در رابطه با نقد و بررسی های تاریخی نجیب روشن
دربارۀ احمدشاه بابا، مؤسس و بنیانگذار
دولت مرکزی افغانستان

هموطنان عزیز،

متن مختصری ایمیلی را که شما در ذیل مطالعه مینمایید، در رابطه به نقد(!) و بررسی های تاریخی(!) نجیب روشن(!) میباشد، و همانگونه که شما خود در ذیل می بینید، آنرا قبلاً  به تاریخ ۲۶ جون ۲۰۰۸ غرض نشر به سایت های انترنیتی نهضت آیندۀ افغانستان، آزادی(!) آقای نجیب روشن، مشعل، آریائی و جوانان بیدار از طریق ایمیل فرستاده بودم، که متاسفانه نی تنها دراین سایت ها اقبال نشر نیافت، بلکه حتی مختصراً پاسخ ایمیل من و دلیل عدم نشرِ آنرا هم برایم تا امروز ایمیل نکرده اند، و اینک خوانندگان و مخاطبان «اصالت» را با متن آن آشنا میسازم.

جالب اینست، که آقای روشن(!) در سایت خودش، آزادی، نوشتۀ من را نشر نمیکند، لیکن پاسخ خودرا برای من در سایت خودش به نشر میرساند!!!

قابل یادآوری میدانم، طوریکه آقای نجیب روشن(!) در پاسخ اخیر خود در رابطه به این مختصر نوشتۀ من، که متاسفانه نی سایت خودشان، آزادی، و نی هم سایت نهضت آینده، آنرا نشر کرده اند، در یک قسمتی نوشته اند که: "اما آقای ع. ق. فضلی که در تايپ کردن حوصلهء فراخ دارند، گوشه های پراگنده ای از کار و فعاليت احمدشاه درانی، مندرج در تاريخ غبار را کاپی کرده و ادعا داشته است که، من بدون مدارک عليه احمدشاه درانی نوشته ام و از تواريخ، خاصتاً تاريخ غبار مأخذ نداده ام.". خدمت تحلیلگر و منتقد تاریخ و رویداد های سیاسی، نظامی و اجتماعی کشور، آقای نجیب روشن(!)، به عرض برسانم، مطلبی را که در نوشتۀ خود  از کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» مرحوم غبار نقل قول نموده ام، به هیچ وجه "گوشه های پراگنده ای از کار و فعالیت احمئشاه درانی، مندرج در تاریخ غبار"، نبوده، بلکه مکمل از شروع پاراگراف الی ختم پاراگراف، به شکل منظم و پیوسته با همدیگر از آن تاریخ نقل قول شده است. معلوم میشود که شما حتی تاریخ عبار را نیز خوب مطلعه نکرده اید! و ادعا میکنید که گویا من پاراگراف های جداگانه، و به زعم شما، گوشه های پراگنده ای از کار و فعالیت احمدشاه درانی، را از تاریخ غبار دربارۀ کار و فعالیت آن بزرگمرد نقل کرده  و آنرا برای شما کاپی کرده ام، که هرگز چنین نیست. دوستانی که تاریخ مرحوم غبار را در اختیار دارند، میتوانند خود ملاحظه نمایند که آیا چنین است یا خیر؟

دوشنبه، ۳۰ جون ۲۰۰۸

From: helmand100@hotmail.com
To: ayenda_org@yahoo.com
CC: azizjorat@yahoo.se; ayendapaikar@hotmail.com; info@mashal.org; azadi@azadi.dk
Subject: Ezhare Nazar Pairamon Naweshtae Najib Roshan
Date: Thu, 26 Jun 2008 23:29:37 +0200

رفیق محترم داکترصاحب شیوامل، سلام و درود برشما و همکاران تان!

نوشتۀ مختصرِ خودرا در رابطه با نقد و بررسی های تاریخی نجیب روشن تحت عنوان «نفوذ استعمار در منطقه، ايجاد کشوری به نام «پاکستان» و بحران موجود در افغانستان، پيآمد های تاريخی جنگ های «احمد شاه درانی» در هند است!» که در سایت آزادی به نشر رسیده است، غرض نشر برای شما در بخش دیدگاه های سایت وزین نهضت آیندۀ افغانستان فرستادم. اُمیدوارم که با درنظرداشت اصل آزادی بیان و دموکراسی موجود در داخل نهضت آیندۀ افغانستان، مطلبِ ارسالی من اقبال نشر پیدا کند و من را ممنون سازید.

 برای شما و همکاران تان موفقیت آرزو میکنم.

 ع . ق . فضلی

 

در رابطه به نقد و بررسی های تاریخی نجیب روشن، «نفوذ استعمار در منطقه، ايجاد کشوری به نام «پاکستان» و بحران موجود در افغانستان، پيآمد های تاريخی جنگ های «احمد شاه درانی» در هند است!»

 

·         نجیب «روشن»(!)، سلام!

بعد از مطالعۀ نوشتۀ شما، واقعاً پی بردم که شما کاملاً از تاریخ کشورِما بیخبر هستید و حداقل کوچکترین آگاهی و معلومات هم ندارید، چه رسد به اینکه شما حوادث و رویداد های تاریخ کشورمارا نقد و بررسی کنید!

مشورۀ من برای شما هموطن گرامی اینست، قبل از آنکه تاریخ و جریان های سیاسی کشورِمارا نقد کنید، نخست از همه شما خود و اعمال خودرا نقد و بررسی کنید.

متاسفانه در نوشتۀ تان به هیچ سند و مدرکِ تاریخی استناد ننموده اید و از هیچ مأخذی دراین باره یادآوری ننموده اید، بناً خواننده به این نتیجه میرسد که شما فقط تحتِ تاثیر مسایل زبانی و قومی که بدبختانه در کشورِما بلاثر مداخله های اجانب و دشمنان داخلی و خارجی کشورِما چاق شده است، شما صِرف تبلیغاتِ خصمانۀ دشمنان تمامیتِ ارضی و وحدتِ ملی کشور و مردم مارا نشخوار میکنید.

نجیب گرامی !

شما در نوشتۀ تان از یگانه تاریخ کشورِما که «افغانستان در مسیر تاریخ» میباشد، یاد نموده اید، لیکن متاسفانه نزدِ شما، تاریخ غبار هم ارزش ندارد و دراین زمینه به قضاوتِ آن تاریخ هم دربارۀ احمدشاه بابا اهمیت نداده اید.

بیشتر نمیخواهم که دراین زمینه با شما واردِ بحث شوم، صِرف توجه شما هموطن گرامی نجیب جان «روشن» (!) را به یکی دو موردی که در تاریخ غبار مرحوم دربارۀ احمدشاه بابا قضاوت شده است، معطوف میدارم:

در تاریخ مرحوم میرغلام محمد غبار، «افغانستان در مسیر تاریخ»، دربارۀ احمدشاه بابا چنین می خوانیم :

«احمد شاه بعد از پادشاه شدن، ثابت کرد که آگاه از اوضاع داخلی کشور و همچنان مطلع از اوضاع سیاسی و نظامی ممالک همجوار افغانستان است، و هم قادر است که ازاین اوضاع بنفع افغانستان عملاً استفاده کند. شرایط داخلی و اوضاع ممالک همجوار نیز برای تشکیل یک دولت مستقل در افغانستان مساعد بود. در داخل کشور طبقه دهقان و مالدار یعنی اکثریت ملت با طبقه شهری و پیشه ور، همه سالهای متمادی در زیر اداره ملوک الطوایف و لشکر کشی های داخلی و خارجی و مالیات و عوارض و گمرکات گوناگون، کوفته شده و طالب یکدولت مقتدر مرکزی و امنیت بودند. در غرب و شرق و جنوب کشور نیز، سالها مردم برضد استیلای خارجی و برای حصول آزادی ملی مبارزه کرده و اینک برای حفظ و تقویۀ یکدولت ملی در برابر خارجی ها آماده و حاضر بودند. قسمت مرکزی کشور، هزاره جات بیشتر از هرجای دیگر تحت نظام فیودالی و مطلق العنانی ملوک طوایف سائیده میشد و فیودالهای مقتدر این منطقه نسبت به دهقان و مالدار و رعیت دارای اختیارات نامحدود بودند. لهذا بیشتر از یک ملیون نفوس زحمتکش و کارکن هزاره- که از هجوم چنگیزخان به این طرف زیر ضربات خارجی و داخلی واقع شده بودند- برای اعاشه و تفریح عدۀ انگشت شمار ارباب و میر و بیگ و روحانی، جان میکندند. فیودالهای مسلط این منطقه، با اطاعت و تادیه مالیات بدولت های مرکزی افغانستان برای حفظ قدرت منطقوی خود تا اواخر قرن نزدهم در مقابل تسلط مستقیم دولت مرکزی مقاومت سرسختی نشان دادند و هم مردم خود را از سیر متوازی با انکشاف بطی سایر حصص کشور باز داشتند. بعدها عوامل دیگر اقتصادی و فقر و فشار سیاسی دولت مرکزی، عمر این توقف و انجماد را تا اوایل قرن بیستم بدرازا کشاند. در حالیکه همین مردم سرسخت و کاری افغانستان بودند که قوت بشری چنگیزخان را در خود فرو برده و با وجود جذب خون مغل، دیگر از مغل خالص و زبان مغلی در مرکز افغانستان اثری نگذاشتند. همچنین بدرجه دوم مردم ولایات شمالی افغانستان نیز در مضیقه نظام فیودالی سخت فشرده میشدند.

و اما در جوار افغانستان ایران بعد از مرگ نادرشاه خراسانی، در گرداب هرج و مرج داخلی و ملوک الطوایفی فرورفته، دیگر قادر به تجاوز در ممالک همسایه نبود. در بخارا و ماورالنهر نیز دولت جنیدی روبه انحطاط نهاده و اشراف فیودال در مناطق مختلفه کشور حتی پایتخت بخارا مستقل شده بودند، دربار جنیدی بخارا با مدعیان تازۀ تاج و تخت دست و گریبان بود، تا جائیکه شش سال از جلوس احمدشاه نگذشته بود که محمد رحیم خان مدعی در جای عبدالله خان ثانی جنیدی نشست و پنجسال بعد عبدالعزیز آخرین پادشاه جنیدی توانست که پادشاهی سلسله خودرا اعاده کند. اوضاع سیاسی خوارزم بدتر از ماورالنهر و بازیچه اغراض اشراف بود و تا قبل از ظهور احمدشاه، خان ها یکی پی دیگری می آمد و میرفت و در مدت کمتر از چهل سال، ده پادشاه در خوارزم کشته و یا تبدیل شده بودند، لهذا فرصت حمله به کشور دیگری را نداشتند. در هندوستان جنوبی، در عهد سلطنت اورنگزیب «حکومت مرتهه» برهبری «سیواجی» تأسیس شده بود، که بعد از مرگ اورنگزیب قوی شده و در ۳۰ سال مالک تقریباً تمام شبهه جزیره جنوبی هند گردیده بود. ازاین رو دولت بابری هند دیگر قادر نبود که در افغانستان مثل سابق فشار وارد کند. خصوصاً که در جبهه شمال هم یک قوه جدیدالظهور و مخالف بنام «سکهه» بوجود آمده بود. ممحد شاه برای نام شهنشاه هندوستان بود، والیان بزرگ او در اوده و بنگال و حیدرآباد دکن و کرناتک و غیره همه مستقل بوده و تنها خراجی به پایتخت میپرداختند. نواب ها نیز اسما خودرا مادون والیان بزرگ (صوبه دار) میدانستند و بس.

در هند در عمق این اوضاع یک قوه نهانی و خطرناک دیگر وجود داشت که مثل اختاپوتی (هشت پا) از ماورای بحار غوطه زده و در سواحل هند سرکشیده بود. این قوت ناآشنا که با اسلحه علم و فن و تخنیک عالیتری و هم با حرص و خشونت مجهز بود، بشکل تدریجی، اما عمیقاً در عروق و شرائین هند جسیم و غنی سیر میکرد، در حالیکه هندی ها ایشان را از سوداگری هنوز بیشتر نمیدانستند، و افغانها آنان را «بساری و دکاندار» مینامیدند، و این همان استعمارگران غربی بودند که تجزیه و تقسیم و نفاق تمام قوتهای ملی هند را با ثروت آن میخواستند.

همچنین یک قوت دیگری هم در هند وجود داشت که عبارت بود از نفوذ سیاسی و نظامی افغانها در دربار هند و در ولایت هند. در دربار دهلی مثل نجیب الدوله افغان (نجیب خان یوسفزائی) افسر مقتدری، و در ولایت کترا و فرخ آباد و ملتان سلسله های حکمران روهیله و بنگش و ابدالی افغان (سعدالله خان روهیله احمدخان بنگش و زائد خان ابدالی) با قوای زیادی قرار داشتند. تمام این اوضاع احمدشاه را از طرف هنوستان مطمئن میساخت، و در تأسیس و تحکیم دولت سرتاسری افغانستان، زمینه مساعد بدست میداد. این است که احمدشاه در اندک مدتی به آسانی توانست از جیخون تا عمان و از ولایات خراسان و سیستان تا رودبار سند، افغانستان را وحدت سیاسی بخشد.

در طی ۲۵ سال سلطنت احمدشاه، مرکزیت دولت و امنیت عمومی، طوری قائم شد که فیودال و ملاک در رفتار خود نسبت بدهقان، مسؤلیت خودرا در برابر دولت احساس کرد. طبقه متوسط و شهری و تاجر نیز ساحۀ آزادتر فعالیت بدست آوردند. این اوضاع در داخل سیستم فیودالی متمرکز اسباب استحکام دولت را فراهم نمود. از دیگر طرف احمدشاه، فیودالهای مقتدر را بواسطه اشتراک در امور مسلکی و نظامی ارضا نمود، و بنظریات آنان در جرگه های موقوت اعتنا نمود، و هم آنان را بیشتر در سفر های جنگی مشغول نگهداشت. این است که بدون یکی دوبار، با عصیان آنها دچار نگردید. شدیدترین این مخالفت ها از طرف مقتدر ترین فیودالهای قندهار (چون نورمحمدخان میرافغان، عثمان خان توپچی باشی، کدوخان و محبت خان پوپلزائی و غیره) بعمل آمد. این ها که در روز انتخاب احمدشاه به پادشاهی، تصور میکردند تنهائی احمدشاه و ضعف قبیله اش مانع مطلق العنانی ایشان نخواهد شد، وقتیکه دیدند احمدشاه سیطره دولت را در تمام شئون اجتماعی پهن کرده و در دهن فیودالهای قوی و قدیم لگام زده است، برآشفتند و هنگامیکه احمدشاه در سال ۱۷۴۹ مشغول سفر بخارج بود، توطئه قتل او و انهدام دولت مرکزی نمودند. ولی احمدشاه که استخبارات مفصلی داشت، تمام آن دسته بزرگ را در قندهار اعدام نمود. این حرکت احمدشاه حساب آینده دولت را با فیودالهای بزرگ روشن نمود. از آن بعد گرچه احمدشاه فیودالهای طرفدار دولت را آرام نگهمیداشت و عناوین و منصب و گاهی هم اقطاعی به آنها میداد، و حتی بعد از مرگ فیودال، پسرش را بجای او میشناخت، معذا فیودالهای بزرگ قبایل را دور از قبیله شان، در دربار نگهمیداشت و در جنگ ها سوق مینمود، اما نمیگذاشت که در پایتخت قطعات مسلح قبیلوی داشته باشند. احمدشاه فوج های قبایلی را از مرکز دور کرد، و جای شانرا به سپاه تنخواه خوار داد. این سپاه که معاش معین از دولت میگرفت، نمیتوانست که مثل عساکر قبیلوی با مردم و رعایا در تماس باشد. همچنین احمدشاه حتی المقدور فیودال را در منطقه قبیلوی او به حکومت مقرر نمیکرد، بلکه حکام تنخواه خوار دولت را که از طبقه متوسط بودند، در علاقه های قبایلی میگماشت. قشر روحانی هم از احمدشاه راضی بود، زیرا احمدشاه به آنها احترام میگذاشت، و تمام محاکم قضائی و مساجد در دست آنان بود.

احمدشاه را بواسطه خدمات و اخلاق و تقوای شخصی او پدر میخواندند و غازی خطاب میکردند. زیرا احمدشاه تنها پادشاهی بود که در افغانستان تاج بر سر نمینهاد، دستار میبست و چپن و موزه میپوشید و در عوض تخت بر زمین مفروش می نشست. او مستقیماً با مردم در تماس میشد، با تواضح و پیشانی گشاده سخن میزد، در حل و فصل قضایا انصاف را مدنظر میگرفت، و در عین حال از قوانینی که خود گذاشته بود، جداً پیروی مینمود. احمدشاه در طول سلطنت خود به عیاشی و تجمل نپرداخت و حریص نبود. او در هیچ جنگی از مقابل دشمن فرار نکرده بود، و در برابر اهالی کشور متواضع و ملایم بود. مثله (قطع اعضای انسانی) را در مجازات، و خشوع و خمیدن را در تشریفات، تحریم نمود. او خانواده و اقارب خودرا از مداخله و اشتراک در امور دولت دور نگهداشت، تنها تیمور ولیعهد خودرا در زیر هدایت جهان خان پوپلزائی، در حواشی غربی و شرقی مملکت در حالت مشق و تمرین امور سیاسی و نظامی میگذاشت. این تجرید خانواده او تا جائی بود که تاریخ و مردم، غیر از تیمور و سلیمان، دیگر اولاد احمدشاه را پوره نمیشناختند، درحالیکه او هشت پسر داشت (چون سلیمان، تیمور، شهاب، سنجر، یزدان بخش، سکندر، داراب و پرویز).

احمدشاه مصارف دربار را کمتر کرد و معاش کارکنان دولت و سپاه را در سر وقت میپرداخت. دفاتر مالی و معاش و دخل و خرچ دولت وسیع و منظم بود. او همچنین در پایتخت دوایری تشکیل کرد. از قبیل وزارت (در منزله صدارت)، دیوان اعلی (وزارت مالیه)، خزانه داری، دفتر ضبط بیگی (امنیه و کوتوالی)، نسقچی باشی گری (تطبیق کننده مجازات)، داروغه گی، دفتر اخبار و هرکاری باشی (ضبط احوالات و استخبارات)، میرآخور باشی (حمل و نقل حیوانی)، و چند دایره کوچک دیگر مانند باجگیر، میراب، خالصه جات، کلانتر شهری و غیره. همچنین در ولایات دوایر زیر مشغول کار شد: حاکم، پیشکار (معاون)، امیر لشکر، مستوفی، قاضی، قلعه دار، باجگیر، مامور ثالثات، میرآخور، میراب و کلانتر. همچنین در دربار دیوان انشا، عوض بیگی، مهماندار باشی، پیشخانه چی باشی، ناظر کارخانه طعام - و در اردو، لشکر نویس، (دفتری نظام)، اردو باشی، جارچی باشی، سیورسات چی و قورخانه موجود بود. محاکم شرعی در پایتخت و ولایات در منزلت قوۀ قضائی کشور بود و هم جرگه ئی از روسای قبایل بزرگ و افسران و مامورین عالی رتبه، وقتاً فوقتاً در پایتخت منعقد شده، در مسایل مهم نظامی و سیاسی و اداری غور کرده، نظر خودرا به پادشاه میدادند.»

نجیب جان !

حالا قضاوت را به هموطنان و خوانندگان می گذاریم که بگویند حق با غبار مرحوم، مورخ نامدارِ کشور است یا با تحلیلگرِ و منتقدِ تاریخ افغانستان، نجیبِ «روشن»(!) ؟؟؟

با عرض حرمت،

ع . ق . فضلی

 

کاپی ها به سایت های:

آزادی

آریایی

جوانان بیدار

مشعل

 

توجه !

کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !

  

 

www.esalat.org