شنبه، ۲۴ اکتوبر ۲۰۰۹

«گره گوار سامسا»، در «مسخ» (نوشتهء فرانتس کافکا)، زمانی تبدیل به حشره می شود که، کمپیوتر را چه میکنید که تلویزیون هنوز اختراع نه شده بود؛ اما پدر بیچاره ام را ببینید که در عصر انترنت به جولا تبدیل شد!

٭  ٭

پس از آن که پدرم کمپیوتر را یاد گرفت و به انترنت راه یافت، آنقدر مصروف شد که وقت گپ زدن با من و مادرجانم چی، که وقت جان شستن خودرا هم نه داشت۰ شبانه که از کار بر می گشت، یک راست به اتاقش می رفت و کمپیوتر را روشن میکرد و داخل «روم» کمپیوتری می شد و تا نیمه های شب با اشخاص ناشناس در موضوعات مختلف مباحثه می نمود۰ من نامهای دیگران را به خاطر نه دارم، اما نام مستعار پدرجانم «قند آغا» بود۰ روزهای اول نمی فهمیدم که «روم» ــ اتاق معنا میدهد و پدرم نام مستعار نیز دارد۰ فکر می کردم «قندآغا» یکی از خویشاوندان ماست که در پایتخت ایتالیا پناهنده گی سیاسی داده است۰

پدرم از بس که آدمی بسیار فهمیده بود، هیچکس جرئت نه داشت با او مباحثه کند؛ بخصوص هنگامی که به نصیحت و پند دادن آغاز می نمود، همه خاموشی اختیار می کردند۰ در هر چیز آنقدر معلومات داشت که چه بگویم! از بس که لایق بود، حتا یگان مریض را بطور خصوصی تداوی هم می کرد، اگر چه در طب تحصیل نه کرده بود۰ یکی از مریضان او به طور مثال، مادر مادر جانم بود که خشوی پدرجانم میشد۰ خلاصه، در فهم و دانش، جوره نداشت و یکه تاز میدان بود!!

ولی یکشب، پس از آن که یک نفر به نام «گل آغا» داخل «روم» شد و به گپ زدن شروع نمود، وضع پدرم کمی تغییر کرد، رنگ و رویش که تا آنوقت مثل گل گلاب تازه بود، سفید شد و لزره به جانش افتاد مثل کسی که به ملاریا دچار شده باشد؛ از بس که میلرزید، کم بود از چوکی بیفتد؛ مادرجانم با وارخطایی، یک گیلاس شربت لیمو برایش تیار کرد۰ در آغاز نه فهمیدیم که چه گپ شده، پسان معلوم شد که گل آغا، آدم فهمیده تر از همه است و در فهمیده گی، به پدرم چی که به فلک تن نمی دهد! از همان شب وضعش خراب شده رفت تا آنکه از خوردن و خوابیدن ماند و حتا از رفتن به کار نیز دست کشید۰ گل آغای ظالم، اگرچه خوب می فهمید که حال «قند آغا» را خراب ساخته است، با آنهم هر شب با چشم سفیدی داخل «روم» میشد و در موضوعات بسیار کلان کلان مباحثه می نمود و یگان دفعه با پرسشهای سخت سخت، پدرک مریضم را سوالپیچ می کرد۰ او از سوالهای گل آغا نمی ترسید، اما به خاطر مریضی که عاید حالش شده بود، هنگام جواب دادن، اول رنگکش سرخ می گشت، سپس سفید، تا وقتی که جانکش به لرزیدن شروع می کرد۰ مادرجانم هر شب پیش از آن که گل آغا به گپ زدن شروع کند، چندین گیلاس شربت لیمو را آماده و تیار پهلوی کمپیوترش می گذاشت، اما افسوس که گیلاسهای لیمو هم فایده نکرد و این حادثه دلخراش رخ داد۰ به هر حال، چند مطلب از آخرین گفت و شنید های گل آغا را با پدر بیچاره ام که هنوز به جولا تبدیل نه شده بود، یاد آور می شوم:

گل آغا:

آیا میدانی که چرا موشهای صحرایی از موشهای خانه گی بکلی فرق دارند؛ و اگر یک موش صحرایی را گرفته، چشمانش را بسته و برای چند دقیقه در فضای خارجی در حالت بی وزنی قرار دهیم، به موش خانه گی تبدیل می شود؟

پدرم:

عجب سوالهای می کنی گل آغا جان، به ما و تو چی که موش صحرایی از موش خانه گی فرق دارد و دیگر، کدام دیوانه باشد که چشمهای موش را در فضای خارجی ببندد تا به موش خانه گی تبدیل شود؛ مهم تر از همه، مگر موش خانه گی در زمین کم است که در فضای خارجی هم رخنه کند؟

گل آغا:

قند آغاجان، یادت نیست که جملهء «قروت مفت در تلهء موش است» را برای اولین بار کی گفته بود؟

پدرم:

این جمله را برای اولین بار، یا از زبان بوش رییس جمهوری امریکا ـ بچهء بوش رییس جمهوری امریکا شنیده ام، و یا از زبان یکی از قروت فروشان کوچهء مندوی کابل۰

تصحیح گل آغا:

نی، نی قندآغا جان، گفتن این گونه جمله های پرمعنا، برای بوش بچهء بوش چی که، حتا برای قروت فروش کوچهء مندوی کابل نیز آسان نبود! این گفتهء کوتاه در اصل از مادام مارگریت تاچر صدراعظم سابق انگلستان است۰

پدرم:

بسیار ببخشی گل آغا جان، آدم یگان دفعه غلط می کند، کسی غلط نمی کند که مطالعه نکند!

گل آغا:

طوری که فهمیده شد، معلومات تان در فزیک، بیولوژی و علوم سیاسی بسیار زیاد است!

پدرم:

چه کنیم، مجبوریم، گرچه دانش زیاد خطرناکتر از بیدانشی است، با آنهم، آدم باید در هر رشته معلومات کافی داشته باشد، بخصوص در قرن ۲۱ که عصر انترنت آغاز شده است!

٭  ٭

قصه کوتاه که، مباحثه های آنان تا دم دم صبح ادامه می یافت؛ گل آغای ظالم پشت به پشت سوال میکرد؛ پدرکم لرزیده ــ لرزیده جواب میداد، مادرجانم گیلاس ــ گیلاس شربت میساخت و من، به مغازه رفته، کیلوــ کیلو لیمو می آوردم . . .

آخرین سوال گل آغا این بود که، «اینترنت» به چی شباهت دارد، پدرک مریضم جواب داده نه توانست و کم بود از چوکی بیفتد۰ گل آغا فهمید که وضع قندآغا خراب است، خودش جواب داده گفت: انترنت را می توان به «تار جولای جهانی» نیز تشبیه کرد . . .

همین که شنید، انترنت مثل خانهء جولا است، به چابکی از جایش برخاست و به سرعت، از این سوی اتاق به آن سوی اتاق، چندین بار رفت و آمد کرد و سپس میکروفون کمپیوتر را گرفت و از گل آغا پرسید: میخواهی بگویی من جولا شده ام که با اینترنت سر و کار دارم؟

«گل آغا»، وقتی که فهمید «قندآغا» را به حد جولا شدن رسانده است، مایکروفون را به «زور آور» سپرد تا مباحثه را با «چارشانه» در بارهء دور دوم انتخابات آغاز کند!

٭  ٭  ٭

مادرم کمپیوتر را خاموش کرد، گوشی را برداشت و به داکتر خانواده گی ما زنگ زد۰

داکتر پرسید: آخرین چیزی که مریض خورده است، چه بوده؟ مادرم گفت شربت لیمو!۰ داکتر هدایت داد که لیمو را قطع و بجای آن چند تا مگس را نیمه جان کرده، بر شیشهء کمپیوترش بچسبانید و حادثه را بطور عاجل به ادارهء مرکزی جولا شناسی اطلاع دهید!!

پایان

faridtahmas@rambler.ru

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org