اصالتداران همرزم، همکاران گرانقدر، رفقای همفکر، ملت غیرتمند و آزادۀ افغانستان،

«اصالت» سال نو خورشیدی، جشن عنعنوی دهقان و نوروز کهن را صمیمانه و با ارادۀ استوار به شما و خانواده های نجیب و مهربان تان تبریک و شاد باد میگوید، آرزومند است که سال نو سال خوشبختی، سعادت و کامگاری برای همه ی تان باشد و سال نو بهانه ی گردد برای قطع جنگ، صلح دایمی و آزاد و آزاده گی میهن و مردم درد رسیدۀ ما.

سه دهه جنگ و برادرکشی در کشور باعث شد که کشور ویرانه و مردم بی خانمان گردد، و طی یکنیم دهه ی اخیر، قاچاقچیان و دزدانِ مشهوری که همین اکنون در پُستهای بزرگ دولتی لمیده اند، با استخراج، قاچاق و فروش سنگهای قیمتی و سایر احجار کریمه بی شرمانه و خبیثانه به این دزدی خویش هنوز هم ادامه میدهند. قاچاق مواد مخدر، معادن، انبارهای اسلحه، چور و چپاول سرمایه های دولتی و شخصی، رشوت و رشوت ستانی، قتل و جنایت های تکان دهنده، دزدی و اختلاس، خویش خوری و قوم پرستی بیداد میکند، با اندوه فراوان با گذشت هر روز وسعت بی سابقه پیدا نموده و قانون، دولت، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و استقلال و آزادی را زیر سوال برده اند.

به کشور ثروتی باقی را بردند

گل نرگس و اقاقی را بردند

نه بزم عیش بینی و نه نوروز

درش را بستند و ساقی را بردند

کی بخاطر دارد که رسول سیاف، سید منصور نادری، دبل عبدالله، ملا مارشال، ظاهر قدیر (گدی کوکی)، خلیفه عطا والی بلخ، تورن اسماعیل، محمد اکبری، قوماندان حضرت علی، سلام راکتی، انوری، ملا تاج محمد مجاهد، فضل کریم ایماق، قوماندان احمد خان، قوماندان پیرم قل، قوماندان علم (سیاه) آزادی، امیر لالى، عبدالقیوم كرزى، محمد عارف نورزی، اسحق رهگذر . . . روزی بخاطر درد و مصیبت بی پایان ملت دهن باز کرده باشند و حرفی را به زبان آورده باشند؟؟؟

جنایتکاران آدمکش در زورآباد ما تحت نام اداره و حکومت اسلامی گاهی بنام "عدالت"، گاهی بنام "امنیت"، گاهی بنام "دین" و گاهی بنام "جهاد" و زمانی بنام "مقاومت!"، مردم را تار و مار و کشور را غارت و تاراج نموده اند. آنها كه تمام دنیا را ازدریچه ی تنگ چشمان خود می بینند، آنها كه خود را و "تفكر" خود را برحق می دانند و دیگران را باطل و آنها كه می خواهند بر مردم سیادت كنند بر اریکه قدرت لمیده اند و از راه ها و شیوه های مختلف زراندوزی و زورگویی دارند.

کرزی و یاران تنظیمی "جهادی" و "طالبی" و جنگ سالارش در این چند سال تا جایی که توانستند به قانون شکنی روی آوردند و تا توانستند با نشانه های "دموکراسی" در افغانستان مقابله کردند و نقض "حقوق بشر" را گسترش دادند. عقب نشینی از برنامه ی عدالت انتقالی، تقلب در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمان، افزایش سانسور رسانه ها و خبرنگاران، گسترش فساد و رشوت ستانی و چور و چپاول و حمایت قاطع از آنان، همه و همه نشان از این است که این رژیم به هیچ وجه با دموکراسی و حقوق بشر عدالت اجتماعی اعتقادی ندارد.

از جانب دیگر، در ظاهر صلح در افغانستان آرزوی همه کشورهاست. سوال اینجاست که اگر صلح در افغانستان آرزوی همه است، پس علت این همه آشوب و نا آرامی در کجاست؟.

فردریش نیچه میگوید: آنچه که باید بیشترین علاقه را در ما به وجود آورد این نیست که آیا تفسیر ما از جهان، حقیقی است یا دروغین، بلکه این است که آیا این تفسیر، خواست قدرت را برای نیرومندی و کنترول جهان پرورش می دهد، یا هرج و مرج و ناتوانی را.

پرستو و قفس را سر بریدند

دل بی ‌همنفس را سر بریدند

شبهای سرد و ساکت بهاری

نواهای جرس را سر بریدند

افغانستان کشوری محروم و درگیر ستیزهای نژادی و قومی و زبانی و فرهنگی و قربانی طمع کاریهای قدرتهای جهانی و تحریکات توطئه آمیز منفعت طلبان منطقه ای، تصلب اسلام قشری و ترویج آن توسط جزم اندیشان منطقه ای از یک سو و از سوی دیگر هجوم اندیشه های جفنگ و بازاری غربی های ارتدکس با حمایت و یاریهای دولتهای غربی، ذهن و روان مردم و نسل جوان و روشنفکر را دستخوش تعارضات حادی ساخته اند که بیرون آمدن از چنبره آن به راحتی میسر نیست.

حمله ی آمریکا در افغانستان منجر به رویکار آمدن جنگسالاران و قوماندانهاى تنظیم های اسلامى گردید که در سالهاى ۹۲ تا ۹۶، کشور را به صحنه جنگهاى قومى و مذهبى تبدیل کردند. دهها هزار انسان بی گناه فقط به دلیل تعلقات نژادى و لسانى توسط این نیروها به فجیع ترین شکلى به قتل رسیدند. اکثریت قاطع آنانیکه امروز زمام قدرت را بدست دارند، به هر معیاری که بسنجى در شمار جنایتکاران جنگى اند. بسیارى از فرماندهان نامبرده پیش از حمله ی نظامى آمریکا، فرارى و یا غیرفعال بودند و آنانیکه در داخل بودند عملآ در محاصره بودند. این آمریکا بود که بار دیگر با دادن پول و اسلحه اینان را رویکار آورد. بنا بر این نیروهاى که امروز غرب و آمریکا به اتکاى آنها گویا میخواهد دموکراسى را پیاده کند، بیشتر به شوخى میماند تا واقعیت.

رفقای گرامی!

راه بیرونرفت از مشکلات کنونی فقط و فقط به اتحاد رفیقانه و همبستگی همرزمانه من و شما مربوط میشود و اگر ما بتوانیم متحدانه و متشکلانه دست وحدت و همیاری بهم بدهیم میتوانیم جامعه را بسوی خوشبختی و آزاده گی رهنمون گردیم. ما باید مبارزان راه سعادت و خوشبختی مردم باشیم.

پائولو کوئلیو* میگوید:

. . . مبارز هیچ گاه کمک و یاری دیگران را از یاد نمی برد، او نخستین کسی است که این کمک ها را به خاطر می سپارد و هر گاه به غنیمتی دست یابد، آن را با همراهانش سهیم می شود. تمامی جاده های دنیا به قلب مبارز راه دارند. او بدون ذره ای درنگ، همواره در دریای عشقی غوطه ور است که در زندگیش جریان دارد.

مبارز می داند در انتخاب خواست هایش آزاد است و با شهامت، جسارت تصمیماتش را می گیرد. او به علایقش عشق می ورزد و با تمام وجود از آنها لذت می برد. او می داند لزومی ندارد لذت پیروزی اش را انکار کند. این پیروزی ها جزیی از زندگی هستند. و برای همه کسانی که در این راه گام بر می دارند لذت به همراه دارد. او هیچ گاه اموری را که ماندگار نیستند و یا با گذشت زمان فراموش شده اند از یاد نمی برد. مبارز از تفاوت میان امور فانی و ابدی آگاه است.

كسی‏ كه در فكر انسان ‏های دیگر نباشد و خود را در غم و شادی آن ‏ها شریك نداند، هرگز طعم فقر و زنده گی انسانی را نخواهد چشید. كسی‏ كه با فقر و عشق آشناست، نه زیر بار ظلم می‏ رود و نه بر كسی ظلمی روا می ‏دارد، چرا كه می‏ داند ظلم، مسیر ظلمت و تباهی است و در جاده ‏ای كه تاریك است، چگونه می ‏توان راه پیدا كرد، به هستی و پیروزی رسید؟

 ** كسی ‏كه محنت و گرسنگی و تشنگی انسان ‏ها را می ‏بیند اما قدمی برای رفع محرومیت و تنگدستگی همنوعان خود بر نمی ‏دارد، نه‏ تنها با واژه فقر بیگانه است، بلكه خود واله و محروم و بی ‏نوایی است‏ كه نیاز به پالایش روح و روان دارد. كسی‏ كه بر یتیم ‏شدن كودكان و بیوه ‏شدن زنان و معلول ‏شدن یا كشته‏ شدن مردان و زنان بیگناه افغانستان نمی ‏شورد و بی ‏اعتناء از كنار این‏ همه ناله و فغان می ‏گذرد، آیا خود بیش از یك معلول ذهنی نیست؟

كسی‏ كه مست دنیا شده، جلوه‏ های آن روانش را مسخره كرده و هر صبح تا شام، به‏ دنبال دنیا دویده و تنها غم خویش می ‏خورد؛ چگونه می ‏تواند از جام مبارزه هدفمند سیراب شده، مزه غم شریکی با مظلومان را چشیده و طعم شیرین خوردن غم دیگران را بفهمد؟

گرصدا کنیم هرجا میرسد

حق بخواهیم تا ثریا میرسد

ما اگر ثابت قدم باشیم بهم

هیبت آواز هرجا میرسد.

همرزمان عزیز!

در کشور من و تو شلاق میزنند، نه بر تن‌ِ دزد، نه بر بدنِ دروغ گوی، نه بر پیکر آن جماعتی که خون ملت را در شیشه کرده اند، در کشور به شکلی از اشکال بر بدن کسی‌ شلاق میزنند که وجدان دارد، دلش بر حال نزار مملکتش میسوزد، تاب سکوت ندارد و نمیخواهد بدزدد و ببرد غارت کند و بلند منزل و فروشگاه اعمار نماید و نصیب مردم فقیر کند. در آن بهشتِ دزدان، شرف داشتن جرم است، جنایت مدالی است بر سینه تفنگداران بی عفت.

تاریخ نخوانده اند و نمی ‌دانند که ملک و حکومتِ استوار بر ظلم‌ شان نمیماند، که نمی‌ توان بر بی‌ شرفی ستونی زد و عمارتی بالا برد و بر دوامش دل‌ بست، نمی ‌دانند که دور نیست آن آیندۀ روشنی که از این جنایات تنها غباری ماند در حکایت های تاریخِ سرزمینِ درد مندِ ما.

 * پائولو کوئلیو نویسندۀ معاصر برازیلی

** اقتباس از یادداشتهای دكتر رحيمي بروجردي

 

با درودهای گرم و صمیمانه،

«اصالت»

 

   

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org