گرائی ودوری آن درمتن مالکیت دولتی وبرنامه ریزی مرکزی ادامه یافت، اینکه شورویها در ارتبا ط با برنامه ریزی مرکزی بطور دایم وپیهم با مشکلاتی روبرو بوده یک حقیقت مسلم است، اما آنها بطور مکرر میکوشیدند نقش شایسته ای برای تصمیم سازی غیر متمرکز در متن اقتصاد با پلانگذاری مرکزی را بیابند. اینکه تمرکز گرائی وپلانگذاری دولتی شوروی عیبی داشته عیان وقابل تردید نیست، امااینکه گفته شود پلانگذاری مرکزی خطا وعمل ناکام است، نه تنها تجربه شوروی، بلکه تجربه کشور های داری تقدس بازار آزاد ومخالفان تمرکز گرائی نشان داده که از همان بدو پیدایش اقتصاد ودولت لبرالی از این تمرکز گرائی سود برده اند وامروز نیز طبق که بخش دوم دولتهای لبرالی سرمایه داری آزاد که دم از آزاد ی تجارت وبازار می زنند، اما درعمل خود به تامینات کنترول دولتی ومقررات شدید ومحدود کننده دولتی وبرنامه های مرکزی می پردازند. برگشت جامعه سوسیالیستی شوروی به سرمایه داری وقبل از آن متلاشی ساختن سیستم پلانگذاری متمرکزورحجان دادن به نظریه ای تازه ای « سوسیالیسم بازار» که گرباچف بهدف بر قراری یک « اقتصاد بازار تنظیم شده "، چیزی شبیه اروپای غربی مدل سرمایه داری بازار آزاد کشورهای اسکاندیناویا را می خواست ناشیانه پیاده سازد، که درحقیقت با فروپاشی شوروی واین مدل به سمت وسوئی مخالف عمل کرده وبه نتیجه گیری مخالف خودمنجر گردید، این خود نشانگروبیان کننده آن بود که حقیقتا سوسیالیسم به پلانگذاری مرکزی، مالکیت عمومی وبازارهای محدود نیازمند است وتجربه عملی ساختار سوسیالیستی انقلاب اکتوبروسایر دولتهای سوسیالیستی ودولتهای که دارای برنامه رفاه اجتماعی یا سوسیال دموکراسی اند، به ترتیبی نشان دهنده نقش آگاهانه موسسات دولتی وخط مش های اجتماعی دولت ومدل های مربوط به ساختارهای سوسیالیستی میگردند. خطرناکترین گذاردوران رهبری گرباچف (پروسترویکا وگلسنست) وقتی دولت سوسیالیستی شوروی را از پا می اندازد، که نقش مرکزی دولت وپلانگذاری مرکزی جایش به اصطلاح به " سوسیالیسم بازار " گذاشته می شود، وتمرکززدائی که به رقابت بی فایده وقطع همکاری بین بنگاه ها منجر شد، بازار ها را رونق نداد، بلکه عکس آن خالی ساخت. طوریکه در بالا اشاره شد که رشد اقتصاد غیر رسمی یا سیاه وارزش خدمات وکالاهای خرده فروشی بین سالهای اولیه دهه 1960 واواخر دهه ۱۹۸۰، اقتصاد رسمی از چار تاپنج برابر افزایش یافته، حال آنکه اقتصاد غیررسمی (ثانوی، سیاه) هژده برابر رشد داشته است. با آنهم، پلانگذاری اقتصاد مرکزی سال ۱۹۸۵ باعت تحویل بالاترین ستاندرد های زندگی در تاریخ شوروی بود. طی ده سال اقتصاد شوروی سریع تر ازاقتصاد ایالات متحده رشد کرده بود، با آنکه ایالات متحده بعداز سال ۱۹۸۰ گذار کیفی به صنایع نوین کرده وپیشتازی خودرا حفظ نموده بود وشوروی رشد 3.2 بطور آبرومندانه حفظ کرد. سریع ترین نرخ های رشد شوروی در سالهای 1953 ــ 1929 بدست آمده است، یعنی زمانی که اتحاشوروی پلانگذاری مرکزی (دولتی) رابا استحکام بکار گرفت وروابط بازار را که پیش از آن در سالهای " نپ " 1929 ــ 1921تحمل کرده بودمتوقف ساخت، اما برعکس تجربه دوران خروسچف وگرباچف که نرخ رشد پائین به پائین کشیده شد، دلیل آن سرمایه کذاری کمتر در صنایع سنگین، تاکید بیشتر برکالاهای مصرفی، هم سطح کردن دستمزد ها که میل به پائین کشیدن نرخ رشد داشتند، گویا است. تمرکز زدائی که به رقابت بی فایده وقطع همکاری بین بنگاه ها منجر شد نیز در هردو دوره رشد را کند کرد. از سال ۱۹۸۵ تا 1991 « معجزه بازار » درهیچ جا به ظهور نرسید.هر قدر مناسبات پول ــ کالا بیشتر گسترش یافت، پروستریکا بیشتر ناکام شد. در سال 1992، زمانیکه یلتسین « شوک درمانی » را بطور کامل اعمال کرد،اقتصاد شوروی به چنان رکودفاجعه باری دچار شد که تا هنوز ازآن رهائی نیافته است. کلکتیف های بزرگ دولتی واجتماعی زراعی وبنگاه های دولتی بزرگ، ترانسپورت ــ مواصلات وخدمات اکثرا متوقف یا به بحران بیکاری وفرسودگی کشیده شدند. بطور نمونه از کتاب " ایگور لیگاچف " تحت عنوان « جعلیات وحقایقی در باره گذشته شوروی وروسیه سرمایه داری امروز » اینجا نقل میگردد، امید است کافی ومورد توجه خوانده قرار گیرد : بطور مثال : " دولت شوروی، دریک دوره کوتاه (7 ـ 8 ساله)، بعداز پایان جنگ میهنی،ساکنان شهر ها ودیگر مناطق مسکونی را، که در تهاجم فاشیسم خسارت دیده بودند، با منازل مناسب تامین کرد. موسسات منتقل شده به شرق، به مکانهای سابق انها برگردانده شدند. با تامین مسکن واشتغال همگانی، مردم شوروی کارگاهها، کارخانه ها ومعادن ویران شده را باز سازی نموده حجم تولیدات بسرعت بالا رفت وهم چنین با کار در محل موسسات منتقل شده، قدرت تولیدی بسیاری از بخش های اقتصدی کشورعملا تا دوبرابر افزایش یافت. همزمان با آن، برای توسعه وتطبیق تکنولوژی عالی درعرصه های مختلف صنعتی وعلمی، برای گشودن راه دستیابی به انرژی هسته ای، تسخیر فضای کیهانی ورسیدن به اهداف استراتیژیک، دههاشهر جدید احداث گردید. درسالهای 1956 ــ ۱۹۸۵، سه ملیارد متر مربع منزل مسکونی در اتحادشوروی، مورد بهره برداری قرار گرفت (در سیستم ساختمان سازی شوروی، فقط مساحت اطاقها جزء مساحت عمومی ساختمانها حساب می شد،بدین ترتیب که، مساحت اشپزخانه، حمام، توالت، بالکنها، کریدور وراهروها در محاسبات عمومی ساخت وساز ها در نظر گرفته نمی شد. با احتساب این موارد، مساحت کل منازل مورد استفاده مردم بسیار بیشتر از سه ملیارد متر مربع را شامل می شود : مترجم). بیش از یکصد شهر جدید، ده هزار روستا وشهرک های کارگری ساخته شد. دراین مناطق تازه ساز، میلیونها انسان در منازل رایگان اسکان یافتند، وبراساس رشته تخصصی خود، مشغول به کار شدند.دراین سالها 65 میلیون نفر به جمعیت کشور افزوده شد. " " تا اواسط دهه 80 بیش از 80% جمعیت کشورشوروی با منازل ویا خانه های مستقل تامین شده بودند.در سال ۱۹۸۶ پلان دولتی پانزده ساله مسکن اتحاد شوروی تحت عنوان « مسکن ـ ۲۰۰۰ » به تصویب رسید. هدف این پلان، تامین تمام خانواده های روسیه با منزل یا خانه مستقل بود. تامین پشتوانه مالی، پیشرفت وسیع پایه های سازندگی، توسعه وتقویت توان ارگانهای سازندگی، واقعیت بدون خدشهً، اهداف دولت شوروی را تائید میکرد. در پنج سال اول پلان پانزده ساله (سالهای ۱۹۸۶ ــ۱۹۹۰)، 650 میلیون مترمربع مسکن ساخته شد که 343 میلیون مترمربع آن، سهم جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه بود، یعنی سالانه تقریبا، 70 میلیون متر مربع بموازات احداث مسکن، قدرت تولید دستگاه های فنی،مسالح، طراحی ووسایل لازم در ساختمان سازی، افزایش یافت. برمیزان تولید سیمان، تولید قطعات بزرگ خانه های پیش ساخته، آجر، بتون، دیوارهای پوله ای،کف پوش پلاستیکی تا حد قابل ملاحظه ای افزوده شد. فروش مصالح ساختمانی به مردم، عملا دوبرابر شد که آنهم، موجب افزایش خانه های شخصی از 16 به 29 میلیون متر مربع گردید. " " با توجه به تسریع آهنگ رشد خانه سازی، به تاکید می توان گفت که پایه های مادی وفنی برای ساخت نسالانه 110 ــ 120 میلیون مترمربع، حد مورد نظر ـ تامین منزل برای هر خانواده، فراهم شده بود. بموازات آن، تعمیر وبازسازی وسیع آپارتمانهای پیشین نیز در نظر گرفته شده بود." " انبوه سازی مسکن برپایه توسعه شبکه پیش رفته مهندسی، خدمات عمومی شهری وتمام بخشهای دیگر خدماتی استوار شده بود. مخارج مالی این کار ها را دولت، نه از بودجه، بلکه، از کاهش هزینه های جاری تامین می کرد. حجم ساخت وتعمیرشبکه خدمات، با ساخت خانه های تازه وحذف خانه های کهنه، برابری میکرد. " وهم چنان لگاچف درجائی دیگری از کتاب خویش در مورد تخریب مجتمع های زارعتی اتحاد شوروی از قول وزیر زراعت روسیه آ. گادییف سال ۲۰۰۶ نقل قول نموده، ادامه میدهند : از قول وزیر : " ما15 سال پس از حاکمیت شوروی « مجتمع های صنایع زراعتی را، هر قدر می توانستیم تخریب کردیم ». ادامه میدهند : " عجیب است. روستا ها تخلیه می شوند، ومی شوند، میزان مرگ ومیربه دوبرابر بیش از تولد رسیده است،هزارن موسسه بزرگ اقتصادی ـ کلخوز ها وسافخوز ها ـ وتاسیسات دامداری نابود شده،کارگاه ها به غارت رفته است،فرسایش تکنولوژی کشاورزی در دوره حاکمیت کنونی به 70 در صد رسیده است، اگر گفته های حاکمان کشور قریب راست بواقعیت باشد، تازه توانسته اند فقط نان وعلوفه دامی کشورتامین کنند. " وی به توجه می رساند : " در دوره حاکمیت شوروی، کالخوز ها وسافخوزهای روسیه، سالانه بطور متوسط (مثلا پنجساله ۱۹۸۶ ــ ۱۹۹۰)، 105 ملیون تن برداشت میکردند. با اینهمه،علیق دامی از جمله، ذرت،سویا وچاودار، از بازار های جهانی خریداری می شد. در رژیم جدید، با اینکه، تولید غله روسیه تایک سوم کاهش یافته است، گویا،این مقدار برای تامین نان وعلوفه دامی کشور کفایت میکند. بدین ترتیب، مشکل گندم « حل » شده است. معما حل شد : باندادن علوفه به دامها واز دست رفتن آنها (بیش از سالهای جنگ)، کاهش تولید گندم وخوراک دامی، تخریب کلخوز وسافخوز ها وموسسات دامداری، مشکل گندم « حل شد ». گلوی میلیون ها راس دام به زیر چاقورفت. در سال ۱۹۹۰، در کشورروسیه 57 میلیون دام، از جمله 21 میلیون گاو و36 میلیون خوک وجود داشت، که در سال ۲۰۰۶، بابیش از دوبرابرکاهش، به ترتیب 6.5 و13.5 میلیون راس رسیده است. تعداد دامهای اهلی به رقمی بسیار کمتر از سال 1916،روسیه تزاری رسیده است. آنوقتها در کشور 33 میلیون راس دام اهلی، از جمله 17 میلیون گاو موجود بود. " میزان تولید شیر وگوشت در روسیه سرمایه داری امروز، تا سطح سالهای 50 قرن گذشته پائین امده است. مصرف سرانه گوشت وشیردر سال ۱۹۹۰، به ترتیب 75 و386 کیلو گرام در سال بود ولی، در حال حاضر، با تقریبا 4/1 کاهش، یعنی به 49 و230 کیلو گرام اسیده است. " وی به ادامه می افزایند که : " کشور استقلال خوار وبار خودرا از دست داده است ومیلیون ها تن گوشت ومحصولات لبنی، یعنی بیش از 40 در صد مواد غذائی مورد نیاز بازار های داخلی، از خارج وارد میشود. واردات مواد غذائی با کیفیت مشکوک در پنجسال اخیر از 10 به 23 ملیارد دلار افزایش یافته است. برای حل مشکل گندم چنین بهائی میپردازیم. " (همانجا : تحت عنوان خودکفائی غلات در روسیه سرمایه داری). در طول دهه 20 ــ 30 حاکمیت شوروی، همه عرصه های زندگی روستائیان تغیر بنیادی یافت، میلیون ها اقتصاد خرد به اقتصادعظیم تعاونی تبدیل گردید ـ کلخوز ها وسافخوز ها ـ ودهات بسیار زیادی اباد گردید. روستای روسیه، راه بیسوادی ونیمه طبیعی دوره تزار هارا به سوی باسوادی همگانی، ارتش میلیونی متخصص، تکنسین طی کرد،از قلبه چوبی به سوی مکانیره شدن کار های روسائی تا صد ها هزار تراکتور، کمباین، دستگاه های دوشنده،بسوی الکتریکی کردن تولید وزندگی دهقانان را پیمود در سالهای 70 ــ 80، دههامیلیون اراضی کشاورزی، وسیعا احیا گردید. در آن دوره هزاران مجتمع مرغداری، خوکداری وگرمخانه مجهز به تکنولوژی مدرن وبا شرایط خوب کار وزندگی، راه اندازی شد. علاوه برهمه اینها، باید اینرا نیز قبول کرد که 25 سال از 70 سال عمر حاکمیت شوروی برای دفع تجاوزات خارجی وباز سازی اقتصاد ملی صرف گردید. کار های مربوط به بازسازی اقتصاد دهقانی در شرایط سخت طبیعی انجام شد. اینرا هم نباید فراموش کرد که امکانات بیو اقلیمی امریکا 3/2 برابروکشور های اروپائی 2 ــ 3 برابربهتر از روسیه است. کشور ما بلحاظ تغذیه دردوره حاکمنیت شوروی در ردیف 7 در جهان بود، اما اینک روسیه جای 50 را احراز میکند. " در پایان بخش وی برای امروز روسیه چنین نتیجه میگیرد : " فقط سیاست کشاورزی ـ صنعتی جدیدوبخش های ترکیبی آن می تواند به رشد وترقی روستا وکشاورزان بطور موثر کمک نماید وآنها عباترت اند از : ــ ایجاد موازنه در قیمت محصولات کشاورزی وصنعتی، قیمت خرید قطعی، دادن وام ارزان وتخصیص اعتبارات دولتی ؛ ــ تامین مالی ـ تکنیکی دهات، باز ساز سازی تولید تراکتور وماشینهای مورد استفادهدر کار های کشاورزی (درسال ۱۹۹۰ ف مجموعا 214 هزار، در سال 2004، کلا، 8 هزاردستگاه تراکتور تولید شده است) ؛ ــ رشد همه اشکالمختلف اقتصاد، در راس آنها، موسسات تولیدی بزرگ در روستا، متمرکزواختصاصی کردن تولید ؛ ــ مدرنیزه کردن سیستم نگهداری وتبدیل کردن فرآورده های روستائی ؛ ــ تربیت کادر ها، تقویت انگیزه های جوانان روستائی ؛ ــ ساخت انبوه منازل، مدارس وبیمارستانها ؛ ــ حمایت دولتی از علوم. اتحاد شوروی، صنایع مدرنی را درمدت زمان کوتاه وغیر قابل تصور 10 ــ 12 سال ایجاد کرد. بدون آنها نمی توانستیم اقتصاد روستائی را مورد حمایت همه جانبه قرار دهیم. در سالهای آخر حاکمیت اتحادشوروی، 20 در صدبخش هزینه های بودجه دولتی، صرف اقتصاد روستائی می شد. در ضمن، بودجه دولتی چندین برابر بیشتراز بودجه امروزی بود. این بود مقیاس واهنگ رشد سازندگی سوسیالیستی در جهت بهبودی زندگی انسان شوروی. " نا گفته نباید گذاشت که امروزه در روسیه برای انکشاف زراعت 6 ملیار دالر که چیزی اضافه از یک درصد بودجه به انکشاف زراعت تخصیص یافته است. به تناست امریکا ده برابرکمتراست. پس ازمتلاشی شدن سوسیالیسم درشوروی وجماهیرمتحده وکشوری های اروپای شرقی، به ذهنیت اکثریت روشنفکران ومردمان عامه کشورهای آسیا، افریقا، اروپا وامریکا، از طریق مطبوعات ورسانه های غربی بطور پیگیرداده می شود که ؛ سوسیالیسم نظام جبروستمگری متکی به نیروهای نظامی خشن ونا کار آمد است که دربرابر دموکراسی ورونق بازار سرمایه داری نمی تواند بقایش را ادامه دهد. آیا واقعا سوسیالیم شوروی به بن بست نشست وقابلیت سازندگی خودر از دست داد وبه نظام بوروکراتیک وپرمصرف بر دوش جامعه بار شد وجامعه اتحادشوروی ناگزیر بود آنرا از دوشش بر اندازد؟ وسوالهای بیشماری د یگری... ؟
سوسیالیزم شوروی واقعا ـ ـ قابلیت خودرا از دست داده بود ؟
تاریخ تشکیل وادامه حیات اولین دولت سوسیالیستی درجهان که باشلیک انقلاب اکتوبرنه تنها نیروهایش را از جنگ ـ به صلح آزاد ساخته بود، بلکه دریک کشور دهقانی عقب مانده که 80 % اهالی آنرا روستائیان بی بضاعت وبی سواد تشکیل میداد، چنان دولت متکی به زحمتکشان را سازمان دهی کرد که برشالوده ای آن توانست برجنگهای مداخله گرانه کشورهای غربی فایق آید واز اقتصاد جنگی تا برنامه برقی ساختن سراسرجمهوریهای اتحادشوروی واجرای پلانهای مرکزی پنجساله دولتی اقدامات بی نظیریست که موفقانه بسود توده های عظیم زحتمکشان شهر وده اجرا شد. آغاز ساختمان سوسیالیسم در اتحادشوروی، رشد عظیم اقتصادی وافزایش قدرت دفاعی کشور، بهبود شرایط زندگی خلقهای شوروی، نقش شوروی در مبارزه جهانی برای ملل رسته از استعماروساختمان جامعه شگوفا وصنعتی ملل آسیا وافریقا وامریکا به نیروی پرتوانی دهه ای سی قرن گذشته تبدیل گردید. آغازیکطرفه جنگ جهانی امپریالیستی دوم علیه دستآوردهای اتحاشوروی، وبه قصد به اسارت بردن دوباره خقلهای شوروی توسط المان فاشیستی تحمیل گردید. امپریالیستهای آلمان، انگلیس، فرانسه وامریکا ـ هیتلروفاشیسم را پرورش دادند. که دامنه آتش جنگ اروپای غربی، اراضی چین وبخشی از افریقا وآسیارا با جمیعتی بیش از 750 ملیون نفر دربرگرفت. بسال 1941 شوروی در برابر حمله غیر منتظره المان هیتلری شکست خورد، اما درهم شکسته نشدوجنگ دوم جهانی را به جنگ آزادیبخش سراسری خلقها ودولتهاعلیه فاشیسم تبدیل کرد. پیروزی اتحادشوروی در جنگ تجاوز کارانه فاشیستی بقمیت 20 میلیون کشته شوروی و50 میلیون جمع کل که از آنجمله 11 میلیون در کوره های آدمسوزی سوزانده شده بودند. آمار پایان جنگ نشان میدهد که 18 میلیون انسان ازاردوگاه های فاشیسم سر در آوردند. پیروزی اتحاد شوروی در جنگ علیه فاشیسم المان ومتفقین آن، بحیث یکی از فاکتور های اثبات درستی ساختار اجتماعی ودولتی شوروی، تحکیم پایه های وحدت جامعه، دوستی ملت ها، میهن پرستی سوسیالیستی ونقش رهبری حزب کمونیست بود. بقولی : " بلشویکها،کشوری را از تزاریسم تحویل گرفتند، که در نتیجه چار سال جنگ جهانی اول وسه سال جنگ داخلی تحمیلی توسط ملاکین، سرمایه داران، جنرالهای گارد سفید ومداخله خارجی، به مملکتی نیمه فقیر ونیمه ویرانه ای تبدیل شده بود. " درسالهای دهه 30، ساختاراجتماعی ـ اقتصادی سوسیالیسم در اتحادشوروی پیروز گردید. تغیرات بنیادی در کشور، نشانه های عقب ماندگی اقتصادی وفرهنگی را پاک کرد. که حتی اکثرا مطبوعات غربی بدان نه تنها معترف، بلکه نتوانستند حیرت خودرا پنهان دارند.، از آنجمله مجله انگلیسی « راوند تیبل »می نویسد : " دستآورد های برنامه پنجساله،تاسیس کارخانه های تراکتور سازی در خارکف واستالینگراد، کار خانه های اتومبیل سازی در مسکو ونئژنی نوگوراد، نیروگاه آبی دنیپروپطروسک، کارخانه های عظیم تولید فولاددرماگنیتاگورسک وکوزنتسک، زنجیره کامل کارخانه های ماشین سازی وشیمیائی در اورال.... شگفت انگیز است." ویکی دیگر ازاین بازدید کنندگان " هیبسون "سرمایه دار انگلیسی ورئیس بانک پس از دیدار خود می نویسد : "احتمال می رفت که، برنامه پنجساله شکست خواهد خورد. اما،موفقیت این برنامه بیش از حد پیش بینی شده می باشد. برپایه برنامه موردنظر،درتمام شهرهائی که من سفر کردم، مناطق مسکونی تازه، دارای میادین وخیابانهای عریض درخت کاری شده، اپارتمانهای مدرن، مدارس، بیمارستانها، باشگاه های کار گری، مهد کودکها وکودکستانهای برای مراقبت از اطفال مادران شاغل، ساخته شده بود... آقایان، اشتباه نکنید ! بی جهت امیدوار نباشید ! اتحادشوروی فرونخواهد پاشید !اکنون روسیه، کشور ایده آلها وامید ها است. " طی 13 سال، از 1940 ــ 1928، 9 هزارموسسه تولیدی راه اندازی شد، بخش اعظم آنها در اورال وسایبریا واقع بود وهم مناطق شرقی کشور بسرعت به منطقه صنعتی قدرتمندی تبدیل شد که در آن ازجمله 1500 موسسه انتقال شده زمان جنگ شامل بود. بخشهای جدیدی دستگاه های صنعتی، الکتروتکنیکی، اتومبیل، تراکتوروکمباین سازی وصنایع شیمیائی است. مراکز ذوب آهن در شرق (مجتمع اورال ـ کوزنتسک) صنایع پر قدرت نفت اورال ـ ولگا مورد بهره برداری قرار گرفت. تولیدات شوروی الی سال 1930 به تناسب سال 1913، 9 برابر افزایش را نشان میدهد، در حالیکه این حجم تولیدات شوروی را در ردیف کشور های اروپائی در مقام اول ودر سطح جهانی در مقام دوم قرار میداد، واز لحاظ آهنگ تولید وبازدهی تولیدی کار مقام اول جهانی داشت. تجربه عملی ساختمان سوسیالیسم در اتحادشوروی وسایر کشور های سوسیالیستی (که امروزدر فهرست کشور های سرمایه داری افزوده شده اند به استثنای، چین، کوبا، ویتنام، کوریای شمالی) گویای آنست که قبل از همه ؛ سوسیالیسم، به مالکیت عمومی (اجتماعی)، به پلان گذاری مرکزی وبازار های محدودنیازمند است. آنچه بیشتر بحث انگیز است وبه تجربه عملی مربوط به ساختما ن سوسیالیستی بعداز انقلاب 1917 وانقلاب چین وسایر کشورهامربوط میگردد، یکی هم مسئله بازار است، که اکثرامطلوبیت وضرورت خودرا می نماید. در تجربه تاریخی سوسیابیسم بار ها دیده شده است وحتی با بی دقتی اینرا پذیرفته اند که بازار می تواند تحرکی درونی به سوسیالیسم بدهد وهم در زمانهای گوناگونی از" نپ " تا دوران اصلاحات خروشچف ودرپایان گرباچف معتقد بودند که استفاده وسیع تر از بازار تسریع هرچه بیشتر نرخ رشد شوروی را فراهم خواهد آورد. اما تجربه گویای آن بود، که بلند ترین نرخ های رشد اتحادشوروی پس ازمتوقف ساختن ودرهم کوبیدن روابط بازار " نپ " سالها ی 1929 ــ 1921 وبکار گرفتن پلانگذاری مرکزی با استحکام درسالهای 1953 ــ 1929 بدست آمده، ودلیل آن واضح است که بنیاد گذاران سوسیالیسم علمی ـ مرحله تاریخی پس از سوسیالیسم را جامعه ای عاری از بازار در نظر می گرفتند. در پیش بینی جامعه مطلوب ووفورکمونیستی، رشد همه جانبه فرد وجامعه رابا موجودیت آزاد انسانی و تولید بطور جمعی وبراساس پلان وتوزیع را برپایه نیاز سازماندهی خواهند کرد، نه از طریق عملکرد کور بازارغیرمعین. نقطه درک مرکزی این تئوری عبارت است ازرهائی اجتماعی واز همین جاست که مارکسیسم تولید را به انتقاد میکشد، زیرا در سیستم بازارتولید کننده محصول تولیدی خودرااز دست می دهد، اما برعکس در مراحل سوسیالیستی وپشرفته تر آن با مزیت اقتصاد پلانگذاری شده، که تولید کننده کنترول برمحصول خودرا گام بگام باز می یابد وهم چنان انسانهای آگاه خلاف نیروهای کوروپر هرج ومرج بازار، خصلت وآهنگ توسعه اقتصادی را تعین خواهند کرد نهفته است. اقتصاد های با پلان گذاری مرکزی درتجربه کشورهای جهان بخصوص کشور های در حال توسعه وعقب مانده، طی قرن بیستم، همچون یک قاعده، بطور قابل توجهی سریع تر از اقتصاد های بازار رشد کرده اند. در دیدگاه مارکسیستی، مزیت بزرگ اقتصادپلانگذاری مرکزی شده، در مراحل سوسیالیستی وکمونیستی اینست که تولید کنندگان کنترول برمحصول کار خودرا گام بگام باز می یابند. وسر انجام، دردوران کمونیسم، موجودات آگاه انسانی، نه نیروهای کور وپر هرج ومرج بازار، خصلت وآهنگ توسعه اقتصادی را بطور کامل تعین خواهند کرد. اتحادشوروی درمراحلی متعددی برای محدود کردن نقش بازار بجد مبارزه کرد. بارها بعداز قطع " نپ " دراواخر دهه1940 واوایل 1950 نظریه استفاده گسترده تر از روابط بازار وآماده سازی طرح تئوریک آن در سطح بلند پایگان دولتی وروشنفکران اتحادشوروی به پیش گشیده شد، الی سالهای پایان عمر بریژنف نیر در کتب اقتصاد اتحادشوروی بین دانشمندان اتحادشوروی درمقولات اقتصادی دوران سوسیالیسم وگذار بکمونیسم اختلاف نظر های وسیع وجود داشت که بطورمثال : عده آی می پنداشتند که با استفاده از میکانیسم بازار، یعنی استفاده از " مناسبات کلا ــ پول " (بازارها) پیشرفت بسوی کمونسیم را شتاب می بخشد ". چرخشی تئوریک در آثار اقتصادی سیاسی درسنامه های انستیتوت های شوروی، اکادمی وعلوم شوروی به آن مصروف بود (طرفدار بازار ها، کالا ــ پول). ودید دیگری که به " سوسیالیسم بازار " بحیث تئوری متناقض با سوسیالیسم می دیدند، سوالات متعددی مطرح بود، که درصورت سوسیالیسم بازار، آیا بازار های کار واستثمارنیروی کاردر سوسیالیسم بازار، سوسیالیسم را زیر سوال نمی برد ؟ وهم چنان شوروی در دوران« نپ » تجربه بازار ها را آزمایش نموده بود وهم چنان نا گفته نباید گذاشت که ستالین در قلع وقمع " نپ " وجمع بندی بحث های متعدد وتجارب شوروی به این نتیجه رسید که " قوانین ساختمان سوسیالیسم قوانین هستند عینی واقدام های افرادنمی تواند قوانین اقتصادی سوسیالیسم را تغیر دهد، اما عمل انسان می تواند عرصه عملکرد آن قوانین را محدود کند. او بر آن بود که تولید کالائی " برای مدتی معین، بی آن که به سرمایه داری منجر شود " در سوسیالیسم وجود دارد، " امابخاطر داشته باشیم که درکشور ما تولید کالائی، آن گونه که در شرایط کپیتالیستی است، بی حد ومرزوفراگیرنیست، بلکه در حد ومرز های دقیق ومحدود است." ستالین بافروش ایستگاه های تراکتور به مزارع اشتراکی به دلایل عملی گوناگون مخالفت کرد ونیز به این دلایل که عرصه تولید کالائی را بسط میداد، وپس ازدست یابی به آن سطح صنعتی کردن کشاورزی گامی به پس بود. به نظر او، تولید کالائی، در اقتصاد اتحاد شوروی در حدومرز محدود وتوزیع آن تحت پلان واحد مرکزی بود که راه بسو سیالیسم را هموار میساخت. اتحاد شوروی طی سالهای متعدد برنامه اقتصادی درحدومرز محدود وتحت پلان واحد مرکزی، بازارهای محدود واجازه به عرصه مصرف کالائی شخصی معین را آزمایش کرده بود. وبا نظر داشت تجارب سالهای دشواربعدازجنگ جهانی دوم وتحقیقات پیهم در ره گشائی به رشد وتوسعه اقتصاد سوسیالیستی، رهبری شوروی تصمیم به توسعه بالقوه " مبادلات محصول " وبا موجود یت مقدمات یک اقتصاد غیرکالائی را درسال 1952 واینکه می توانست توسعه یابد اعلام کرد،اماسال 1953 خلاف تصامیم قبلی سال1952 حاکمیت ستالین، که مبنی بر" استراتیژی سوسیالیستی بلند مدت " بود، تصمیم گرفته شد وبه اقتصاد کالائی وبازارها درتحت اداره پلان مرکزی اجازه داده شد. تا این زمان در باره مناسبات پول ــ کالا، وقانون ارزش درسوسیالیسم، که هرگاه طبیعت یک کالا درجامعه سوسیالیستی بتواند " تغیر شکل " دهد، به عباره دیگر، اگر " کالاهای سوسیالیستی بتوانند وجود داشته باشند، بنا براین در رهبری ح. ک. ا. ش. برخی می توانستند منطقا در باره بسط وگسترش بازار ها در مرحله سوسیالیسم قاطعانه استدلال کنند، یعنی با توسعه یافتن سوسیالیسم، سیاست حفظ بازارها در چار چوب دقیق ومحدود ترک خواهد شد. این نوع توسعه را چنانکه مدل ابتدائی آن بنوعی در" نپ " منحدم شده بود، که برای ستالین غیر قابل قبول بود واین سیاست اقتصادی توسعه را قاطعانه رد کرد.اما پس ازستالین، سال 1953، تغیراتی به سود اندیشه سیاسی " بازگرا " رخ داد وخروسچف جا بجائی های عقیدتی وتئوری اقتصادی آنرا با موج در ضدیت با ستالین به تصویب رساند. خلائی تئوریک دیگری که قبول واستفاده وسیع ازمناسبات بازاردر سوسیالیسم، یک عنصر تئوری مارکسیستی را کنار گذاشتند که ؛ پس از مرحله سوسیالیسم ـ کمونیسم است که بازار نخواهد داشت. سوال جدی اینبود که چطور می تواند با استفاده از مناسبات بازار، در پیشینه کمونیسم (سوسیالیسم)، می تواند به غیبت کاملش در مرحله کمونیستی بعد دنبال گردد ؟ غرض توجیه این مسئله وسایر انحرافات دانشمندان تئوری مارکسیستی اتحادشوروی به توضیح وتعریف مقولات، قوانین اقتصاد سیاسی در دوران سوسیالیسم وکمونیسم بر آمدند واز آنجمله در اینمورد نتیجه گرفتند که : « مناسبات کالا ــ پول » (بازار ها) " پیشرفت بسوی کمونیسم کامل را شتاب می بخشد. " واین توجیهات تئوریک استفاده ازمناسبات پول ــ کالا (بازار) در سیستم سوسیالیسم زمینه های برای اصلاحات بازارگرائی قبل ازگرباچف بوجود آورده بود وبرپایه های عملی وزمینه های مادی بتدریج خودرا زنده ومحکم نموده بود. رهبری اتحاد شوروی بارها برباز سازی واصلاحات تاکید داشت، تا بالاخره درحیات بریژنف اصول وبنیادهای باز سازی مطرح شد وبراصول وشاخص های این بنیاد ها، پلان وسیع بازسازی برای ده سال اول که درعرصه اقتصادی که در مرکز آن استفاده از فن آوری های جدید در تولید واستفاده هرچه بیشتر از تکنولوژی مدرن وپیشرفته، استفاده راسیونال از منابع انرژی، بلند بردن مولدیت کار، توجه به کیفت کالا ها، آزاد سازی بخشهای از اقتصاد کوچک، کارائی اداره ومدیرت، تقلیل وموثرساختن بوروکراسی ودرعرصه های علمی وفرهنگی گذار به سوسیالیسم پیشرفته که در مرکز این دید، تربیت انسان اجتماعی شوروی در مرکز آن قرار داشت، بلند بردن نقش رسانه ها وسازمانها وتشکلات کارگری وبنگاه های تولیدی وخدماتی در رهبری اقتصاد وجامعه ونقش کنترول کننده ونقد کننده اداره وتولید واصلاحات در حزب وحکومت، توسعه دموکراسی سوسیالیستی و هم چنین در سایرعرصه های بازسازی از نیمه دوم دهه ً سالهای 1970 آغاز گردیده بود وشخصا خودم طی سال 1983 از طریق گوسپلان اتحادشوروی در ماسکو وعده ای ازبنگاه های تولیدی واستفاده از تکنولوژی جدید در کمبینات های تولیدی کالاهای با کیفیت بالا مورد مصرف عامه که فوق العاده دیفیست بود وبطور سیاه هم بمشکل بدسترسی نبود، اما مقامات اداره تمام این پرابلم های ومشکلات را میدانستند وبدان توجه داشتند. بعدازمرگ بریژنف یوری اندرو پف این خط باز سازی را با قوت وتوانائی هرچه بیشتردنبال نمود وآنرا بحیث خط مشی حیاتی اصلاحات اتحادشوروی در تمام عرصه ها اعلام داشت. زیرا یوری اندروپوف از همه بیشتر به این مشکلات ومسائل حل ناشده در نظر وعمل غرض اتخاذ راه اصلاحات اقتصادی اتحاد شوروی آگاه بود وشکایت داشت. مثلا ازنبود یک تئوری موثر برای سرعت بخشیدن به رشد بهره وری نیروی کار وشیوه روشنی برای تعین قیمت هادر پلانگذاری مرکزی وپاره ای از مشکلات ریشه دار ودشوار پلانگذاری ومدیریت ـ مرکزیت که متخصصین واقتصاد دانان خارجی وداخلی، اکثرا به این مشکلات از قبیل انگیزه ها ی نو آوریها درسطح مدیریت، آزمایش، تجربه ونوآموری، تحقق هدف های تولید، بهبودکیفیت، بکار گیری تکنولوژی بهتر، کمبود اجناس مصرفی از لحاظ کمی وکیفی، کاهش بهره وری، لنگش ابتکار محلی، کندی گسترش کمپیوتر ودیگر فن آوری ها،فساد وپول سازی خصوصی غیر قانونی وهم پاره ای مشکلاتی درنظام سیاسی، برخی روشها غرض به چنگ آوردن قدرت وحفظ آن وصدها مشکلات ریشه دارتر پلانگذاری ومدیریت بودند که باید حل میگردید، امانه غیر قابل حل که باید بر میگشت به آن زیر بنای ا قتصادی تازه ای برای اندیشه های بورژوائی در درون سوسیالیزم ورشد آن. وهم فعالیت های اقتصاد خصوصی برای در آمد شخصی باعث پیدایش اقتصاد مخفی در کناراقتصاد اصلی شد. ابتدا این اقتصاد بقول تحلیل گران اقتصادی طبقه ای جداگانه ای را شامل نمی شد ودر اقتصاد سوسیالیستی مخفی نگهداشته می شد،اقتصاد خصوصی هر کز تمام وکمال در سوسیالیزم محو نشد وحتی طی بین سالهای دهه 1960 واواخردهه ۱۹۸۰ در آمد ملی رسمی چاروپنج برابر افزایش یافت، حال آنکه "اقتصاد مخفی "هژده برابر رشد کرده بود (که در مطبوعات شوروی وجهانی بنام " اقتصاد غیر رسمی "،اقتصاد سایه "،" اقتصاد ثانوی "،" اقتصاد خصوصی "، "اقتصادزیر زمینی "، " اقتصاد بازار سیاه " وغیره نام برده می شد، که منظورعبارت ازاقتصاد غیررسمی وغیرقانونی وسیاه است.) برای عامل فروپاشی نظام شوروی ومتحدان سوسیالیستی آن دلایل بی شماری ارائه گردیده است از قبیل جنگ افغانستان، ناتوانی شوروی در جنگ سرد با امریکا، جنگ ستارگان، ناتوانی اقتصادی شوروی،خرابکاری شبکه های جاسوسی غربی، فرسودگی رهبران،فرسودگی نظام، نا کار آمدی سوسیالیسم،نخبه گرائی وعدم ابتکار، ایدیالوژی گرائی،توسعه بوروکراسی توتلیتار،عدم تلفیق اقتصاد وتولید باتقاضای روبه رشد مردم، اقدامات باز سازانه گر باچف، نقش منفی شخصیت گرباچف وهم اقتصاد سیاه وغیر رسمی روبه رشد که باعث ظهور طبقه جدید ومنافع وتقاضای روز افزون به بازار سیاه وده ها وصدها عامل دیگر را دخیل میدانند، که از توان مبحث ما بیرون است. آن چیزیکه در مرکز تمامی عوامل فوق به نظام شوروی ومتحدان سوسیالیستی آن صدمه رساند طی سه دهه اخیرحیات اقتصادی ـ اجتماعی ونظامی دولت شوروی، بطور پیهم مورد سوال وارزیابی تئوریک وعملی دولتها، احزاب (اعم از سرمایه داری، سوسیالیستی وکمونیستی) انستیوت های ومراکز تحقیقات علمی ـ اجتماعی وسیاسی، دانشمندان در سراسر جهان قرار گرفته که از آنجمله ؛ دومه نیکولوسوردو در کتاب « فرار ازتاریخ » در فصل پنجم تحت عنوان « چرا امریکا در جنگ جهانی سوم پیروز شد ؟ » که منظور ازشکست شوروی است. وی موفقیت امریکا وجهان غرب را به پنج بخش عمده تقسیم می نماید به ترتیبی : 1 ــ «تهاجم نظامی ـ دیپلوماتیک امریکا » 2 ــ « مساله ملی وتخریب اردوگاه سوسیالیسم » 3 ــ « جبههً اقتصادی وایدیالوژیک » « جنگ جهانی سوم » 4 ــ « تئوری سرتا پا غیر واقعی کمونیسم » 5 ــ « بدون یک تئوری انقلابی، انقلابی ممکن نیست » که هر کدام از این عوامل جایگاه اش را درشکست سوسیالیسم در اتحا دشوروی در طول دوران موجودیت اتحا شوروی بنوعی بازی کرده اند. اما وی توجه را به آثار تعدادی از مولفین امریکائی درمورد « عامل جبهه اقتصادی » نموده، استناد می نماید که " شوروی در دوره ًپنجسالهً 1950 ــ 1945 قادر به تحقق یک معجزه ً اقتصادی شد. در سالهای بعداقتصاد شوروی سریعتر از اقتصاد امریکا توسعه یافت. " وی " شکست غیر قابل پیش بینی شوروی را ـ دست کم در عرصه اقتصادی ـ مشکوک تلقی میکند. " وی می افزاید که : " اگر مامختل شدن تولیدرا درنظر بگیریم که در کشورهای « اردوگاه سوسیالیسم » سابق بعد از سال 1991 صورت گرفت، پس می توانیم به جرات بگوئیم که اقتصاد، درورشکستگی « سوسیالیسم واقعا موجود » نقش کلیدی به عهده نداشته است. " (11) عدم موفقیت ونارسائی ها وکمبود ها در عرصه های گوناگون بفراوانی در هردورانی سربالا کرد ونظام را در برابر تهدید قرار داد، اما شوروی ونظام سوسیالیستی از تمام تهدید ها با موفقیت بیرون آمد و70 سال نه بحیث موجودی که هست ونیست آن مورد سوال یا در معرض خطر باشد، بلکه از همان اولین سپیده دم انقلاب اکتوبر 1917، مهر تائید انقلاب سوسیالیستی دریک کشور وساختمان سوسیالیسم ودشواریهای راه آنرابرروی بشریت کشود. نه تنها راه راکشود ودشواریهارا نشان داد، بلکه به تجربه گذاشت،که بدون نقش دولت استوارومرکزی وبا استفاده از پلانگذاری مرکزی ومالکیت اجتماعی ودولتی وکنترول اجتماعی برتولید وتوزیع، ساختمان سوسیالیسم در شرایط موجودیت امپریالیسم میسر نیست. سوسیالیسم دولت جمهوری توده ئی چین، کوبا، کوریای شمالی وویتنام نیز بدرجات متفاوتی در برابر سوالها وحل مسایلی قرار دارند که باعث شکست سوسیالیسم نه تنها در اتحاد شوروی، بلکه در سراسر جهان گردید. فشار وضربات امپریالیسم روز تا روز برچین، کوبا، کوریای شمالی وویتنام افزوده میگردد. چین با اختلاط دونظام سوسیالیسم وسرمایه داری تحت رهبری حزب کمونیست وهم سوسیالیسم بازاررا برای رشد نیروهای مولده بکار وآزمایش گرفته است. بقول اکثریت تحلیل گران، شکست شوروی واز آنجمله درکتاب « خیانت به سوسیالیسم » اثر « روجر کیران ـ توماس کنی » که به تحلیل وارزیابی ها ونتائیج دقیق علمی وعملی این شکست معطوف گردیده ودربخش هژدهم پایانی کتاب « خیانت به سوسیالیسم » بطور اخص وکوتاه نتیجه گیری ها را در چند جمله بازگو میکنند : " درپایان، داستان فروپاشی شوروی به صحنه آمدن تراژیدی ناگزیری نبود که ریشه در ناممکن بودن سوسیالیسم داشته باشد. شکستی نیز نبود که ناشی از مخالفت مردمی یا دشمنان خارجی بوده باشد. همچنین در نتیجه ناکامی سوسیالیسم شوروی در انطباق برخی نظرات سوسیالیسم با لبرال دموکراسی ویک اقتصاد مختلط نیز نبود. داستان خیانت آگاهانه یک مرد نیز نبود. در واقع بیش از همه،داستان پیروزی گرایش معینی دردرون خود انقلاب بود ناشی از گرایشی بود که ریشه در طبیعت دهقانی کشوردر وهله ً نخست، ودر اقتصاد ثانوی در مرتبه بعد داشت، بخشی که به سبب ارضا نشدن تقاضا های مصرفی از طرف اقتصاددولتی ونیز سبب ناتوانی مقام های مسئول در درک خطر پنهان در آن وعدم وضع قوانینی برای مقابله با آن، بسیار شگوفا شد. این عامل،گرایشی بود که پیش از گورباچف خودرا دربوخارین وخروشچف نشان داده بود. این،گرایشی بود که اعتقاد داشت سعادت، دموکراسی وسوسیالیسم مورد نظرش بدون فدا کاری، بدون مبارزه وبدون اقتدار مرکزی نیرومندمی توانست سریع وآسان به دست آید. این گرایش به مصالحه وسازش با امپریالیسم، لبرالیسم، مالکیت خصوصی وبازار باور داشت. برخی از طرفداران این گرایش عقیده داشتند که آنهاسوسیالیست های حقیقی هستند، گرچه باکسانی متحد بودند که علایق واقعی شان پول سازی وثروت خصوصی بود. تنها با روی کار آمدن گورباچف بودکه این گرایش موجود در انقلاب نفوذ کامل یافت وبه اجرا در آمد وبه سرانجام منطقی اش رسید. تنها با گور باچف بود که نا بخردی همه جانبه این جریان درک شد، آن زمان که نه به نوع تازه ای از سوسیالیسم، که به نوع تازه ای از بربریت منجر شد. " (12) نابودی شوروی برنظریه ای " سوسیالیسم بازار " بعد تازه ای را بمیان کشید که حداقل قضاوت ساده وخام در باره نقش بازار در اقتصاد سیاسی سوسیالیسم و" سوسیالیسم بازار"که جواب گوی موجودیت بازار های کارواستثمار نیروی کاررا درسوسیالیسم بی جواب می گذارد، باز میگردد. " سوسیالیسم بازار" در تجربه شوروی نشانگر آن بود که بحیث یک توقفگاه برای برگشت به کپتالیسم خدمت کرد ودر جهت مخالف با سوسیالیسم عمل کرد. سوسیالیسم به پلانگذاری مرکزی، مالکیت عمومی وبازار های محدود نیاز مند است. تاریخ شوروی بخوبی نشانگر این تجربه است که زمانی بطور احتیاط آمیز ومحدود ودر قید پلان مرکزی مسلط موجودیت اتحادشوروی حقایق ناگوار بقول محققین کتاب « خیانت به سوسیالیسم » حقایق زیرین را توضیح میدارند : " در سه ونیم دهه پایانی موجودیت اتحادشوروی هر قدر مناسبات بازار واصلاحات دیگر ـ در چند موج اصلاحی (خروشچف، کاسیگین، وگورباچف) بطور رسمی وقانونی وبه آرامی ودائمی، واغلب از راه گسترش اقتصاد ثانوی غیر قانونی ـ بیشتر مرسوم می شد، نرخ های رشد اقتصاد بلند مدت بیشتر فرو می افتاد. حتی برخی اقتصاد دانهای بورژوازی تاثیر اقتصاد ثانوی رادر سیرنزولی می پذیرند. سریع ترین نرخهای رشد اقتصادی شوروی در سالهای 1953ــ 1929 بدست آمده، یعنی زمانی که رهبری شوروی برنامه ریزی مرکزی را بااستحکام بکار گرفت وروابط بازار را پیش ازآن درسالهای نپ 1929 ــ 1921 تحمل کرده بود متوقف کرد. درک این نکته که چرا اصلاح اقتصادی مطلوب خروشچف وگورباچف نرخ های رشد اقتصادی را پائین تر می کشید آسان است. سرمایه گذاری کمتر در صنایع سنگین، تاکید بیشتربرکالاهای مصرفی، هم سطح کردن بیشتر دستمزد،همگی میل به پائین بردن رشد داشتند. تمرکز زدائی که به رقابت بی فایده وقطع همکاری بین بنگاه ها منجر شد نیز رشد را کند کرد. از ۱۹۸۵ تا 1991 « معجزه بازار » در هیچ جا به ظهور نرسید. هر قدر مناسبات پول ــ کالا بیشتر گسترش یافت، پروسترویکا بیشتر ناکام شد. 1992، زمانیکه یلسین « شوک درمانی » را بطور کامل اعمال کرد، اقتصاد شوروی به چنان رکود فاجعه باری دچار شد که هنوز از آن خلاصی نیافته است. از 1991 روابط بازار هم چنان با نرخ های رشد منفی یا پائین همراه است. در واقع، اقتصادهای با برنامه در قرن بیستم،همچون یک قاعده، بطور قابل توجهی سریعتر از اقتصاد های بازار رشد کرده اند. " تا پیش از خروشچف، اتحادشوروی برای محدودکردن نقش بازار به جد مبارزه کرد، وبرمبانی این درک سالم مارکسیستی که قوانین ساختمان سوسیالیسم قوانینی هستند عینی وخارج از اراده انسانها، واقدام های افرادنمی تواند این قوانین اقتصادی سوسیالیسم را تغیر بدهندوبجای آن قوانین دیگری را جایگزین سازد،اما عمل انسان می تواند عرصه عملکرد آن قوانین را محدود ویا تسریع نماید. اینکه ؛ " تولید کالائی (بازارـ پول ــ کالا) برای مدتی معینی، بی آنکه به سرمایه داری منجر شود " در سوسیالیسم وجود دارد، امانه بصورت بی حد ومرز وفراگیرمثل جامعه کپیتالیستی،بلکه عکس آن، در حدومرز های دقیق وپلان شده محدود می باشد. تجربه تاریخ 70 ساله اتحادشوروی نشانداد، که بسط وتوسعه بی حد ومرز، تولید کالائی وبازار درسوسیالیسم، چه درعرصه بازار(اعم از داخلی وتجارت خارجی)، زراعت، صنعت وخدمات صدمات زیانباری به ساختمان سوسیالیسم دریک کشور ببار آورد.
جمهوری خلق چین
چین معاصر باگامهای بلندی دراین راه به پیش می رود وزیر فشار های امپریالیستی ونهاد های اقتصادی جهان سرمایه داری مثل سازمان تجارت جهانی، صندوق بین الملی پول وبانک جهانی بسود بازاردرحال سازش است. کوبا، کوریای شمالی وویتنام نیزبطورروزافزونی تحت فشار این نهادهای جهانی سرمایه داری وادار میگردند، تا به سود بازار سازش نمایند. این کشور ها در محراق دشمنی ایالات متحده وشرایط جنگ اقتصادی قرار دارند وبخاطر سیاست های حمایوی خود،از دسترسی به بازار های غرب وانتقال تکنولوژی وغیره تحت مجازات قرار دارند. این کشورها بخصوص دولت چین به اصطلاحی اینکه " توپ وتفنگی که در عقب خود دارند بدرجاتی متفاوتی،با بنگاه های خصوصی وبازارسازش کرده اند ". این خطریست که از تجربه انهدام شوروی بدست آمده است. درچین وسایر انقلابات سوسیالیستی برخلاف انقلاب سوسیالیستی اکتوبر که دهات بصورت انقلابی وآنی به مزارع اجتماعی ودولتی گذار کردند واز گذار آرام به مناسبات سوسیالیستی بی نصیب بودند، اما در سایر انقلابات کشورهای سوسیالیستی پس از رویاروئی با اشتراکی کردن سریع زراعت، عقب نشینی نموده اند. البته ناگفته نباید گذاشت که خصوصی سازی دوباره پس از سال 1978 درچین باعث افزایش حجم محصولات زراعی گردید وچین را ترغیب به اصلاحات بعدی در تجارت خارجی وصنعت کرد، اما دراین بخشها (تجارت خارجی وصنعت) سرعت رشد ملایم تر به نسبت زراعت بود، اما بقول منابع چینی ؛ این رشد، همراه بود با زیانهای سیاسی، اقتصادی واجتماعی بزرگی که حتی بعضیها چین رامتهم به برگشت به سرمایه داری میکنند. بقول نویسنده کتاب « فرار ازتاریخ » (14) می نویسد : " کسی که جمهوری خلق چین را متهم به برگشت به کپیتالیسم میکند، به موضوع نگاهی عامیانه وسطحی دارد. شکی نیست که در آن کشور یک طبقهً بورژوا بوجود آمده است که هنوز امکان استفاده سیاسی از قدرت اقتصادی خود ندارد. ولی باید وضعیت دشواری راکه رهبری چین دارد، در نظر گرفت " وهم " از سوئی باید روند دموکراتیزه کردن جامعه، بمثابه عنصری مهم وضرور برای مدرنیزاسیون سوسیالیستی را تسریع کند وبه تحکیم قدرت نایل آید.(تنها اصل حقانیت قانونی آن انتخاب از پائین است.) وهم " از سوی دیگر باید مواظب بود که روند دموکراتیزه کردن، به کسب قدرت سیاسی توسط بورژوازی منجر نشود، چیزی که خواست وهدف ایالات متحده امریکا ا ست تا سرکردگی حزب کمونیست را بهرقیمتی در هم شکند، جمهوری خلق چین را به ورطه کشورهای کاپیتالیستی غرب پرتاب کند وآنگاه پیروزی تمام ارضی « قرن امریکائی » را با دبدبه وکبکبه اعلام دارد. " (همانجا) ناگفته پیداست که ساختمان جامعه سوسیالیستی روندی بسیار بغرنج ودشوار است وهنوز محتوا ومشخصات جامعه ای را که کمونیست های چین می خواهند بسازند،سوالها وپرابلم های زیادی را درسطح جهانی برانگیخته است، اما راه درحال رشد جمهوری چین، که باغلبه برعقب ماندگی وحفظ استقلال سیاسی وتکنولوژیکی خویش، که تا امروزآنرا پیموده است، چین در آستانه ً تبدیل شدن بیک کشورسوسیالیستی مدرن است. پیاده سازی «خط مشی اقتصادی نوینی » ج. خ. چین، که به سبب سقوط اتحادشوروی ـ کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی وگلوبالیزاسیون که به نفع تغیر تناسب نیروها درعرصه جهانی بسود امریکا وکشورهای غربی (گ 7) تغیر یافته، برای تطبیق سوسیالیسم دشواری ها ومخاصمات وفشارهای بیشتری را بار آورده است، با آنهم رهبری چین از تجربه شکست وانهدام شوروی وکشور های اروپای شرقی وازفشار ادغام سوسیالیسم در دموکراسی وبازارآزاد ودرک ساده لوحانه از همگونی جامعه نوین آگاهی دارد. بایقین پیروزی جمهوری خلق چین درساختمان سوسیالیسم در سیارهً ما تناسب نیروهارا به طرزی چشمگیری تغیرخواهد داد. از رویداد کنگره حزب کمونیست چین اکتوبر سال 2007 تا مراسم گشایش وآغازبازیهای المپیک وپایان باشکوه آن، که اضافه از یک ملیارد تماشگر را به حیرت واداشته بود. بتاریخ 08.08.08 در حالی باز گشائی بامشعل المپیک روشن گردید، که 21500 خبرنگار، گزارشگرونماینده رسانه های جهان پوشش خبری این بازیهارا بعهده داشتند. دهکده پکن میزبان 16 هزار ورزشکار، مربیان وهمراهان آن بود، درحالی که پکن میزبان 6 هزار ورزشکارالمپیک معلولان نیز خواهد بود. با تمام تبلیغات وهیاهوی کشورهای غربی از نقض حقوق بشروخشونت دولت چین علیه اتباعش تااکولوژی نامناسب وتروریزم بحیث خطربرای حیات ورزشکاران وحمایت از جدائی طلبان تبت بودائی مذهب وحمایت از دموکراسی، امریکا ودنباله روان آن به تحریم های المپیک پکن نایل نشدند. بازیها درحالی دایر گردیدند که در حدود 40 هزارمامور امنیت با2 هزار فارغ التحصلان برجسته موسسات عالی پلیس، و150 تن متخصص ورزشهای زرمی وروشهای مقابله با اقدام های تروریستی، حفظ امنیت بازیهارا بعهده داشتند. بازیها درحالی گشایش یافت که 74هزارنفر دواطلب به بازی ها کمک میکردند، ویک میلیون دواطلب اجتماعی به برقراری نظم وکنترول ترافیک همکاری داشتند. شعار این بازیها : " یک دنیا یک رویا " از همه میخواست که به " روح المپیک " بپیوندند وآیندهً بهتر برای بشریت بسازد. مشعل المپیک پکن از روی کتاب دفتر چینی (طومارهای چینی) طراحی شده که دربرابربادی بسرعت 65 کیلومتر وبارانی باسرعت 50 ملیمتر در ساعت روشن می ماند وخاموش نمی گردد. سمبول عروسکهای چینی که مظهر شگون " شانس " بازیهای المپیک اند، که نقش های ازعناصر آب، فلز، آتش، چوب وخاک رادارند. پکن درسال ۲۰۰۰ آمادگی برگزاری این بازیها را داشت اما برآن فایق نیامد. حزب کمونیست چین توانسته باشیوه ای سازماندهی فراتر از معمولی، پرقدرت ازرویدادهای کنگره حزب کمونیست چین تا رویداد المپیک پکن، یا کمی به عقب از 2003 ــ 2008 دوازده (12) میلیون کمونیست را به حزب کمونیست چین جزب نماید. پوهنتونها وموسسات تحصیلات عالی تعداد استادان کمونیست را تا 80 % شمرده اند. پیوستن به حزب بگونه ای ممکن سهل میسر نیست وشرایط دشواری پذیرش رامی گذارانند. محافل روشنفکری وطبقات ولایه های اجتماعی جامعه، کارمندان بوروکراسی دولت سوسیالیستی ومقامات دولتی وصاحبان مشاغل خصوصی وبازار ها، آسودگی خاطرنسبی از نظام دارند. از سال 2003 رهبران چین کوشیده اند اقدامات ملموسی راغرض پذیرش خواسته های " جامعه " گسترش محدود اما واقعی تامین اجتماعی، سبک کردن سنگینی بار مالیات ازروستائیان، مهارکوچ ها وجنبش های اجتماعی البته به شیوه کمتر خشن وبی رحمانه راهدایت میکنند. بقول روزنامه نگاری " بودن دردرون حزب، آزادی بیشتر بیان را میسر میسازد "، کسی که به حزب پذیرفته شده به حلقه ای خاصی مربوط میگرددوبه آزدای بیشتردست می یابد، ودر نزد حزب این نوع آزادی بمفهوم گسترش دموکراسی درون حزبی مصوب گنگره هفدهم حزب کمونیست چین است. روند دموکراسی در چین با آنکه باشتاب نه چندان عجولانه، بلکه محدود در چارچوب رهبری تک حزبی با دموکراسی داخل حزبی وگسترش دموکراسی در روستا ها از دیریست در آزمودن های با دامنه محدود قرار گرفته است. رهبران کمونیست چین راه چارهً را می پویند ؛ درحالیکه ازیکطرف برای گزینش رهبرانی « شایسته » راه باز باشدوهم دموکراسی بدون در گیری وبرخورد را میسر سازد. چینی ها ورهبران شان ملتفت اندکه « بی ثباتی » خطرناک ترین وضعیت است که یا به اثر عدم بهره گیری ازتجربه که بخشی ازبیان عقاید خویش از طریق صندوقهای رای گیری محروم شده اند، ویا برعکس جامعه ای که انتخابات آنرا به آشوب وهرج ومرج کشیده است. رهبران کمونیست میکوشند از هردوورطه بپرهیزند ودموکراسی را با تلفیق با رفاه وآزادی ورشد اقتصادی ازپائین تحت رهبری حزب کمونیست به اجرا در آورند. همانطوریکه تجربه شکست سوسیالیسم در شوروی نشان داد که اقتصاد سایه(فعالیت اقتصادی غیر قانونی) طی سه دهه پایانی عصر شوروی، فعالیت غیر قانونی به تمام بخشها وروزنه ها وشگاف های اقتصادی رسوخ کرد ؛ به هر شکل وجلوه قابل تصور در آمد؛ ودر مقیاسی وسیع از جزئی ومتوسط برای توده ای مردم تابزرگ واساسی برای بسیاری، تا بی بندوباریها وولخرجی های غول آسا وسازمان یافته عمل کرد. ارقام شگرفی از زد وبند در خارج از اقتصادرسمی سوسیالیستی با توان بسیار در سقوط شوروی نقش داشت، این وضع مشکلات سیاسی ای را که اتحادشوروی در دهه ۱۹۸۰ درگیر بودوضرورت اصلاحات را پیش کشید، ایجادیا تشدید کرد. وهم زمینه های اقتصادی برای نظرات وسیاست هایی فراهم آورد که کورباچف سرانجام آنها را " سرنوشت ناگزیر سوسیالیسم شوروی " دانست. با اینکه این بخش انگیزنده ابتکارفردی ورضایت بخشی از مصرف کنندگان کمیت وکیفیت کالاهارا ارضا میکرد، با دزدی زمان (کسر کار) ومصالح از بخش سوسیالیستی واخلال در پلانگذاری وبالاخره پول سازی خصوصی، نابرابری در آمد وفساد کادری را شاق ساخت وبی باوری درباره کار آئی سوسیالیسم وپلانگذاری وانسجام وهمگرائی حزب کمونیست را پدید آورد. ودر مرحله بعدی این اقتصاد، با ظهور خرده بورژوازی، قشری پدید آورد که منافعش بیرون از سوسیالیسم قرار داشت وبحیث لایه اجتماعی در تمام سطوح حوزه قانونی آماده ای در خدمت سیاست های بازارو مالکیت خصوصی گرباچف قرار گرفت. ودرچنین اوضاعی که توام با تضعیف نقش حزب در رسانه ها وبر چیدن پلانگذاری ونقطه پایان گذاشتن به رهبری حزبی، تحت نام " پروستریکا " و" گلاسنوست " گرایشی بود که نظام سوسیالیستی رابه مصالحه وسازش با امپریالیسم، لبرالیسم، مالکیت خصوصی وبازارسوق داد. طرفدارن این گرایش عقیده داشتند که آنها سوسیالیستهای حقیقی اند، گرچه باکسانی متحد بودند که علایق واقعی شان پول سازی وثروت خصوصی بود. (16) این گرایش نه تنها در برابر انقلاب چین، بلکه رهبری کوبا، کوریای شمالی وویتنام بطور روزافزونی قرار دارد ؛ با آنکه بیش از 70 میلیون نفردر حزب کمونیست چین بسیج اند، وطی گزینش بسیار شاق ودشوار داواطلبان عضویت به حزب پذیررفته می شوند ؛ با اینهمه مسئله گرایش به دموکراسی بداخل حزب وروستاها، بحلقه مسئولان ودهات گرچه بطورمحدود عمل میکند، اما بروشنی پیدا است که درپشت این اقدامات اشکالی از اقدامات سیاسی بکار گرفته شده است، که در حقیقت لایه های اجتماعی روشنفکری که شامل وکلای قضائی،، نمایندگان،کارمندان، استادان،مسئولان " سازمانهای توده ای "، " فدراسیون زنان "، سندیکا ها،صاحبان شرکت هادر رسانه ها،وسازمانهای غیر دولتی که درپشت سر دولت حضور دارند،وآمادگی دارندبدفاع از گروه های اجتماعی برخیزند که حقوقشان پایمال شده باشد، حتی در مطبوعات چین بکثرت مقالاتی منتشر می گردند که در آنها اعتراض علیه بی عدالتهای اجتماعی ودفاع از حقوق مردم حرف زده می شود وحتی به دفاع از میراث ملی چین به اندیشه توزیع دوباره منابع رشد برخاسته اند. با اصلاحات اقتصادی، گروه های اجتماعی باتعلقات وانگیزه های مالکیت وپول سازی که از اصلاحات سود برده اند، طرفدار ثبات واصلاحات بیشتراند. مخالفان اصلاحات دردرون دولت جای ندارند ونه هم دردرون حزب، بلکه بیشتر در دستگاه های اداری شرکت ها، پوهنتونها می خواهند از رژیم بهره گیرند بطورعام اگر گفته شود طبقه متوسط که متشکل از لایه های مختلف اجتماعی اند که از میزانی در آمدی برخوردار اندکه داشتن خانه وموتر وسفر، که شماری فروانی از کمونیست هارا نیز شامل است ودارای روکرد دوپهلو اند که طرفدار آزادی بیان،آزادی تشکل،وآزادی پرداختن به کسب وکار است. درچین 600 هزار شرکت خارجی فعالیت دارند وحزب کمونیست چین 2.86 میلیون کارفرما وکارمندان شرکت های خصوصی، ونیز 810 هزار سرمایه گذار مستقل رادر میان اعضای خود دارد. 40 % مدیران شرکت های خصوصی وبنگاه های فردی عضو حزب هستند. حزب انعطاف پذیری بیشتری در بخش مالکیت ها نشان میدهد، سهم فزایندهً به جوانان، تاجران وصاحبان تحصیلات عالی دربخشهای متعددی واگذار میگردد.
کوبا، کوریای شمالی و ویتنام
کوبای سوسیالیستی با ویژگیهای خاص که تحریمات ورویاروئی امریکا بآن افزده است، با عدم همکاری وسوبسیدیهای اتحادشوروی بخود کفائی در انزوا رسید. با پایان تجارت وسوبسیدیهای شوروی درسال 1991 ــ 1981 پایان نظام سوسیالیستی کوبارا بی وقفه به استقبال گرفتند. حزب کمونیست کوبا در ارتباط با بحرانهای وخیم نیازمند تدابیری سخت ودشوار بود. در تدبیری برای افزایش محصول، کارگران مزارع دولتی تبدیل به صاحبان تعاونی ها شدند. به اثر این اصلاح، محصول زراعی بطوراساسی افزایش یافته است. در کوبای امروزدوران ویژه را نه یک گامی اصطراری وخطرناک بعقب، بلکه یک دوره توسعه خوشآیند، سالم وبلند مدت تفسیر میکنند. مسئولان پلانگذاری کوبا، گرچه مایل اند به بحث آزاد اجازه داده شود، به نظر می رسدبا مسئولیت خویش ازآموزه های تاریخی کاملا آگاهند. " فیدل کاسترو" رهبربازنشستهً انقلاب کوبا درباره ای " سیاست های ریاکارانه امپراطوری" امریکا، بخصوص اظهارات "اوباما " کاندیدای ریاست جمهوری امریکا می نویسد : "شما باید بدانیدکه کوبا با برنامه های آموزشی، بهداشتی، ورزشی، فرهنگی وعلمی، که نه تنها در قلمرو خود بلکه در دیگر کشورهای فقیرومحروم در گوشه وکنار جهان به اجرا گذاشته است، وخونهای که طی این اقدامات همبستگی با دیگر خلقها داده شده است ـ علیرغم محاصره مالی وتجاوز گری کشور قدرتمند شما ـ شاهدی است براینکه با امکانات کم خیلی کار ها را میتوان انجام داد. حتی نزدیکترین متحد ما، یعنی اتحادشوروی، نتوانست به آنچه ما رسیده ایم دست یابد. " " انقلاب ما میتواند ده ها هزار پزشک وتکنیسین بهداشتی رابسیج نماید. انقلاب ما میتواند شماری بسیاری آموزگار وشهروند را بسیج کند، که آماده ً سفربه هر نقطه جهان برای انجام هر هدفی شریفی هستند ونمی خواهند حقوق خلقها را غضب کرده یا مالک مواد خام آنها شوند. "(17) کوبائیها با دشواریهای نه کمتر از انقلابات ویتنام، کوریا وچین روز تا روز بدست آورد های در عرصه های زندگی نایل می آیند که نه تنها برای خلق کوبا زندگی آزادوبا نشاط انسانی رابا سازندگی به پیش می برد، بلکه برای سراسر قاره ای امریکا، بخصوص برای وسطیها وجنوبیهای این قاره به سمبول مبارزه شکست ناپذیردر راه دستآورد های سوسیالیسم بدل شده است. خلقها واحزاب سیاسی دارای برنامه های سازندگی سوسیالیستی کشورهای این قاره با استفاده از روشها ومیتود های جدید مبارزه سیاسی توانسته اند کمربند محاصره وی استعماری وبردگی امپریالیسم امریکا را درهم شکنند، کشور های جدیدی مثل جمهوری ونیزویلا،اروگوی، پیرو،چلی، برازیل، ارجنتاین، مکسیکووسایر کشور های این قاره به زیانهای سیاست های جهان سرمایه داری بخصوص امریکا وسازمانهای مالی واقتصادی وابسته به آن مبنی بر« بازارآزاد وخصوصی سازی » روز تا روزآگاه میگردندواز آن فاصله میگیرند. اکثریت اینکشور ها توانسته اند، سلطه گرائی امپریالیسم امریکا را در قاره مهار کنند. احزاب سیاسی دارای برنامه های دموکراتیک وترقیخواهانه، در پیشا پیش مردم به میتودهای جدید مبارزه دموکراتیک دربین مردم روی آورده اند ودرعده ای از این کشورها به آماج رهبری دولتها صعود نموده اند وبه دموکراسی وعدالت اجتماعی خودرا متعهد دانسته، به رای مردم ارج وتن گذاشته اند. برنامه های ملی سازی وتقویت رفاه اجتماعی را در اصول کار سیاسی ـ اقتصادی واجتماعی خودهرچه بیشتربرجسته ساخته اند. انقلاب کوبا در مرکز تجربه ساختمان سوسیالیسم در قاره امریکا وداشتن روابط نیک همکاری با احزاب ودولتهای امریکا لاتینی ها هرچه بیشتر در برابر تعرضات وهجومهای سلطه گرای امپریالیسم امریکا خودرا مصئون تر ساخته است وبه برنامه های بیشتر آزاد سازی وسیستم مالکیت های شخصی مانند مالکیت برخانه واموال وآزادیها می پردازد. با آنکه از سقوط اتحاشوروی وبرگشت از سوسیالیسم به سرمایه داری کشور های بلوک اروپای شرقی اضافه ازیک ونیم دهه نمی گذارد، که سوسیالیسم در انتخاب با روشهای جدید ودموکراتیک در عده ای از کشورهای امریکای لاتین، اروپا وآسیا خودرا در رهبری دولتها باز می نماید. مثل قبرس دراروپا ونیپال در جنوب آسیا برتجربه های نظام سوسیالیستی وغنای آن می افزایند.
سوسیالیسم از ایتوپی تا واقعیت
طوریکه دیده شد نقش تاریخی سازماندهی وکارآئی، سازمان دولت، سازمان سیاسی (حزب)، سازمانهای اجتماعی ومردم درتجربه مدلهای دولتهای اعم ازسوسیالیستی به رهبری احزاب کمونیستی وسرمایه داری وهم دولتهای جهان سوم (عقب مانده استعمار زده ووابسته) بسی عظیم وتعین کننده بوده، واست. ناگفته نباید گذاشت که بحث های مربوط به این رساله بیشتر درچوکات «عملی »، «نه نظری » انجام شد ه است. خوانده ای محترم اگر اکثرا با عدم تعریف های تئوریک اصطلاحات ومقولات برمی خورند، ناشی از همین دلیل است که خواسته ام، بحث ها در حدودی جنبه عملی را دنبال کند که عبارت است از باز گوئی تجربه ها ودستآوردها وکمبود ها در کار دولتها وسازمانهای که بنوعی در عمل با سرنوشت مردم سروکار دارند. مفاهیم ابتدائی سوسیالیسم، بعضی اندیشه ها وبحث های آن، ازیونان قدیم ودرسایر جوامع ومذاهب قدیم بنوعی مطرح بوده، اما زمینه درست آن در شرایط جدید جامعه صنعتی ولبرالیزم کلاسیک می توان فهمید. اقتصاد دان انگلیسی ادام اسمیت (۱۷۹۰ ــ ۱۷۲۳) نویسندهً کتاب « ثروت ملل » که به آزادی بازار ورقابت نامحدود در تجارت ورفع موانع ازسرراه آن که ضرورت تولید صنعتی آنرا فراهم آورده بود، میخواست موانع را رفع سازد. وی معتقد بود که یک " دست نامرئی " از طریق بازار از یک سو خود پرستی افراد، وازسوی دیگر خیر عمومی را تامین خواهد کرد. وعامل رقابت موجب وفورتولید، مرغوبیت وسرانجام ارزانی آن خواهد شد. طبقه متوسط سوداگراز اقتصاد آزاد حمایت میکرد زیرا منافع این طبقه را در برابر حاکمیت فئودالی حمایت می نمود. این طبقه طالب آن بودند که دست دولت در کار بازار وسوداگری قطع یا محدود سازد. با انقلاب صنعتی که باعث پیشرفت اقتصاد صنعتی وزراعی شد، اما درپایان سده ً هجدهم حاصل این پیشرفت، شرایط بسیار بد وناگواروغیر انسانی را به گروه های کثیر کارگران وهجوم مهاجرت ها از ده به شهروترک زمین وکارگاه را فراهم ساخت. درچنین اوضاعی نظریهً سوسیالیسم در فرانسه شارل فوریه(1837 ــ 1772) ودر انگستان رابرت اوون (1858 ــ 1771) سوسیالیسم را مطرح ساختند ودولت را به کنترول وسرمایه داران را به پذیرفتن مالکیت عمومی وسایل تولید، بطور عمده ماشین آلات صنعتی وزمین فرا خواندند. بتدریج انقلاب صنعتی، عده ای از کشور های اروپای غربی وامریکا را به پیشرفت های عمده در امور صنایع وتولید ثروتمند ومقتدر ساخت. این انقلاب باعث بهره مند شدن عده ای قلیلی از همه ای مواهب آن گشت، اما اکثریت مردم تحت استثمار شدید وکشورهایکه از نعمت این انقلاب بهره مند نبودند، مورد تجاوز واستیلای استعمار ی قرار گرفتند وتا امروزبحیث کشور های پیرامونی، استعمار زده، عقب مانده ودر بهترین حالت آن بنام کشور های در حال رشد محصور ماندند. پیدایش وطرح نظریه سوسیالیسم علمی درعمل بحیث نهضتی مستقل ومجهز به بنیاد فکری وسیاسی نیرومند، پیش از همه مدیون کارل مارکس (۱۸۸۳ ــ ۱۸۱۸) وهمکار وهمفکر او فردریک انگلس (1895 ــ 1820) است، که با اعلامیه ً" مانیفست حزب کمونیست " تحت شعار " پرولتاریای جهان متحد شوید !" رابه 1848 منتشر ساختند. بنیاد گزاران سوسیالیسم، سوسیالیسم را مرحله پیش در آمد وآمادگی وسازندگی جامعه نوینی میدانند که در آن از لحاظ اقتصادی جامعه برپایهً مالکیت عمومی وسایل تولید، تولید اجتماعی طبق پلان وتوزیع نعمات مطابق نیاز های انسانی هنگامی میسر وآماده میگردد که تولید آگاهانه اجتماعی بسطح وفور وشگفائی رسیده باشد. دولت بحیث ابزاروماشین تحرک پروسه تولید، ومرکزتنظیم پلان توزیع عادلانه در دوران سوسیالیسم حضور نیرومند دارد. و نمیتوان از بازار این وظایف را توقع کرد، استفاده ازبازارها وکالا ها درسوسیالیسم تنها بطور محدود وتحت کنترول آگاهانه پلانگذاری می تواند، پروسه مبادله وتوزیع را تسریع نماید. ممکنست در شرایطی خاص ومحدودبازار ها در سوسیالیسم نیاز اند، اماتجربه شوروی وکشورهای اروپای شرقی نشان داده است که آزادی کامل بازار هامی تواند طبقه ای را که در انقلاب سوسیالیستی منهدم شده، باز دیگردر وجود همان طبقه متوسط خرده بورژوازی احیا وبرگشت به نظام سرمایه داری رامیسر سازد. (تجربه برگشت سوسیالیسم به سرمایه داری در شوروی واروپای شرقی بدسترس است.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) ــ بحث جامعه مراجعه به قسمت اول.
(۲) ــ مراجعه به تاریخ مختصرافغانستان نگارش عبدالحی حبیبی ص.۷ ــ ۱۷
(۳) ــ تاریخ مختصرافغانستان. نگارش علامه عبد الحی حبیبی. ص.۶۷
(۴) ــ همانجا. علامه حبیبی.ص.۶۷ ــ ۸۰
(۵) ــ قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو. از متن انگلیسی.ص.۳۹ ــ ۴۰.
(۶) ــ روزالوکزامبورگ، انقلاب روسیه. ص.۲۰. نشر کارگری. ویب سایت راه توده.
(۷) ــ نقداز برنامه گوتا. کارل مارکس. بند الف "بنیاد آزاد دولت". ص. ۳۲ نشر کارگری ویب سایت راه توده. مترجم رازی.
(۸) ــ « در باره اقدامات برای مقابله با اختلال اقتصادی » سند مصوب کمیته مرکزی سوسیال دموکراسی روسیه. ۲۴ می ۱۹۱۷. از انتشارات سازمان چریکهای فدائی خلق ایران. ویب سایت را ه توده.
(۹) ــ «اقتصاد وسیاست در عصر دکتاتوری پرولتاریا».و.ای. لینن.سال انتشار ۷ نوامبر ۱۹۱۹. کلیات چاچ چارم روسی. جلد ۳۰ ص. ۹۶ ــ ۸۷ نشر کارگری سوسیالیستی. ویب سایت راه توده.
(۱۰) ــ «جعلیات وحقایق» اثر لیگاچف. عضوپولیت بیوروی حزب کمونیست اتحادشوروی. تحت عنوان : "دوران ما دوران گذاربسوسیالیسم است."
(۱۱) ــ «فرار از تاریخ» اثردومه نیکولوسوردو. فصل پنجم.ص.چارم. ترجمه.م. حجری ازنشرات راه توده. ویب سایت راه توده.
(۱۲) ــ «خیانت به سوسیالیسم» اثر « روجر کیران وتوماس کنی» قسمت ۱۸ ام تحت عنوان «فروپاشی اتحادشوروی استقبال از مرگ با خود کشی» ترجمه محمد علی عموئی. از نشرات راه توده. سایت راه توده.
(۱۳) ــ همانجا بخش ۱۶ «خیانت به سوسیالیسم».
(۱۴) ــ «فرار از تاریخ» اثر «دومه نیکو لوسوردو»، ترجمه م. حجری.فصل ششم «جمهوری خلق چین وارزیابی تاریخی سوسیالیسم». نشرات راه توده. ویب سایت راه توده.
(۱۵) ــ همانجا «فرار از تاریخ».
(۱۶) ــ اقتباس از کتاب «خیانت به سوسیالیسم» بخش پنجم.تحت عنوان «شلیک به سوسیالیسم از سنگر اقتصاد سایه».
(۱۷) ــ از نوشته فیدل کاسترو ۲۵ ماه می ۲۰۰۸ ویب سایت اصالت.
سرور منگل
توجه !
کاپی
و نقل مطالب از «اصالت» صرف با
کسب مجوز کتبی از «اصالت»
مجاز است !
کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت»
می باشد.
Copyright©2006 Esalat