عبدالوکیل کــــوچـــی
افتخار جــــــــــاودانی پدر است
زندگـــی مایه ی عشق کار است رزم سازندگــــــــی و ایثار است
عـشـــق احساس همه کار دلست فــــارغ از مخمصه آب گل است
خـــــواجه ی بکارگهی پر افزار از جــــــــوانان فرا خواند به کار
کــــــــرد توضیح شروط کارش بیست و چار ساعته کار و بارش
گفت هر لحظه جــــــــوان ماهر باشد اندر سر کارش حاضـــــــر
در پی پرسش مقدار معــــــــاش گفت بی مزد و مجانیست بهــاش
کـــــــار بی وقفه و پیوسته مدام کـــــــــار بی عوض و ایثار تمام
کـــــار چه بود که فدا سازد جان یا شود وقت ضرورت قــــــربان
با چنین شرط کی می خواهد کار با چنین وضع کــــی می تابد بار
همه در عمق تفکـــــــــــر رفتند هــــمه گـــــیچ و متحیـــر گشتند
که کجا هست چنین قــــــــربانی کیست این کارگـــــــر مجـــــانی
گفتشان که این گـرامی پدر است که جهان پر ز چنین کارگر است
بهــــر آ ســـــــــایش فرزندانش آنکه از جـان گذرد، آن پدر است
قبلهء آدم و انسان پـــــــدر است قــــوت قلب تن و جان پدر است
همچو خورشید بهاران پدر است سایه بان بر سر انسان پدر است
پرتو عــــمر و جوانی پدر است خــــــــــادم کار مجانی پدر است
تکیه گاه زندگـــــــانی پدر است افتخـــــــــــار جاودانی پدر است
عبدالوکیل کوچی
تاریخ ارسال به «اصالت»
Thu, 14 May 2015 08:36:24
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat