شنبه، ۱۸ جولای ۲۰۰۹

سردار محمد داؤد خان

(به مناسبتِ صدمین سالروز تولد محمد داؤد خان نخستین رئیس جمهور افغانستان)

تقدیم به نسل جوان و بالندۀ افغانستان که می خواهند در بارۀ تاریخ و شخصیت های سیاسی کشور خود معلومات داشته باشند.

نویسنده: گئورگی یژوف

برگردان: ماستر علوم سیاسی و نظامی، ع . ق . فضلی

 

در بارۀ نویسنده:

گئورگی پیتروویچ یژوف استاد افتخاری در دانشگاه دولتی مسکو و استاد در دیپارتمنت اقتصاد و جغرافیای اقتصادی در در انستیتوت کشورهای آسیایی و آفریقایی است.

 

*   *   *

یادداشت سردبیر: در این ماه صد سال از تولد محمد داود خان، اولین رئیس جمهور افغانستان  می گذرد.

 

محمد داوود خان در ۱۸ جولای ۱۹۰۹ در شهر کابل به دنیا آمد. پدرش سردار محمد عزیز خان برادر ناتنی پادشاه آینده- نادر شاه بود. آنها فرزندان یکی از پسران پاینده خان بودند و از گروهی به اصطلاح «سرداران پیشاور» نمایندگی می کردند. (برای جزئیات بیشتر به دیاگرام ضمیمه مراجعه کنید).

محمد داوود تحصیلات ابتدایی را در قدیمی ترین لیسه افغانستان- (حبیبیه)، که توسط امیر حبیب الله در سال ۱۹۰۳ بنیان گذاشته شده بود، در شهر کابل به پایان رسانید. سپس از سال ۱۹۲۱ به مدت ۹ سال در پاریس تحصیل کرد، جایی که پدرش به عنوان متصدی محصلان افغانی مشغول به تحصیل در فرانسه بود و نادر که در آن زمان لقب عادی "خان" را داشت، سفیر بود. محمد داوود در اکتوبر ۱۹۳۰ به افغانستان بازگشت و در وزارت امور خارجه به کار گماشته شد و تنها حدود یک سال در آنجا کار کرد.

در سال ۱۹۳۱ کورس افسری یک ساله را در مکتب حربی پیاده کابل به پایان رسانید، و در نوامبر سال ۱۹۳۲ رتبۀ بریدجنرالی را دریافت کرده و به صفت قوماندان گارنیزیون ولایت مشرقی تقرر حاصل کرد، ولی بعد از یکسال با حفظ مقام او به صفت والی همین ولایت مقرر شد و تمام قدرت را در همین منطقه بسیار مهم، متصل به هند بریتانیایی (بعدها- پاکستان)، در دستان خود متمرکز ساخت. در مناطق مذکور اقوام پشتون به شکل متراکم زنده گی میکنند و به این باور اند که انگلیس ها یک وقتی سرزمین های آن ها را تصرف کرده بودند.

در جولای سال ۱۹۳۵ محمد داوود به درجه تورنجنرالی نایل گردید و به صفت نایب الحکومۀ ولایت قندهار و همزمان به صفت قوماندان نیروهای نظامی افغان در ولایات قندهار و فراه تقرر حاصل نمود. در ولایت قندهار وی مبتکر به کار گیری از زبان پشتو به مثابهء یگانه زبان دولتی بود، با وجود اینکه زبان معاشرت در افغانستان برای عده ی زیادی زبان دری بود. در سال ۱۹۳۸ داوُد دوباره به ولایت مشرقی اعزام و پُست والی و قوماندانی نیروهای مستقر در آنجا را به عهده گرفت.

یک سال بعد، محمد داود پُست قوماندانی قول اردوی مرکزی تشکیل شده در کابل و همزمان قوماندانی مکاتب حربی را به عهده گرفت.

در این دوره، محمد داوود به همراه برادرش محمد نعیم و برخی دیگر از افغان های سرشناس که به طرفداری از آلمان گرایش داشتند، و حتی در آغاز جنگ جهانی دوم، سیاست خارجی افغانستان به سمت آلمان معطوف بود، که بدون شک در ابتدا موجب موفقیت های ورماخت(اردوی آلمان ۱۹۳۵-۱۹۴۵ م.) در اروپا شد.

آلمان که برای جنگ آماده گی میگرفت، برای افغانستان نقش بسیار مهمی را در نظر گرفته بود. آلمانی ها میخواستند که افغانستان میدان عملیات استراتیژیکی به خاطر حمله آلمان بالای هند باشد. آلمانی ها میدانهای هوایی را در نواحی کابل و هرات اعمار کردند، سرک قندهار به سوی جنوب الی سرحدّات هند را نوسازی کردند، تعلیمات افسران نظامی افغان را در کشور خود به عهده گرفتند و انواع و اقسام مختلف تسلیحات را به افغانستان تحویل میدادند. آلمان قرضه های با تخفیف را غرض خریداری ماشین آلات برای فابریکهء نساجی و استیشن های آبی برق در اختیار افغانستان قرار داد. شرکت هواپیمایی آلمانی «لوفت هانزا» پروازهای منظم برلین- کابل را انجام می داد. د افغانستان بانک نماینده گی خود را در آلمان به خاطر ارایهء خدمات تجارتی و مساعدت های تخنیکی افتتاح نمود. متخصصان آلمانی، در حدود ۳۰۰ نفر، نه تنها در تأسیسات مختلف، بل که در بسیاری از نهاد های افغانستان، از قبیل اداره پُست، بانک ملی افغانستان، پُلیس و غیره کار میکردند. آنها در حصۀ اعمار سرکها و پُلها کمک میکردند، در لیسه ها و کالج های هنرهای زیبا و زراعت مصروف تدریس بودند. بسیاری از افغانها به کمک های آلمانی ها نی به عنوان کشاندن افغانستان در ساحۀ نفوذ سیاسی و نظامی آلمان نازی، بل که به عنوان همکاری در نوسازی اقتصاد افغانستان نگاه می کردند. همچنان افکاری موجود بود، که در صورت پیروزی آلمانی ها در جنگ، آلمان به افغانستان در قسمت بازگرداندن سرزمینهای بلوچستان، سند با بندر کراچی، کشمیر و پنجاب غربی که به وسیلۀ هند بریتانیایی تصرف شده بود، مساعدت خواهد کرد و به عبارت دیگر، دولت افغانستان را دوباره در داخل مرزهای امپراتوری دُرانی بازگرداند.

بریتانیا از دیرباز از سوی افغان‌ها به عنوان کشوری که اگر دشمن نباشد، حداقل کشوری غیر دوست تلقی می‌شد، و رهبری افغانستان نسبت به اتحاد شوروی نیز با احتیاط برخورد می‌کرد، به ویژه پس از آنکه در اپریل سال ۱۹۲۹ واحد های نظامی قشون سرخ تحت فرماندهی پریماکوف وارد خاک افغانستان شدند و در مسیر خود به سوی کابل، با کمک افغان ها- حامیان امان الله امیر مخلوع، شهر اصلی  شمال افغانستان- مزارشریف و چندین شهرک دیگر را اشغال کردند. امابه محض اینکه امیر امان‌الله به طور قطعی اعلام کرد که از مبارزه برای بازپس‌گیری تخت سلطنت منصرف شده است،  نیروهای شوروی فراخوانده شدند و تنها گروه‌های خاصی از طرفداران امان‌ الله که تحت رهبری هواداران امیر مخلوع قرار داشتند، به مبارزه با بچه‌سقاو ادامه دادند.

در این میان، آلمان برای یک تهاجم گسترده به هند آماده می شد. در بهار سال ۱۹۴۱، آلمانی ها یک گروه ویژۀ عملیاتی متشکل از ۱۷ فرقه را با نام رمز «افغانستان» ایجاد کردند که باید عملیات نظامی را همراه با قبایل شورشی پشتون، علیه هندوستان انجام دهد.

فقط اشغال کشور همسایۀ افغانستان- ایران، به وسیلهء قوتهای متحدین، افغانها را وادار ساخت تا نقاط سمت سیاسی خودرا تغییر دهند. در لویه جرگۀ که در نومبر سال ۱۹۴۱ فرا خوانده شد افغانستان بیطرفی خویش را تائید کرد و موافقت نمود، که شبکهء اطلاعاتی آلمانی را از کشور اخراج نماید، اگرچه محمد داوُد و وزیر دفاع کشور- شاه محمود، کاکای شاه افغانستان، مخالفت خویش را ابراز کردند.

موفقیت های متفقین، به ویژه نیروهای شوروی در جبهات جنگ ]جنگ دوم جهانی م.[ افغان ها را واداشت تا در مورد سیاست خارجی خود تجدید نظر کنند، هرچند محمد داوُد نخستین بار فقط پس از نبرد ستالینگراد از سفارت شوروی بازدید کرد (صدراعظم خیلی زودتر این کار را انجام داد).

محمد داوُد در اپریل سال ۱۹۴۶، به صفت وزیر دفاع تعیین شد، ولی به دلیل اختلاف نظر با شاه محمود- صدراعظم کشور، او را به عنوان سفیر به فرانسه و هم زمان در سوئیس و بلژیک، جایی که او از سال ۱۹۴۸ الی ۱۹۴۹ این وظیفه را به دوش داشت، به عنوان سفیر غیر مقیم  فرستاد. وی بعد از بازگشت به افغانستان به صفت وزیر امور داخله (۱۹۴۹- ۱۹۵۰) و رییس ادرۀ امور اقوام، یکی از پستهای بسیار حساس در حکومت، آغاز به کار نمود و روابط مستقیم با اقوام پشتون هردو طرف سرحدّ داشت.

اقتصاد افغانستان در جریان جنگ ]جنگ دوم جهانی م.[ به کلی از بین رفت، تجارت خارجی کاهش یافت، عواید دولت تکافوی مصارف آنرا نمیکرد. در بخش زراعت که اساس اقتصاد کشور را تشکیل می داد، شیوه های کهنه و منسوخ استفاده و بهره برداری از زمین و مناسبات نیمه فیودالی میان زمین داران و دهقانان مسلط بود. وضعیت مذکور نیاز به تغییرات بنیادی داشت و محمد داوُد یکی از مبتکران انجام اصلاحات اجتماعی- اقتصادی در کشور بود.

طوری که به نظر میرسد، داوود صادقانه میخواست افغانستان را عصری بسازد و به خاطر بهبود زنده گی مردم کاری را انجام دهد. اما وظایف آنقدر زیاد بود و هر کدام از آن ها چنان مصارف بسیار زیاد مادی و غیره میخواست، که بعضی اوقات انجام همۀ آنها واقعاً غیرممکن بود. یک مشکل باعث پیدایش دو مشکل دیگر می شد، و مشکل ها ازدیاد می یافت، مانند گلوله برف و تمام کارها متوقف می گردید. کاکا های شاه که طی ۲۰ سال مقام صدارت را به عهده داشتند، عادت داشتند ادارۀ دولت را به شیوۀ کهنه رهبری کنند و چنین تصور میشد که آن ها از بروز هرگونه تغییر در زنده گی برجا مانده پدر سالاری بیم داشتند. اما گرایشهای جدید در جامعه رو به پیدایش بودند، نماینده گان روشنفکران در حلقات همفکر متحد میشدند و افکار آن ها اغلباً با چیزی که دولت تبلیغ می کرد منطبق نبود. در سال ۱۹۴۷ جنبشی تحت نام «ویش ځلمیان» اعلام موجودیت کرد. جنبش مذکور خواهان انجام اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در جامعه بود. مقامات سعی کردند با ایده های جدید مبارزه کنند، بسیاری از شرکت کنندگان در جنبش دستگیر شدند، اما این تنها باعث افزایش تنش در جامعه شد.

تصمیم نخبگان حاکم مبنی بر انتصاب محمد داود به عنوان نخست وزیر در سپتامبر سال ۱۹۵۳ ناشی از لزوم تغییر مسیر سیاسی در کشور و آغاز تطبیق اصلاحات بود. محمد داوود همچنین پست وزارت دفاع را بدست آورد و برادرش محمد نعیم سمت های وزیر امور خارجه و معاون دوم نخست وزیر در حوزه سیاست خارجی را بر عهده گرفت. سیاست «برنامه ریزی و مدیریت اقتصاد» اعلام شد و وزارت پلان ایجاد و محمد داوود نیز وزیر پلان شد که به او فرصت داد تا فعالیت های همه وزیران در این حوزه را هماهنگ و کنترل کند. اولین برنامه پنج ساله تدوین شد (سپتامبر ۱۹۵۶ تا سپتامبر ۱۹۶۱) که اگرچه در حین اجرا دستخوش تعدیل های قابل توجهی شد، اما در عین حال، به نوعی میدان آزمایش برای تدوین اندیشه های توسعه کشور و تربیت کادرها بود (وزارت پلان در ابتدا متشکل از یک وزیر، معاون وی - وزیر کار عبدالحی عزیز، از خاندان سلطنتی، دو رئیس اداره - احصائیه و پلان- و ۲۲ اداره بود که  یک نفر به عنوان رئیس در آن کار می کرد.)

 در سالهای اول، وزارت پلان در ساختمان صدارت مستقر بود که به معاون وزیر اجازه می داد سریعاً با رئیس تماس بگیرد. محمد داود تا مارچ سال ۱۹۶۳ در سه سمت به کار خود ادامه داد. در این مدت او توانست کارهای زیادی انجام دهد.

با روی کار آمدن محمد داوود به قدرت در سال ۱۹۵۳، صفحه جدیدی در تاریخ توسعه کشور گشوده شد: دولت سازماندهی مجدد شد، برنامه ریزی برای توسعه اقتصادی آغاز شد، استفاده از کمک های خارجی برای سرمایه گذاری و دعوت از متخصصان کشورهای دیگر برای کمک در ساخت تأسیسات و تقویت ارتش. در زمان محمد داوود، پایه و اساس توسعه ترانسپورت، انرژی، صنایع شیمیایی و فلزکاری مدرن گذاشته شد. طرحی طولانی مدتِ اصلاحاتِ ارضی در حالِ تدوین بود. ده ها هزار افغان تخصص های مختلف مسلکی را به دست آوردند و هزاران جوان به تحصیل در خارج از کشور غاز کردند. در این دوره، جاده های اصلی در کشور ساخته شد که پایتخت را از طریق قندهار با هرات و از طریق سلسله کوه های هندوکش و گذرگاه سالنگ با ولایات شمال وصل میکرد. مقدار زیادِ کارِ زمین شناسی انجام شد که یافتنِ نفت و گاز، سنگِ آهن و مس، باریت، فلوریت، ذخایرِ جدیدِ زغالِ سنگ و بسیاری از موادِ معدنی دیگر را ممکن ساخت. به اساسِ گازِ بدست آمده، یک دستگاه تولیدِ کودِ نایتروجن که برای زراعت کشور بسیار ضروری است، و یک نیروگاه برق حرارتی در شهر مزارشریف ساخته شد.

در سال ۱۹۵۸ میلادی به ابتکار او تصمیمی اتخاذ شد که به زنان اجازه می داد تا با چهره های بدون پوشش در خیابان ظاهر شوند. او در سپتامبر ۱۹۶۱ در نشست کشورهای غیر منسلک در بلگراد به نمایندگی از افغانستان شرکت کرد.

او که در سال ۱۹۶۳ به دلیل اختلاف نظر با شاه در مسائل سیاست خارجی بازنشسته شد، به مدت ده سال بیکار بود. محمد داود که در میان مردم و، به ویژه در ارتش، که او به نوسازی آن اهمیت زیادی می داد، از محبوبیت زیادی در میان مردم برخوردار بود، در تمام این سالها برای خانواده سلطنتی به نوعی تحریک کننده بوده است. در قانون اساسی جدید که در سال ۱۹۶۳ به تصویب رسید، ماده ۲۴ ویژه ای ارائه شد که اعضای خانواده سلطنتی را تعریف کرده و آنها را از داشتن هر گونه منصب دولتی منع می کرد. با این حال، تمام این اقدامات احتیاطی نتوانست از تاج و تخت محافظت کند. در ۱۷ جولای ۱۹۷۳ محمد داود قدرت را به دست گرفت (با حمایت فعال ارتش و شماری از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان) و خود را رئیس دولت اعلام کرد. این کودتا بدون خونریزی انجام شد، اگرچه چندین نفر کشته شدند. محمد داود در ۱۴ فبروری ۱۹۷۷ توسط لویه جرگه به ​​عنوان رئیس جمهور افغانستان انتخاب شد.

 محمد داود در سمت جدید خود تلاش کرد تا نوسازی کشور را ادامه دهد، به ابتکار او، قانون اساسی جدید تصویب شد، او یک حزب واحد را ایجاد کرد – "حزب قدرت"، که قرار بود به عنوان پشتیبان در انجام تحولات اجتماعی-اقتصادی عمل کند. پیگیری تغییرات در اجرای سیاست خارجی افغانستان و مواضع شخص محمد داود، جالب است.

اگر افغانستان در اواخر دهه ۳۰، به سمت سیاست طرفداری از آلمان تمایل داشت و تنها اقدامات نظامی و پیروزی متفقین دلیلی برای تغییر در بخشِ سیاسی شد، محمد داوود فقط در آغاز دهه ۵۰، متمایل به همکاری با اتحاد جماهیر شوروی شد و سپس گرایش او به طرفداری از شوروی بیشتر قابل توجه می شود. البته، او اهداف خود را دنبال می کرد – تا در تمام عرصه ها، از تسلیح مجدد ارتش گرفته تا آموزش متخصصان ملکی در حرفه های مختلف در اتحاد جماهیر شوروی، تا حد ممکن کمک بیشتر از ما بدست بیاورد. رقابت آن زمان بین دو ابرقدرت که هر کدام به دنبال جذب افغانستان به سمت خود بودند نیز در این امر به او کمک کرد. افغانستان با اعلام سیاست بی طرفی مثبت، فرصت پیدا کرد که از هر دو طرف کمک لازم را بخواهد. اما جالب است که محمد داود پس از رئیس جمهور شدن، بر نگرش خوب خود نسبت به اتحاد جماهیر شوروی بیشتر تاکید میکرد. چندین مثال این نظریه را تایید میکند. بعد از کودتای ضد سلطنت که در سپیده دم ۱۷ جولای ۱۹۷۳ انجام شد، رئیس جدید دولت دفتر خود را اشغال کرد و تا زمانیکه سفیر اتحاد جماهیر شوروی بعد از ظهر به اقامتگاه رسید، که قرار بود به رسمیت شناخته شدن دولت جدید توسط اتحاد جماهیر شوروی را اعلام کند، سفیران خارجی را  نمی پذیرفت. ابتدا او را نزد محمد داوود بردند (اگرچه چندین سفیر از قبل در اتاق پذیرایی نشسته بودند) و روز بعد روزنامه های افغانستان نوشتند که همسایه و دوست شمالی، مانند مارچ ۱۹۱۹، اولین کشوری بود که حکومت افغانستان جدید را به رسمیت شناخت.

اولین هیئت خارجی را که رهبر جدید پذیرفت، هیئتی از مسکو بود. او بیش از ۴ ساعت به ما گفت که افغانستان به چه چیزی نیاز دارد و توسعه روابط اقتصادی ما را چگونه می بیند. از این گفت و گو دو نکته را به خوبی به یاد می‌آورم: اول اینکه ایالات متحده امریکا در شرایط کنونی به افغانستان کمک نخواهد کرد و افغان‌ها تمام امید خود را به اتحاد جماهیر شوروی دارند و دوم این که مردم افغانستان از برچیدن بساط سلطنت توسط دولت جدید منتظر برخی اقداماتی هستند، که زندگی مردم عادی را بهبود بخشد.

و در این راستا، دولت افغانستان با درخواستی برای ارائه کمک های ممکن تخنیکی و اقتصادی به افغانستان، از همکاری در تهیه یک پلان ۷ ساله برای توسعه اجتماعی-اقتصادی کشور گرفته تا بیشترین تمویل مالی ممکن، به اتحاد شوروی مراجعه می کند. از جمله مواردی که جانب افغانی برای اجرای آن پیشنهاد کرده بود، می توان به کارخانه ذوب آهن، پالایشگاه نفت، برخی از تاسیسات آبیاری و غیره اشاره کرد. بر اساس این درخواست، توافقنامه همکاری اقتصادی تدوین شد. واقعاً، از آنجایی که اتحاد جماهیر شوروی نمی توانست کل میزان سرمایه گذاری مورد نیاز برای اجرای طرح تصویب شده را فراهم کند، رهبری افغانستان مجبور شد برای کمک به کشورهای دیگر مراجعه کند. شاه ایران در این امر بیشترین فعالیت را از خود نشان داد. او با دریافت درآمد قابل توجهی از فروش نفت گران قیمت، به افغانستان قول داد تا سقف ۱،۷ میلیارد دلار یک خط آهن بین الافغانی را با انشعاب به مرز جنوب غربی بسازد، جایی که جاده جدید می توانست به شبکه راه آهن ایران متصل شود و به این ترتیب افغانستان با دَور زدنِ پاکستانِ که همیشه دوست نیست، به بحر جنوب دسترسی پیدا کند. علاوه بر این، ایرانی‌ها وعده دادند که یک کارخانه سمینت، یک کارخانه نساجی و یک بند در پایین دست دریای هلمند برای تنظیم جریان آب به منظور آبیاری خاک ایران بسازند که می‌توانست به اختلافات بیش از یک قرن بر سر آب پایان دهد.

برخی از مقامات رسمی در اتحاد جماهیر شوروی، از تقویت مواضع ایران و برخی کشورهای دیگر در افغانستان، نگران بودند، و این امر را به عنوان فاصله گرفتنِ رهبری افغانستان از روابط دوستانه با اتحاد شوروی می ‌دانستند.

در عین حال، سازمان‌ های شوروی از احزاب چپ‌ در افغانستان، که از سیاست داخلی محمد داوود، کندی و نیمه‌ تمام بودن اصلاحات جاری اجتماعی-اقتصادی ناراضی بودند، حمایت معنوی و مادی می کردند و در تلاش برای سرنگونی حکومت جمهوری بودند. رییس‌ جمهور از فعالیت ‌های اپوزیسیون آگاه بود و تدابیری برای «سخت ‌گیری» اتخاذ می ‌کرد، به طوری که سرکوب ‌ها تنها محدود به احزاب و گروه ‌های چپ ‌گرا نبود، بلکه احزاب راست ‌گرا نیز که بیشتر از سوی روحانیون و سران قبایل رهبری می شدند، هدف قرار می ‌گرفتند. بسیاری از این رهبران بعد ها در رأس جنبش مجاهدین قرار گرفتند که علیه حکومت دموکراتیک که جایگزین جمهوری محمد داوود شد، مبارزه می ‌کردند. این که رئیس ‌جمهور از فعالیت‌ های تخریبی احزاب چپ و نقش اتحاد شوروی در آن آگاه بود، شکی در آن نیست، اما او هرگز این مسائل را در سطح دولتی مطرح نکرد. و با این حال، او یک بار زمانی که در جریان یک سفر رسمی به مسکو در اپریل ۱۹۷۷، برژنف از او خواست که کارشناسان سازمان ملل متحد و دیگر سازمان‌های بین‌المللی که بر روی پروژه‌های مشترک در شمال کشور کار می‌کردند را به عنوان «عاملان امپریالیسم» از افغانستان اخراج کند، ناخویشتن داری نشان داد. محمد داوود بدون پنهان کردن خشم خود، این کار را «مداخله در امور داخلی افغانستان» نامید و افزود که افغان‌ها هرگز اجازه نخواهند داد به آنها دیکته شود که چگونه کشورشان را اداره کنند و چه کسانی را به کار دعوت کنند. ممکن است این حادثه دلیلی برای حدس و گمان های سیاسی گوناگون در مورد دوری افغانستان از روابط دوستانه با اتحاد شوروی بوده باشد.

چه چیزی باعث شد که محمد داوود نتوانست برای مدت طولانی‌تری در سمت ریاست جمهوری کشور باقی بماند؟ احتمالاً در اینجا می‌توان چندین دلیل را ذکر کرد، از جمله عدم انعطاف‌پذیری در اجرای سیاست داخلی و اصلاحات، عدم تمایل به دیدن تصویر واقعی حیات سیاسی کشور و ارزیابی واقع بینانه از امکانات احزاب و جنبش‌های موجود، و اقتدارگرایی ذاتی او در تعقیب خط مشی انتخابی‌اش. این همه، بدون شک، تا حدی جایگاه رئیس‌جمهور کشور را تضعیف می‌کرد. از سوی دیگر، سیاست اتحاد شوروی در مورد حمایت از نیروهای چپ در افغانستان که آشکارا اعلام می‌کردند قصد دارند در افغانستان سوسیالیسم (و حتی کمونیسم) بسازند، نیز باعث بی‌ثباتی کشور شد، که در نهایت، نخست منجر به سرنگونی محمد داوود و برقراری حکومت دموکراتیک گردید و سپس به جنگ داخلی ۳۰ ساله انجامید که در برخی مناطق کشور هنوز ادامه دارد و ممکن است با کوچکترین قدم اشتباه دولت، با نیروی تازه شعله ور شود.

در دوران حکومت محمد داوود، یک سلسله اصلاحات اجتماعی-اقتصادی در کشور اجرا شد- بخش کوچکی از دهقانان قطعات زمین از فوند زمین دولتی دریافت کردند، اعلام شد که اصلاحات اراضی با محدودیت در اندازه قطعات زمین و انتقال پول اضافی به عنوان غرامت به دهقانان، اجرا خواهد شد، افزایش قیمت‌ها متوقف شد و قیمت‌های ثابت برای کالاهای اساسی تعیین گردید، تدوین قانون جدید کار آغاز شد، هفته کاری ۴۵ ساعت تعیین شد، علاوه بر این، اضافه‌کاری پرداخت می‌شد، حداقل دستمزد دو برابر افزایش یافت، کار دانش‌آموزان در کارخانجات نیز پرداخت می‌شد، تعطیلات، پرداخت‌های اجتماعی و تقاعد افزایش یافت.

قانونی در مورد سرمایه‌گذاری‌های خصوصی تصویب شد که طبق آن سهم سرمایه‌ خارجی نباید بیش از ۴۹ درصد می‌بود. تمام بانک‌های خصوصی ملی شدند و چندین شرکت بزرگ به قاچاق و نقض قانون متهم و همچنان ملی شدند. بانک اعتبار صنعتی تأسیس شده شروع به قرض‌دهی به کارفرمایان محلی کرد که شرکت‌های صنعتی را ایجاد می‌کردند. پس از تصویب قانون جدید گمرکات، کاهش قابل توجهی در عملیات قاچاق مشاهده شد و عواید بودجه به علت تعرفه های گمرکی تقریباً دو برابر شد. دولت در عرصه تعلیم و تربیه و آماده‌سازی کادرها تلاش های قابل ملاحظه ای به خرج داد، تمام مکاتب از جمله مکاتب وابسته به مساجد ملی شدند، برنامه ای برای مبارزه با بی سوادی در بین بزرگسالان تدوین شد و شبکه مکاتب ابتدایی و متوسطه و همچنان موسسات تعلیمی مسلکی – تخنیکی گسترش یافت. شاید این اصلاحات به ‌اندازه کافی با شدت انجام نمی‌شدند، اما تطبیق آن‌ها تحت تأثیر عوامل متعددی قرار داشت، از جمله کمبود منابع و نیروی انسانی، مخالفت روحانیون، سران قبایل و غیره.

البته در تاریخ تمایل فرعی وجود ندارد، اما گاهی به نظر می‌رسد که اگر اتحاد جماهیر شوروی در آن زمان به محمد داوود کمک می‌کرد تا با اختلافات سیاسی داخلی مقابله کند، برای کشور (و حتی برای ما) این کار خیلی بهتر می‌بود. شاید پیشرفت آهسته تر بوده باشد، اما این کشور از میلیون‌ها تلفات انسانی و هرج و مرجی که جنگ داخلی که در تمام این سالها ادامه داشت و آن را فرو برد، اجتناب می‌کرد.

*   *   *

 

 ع . ق . فضلی

شنبه، ۱۸ جولای ۲۰۰۹

 

 

 

 

 

منبع: Afghanistan.ru

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است.

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد.

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org