شنبه، ۱۳ جولای ۲۰۱۳
صالحه رشیدی
بیا ای جان من
دور مرو که رهزنان در صحرا و دمن
در پیشت قلعه های بیگانه ها در پشت قلعه های بیگانه ها
با دستور چند عیاش و خوشگذاران
دانه های نفاق را در تار نیستی
برای من و تو در چه خیال چیده اند؟
این آشیان کوچک و امید را ویران مکن
روز ها چه شتابان می گذرد
عصر جهالت نیست که ندانی سیاهی شب را
بیا چون گذشته نه چندان دور
یک تن و یک روح برزمیم
برای درد های ناگفته زن در وطن ما
برای طفل گرسنه و دردمند یتیم
برای تن برهنه گان سال
برای جوان گلگون کفن
که هر روز مادران در سوگ شان مویه می کنند که مادران در سوگ شان؛ زجه میکشند
بیا بزرمیم برای مردم آواره و سر گشته
از مرز های بیگانه برای آسایش چندی
بیا برزمیم برای خدا، که خدایان سیم زر ما را به تباهی کشیده اند
بیا درد من و تو یکی است غافل مباش غافل مباش
جور روزگار عوض شده چون روزگار عوض شده
با خنده های نمکین می دزدند حرمت را
غیرت و غرور را
آبرو، عزت زن و خواهر من و تو را
غافل مباش درد من و تو یکی است
فریب این برق رزق دنیا را مخور
من و تو همان فرزند صدیق وطنیم
که نیم نان را به راحتی در تاریکی شب
با صداقت نصف میکردیم
بیا جان من، تن من،
من همانم که برای کشورم
تا صبح های خواب های طلایی می دیدم
چه بی باک و با صفا دریدیم دژمان دژ زمان
که باز تنه زخمی اژدهار
سر بلند کرد برای نابودی من و تو
بیا تا دست به هم دهیم
بفشریم گلوی تنگ حسادت را
از نو بیا آغازیم جهان دیگر را
تا من و تو زنده بمانیم
برای فرادی نورانی
و فردای بهتر برای زندگی
دسیسه و توطئه بس است
من و تو یک تن و یک روح شویم
سازیم وطن را ختن
همه چشم در انتظار اند
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat