اول جنوری ۲۰۱۰ چهل و پنجمین سالگرد ح.د.خ.ا.
روز الهام بخش در مبارزه برای
افغانستان آزاد، مستقل، متحد، دموکرات و مترقی!
از شادروان "کارمل" بیآموزیم . . .!
* * * او جنوری ۲۰۱۰ محمدطاهر نسیم
این صفحات مختصر را به شهدای راه حزب دموکراتیک خلق افغانستان، راه آزادی، استقلال، تمامیت ارضی، وحدت ملی، دموکراسی، عدالت، صلح و ترقی اجتماعی تقدیم میدارم. "نسیم"
نخستین گفتار . . .! در نخستین و دومین شماره جریدۀ "خلق"، اولین ارگان نشراتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، طرح مرامنامه که سهم برجسته و پیشگام را در تهیه و تعدیلات آن شادروان رفیق ببرک کارمل بعهده داشت، زیر عنوان (مرام دموکراتیک خلق) بتاریخ ۱۱ اپریل ۱۹۶۶ انتشار آن آغاز یافت. در مقدمۀ طرح، خاطرنشان گردیده بود که از سال ۱۹۱۹ به بعد یعنی از زمان استرداد استقلال کشور، مردم رنجدیده افغانستان "برای طرد نظام فیودالی- ملوک الطوایفی- استبداد و ارتجاع داخلی، رشیه کن ساختن بقایای استعمار و نفوذ امپریالیزم، دلیرانه مبارزه کرد، که با کمال تأسف، بنابر نبودن شرایط مساعد ملی و بین المللی موقتاً مردم به شکست های رقتبار، روبرو گردید . . . که در نتیجۀ این وضع قدرت فیودالها بمثابۀ فرمانروایان محلی- طبقه حاکمه- و محافل حاکمه آن همچنان پا بر جا باقی ماند و تضاد اساسی بین دهقانان و فیودالها، تضاد بین خلقهای کشور و امپریالیزم را شدت بخشید . . ." البته یکی از عمده ترین شرایط که مبارزه ملی را به شکست مواجه ساخت عدم موجودیت یک حزب نیرومند، آگاه و توانا که سازماندهی و رهبری مبارزه ملی را بدوش گیرد، و دارای مرام و شیوه های درست فعالیت و پیکار را در دفاع از منافع خلقهای افغانستان در دست داشته باشد، و بتواند در تحقق و انجام نیازمندیها، مبارزه ملی را سازماندهی نماید، بوده است. در راه تأسیس حزب دموکراتیک و مترقی! رفیق کارمل با درک این حقیقت و با امیدواری گسترده و همیشه گی خود متکی بر مواضع وطندوستانه، و اندیشه های دموکراتیک و ترقیخواهانه و در پیوند با دید، آموزش و مطالعات وسیع خویش در رابطه به تحولات در منطقه و جهان و در استناد و بر اصول جهان بینی علمی، به این نتیجه رسیده بود که میتوان یک سازمان و یا حزب مترقی را که در برگیرنده تمام زحمتکشان و دستیابی به تحولات بنیادی و دموکراتیک در جامعه مطابق با خواستهای خلقهای ستمدیده افغانستان، مبارزه همگانی را بدوش گیرد، ایجاد نماید. وی، برداشت درستی داشت دربارۀ اینکه مبارزۀ ملی و دموکراتیک هیچ وقت از مبارزه جنبش های رهائی بخش ملی و دموکراتیک خلقهای منطقه و جهان جدائی پذیر نبوده، بلکه باهم پیوندهای محکم و ناگسستنی دارند. بدون چنین پیوندی به پیروزی نخواهند رسید. او همیشه در این مورد تأکیدات خودرا ابراز کرده است، موفقیت و پیروزی مبارزه ملی و دموکراتیک را در کشور، در چوکات مبارزه انترناسیونالیستی برادری دقیقاً مدنظر گرفته بود. پیوند انترناسیونالیستی، دنباله روی نبوده است . . . پیوند انترناسیونالیستی برادری، هیچ وقت و قطعاً دنباله روی از اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی- وقت- و حزب کمونیست آن نبوده، چنانچه دشمنان جنبش ملی و دموکراتیک خلقهای افغانستان، منطقه و جهان، در تبلیغات خصمانه و عوامفریبانه خود مطرح و وانمود میسازند. جنبش های رهائی بخش ملی و دموکراتیک و مترقی در منطقه و جهان در مبارزه علیه مظالم استثمار، اسارت، استبداد، استعباد، و علیه پلانها و توطئه های غارتگرانه استعمار و امپریالیزم بین المللی، و برای آزادی، استقلال، تمامیت ارضی، حاکمیت و وحدت ملی، عدالت، دموکراسی و ترقی اجتماعی، صلح و ثبات در چارچوب همگانی قرار دارند که با نیازمندیهای مبارزه تمام زحمتکشان جهان، تطابق ناگسستنی دارد، و در پیوند و رابطۀ انترناسیونالیستی برادری، راه پیکار مشترک خودرا به سوی موفقیت و پیروزی، پایدار می پیمایند . . "هوشی من" در این مورد گفته است: " . . . اشتباهی که مرتکب میشویم آنست که جنبشی رهائی بخش ملی خویشرا از انترناسیونالیستی جدا کنیم، و این امر محال است، زیرا جنبش ما جزو جنبش آزادیبخش دیگر ملت وابسته به رابطه انترناسیونالیستی برادری خلقهاست . . ." اتحاد زحمتکشان جهان، راه مشترک رهائی از استثمار و اسارت است! در نتیجۀ اوجگیری نهضت های آزادیبخش ملی، و بوجود آمدن تحولات و شرایط جدیدی در منطقه و جهان، و رشد نسبی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در کشور، افزایش کمی زحمتکشان، و پیدایش اقشار جدید روشنفکر، و افزایش مخالفت تاریخی مردم افغانستان با تسلط استبدادی و ظالمانه حکومت ها، که امیدواری را برای تشکل سیاسی پدید آورده بود، بیشتر توانائی و استحکام بخشید. اعلام قانون اساسی، و بهره گیری بموقع از شرایط مساعد ملی و بین المللی منجر به تشکیل حزب سیاسی دموکراتیک و مترقی در کشور گردید. با دایر شدن کنگره مؤسس و بعد از ارزیابی ها و بررسی ها، تأسیس حزب بنام حزب دموکراتیک خلق افغانستان اعلام و دو سند عمده: اصول اساسی مرامی و اصول اساسی تشکیلاتی، ارایه و تصویب شد. میلاد ح.د.خ.ا.، آغازین تجربۀ مترقی! با میلاد ح.د.خ.ا. بتاریخ اول جنوری ۱۹۶۵، برای نخستین بار سیاست های ملی و دموکراتیک و ترقیخواهانه و اهداف برنامه ای حزب با گرایشهای جنبش های رهائی بخش ملی و مترقی در جهان یکسان گردید، و اهمیتی بزرگی را کسب کرد. لذا پذیرش و هضم آن بویژه از طرف گروههای ضدملی و دارای دید طبقاتی مخالف و متضاد، و از عده ای از بیسوادان و تاریک اندیشان جامعه، نه تنها آسان نبود، بلکه به مخالفت و تضاد فکری و عملی و مقاومت آنان روبرو گردید. بشکل دقیقتر، بخشی وسیعی از نیروهای طبقاتی و اقشار جامعه که منافع استثماری و تسلط گرانۀ خویشرا در خطر احساس کردند، یکجا با بنیادگرایان مذهبی و روحانیت معامله گر و کلیه نیروهای ارتجاعی وابسته به متنفذین فیودالی، ملاکان و کمپرادور موضعگیری های خصمانه خودرا اعلام کرده، و در خارج به پشتیبانی آنان نیز تبلیغات عوامفریبانه در عرصه های گوناگون آغاز و پلانهای تخریبکارانه به راه انداخته شد. با در نظرداشت تحولات و شرایط داخلی و جهانی، طرح مرامی چنین پیش بینی کرده بود که: ". . . برای خلقهای ستمدیده افغانستان نیز امکانات واقعی برای آزادی از قید ارتجاع فیودالی و نفوذ عمال استعماری و امپریالیزم بوجود آمده است . ." و میتواند ". . امکانات و شرایط لازم را برای ایجاد حکومت دموکراسی ملی و راه رشد غیرسرمایه داری بمیان آورد. ." همچنان نیازمندیهای زحمتکشان را در اجرای تحولات بنیادی اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی، اصلاحات ارضی، محو استبداد و نظام های پوسیده قبیله سالاری، فیودالیزم، و تسلط حکم روائی ملوک الطوایفی را بمنظور بهبود عموم زندگی، اعلام نمود. این یک امر بدیهیست که متنفذین و همه فرمانروایان محلی و محافل حاکمه وابسته به جامعۀ عقبمانده ملوک الطوایفی، قرون وسطائی، قبیله سالاری، مذهبی، نیمه فیودالی همنوا با بسیاری از پدیده های مسلط برده گی، به مخالفت پرداختند که در مقابل به مبارزه پیگیر و دشوار بمنظور حل این تضاد ها نیاز داشت. در طرح مرامی نیز گفته شده است: "محتوای اساسی جنبش ملی و دموکراتیک در افغانستان عبارت از ". . . مبارزه برای حل تضاد میان فیودالها، تاجران بزرگ محتکر و کمپرادور، بیروکراسی پوسیده و نماینده گان انحصارات بین المللی از یکسو و توده های وسیع مردم افغانستان از سوی دیگر- قرار داشت-، مرام حزب، ایجاد حکومت ملی و دموکراتیک را هدف ستراتیژیک و وسیلۀ حل این تضاد میدانست . ." چنین تصمیم با چنان دید وسیع و همگانی به دشواریهای گوناگونی مواجه بود بویژه آنکه فعالیت ها و تحولات در جامعۀ بسا عقبمانده، توسط معیارها و ابزار های افراطی، و به جلو رفتن بیش از اندازه شرایط و اوضاع پیش برده شود. نخستین دشمنان جنبش چپگرایان افراطی . .! بشکل واضحتر، برخی از خلقی ها در برابر طرح مرامی واقعبینانه پیشنهادی زنده یاد ببرک کارمل و همیاران وی، مخالفت ورزیدند، و از "انقلاب خلقی"، "دموکراسی خلقی" و ایجاد "جامعۀ سوسیالیستی"، با استفاده از خشونت علیه طبقات و اقشار بالائی جامعه دفاع مینمودند! بر پایۀ این نظر افراطی نه تنها تشکیل جبهۀ متحد و حکومت دموکراسی ملی منتفی بود، بلکه "دکتاتوری پرولتاریا" باید اعمال میگردید! در واقعیت امر جناح مرحوم نورمحمد تره کی پیرو برنامۀ حداکثر تا سرحد اعلام ماهیت کمونیستی و جناح زنده یاد ببرک کارمل جانبدار برنامۀ حداقل با ماهیت دموکراتیک بودند. با درک همین واقعیت و بهمین منظور طرح مرامی حزب روشن ساخته بود: ". . . پایۀ اساسی حکومت باید از جبهۀ متحد ملی، متشکل از تمام نیروهای ترقیخواه، دموکراتیک و وطنپرست، یعنی کارگران، دهقانان، منورین مترقی، اهل حرفه، خُرده بورژوازی (مالکین کوجک و متوسط) و بورژوازی ملی (سرمایه داران ملی) باشد که در راه استقلال ملی، یعنی دموکراسی در حیات اجتماعی و به پایان رساندن جنبش دموکراتیک ضد امپریالیستی و ضدفیودالی مجاهدت و مبارزه مینمایند." چپگرایان افراطی جانبدار یک حزب مارکسیستی- لینینیستی، که در جهت اعمار جامعۀ سوسیالیستی- در افغانستان عقبماندۀ ملوک الطوایفی-، گام بردارد، بودند! اما زنده نام ببرک کارمل از موجودیت یک حزب مترقی دموکراتیک با قبول سوسیالیزم به حیث یک هدف دور، هدف غائی، جانبداری مینمود که با اشتراک در یک جبهۀ وسیع دموکراتیک، برای تشکیل حکومت دموکراسی ملی و بمنظور تحولات ملی و دموکراتیک، مبارزه نماید. افراط گرایان پافشاری میکردند که در رأس انقلاب آینده، طبقۀ کارگر میتواند و باید نقش رهبری کننده ایفا نماید، و فعالیت های حزبی باید سری انجام گیرد. زنده یاد ببرک کارمل، عقیده داشت که بملاحظۀ محدودیت طبقۀ کارگر و عدم آماده گی سیاسی آن، حزب باید به طیف وسیعی از نیروهای سیاسی ضدفیودالی تکیه نماید، و با سازمانهای سیاسی بیانگر منافع اقشار دموکراتیک جامعه، اتحاد، ائتلاف و توافقات سیاسی صورت گیرد. لذا رفیق کارمل در آغاز کار و با درک مشکلات و دشواریهای گوناگون، و موضعگیریهای چپ روان افراطی، و اینکه حزب به تنهائی خود نمیتواند، موفقیت های مناسبی و رضائیت بخشی بدست آورد، در راستای تشکیل یک جبهۀ متحد ملی با یک حزب مترقی و دموکراتیک دارای پایه های وسیع اجتماعی، ترقیخواه بود، که امکانات سیاسی مناسبی را در زمینه میتوانست بدست آورد، و طرفداران زیادی در میان زحمتکشان و روشنفکران، نصیب شود. کارمل، به دموکراسی سیاسی، حکومت قانون، مبارزه پارلمانی و تجمع نیروهای دموکراتیک و ترقیخواه در یک جبهه واحد، متشکل از نماینده گان تمام اقشار پائینی و میانه حال اجتماعی معتقد بود. وی روشن ساخت که هدف عمده و وظیفۀ ملی . . نیل به ایجاد حکومت دموکراسی ملی است، که بر بنیاد جنبش وسیع خلقهای کشور بصورت مهمترین نقطۀ چرخش مبارزه ضد فیودالیزم و ضد امپریالیزم، پدید می آید. کارمل علماً درک کرده بود که تحول جامعه، از لحاظ قانونمندی، هرگز شکل و شیوۀ میخانیکی را ندارد، و نخواهد داشت، بلکه شکل و شیوۀ دیالکتیکی را در حرکت و تغییر در انطباق عینی با شرایط و اوضاع و بر اساس چگونگی عیار بودن نیروهای مؤلده و محرکه آن میباشد. ایجاد یک سازمان سیاسی، کافی نخواهد بود، که بتواند تمام عقبمانده گی های یک جامعه و آن هم بسا فرو رفته در چنگال مظالم و پسمانیهای طبقاتی قرون وسطائی مانند جامعۀ افغانستان، تا اینکه وسایل و افزار تحولات و تغییرات بنیادی و ذیضرورت و لازم را در دست نداشته باشد: § رهبری نیرومند و همگانی وسیع ملی، یکپارچه، آگاه، مجرب، توانا، مستعد و با اتوریته. § قدرت دولتی متحد، پایدار و مستحکم. § کادرها و صفوف آموزش یافته، مجهز با دانش مناسب، فداکار و با صداقت. § شرایط و اوضاع مناسب بمنظور انجام تحولات . . . و . . . § توده های بسیج یافته، آگاه و آماده باش برای پذیرش تغییر و تحول . . راه تحولات در عرصه های زنده گی در قسمتی از طرح مرامی، انتشار یافته در جریدۀ "خلق" ۱۱ اپریل ۱۹۶۶ و دربارۀ اهداف و وظایف حزبی در عرصه سیاسی چنین آمده است: ". . . امحای نظام فیودالی و مبارزه در برابر نفوذ امپریالیستی، تمرکز تمام قدرت دولتی بدست مردم از طریق انتخابات و ایجاد پارلمانیکه از تمام اقشار اجتماعی نماینده گی نماید حل عادلانه و دموکراتیک مسألۀ ملی، تأمین استقلال اقتصادی و حاکمیت ملی دموکراتیزه ساختن سیستم قضائی، تأمین واقعی حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی مردم، اعم از آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات آزادی اعتصابات و تظاهرات و ایجاد سازمانهای سیاسی، اتحادیه های مسلکی در پیش گرفتن سیاست خارجی مترقی و تحقق سایر تحولات دمئکراتیک . . ." و بخاطر حل مسأله ملی: ". . . مبارزه در راه اتحاد و همبستگی تمام ملیت ها و اقوام زحمتکش افغانستان بر اساس تأمین منافع طبقات محروم و بر اساس اصل مساوات برادرانه، مبارزه همه جانبه علیه هرگونه ستم ملی، اعم از تفوق طلبی قومی، نژادی، قبیلوی و منطقوی و همچنان علیه تمایلات محلی که نفاق ملی را بار می آورد . . ."، ". . . سعی خواهد شد تا از طریق قانونی و بر اساس اصول دموکراسی بر تشکیلات اساسی مملکت از لحاظ رابطه اقتصادی، لسانی و فرهنگی تجدید نظر شود . . ." شادروان کارمل، انتظار نداشت که چنین اقدامات و تحولات به معجزۀ "آسمانی" تحقق یابد! او عمیقاً درک کرده بود که در همین سرزمین و در همین جامعه با استفاده درست از شیوه ها و اشکال سالم کار و پیکار منظم، مطابق با ایجابات شرایط و اوضاع پیشبرده، و توسط کادرها و کارمندان آگاه و آموزش یافته، به تحقق آن رسیده گی شود. لیو شاولشی درست گفته است: "اعضای حزب، ملائکه آسمان نیستند! و از آسمان فرود نمی آیند، در همین جامعه زائیده میشوند، تکامل می یابند، و مطابق با تحول در شرایط و اوضاع به پختگی میرسند، و در روند پیکار مطابق با توانائی و امکانات خود سهم میگیرند." رفیق ببرک کارمل این حقایق را خلاقانه درک نموده بود، و به دشواری راه پیکار درین سمت، علماً و عملاً پی برده بود، لذا به آموزش و ارتقای آگاهی اعضا در سطوح مختلف مساعی بسیاری مبذول میداشت، تا از یکسو به سیاست مرامی و تشکیلاتی حزب آشنائی پیدا کنند، و از سوی دیگر، از وابسته گی های طبقاتی گذشته پاکسازی شوند. در مرحلۀ بعد از انتشار جریدۀ "پرچم" که نخستین شماره آن بتاریخ ۱۴ فبروری ۱۹۶۹ انتشار یافت، و در شماره های بعدی بمنظور آموش بهتر اعضا، کادرها و ارتقای سطح آگاهی زحمتکشان، یکی از اهداف عمده، نشرات را در رابطه به موضوعات ذیل، تعیین کرده بود: · دفاع از مفردات مرامنامۀ حزب، توضیح جهات گوناگون، تبلیغ و ترویج آن. · پخش و اشاعه اصول جهان بینی علمی، ادبیات مترقی و اندیشه های پیشرو آن دوران. · بازتاب دشواریهای زنده گی و رنجهای عظیم زحمتکشان و سایر اقشار پائینی جامعه در تحت نظامهای پوسیده اجتماعی. · بیان خواست های اساسی طبقات و اقشار روشنفکر و کارگری کشور. · خدمت به امر بیداری شعور سیاسی و اجتماعی توده های مردم. · و ایجاد شور و شوق مبارزه میان جوانان. · دفاع از حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی مردم کشور. · پشتیبانی از روند دموکراسی در کشور، تحکیم و گسترش پایه های آن. · افشای ماهیت و سیاست های نیروهای ارتجاعی، دست راستی و چپ افراطی. · ارائه تحلیل های کُلی در رابطه به جامعۀ افغانستان از لحاظ اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی طبقاتی و ملی. · پشتیبانی از جنبش های آزادی بخش و نهضت های کارگری جهان. · مبارزه علیه ارتجاع داخلی، استعمار کهن و نوین و امپریالیزم در عرصه جهانی. · توضیح ماهیت کمک های اقتصادی اتحادشوروی وقت و سایر کشورهای دوست، اهمیت و تأثیر آنها در امر رشد و تکامل اقتصاد جامعه. · بررسی جهات گوناگون دموکراسی ملی از لحاظ تیوریک. · نشان دادن راه های تشکیل حکومت ملی و دموکراتیک بمثابه یک مرحلۀ ضروری در روند تکامل جامعه. · دفاع از ضرورت تشکیل جبهۀ متحد ملی متشکل از نماینده گان طبقات و اقشار پائینی و میانه، از کارگران تا سرمایه دارام ملی. پلاتفورم انتخاباتی . . ملی و دموکراتیک: به پیشگامی شادروان رفیق کارمل، ح.د.خ.ا. در مبارزات انتخاباتی، اقدام سازنده و آموزنده ای را مدنظر گرفته بود: در دورۀ دوازدهم پارلمان- که بموجب قانون اساسی و قانون انتخابات ۱۹۶۵- سازمان یافته بود، اغلب نماینده گان به شیوۀ عوامفریبی، جعل کاری، تقلب و استبدادی گذشته، در نتیجۀ إعمال نفوذ از جانب متنفذین و قدرتمندان فیودالی و ملوک الطوایفی و فشارهای خانواده سلطنتی و وابسته گان شان خودرا به شورا میرساندند. اما کاندیدان ح.د.خ.ا. پلاتفورم انتخاباتی خودرا پیش کش کردند که دارای ماهیت ملی و دموکراتیک و از لحاظ عملی به تحولات بنیادی پیوندهای همه جانبه داشت، که در فاکت های ذیل خلاصه میشود: دفاع از استقلال، تمامیت ارضی، ایجاد و استقرار حاکمیت ملی، تمرکز تمام قوای دولتی در دست مردم از طریق ایجاد حکومت مبتنی بر دموکراسی ملی، تأمین حقوق و آزادیهای وسیع دموکراتیک برای مردم، تقویت اتحاد و برابری میان خلق های کشور، رشد اقتصاد از طریق اقتصاد دولتی و پلانیزه شده، حمایت از بخش خصوصی، انجام اصلاحات ارضی، تعقیب سیاست خارجی مستقل و صلح جویانه و بر اساس منافع و مناسبات متقابل، جانبداری از سیاست بیطرفی مثبت و همزیستی مسالمت آمیز، مبارزه علیه استعمار کهنه و جدید و نفوذ امپریالیستی و دفاع از جنبش های رهائی بخش ملی، مبارزه علیه ستم ملی و دفاع از حق خود ارادیت پشتونها و بلوچهای ماورای خط دیورند. این پلاتفورم مورد مخالفت و اعتراض سرسخت جبهۀ ملی و ضد دموکراتیک قرار گرفت و از هرگونه تبلیغات، دروغ افگنی ها و تخریبکاری در جهت مغشوش و منحرف ساختن اذهان عامه در امان نماند! "امین" عامل بزرگ تخریبات و دهشت افگنی ها . . ! با مواصلت حفیظ الله امین از ایالات متحده امریکا به اختلافات و برخوردهای نادرست و افراطی بیشتر دامن زده شد. رفیق کارمل آگاهی و معلومات مناسبی از موضعگیری و برخورد حفیظ الله امین در دست داشت، و پذیرش وی در حزب برایش چندان خوش آیند نبود، زیرا به نفع پیشبرد فعالیت های اصولی و سالم حزبی، ارتقاء و تحکیم مبارزه ملی و دموکراتیک در کشور نبود. اما بر اساس پیشنهادات و پافشاریهای پیهم جناح نورمحمد تره کی، و جلوگیری از بروز برخی اختلافات ناگوار در شرایط و اوضاع- وقت-، به عضویت اصلی حزب و اندکی بعد به عضویت کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. پذیرفته شد. جناح تره کی- امین، کارمل و همرزمانش را به اشرافیت و خدمت به منافع استراتیژیک طبقات حاکمه متهم میکردند و مدعی بودند که مانع رشد و تکامل حزب با ماهیت مترقی آن، یعنی ماهیت "کمونیستی" میگردد! ولی کارمل معتقد بود که اتکا به لفاظهای چپروانه کمونیستی، موجب انزوای سیاسی حزب در جامعه و در میان مردم میشود. جناح تره کی- امین، پیشنهاد مینمود که ماهیت حزب بمثابۀ یک حزب مارکسیستی- لینینستی بر پایۀ اصل مرکزیت دموکراتیک و وفادار به انترناسیونالیزم پرولتاری باید در اساسنامه تذکر داده شود. اما کارمل با پیروی از اصول حزبی در شرایط و اوضاع ویژه گی افغانستان آنرا مغایر نورمهای مرامی حزب و دور از واقعبینی سیاسی میدانست. سر انجام هردو جانب، پس از مذاکره سه ماهه به این نتیجه رسیدند که در پلینوم کمیته مرکزی حزب مورد بررسی و تصویب نهائی قرار گیرد. ولی این فرصت میسر نشد، زیرا به تاریخ چهارم می ۱۹۶۷ حزب به دو جناح منشعب گردید. مادۀ اول اساسنامۀ پیشنهادی جناح تره کی- امین، چنین اظهار میداشت: "حزب دموکراتیک خلق افغانستان عالیترین شکل سازمان سیاسی و پیشآهنگ طبقۀ کارگر و تمام زحمتکشان افغانستان است. حزب دموکراتیک خلق افغانستان جهان بینی علمی، و مارکسیستی- لینینیستی را منحیث ایدیالوژی خود قرار داده، در فعالیت ها بر اتحاد داوطلبانۀ اقشار آگاه پیشقدم مردم افغانستان اعم از کارگران، دهقانان، پیشه وران و روشنفکران إتکا مینماید"! و در یکی از شرایط عضویت چنین پیش بینی شده بود: "هرکسیکه به عضویت ح.د.خ.ا. پذیرفته میشود، باید تیوری مارکسیستی- لینینستی را فراگیرد، نسبت به دشمنان طبقۀ کارگر آشتی ناپذیر باشد، بخاطر منافع زحمتکشان و علیه استثمار و تمام اشکال ستم اجتماعی و ملی مبارزه نماید، اندیشه های سوسیالیزم علمی، وطنپرستی و انترناسیونالیزم پرولیتاری را در بین توده ها تبلیغ نماید."!! جناح تره کی- امین، پس از انشعاب آنرا برای اعضای حزب خود تکثیر نمود که بدست نیروهای گوناگون دیگر نیز رسید. ولی جناح کارمل آنرا کنار گذاشته و در جهت تدوین اساسنامه متناسب با شرایط مجدداً اقدام نمود. در نتیجۀ تلاشهای پیگیر کمیته مرکزی ح.د.خ.ا.، جناح کارمل، موفق شد تا اجازۀ انتشار ارگان نشراتی خویش را بنام "پرچم" بدست آورد. "پرچم" در راه اهداف ملی و دموکراتیک نخستین شمارۀ "پرچم" بتاریخ ۱۴ فبروری ۱۹۶۹، انتشار یافت، و سرمقالۀ آنرا: "نگاهی به وظایف ملی ما درین مرحلۀ تاریخی" شادروان ببرک کارمل تحریر نموده، چنین یادآور شده بود: ". . . بر مبنای اصول جهانبینی علمی و ایدیالوژی پیشرو عصر ما و انتطباق آن بر شرایط کنونی جنبش افغانستان، بر اساس روحیۀ وطنپرستی، بمنظور تشکیل جامعۀ ازاد از تناقضات طبقاتی، فارغ از بهره کشی انسان از انسان و ازاد از اسارت و ستم ملی بحیث "هدف غائی" اعلام میداریم که پرچم مقدس جهاد و مبارزه ضد ارتجاع داخلی و خارجی را تا مرگ و پیروزی، سربلند و استوار نگاه خواهیم داشت . . ." به دنبال مطلب فوق "هدف غائی" که بمعنی جامعه سوسیالیستی بکار گرفته میشد، چنین توضیح گردیده بود: ". . . افغانستان در مرحلۀ مبارزۀ جنبش دموکراتیک و ملی قرار دارد، نه در مرحلۀ- هدف غائی- که بعضی ها ناشیانه و عوامفریبانه، آنرا بحیث مسأله روز و جزو وظایف و هدف نزدیک سیاسی طرح میکنند. جنبش دموکراتیک و ملی در واقعیت امر بمنزلۀ تدارک ضروری و مقدمه ای بر جنبش مرحلۀ- هدف غائی- است، که بصورت اجتناب ناپذیر، دنبالۀ جنبش دموکراتیک بشمار میرود . . ." "هدف عمده و وظیفه ملی در مرحلۀ تاریخی کنونی نیل به ایجاد حکومت دموکراسی ملی است که بر بنیاد جنبش وسیع خلقهای کشور بصورت مهمترین نقطه چرخش مبارزه ضد فیودالیزم و ضد امپریالیزم پدید می آید." بخاطر نیل به هدف متذکره چنین نتیجه گیری بعمل آمده بود: ". . . حلقۀ اساسی مبارزه و پیشبرد جنبش در راه استقرار، دموکراسی ملی، عبارت است از ایجاد جبهۀ متحد دموکراتیک و ملی و تقویت روز افزون آن . ." کارمل به این باور بود: که بدون وحدت نیروهای دموکراتیک، بسط و توسعه جنبش ملی و دموکراتیک و ایجاد جبهۀ متحد در کشور، ناممکن است . . سقوط نظام سلطنتی . . و اعلام جمهوری! در شرایط و اوضاعیکه بقایای گویا "دموکراسی نسبی" و عوامفریبانه اعلام شده در کشور، در لبۀ پرتگاه سقوط قرار گرفته بود، و نیات محافل حاکمه بخاطر بازگشت به استبداد و شیوه های دیکتاتوری مطلق آشکار تر میگردید، و در حالیکه رقابت برای تمرکز قدرت بدست جناحهای مختلف دربار تشدید یافته بود، و تضادهای طبقاتی روز به روز گسترش و شدت می یافت، و نظام قبیله سالاری و فیودالی بیشتر به سوی پوسیده گی روان بود، سردار محمد داوؤد با انجام یک کودتای نظامی بتاریخ ۱۷ جولای ۱۹۷۳ به نظام سلطنتی- بحیث واجهۀ فیودالی و قبیله سالاری پوسیده- در کشور پایان بخشید، و نظام جمهوری را اعلام نمود. ح.د.خ.ا. در دفاع از تحولات بنیادی قرار داشت! جانبداری ح.د.خ.ا. در رأس رفیق ببرک کارمل، در حقیقت از کودتای نظامی ضد سلطنتی، و در پشتیبانی از شخص داوؤد نبوده است، بلکه از سلسله ای تغییرات و تحولات بنیادی ملی و دموکراتیک، مطابق با نیازمندیهای عمده مردم افغانستان در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بوده است که در چارچوب "خطاب به مردم" گنجانیده شده و رسماً اعلام گردید، که چنین خلاصه میشود: ". . . افغانستان از لحاظ اقتصادی، کشوریست در حال رشد و رفع عقبماندگی مستلزم آنست که گامهای سریع و وسیعی در این زمینه برداشته شود . . و تحولات بنیادی در این مورد اجرا گردد و یک اقتصاد ملی، مستقل و مترقی همآهنگ و بر اساس پلان و بر پایۀ ساینس و تکنالوژی معاصر ایجاد شود . . ." "دولت جمهوری افغانستان، ایجاد صنایع سنگین از قبیل صنایع استخراج معادن، ایجاد صنایع فلزکاری و ماشین سازی، صنایع کیمیاوی و برق را که ضامن ترقی سریع اقتصاد و تحکیم استقلال کشور است، حایز اهمیت بزرگ میشمارد و در تحت سکتور اقتصاد دولتی اقدامات جدی را در زمینه مرعی خواهد داشت . . ." ". . . سرمایه گذاری های خصوصی و تشبثات خصوصی را در رشته ایجاد صنایع کوچک و متوسط و صنایع دستی تشویق، حمایه، رهبری و کنترول خواهد کرد و همکاری های لازم را بین سرمایه های دولتی و سرمایه های خصوصی بمنظور ترقی همگانی و رشد متعادل اقتصاد ملی بوجود خواهد آورد . . ." ". . . تجارت خارجی کشور را بر روی منافع ملی رهبری، و سیستم مالیاتی کشور را بر اساس رجهان دادن مالیات مستقیم بر مالیات غیر مستقیم، اصلاح خواهد شد. اصلاحات ارضی را بر اساس منافع اکثریت مردم افغانستان بعنوان یکی از اقدامات عمدۀ در برنامۀ اصلاحات بنیادی خویش در نظر خواهد گرفت . . شرکت های تعاونی زراعتی، تولیدی و مصرفی به اشتراک زارعین و به نفع آنان تأسیس خواهد شد . . فعالیت های خانه سازی را سریع خواهد کرد، و برای کسانیکه سرپناه ندارند، مسکن تهیه و توزیع خواهد کرد . . ." ". . . دولت جمهوری برای بهبود شرایط کار و معیشت مامورین و مستخدمین دولتی اقدامات مقتضی را بعمل خواهد آورد. ارتقا به مقامات دولتی را بر اساس شایستگی و تقوی، صلاحیت، سوابق خدمت، روحیه وطنپرستی و عشق به خدمت در راه اعتلا و ترقی وطن در نظر خواهد گرفت . . ." ". . . در پروگرامهای معارف تجدید نظر نموده و آنهارا اصلاح خواهد کرد، و برای امحای بیسوادی عمومی و تحول فرهنگ مملکت بر اساس فرهنگ ملی و مترقی مبارزه خواهد نمود." ". . .برای ایجاد اتحاد واقعی مادی و معنوی بین مردمان افغانستان بر اساس برابری، برادری و دوستی سعی مینماید، و در پی آنست که همه انواع و اشکال تبعیض را ریشه کن سازد." همچنان قانون اجرای اصلاحات ارضی که در سال ۱۹۷۵ تدوین و در سال ۱۹۷۶ نافذ گردید، گامی نخستین و مهمی در عرصه تحولات بنیادی زراعتی و در چوکات اقتصاد ملی، محسوب میشد. عقبگرائی داوود . . . انزجار مردم را برانگیخت! واقعیت امر اینست که دوران حکمروائی محمد داوود، یا رژیم جمهوری، عمدتاً به دو دوره مشخص میگردد: دورۀ نخست طی تقریباً دوسال اول است و مشخصه آن سیاست ها، فعالیت ها و مانورهای ترقیخواهانه بود، دورۀ دوم که گرایشهای سازشکاری با غرب و عقبگرائی مندرجاً تسلط می یافت، بویژه اعمال فشار از جانب کشورهای مانند: آمریکا، عده ای از کشورهای غربی، پاکستان، ایران، چین، عربستان سعودی و غیره . . و عقب نشینی رژیم در برابر آنها که آهسته، آهسته در میان مردم افغانستان- در داخل- و در سطح بین المللی تجرید میگردید، نمایان بوده است! و تحولات اعلام و مطرح شده ملی و دموکراتیک در عرصه های گوناگون اقتصادی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، یا به کندی پیش میرفت و یا برخی ها اصلاً توقف یافت، و از توجهات قبلی دور انداخته شد! و از سوی دیگر، ترور شادروان رفیق میر اکبر خیبر، توسط عمال ارتجاع داخلی وابسته به محافل امپریالیستی در دورۀ رژیم جمهوری خود سردار محمد داوود، و اقدامات لجوجانه وی در به زندان افگندن عده ای دیگری از رهبران ح.د.خ.ا. و برخورد توهین آمیز با آنان، چنانچه سرنوشت برخی از آنان به اعدام مواجه شده بود، و دیگر موضعگیریهای ضدملی و دموکراتیک، و زندگی رنج آور عموم زحمتکشان، شرایط و زمینه را برای وابسته گان نظامی حفیظ الله امین، تندروان و چپ افراطی جناح خلقی ها و همچنان عده ای از افسران و خوردضابطان جوان دارای احساسات وطندوستانه ملی و مترقی در قیام هفت ثور – ۲۷ اپریل ۱۹۷۸- مهیا و مساعد ساخت! قیام اپریل . . بر ح.د.خ.ا. تحمیل گردید! قیام اپریل در اوضاع و احوالیکه در آن ح.د.خ.ا. قرار داشت، بر اکثریت زندگی حزب و روند فعالیت آن در یک جامعۀ بسا عقبمانده، قبیله سالاری، نیمه فیودالی، و عدم پختگی لازم و کافی تحمیل گردید. چنین اقدامی و حتی تصوری در مرام حزب و دیگر مدارک و اسناد حزبی ح.د.خ.ا. در شرایط موجوده- وقت- مطرح نبوده است! راهی که تشخیص و مدنظر گرفته شده بود، راه مبارزه سیاسی و پارلمانی بوده است، زیرا شرایط عینی و ذهنی برای چنین اقدام نظامی و پیشبرد آن مهیا نگردیده بود. چنانچه از اسناد و مدارک کنگرۀ مؤسس و دیگر کنفرانس و پلینوم های بعدی حزب بنظر میرسید، بخش گسترده ای از ح.د.خ.ا. در رأس رفیق ببرک کارمل از لحاظ موضعگیری سیاسی، ایدیولوژیکی و نیروی دست داشته حزبی و آزموده گی آن و با در نظر گرفتن شرایط عینی و ذهنی جامعه- وقت- افغانستان، طرفدار قیام مسلحانه نبوده اند. رفیق کارمل این حقیقت را درست درک میکرد که انواع و اشکال مبارزه هیچ وقت مطلق نبوده، و به ماهیت شرایط و اوضاع و احوال و تحولات جامعه ارتباط میگیرد. و در یک جامعه بسیار عقبمانده، مانند افغانستان تحولات بنیادی را نمیتوان در طفره رفتن از بالا انجام داد! تا اینکه در گام نخست از راه تحولات ملی و دموکراتیک، توسط حکومت دموکراسی ملی متکی بر جبهه متحد ملی و دموکراتیک خلق های زحمتکش افغانستان، از درون خود جامعه انجام نپذیرد. در مقابل مشی مرامی حزب که مطرح شده بود، ملی و دموکراتیک بوسیله اتحاد تمام نیروهای وطندوست و دموکراتیک کشور در یک جبهه متحد ملی، بمنظور مبارزه در راه تحقق وظایف و اهداف ملی و دموکراتیک، و در راه تحولات بعدی اقتصادی و اجتماعی در کشور، که در تطابق با شرایط جامعۀ طبقاتی عقبمانده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی افغانستان، قرار داشت، انجام پذیر بوده است. "امین" به جنایات خود ادامه میدهد! بعد از قیام اپریل ۱۹۷۸، حفیظ الله امین علاوه بر طرحهای خائنانه، و ماجراجویانه خود، در جامعه افغانستان عقبمانده با اعلان گویا نظام "کمونیستی" و "دیکتاتوری پرولتاریا"! موضعگیری های دیگر خصمانه خودرا در برابر اکثریت اعضای حزب و مردم افغانستان، مطرح و پیش میبرد. وی در پذیرش اعضاء، سیاست "سیاهی لشکر" را پیش کشید تا جبهه خودرا گسترش و گویا استحکام بخشد. کسانیکه به سازمان حزبی معرفی میشدند، یگانه امتحانی را که باید سپری میکردند، وفاداری به "امین" و طرحهای "امینیستی" بود! که به معجزه ای فوراً به مقامات رهبری حزبی و دولتی ارتقا می یافتند! و با صلاحیت که برایشان سپرده شده بود هر جنایتی را که میخواستند، مرتکب میشدند!! تا شش جدی اکثریت رهبری، کادرها، فعالین و اعضای حزب در دورۀ اختناق، ترور، تبعید، تعقیب و زندانی بسر میبردند! زمینه برای میرغضبان، جلادان و احمقان "امینی" فراهم گردید، تا کشور را در تلاطم اوضاع سرسخت وحشت، آشوبگری، ویرانگری، دهشت افگنی و خونین بکشانند، و بسیاری از مبارزان ح.د.خ.ا.، افسران، دانشمندان و روشنفکران محصلان و روحانیون وطندوست، و عده ای کثیری از هواداران حزب و جنبش ملی و مترقی در کشور، کسبه کاران، پیشه وران، مامورین دولتی، سرمایه داران و تاجران ملی و . . . و غیره را به شکل انفرادی و یا دستجمعی به خاک و خون غلطانده و یا به زندان های شکنجه، تحقیر و توهین، افگنده شدند! بعد از شش جدی، و آغاز مرحلۀ مجدد فعالیت سالم حزب، و در جلوگیری از پاشیده گی، جمع کردن مجدد کادرها و اعضاء، بسیج و فشرده ساختن صفوف و سازماندهی مجدد مطابق با ایجابات شرایط سیاسی و نظامی جدید کشور، سازماندهی و پیشبرد قدرت دولتی، ارگانهای نظامی- اردو، څارندوی و امنیت- همزمان با مؤسسات ذیضرورت عاجل حزبی از لحاظ تشکیلاتی، بخش های تبلیغاتی، آموزشی و تربیوی و غیره، وظایف و مسئولیت های بزرگی بدوش داشت، و به تجربۀ مناسبی در عرصه های دولت مداری، فعالیت های محاربوی، تکنالوژی نظامی، سیستم و شیوه های امنیتی و استخباراتی، احقوقی، قضائی و قانونگذاری، نظم و نسق اجتماعی، نیاز مبرم داشت. به منظور انجام چنین وظایف و مسئوولیت های عاجل و مبرم که در برابر حزب قرار گرفته بود، حتماً وقت مناسبی را در بر میگرفت، و به نیروی اداری، سیاسی، نظامی، فرهنگی، حقوقی، وفادار، توانا و متحد و به کار خستگی ناپذیر، و به فضای استقرار و ثبات، اشد ضرورت داشت. اعلان جنگ تحمیلی، امپریالیستی! به موازات همین اوضاع و احوال دشوار و پیچیده داخلی، امپریالیزم جهانی به رهبری ایالات متحدۀ آمریکا و وابستگان شان از کشورهای مرتجع عربی و منطقه: پاکستان، ایران، اسرائیل، چین و عده ای از کشورهای غربی با پول و سلاح هنگفت تروریستان "مجاهد" تحریک شده و مخالف دولت جوان دموکراتیک و مترقی خلقهای افغانستان را در یک اردوی پیشرفته و منظم ۲۶۲۰۰۰ نفری، مجهز ساختند و جنگ ویرانگر تحمیلی را علیه دولت قانونی- وقت- و خلق های رنجدیده افغانستان به راه انداختند، و افغانستان را آهسته، آهسته به زمین مخروبه مبدل ساختند، متخصصین و کارشناسان نظامی و جاسوسی آنان در طرح ریزی پلانهای دهشت افگنی، فعالانه شرکت داشتند! در مقابل بسیاری از اعضاء و هواداران حزب به اساس احساسات ملی و وطندوستانه در اردو، څارندوی، امنیت، گروههای سپاهیان انقلاب و دفاع خودی شامل گردیدند و در دفاع از ناموس وطن، از استقلال حاکمیت ملی، و تمامیت ارضی، سلاح بدوش آماده گی دلیرانه را نشان دادند! در نتیجه بسیاری از پروژه ها و مؤسسات اقتصادی، و تولیدی صنعتی، تجارتی بانک داری، زراعتی، برق و آبیاری، تعلیمی و صحی، راه سازی، مواصلاتی و مخابراتی و مؤسسات عام المنفعه دولتی، اجتماعی، فرهنگی و فعالیتهای اقتصاد خصوصی در تجارت، پیشه وری، زراعتی، و ترانسپورتی به تخریب، ویرانی، و شکست مواجه گردید، و یا اینکه برخی از آن به شکل کلی از بین رفت. طی دورۀ گذشته پس از اپریل ۱۹۷۸، زیان های وارده به سکتور دولتی به بیش از پنجاه ملیلرد افغانی ارزیابی گردیده- نزدیک به یک ملیارد دالر- و خسارات بخش خصوصی بیشتر از ۴۵۰ ملیارد افغانی- نزدیک به ۹ ملیارد دالر- برآورد شده است. همزمان با آن طی این دوره حجم مبالغ هزینه شده برای دفاع و امنیت- اجباراً – یازده برابر افزایش یافته و در ۱۹۸۶، ۶۰ فیصد کلیۀ هزینه های بودجه های کشور را میساخت! تسلط تروریستان "مجاهد" و فروپاشی حزب! بعد از امضای توافقات ژنیو سال ۱۹۸۹، و بازگشت قطعات نظامی محدود اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، مطابق به پلان تعیین و تصویب شده، اشتباهات و موضعگیری های خائنانه برخی از اعضای رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، سازشها و توافقات نامناسب و معامله گریهای ضدملی، و ضد استقلال، و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی وطن، و برخورد های فریبکارانه سازمان ملل متحد، و با ایجاد فضای آشوبگری و دهشت افگنی، بیشتر، تروریستان "مجاهد" در سال ۱۹۹۲ قدرت را بدست گرفتند و به جنگ ویرانگر دیگری ادامه دادند و جنایات جدیدی را مرتکب شدند و نتوانستند مطابق با خواستهای باداران امپریالیستی یک نظم و حکومتی به مفهوم خودشان "اسلامی" و مورد اعتمادشان را به وجود آورند! زمینه در تطابق با پلانهای جدید امپریالیستی بویژه آمریکا و انگلستان، برای تروریستان- یعنی آله دستان نوینی- به نام "طالبان" فراهم ساخته شد. تروریستان "طالب" جانشین تروریستان "مجاهد"! اواسط سال ۱۹۹۵، تروریستان "طالب" به کمک ایالات متحده آمریکا، انگلستان و پاکستان و به کمک مالی عربستان سعودی، امارات عربی متحد و دیگر کشورهای خلیج و مطابق با طرح های انحصارات سرمایه داری، به منظور تحقق اهداف و مقاصد شان در منطقه، پدیدار شدند، و آهسته، آهسته به کمک متخصصان نظامی آمریکا و انگلستان و آی ایس آی پاکستان و پلانهای قبلی سی آی ای سال ۱۹۹۶ کابل را، اشغال، و نظم استبدادی ترور و اختناق را به مردم تحمیل کردند! زمانیکه تروریستان "طالب" حرکت خودرا به دستور باداران در داخل افغانستان آغاز کردند، نیرو و اسلحه و مهمات گسترده ای از طرف ایالات متحده امریکا توسط پاکستان در اختیار شان گذاشته شد. و بسیاری از مشاوران نظامی و نیروی کوماندو و افسران همراه با نقشه ها و پلانها برایشان ارسال گردید. آنان فعالیت های دهشت افگنی، کشتارهای وحشیانه گروهی و گورهای دستجمعی، پایمال کردن مراکز فرهنگی، تاریخی، علمی و آثار باستانی کشور را سازماندهی کردند، خونریزی و آدم کشی در دستور روز شان قرار داشت! جنگ علیه "تروریزم" کلید راه غارتگریست! در واقعیت امر، جاگزین ساختن "القاعده"، "اسامه بن لادن"، و ایجاد نظم تروریستی "طالبان" در افغانستان، و به راه انداختن نمایشات گوناگون زیر پرده فعالیت های "تروریستی" در ۱۱ سپتمبر ۲۰۰۱ – به اصطلاح حمله به مرکز تجارتی- و بر عده ای از سفارتخانه های آمریکا در افریقا، مراکز و پایگاههای نظامی آمریکا در عربستان و غیره . . . صحنه هائیست که از ماورای آن پلانهای امپریالیستی بمنظور تسلط و اشغال کشورهای منطقه، بویژه رسیدن به آسیای مرکزی اجراء میشود. و از اشغال افغانستان بحیث تختۀ خیز علیه دیگر کشورهای منطقه، استفاده بعمل می آورند! لذا تصمیمی از طرف ادارۀ پنتاگون، سی آی ای و سایر نهادهای استخباراتی و امنیتی زیر پرده سرنگون سازی "تروریستان"، "القاعده"، "اسامه بن لادن"، و "طالبان" و تحقق گویا "دموکراسی" و "بازسازی" در افغانستان اتخاذ گردید، که حملۀ وسیع نظامی آمریکا، انگلستان، ناتو و دیگر کشورهای اروپائی، صورت گیرد. و "حکومت جدیدی" به اصطلاح سرکار آورند که حافظ منافع شان باشد. بدین رابطه نشست "بُن" متشکل از نوکران حلقه بگوش و معلوم الحال بحیث "نمایندگان" خلقهای افغانستان به دستور باداران آمریکائی سازماندهی یافت. و ازین راه به اصطلاح "قانونیت" را بدست آورد، و در هفتم اکتوبر ۲۰۰۱ حملۀ نظامی غارتگرانه بیش از ۳۷ کشور بر افغانستان زیر نام جنگ علیه "تروریزم" – و بعد از فیصله به اصطلاح شورای امنیت- آغاز و ادامه یافت!! و تا سالهای طولانی دیگری جریان خواهد داشت!! خلاصه: جنگ علیه "تروریزم"، کلید راه تسلط و غارتگریست! در راه "کارمل" به سوی افغانستان مستقل و متحد ! اشغال نظامی کشور که خلاف اراده صادقانه و ملی تمام خلقهای افغانستان، قوانین و مقررات ملی و بین المللی صورت گرفت هیچ پایه قانونی نداشته، و تمام نهاد ها و ارگانهای قوای مقننه، اجرائیه و قضائیه که بوجود آمده است نیز ماهیت قانونی ندارد، و مطابق با مقاصد و اهداف اشغالگران خارجی سازماندهی یافته است، و جاگزین سلب آزادی، استقلال تمامیت ارضی، حاکمیت و وحدت ملی بوده، و با نیازمندیهای مردم افغانستان تطابق نداشته است، و به تروریستان "مجاهد" و دهشت افگنان، تمام مراکز و مقامات کلیدی بویژه امنیتی و دفاعی و نظامی سپرده شده است. مبارزه خلق های افغانستان امروز در راه رهائی وطن از اسارت اشغالگران خارجی، برای آزادی، استقلال، تمامیت ارضی، حاکمیت و وحدت ملی، دموکراسی، عدالت و ترقی اجتماعی به یک جنبش همگانی ملی و دموکراتیک و مترقی نیاز مبرم دارد، تا بتواند رهبری مبارزه همگانی را بدوش گیرد و به تحقق برساند. اول جنوری ۲۰۱۰، چهل و پنجمین سالگرد ح.د.خ.ا. روز الهام بخشی است که همه مبارزان وفادار راه آزادی، استقلال و دموکراسی را، مطابق به آرزومندیهای شادروان رفیق ببرک کارمل توانائی می بخشد، تا برای یک افغانستان مستقل، متحد و یکپارچه، دموکرات و مترقی، دست به دست، در مبارزه نیرومند و همگانی، ملی و دموکراتیک خویش دلیرانه به پیش روند!
* * * محمد طاهر نسیم، فرانکفورت تایپ کامپیوتری از ع . ق . فضلی
|
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat