یادداشت «اصالت»

شنبه، ۲۸ جون ۲۰۰۸

«اصالت» تاخت و تاز و حملۀ یکتن از عناصر معلوم الحال، مزدور و وابسته به ارتجاع و دشمن نیروهای مترقی،
به نام شکرالله شیون را بالای همکاران قلمی خود که در سایت «خاوران»
 به نشر رسیده است، شدیداً تقبیح و محکوم نموده و احتجاج شدید
خودرا به مسؤولان «خاوران» در قسمتِ نشرِ آن
تقدیم میدارد؛

«اصالت» همانگونه که از نامش پیداست، ریشه در اصل دارد، و این حق را به خود محفوظ میدارد، که از تاخت و تاز و حمله بالای همکاران قلمی خود و تمام نیروهای مترقی، چپ، ملی، دموکرات  و بخصوص اعضای معتقد و صادق  ح.د.خ.ا. که با سایت همکاری دارند، در برابر نیروهای ارتجاعی، به موقع از آنها دفاع نموده و نوشته های شان را با کمال امانت داری به نشر برساند!
(اصالت)

قصه ی از قصه های افغانستان

(راد مرد)

 

جنگ‌سالار به کسانی گفته می‌ شود که کنترول بخشی از یک کشور را بدون تبعیت از حکومتی مرکزی، در اختیار دارند. جنگ سالاری در دولت های ناکام که در آن حکومت مرکزی و قدرت اولیای امور در سراسر کشور از هم می پاشد و یا به شکل رسمی اما ضعیف و بدون کنترول واقعی روی قلمرو کشور به حیات خویش ادامه می دهد به وجود می آید...

واژهٔ جنگ‌سالار مفهومی مبهم دارد و هماند بسیاری واژه‌های دیگر نظیر واژهٔ تروریست شدیدا میتواند مورد سوءاستفاده برای وارد کردن اتهام به رقبای سیاسی قرار گیرد. در رسانه‌هایی که خود را بی طرف میدانند بیشتر وقتی از این واژه استفاده می‌شود که گوینده نمیخواهد دقیقا نام فرد مورد نظرش را بگوید. برگرفته از:

 http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C

ردهٔ پنهان: مقاله‌های نیازمند یادکرد بعد از فروپاشی دولت نجيب، مجاهدین که به گروه‌های مختلف چریکی تقیسم شدند «مبارزین رهایی بخش» نامیده می‌شدند قادر به تشکیل حکومت مرکزی یکپارچه در افغانستان نگردیدند. اختلاف آنها بر سر تشکیل حکومت، و سهم احزاب در ساختار تازه تأسیس دولت، منجر به درگیری‌های خونین در افغانستان گردید که دهها هزار تن کشته شدند و کابل به ویرانه مبدل گشت. .. در دورهٔ حاکمیت طالبان با وجودی که بسیاری از این تشکيلات توسط طالبان از هم پاشیده بودند باز هم در مناطق شمال که جزه اتحاد شمال بود، این تشکيلات وجود داشت. با شکست طالبان توسط نیروهای ناتو که با کمک برخی از اين گروه ها شکل گرفت. اين گروه‌ها، و عده‌ای از تکنوکراتها و طرفداران شاه سابق، در شهر بن حکومت انتقالی را به وجود آوردند که جنگ سالاران به علت داشتن قدرت نظامی نقش زیادی در آن داشتند. این روند با اعتراض جدی بعضی از گروه‌های رقیب، ان جی او‌ - های خارجی و فعالان حقوق بشر که بسیاری از آنانرا جنایتکار جنگی می‌دانستند و مایل به حذف اين تشکيلات از قدرت و محاکمهٔ برخی از رهبران جهادی هستند قرار گرفت.

در این وضعیت بار دیگر این واژه متداول شد.

با روی کار آمدن حکومت حامد کرزی، که برآیند کنفرانس بن بود، فرماندهان محلی باز هم کوشش کردند تا قدرت خود را در منطقهٔ شان حفظ کنند و با اتکا به تفنگ و قدرت و پول شان دولت های محلی خود را داشته باشند. اینان همچون طالبان به جنایات شان ادامه داده و هنوز هم باعث اغتشاش و بی‌نظمی در مناطق تحت سلطه شان می‌شوند .

جنگ سالاران، ايم اى سيکس، سيا، آي اس آي، کا جي بي و . . .

در سال 1983 زمانيكه مسعود جنگ را عليه روسها متوقف ساخت (CIA) ازين امر به چينين استنتاج نگران كننده رسيد كه وى با شوروى معامله نموده است. اّنچه كه اين موضوع را بطور اخص قابل تشويش ساخته بود كه اين بار اول نبود كه وى به جنگ عليه روسها ادامه نميداد بلكه در سال 1981 و باز هم در سال 1982 نيز مسعود در بدل اخذ مواد غذايى و پول تضمين اينكه روسها تنها به قريه جات وى كارى نداشته باشد نيز از جنگ دست كشيده بود و اين موضوع دليل روزمره طرفداران مسعود است كه ميخواهد بدين ترتيب ريكارد جنگى وى توجيه جلوه گر سازند .در حاليكه اگر ازين دليل نتيجه منطقى گرفته شود مى بينيم كه اين اقدامات وى باعث ان گرديد تا جنگ عليه روسها به درازا كشيده شده و در نتيجه اردوى چهل روسها بتواند تا از ناحيه پنجشير فراغت حاصل نموده و در قلع و قمع آشوبگران در سايری نقاط كشور بطور اّزادانه اقدام نمايد و نيز جريان اكمالات نظامى به قطعات و جزوتامهاى روسى تسهيل گردد.

بدينترتيب مسعود در تمام مدت يكدهه حضور نظامی شوروی در افغانستان توسط روسها در خدمت طرفداران روسى خويش باقى ميماند، در ان زمان سيا فكر ميكرد كه در افغانستان تقريباً سه صد قوماندان جدى وجود دارد كه عليه روسها در حال جنگ اند و البته اين فكتور عامل اراضى بود كه مسعود را خيلى مهم ساخت. زيرا دره پنجشير به شهر كابل و نيز به پايگاه نظامى اردوى چهل روس كه در بگرام موقعيت داشت نزديك قرار داشت و روسها به تامين امنيت راه مهم ستراتيژيك اكمالاتى و ارتباطى خويش كه از بندر حيرتان شروع و از طريق هندوكش و كوتل سالنگ ميگذشت پى برده بودند، چنانچه در مورد با اهميت بودن تامين امنيت اين مسير جهت ادامه جنگ قوماندان اردوى چهل جنرال بوريس گروموف چنين اظهار داشته است.

(اگر مسعود ميخواست ميتوانست حتى باانداختن سنگ اين منطقه را به گورستان عساكر روسى مبدل سازد ما بدون باز نگهداشتن اين راه نميتوانستيم زنده بمانيم). سيا نيز قبلاً اين موضوع را درك كرده بود كه از لحاظ موقعيت جغرافيايى پنجشير از اهميت كليدى برخوردار ميباشد. فلهذا در سال 1983 سی آی ای اّقاى «گست اوراكوتوس» Gust Aura Kotos سرپرست گروپ عملياتى جنوب اسيا خويش را به لندن فرستاد تا رابطه خيلى صميمانه استخبارات بريتانيا (MI6) با مسعود را مورد تائيد قرار داده و اين موضوع را نيز دريابد كه چرا مسعود عليه روسها از جنگ دست كشيده است . زيرا درين زمان قانون امريكا اجازه نميداد كه مامورين رسمى امريكا به افغانستان مسافرت نمايند. بناً بر همين علت بود كه در ان زمان CIA نميتوانست بطور مستقيم با مسعود تماس حاصل نمايد در حاليكه كوماندوهاى بريتانيا چنين محدوديت را نداشتند و بطور مكرر به پنجشير مسافرت ميكردند . به قرار گفته اوراكوتوس كاركنان MI6 به وى اظهار داشتند كه مسعود شكايت داشته كه سهم سلاح و مهمات و افراد جنگى كه از طريق كانال ( سى اّى اى) و ( اي اّى ايس ) كه با پاكستان موافقه شده بود و توسط سيا تمويل ميشد مساويانه نبوده به همين علت وى جنگ را عليه روسها متوقف ساخته است. همچنان ادعا داشتند كه انها اكنون يك لين اكمالاتى اسلحه را جدا و مستقل از راه اكمالاتى (ISI) پاكستان بطور فوق العاده در اختيار مسعود قرار داده است. امر بخش ( سى اى اى) نسبت به مسعود ازينكه وى از حمله بر قطارهاى روس در راه سالنگ ابا ميوورزيد خيلى زياد مشكوك و عصبى شده بود، اين اداره ازين بابت نيز نگران بود كه مسعود دو تن از كوماندوهاى روسى را بحيث بادى گارد خويش گماشته بود.

 اسامى اين دو تن اخيراً توسط فيدوتوف (Fedodtov) كه قبلاً در اداره شوروى مقام عالى داشت و اكنون بحيث رئيس اداره استخباراتى اوكراين كه SBU ناميده ميشود ايفاى وظيفه مينمايد افشا گرديده است انها عبارت بودند از اسلام الدين و عصمت الدين. از طرف ديگر دگروال يوسف كه يگانه شخص مسئول توزيع سلاح به مجاهدين بود و مولف مشهور كتاب تلك خرس Bear Trap نيز ميباشد اين ادعاى مسعود را كه گويا سلاح مساويانه توزيع نميشد رد نموده و بيان ميدارد با وجود اينكه رئيس استخبارات ISI پاكستان جنرال اختر در مورد مسعود بسيار زياد مشكوك بود با انهم توزيع سلاح ميان حكمتيار و مسعود به تناسب 19 و 20 صورت ميگرفت .جنرال اختر از تبليغات فراوان كه براى شهرت دادن مسعود اين افغان بگيل صورت ميگرفت نيز ناراحت بود، زيرا وى ميدانست كه اجنت هاى MI6 بريتانيا در تحت پوشش ژورنالستها در خدمت ماشين تبليغاتى يا پروپاگندى مسعود ميباشد، چنانچه اين موضوع توسط ژورنالست بريتانوى سنديگال نيز تائيد شده است وى اظهار اميد ميدارد كه وى توسط ( ايم اى سيكس ) يعنى دستگاه استخباراتى بريتانوى دستور داده شده بود تا به دره پنجشير رفته از مسعود فلم مستند بسازد وى را بحيث قوماندان گوريلايى داراى نبوغ نظامى و تكتيكى به جهانيان معرفى نمايد.

در حاليكه گروموف قوماندان اردوى (40) شوروى در افغانستان بعداً در يادداشت خويش بنام (قطعات محدود) خاطر نشان ساخته و چنين مينويسد: (مسعود گاهى جهت از بين بردن مشكوكيت ساير گروپهاى مجاهدين دست به يك سلسله محاربات كوچك و دروغين عليه روسها ميزد تا به اين ترتيب امكان شك و شبهه ساير گروپهاى مجاهدين را در مورد اعمال خويش از بين برده باشد.(

همين حقيقت توسط امر اداره اول كى جى بى ليانيد شبر شين Leonid Sheber Shin نيز تائيد گرديده است وى در اثر خويش در باره جنگ افغان شوروى به نام دست مسكو (The hand of Moscow) حملات افسانوى پنجشير توسط مسعود را قصه هاى تخيلى قلمداد نموده است .ازينكه بگذريم در سال 1984 اجنت CIA گست اوراتوكوس كه در ميان همكاران خويش به نام داكتر كثيف (Docror Dirty) نيز معروف بود زيرا وى در كارهاى مخفى در هر گوشه و كنار دنيا مصروف بود، با تغير قيافه به پشاور مسافرت ميكند تا با برادر مسعود در عقب هوتل دينز Hotel Deans ملاقات نمايد، طى اين ملاقات ( سى اى اى) به مسعود وعده ميدهد كه براى وي در بانك سويس يك حساب بانكى باز نموده و نيز يك جريان يا راه اكمالاتى تهيه و ارسال اسلحه را جدا از ( اى ايس اى) در اختيار وى قرار ميدهد .

سوال چنين مطرح ميشود كه چرا ( سى اّى اى ) و ( ايم اّى سيکس) هر دو اين كار را براى مسعود ميكردند در حاليكه هر دوى اين سازمانهاى استخباراتى يا جاسوسى بخوبى ميدانستند كه مسعود در برابر روسها مكلفيت هاى قراردادى داشت با انهم مسعود بزرگترين كمكهاى نظامى و اقتصادى را ازين دو سازمان جاسوسى ( ايم اّى سيکس ) و ( سى اّى اى ) كه هر دو به فعاليت هاى مخفى ضد شوروى دخيل بودند بدست مى اّورد پس چى باعث اّن گرديد كه انها از همكارى عمده مسعود با روسها چشم پوشى نمايند؟ ( اما به عقيده تحليل گران مسعود جاسوس چند جانبه بود. )

موضوع جالب ديگر اينكه قانون دانان بين المللى در مورد به رسميت شناختن حسابات بانك سويس و توزيع پول نقد كه توسط ( سى اى اى ) و ساير دستگاه هاى استخباراتى به جنگجويان در ايام جنگ داده شده ميخواهند يك تعديل را در كنوانسيون هاى ژنيو Geneva Conventions . وارد سازند MI6 راپور ميدهد كه توزيع چنين پول توسط سيىا به مسعود كه مقدار ان به ده ها مليون دالر ميرسد مال مردم افغانستان بوده هيچگاه بمقصد مصرف شخصى وى داده نشده است. وازين ناحيه به فكر آن اند كه توزيع چنين مقدار سرسام اور پول بايد بطور حتمى مداخله در امور كشور پنداشته شود. تعديل پيشنهاد شده متذكره شرايط اين كنوانسيونها را طورى مشخص خواهد ساخت تا تمام پولهاى كه بطور علنى و يا مخفى از جانب حكومت ها به جنگجويان داده شده آنرا علنى سازد. اولين حساب بانكى سويس كه براى احمد شاه مسعود در سال 1984 باز شده بود حالا موضوع اصلى اختلاف ميان فهيم و برادران مسعود ميباشد.

فهيم ادعا دارد كه پول متذكره ملكيت شوراى نظار بوده در حاليكه برادران مسعود بطور قاطع اظهار ميدارند كه پول مذكور صرف در صلاحيت خانواده مسعود بوده و هر طوريكه انها خواسته باشد اّنرا ميتوانند مصرف كند. مراكز فعلى قدرت در افغانستان، حامد کرزي، ولي کرزي، قيوم کرزي، صبغت الله مجددي، يونس قانوني، ضيا وولي مسعود، کريم خليلي، فهيم، برهان الدين ربانى، اسماعيل خان، سياف، عبدالله قبلآ وزيرخارجه، دوستم، بسم الله لوي درستيز، عتيق الله بريالي قبلآ معاون وزارت دفاع، خليفه عطا والي بلخ، گل آقاشيرزوي والي ننگرهار، گيلاني وخانواده گيلاني، گلبدين حکمتيارو... هر كدام داراى سرمايه هاى شخصى اند كه به مليون ها دالر ميرسد، برعلاوه هر كدام داراى سبك زندگى پر از عيش و نوش بوده امنيت ايشان توسط مليشه هاى مسلح گرفته شده و خود در بهترين موتر ها گشت و گزار نموده و در زيباترين قصرها با وفور نعم مادى زندگى ميكنند. در حاليكه مردم افغانستان يعنى مردميكه آ نها ادعاى نمايندگى انها را دارند و مردم در فقر و گرسنگى بسر برده از نعمت اب اشاميدنى، سرپناه و از حد اقل امكان تحصيل و خدمات صحى محروم اند. اين بيعدالتى مخوف كه توسط دستگاه هاى استخباراتى امريكائيها، ايران و بريتانيا و پاكستان بوجود امده باعث اّن گرديده تا قانوندانان بين المللى وقت خويش را وقف ان سازند تا در اينده از اّن جلوگيرى بعمل ايد.

اين تمسخر بر عدالت و توهين به ذكاوت ما خواهد بود اگر بشكل از اشكال اين پول گزاف را حق قانونى جنگ سالاران بدانيم گويا انرا از شصت مزد و عرق ريزى خويش بدست اورده باشد.

قانون دانان ودفاترمتعدد حقوق بشربطور جدى اميدوارند كه اين پول ها را كه بطور غيرقانونى در دست جنگ سالاران اند از تسلط ايشان كشيده و انرا دوباره به مردم افغانستان استرداد نمايند تا مردم بطورعموم از ان مستفيد گردد، از جانب ديگر دفاترحقوق بشر، سازمان هاي مدافع مستمندان وزنان وادارات حقوقي بين المللي بدون ترديد اظهار داشته اند كه تا زمانيكه اين جنگ سالاران لاشخور در افغانستان نابود نشوند شعله هاى جنگ در كشور خاموش نخواهد شد.

با تاسف بايد گفت كه فعلاً اين جنگ سالاران مشتريان امريكا، پاکستان، بريتانيا، فرانسه، جرمني، روسيه وايران اند . دراداره کرزي سركى كه به ميدان هوايى كابل منتهى ميگردد انرا به نام مسعود نامگذارى كرده اند و نيز عكسهاى بزرگ مسعود كه از تنه اش بزرگتر است و توسط افرادمسلح نگهداري ميشوند. اگرمسعود قهرمان ملي وشخصيت دوست داشتني است چرا تصويروي وسيله افراد مسلح محافظت ميشود؟

واگرتنفردرمقابلش وجوددارد پس اين همه ياوه گويي ها وشخصيت تراشي ها براي چه است؟ وزمانيکه هرشهروند کابل به تصويرمسعود خيره ميشود، نميگويد شصت تاشصت وپنج هزارانسان بي گناه وطن وسيله اووياران تنظيمي اش قتل عام وکابل به ويرانه تبديل شد ؟

بدبختانه درکشور عدالت طوريكه لازم بود صورت نگرفته حلقهء درونى مسعود امروز زنده مانده و در يك چرخش ظالمانه مضحك به بركت بمباران هوايى و پوشش ديپلوماتيك آ مريكائى جنايت كاران جنگى و شركاى جرمى مسعود كسانيكه وطن را به روبل و دالر فروخته اند حالا نمايندگان ساختار دولتى در افغانستان اند و براى اينكه به قدرت خويش استحكام ببخشند، مسعود را به قهرمان ارتقا داده اند . آمريكا براى اشاعه نفوذ خود مواجه با مبارزه همان بنيادگرايانى است كه به شكل گرفتن آنها كمك كرد.

در ين سال ها اغلب نشریه های وابسته به شورای نظار تا حدی نام احمد شاه مسعود را با پسوند ویا پیشوند قهرمان ملی تکرار نموده اند که امروز ذکر اصطلاح قهرمان ملی (حتا بدون نام احمدشاه مسعود) تصویر مرد کوتاه قد و جنگاوری را در ذهن تداعی می نماید که جمعی می خواهند بازور او را به عنوان قهرمان ملی بقبولانند. شیر پنجشیر و قهرمانی ملی دو عنوانیست که اینروزها پیوسته در اطراف نام احمدشاه می چرخد. اما ظاهرا احمد شاه مسعود در سالهای حیات خویش بجای دو عنوان مذکور با نامهای دیگری زندگی نموده است که طرفداران او امروز تا حد زیادی از استفاده آن اجتناب می نمایند. احمدشاه مسعود، برخلاف رادیو های فرانسه و بی بی سی که در سالهای جهاد اورا شیر پنجشیر می خواندند در میان نظامیان وطرفداران خویش آمرمسعود خوانده می شد. احمدشاه مسعود پس از يورش کابل و آغاز جنگهای داخلی که با مقامت شدید مخالفان خویش واقع گردید، و شکست های پی در پی را تجربه نمود در چشم مردم کابل تا حد زیادی تحقیر گردید و به طور طنز آمیزی به روباهِ کابل وبزچني شهرت یافت.

بهرحال مسعود فرمانده شورای نظار بدون شک یکی از چهره های بسیارمطرح و جنجال برانگیزاست. جمعیت اسلامی وي را قهرمان ملی می داند و سعی بلیغ در این راستا انجام داده است.

اما منتقدان مسعود ضمن اذعان به نقش مثبت او درسالهای جهاد و مقاومت در مقابل طالبان، جنگهای داخلی و حضور چهارساله ای او در کابل را مخرب و نامیمون می دانند. مسعود در حالیکه در میان هوادران خویش تا سرحد یک بت پرستش می شود درنگاه بسیاری از بازماندگان قربانیان جنگهای داخلی کابل او یک جنایت کارخون آشام است. نهادهای معتبربین المللی وحقوق بشر، مسعود، سیاف وفهيم را طراحان وعاملان عمده قتل عام افشارمی دانند که منجربه قتل بیشتر از یک هزار نفر گردید. بهرترتیب، علی رغم جنگها وسابقه جنجال برانگیز مسعود، اخیرا بخش انگلیسی دایرة المعارف بزرگ ویکی پدیا ضمن انتشارمقاله ای طولانی در مورد احمدشاه مسعود ادعانموده است که دوست محمد پدر احمدشاه مسعودیک مهاجرباسمه چی اهل تاجیکستان بوده که به افغانستان کوچیده است.

درویکی پدیا آمده است، (Ahmad Shah Massoud was born January 9, 1953 in Jangalak, Panjshir Valley, the son of Basmachi police commander Dost Mohammad Khan, a migrant from Tajikistan) « احمدشاه مسعود فرزند دوست محمدخان _ ویک مهاجر باسمه چی از تاجیکستان در 9 جنوری 1953 در جنگلکِ دره پنجشیر به دنیا آمد.» بهرحال، ادعای افغانی نبودن پدر احمدشاه مسعود و آنهم از سوی یکی از منابع معتبر جهانی، می تواند قهرمان ملی بودن مسعود را مطلقا تا زیر سوال ببرد و حربهء جدیدی باشد برای کسانی اورا نه تنها قهرمان ملی می دانند وبلکه یک جنایت کار جنگی محسوب می نمایند.
درنشريه Dawat, Vol. 164-165 دعوت شماره مسلسل 164 و 165 ازقول بروس ريچاردسن مينويسد : اين حقيقت تلخ جهان سياست است. دوستى وجود ندارد و همه گروه ها فقط وسيله هستند. وقتى استفاده اى از آنها نيست، بايد از بين بروند... خليلزاد مي گويد :آمريکا در تقويت و پرورش بنياد گرايي اشتباه كرد، از همان آغاز مبارزه اش بعد از ١١ سپتامبر در برابر تروريزم جدي عمل نكرد. اين كشور بيشتر توجه براي حضور در منطقه داشت تا نابودي نطفه هاي تروريزم. درين اواخر رساله کوچک ديگری بقلم سهراب تحت عنوان خورشيد خراسان ـ از شخصيت سازی دروغين تا قهرمان پرستی تهوع آور نشر شد ).اين کتاب در افغان رساله معرفی گرديده است ).

یک سندی که تازه از طرف وزارت امور خارجه امریکا در دسترس عامه قرار گرفته است، بُعد پنهانی ائتلاف ربانی- مسعود با طالبان را تا جای زیادی آشکار میسازد. این سند به تاریخ ۷ دسامبر ۱۹۹۴ از طرف منبع‌ایکه نامش در سند نیامده است به ران مک مولن در وزارت خارجه امریکا - بخش افغانستان ارسال شده است و در آرشیف اطلاعاتی امنیت ملی ثبت است. در سند فوق از تصرف قندهار و قلات توسط طالبان و نیت پاکستان در به وجود آوردن طالبان در صحنه سیاسی افغانستان و احتمال سبوتاژ پلان صلح میستری، زیر عنوان «تحولات در افغانستان» گزارش داده شده است.

مهمترین بخش سند فوق که از زبان یک منبع موثق از شهر دوشنبه، تاجیکستان ارائه شده است، معامله پنهانی دولت ربانی - مسعود با ( ای اس ای ) پاکستان است. در این بخش آمده است که دولت ربانی قبول کرده که از پیشروی های ( ای اس ای ) (به وسيله طالبان) در مناطق جنوبی و غربی افغانستان تا زمانی که چالش هایی را به اسماعیل خان در هرات ایجاد نکند، پشتیبانی کند. همچنان در سند آمده است که ربانی - مسعود میخواهند که از درز های عمیق که در روابط حکمتیار با ( ای اس ای) به وجود آمده است و ( ای اس ای ) را متیقن ساخته است که حکمتیار دیگر نمیتواند از دروازه های کابل جلوتر برود، معامله با ( ای اس ای) پاکستان، به نفع خودشان بهره برداری کنند. مطالعه این سند روشن میسازد که یکی از عوامل «حرکت خود جوش» خواندن طالبان توسط ربانی و ملاقات های پیدا و پنهان مسعود با طالبان، معامله پنهان شان با ( ای اس ای) پاکستان بوده است. تذکر به این حقیقت آشکار و غیر قابل انکار که حرکت طالبان توسط پاکستان، چند کشور معلوم عربی و امریکا به میان آمد و طالبان به کمک مستقیم پاکستان و کشور های نامبرده در مدت کوتاهی تقریباً ۹۰ فیصد خاک افغانستان را تصرف کردند.

درتبليغات طرفداران مسعود- رباني گفته ميشد که طالبان بیش از مخالفان ( ائتلاف شمال) کمک خارجی دریافت میکردند و مسعود و یارانش فقیرانه تنها با تاراج لاجورد و زمرد، از مناطق دست داشته شان دفاع میکردند. اما سندی که در بانک اطلاعاتی آرشیف امنیت ملی امریکا وجود دارد، نشان میدهد که کمک هایی را که مسعود از ایران، روسیه، ازبکستان، تاجیکستان و غیره کشور ها دریافت میکرده است به مراتب زیادتر از کمک های دریافتی طالبان از پاکستان و سایر منابع بوده است. سند فوق مکتوب رسمی سفارت امریکا در اسلام آباد است که از طرف سفیر وقت آمریکا در اسلام آباد ویلیام میلام در ماه فبروری ۱۹۹۹ به وزارت خارجه و چندین نمایندگی سیاسی آمریکا ارسال شده است. در سند آمده است که مشکلات دوامدار اقتصادی در داخل پاکستان و مشکل طالبان با عربستان سعودی در مورد مسئله اسامه بن لادن دولت طالبان در افغانستان را سخت در بحران مالی قرار داده است، در حالی که مخالفان طالبان به رهبری احمد شاه مسعود کمک های نقدی بزرگی را از ایران و.. دریافت میکنند.

در سند ذکر شده است که هرچند دولت پاکستان وعده سپرده است که در هر ماه یک یا چند میلیون دالر به طالبان بپردازد، اما این مبلغ در مقابل کمک هایی که مخالفان طالبان دریافت میکنند بسیار ناچیز است. در سند آمده است که جمعیت اسلامی مخالف عمده طالبان که مسعود مربوط آن میباشد، بر علاوه دریافت کمک نقدی از روسیه، ازبکستان و تاجکستان، بزرگترین کمک ها را از ایران دریافت میکند. کمک های ایران به یک پایگاه نظامی در کولاب تاجکستان منتقل شده و از آنجا به پنجشیر ارسال میگردد. در سند هم چنان آمده است که تیم هایی از سازمان استخبارات و سپاه پاسداران ایران در نقطه مهم خنج در پنجشیر وجود دارند که در تقسیم پول و دیگر کمک های ایران به مسعود و دیگر قوماندانان کمک میکنند. در اخیر ویلیام میلام نتیجه گرفته است «که بنابر اینکه فیصدی بلند ثروت مسعود از کشور های خارجی تامین میشود، این خود مسعود را در نزد حامیانش مشکوک نشان میدهد، که خود بزرگترین مشکل مسعود به شمار میرود.»

برژنسکی مشاور امنیت ملی رییس جمهور کارتر در میان مردم به این خاطر کسب اعتماد نمود که به شورشیان فراري کشوردرپاکستان از سال 1979 به ارسال اسلحه پرداخت . رییس جمهور انور سادات 1981 کمی قبل از مرگ خود گفته بود که امریکا از مصر به منظور ارسال اسلحه به افغانها استفاده میکند . جورج شولتس وزیر خارجه امریکا در اجتماعی به افغانهای مهاجر گفت که شما شجاعانه میجنگید. روح شما به جهان الهام و جرئت میدهد . میخواهم بگویم که شما تنها نمی جنگید . من به شما اطمینان میدهم که ایالات متحده امریکا همچنان که تا حال بوده است به ایستادگی خود در کنار شما ادامه خواهد داد . سيا سالانه در حدود هفتادوپنج میلیون دالر جهت تهیه بم های دستی، راکت های آر پي جي هفت و میزاییل های سبک زمین به هوا و ... به مصرف میرساند . یک ديپلومات نظامی غربی به نماینده مجله ی تایم ميگويد: جمع آوری مواد و وسایل و رساندن آن بدست مجاهدین یکی از کار های بسیار مشکل و دشوار در تاریخ جدید نظامی محسوب ميگردید . از لحاظ سیاسی افراد سيا بایست عملیات خویش را از ارتباط با حکومت جنرال ضیاالحق بدور نگهدارند. چرا که با داشتن بار اضافه از میلیون پناهنده، ضیا الحق فعالانه کوشیده است تا در برابر جنگی که شوروی نیز در آن رویروست مذاکره و موافقه حاصل نماید .

وی بدفعات این ادعای شوروی را که حکومتش از طرق گوناگون مستقیما به شورشیان کمک میرساند، رد نموده است . . . رئیس سيا ویلیام کيسی این مطلب را به یک مقام عالیرتبه اظهار داشته است که باید پایپ لاین غیر قابل دید باشد . طوریکه با عبور از پاکستان بدون آنکه پاکستانی ها بدانند باید کمک رسانده شود . در نتیجه بسیاری از عملیات توسط کمک عربستان سعودی انجام می گرديد، چرا که تهدید و خطر نسبت به ذخایر نفتی این کشور با تاسیس پایگاه های راکت شوروی فزونی گرفته بود . کمک سعودی به مجاهدین بهیچوجه پوشیده نیست . شهزاده عبدالله ولیعهد عربستان سعودی در اجتماعی مهاجرین افغانی در پاکستان گفت بود که: مبارزه ی شما ( جنگ مقدس) است زیرا شما اسلحه را بخاطر دفاع از اسلام برداشته اید. ما به کمک خود طوریکه در سابق بوده ادامه خواهیم داد و همیش در کنار شما خواهیم ماند . . .

ابتکار تاسیس پایپ لاین سيا توسط اداره ی کارتر صورت گرفت و پس از انتخاب ریگن بحیث رئیس جمهور، توسط کيسی رئیس سيا ادامه یافت . رئیس سيا هیچ وقت را ضایع نکرده و به این مقصد به روسا و مدیران اروپایی خود هدایت داد تا بین افغانهای مهاجر در اروپا، اشخاصی را جستجو و پیدا نمایند تا از آنها تجدید قوا شده بتواند . افراد سيا لست های محصلین، استادان و دوسیه های سایر اشخاص را زیر غور و بررسی قرار دادند. در میان آنهاییکه کاملا قابل اعتماد و طرفدار مجاهدین تشخیص داده شده بودند، موفق گردیدند، برای چاشت دعوتی از سوی یک پروفیسور سیا، ازمقامات مسیحی و از یک تاجر سعودی دریافت کنند . که همه جاسوسسيا بودند. از بین افغانهای متذکره سيا پنجاه نفر را انتخاب کرد که در این بررسی FBI(پولیس فدرال امریکا) نیز آن را کمک نمود . به همین تعداد افراد نیز در امریکا استخدام شدند .

 صد نفر افغان طی نو ماه در مکاتب مختلف سيا در آمریکا آموزش دیده و آنان کشتی رانی، دویدن، هوتلداري، ارسال اموال تجارتي و... رافراگرفتند و بلاخره سيا افراد متذکره را در بهار 1982 به پاکستان، عربستان سعودي، امارت متحده عربي... وپاسپورت های که وسيله سيا با نام مستعار و مخارج پولی آنها نیز ازهمين اداره تامین میگردید، فرستاد شدند . ولي تعداد قابل ملاحظه يي این استخدام شد گان به پاکستان رفتند، جاییکه سيا برای مقاصد خويش سالها شبکه هاي جاسوسی و تربیه جاسوسان را در خانه های محفوظ به پیش برده است . آرشیف سيا در پاکستان شاید یکی از بهترین آرشیف ها باشد .

 یک دیپلومات غربي ميگويد : وقتی که پایپ لاین در ابتدا بفعالیت انداخته شد راه داخل به خارج و یا خارج بداخل موجود نبود . وفقط اموال که بايد به جبهات جنگ ونمايندگان فرماندهان تسليم داده ميشد طي تنها يک دوره بیش از پنجهزار کشتی در بندر کراچی در انتظار تخلیه بسر میبردند، تقریبا نصف آنها حاوی اموال کارگو از خلیج فارس بودند . طرزالعمل کاربه کشتی ها اجازه میداد تا بدون طی مراتب عادی گمرکی تخلیه صورت گیرد و ازین راه در ارسال اسلحه استفاده ميگرديد. انتقال ماین، راکتهاي زمين به هوا وهوا به زمين ازهمين طريق صورت ميگرفت . به مجردیکه مسعود تقاضای ارسال ماین ها را بعمل آورد یک دیپوی امریکایی در آلمان مواد متذکره را جمع و علامات امریکا را از همه ی آنها پاک نموده و به اشتوتگارت فرستاد . در آنجا جهت محافظت از رطوبت و بطور خاصی بسته بندی شده توسط صندوق های واتر پروف به کشتی ها حمل گردید . صندوق ها با سیم تلفون و بطری ضمیمه بود و محتویات آن نیز لوازم تلفونی ذکر شده بود که برای یک سازمان مذهبی ارسال میشد . سپس محموله توسط طیاره سيا به یک محل مخفی درسلطنت نشین عمان در خلیج حمل شد ه و از آنجا به مکران وبعدآ به مرز پاکستان انتقال میافت ونمايندگان مسعود مال را اخذ و به داخل انتقال ميدادند... مجله تایم 11جون 1984. 

کابل در حاکميت تنظيمي

 

پس از خروج كامل نيروهاي شوروري در 1989 از افغانستان، درگيري ميان دولت و مجاهدين ادامه يافت. دولت نجيب‌الله با حمايت‌شوروي توانست به حيات خود ادامه دهد اما پس از زوال شوروي در سال ۱۹۹۱، حكومت او نيز درسال ۱۹۹۲ به دست نيروهاي دوستم و مسعود مضمحل شد و كابل به تسخير تنظيم ها درآمد . گروههای بنیادگرای اسلامی تحت امر و حمایت پاکستان، در کابل هجوم آوردند. بازماندگان رژيم داکترنجيب الله کلید کشور را با کادرهای نظامی و ملکی وارگانهاي سه گانه قواي مسلح آبدیده که در منطقه نذیر نداشت، تحت نظارت ملل متحد، به چپاولگران تنظيمي تسلیم کرد.

این وحشیان که به دولت داری و طرز تشکیل و اداره حکومت نمی فهمیدن، انتظار دستور ازسوی باداران خود )رهبری پاکستان) بودند، رهبری پاکستان به غلامان حلقه بگوش خود امر کرد، که انحلال تمام ساختار سیاسی و نظامی و ملکی را اعلام کنند. و ایشان این دستور را قلباً درعمل اجرا گذاشتن. این بود که جنگ شدیدی بخاطری تصاحب مناطق و قدرت منطقوی، بین تنظیم ها در هر گوشه و کنار شروع شد، و وطن دوباره در کام خون فرورفت . ایشان ملت را به خاک و خون کشاندن، تمام مؤسسات زیربنایی کشوررا تخریب کردند. آثارهای قدیم موزیم کابل با آرشیف ملی که میراث ملی بشمار میرفت توسط عامیان پاکستانی غارت گردید ودر بازارهای پاکستان به معرض فروش قرار گرفت و پاکستان به آرزوهای که داشت رسید.

پس از آنکه توافقات ژنيو به امضا رسـیده و نیرو های نظامی شـوروی از افغانسـتان خارج گردیدند، دولت پاکسـتان انتظار سـقوط سـریع دولت افغانسـتان به رهبری دکتور نجیب الله را داشـتند. (آی. اس. آی. ) درین زمان که جنرال حمید گل آنرا رهبری می نمود در پی تدارک یک جنگ فیصله کن در برابر دولت افغانسـتان برآمد. این سـازمان اسـتخباراتی با آرایش نیرو های مختلط، تنظیم های مجاهدین ــ که در صفوف آنها صد ها جنگجوی عربی و نظامیان ارتش پاکسـتان نیز وارد سـاخته شـده بودند ــ جنگ را از ولایت ننگرهار آغاز نمود. این جنگ شـدید به شـکسـت مجاهدین ولی در واقع به ناکامی نظامیان پاکسـتان منجر گردید؛ و بدینگونه ارتش پاکسـتان از بدسـت آوردن پیروزی در افغانسـتان که هدف از آن بوجود آوردن یک دولت دسـت نشـانده و ضعیف و تابع پاکسـتان بود، مایوس گردید.

رویداد های بعدی در افغانسـتان چنان واقع گردیدند که زمینهء مداخلهء وسیعی را برای پاکسـتان فراهم آورد. بدنبال سـقوط دولت نجیب الله، (آی. اس. آی. ) بار دیگر زمینهء آنرا بد سـت آورد تا برای تحقق اسـتراتیژی دیرینهء پاکسـتان مبنی بر ایجاد دولت ضعیف و دسـت نشـانده و افغانی سـاختن جنگ در افغانسـتان داخل اقدامات گردد. از آنجاییکه احزاب مذهبی پاکسـتان که اهرم اصلی دخالت و بهره برداری اسـلام آباد از اوضاع افغانسـتان بوده و هسـتند، پس از ارتش دارای بیشـترین نفوذ در تصمیم گیری های دولت در مسـایل داخلی و منطقه یی میباشـند، بنابر آن جماعت اسـلامی پاکسـتان بمثابهء پشـتیبان اسـاسی تنظیم های بنیادگرای افغانی در تشـکیل دولت برهبری مجاهدین نقش اسـاسی را ایفا نمود. لیکن ( آی.اس. آی) . در جنب این مسـایل هدف دیگری را نیز در افغانسـتان پیش میبرد و آن نابود سـاختن نیرو های مسـلح بود که در زمان نجیب الله دارای قابلیت رزمی ومورال عالی داشت، پاکسـتان بویژه اردوي انکشور، آنرا تهدید جدی یی برای خود بحسـاب آورده بود. پس سـعی میکرد آتش جنگ در افغانسـتان خاموش نه گشـته به نحو دیگری ادامه یابد.

جنگ های خونین و بربادی آور سـالهای اقتدار تنظيم ها بیانگر اسـتراتیژی نظامیان پاکسـتان مبنی بر تضعیف هر چه بیشـتر افغانسـتان و ایجاد شـرایط برای تابع و ناتوان نگاهداشـتن دایمي کشـور بود. وقتی نیرو های مسـلح با ورود تنظیم ها به نابودی کشـانیده شـد ( از طریق چور و چپاول و تصرف سـلاح و مهمات اردو، دارایی های عامه و امکانات دولتی برای خود و فروش بیشـترین غنایم بدسـت آمده در بازار های پشـاور و اسـلام آباد و کویته ) و تنظيم ها ی مختلف بین هم به جنگ های تباه کن پرداخته، همهء توانایی های کشـور را از لحاظ مادی و مالی به خاک برابر کردند.

نظامیان پاکسـتان، حکومت و (آی. اس. آی) بر این تباهی جشـن گرفته و آنرا دسـتاورد بزرگ تلاش های چندین سـالهء خود ارزیابی کردند، نواز شـریف نماز شـکرانه ادا کرد و چک ده میلیون دالری را به صبغت الله مجددی داد. (آی. اس. آی.)، گلبدین را با سـلاح و مهمات بیشـتر مجهز سـاخت تا در برابر حریفان از موضع برتر برخوردار بوده جنگ را شـعله ور نگاه بدارد. در حالیکه قاضی حسـین احمد که هم در میخ میزد و هم در نعل و صبح ها با گلبدین سـرگوشی داشـت و شـب ها با ربانی خلوت میکرد و یکی را علیه دیگری برای فصل های جدید تر جنگ تحریک مینمود. درین میان (آی. اس. آی.) مصروف آن بود تا راه های تازه و تازه تری را برای تقابل دوامدار تنظیم ها در کابل جسـتجو نماید، بدین ترتیب (آی. اس. آی.) با اسـتفاده از سـیاسـت قدیمی تفرقه بي انداز و حکومت کن تخم بزرگترین دشـمنی ها را در میان تنظیم ها بذر نموده و بدینگونه افغانان را در خانهء خود شـان بجان هم انداختند و آنچه را که می خواسـتند عملی کردند. تنظیم ها را چنان مصروف زد و خورد با هم سـاخته بودند که نه در فکر حکومت داری بودند و نه در اندیشـهء مردم، نه از دیپلوماسی خبری داشـتند و نه از راه و رسـم مملکت داری. آنها رهبران تنظیم ها را چون عروسـک های کوکی در دسـت خود داشـتند و بهر گونه ایکه می خواسـتند بحرکت می آوردند.

درکشورما دوينم دهه وبخصوص بعد ازحاکميت تنظيمي - جنگ، آدم کشي، بي قانوني، وحشت وبربريت ادامه پيد اکرد . هزاران انسان قرباني هوس وآرزوهاي تعدادی افراد قاتل وتفنگ بدست گرديدند . دشمنان سعادت و آزادی وطن ما در تباني با باداران غربي و شيخ های عياش و معامله گر عربي دست به اعمال ناروای شان زده و زير نام جهاد آب به آسياب دشمنان مردم و وطن ريختند. و در واقعيت امر با دريافت اسلحه وپول ازکشورهاي متعدد عملآ به آتش جنگ پطرول پاشيدند .

 پس از هشت ثور (1 7 3 1 ) که قدرت دولتی به دسته های به اصطلاح مجاهد ین منتقل گردید، درنتیجه مبارزه دسته های مسلح برای تصرف قدرت دولتی، دولت مرکزی عملأ ازبین رفت وبه چند ين مرکز قدرت ( کابل، قندهار، شمال، هرا ت، جلا ل آباد، بامیان ) وشهرکابل به بيش ازده ها حاکميت تبد یل شد. زیربنای مادی ومعنوی نابود گردید وتقریبأ هشتاد درصد بناهای شهر کابل بخاک یکسان شد. درحالیکه ده ها هزار انسان بیگناه بقتل رسیدند، موج تازه مهاجرت تحصیل یافته ها وکارآزموده های کشور وملیون ها نفر دیگر به خارج آغاز گردید . این موج خیلی سهمگین کوچ دسته جمعی که تقریبأ یک دهه ادامه یافت کشور را عملأ ازوجود افراد مجرب وکارآزموده خالی نمود . باتصرف کابل شقاق ونفا ق وچند دستگي بين تنظيمها نمايا ن ومردم ستمديده پريشان وکشوربه ويرانه مبدل گرديد .

 دوره زمامداري ربانی را اولاً به ٤٥ روز و سپس تا زمان داير شدن لويه جرگه تمد يد نمود. بعداً با دايرنمودن شوراي حل وعقد در ٣٠ دسامبر ١٩٩٢ که ربانی يگانه کانديد در رياست دولت باقی ماند، بحيث ريس دولت برگزيد شد . درين شورا نمايندگان حکمتيار، حزب اسلامي خالص، محاذ ملي برهبري پيرگيلاني، جنبش و حزب وحدت نه تنها شرکت نداشتند بلکه عملآ جناح رباني باشرکت ندادن آنان دردولت زمينه سازجنگ هاي بعدي نيزگرديد . قبل ازتدويرشورا، جناح مخالف تهديد نموده بودند که در صورت دائر شدن اين شورا و انتخاب ربانی بحيث رئيس دولت، جنگ ادامه پيدا مينمايد . متعاقباً حکمتيار، خالص، مجددی و گيلانی شديداً شيوه انتخاب ربانی را درين مقام مورد اعتراض قرار داده متذکرشدند که ربانی در انتخاب خويش در مقام رياست دولت جهل کاری وحق تلفي نموده و اين عملکرد وي جنگ ها را در کشور تشديد می نمايد. به اين ترتيب ربانی دوره رياست چهار ماهه خويش را تا زمانی دوام داد که توسط قواي طالبان ازکابل مجبوربه فرارگرديد . زمامداري وی مجموعاً سه و نيم سال يعنی تا د سمبر ١٩٩٦ دوام نمود.

 طي اين مدت فشاررهبران، نارضايتي مردم وتقاضاهاي مکررسازمان ملل متحد در متقاعد ساختن ربانی برای انتقال قدرت به نمايند گان واقعي ملت به اساس پلان های مطروحه عاجز ماند وبا هرطرح ارايه شده ازجانب نمايند گان سرمنشي ملل متحد، برعکس گروپ کرسي نشينان کابل جنگ تازه اي را سازمان ميدادند . تا زمان سقوط اداره رباني درکابل تنظيم ها واحزاب سياسي درحاشيه قرارگرفتند واخرين روزهاي زمامداري، صرف حکمتيار بعد از جنگ های شد يد با قوای جمعيت وشوراي نظار، بعد از حصول کرسی صد ارت موقتاً تطميع گرديد. ربانی مخصوصاً محکوم به اين بود که با روحيه قومی و منطقوی عمل نوده و نميخواهد حاکميت رااز د ست بدهد، وی باساس قرارداد ها و تعهدات، منافع ايران، تاجکستان و روسيه را تآمين می نمايد.

ازجانب ديگربا چاپ بانکنوتهاي پنج هزاري وده هزار افغانيگي درمسکو عملآ خريد وفروشي اراضي، قوماندانان وجنگجويان رواج پيدا نمود وازجانب ديگرسرازيرشد ن سلاح ومهمات ازروسيه، ايران وتاجيکستان (اسارت اتباع روسي با يک بال طياره انتنوف وده ها تن سلاح ومهمات درقندهار، توزيع سلاح بدون قنداق وداراي شيب مخصوص ساخت ايران واکمالات بدون وقفه ازميدان هوايي کولاب درتاجيکستان ) عملآ جنگ راشد ت بخشيد .. دردوره زمامداري ربانی وضع کابل و ولايات خيلي وخيم وکشوربه چندين مراکزقدرت تقسيم گرديده بود . چوروچپاول، دزدي ورهزني، راه گيري ووند بازي، قتل وقتال، وحشت وبربريت، ظلم وستم، بستن وبردن، بگيروبزن، فيرراکت سکروکلستر، توپ وتانک، رقص مرده و خنده زنده، تيزاب پاشي وميخ کوبي، بريدن شرم جاهاي انسانها وولادت نمودن زنان درپوسته هاي امنيتي ... جزي مصروفيت روزانه نيروهاي امنيتي گرديده بود .

در ماه مارچ ١٩٩٣ رهبران تنظيم ها راهي مدنيه منوره شده و باحضور داشت پادشاه عربستان سعودی و نواز شريف صدراعظم پاکستان تعهد سپرد ند وقسم خوردند که دست ازجنگ کشيده ودرتقسيم قدرت به همه جوانب درگير اقدام نمايند اما بمجرد مواصلت، جنگ وکشتارجديدي آغازگرديد . درين مذاکرات فيصله گرديد بود : رباني درتحويلي قدرت تا هژده ماه اقدام نموده، اسلحه از مردم جمع آوری و هکذا ملکيت ها و دارائی های تاراج شده دوباره به مالکين آن مسترد گردد و حکمتيار بحيث صدراعظم منسوب شود. مولوی خالص از امضای اين معاهده امتناع ورزيد و مجددی در پايان معاهده نوشت که با ملاحظات امضاء شد. اما در ترکيب کابينه بين رهبران تنظيم ها، بعد از مناقشات زياد در جلال آباد توافق به ميان نيامد و يکبارديگرحملات راکتی بالای شهر کابل شد ت بي سابقه کسب نمود .

طى سالهاى ١٩٩٢- ١٩٩٦ تفنگداران قدرت پرست که درداخل شهرکابل سنگرگرفته بودند مرتکب ويرانى شهر کابل وکشتار بيش از شصت هزار نفر مردم غيرنظامى و بالنتيجه مسبب اصلى جنايت عليه بشريت شده اند. بنيادگرايان جنگ سالار طي سالهاي نخستين زمامداري خويش جنگ را تاسطح کوچه هاى کابل، درجمال مينه و چنداول ومنطقه ا فشارو ديگر نقاط شهر گسترش دادند، و در اين فاجعه بيش از چهار هزار انسان بى گناه (ازمليت مصيبت ديده هزاره) را درکابل بوسيله توپ و تانک و بمباردمان بى امان قتل عام کردند که اين شهکاري آنان به ( فاجعه افشار) مسما گرديد . اين جنايت جنگى يکى از شواهد انکار ناپذيرى است که مردم کابل آنرا فراموش نخواهند کرد . کشتار مردم هزا ره و شیعه ي منطقه ا فشار ( در بيست ودو دلو ) لکه ننگی است که تا همیشه بر دامان تفنگداران فاتحه کابل باقی می ماند.

تفنگداران با فروش آثار ارزشمند تاريخی و تخريب آنچه که قابل انتقال نبودند، آغاز کردند، با چور و چپاول دارائی های عامه، از جمله اموال شخصی خانه های مردم تامنابع ذ خيروی وزارتخانه ها، ادارات دولتی، موسسات ملکی و نظامی و حتا حمله و غصب کردن ود ست درازی به مواد امدادی که برای خانواده های مستحق و مرد مان تهی دست مد نظر گرفته شده بود و بالآخره غصب خانه ها و زمينهای تا امروز ادامه داده می شو د . اينها با قاچاق لاجورد و زمرد به سرمايه هنگفت دست يافتند .

اکنون از يکطرف با سو استفاده از شرايط جنگ و دشواری های جاری مملکت و از سوی ديگر با استناد بر اينکه در افغانستان هنوز نيز دولت مرکزی و مسلط بر اوضاع سراسری وجود ندارد، آنها باز هم به همان اشتهای سابقه دارايی عامه را مانند گذ شته حيف و ميل نموده و به حسابهای جاری و پس انداز در بانکهای شرق و غرب افزودند . واضح است چه در همان بحبوحه جنگ و بحران سياسی ونظامی حاکم بر افغانستان و چه در آستانه خروج قوای نظامی شوروي از افغانستان و حتا بعد از آن چندين بار موضوع فروش وقاچاق سنگها ي قيمتي بار بار توسط مطبوعات جهان بشکل علنی مطرح شد اما سودي نبخشيد و غبار مسلط جنگ و ناآرامی های کشور باعث ميشد که کسی نتواند اين موضوع مهم را پيگيری کند.

تاراج گران جمعیت اسلامی وشوراي نظارهمراه با همرزمان و همراهان، در گوشه و کنار میهن کمین گرفتند؛ کشور تاراج شد و مردم به خاک سیاه نشستند. جنگ ویرانگری سراسر کشور ما را فراگرفت، شهر ها تاراج شدند، مال بیت المال غارت گردید، آثار هنری و ثروت های ملی به عنوان مال غنیمت به بازار ها سرازیر شدند. ربانی وشوراي نظاربرای اثبات وفاداری ا ش به سازمان امنیت پاکستان به ارسال تروریست و خرابکار به کشمیر و چچنیا و آسیای میانه پرداخت. انان از جنگجویان بنیاد گرای تاجیک به حمایت پرداخته و به آتش جنگ داخلی در تاجیکستان دامن زد. ربانی از سازمان امنیت پاکستان بعد از آنکه متحدانش اردوی مجهز افغانستان را با قوای هوایی آن نابود کرد، خواست تا به تأسیس اردو و سازمان امنیت افغانستان بپردازد. شورای علمای ربانی در رابطه با حقوق زنان به تدوین دقیقأ همان مواردی پرداخت که بعد ها طالبان با پیگیری آنرا اجرا کردند. با ظهور طالبان، ربانی از نخستین کسانی بود که حمایتش را از این گروه اعلام نمود.وسران شوراي نظارتا ميدان شهربه استقبال آنان شتافت وحتا پول در د سترس آنان قرار داد. زمانیکه مجاهدين هراتی با رشادت و جانبازی تا لشکرگاه پیشروی کردند اينان علیه اسماعیل خان که در حالت مریضی با طالبان می جنگید، دست به کودتا زده و موجب شکست مجاهدين هراتی شد.

 صد ها هراتی بدست طالبان و پاکستانی ها شهید و اسیر شدند. شهر هرات بدست طالبان افتاد و نخستین دژ مقاومت و سازندگی شگاف برداشت. هرات به مستعمره داخلی به پایگاه تجاوز پاکستان مبدل شد. خاطرات ویرانگری های چنگیز و تیمور در این خطه مجددا زنده شد . ربانی که شخص فقیری بیش نبود صاحب ثروت های افسانوی شد. او از کوخ نشینی نه بدلیل کار وز حمت و ذکاوت، بلکه به دلیل فروش و تاراج دارائی های عامه به کاخ نشینی رسید و صاحب ثروت های افسانوی شد. کاخ های ربانی، همسر و فرزندانش در کابل و امارات متحده همه گواه این مطلب اند. او که در این خاک خود را مصؤون از هر انتقادی میداند و در برابر هر انتقاد اوباشان و اراذلش به تهدید مردم می پردازند، ا ز یاد برده است که اگر امروز در پناه معامله گری هایش از گوانتانامو نجات یافته است، جایگاه دیگری بنام دنهاگ وجود دارد که وی را در درازمدت از آن رهایی نخواهد بود. ربانی ووهابيون شوراي نظارکه به روشنفکران و وطنپرستان این کشور زبان درازی می کند ا ز یاد برده است که این کرزی بود که تا به حال سپر بلای وی شده است.

خانواده های شهدا، خانواده های زنان به غارت برده شده و صاحبان زمین های غصب شده، قربانیان بی گناهی که بدست دژخیمان وی کشته شده اند، همه در انتظار عدالت اند. هفت سال قبل در نو سپتامبر ۲۰۰۱ و دو روز قبل از حملات سپتامبر عليه پنتاگون و مركز تجارت جهاني در نيويارك، احمد شاه مسعود، توسط دو بمب گذار انتحاري عرب كه خود را روزنامه‌نگار معرفي كرده بودند، ترور شد .اگرچه عموما معتقدند اين دو تروريست توسط اسامه بن لادن، رهبر القاعده و با هماهنگي طالبان كه مي‌خواستند مسعود را قبل از متمركز كردن توجه خود به آمريكا، از سر راه بردارند، فرستاده شده بودند، ولي طالبان هر گونه دست داشتن در ترور مسعود را رد كرد . مسعود در اوايل دهه ۱۹۷۰ زماني كه محصل جديد الورود پليتخنيک کابل بود، جذب سياست شد و به يك گروه اسلامي پيوست. بادخول تنظيم ها درشهرکابل مسعود وزيردفاع تعيين گرديد. و ي سپس به ديگر نيروها براي سرنگوني طالبان پيوست.

 اما آمريكا با احمدشاه مسعود چندان متحد نشد كه اين امر احتمالا به اين دليل بود كه وي از .ايران كمك تسليحاتي و از روسيه و كشورهاي آسياي ميانه كمك لوژستيكي دريافت مي‌كرد . در آن زمان طالبان از سوي سرويس استخباراتي اردوي پاكستان حمايت مي‌شد. اين سرويس ابزار نفوذ آمريكا از زمان مبارزه عليه شوروي در افغانستان در دهه‌ي هشتاد بود . اگرچه احمدشاه مسعود با روسيه و ايران مناسبات نزديكي داشت ولي براي وزارت امور خارجه‌ي آمريكا چندان بيگانه نبود. به گفته‌ي تحليل گران، مسعود چندين بار درسال‌هاي ۱۹۹۶ تا  ۱۹۹۸ با رابين رافائل، معاون وزير امور خارجه‌ي آمريكا در امور شرق ديدار كرد . احمد شاه مسعود پس از ‌آخرين ديدار خود با رافائل به شدت عصباني به نظر مي‌رسيد زيرا ظاهرا رافائل به وي گفته بود كه بهترين گزينه‌ي پيش روي وي احتمالا تسليم شدن در برابر طالبان است.

در پي حل تعارض‌ها و تفاوت‌ها، رهبران تنظيم ‌ها كه مقر اصلي آنها پيشاور پاكستان بود شوراي موقت اسلامي را تشكيل دادند تا قدرت را در كابل به دست گيرد . صبغت الله مجددي براي دو ماه رياست اين شورا را در اختيار داشت. پس از گذشت دو ماه، برهان الدين رباني كه رهبري تنظيم جمعيت را بر عهده داشت، به جاي صبغت‌الله مجددي براريکه قدرت تکيه زد وبه بهانه هاي مختلف تازمانيکه وسيله طالبان سقوط داده شد، خود را زمامدارکابل ميدانست .

در سالهاي حاکميت رباني مسعود درگير‌هاي سنگيني ميان نيروهاي اينان و گروه‌هاي رقيب او، خصوصا طرفداران حزب اسلامي گلبدين حكمتيار آغاز شد. رباني هرزمانيکه تصدي خود را افزايش ميداد، درگيريها نيزشدت ميگرفت. قرارداد اسلام آباد، در مارچ ۱۹۹۳ امضا شد كه طبق آن حكمتيار نخست وزير دولت موقت شد. پس از آن قرارداد جلال آباد به امضا رسيد كه در آن از مخالفين خواسته شده بود كه خود را خلع سلاح كنند، چيزي كه هرگز عملي نشد. طي سال ۱۹۹۳ نيروهاي حزب اسلامي حكمتيار با نيروهاي جمعيت اسلامي رباني و احمدشاه مسعود درگير شدند. در مقابل جمعيت نيز با اتحاد سياف و گاهي با نيروهاي وفادار به دوستم همكاري و اتحاد داشت. بر اثر اين درگيري‌ها كشور به يك آنارشي كامل مبتلا شد.

نيروهاي وفادار به احمد شاه مسعود و رباني كه هر دوتاجيك‌ بودند كابل و قسمت‌هايي از شمال شرق افغانستان را در اختيار داشتند و بقيه‌ي كشور تحت حكومت قدرتهاي محلي بود. در واكنش به آنارشي حاكم بر افغانستان در برتري جنگ سالارگرايي در كشور وفقدان حضوراقوام ديگر دردولت كابل، جنبشي درافغانستان شكل گرفت كه معروف به طالبان شد . بسياري از اعضاي طالبان در مدارس مذهبي پاكستان تعليم ديده بودند و بيشترشان ازقبايل روستا نشين بودند. هدف طالبان حذف جنگ سالاران و حاكم كردن افراط گرايي بر كشور بود. طالبان حمايت گسترده‌يي از سوي پاكستان دريافت مي‌كرد. در سال ۱۹۹۴ اين گروه قدرت كافي براي تسخير شهر قندهار را از دست يكي از جنگ سالاران محلي به دست آورد و كم كم حوزه‌ي سلطه‌ي خود را بر بخش‌هاي وسيعتري از افغانستان گستراند كه در پي همين گسترش در سپتامبر ۱۹۹۵ توانست هرات و در سپتامبر ۱۹۹۶ كابل را تسخير كند و اعلام امارات اسلامي كند.

تا اواخر  ۱۹۹۸ طالبان حدود 90 درصد كشور را به تسخير خود درآورد و اپوزيسيون اصلي خود را كه تاجيك‌ها بودند به شمال‌شرق كشور و دره‌ي پنج شير محدود كند . در مقابل طالبان، گروه‌هاي متخاصم، اتحاد شمال را تشكيل دادند كه متشكل از برهان‌الدين رباني، احمدشاه مسعود، جنبش ملي ‌دوستم حزب وحدت کريم خليلي، حزب اسلامي گلبدين حكمتيار واتحاد سياف بود. حامي اصلي و پشتوانه‌ي نظامي رباني واحمد شاه مسعود بود . رباني و مسعود بر بدخشان وپنجشيركه عمدتا تاجيك‌نشين است، كنترول داشتند.

مردم ما كه تمام هستي شان چه در دوران جنون قدرت طلبي اميران جنگ طلب و چه در دوران فاشيزم مذهبي طالبان برباد رفت و هيچ گاه هم طعم دموكراسي را نچشيدند. حال كه زمانه سخت عوض شده و از بركت حضور نيروهاي آيساف، باهر دست تا مرفق آغشته بخوني، پرچم دموكراسي تحقير ميگردد و با هر دهان آلوده ‌يي شعار دموكراسي به لجن كشانيده ميشود. عده‌اي هم براي آنكه از قافله تمدن به دور نمانند، با وداع گفتن با لنگي و پكول و عباي روحانيت ظاهرخود را طوري مي‌آرايند كه عشوه شان به مذاق غربي ها برابر باشد. آيا كسي كه تا ديروز سايه دموكراسي را به گلوله مي‌بست و آن را خلاف شرع اسلام مي‌دانست و‌ امروز دموكراسي طلب شده، حق دارد با اين كلمه شوخي دردناك و آزار دهنده كند؟ آيا كسانيكه در زندگي شان بلدند فقط با زبان گلوله سخن بگويند حق دارند از نظام دموكراتيك و قانون اساسي دموكراتيك حرف بزنند؟

آيا كسانيكه تا ديروز لويه جرگه را يك نهاد غيراسلامي مي‌دانستند اما امروز باذوق‌زدگي بر كرسي هاي آن مي‌لمند، و همنشيني با ظاهرشاه غرب زده را كفر محض و كسرشان خود ميدانستند ولي با او روي يك سفره نيشستند، حق دارند سرنوشت مردم ما را بيشتر ازين به بازي بگيرند؟

در شرايطي كه خلع سلاح عمومي صورت نگيرد، اردو و پوليس ملي ساخته نشود، بسا ط ملوك الطوايف و اميران محلي برچيده نشود ممكن نيست پايه و اساس نظام دموكراتيك بر اساس قوانين دموكراتيك و آراي مردم ريخته شود. بي‌جهت نيست كه مردم ما به آينده خود سخت نگران اند.

- ويران كردن هشتاد درصد شهر كابل، شهريكه صدها سال همپاي مدنيت هاي شرق به پيش مي‌تاخت و گهواره تحولات تاريخي ملك ما بود، بي جاشدن هشتاد درصد ساكنان اين شهر وازدست رفتن هست و بودشان.

- شصت و پنج هزار كشته دراثر سؤتفاهم تنها دركابل بدون درگيري هاي مزار، قندهار، لغمان، تخار، سمنگان...

- دست اندازي به ناموس مردم، دختر ربايي، تجاوز دستجمعي برزنان، تجاوز بردختران خورد سال، تجاوز براجساد زنان و...

- براه انداختن جنگهاي وحشتناك مليتي، مذهبي و سمتي كه در آن پستان بريدن، در كانتينر كباب كردن، ميخ به فرق كوبيدن و ادرار خوراندن از شوخي هاي روزمره به حساب مي آمد.

- تاراج بي سابقه آثارتاريخي وكتاب سوزي ها.

- ازبين بردن صد درصد مكتب ها، كتابخانه ها، بانكها، هوتل ها، پارك ها، آرشيف ها، موزيم ها، جمنازيوم ها، پوهنتون ها، سينماها و نابودي تمامي آثار ترقي وتمدن.

- فرار نود درصد استادان، محققان، آگاهان و بي سواد ماندن نسلي از دختر و پسر.

حال كدام يك از موارد بالا را اشتباه وسؤتفاهم مي توان نام گذاشت؟

آنانيكه مرتكب اين اعمال شده اند تادربرابر تاريخ ومردم زانو نزنند وباليسيدن اين همه ناپاكي گردن هاي خود را دربرابر تيغ بي رحم تاريخ نگذارند وطلب بخشش وآمرزش نكنند صلح وعدالت راه به جايي نخواهد برد. صفوف وافراديكه به قومانده‌ي سران رهبران واميران مرتكب جنايت شده اند بايد اعلام بدارند كه ما در جرياني قرار گرفته بوديم كه باتمام روحيه وتمايل خدمت به مردم مورد بهره برداري سو قرار گرفته‌ايم وديگر اين جنايتكاران رابراي ابد ترك گفته، درآن صورت است كه بار سنگين اين همه خيانت ازشانه هاي شان سبك خواهد شد.

جنگ سالاران و حاکميت کرزی

 بتاريخ نو سپتامبر ۲۰۰۱ و دو روز قبل از حملات 11 سپتامبرعليه پنتاگون و مركز تجارت جهاني در نيويارك، احمد شاه مسعود، قوماندان آخرين نيروهاي باقي مانده مخالف طالبان، توسط دو بمب گذار انتحاري عرب كه خود را روزنامه‌نگار معرفي كرده بودند، ترور شد .اگرچه عموما معتقدند اين دو تروريست توسط اسامه بن لادن، رهبر القاعده و با هماهنگي طالبان كه مي‌خواستند مسعود را قبل از متمركز كردن توجه خود به آمريكا، از سر راه بردارند، فرستاده شده بودند، ولي طالبان هر گونه دست داشتن در ترور مسعود را رد كرد . گفته مي‌شود تاريخ حملات 11 سپتامبر از ماه‌ها قبل تعيين شده بود. همچنين اين احتمال وجود دارد كه دشمنان مسعود قصد داشتند كه درست قبل از روز حملات 11 سپتامبر از شر وي خلاص شوند .

احمد شاه مسعود در اوايل دهه ۱۹۷۰ زماني كه محصل جديد الورود پليتخنيک کابل بود، جذب سياست شد و به يك گروه اسلامي پيوست. باد خول تنظيم ها درشهرکابل مسعود وزيردفاع تعيين گرديد. اما ترور احمد شاه مسعود به چند دليل حائز اهميت است. وي به قهرمان بدل شده است. تصاوير احمدشاه مسعود در همه جاي كابل و هرات از جمله در گوشه كنار خيابان‌ها، ساختمان‌هاي دولتي ديده مي‌شود.

در سالگرد كشته شدن وي مراسم بزرگ با حضور اعضاي دولت برگزار مي‌شود. مسعود سمبول شكست طالبان و سقوط حاکميت داکترنجيب و در مجموع نماد مقاومت خطاب ميشود. فرانسه يك قسمت از تصوير هاي احمد شاه مسعود را چاپ و منتشر كرد. مسعود اندكي قبل از مرگش يك سفر دوره‌يي به اروپا از جمله پاريس انجام داد تا حمايت كشورها را براي مبارزه خود عليه طالبان جلب كند.

 اما آمريكا با احمدشاه مسعود چندان متحد نشد كه اين امر احتمالا به اين دليل بود كه وي از .ايران كمك تسليحاتي و از روسيه و كشورهاي آسياي ميانه كمك لوژستيكي وپولي دريافت مي‌كرد . در آن زمان طالبان از سوي سرويس اطلاعات اردوي پاكستان( ISI) حمايت مي‌شد. اين سرويس ابزار نفوذ آمريكا از زمان مبارزه عليه شوروي در افغانستان در دهه‌ي ۱۹۸۰ بود . اگرچه احمدشاه مسعود با روسيه و ايران مناسبات نزديكي داشت ولي براي وزارت امور خارجه‌ي آمريكا چندان بيگانه نبود. به گفته‌ي تحليل گران، مسعود چندين بار درسال‌هاي ۱۹۹۶ تا  ۱۹۹۸ با رابين رافائل، معاون وزير امور خارجه‌ي آمريكا در امور شرق ديدار كرد . احمد شاه مسعود پس از ‌آخرين ديدار خود با رافائل به شدت عصباني به نظر مي‌رسيد زيرا ظاهرا رافائل به وي گفته بود كه بهترين گزينه‌ي پيش روي وي احتمالا تسليم شدن در برابر طالبان است.

مسعود از سوي مخالفينش جنگ طلب محسوب مي‌شد. احمد شاه مسعود اغلب با سران پنج كشور در نشست شانگهاي از جمله چين، روسيه، قزاقستان، قرقيزستان و تاجيكستان در تماس بود. به گفته‌ي بسياري ها، احمد شاه مسعود دست كم در يكي از ديدارهاي سران پنج كشور عضو ‌نشست شانگهاي كه در جنوري ۲۰۰۰ در دوشنبه ( پايتخت تاجيكستان) برگزار شد، شركت كرد.

اين احتمال وجود دارد كه احمد شاه مسعود در نشست‌هاي ديگر اين گروه حضور يافته باشد ولي در مورد نشست دوشنبه اطمينان وجود دارد . از آنجا كه اين نشست پشت درهاي بسته برگزار شد، مشخص نيست كه احمدشاه مسعود در اين ديدار چه مساله‌اي را عنوان كرد، ولي صرفا حضور وي در اين نشست خود گوياي مسائل بسياري است . اين مسائل حاكي از اين است كه چرا آمريكا به افغانستان حمله كرد. شايد نفت در خاورميانه دليل اين حمله بود. در مورد اهميت نفت در منطقه ترديدي وجود ندارد. اما پل ولف، نويسنده‌ مقاله‌اي درباره‌ي احمدشاه مسعود معتقد است كه دليل مهم‌تر اين حمله احتمال كنترول چين و روسيه از افغانستان بود . حمله به شبكه‌ي القاعده به رهبري اسامه بن لادن نيز از دلايل حمله شمرده مي‌شود . اتحاد چين - روسيه بايد از سوي دولت آمريكا جدي تلقي مي‌شد.

پل ولف مي‌گويد كه از نظر وي اين اتحاد پس از سقوط شوروي سابق، جدي‌ترين تهديد عليه نفوذ آمريكا در آ‌سياي ميانه تلقي مي‌شد .آيا اين تهديد براي در دست گرفتن ابتكار عمل و راه انداختن يك جنگ بازدارنده عليه تروريسم كافي بود؟. آيا اين تهديد براي ترور احمدشاه مسعود، كافي بود؟ به احتمال زياد معماي اين قتل هرگز حل نخواهد شد . پس از خروج كامل نيروهاي اتحاد جماهيرشوروري در 1989 از خاك افغانستان، درگيري ميان دولت و مجاهدين ادامه يافت. نجيب‌الله پس از زوال شوروي در سال ۱۹۹۱، حكومت او نيز در اپريل ۱۹۹۲ به دست نيروهاي عبد‌الرشيد دوستم واحمدشاه مسعود مضمحل شد و كابل به تسخير تنظيم ها درآمد . در پي حل تعارض‌ها و تفاوت‌ها، رهبران تنظيم ‌ها كه مقر اصلي آنها پيشاور پاكستان بود شوراي موقت اسلامي را تشكيل دادند تا قدرت را در كابل به دست گيرد .

نيروهاي وفادار به احمد شاه مسعود و رباني كه هر دو تاجيك اند كابل و قسمت‌هايي از شمال شرق کشوررا در اختيار داشتند و بقيه‌ي كشور تحت حاكميت تنظيم هاي محتلف بود . در واكنش به آنارشي حاكم بر افغانستان در برتري جنگ سالارگرايي در كشور و فقدان حضور همه اقوام در دولت كابل، جنبشي شكل گرفت كه معروف به طالبان شد . بسياري از اعضاي طالبان در مدارس مذهبي پاكستان تعليم ديده بودند. هدف اين طالبان حذف جنگ سالاران و حاكم كردن افراط گري بر كشور بود. طالبان کمک هاي گسترده‌يي از پاكستان دريافت مي‌كرد. ظالبان پس ازتصرف قندهار كم كم حوزه‌ي سلطه‌ي خود را بر بخش‌هاي وسيعتري از افغانستان گستراند كه در پي همين گسترش در سپتامبر ۱۹۹۵ توانست هرات و در سپتامبر ۱۹۹۶ كابل را تسخير كند و اعلام امارات اسلامي كند. تا اواخر  ۱۹۹۸ حدود 90 درصد كشور را به تسخير خود درآورد و اپوزيسيون اصلي را به شمال‌شرق و دره‌ي پنج شير محدود كند . در مقابل طالبان، گروه‌هاي متخاصم، اتحاد شمال را تشكيل دادند كه متشكل از برهان‌الدين رباني، احمدشاه مسعود، جنبش ملي عبدالرشيد‌دوستم، حزب وحدت کريم خليلي، حزب اسلامي گلبدين حكمتيار واتحادسياف بود. حامي اصلي و پشتوانه‌ي نظامي رباني احمد شاه مسعود بود . رباني و مسعود بر بدخشان و دره‌ي پنج‌شير در شمال كابل، كنترول داشتند.

 مسعود كه رسما لقب قهرمان را پس از شهادتش به دست آورد در نوسپتامبر ۲۰۰۱ يعني دو روز پيش از حملات 11 سپتامبر بر اثر حمله‌ي انتحاري دو نفر كه در پوشش خبرنگار با او مشغول مصاحبه بودند، به شهادت رسيد. اين دو نفر با انفجار بمبي كه در دوربين فيلمبرداري جابجا نموده بودند، مسعود را كه سي سال از عمر چهل وهشت ساله‌ي خود را صرف جنگ كرده بود، به شهادت رساندند . زمان و ريشه اصلى فروپاشى ائتلاف شمال، روزهاى نخست سپتامبر بود. يعنى همان زمانى كه احمد شاه مسعود با حمله تروريستى دو تروريست عرب جان سپرد و جبهه متحد را بدون وجود يك رهبرسياسى ـ نظامى مقتدر به ميراث گذاشت. هنگامى كه مسعود ترور شد، جبهه متحد به اندازه اى از نبود و فقدان وى نگران بود كه حدود ده روز، خبركشته شدن وى را پنهان كردند تا نيروهاى ائتلاف از هم نپاشد.

هنگامى كه همگان دريافتند غيبت فرمانده مسعود نه از سر مداوا، بلكه ناشى از درگذشت اوست، برهان الدين ربانى كه فقط پنج درصد افغانستان را در اختيار داشت، جنرال قسيم فهيم را به عنوان وزير دفاع و فرماندهى نيروهاى ائتلاف شمال اعلام نمود . فهيم اگرچه از دستياران نظامى مسعود بود، اما فاقد ويژگى هاى كاريزماتيك او بود. به همين دليل، بسيارى از فرماندهان ائتلاف شمال نه از سر رضايت، بلكه به دليل حضور دشمن قدرتمندى چون طالبان، فرماندهى فهيم را پذيرفتند. واقعه 11سپتامبر كه چندروز پس از ترور مسعود روى داد و سپس حمله آمريكا به طالبان، به فهيم فرصت داد تا ضعف هايش را بپوشاند و در رأس نيروهاى ائتلاف شمال و با حمايت هوايى آمريكا وارد كابل شود؛ شهرى كه پيش از ورود نيروهاى فهيم، طالبان آن را تخيله كرده و به سوى قندهار عقب نشين كرده بودند.اين در حالى بود كه همگان مى دانستند در غياب چريکي چون مسعود، فهيم كه زيركى، تدبير و درايت و دورانديشى مسعود را نداشت، چندان در معادلات پيچيده اى كه در پيش رو بود، دوام نخواهدآورد. پس از سقوط طالبان، فهيم به عنوان فرمانده نيروهاى نظامى مسلط بركابل، قدرتمند و ناظر برامور به شمار مى رفت.

اما فقدان برنامه ريزى براى رويارويى با تحولات آتى كه روز به روز بعد نظامى آن كمتر و ابعاد سياسى ـ ديپلماتيك آن بيشتر مى شد، باعث كاهش تدريجى قدرت فهيم و مجموع نيروهاى ائتلاف شمال شد.هنگامى كه قرار شد تيم اعزامى از ائتلاف شمال راهى مذاكرات اجلاس «بن» شود، سرپرستى تيم به يونس قانونى سپرده شد. در آخرين روزهاى مذاكرات، وقتى قرار شد اسامى پيشنهادى طرفين مذاكره كننده براى تعيين دولت انتقالى معرفى شود، اختلاف نظر بين قانونى و ربانى آشكار شد. قانونى تهديد كرد در صورتى كه ربانى با نظرات وى موافقت نكند، او مسير مورد نظر خود را در پيش خواهد گرفت و برخلاف موضع ربانى عمل خواهدكرد. در واقع قانونى در مذاكرات بن به حذف ربانى از قدرت رأى داد و ربانى، كينه او را به دل گرفت .

هنگامى كه مذاكرات بن به پايان رسيد، اولين شكاف در جبهه متحد به وجود آمده بود. ربانى، جاى خود را به كرزى داد و سياف ديگر عضو ائتلاف شمال نيز بدون آنكه سمتى در دولت جديد به دست آورد، حاشيه نشين شد. در مقابل، سه تن از دستياران احمدشاه مسعود، ترجيح دادند تا براى حفظ قدرت خود، به دولت كرزى بپيوندند. درنتيجه، همزمان با عزل ربانى از قدرت، فهيم، معاون اول كرزى و وزير دفاع شده عبدالله وزيرخارجه و يونس قانونى وزير معارف.

ائتلاف تضعيف شده شمال پس از اين شكاف، هرگز نتوانست انسجام داخلى خود را بازيابد.

فهيم با تكيه برقدرت نظامى رهبرى جناح فرماندهان بازمانده ازدوران جنگ را در درون دولت برعهده گرفت وعبدالله وقانونى نيز همراه با وى سه نماينده ارشد دردولت شدند وبه حذف ربانى و سياف تن دادند.

هنگامى كه لويه جرگه اضطرارى براى تشكيل دولت موقت برگزار شد، عليرغم حضور گسترده فرماندهان ومجاهدين در بين حاضران درلويه جرگه، نتايج اجلاس درجهت كمك به تقويت جايگاه كرزى و تكنو كرات هاى بازگشته ازخارج بود. كرزى، لويه جرگه را به تريبونى براى تأييد برنامه هاى دولت تبديل كرد ومتن قانون اساسى را همانگونه كه مى خواست به تصويب اعضاى لويه جرگه رساند وحتى از نظر زمانى به لويه جرگه فرصت نداد تا با فرصت كافى به وزيران مد نظر وى رأى اعتماد دهد.

درنتيجه، كرزى كه با قدرت بيشتر از لويه جرگه خارج شده بود، شروع به اجراى يك سلسله اقدامات درجهت تضعيف موقعيت عناصر وابسته به ائتلاف شمال دردرون دولت كرد.او درهمين چارچوب، تغييرات گسترده اى را دردرون وزارت دفاع ونهادهاى نظامى ـ امنيتى كه حوزه نفوذ اصلى شمال بود، به مورد اجرا گذاشت. بسيارى از فرماندهان تاجيك تبار وزارت دفاع ونهادهاى امنيتى كه پيش از اين به وابسته به شوراي نظار بودند، پست هاى خود را از دست دادند ويا به جاهاي غيرمهم تقررحاصل نمودند . تغييرات مذكور، دامنه قدرت فهيم وائتلاف شمال را محدود كرد. اين تغييرات با تاكتيك هاى ديگرى نيز پى گرفته شد.

ازجمله تاكتيك هاى كرزى براى كاهش قدرت فرماندهان نظامى وابسته به ائتلاف شمال، صدور دستورالعملى بود كه طبق آن، سمت هاى حكومتى ونظامى درولايات ازيكديگر جدا مى شد و فرماندهان نظامى حق نداشتند به طور همزمان، والى نيز محسوب شوند. ازآنجا كه اكثر فرماندهان نظامى درولايات، قدرت مانور وسطح بازى خود را دربرابر كرزى ودولت مركزى مديون برخورداريشان از نيروهاى نظامى مستقل بودند، دربرابر اين دستورالعمل منفعل شدند؛ اگر طبق دستور العمل مذكور، سمت هاى نظامى خود را واگذار مى كردند، از ابزار قدرت اصلى خود دربرابر كرزى ودولت مركزى محروم مى شدند واگر ازفرمان مذكور اطاعت نمى كردند، خود را در معرض خطر رويارويى نظامى با دولت مركزى وحاميان آمريكايى آن قرار مى دادند.

نتيجه نهايى اين تدبير، محروم شدن بسيارى ازقدرت هاى محلى به ويژه فرماندهان وابسته به ائتلاف شمال از منبع واقعى قدرت آنها بود. بعدها هنگامى كه يونس قانونى، خود را فاقد اختيارات واقعى ديد، ترجيح داد تا با خروج ازدولت، فعاليت خود را برتشكيل يك حزب سياسى متمركز كند. نكته اى كه قانونى تشخيص داده بود، يعنى تشكيل حزب سياسى براى انطباق دادن مجاهدين و فرماندهان نظامى باشرايط جديد افغانستان، درست وضرورى بود، اما مشكل آنجا بود كه نه قانونى ونه ساير رهبران ائتلاف شمال، ازجذبه وقدرت مسعود براى دور هم نشاندن تمامى عناصر سياسى ـ نظامى ائتلاف شمال برخوردار نبودند. احمد ولى مسعود برادر احمد شاه مسعود، اولين كسى بود كه سعى كرد ازميراث سياسى برادرش به عنوان يك سرمايه، ظرفيت وپتانسيل براى ايفاى نقش درافغانستان جديد بهره گيرد.

او با شعار ضرورت انطباق مجاهدين با شرايط جديد، حزب نهضت اسلامي را تأسيس كرد تا فرماندهان پيشين را درقالب يك حزب سياسى گرد هم آورد. باوجود آنكه شعبات مختلف اين حزب دركابل وساير شهرهاى افغانستان به ويژه شهرهاى شمال شروع به فعاليت كرد، با اين وجود، فرماندهان باسابقه ائتلاف شمال، حاضر به سينه زدن زير علم برادر احمدشاه مسعود و نهضت اسلامي وي نشدند. لذا على رغم حمايت بسيارى از فرماندهان از حزب، در عمل كسى از آنها حاضر نشد زعامت احمد ولى مسعود را بپذيرد و حزب، آنچنان كه بايد و شايد، ريشه نگرفت و در نهايت، به گروه احمد ولى مسعود تبديل شد و نه چترى براى گردهم آوردن ساير عناصر قدرتمند ائتلاف شمال.

درين گيروداركابل شاهد برگزارى اجلاس چند روزه عناصر قدرتمند ائتلاف شمال بود. در اين جلسه، اكثر چهره هاى اصلى ائتلاف شمال از جمله ربانى، فهيم، قانونى، اسماعيل خان و عبدالله حضور داشتند. در اين اجلاس، فهيم به عنوان معاون اول كرزى، ديگران را تشويق كرد تا از كرزى در انتخابات آتى رياست جمهورى حمايت كنند. پيش فرض اصلى فهيم كه وى را به حمايت از كرزى وادار كرده بود، تقسيم قدرت بين شوراي نظار و كرزى در دولت آتى بود كه قرار بود مطابق آن، كرزى رئيس جمهور شود و فهيم مقام معاونيت او را به عهده بگيرد. در آن هنگام، برخى از سران جنگ سالار كه به كرزى اعتماد نداشتند و يا حاضر نبودند كه به خاطر فهيم از كرزى حمايت كنند، با شك و شبهه، اجلاس را ترك كردند و برخلاف فهيم حاضر نشدند كه حمايتهاى خود را متوجه كرزى كنند. از همين اجلاس نيز معلوم شد كه افرادى نظير فهيم و عبدالله براى حفظ سمتهاى خود در دولت، حاضر هستند كه به عنوان حاميان كرزى در اجلاسهاى ائتلاف شمال نقش بازى كنند. در آستانه شروع غير رسمى رقابتهاى انتخاباتى، كرزى ضربه اصلى خود را به ائتلاف شمال وارد كرد و با معرفى نكردن فهيم به عنوان معاون اول خود در دولت آتى و معرفى احمد ضياء مسعود و كريم خليلى به عنوان معاونان آينده خود، دودستگى موجود در ائتلاف شمال را به نقطه بحرانى آن رساند.

در واقع، كرزى با حذف عنصر قدرتمند ائتلاف شمال، دو عضو ديگر ائتلاف شمال را جايگزين وى كرد. با اين تفاوت كه دو معاون جديد كرزى فاقد قدرت نظامى تعيين كننده هستند و از جهات مختلف قدرت مقاومت در برابر كرزى را به اندازه فهيم ومحقق ندارند. حذف فهيم از سمت معاون اولى رئيس جمهور نشان داد كه تكيه سران جنگ وتفنگ به قدرت نظامى براى حضور در تحولات آتى افغانستان كارساز نيست. حذف فهيم، سرآغاز احياى جناح ربانى در ائتلاف شمال بود. در واقع، كرزى تلاش كرد با به ميدان آوردن اطرافيان ربانى و شخص وى كه به جناح سياسى تر ائتلاف شمال تعلق دارند، جناح نظامى ائتلاف شمال به رهبرى فهيم را تضعيف و در نهايت، از دوره خارج كند.

تاكتيك كرزى، انتخاب احمد ضياء مسعود برادر احمد شاه مسعود به عنوان معاون اول رئيس جمهور بود تا هم از ظرفيت سياسى به جاى مانده از احمد شاه مسعود به نفع خود بهره بگيرد و هم ربانى، يعنى خسور احمد ضياء مسعود را به سمت خود جلب كند و از قدرت وى براى تحكيم پايه هاى خود در انتخابات رياست جمهورى بهره گيرد. همزمان با اين تحولات، به طور سازمان يافته اى در كابل، شايع شد كه قرار است ربانى به عنوان رئيس آتى پارلمان وارد صحنه شود، اگرچه بخشى از مواضع ربانى را بايد حاصل كدورتهاى گذشته وى از فهيم و قانونى به شمار آورد. يكى از چالشهاى جدى دولت كرزى، عدم اطاعت فرماندهان قدرتمندى چون اسماعيل خان در هرات از دولت مركزى بود.

وابستگى اسماعيل خان به جبهه متحد و ائتلاف شمال، كرزى را در خلع وى مصرتر كرده بود. كرزى ابتدا تلاش كرد تا با كمك فهيم، اسماعيل خان را مهار كند، اما سرانجام، با تحريك فرماندهان محلى اطراف هرات، جنگى در اين ولايت راه اندازى شد كه در نهايت باعث صدور حكم عزل اسماعيل خان شد. در هرات نيز، كرزى از تاكتيك همكارى با ربانى براى حذف اسماعيل خان استفاده كرد و يكى از دستياران ربانى، يعنى خيرخواه سفير افغانستان در تهران را جايگزين اسماعيل خان كرد. كرزى با حذف اسماعيل خان و انتصاب يك والى فرمانپذير در هرات، در واقع اين شهر را به عنوان يك حوزه مهم رأى گيرى تصرف كرد و يكى ديگر از قدرتمندان ائتلاف شمال را با حمايت برخى ديگر از عناصر همين ائتلاف، از دور خارج كرد.

آخرين ضربه كرزى به ائتلاف شمال، قبل از برگزارى انتخابات رياست جمهورى، جلب حمايت رسمى ربانى ونهضت ملى به رهبرى احمد ولى مسعود بود. ربانى حمايت خود از كرزى را به توافقات سران ائتلاف شمال در اجلاس قبلي مستند كرد، در حالى كه فهيم، قانونى و اسماعيل خان سه فرمانده حاضر در جلسه مذكور اكنون ديگر از كرزى حمايت نمى كنند.از طرف ديگر، كرزى در آخرين روزهاى تبليغات انتخاباتى موفق شد حمايت نهضت اسلامي، يعنى تنها حزب بزرگ متشكل از عناصر ائتلاف شمال را به دست آورد.

احمد ولى مسعود نيز در حالى از كرزى حمايت كرد كه قانونى، ديگر عضو ارشد اين حزب، خود نامزد انتخابات رياست جمهورى و رقيب كرزى بود.هنگامى كه ربانى و احمد ولى مسعود از كرزى حمايت كردند و عبدالله نيز به حمايت از رقباى كرزى نشد، معلوم شد كه عناصرى چون فهيم، اسماعيل خان و قانونى، قدرت مقاومت در برابر كرزى را ندارند.

اكنون ديگر ائتلاف شمال را نمى توان يك ائتلاف دانست. عناصر اصلى اين جريان در حمايت از كرزى يا مخالفت با وى دچار چنددستگى شده اند و برخى از آنان با هدف حفظ سمت هاى خود در دولت و برخى ديگر با هدف كسب سمت هاى جديد، به حمايت از كرزى پرداختند. در جبهه مقابل، افرادى چون فهيم درك كرده اند كه ديگر با تكيه بر نيروى نظامى قادر به ايفاى نقش در تحولات آتى افغانستان نيستند و قانونى نيز كه تلاش داشت تا محوريت يك حزب سياسى مخالف كرزى را بر عهده گيرد، با بروز چنددستگى در درون حزب نهضت اسلامي ناكام ماند. در چنين فضايى، حضور ائتلاف شمال به عنوان يك جبهه متحد سياسى در آينده افغانستان را بايد پايان يافته تلقى كرد. نيرويى سياسى ـ نظامى كه در زمان حيات مسعود، پس از طالبان قدرتمندترين جناح قدرت را شكل مى داد، پس از ترور مسعود اكنون به يك اردوگاه متلاشى شده مى ماند؛ اردوگاهى كه هيچ يك از فرماندهان آن از يكديگر فرمان نمى برند، فاقد برنامه ريزى براى تحولات آينده و حاضر نيست كه خود را با شرايط جديد افغانستان تطبيق دهد.

بدون ترديد، يكى ازعوامل پيروزى كرزى را بايد در ضعف هاى طرف مقابل جست وجو كرد؛ ضعف هايى كه پس از انتخابات رياست جمهورى به اتمام نرسيده و آينده نيز آشكارتر شود. كرزى نه تنها در خصومت بين سران ائتلاف به نتيجه دلخواه و مطلوب دست يافته است، بلكه پيروزى اصلى خود را در فروپاشى مهمترين تشكيلات سياسى ـ نظامى رقيب خويش يعنى ائتلاف شمال يا همان جبهه متحد ديد؛ جبهه اى كه از همان روز اول نامتحد بود و پس ازمرگ احمد شاه مسعود ضعف ها و عدم انسجام درونى اش آشكار شد.

برهه ای زمانی که در آن به سر میبریم مرحله رشد نا بسامانی ها و طی مسیر نابودی ارزش های معنوی و زادگاه صدها انحراف، مشکلات و مخاطرات برای افغانستان آینده خواهد بود چون قیدی وجود ندارد که بواسطه آن ازتولید وپرورش همچنان خطرات جلوگیری کرد، دولتمردان متشکل از افرادی اند که نیمی از آنها مهمان نا خواسته و نیمی دیگر دزدان درون خانه اند که بجز ویرانی میهن و آبادانی زندگی خودشان (با اعمار منازل بلند بالا و سوار شدن موتر های مدل سال) به چیزی دیگری نمی اندیشند.. واما رهبران جهاد که تا دیروز صدای تکبیر شان به منظور نجات جامعه وحاکمیت اسلامی گوش هارا کر ساخته بود:

- آناننیمی از کشور را خراب کردند و از هیچ گونه ظلم و ستم إبا نه ورزیدند وجالب اینکه همه اینها بنام اسلام انجام یافت.

- اسلام آنها تازمانی بودکه جیب هایشان پُرشود، وحالا که این مأمول برآورده شده است دیگر نه اسلامِ وجود دارد ونه جهادی بلکه همه کفار دنیا دوست ایشان وهمه اعمال کفر آمیزوحرام وهمه فساد وبی بندو باری برای آنها حیثیت عمل خوب را گرفته است.. .که جامعه ازاین نوع مشکلات ودرد ها به صدها گونه آن مواجه است. در بُعد اقتصادی تمام دارایی ها درانحصارچند فرد وچند شرکت خصوصی قرار گرفته که آنها آهسته آهسته با خورد ساختن همه سرمایه های کوچک به تعداد فقراء ونیازمندان یابه اصطلاح مجهول سرمایه داری به تولید برده های انسانی در گونه مدرن آن می افزایند وماشاهدیم که هرروزبه تعداد فقراءافزوده میگردد.

ازجانب ديگرتاراج معادن پنجشيروبدخشان، جنگسالاران با استخراج، قاچاق وفروشي سنگهاي قيمتي مانند لعل ولاجورد بدخشان و زمرد پجشير و ساير احجار کريمه نزديک به سي سال شد که بي شرمانه وخبيثانه به اين دزدي خويش ادامه ميدهند . اينها با قاچاق لاجورد و زمرد به سرمايه هنگفت دست يافتند . اما از آنجايی که هنوز هم هزاران مشکل از فقر اقتصادی تا گرسنگی، تهيدستی، خشکسالی، آوارگی و مهاجرت های درونمرزی و بيرونمرزی موج فزاينده داشته و رنجهای بيکران مردم همچنان ادامه دارد، با تاسف مردم مجال آن را به اين زودی نخواهند يافت تا قاچا قبران اموال عامه ومخصوصاً رهزنان و چپاولگران آثارقيمتي و معادن کشور را به استنطاق بکشند و از آنها حساب بگيرند. اکنون از يکطرف با سو استفاده از شرايط جنگ و دشواری های جاری مملکت و از سوی ديگر با استناد بر اينکه در افغانستان هنوز نيز دولت مرکزی و مسلط بر اوضاع سراسری وجود ندارد، آنها باز هم به همان اشتهای سابقه دارايی عامه را مانند گذ شته حيف و ميل نموده و به حسابهای جاری و پس انداز در بانکهای شرق و غرب افزودند . تعدادي ازمقامات بلند پايه کنوني نمايند گي فروش اين سرمايه ملي را تا چند قبل درکشورهاي غربي بعهده داشته وبا استقراردولت کرزي باديده درايي وبي حيايي صاحب کرسي ومقام گرديدند . وهنوزکه هنوزاست اينها با فکرآرام به اين وظيفه ننگين يعني دزدي وقاچاق سرمايه ملي ادامه ميدهند .

 دکتر رنگين دادفر سپنتا مشاور قبلي کرزی ووزيرخارجه کنوني درمزار میر غلام محمد غبار و عبدالرحمن محمودی، از سنگ فروش‌ها سخن گفت که مطمينا منظور ايشان شورای نظار بود که به هدايت احمد شاه مسعود، معادن لعل، لاجورد و زمرد را به تاراج بردند و فروختند. او در ادامه حرف‌هايش گفت ما به عبدالرحمن محمودی و غبار بايد قهرمان ملی بگوييم نه به آن کسی ما را کشتند.

مواد مخد ره مخوف تر از سلاح كشتار جمعی، سلاحی در افغانستان توليد انبوه می شود كه در پايان قرن بيست در آمد حاصل از آن بين صد تا دوصد ميليارد دالر تخمين زده می شد . تجارت بين‌المللی مواد مخدر كه سود سالانه آن به ده ها ميليارد دالر سرمي زند به اندازه تجارت نفت اهميت پيدا می‌كند. از اين لحاظ كنترول ژئوپوليتيك شبكه های مواد مخدر به همان اندازه كنترل لوله های نفت و گاز اهميت استراتژيك دارد. از درون همين تجارت مرگ و رخوت حكومت های مرتجع مذهبی سر برآوردند و جنبش های اسلامی از درآمد حاصل از آن ارتزاق كردند. قدرت گرفتن سلاحداران بنياد گرا درافغانستان بعدازحمله آمريکا به افغانستان ، توليد ترياك را به شدت افزايش داد و شبكه قاچاق مواد مخدر را بازسازی نمود. كشت خشخاش به طور قابل ملاحظه ای افزايش پيدا كرد. بازارهای ترياك به سرعت احيا شدند ودر آغاز سال يکسال بعدازلشکرکشي آمريکا بهای هر كيلو ترياك به دالر ده برابر بهای سال اول حمله بود. براساس ارزيابی صندوق توسعه ملل متحد – آنكتاد- توليد ترياك طي يکسال حدود شش صد وهفتادوپنج درصد افزايش نشان مي دهد.

سران‌ جنگ وتفنگ در زير چشم‌ هزاران‌ عسكر امريكايي‌ و ناتو به‌ توليد و تجارت‌ بيسابقه‌ي‌ هيروئين‌ مشغول‌ بوده‌ كه‌ افغانستان‌ را مجدداً در صدر ليست‌ كشورهاي‌ توليد كننده‌ هيروئين‌ قرار داده‌اند. سازمان رسمی مبارزه با مواد مخدر آمريكا معتقد است كه در سال دوهزارهفتاد درصد توليد ترياك جهانی و هشتاد درصد مواد مخدر مشتق از ترياك در اروپا ازطريق افغانستان تامين شده است. درسال دوهزارو پس از آن كه طالبان كشت خشخاش را ممنوع كرد توليد ترياك نود درصد كاهش يافت. در همين سال تفنگ سالاران به نيروی اصلی سياسی حمايت كننده از توليد و تجارت ترياك خام تبديل شد. جنگ واشنگتن برعليه افغانستان و استقرار حكومت کرزي توليد ترياك را به شدت افزايش داد و شبكه قاچاق مواد مخدر را بازسازی نمودند . با نفوذ جنگ سالاران دردولت موقت كشت خشخاش به طور قابل ملاحظه ای افزايش پيدا كرد. بازارهای ترياك به سرعت احيا شدند و از فردای يازدهم سپتامبر قيمت ترياك در افغانستان سه برابر شد.

دريکي ازشماره هاي نشريه روزگاران ميخوانيم: مردم، امروز از هيچ چيزي به اندازه‌ي سلاح نفرت نداشته، تفنگداران را دشمن منافع شخصي و ملي خود دانسته، خواهان خلع سلاح فوري شان ميباشند. در سال روان كه قرار بود تا دهم سرطان از صد هزار تفنگي، چهل هزار شان خلع سلاح گردند با زورگويي و گردن كشي آنان اين پروسه شكست خورد، صرف دو هزار ميل سلاح جمعآوري گرديد و سي وهشت هزار ديگر هم چنان بر هست و بود مردم بدمستي مي‌كنند. از نوروز بدينسو درگيري هاي هرات، فارياب، مزار، دايكندي و اخيرا غورات دهها كشته و زخمي بجا گذاشته، هر روز گروهي بر گروهي مي‌تازد و زندگي بي‌گناهان را خاكستر مي‌سازند، تمام اين كشتارها بخاطر قدرت بيشتر و ثروت فراوان تر است كه منطق شان از مشت و ماشه برخاسته و تا وقتي اين ميله ها مهار نگردند حرف آخر را همچنان تفنگ خواهد زد.

اكثريت اين تفنگداران ظاهرا در قطعات نظامي دولت جابجا بوده سركردگان شان جنرال و ستر جنرال اند، اينان جنگ هاي داخلي را به راه انداخته، عامل انارشي، بي‌قانوني و بي‌ثباتي مي‌گردند. آنان نه تنها از سوي مركز مورد بازپرس قرار نمي‌گيرند كه با تحفه و مدال اعزاز و اكرام مي‌شوند. پول هاي كمكي جامعه جهاني بخاطر پيشبرد اين پروسه در بروكراسي و مصارف گزاف اداري غرق شده براي هر تفنگ گذار فقط دوصد دالر پرداخته مي‌شود كه نميتوان با آن زندگي يك ماهه‌ي خود را سامان داد.

سلاح بدستان با تفنگ، زندگي افسانوي براي خود ساخته اند. آيا ممكن است با زاري و التماس زندگي شانرا گرفت؟ گروپ هاي مسوول خلع سلاح در مناطق زير نفوذ اينان بايد به مشوره و حتي هدايت شان گردن بگذارند. اينان كه خود كوزه‌ گر و كوزه خر و كوزه فروش اند، چطور ممكن است با چنين سياستي بهشت خود را بدستان خود ببازند؟ جمعبندي شكست اين پروسه نشان مي‌دهد كه ناتو و سازمان ملل بايد سياست خود را تغيير داده به شيوه‌ي ديگري توسل بجويند در غير آن جمعبندي بعدي باز هم شكست اين سياست را در عمل به نمايش خواهد گذاشت. افغانستان، كشوريكه دربيش ازدونيم دهه نشانه‌ي دردناكترين تيرهاي تاريخ بوده، بادمه‌ي ساطور استبداد چنان زخم هايي برپيكره‌ي رنجورش كاشته اند كه تا ساليان دور خونچكان خواهد ماند.

كشت و كشتار، چوروچپاول، فقرو اعتياد و بيكاري، گويي باسرشت اين سرزمين عجين گشته اند. برفرق همه اين بدبختي هاآدم ربايان ازمدتي بدينسو جگرگوشه هاي خانواده ها را ميربايند. اگر جنگهاي خانمان برانداز ديروز با راكت پراني هاي كور هر لحظه خانواده‌اي را دود هوا ميساخت، اگر نوچه تروريستهاي سر برآورده از پاكستان با سوزاندن باغستان ها و تاكستان ها به نابودي مليتي دست مي‌يازيدند، ربودن دلبندان مردم كه ديگر يافتن استخواني از آنان هم ناميسر است، دردناكترين جنايتي‌ست كه درحق مردم روا داشته ميشود. با اضطرابي كه ازين رهگذر سراسر كشور بخصوص پايتخت را پيچانده، نيروهاي امنيتي تا هنوز سرنخي را به مردم نشان نداده كه درعقب اين اعمال سازمان يافته چه باند ها و دست هايي قرار دارند.

در رسانه هاي دولتي هر ازگاهي گرفتاري طفل ربايي اعلام ميگردد ولي اصل واقعيت تا هنوز درپرده‌ي اسرار نهان مانده است. دستگيري بسيار دشوار قاچاقچيان ورهايي بسيار آسان شان نشان ميدهد كه چنگال هاي قوتناكي درپس پشت اين جنايت هولناك قرار دارند.

مسير اين قاچاق از دروازه هاي جنوب ميگذرد و ناممكن است كه شبكه هاي استخباراتي همسايه جنوبي ما كه افغانستان را به انبار باروت، تروريزم و موادمخدر مبدل ساخته است درسازماندهي آن نقش نداشته باشد. اينكه ربايندگان با شكار خود چه ميكنند شايعاتي برزبانهاست كه اعضاي بدن شانرا جدا كرده بفروش ميرسانند، مورد استفاده جنسي قرار ميگيرند، در ميله هاي شتردواني اعراب ازآنان استفاده ميشود، به باند سازي تربيت ميگردند، كارهاي شاقه جسمي را انجام ميدهند و درانتقال مواد مخدر از آنان استفاده ميشود.

 پوليس بشدت ضعيف و در حد هيچ، كه كمترين تخصصي دركارش ندارد، دخالت باندهاي تفنگدار و عدم قاطعيت محاكم، دست آدم ربايان را دركارشان چنان باز گذاشته كه در روز روشن اطفال مكتب رو راميربايند. زنان ومردان بسياري هر روزصبح فرزندان شانرا مكتب برده دوباره برميگردانند كه از ناباوري كامل به امنيت عزيزان شان حكايت ميكند.

اين سوالات ديگر براي هرشهروند افغان نُقل نه كه زهر هر مجلس اند وآن اينكه چرا جگرگوشه هاي شان حق زندگي بي‌دغدغه وخالي ازهراس را در زادگاه خود ندارند؟ مسووليت زندگي اينان به دوش چي كساني است؟ بالاخره انجام چنين كار مشكلي به اين آساني مردم را به اين باور نميرساند كه بايد عده‌اي از نيروهاي امنيتي با دزدان دهن جوال را بگيرند؟ و نبايد براي مبارزه‌ي سالم و قاطع پاك كاري را ابتدا ازين دستگاه آغاز كرد؟

اگر كمك هاي اقتصادي به دسترس موسسات غير دولتي خارجي و يا داخلي گذاشته شود حدود هشتاد در صد آن بصورت آشكارا و پنهان در مبل و فرنيچر و موتر و تعمير لوكس و معاش و... حيف و ميل ميگردد، ولي همين پول اگر به دست دولت تا گلو غرق در فساد قرار گيرد يا به بلند منزل و خريد تفريحگاه هاي تابستاني به مصرف مي‌رسد و يا هم در جوال تنظيم هاي ضدمردمي سرازير مي‌شود.

به همين دليل چهارمليارد دالر كمك هاي دريافت شده نه تنها تغييري در زندگي مردم نياورد، بلكه با تورم قيمت ها فقرا فقير تر شده رفتند. براي استفاده درست از كمك هاي جهاني بخاطر تغيير زندگي مردم يك راه وجود دارد: برچيدن بساط اداره فاسد، غير متخصص و مصلحتي و ايجاد اداره‌اي كه انديشه خدمت به مردم در سرداشته باشد. و اما در خصوص امنيت، دولت كرزي و حاميان بين المللي‌اش معمولا با معلول مبارزه كرده اند. به همين دليل نه تنها طي بيشتر از دو سال با حضور قطعات آيساف، امنيت تامين نگرديده كه روز تا روز دامنه ناامني وسيعتر ميگردد. مشكل ناامني اين نيست كه گويا قطعات نظامي خارجي در كشور ما كمتر است كه با افزايش آن امنيت تامين مي‌گردد. نا امني در كشور ما دو عامل اساسي دارد:

تروريزم و جنگسالاري. اگر امنيت اين جا و آنجا از طرف دسته هاي تروريستي و خايني چون ملا عمر و گلبدين اخلال مي‌گردد، به همان مقياس و حتي بيشتر از آن، جنگسالاراني كه با آمدن نيروهاي امريكايي جان تازه گرفتند، مخل امنيت هستند. تروريست ها كه كوچكترين پايه‌اي بين مردم ندارند اگر از طرف جناح هاي معين قدرت در پاكستان براي ايجاد بحران در كشور ما تربيت و تقويت ميشوند، جنگسالاران نيز با سياست كجدار و مريز دولت كرزي و حاميان بين المللي‌اش تشجيع شده ميروند. پس اگر به سياست مماشات با دولت پاكستان از يك طرف و مصلحت با جنگسالاران از طرف ديگر پايان داده نشود، به عامل ناامني در كشور مبارزه نشده در آنصورت هم ۱۳ مليارد دالر خرج سالانه نظاميان به هدر مي‌رود و هم خون تعداد قابل توجهي از افراد نظامي خارجى ها ريخته مي‌شود. كرزي اگر به اندازه كافي در مشت خود دالر و در پشت نيروهاي آيساف داشته باشد اما سياست سازش با جنگسالاران را كنار نگذارد؛ اگر بجاي اعتماد به مردم، به جنگسالاران اعتماد كند؛ اگر به صورت راديكال دست به اصلاحات اداري نزند و خود را از محاصره جنگ سالاران بيرون نكشد، به هيچ صورت ممكن نيست كشور را از بحران نجات دهد.

 امريكا و غرب هم در صورتيكه خواهان برچيدن بساط تروريزم از افغانستان است و فقط به راه نظامى توسل جويد، راه خطا در پيش گرفته، تروريزم را عمدتاً بايد در عرصه هاى ايدئولوژيك و سياسى نابود ساخت و با عوامل اساسى رشد و گسترش آن مبارزه نمود. سركوب نظامى ميتواند نقش ثانوى در محو تروريزم داشته باشد. اگر كرزي با تمام سازشكاري ها و ناكاميهايش هنوز هم راي مردم را با خود دارد نه بخاطر اينست كه او براي خود پول نيندوخت و بلندمنزل نساخت، نه بخاطر اينست كه دستش به خون مردم آلوده نيست، نه بخاطر اينست كه هداياي دريافت شده‌اش را تحويل بيت‌المال نمود، نه بخاطر اينست كه لياقت و ذكاوت خوبي دارد، و بالاخره نه بخاطر اينست كه از حمايت قاطع جهاني برخوردار است. راي مردم به كرزي فقط يك ني گفتن معني‌دار به بنيادگرايان و جنگ‌سالاران است.

هنوز كمى زود است كه راجع به زوال نهايى قدرت گروه هاى جهادى سخن گفته شود. آ نها هنوز هم بسيارى از اهرم هاى قدرت را در اختيار دارند. از سوى ديگر تداوم امنيت وجمع آوري سلاح در افغانستان با تنزل قدرت مجاهدين ارتباط مستقيم دا رد. اما اگر وضعيت به همين شكل ادامه پيدا كند، در اينكه پاييز سياسى مجاهدين آغاز شده است نبايد ترديد كرد . بعد از شش سال وا ندي که نهاد هاي دولتي يکي پي ديگري احيا گرديد، همزمان با آن اولويتهاي خاصي نيز دردستور کار قرار داشت که بايستي به صورت سيستماتيک شکل ميگرفت. تا بالوسيله عدالت اجتماعي تحقق مي يافت و دموکراسي درکشور ريشه مي گرفت ونهادينه ميشد. آنگونه که مي بينيم، پاره يي از اقدامات به همين منظور صورت گرفته، اما قدر مسلم اينست که اين اقدامات آنگونه که لازمست انتظارات وخواستهاي معيني را که درين عرصه ها مطرح بود برآورده نساخته است. يکي ازاين اولويتها که تاکنون نابرآورده مانده است. ادامه قوماندان سالاري وحاکميت تفنگ برکشور ا ست.

مردم ما که هنوز هم درزير سايه تفنگ قوماندانان درولايات ومحلات مظلومانه دست و پا ميزنند بااين پرسش بزرگ مواجه هستند که اين کم کاري يا عدم برآورده شدن اين مأمول را چگونه توجيه کنند وبار آنرا بردوش چه کساني بگذارند، مراجع مسول ادامه چنين وضعي را بعد از گذشت سه ونيم سال چگونه توجيه خواهند کرد؟ آيا ميتوان اينهمه امکانات داخلي وخارجي درين عرصه را که مقرون به ناکامي است دست کم گرفت. دروضعيت کنوني که قوماندان سالاري به گونه بالفعل وبالقوه وجود دارد چگونه ميتوا ن به عدا لت اجتماعي وحاکميت قانون وپياده شدن دموکراسي وآزادي وساير ارزشها اميد وار وخوشبين بود؟ ازين گذشته سرنوشت وعده هاي بلند بالا مسوولين عاليرتبه دولتي که درين راستا طي اين سال ها به مردم داده شده چگونه خواهد شد؟ واقعاً جاي تعجب ا ست که قوماندان سالاري هنوز هم در کشور ريشه دار باقيمانده وفرمان ميراند ومردم نسبت به اقدامات ملي وبين المللي درکشور هر روز اعتماد خو د رااز دست ميدهند.

نيروهای ائتلاف و شرارت های تفنگداران

 

ايالات متحده آمريکا باازبين بردن طالبان يکبارديگربد نام ترين چهره هاي جنگ وتفنگ را با اسلحه جديد وبا ميليون ها دالروارد زند گي مردم مظلوم وبي دفاع افغانستان نمود . گويي اين مردم ستم ديده بايد هميشه باکشتن، بستن، بردن ونابود شدن زند گي نمايند . بارفتن طالبان فقط چهره عوض شد .

برنامه کارروزانه، سياست هاي محلي، انديشه بنيا د گرايي، جنگ وتفنگ، بردن و کشتن، قنداق کاري، به زندان انداختن هما ن بود که درزمان طالبان جريان داشت، ولي با دوتفاوت : يکي اينکه اين زنداني ساختن وبردن وتسليم دادن بي گناهان به خارجيان ود رزندان هاي بيگانه ها صورت گرفت ودوم تغيرد ستاربه پکول بود . آمريکايان با سياست هاي دود منشانه خويش بازهم همان پکول پوشان فراري که شهررا به ويرانه وکابل را به غمخانه تبد يل نموده بودند بلاي جان مردم گردانيد .

جاه طلبي رهبرا ن وفرماند هان نيروهاي به اصطلاح جهادي تنها اهرم مصيبت باربود که استعمارمي توا نست درين راه ا زآن بهره برداري نمايد . خيانت وخودخواهي اين جنگ سالا ران کشور را بصورت سرزمين ملک الطوايفي درآورده و درهرگوشه فرمانده ؛ گروه ؛ سرد سته وگرد نکشي براي خو يش پوسته وپا تک وزندان وکشتا رگاه سا خته ازاين طريق قدرت وحاکميت خودرا به نمايش گذاشتند. مگر کرزي وآمريکااين را نميدا ند که تفنگداران بيش ا زيک دهه بالای خون ملت به تجارت مشغول بودند ؟

مگر داد ومعامله های پيدا وپنهان اين اين تشنگا ن قد رت ؛ مردم رنج کشيده مارا به خاک وخون نکشاند؟ مگر همين ها نبودند که در بدل ويرانه ساختن کشور ؛ قصر های مجلل در داخل وخارج برای خود واقارب خود اعمار نمودند ؟ مگر همين ها نبود که راکتباران شوراي نظاروحزب اسلامي رابرفرق مردم مظلوم کابل اسلامی وقانونی مي خوا ندند؟ مگر همين بنيا د گرايا ن نبود که ميليون هادالر کمک سعودی، آمريکا، فرانسه، جرمني، پاکستان، کشورهاي شيخ نشين ... را به حساب های شخصی خويش چه د رزمان به اصطلاح جهاد وچه د رزمان قد رت خويش در خارج واريز نمودند ؟ .

مگراينها نبود که چوکی رياست جمهوری را چهار د ست وپا محکم چسپيده بود ؛ به هر کنج وکناری که فرار کردند چوکی را با خود بردند ؟ . داروندار مردم کابل به تاراج رفت وا ز کشته ها پشته ها ساخته شد . مردم کابل حتی فرصت دفن شهدای خويش را نداشته وعزيزان خود را در خانه های خويش به خاک سپردند ولی اينها خمی بر ابرو نياورد . اکنون اين تاجرا ن خون ودلالا ن سيه د ل با ديده درا ئی خا صی خود را نمايندگان مردم ميدانند . غم انگيز تر اينکه کرزی بالای آرزوهای مردم پاگذاشته وجنگسالارانی را که هرگز شانس ورود به دولت وپارلمان را نداشتند ؛ به قدرت وحاکميت شريک ساخته در زد وبند پنهاني وآشکاراز همديگر حمايت نموده وبر گرده مردم سوار شد ند . کرزی وتفنگداران آنچه ميخواستند کردند وپستهاي بزرگ دولتي، رتبه هاي بزرگ نظامي، پارلمان ونمايندگي هاي سياسي کشوردرخارج بازيچه د ست چند دلال گرديد . ولی عاقبت اين شام صبح گردد واين شب سحر شود و آنگاه مردم اين معامله گران وجنايتکاران را به پای ميز عدالت خواهند کشيد . انتظارميرفت که پارلمان صحنه ای باشد برای بيان درد دلها و سخنان ناگفته ای که سالها در سينه ها انباشته شده بود.

اما حضور تفنگداران بي بندوبار نوع مايوسي پديد آورد. مردم ديگر دریافته اند که کشور مجددآ به تخته شطرنج قدرت ها مبدل شده و اينها نميخواهند از مهره های که سالها برآنا ن سرمايه گذاري کرده اند بگذرند. پس هر طوری شده مزدوران خود را بر سر دست نگهمیدارند تا هموا ره با نصب آنان در قدرت سیا سی، داشتن دولت وا بسته به خود در را تضمین کرده باشند. در جايي که تفنگ و زور و دالر مسلط است و مافياي هيروئين و بنيادگرايي دست باز دارد، صحبت از وجود آزادي و دموکرا سي و قانون و عدل مسخره است.ازجانب ديگر امريكا ميتوانست با كمك هاي اقتصادي موثر نه به دزدان در افغانستان ودلالان درپاکستان، بلكه به افراد مطمئن و پاك براي رشد اقتصادي، زمينه سربازگيري تروريستها و بنياد گرايان را در كشور به حداقل برساند. روزنامه گاردين دريکي ازشماره هايش مينويسد: سلاح هايی كه ايالات متحده و بريتانيا به همراه متودهای پيشرفته جنگی در اختيار بنيادگرايان قرار دادند به فاجعه در غرب ختم شد و براساس پديده چرخش برعليه كسانی مورد استفاده قرار گرفت كه آن ها را تهيه ديده بودند.

با آن كه رسانه های جمعي آمريكا خود اعتراف می كنند كه روی كار آمدن دولت جهادي و طالبي در افغانستان ناشی از كمك های پنهانی است كه ايالات متحده به گروه های بنيادگرا كرده است. آمريکا وپاکستان بين سال های 82 تا 92 سي وپنج هزار بنيادگرای انتگريست را از چهل كشور اسلامی به خد مت گرفتند. دهها هزار نفر برای تحصيل در مدارس مذهبی به پاكستان سرازير شدند. صاحبنظران معتقدند بيش از صد هزار تن از اين مسلمانان تندرو در جنگ افغانستان شركت كردند. در سال ۱۹۸۵ ريگن رييس جمهور وقت آمريكا دستورالعمل امنيت ملی شماره 166 را امضا كرد. براساس اين دستورالعمل بايد كمك نظامی را به بنيادگرايان هرچه بيشتر تقويت نمود تا درخروج قوای شوروی از افغانستان منجر شود. كمك های نظامی به شدت افزايش يافت، به طوري كه در سال ۱۹۸۷ سلاح های تحويلی به بنيادگرايان به 65 هزار تن رسيد. در طی اين مدت سيل متخصصان سيا و پنتاگون به طور پنهانی و بی وقفه راهی مرکزفرماندهی سازمان اطلاعات پاكستان

( ای.اس.اي) واقع در روالپندی شد. در همين محل كارشناسان سيا و پنتاگون برای سازمان دادن جنگ برعليه قوای شوروی با ماموران اطلاعاتی پاكستان ديدار مي كردند.

 سازمان سيا از طريق سرويس اطلاعاتی پاكستان نقش كليدی در تربيت نظامی بنياد گرايان داشت.

مدارسی كه توسط بنيادگرايان وهابی و پشتيبانی مالی عربستان تشكيل شده بودند تدريجا تدريس تكنيك های جنگ های چريكی سازمان سيا را در تعاليم خود گنجاندند. ايالات متحده آمريكا از د يكتاتور پاكستان جنرال ضياالحق در تاسيس هزاران مدرسه در پاكستان پشتيبانی كرد، مدارسی كه از آنان طالبان سر برآوردند. دراين گيرودارسازمان اطلاعات پاكستان ( ای.اس.ای ) به يك سازمان موازی پرقدرت تبديل شد كه در تمام عرصه های حكومتی حضور داشت. پرسونل آن كه متشكل از افسران نظامی، ماموران اطلاعاتی و اداری بودند به حدود يکصدوپنجاه هزار نفر رسيد. پس از بركناری بوتو و به قدرت رسيدن ضياالحق مناسبات ( ای.اس.ای ) و سازمان ( سيا ) به طرز محسوسی گرم تر شد. ضمن اين كه عمليات سيا موجب شد رژيم نظامی ضياالحق روز به روز قدرتمند تر شود. درجريان جنگ داخلی در افغانستان رژيم پاكستان حتی بيش از ايالات متحده مواضع ضد شوروی مي گرفت . افغانستان كشورى با مختصات اقليمى خاص كه ناتو زمانى قصد داشت براى جنگ با اردوي سرخ در کشور حضور پيدا كند .

آمريکا امروزعملآ درتنش وچالش با فرزندان ديروزش دست وگريبان اسیت . ماموريت ناتودرافغانستان از همه ماموريت هاى آن د شوارتر است. در سال ۲۰۰۳ ناتو فرماندهى نيروى بين المللى كمك كننده به برقرارى امنيت در افغانستان» (ISAF) را كه براى تكميل كردن اقدامات ائتلاف جهانى مستقر در اين كشور به رهبرى آمريكا جهت مبارزه با عناصر طالبان و القاعده تاسيس شده بود بر عهده گرفت. در آغاز حوزه فعاليت ISAF به كابل محدود بود اما اين حوزه تدريجاً گسترش يافت تا جايى كه بعدها كنترول ولايت هاى نسبتاً آرام شمالى و غربى افغانستان نيز به اين نيرو سپرده شد، همچنان ISAF كنترول نواحى به مراتب خطرناكتر در جنوب را بر عهده گرفت . بدين ترتيب، ناتو نقش رهبرى را در سراسر افغانستان ايفا خواهد كرد و اين در حالى است كه هزار ان نظامى آمريكايى به عملكرد مستقلانه خويش در قالب «عمليات استقرار آزادى» (Operation Enduring Freedom) ادامه مى دهند.

هر ناظر مستقلى پس از مشاهده اوضاع جارى در افغانستان به نكات ريز و درشتى برمى خورد كه بعضاً او را نسبت به آينده اين كشور خوشبين و بعضاً بد گمان مى كند. مثلاً سطح همكارى سربازان اعزامى بيش از سي وشش كشور در قالب ISAF كه حتى برخى متحدان آمريكا در خارج از گستره ناتو مثل استراليا و مقدونيه را شامل مى شود تا حد زيادى اميدوار كننده است . همه يك هدف مشترك دارند، تا حد امكان با زبان انگليسى با هم ارتباط برقرار مى كنند و تنها عاملى كه آنها را از هم بازمى شناساند تصوير پرچم هر كشور است كه روى سردوشى سربازان حك شده است.اما حراست از جان مردم افغانستان در برابر حملات عناصر طالبان و قاچاقچيان مواد مخدر كه اتحاد نزديكى برقرار كرده اند بسيار د شوار است. اين وظيفه درجنوب کشور به هفت هزار نظامى بريتانيايى، دوهزاروپنجصد كانادايى و حدود هزاروپنجصد هالندى سپرده شده است. ساير اعضاى ISAF ترجيح مى دهند كه در نواحى امن تر حضور داشته باشند.

اين شيوه - يكى از بزرگترين چالش هاى ناتو است، جلب رضايت سران كشورها براى اعزام نيرو به مناطق ناامن. علاوه بر محدوديت هاى جغرافيايى (امتناع بسيارى از نظاميان از فعاليت در جنوب يا شرق) محدوديت هاى تاكتيكى نيز وجود دارند. به عنوان مثال، برخى از نظاميان به د ستور مقامات حكومتى شان حق استفاده از مواد کيميايى را براى متفرق كردن اجتماعات غيرقانونى ندارند. اين مى تواند يك گرفتارى بزرگ براى فرماندهان ISAF در برخورد با آشوب هاى احتمالى مانند حوادث جوزاي شهرکابل، شبرغان، بلخ، ننگرهار ... به شمار آيد. به لحاظ نظرى شايد اينگونه تصور شود كه تشكيلات ISAF قرار است به وجه آرام تر قضيه كه در آخر به استمرار توسعه و امنيت در افغانستان كمك خواهد كرد، بپردازد و نظاميان آمريكايى به وجه د يگر يعنى جنگ با تروريزم. بدين ترتيب، مسئوليت فرماندهان اين نيروها در حوادث گوناگون بسيار د شوارتر خواهد بود.

طالبان و حامي اصلي آنها يعني شبكه القاعده پس از حمله نيروهاي خارجي در سال ۲۰۰۱به دليل پراكندگي و شدت حملات تفنگداران آمريكايي و سردرگمي، مبارزه خود را به صورت پراكنده و بدون برنامه انجام مي‌دادند. در اين دوره اغلب حملات آنان با تلفات سنگين و عدم موفقيت همراه بود. همچنين درسالهاي ابتدايي به دليل شدت حملات نيروهاي آمريكايي و انگليسي، طالبان حالت تدافعي و گريز از حملات را برگزيده بودند. مرحله دوم درگيري طالبان با نيروهاي خارجي از اواسط سال 2002ميلادي و پس از سازماندهي در نواحي جنوب و شرق و درنواحي هم مرز پاكستان آغاز شد. در اين دوره به دليل ايجاد محدود يتهايي از سوي برخي كشورهاي همسايه براي فعاليت طالبان، درگيري با نيروهاي خارجي تا حدودي كاهش يافت. در اين دوره برنامه خلع سلاح نيروهاي غيرمسوول توسط دولت كرزي به اجرا گذاشته شد وتعداد خيلي کمي از تفنگداران سلاح خود را تحويل دادند. برنامه خلع سلاح همزمان با تاسيس اردوي جديد آغاز شده بود، بيشتر در مناطق شمال، مركز و شمال شرقي و غربي كشور اجرا شد.

دراين دوره زلمي خليل زاد سفيرقبلي آمريكا در افغانستان تاكيد فراواني بر خلع سلاح داشت و قسمت ازسلاح اين نيروها را جمع آوري كرد. برنامه خلع سلاح كه قرار بود د ر مدت سه سال تمامي ولايات را در برگيرد ولي با رفتن خليل زاد اين پروسه عملآ به کندي مواجه شد واين پروسه ناتمام ودولت را به چالشهاي متعدد مواجه نمود. فعاليت طالبان كه بشکل جدي آغاز شده با هماهنگي در اجرا، برنامه ريزي د قيق، كمين در نقاط حساس و هجوم گسترده همراه است كه تلفات زيادي به نيروهاي آمريكايي، انگليسي و اردوي تازه تاسيس کشور وارد كرده‌اند. سازماندهي طالبان و جذب افراد جديد كه برخي از آنها از كشورهاي ديگر به طالبان پيوسته اند، از نكات بارز تحول در درگيري هاي جنوب افغانستان است.

 نيروهاي آمريكايي و انگليسي كه از هفت سال پيش در جنوب و شرق افغانستان مستقر شده اند، تاكنون موفق به د ستگيري ملا عمر، اسامه بن لادن وظواهري نشده‌اند. دراين ميان دولت كابل نيز با وجود اين نيروها توان اجراي برنامه- اي براي د ستگيري رهبران طالبان و القاعده ندارد. و دولت در يك حركت نمادين اقدام به آزادي وکيل احمد متوكل وزير خارجه دولت طالبان وعبدالسلام ضعيف سفيرطالبان دراسلام آباد كرد كه در سال ۲۰۰۱ د ستگير شده بود. كرزي و نيروهاي آمريكايي در ظاهر تصميم داشتند با آزادي آنان و وساطت وي برخي سران ميانه روي طالبان را جذب و در ميان صفوف طالبان تفرقه ايجاد كنند. حضور متوكل در قندهار و آغاز فعاليت وي نيز پيامد مثبتي براي دولت آمريکا، انگليس وافغانستان در پي نداشت. نكته ديگري كه در افزايش فعاليت نظامي طالبان حايز اهميت است، همزماني اين افزايش با بحراني شدن روابط كابل و اسلام آباد است. پاكستان كه حامي اصلي در به قدرت رسيدن طالبان بود از اين گروه بعنوان برگ برنده و عامل فشار در روابط باكابل بخوبي‌استفاده مي‌كند. عدم كنترول مناطق قبايلي هم مرز افغانستان توسط دولت پاكستان عاملي شده كه دولت كابل قادر به مهار د شمنانش نباشد. در بسياري موارد نيروهاي طالبان هنگام درگيري به داخل خاك پاكستان فرار كرده و اين امر تعقيب و نابودي آنها را ناممكن كرده است.

با وجود اين هرگاه كه اسلام آباد اراده كرده فعاليت تخريبي طالبان را كنترول و حتي متوقف كرده است. در برخي موارد همچون زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري و پارلماني درکابل، دولت پاكستان با كنترول مرزهاي خود از نفوذ تخريب کاران به خاك افغانستان جلوگيري كرد. دولت افغانستان بارها از عدم‌همكاري اسلام آباد در مبارزه با طالبان والقاعده و تجهيز آنان ابراز نگراني كرده است. ولي تاكنون واكنش جدي در مقابل اين درخواست دريافت ننموده است. ازطرف ديگر مشکل اساسي درعدم اجراي برنامه خلع سلاح در جنوب و شرق افغانستان نهفته است. به استناد موارد اند كي از خلع سلاح در مناطق جنوبي و آن هم در قندهار در ساير ولايات جنوبي و شرقي افغانستان برنامه خلع سلاح عملا اجرا نشد .

مشکل ديگري که گريبان قواي ائتلاف را گرفته است کمبود نيروي نظامي وعدم همکاري کشورهاي خارجي دراعزام نظاميان بيشتر به کشوراست، طوريکه نماينده قبلي سازمان ملل با استقبال از خبر اعزام نيروهاى انگليسى به افغانستان از جامعه جهانى خواست براى حل مشكل اين كشور با افغانستان همكارى كنند. او هشدار داد جامعه بين المللي توان طالبان براى قدرت گرفتن مجدد در افغانستان را د ست كم مى گيرد و گفت كه د يگر كشورها نيز بايد كمك هاى نظامى، سياسى و اقتصادى خود را افزايش دهند.

وي گفت، كمك هاى اقتصادى جامعه جهانى به افغانستان تاكنون موثر نبوده و اكنون نياز است تا مردم تغييراتى را در زند گى خود احساس كنند. او خبر داد كه در نشست مقامات دولتى افغانستان و نهادهاى بين المللى تصويب شد كه وضعيت در اداره هاى دولتى بهبود يابد و قدرت دولت مركزى نيز به نقاط دورترى منتقل شود. موصوف ضمن تاكيد بر اصلاحات در ساختار نهادهاى امنيتى افغانستان، نبود اطلاعات كافى در مورد مناطق جنوبى را زنگ خطرى براى دولت كابل قلمداد كرد و گفت، دولت كرزى بايد رابطه اى درست و منظم با مردم ساكن جنوب كشور داشته باشد. او همچنين كمبود نيروى پوليس را از مشكلات ديگر برشمرد و افزود: «اكنون به ازاى هر يکهزاروپنجصد نفر در افغانستان يك پوليس فعاليت دارد، در حالى كه در كشور سوئيس تقريباً هر پنجصد نفر يك پوليس دارند.» خشونت هاى پي درپي درين اواخير به بالاترين سطح خود از زمان حمله آمريكا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ رسيده است.

يادداشتها: علاوه ازمنابع که درمتن نوشته وجود دارد، ويکي پديا، افغان رساله، پيام زن، دعوت، کابل پريس، عشق وآزادي، زمانيکه تفنگها به صداميايد، جنگ افغانستان د. پولياکف - مترجم سلطانى، راه توده، دنياي ما، یادداشت های از غرب، ديدگاه و...

اما يک مطلب را ميخواهم به آگاهي سران جنگ و تفنگ برسانم که افراد بدنام بنام شيون و . . . با شما خصومت دارد روي همين دشمني، مرده شمارابه گورستان وزنده تانرا به چپاولستان آرام نميگذارد وميخواهد که جنايت تانرا درمقابل ديد مردم وسيله روشنفکران قراربدهد .

شيون چپاولگرانه فکرميکند اين همه کارزيميرو- زيميروال اسکاري است که لينک هاي مربوط درپايان گذاشته شده است .

http://www.mashal.org/home/main/maqalaat.php?id=00290

http://www.mashal.org/home/main/maqalaat.php?id=00075

http://www.mashal.org/home/main/maqalaat.php?id=00068

http://www.mashal.org/home/main/maqalaat.php?id=00062

http://www.mashal.org/home/main/maqalaat.php?id=00059

http://www.mashal.org/home/main/maqalaat.php?id=00052

http://www.mashal.org/home/main/maqalaat.php?id=00033

http://www.sadib.blogfa.com/post-613.aspx

http://sadib.blogfa.com/post-624.aspx

http://sadib.blogfa.com/post-639.aspx

http://sadib.blogfa.com/post-655.aspx

 

  

 

توجه !

کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !

  

 

www.esalat.org