سه شنبه، ۱۱ اکتوبر ۲۰۱۶   

   
      
سـید داوود مصباح

 

                    به ادامۀ

 

 

‏11‏/10‏/2016

مقاله راه رهایی خلق افغانستان به این انگیزه نگاشته شده بود که عزیزان صاحب نظر آن را به چالش بگیرند تا با ایجاد بحث روی موضوع به یک راه حل بهتر مشکل افغانستان دست یابیم.

تنها چند عزیزی روی بعضی مطالب سوال داشتند که به پاسخ آن می پردازیم:

۱ - سوال: «چرا حذف و سقوط دولت ضد ملی موجود افغانستان را منتفی می دانید؟»

پاسخ: عزیزان به عنوان مطلب توجه بفرمایند که در آن از واژه «رهایی» استفاده شده، نه آزادی و استقلال. مقوله «رهایی» و «آزادی» دو مقوله با مفاهیم جدا از هم ولی مرتبط با هم قرار دارد.

جنبش های آزادی بخش که بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ با الهام از انقلاب در کشورهای مستعمره برای کسب استقلال و آزادی ملی صورت گرفت که بسیار گسترده بود. کشور های آزاد شده از استعمار دولت های ملی به سر کرده گی بورژووازی تشکیل دادند. گرچه عده ای از کشورهای تازه استقلال یافته راه انکشاف سوسیالیستی و ملی دموکراتیک را پیش گرفتند، لیکن به هیچ وجه رهایی بخش نبودند. مثلا جمال عبدالناصر در مصر راه انکشاف سوسیالیستی را اعلام نمود، لیکن این صرف از لحاظ سمپاتی به جهان صلح و سوسیالیسم محسوب می شد. اما جنبش رهایی بخش یک جنبش طبقاتی و اقتصادی اجتماعی است. مارکس میگوید از نظر فویر باخ جهان مادی است و در ذهن بشر این جهان را منعکس می کند، در صورتی که جهان محصول پراکتیک است. همان قدر که محصول دنیا، طبیعت و وضعیت مادی بیرونی است، محصول پراکتیک انسان است. «نیروی زنده انسان در شرایطش ذینفع است» (مارکس) در اینجا ما به دو مقوله دیگر بر می خوریم، شکل و مضمون. شکل موجود حاکمیت را در افغانستان دست نشانده گان امپریالیسم جهانی در راس امپریالیسم امریکا تشکیل می دهد که این حاکمیت دست نشانده آنقدر ضعیف و ناتوان است که در برابر سه تروریستی که در شهر نو کابل با قوای دولت در گیر شد، قوای مرکزی دولت ۱۱ ساعت با سه نفر تروریست جنگید، اگر یک هزار نیروی جنگی در کابل که مرکز تجمع قوای نظامی آن است در گیر شود چه وضعی به وجود خواهد آمد؟ پس سقوط این دولت دست نشانده امپریالیسم زیاد مشکل نیست. آیا تنها با سقوط این دولت مستعجل به رهایی توده ها دست می یابیم؟ نه. پس لازم است که روی مضمون اندیشید! مضمون رهایی بخش توده ها همان هستی مادی مورد نیاز آدمی است. در شرایط مشخص افغانستان در حال حاضر نیروهای رسالتمند انقلابی قبل از حذف دولت مستعجل باید روی مضمون پراکتیک اجتماعی تمرکز کرد. مضمون تکامل اجتماعی عبارت است از حرکت پیشرونده در مسیر تأمین نیازمندی های اساسی زندگی انسانی. نیازهای مادی و معنوی جامعه. در افغانستان نیازهای مادی و معنوی مردم بهم ریخته و بیکاری، افلاس و فقر و بی سرپناهی از یکسو و فقر معنوی و خصوصی سازی آموزش و پرورش و کاهش دست رسی به آموزش های فنی و حرفوی و اساسی از جانب دیگر روند زندگی را در افغانستان مختل ساخته است. تفکر و عمل برای رهایی ۹۹ درصد جامعه کار تکنوکرات ها و تیوکرات ها و بورژوازی درون و بیرون حاکمیت نیست. بورژوازی در تمام کشورهای جهان جز لاینفک جهان سرمایه داری است و هیچ تمایلی به حیات فردی و اجتماعی توده ها ندارند. و جهان به صورت کل در نظام های سرمایه داری طبقاتی می باشد و جامعه به شدت طبقاتی گردیده و تضاد آشتی ناپذیری بین ۹۹ درصدی ها و یک درصد طبقه استثمارگر و بهره کش به وجود آمده است. افغانستان کنونی یک جامعه سرمایه داری نیست و از یک جامعه فئودالی به راه و شیوه تولید و پراکتیک اقتصادی و اجتماعی به شکل خونین آن در حال عبور است که شیوه تفکر ایراسیونال تیوکراتیک در جامعه بر شیوه تفکر راسیونالیستی احزاب مترقی و انقلابی پیشی دارد. از همین جهت هم است که خلق افغانستان نتوانست برنامه های مترقی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را درک نمایند و با انقلاب همراهی نمایند و نا دانسته خود را به دام جنایت کاران و آدم کشان انداختند. حال عبور از چنین فضایی دوباره به همان حزب مراجعه نمایند، در غیر آن هر روز بدتر از دیروز خواهد بود و امریکا و شرکاء برای استمرار سلطه این ملت و این کشور را نابود می نمایند. «ریموند لوتا» اقتصاددان و تاریخ پژوه، عضو حزب کمونیست انقلابی امریکا، در یک قسمت کتاب خود بنام «تاریخ واقعی کمونیسم» چنین می نویسد: «سرمایه داری امپریالیستی اقتصاد و منابع دنیا را کنترول می کند، ما را در مسیری انداخته که تعادل اکولوژیک و سیستم های حمایت از حیات زمین را تهدید می کند.» «امپریالیسم امریکا میلیاردها دلار در افغانستان مصرف کرده و پایگاه های زیادی ایجاد نموده و در جوار منابع عظیم نفتی منطقه تقرب حاصل کرده، حاضر است داوطلبانه افغانستان را ترک کند؟! پس کی و کدام قدرت می تواند این دولت مستعجل را ساقط و قوای امریکا و ناتو و شرکای شان را مجبور به ترک افغانستان سازد؟! بدون تردید «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» و با جبهه ای که از احزاب همسو ایجاد می نماید. چون توده ها و کارگران و زحمتکشان در هیچ کجای جهان بدون احزاب پیشرو مترقی خود به استقلال، آزادی و رهایی نمیرسند. فقط حزب پیش آهنگ طبقه ای کارگر که دارای جهان بینی علمی میباشند، رسالتمند و رهبری کننده جنبش کارگری و توده ای و انقلاب است.

سوال دوم از عزیز دیگری، چنین مطرح کرده است: «چرا حزب دموکراتیک خلق افغانستان را شما ترجیح می دهید در صورتی که احزاب ترقی خواه دیگری هم است که این نظام را نمیخواهند؟»

پاسخ: - اول این که کدام حزب ترقی خواه بورژوازی، نه تنها در افغانستان، حتی در ایران، هند، پاکستان و منطقه و جهان وجود دارد که خواستار لغو مالکیت بر افزار تولید و کار مزدی و استثمار انسان از انسان باشد، بجز احزاب انقلابی که دارای اندیشه رهایی بخش طبقه کارگر مجهز با جهان بینی علمی باشند؟! دوم خواستن و نخواستن نظام موجود تنها شرط نیست. گلبدین و سیاف و اسماعیل خان هم این نظام را نمیخواهند، پس آنان را هم در ردیف احزاب مترقی قرار داد؟ که نه! بلی، احزاب بورژوازی وجود دارند که نه بخاطر رهایی خلق کارگر و زحمتکشان و مزد بگیران، بلکه برای کسب و تصرف قدرت دولتی (دستگاه سرکوب زحمتکشان) مبارزه و تلاش مینمایند که دُم شان زیر پای امپریالیسم جهانی میباشد. احزاب لیبرال بورژوازی خود را مترقی می گویند که ادامه دهنده ای سیستم سرمایه داری است. تمام جوامع بشری به دو بخش آشتی ناپذیر و دو قطب متضاد سیستم سرمایه داری و کمونیسم تقسیم گردیده است. حد وسطی وجود ندارد. در روند سیستم سرمایه داری اشکال گونه گون دولت ها وجود دارد، دولت های اروپایی شکل مترقی تر نظام سرمایه داری به نظر می رسد نسبت به دولت های عقب افتاده ای کشورهای آسیا و افریقا، اما از لحاظ مضمون ادامه روند سرمایه می باشد. تفاوت میان کشورهای غربی و آسیایی در شیوه تولید و مناسبات مربوط به آن می باشد «برداشت ماتریالیستی تاریخی معطوف به رابطه ی بین هستی اجتماعی و آگاهی است» (اریک هابسبام) ۱ به این مفهوم که شیوه تولید و هستی مادی جامعه تعیین کننده شعور اجتماعی جامعه می باشد. جوامع سرمایه داری غرب با همه آرایش و نمایش ظاهری و مناسبات روبنایی و تجمّلی نمیتواند برای همه افراد جامعه سعادت آور باشد. فقر و محرومیت در این جوامع بی نهایت اسفناک است. از جمله ایالات متحده امریکا را مثال می آوریم: از روزنامه نیویورک تایمز ژوئن ۲۰۱۶ از بیانیه انتخاباتی «برنی سندرز» چنین می خوانیم سندرز میگوید: «از پانزده سال گذشته حدود ۶۰ هزار کارخانه در این کشور تعطیل شده است و بیش از ۸،۴ میلیون مشاغل تولیدی پر در آمد از بین رفته است و میزان فقر ۴۷ میلیون و در حدود ۲۸ میلیون نفر بیمه در مانی ندارند و میلیون ها نفر با سطح وام دانشجویی ظالمانه در گیر هستند . . . » مثال دیگر از نویسنده و اقتصاد دان «هلنا نوربرگ هاج» ۲ چنین می خوانیم:

«معیار زندگی امریکایی یک آرمان احمقانه است» وی به ادامه می نویسد «تصویر آیده ای امریکایی را از وضع کودکان آن تشخیص دهید: «کودکان امریکایی اعتماد به نفس، خود اتکایی، بردباری، بخشنده گی و داشتن نگاه به آینده، فاصله بسیار زیادی دارند» یکی از شاخص های نشانگر این وضعیت این است که بیشتر از ۸ میلیون ۳۰۰ هزار کودک و نوجوان امریکایی به داروهای روان در مانی احتیاج دارند و بیش از دو میلیون داروهای ضد افسردگی مصرف می کنند و دو میلیون دیگر داروهای ضد اضطراب و برای نیم میلیون کودک صفر تا سه ساله برای اضطراب شان دارو داده میشود» از رهزنی و غارتگری سرمایه داری بشریت در مرحله خطرناک هستی خودش و جهان پیرامون قرار گرفته است. تاریخ تکامل انسان از ضد انسانی بودن شیوه تولید و توزیع اقتصاد سرمایه داری، بر اضمحلال این سیستم ضد بشری نزدیک گردیده اند و پاد زهر این شیوه کمونیسم است. از این جهت است که پاسدار و حامی نظم نوین بشریت و روند جوشان تاریخ تکامل احزاب و سازمان های انقلابی مارکسیستی و لنینیستی میباشد. این حکم روند تکامل تاریخی بشری می باشد نه تمایل و علاقمندی و ایدیالیستی افراد. لذا با قانونمندی تکامل تاریخی و مناسبات آن، «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» وارث بل استحقاق روند تکاملی تاریخ معاصر افغانستان میباشد. گرچه این حزب در شرایط موجود از مجرای نکبت بار مناسبات نا هنجار عبور می کند و تأثیرات مخربی بر روند انسجام و عملکرد آن می گذارد.

سوال: شما نظام شورایی را یکی از راه حل ها میدانید و این راه حل جدا از حزب دموکراتیک خلق افغانستان است؟

پاسخ: به هیچ صورت. این سیستم (شورایی) در جهان بینی علمی بنام «کمون» است. تمام احزاب طراز نوین طبقه ی کارگر که از مراحل ملی دموکراتیک، سوسیالسم و به کمونیسم منتهی می گردد مطابق شرایط ذهنی بشری جامعه به نوعی ساختار شورایی و خود مدیریتی اقتصادی در حوزه های تولیدی توده ها متوسل می شوند. در ۱۴ سال حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطابق شرایط و فضای خصمانه تبلیغاتی کشورهای فوق ارتجاعی و جنگ جویان مزدور بنام «جهادی» از قرائت واژه شورا ها بلا درنگ می گفتند که بلی این ها شورا یعنی شوروی می خواهند. لذا در روستاها بنام «تعاونی» تشکیلات توده ای داشت پیاده می شد، که این فرصت را جنگ جویان مزدور ضد میهنی از حزب گرفت. احزاب چپ انقلابی مارکسیستی مطابق اقتصاد سیاسی در حوزه های تولیدی و اجتماعی ساختار نوین مناسبات تولیدی را سازمان می دهند که عبارت از کمون های کارگری و دهقانی (زراعتی) است. این کمون ها را در ترجمه زبان پارسی دری «شورا ها» مینامند. همان تعاونی روستاها «کمون» است. این سیستم تشکل مانند ۲۶۰ کیبوتص در اسرائیل و کمون جدید تاسیس روژاوا کرد های سوریه و «یک دنیای بهتر برنامه حزب کمونیست و کارگری ایران» و «دموکراسی شورایی برنامه فدائیان خلق (اقلیت) از همین نوع مطابق جهان بینی علمی میباشد. ساختار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دموکراسی مستقیم و سوسیالیستی نمودن حیات اقتصادی و اجتماعی جوامع به رهبری احزاب چپ مارکسیستی همین اصول و معیار رهایی توده ای بوده می تواند. تجربه نشان داده است که زمانی توده های کارگری و کشاورزی را در امور حیات تولیدی، اجتماعی و سیاسی مشارکت داد، در حقیقت سیستم سوسیالیستی تولید و توزیع را آسیب ناپذیر می سازیم. دیگر رژیمی دولتی وجود ندارد که سقوط نماید، بلکه این توده ها اند که در درون سیستم نهادینه می شوند و خود مدیریتی تولیدات و اقتصاد و روبنای فرهنگی متناسب به آن را می آفرینند و انکشاف می دهند تا از لحاظ اقتصادی به خود کفایی برسند، تا «از هر کس به اندازه توان و به هر کس به اندازه نیازش داده شود» در ایران ۱۹۲۰ اولین جمهوری شورایی در گیلان چرا زود سقوط کرد؟! به خاطری که انقلاب به رهبری میرزا کوچک خان جنگل و حزب کمونیست ایران در میان توده ها نرفت و کمون ها تشکیل نگردید تا توده ها از خود در مقابل ارتش انگلیسی و رضا خانی دفاع می کردند و کمون را حفظ می کردند. خود خواهی روشنفکری بورژوازی مانع رفتن میان توده ها گردید و باعث سقوط جمهوری شورایی گیلان گردید. در اتحاد شوروی هم بعد از استالین اگر به سویت های توده ای خلق ها بی توجه نمیشدند، گورباچف، یلتسین و شرکای خائن شان موفق به بر اندازی دولت شوراها نمیشدند. «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» در کشاکش درونی خود با فراکسیون ها و مداخلات بیرونی از جانب دیگر از دست دادن روستاها و باورها با یک حرکت شتابنده فراکسیونی زمینه ساز سقوط دولت گردید. این تجارب تلخ می آموزاند که هر انقلابی تا در بین توده ها با شیوه تولید نعم مادی در هم نیامیزد پایدار نه میماند. پس بردن انقلاب رهایی بخش بین توده ها از طریق ساختار کمون (شوراهای توده ای) ممکن و میسر است و بس. دولت نهاد کهنه و تاریخ زده است که جز وسیله فرمان روایی بر توده ها نیست و تمام اضداد احزاب و تیم های قدرت طلب بر سر تصرف دولت است. به این کشاکش و جنگ بر سر تصرف دولت زمانی به پایان می رسد که این دستگاه به تصرف توده ها درآید و خود گردانی مردمی براساس ایجاد کمون های خلق (شورایی) جایگزین دولت مداری به شیوه قدیمی و کهنه و ضد بشری گردد. پیاده کردن (نظام شورایی) در افغانستان جز از طریق «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» با جبهه ای از احزاب چپ، «کمون» (شوراهای خلق) به وجود نمیآید. برای رهایی توده ها و تأسیس «نظام شورایی» (کمون) می بایست جبهه ای وسیع البنیاد از احزاب چپ و ملی دموکراتیک به وجود بیاید با این اهداف که دولت را ملی بسازند یعنی به مردم واگذار نمایند تا توده ها به خود گردانی و خود مدیریتی بپردازند و کمون های شان را ایجاد نمایند.

------------------------------------------------

منابع:

۱ - نیویورک تایمز – ژوئن ۲۰۱۶ از بیانیه انتخاباتی برنی سندرز

۲ - هلنانوربرگ هاج – استیون گورلیک نویسنده کتاب «اقتصاد غذایی را بخانه بیاورید»، ترجمه محمود سبزواری

۳ - اریک ها بسبام، مارکس و تاریخ – ترجمه: حسن مرتضوی.

 

 بخش اول

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org