دوستان عزیز به سایت «اصالت» خوش آمدید !        «اگر زنده ماندن بقیمت تن دادن به پستی، گذشتن از حیثیت و آبرو و پا ماندن بالای عقاید سیاسی باشد، مرگ صد بار بر آن شرف دارد»           دوستان عزیز به سایت «اصالت» خوش آمدید !      دوستان عزیز به سایت «اصالت» خوش آمدید !          «اگر زنده ماندن بقیمت تن دادن به پستی، گذشتن از حیثیت و آبرو و پا ماندن بالای عقاید سیاسی باشد، مرگ صد بار بر آن شرف دارد» اگر تمام تاريکيهاي دنيا با هم جمع شوند روشنايي شمع کوچکي را نيز نميتوانند خاموش کنند     اگر تمام تاريکيهاي دنيا با هم جمع شوند روشنايي شمع کوچکي را نيز نميتوانند خاموش کنند

 

 


در گرامیداشت از روز مادر
 

مهر مادر
 

مادر پیر و مریضی نیمه شب      

آنکه از بیماری بودش جان به لب

داشت فرزندی زپیش خود جدأ    

اوجدأ جـــــائی، و آن مادر جدأ

چشم افتادش به برگ یادداشت   

دید این آنشب که، خیلی درد داشت

درد زائیدن خرابش کرده بود    

ضجر و بیخوابی قرارش برده بود

کرد آهنگ خبر، بی قید و بند     

بی تفاوت از چه وقت و چون و چند

زنگ زد بر پور ِاز جانش عزیز    

آنکه از یادش نبود اورا  گریز

خواست تا جویای احوالش شود    

شاد دل از حال و از قالش شود 

زنگ ها میگذشت  اما بی خبر  

عاقبت گوشی گرفت آن تک پسر

خشمگین پرسید آخر کیستی؟     

باعث  بیداری ام از چیستی؟

این چه وقت گفتن و بشنیدنست؟     

مردمان خاموش، وقت خفتنست

من که روزم سربه سر در کار بود    

کی توانم نیم شب بیدار بود     

زین سبب، شبها ببایستم قرار    

زنگ بس کن بعد ازین و هوشدار

بعد ازین آرامشم از من مگیر!    

باخود و دردت بساز ای مام ِپیر!

راحتم گر نیستی خواری مباش    

عامل آزار و بیداری مباش

گرچه اینشب چون شبان پار بود        

لیک فرق کیفیت بسیار بود

گفت: این آندم که زائیدم ترا       

با فغان و درد، بوسیدم ترا

گرشدی بیدار و از زنگم عذاب    

این همانساعت که بودم من خراب

بهر من اینشب نه چون شبهای پار  

این همان یکشب که بهِ از صدهزار

می تپیدم امشب و کردم فغان       

گاه می ایستادم و گاهی روان

این همان نیمه شب ِ زار و نزار    

درد زائیدن بود، بس ناگوار

می گریستم از سر ِدرد وعِنأ       

با وجاع و درد می زادم ترا

فکر ِبیخوابی و بیداری نبود       

هیچکس از بهردل داری نبود

دادی بیداری مرا بردی وَسَن       

بود دردم برتر از، درد زَمَن

اندرین ساعت بزائیدم  ترا           

تهنیت میخواستم گویم ترا

علت این زنگها بود شادباش      

تا مبارک گویم و هم زنده باش

چون نبود امید پائیدن مرا        

خواستم این گونه بخشیدن ترا

گرپگاه آئی تو بهر دیدنم       

غم مخور از حال و وضع مردنم

با امید دیدنت رفتم به خاک      

با خیالات تو، از مردن چه باک

من همان ساعت که دیدم روی تو    

دل شدم از سینه اندر کوی تو

آن پسر بود نادم از گفتار خویش   

شرمگین از زشتی و آزار خویش

گوش کرد چون حرف مادر آن پسر      

برد آنشب را به صد سختی به سر

بامدادان رفت پیش ِ مادرش      

تا ببیند حال و وضع ابترش

تامگر عفوی نصیب او شود      

چشم پرمهری به سوی اوفتد

دید مادر مرده شمعش نیم جان    

نامه ای بگذاشته در آن میان

اندر ان چند جمله ای بنوشته بود   

آخرین عشقش به او بنموده بود:

«غم مخور بعد از من ای جان و جهان   

من نمی خواهم که باشی ناتوان

با خدا می سپارمت ای نازنین    

گرچه دیدم خیلی آژنگ ِجبین   

آرزویم راحت و آرام تست    

خواهم این دنیا به کام و رام تست»

 ـــــــــــــــــــــــــــ

خدمت مادر دوای دردهاست

کام یابی را نوید و تکیه گاهست

چون سروش عشق در صبح و مسأ

پاس دارد جسم وجانت از بلأ

دل بدست آور اگر داری خرد

بهتر از دل نیست چیز، ای نیکمرد

کیست مادر؟ قبلۀ راز  و دعأ

نیست منظورش به جز صدق و صفأ

مادران اند قبلۀ، حاجات ما

رو بگردانیم  اگر، هیــهات ما

قلب مادر گر بآِزارد ز کس 

کی شود معمور تا دارد نفس

سر فِگن بر پای مادربا (وفأ)

تا بیابی جنت ازاین خاک راه(۱)

(۱)الجنتُ تحت ِالاَقدام الاُمَهات منظور چو خاک فروتن بودنست

 

 د. احد وفأ معصومی

 

 

مقالات