امین الله مفکر امینی
2015-04-11
نوا های بینوایان !
افسوس فریادِ دلِ مان کس نشنید
بازارِ تاثرات و اشکهای تمساح گرمی گرفته
چه بازارِ پُر درآمد!
سیل کن و فلم بردار و قصه پرداز شو
ز بازارِ حادثه ها
ز بازارِ قلم بدستان
ز بازارِ سیل بینان
ز بازارِ آدمهای بی روح
مگر! اینست داروی دلِ درد مندان
مگر اینست رهی نجاتِ مستمندان از غمها و غصه ها
چه فریبنده گسترده اند دام های تزویر و ریا
دامهای غم شریکی و اظهار تسلیت ها
دامهای مرهم گذاری بر زخمهای مستمندان
هر لحظه گرسنه ای میمیرد
هر لحظه دختری معصومی بیگناه
به گودالِ نیستی میرود
هر لحظه بوی انفجار و باروت بمشام میرسد
دلِ هزاران مادر داغدار میشود
هزاران والد، بر گورِ عزیزان فریاد میدارند
بماتم می نشیند دلِ هر هموطن
دلِ هر آشنا و دوست و رفیق
بساطِ غارتگری ها گرم است
بازارِ بیننده گان و شنونده گان چه گرم است!
افسوس افسوس گفتن، درمان ما بینوایان نیست
بتو گویم ای هموطن!
غیر افسوس افسوس و اشک ریختن ها، دیگر نیست رهی نجات ما؟
بخود آی، ای هموطن! ای هم خون و هم کیش و طریق ما
بشکنید این بازار تاجر پیشه ها را
فرق دوست و دشمن کنید بهر خدا
نگذارید دیگر در برابر چشمان شما
دخترِ بیگناهی، به زیرِ ضربه های سنگ و خشت
جان دهد و شما چون ناظرین بی روح تماشا کنید
دست بهم دهید و بخون کنید این جنایتکاران
این تاجرانِ دین و مذهب را
امروز اگر نوبتِ شما نیست، فردا ها از شما است
که جان دهید به زیرِ تیغِ خونینِ ستمگران
که عصمت میدرند و بر سکوه افتخار دین و مذهب
میزنند تکیه
دیگر خسته گشتیم زین جابرانِ حاکم بر مردم و میهن
دیگر خسته گشتیم ز بازارِ قصه پردازیهای غم و درد مان
بس است ما را افسانه های این رنج و الم
بس است ما را قصه های هجر و هجرت
بتو گویم ای هموطن!
مگذارید قدم بر بساط تماشای جانییان
مدارید گوش به نصیحت شیخ و زاهد و ملای بی عمل
بر سنگر های دفاع برخیزید بر ضد این جانییان
بر خاک و خون کنید این نفرین شده گان تاریخ
این نفرین شده گان جهان انسان و انسانیت
این نفرین شده گان جهان انسان و انسانیت
اینست دوای غم و رنج ما بینوایان
اینست دوای غم و رنج ما بینوایان
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat