Nov 15, 2012 17:29

 
مســـعــود «حـــداد»

پدر وطن

دوش دیدم پیر مردی را به خواب

قـد خـمـیده، دیـده پُرخـون، دل کـباب

سوال کــردم زآن، ای مرد غـمگین

کی هستی تو، چرا داری اظطـراب

باین حــــال و بایــن وضع، پیـاده

نــداری هــیچ چــیـــز انــدر رکاب

زآنجا آمـدی اسـمش چــه بوده ست؟

کـجا داری سفــر، بــی نـان بـی آب؟

«««»»»

 به مــن خــندیــد آن پیــر عصـــا دار

«نمی شناسی مرا؟» گفت اندر جواب

ز هـــیچ جــائی ســفر بر جــا نــدارم

نگــو هــذیان تو بیــداری و یا خـــواب

ســوالهـــایــت ز مســــتی انــدر آیـــد

گمانــم  افــراط کـــردی در شـــراب

بعـد از آن گـفت ای عـزیزم گـوش کن

شــرح حـال خــود بگـــویـم در لفـاف

مــن انسـان نی، ولــی انســان پـرورم

اســــم مـــن اســـــت آریانا، در کـتاب

 

ز آدم پــروریــدن، نادمـم بس پشــیمــان

حقیقت بر تو گویم بی حجاب و بی نقاب

سر کشیدند از حریمم نا خلف فرزند ها

شرمسارم ساختند و ظلم کردند بی حساب

قتل و کشتار ها نمودنـد بر اساس آیه ها

دیدی حکم اینچنین را در کدامین فصل و باب؟

در میان خانۀخود، چنان خون دیگر ریختند

ز احکام الاهی اش، شرمنده شــد آئین ناب

دلــیل چـون اسـت، که میگــردم باین حال

قـد خـمیده، دیـده پر خون، دل کباب

شنـاخـتم پیر مـرد را و بگریستم زار زار

قلب سـنگـم توته شد و بر نیاورد هیچ تاب

مسعود حداد

۸ اکتوبر ۲۰۱۱

 

   

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org