مولانا عبدالکبیر
فرخاری
به استقبال از غزل حافظ شیراز:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
محترم تمیم (حکمت) مصلح در سایت وزین آریایی این مطلع را به استقبال قرار داده بودند.
شام تار
شام تار ما رسد روزی به پایان غم مخور سیر بی سامان ما آید به سامان غم مخور
یک درروزی چرخ گردون گرنگرددبرمراد نقب دیگر میکشم برچرخ دوران غم مخور
باسر انگشت هنر بکشای عقد بسته را فهم مشکل را کند تدبیر آسان غم مخور
ظلمت آباد حوادث کرد دورم از دیار آید آنگاهی نباشد رنج هجران غم مخور
زیرچتر ابر کین سوزد درون استخوان ابر کین را میدرد خورشید تابان غم مخور
ترندیدم کاســــــه ی دست یتم بی پدر خشک گردد آب چشـــــم طفل گریان غم مخور
روزگار آخر دهد طالب به شلاق زمان کلک حسرت میگزد با نیش دندان غم مخور
هرسرآغاز نکودارد سرانجام درســـــت نا درستیها زند بر فرق شیطان غم مخور
روزه از خوان فقیران بسته اسباب سفر شاید آید بعد عمری عیدی انسان غم مخور
مادر گیتی به گرمی در بغل گیرد بهار میدرد سردی زسرتاپا گریبان غم مخور
از تنک ظرفیست خندد برتو ارباب غرور روبه هم گاهی کند اکت نریمان غم مخور
ازهجوم اشک ما جاریست سیلاب همچوخون کشور است آبستن مضمون طوفان غم مخور
میشود (فرخاری) میهن شهره از فکر جوان
چون نگین خاتم ملک سلیمان غم مخور
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat