کوچی مسافر
رفیق شهید ډگروال محمد انور یوسفی
اینک ۱۸ سال است که دیگر صدای معلم صمیمی و سپاهی راستین وطن در میان دوستان، خانوده و همرزمانش شینده نمی شود۰ وی فرزندِ عزیز وطن بود که در مرحلۀ بحرانی کشورش روز مصروف تدریس فرزندان وطن و شب مشغول انجام گزمه در دشتها و کوه بچه های کشور دوست داشتننی خود بخاطر نجات خاک مقدس از گزند دشمن بود۰
در جوانی با داشتن عشق و علاقه سرشار به مردم وطن، طرق زراعت ماشینی و آموزش پیوند درختان میوه دار را برای فرزندان وطن، بخصوص به فرزندان و دهقانان دهات تدریس مینمود۰ وقتی دید هم که توطیه جنگ نا اعلام شده علیه وطنش بیش از پیش جریان دارد، لباس «نظامی» را به تن نموده و لقب «کاکا عسکر» مهربان را کمائی کرد.
او از اولین روزهای عضویت اش در صفوف حزب دموکراتیک خلق افغانستان تا آخرین لحظات حیات و شهادتش در ماه سنبله ۱۳۷۳ شمسی با دستان نابکار خفاشان تنظیمی (مقابل بلاک ۱۳۳ مکروریان سوم شهر کابل)، فقط یک حزب واحد را میشناخت که دارای یک مرام و یک اساسنامه بود، آرزو داشت که این وطن هم روزی بر صنعت، تخنیک و علم تسلط کسب کند و وطن آباد و شادابی را، به نسل آینده بسپارد.
رفیق شهید ډگروال محمد انور یوسفی معاون سیاسی فرقه زرهدار گارد ملی در سال ۱۳۲۹ شمسی در یک فامیل دهقان کم زمین، در قریه قعلهء میان ولسوالی گلستان ولایت فراه دیده بدنیا کشود و بعد از اتمام تعلیمات ابتدائیه در زادگاهش، شامل مکتب لیلیۀ متوسطۀ ابن سینا کابل گردید و در اخیر بهار سال ۱۳۴۷ از لیسه زراعت هزاره جفت ولایت هلمند فارغ و بحیث معلم لیسه در زراعت ولایت بغلان بکار آغاز کرد۰
آغازِ مقدس بود که پیوندش را با حزب شهیدان گره داد۰
نمیدانم سخن را از کدام صفحهء از کارنامه های بیشمار این سپاهی قهرمان واقعی حزب برای شما آغاز نمایم؟
بیایید به چند ورق کوتاه از آن دیوان قطور کارنامه های این سپاهی دلیر حزب دموکراتیک خلق افغانستان سر بزنیم، که آن صفحات را خودش از همه چیز بیشتر دوست داشت و بالاخره سرش را در همان راه مقدس قربان کرد۰
سالهای آغازین مبارزه سیاسی این سپاهی شجاع حزب مصادف به آن زمانی بود که نظام شاهی مطلقه افغانستان همه تلاشهای خود را برای جلوگیری از اشاعهء افکار مترقی، تعقیب و پیگرد اعضای حزب دموکراتیک افغانستان بیشتر از پیش متمرکز ساخته بود۰
۱ـ رفیق انور شهید را بدون اینکه کدام جرم داشته باشد در سال ۱۳۴۸، جزایی از وظیفه معلمی لیسه زراعت بغلان به لیسه زراعت گرمسیر ولایت هلمند تبدیل نمود۰
رفیق انور بنابر معرفت قبلی و محبوبیت خاص که در میان شاگردان لیسه زراعت و دهقانان زحمتکش منطقه هزاره جفت ولایت هلمند داشت، به همکاری سایر رفقای حزبیش به رشد صفوف حزب کوشید، و بزودی لیسه زراعت هزاره جفت هلمند به یکی از سنگرهای مطمئن دفاع از منافع دهقانان زحتمکش کشور تبدیل گردید۰
در اواخر خزان سال ۱۳۵۱ شمسی شاگردان لیسه زراعت هزاره جفت هلمند که یک اکثریت قابل ملاحظهء را تشکیل میدادند، بخاطر خواستهای صنفی شان دست به اعتصاب زدند، مگر مقامات ارتجاعی دولت شاهی به خواستهای برحق شاگردان جواب منفی دادند۰ شاگران در عکس العمل با آن مقاومت کردند و اعتصاب ایشان به ماهها طول کشید، دولت آب، برق، و نان لیلیه را برای شاگردان اعتصاب کننده قطع نمود، مگر شاگردان اعتصاب کننده هنوز هم در برابر همهء این تهدیدات دولت تسلیم نشدند و به اعتصاب خویش ادامه دادند۰ بزودی دهاقین زحمتکش و غیور محل بشمول یک تن از ملاکان وطندوست آن منطقه بنام ظریف خان بارکزی به کمک شاگردان اعتصاب کننده شتافتند، و همه روزه سه وقت غذای گرم را برای شاگردان اعتصاب کننده از پول و مصرف خود تهیه و آماده میساختند۰
این اتحاد مردم محل با شاگردان و حزب دموکراتیک خلق افغانستان، دولت پوسیدهء شاهی وقت را چنان به وحشت انداخت که دولت به امر والی وقت میر اکبر رضا برای سرکوب این اعتصاب در اواسط ماه دلو سال ۱۳۵۱ شمسی قوای ضربه پولیس را از مرکز شهر لشکرگاه ارسال نمود و بالای شاگران اعتصاب کننده که بجز قلم و کتابچه چیزی دیگری بدست نداشتند، مسلحانه و وحشیانه حمله کردند۰ تعدادی از شاگردان اعتصاب کننده را بشمول دو تن از استادان آن لیسه رفیق انور شهید را با رفیق محمد حق شهید نیز دستگیر با خود بردند و به زندان انداختتد۰
پولیسان ددمنش دولت شاهی وقت در هنگام انداختن وی به موتر سرپوش دار فلزی که قفل داشت برایش حتی اجازه اطلاع دادن را بخانه اش ندادند و یگانه مادر مو سفیدش که از نعمت سواد هم محروم بود، در خانه تنها منتظر آمدن پسر دوستداشنی اش از مکتب بود۰ مادرش روزها با شنیدن هر صدای پا بطرف دروازه میدوید و با باز کردن در پسرش را نمیافت، تا بعد از سپری شدن چند ماه در زندان شاهی با وقوع کودتا ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ شمسی داوود خان در جمع سایر زندانیان سیاسی از بند رها گردید۰
رفیق انور طی سالهای ۱۳۵۲ الی ۱۳۵۹ در ولایات مختلف مانند قندهار، فراه، هرات در وظایف مختلف سرگردان بوده، مامور ترویج زراعت قندهار، معلم مکتب شاه حسین هوتکی در شهر قندهار، معلم لیسه زراعت فراه، مدیر لیسه نسوان شهر فراه، مدیر لیسه ولسوالی جوین ولایت فراه، مامور در شرکت مالداری هرات نیز در راه خدمت به وطنش ایفای وظیفه نموده است۰
۲ـ قیام هفتم ثور ۱۳۵۷ و آغاز توطئه های بعدی دشمنان داخلی و خارجی علیۀ مردم افغانستان دیگر رفیق انور معلم کتاب بدست را به سپاهی دایمی سلاح بدست با یونیفورم نظامی به تن تبدیل نمود۰
هیچکسی رفیق انور را از سال ۱۳۶۰ شمسی به بعد بدون شام عروسی اش (در ماه سنبله ۱۳۶۵ شمسی) تا آغاز تاریکترین شام سیاه تاریخ برای کشورش «هشتم ثور ۱۳۷۱» در لباس ملکی به تن ندیده است۰
وی نخست در سال ۱۳۶۰ در قطعات رزمی ریاست پنجم بحیث افسر سیاسی وزارت امنیت دولتی بکار آغازکرد و بعداً با تشکیل قطعات گارد ملی در فرقه تانک زرهدار گارد ملی بحیث معاون سیاسی پیوست۰ رفیق انور قبل از پیوستن بحیث افسر در وزارت امنیت دولتی، در قطار اولین گروپهای سپاهیان انقلاب به ولایات قندهار و هرات رفت و بیش از نه ماه در پهلوی رفقای حزبی خود بر ضد اشرار این دشمنان سوگند خورده میهن ما و شما میرزمید۰
بعد از تقررش بحیث افسر در وزارت امنیت دولتی به دشوار ترین جبهات در نقاط مختلف کشور پیوست۰ تا جاییکه بخاطرم مانده است از برخی آنها در اینجا نام میبرم [ممکنست رفقای همکارش که در قید حیات هستند بیشتر از من بدانند]۰
وی در ۱۳۶۰ از اولین جبههء دشوار قله های کوههای ولسوالی شکردره ولایت کابل آغاز کرد، دوبار به سخترین جبهه «ژوره» ولایت خوست رفت، به توره بوره، به تگاب و نجراب، به پغمان، به وردک، به غزنی، به لوگر رفت۰ رفیق انور شهید دوبار در جنگهای جلال آباد، که اردوی پاکستان و اجیران عرب حمله کردند، در دفاع از استقلال وطن رویارو مستقیماً شرکت داشت۰ در یکی از جنگهای رویاروی با دشمن در جلال آباد، رفیق انور موفق شد تا سه تن از اعراب متجاوز را زنده دستگیر نماید، و آنها را در ماشین محاربوی اش به قوماندان جبهه تسلیم داده است۰
رفیق انور شهید در جنگهای رویاروی با دشمنان وطن چندین بار زخمی گردیده است، مگر همیشه بعد از تداوی زخمهایش دوباره عاجل در پهلوی همرزمانش در سنگر بازگشته است۰ وی همیشه تلاش میکرد تا مادرش از زخمی بودنش خبر نشود۰ روزی همکارانش برایم اطلاع دادند که وی در شفاخانه چارصد بستر اردو بستر است. من با بسیار عجله به دیدنش به شفاخانه رفتم، وی در حالیکه شدیداً در ناحیه پای چپ و قسمتی از رویش جراحت برداشته بود بعد از عیادتش در هنگام خدا حافظی، با آنکه با دردهای شدید میپیچید و بالای بالشت سرش را تکیه کرده بود، از من مکرراً خواهش کرد که تا از زخمی بودنش به مادر نگویم ۰
رفیق انور شهید از اشتراک مستقیمش در جبهات مدالها و نشانهای را بشمول دو نشان ستاره را بدست آورده بود، مگر وی چنانکه در محاربه با دشمنان بیرونی در خط اول سنگر میجنگید، با انحرافات درونی و فرکسونبازان نیز بی امان مبارزه میکرد، متاسفانه منحرفین اصول حزب و نظام عسکری در رهبری گارد ملی نفوذ قابل ملاحظه داشتند، مدتها وی مستحق ترفیع رتبه جنرالی بود مگر رهبری گارد ملی ترفیعش را به رتبه جنرالی اجرا نکردند۰
برای زیر دستانش عدم اجرای ترفیعات نوبتی اش همواره مورد سوال میبود و گاهی هم به شوخی، به خصوص بعد از جنگهای جلال آباد، برایش میگفتند: [معاون صاحب دیگر افسران در جلال آباد از داخل کانتینرهای بلنداژ به رتبه جنرالی ترفیع کردند مگر شما در جنگ رویارو با دشمن بازهم ترفیع استحاق خودرا اخذ نکردید، وی بدون خم ابرو در جواب میگفت! بچیم چرت نزن، سال گرم است در زمستان سال آینده ترفیع میکنم۰
۳ـ رفیق انور شهید مانند سایر سپاهیان ساده و پاکدل راه حزبش، هر دو جناح قبلی حزب برایش یکسان بود، مگر هیچگاهی در هر دو مرحله از حاکمیت حزب که خودش از وفادار ترین اعضای آن بود از تهدیدات حلقات فرکسیونی بیحضر نماند۰
ـ در زمانِ والی فراه- الله داد توفان- (یکی از قاتلین خط طرفداران حفیظ الله امین جلاد بود)، وی به جرم اینکه برادرش پرچمی است اورا از کار بر طرف ساخت و با مرگ تهدیدش کرد تا زادگاهش (ولایت فراه) را ترک نماید، وی را به ولایت هرات تبعید نمود تا بعد از بیکاری و سرگردانیهای فراوان ماموریت ابتدایی تحویلداری را در شرکت مالداری هرات دریافت کرد۰
ـ بعد از ششم جدی ۱۳۵۸ شمسی همان حلقۀ معلوم الحال که خودشان با امین و امینی های جنایتکار همکاری نزدیک داشتند و در پُستهای پردرآمدِ مانند شرکت کود کیمیاوی از طرف امین خون آشام مقرر شده بودند و با زد و بند جدید فرکسیونی شان با برخی از اعضای بیروی سیاسی [بازیگران بازی ۵۰ ـ ۵۰] ادعای میان خالی را علیه رفیق انور سازمان دادند، تا بعد از تحقیق مدعیان خودشان مفتری گردیدند۰
ـ این حلقه کثیف فرکسیونی خموش نه نشستند و از امکانات و روابط مخفی که با شبکه های ضد انقلاب در حوزۀ جنوب غرب افغانستان داشتند دست بکار شدند۰ آنها در ماه سرطان سال ۱۳۶۱ توسط قوماندانان "حزب حرکت انقلاب اسلامی" شاخه مولوی محمدنبی بخش منشعب از حزب اسلامی گلبدین بنامهای محمد آخوند زاده و شخص دیگر مشهور به صوفی ساعت، برادر ارشد رفیق انور، محمد حسن را در زادگاهش واقع قریه قلعه میان ولسوالی گلستان ولایت فراه به شهادت رسانیدند۰
[قسمت اول از شواهد و اسناد این حلقه بعد از کودتای شهنواز تڼی ۱۳۶۹ شمسی، و قسمت دوم آن بعد از سقوط حاکمیت در ماه ثور ۱۳۷۱ شمسی افشاء گردیده است که قوماندانان حرکت انقلاب اسلامی از طرف شرکای تجارتی مدعی مفتری رفیق انور بنام حاجی تورجان تاجر در قندهار تمویل میگردیدند۰]۰ روحش با جمله شهیدان وطن شاد باد!
پای
یادداشت تقاضای کمک فامیلش از رفقا و سایر وطندوستان:
اطفال رفیق انور شهید در هنگام شهادت پدرشان خیلی کوچک بوده اند، و دختر خوردش از پدر شش ماهه بدنیا مانده و اکنون هر سه شان نو جوان شده و با مادر مهربان خود در مهاجرت بسر میبرند۰ آنها هیچ چیز بجز چند عکس از پدر بخاطر ندارند و یگانه آرزوی پسر نوجوانش میرویس یوسفی ۲۰ ساله، دخترانش لیمه یوسفی ۲۳ ساله و وږمه یوسفی ۱۹ساله از ما و شما این است که اگر کسی به فیلمهای زنده تلویویزیونی پدرشان در محافل آنوقت بشمول جنگهای جلال آباد و یا مقالات و تصویرهای که در روزنامه ها و جراید آنوقت توسط رفقای روزنامه نگار "حقیقت انقلاب ثور"، "حقیقت سرباز"، مجلۀ اردو و غیره راجع به وی نشر نموده بودند (بخاطر دارم که مصاحبه هایش چندین بار در وسایل اطلاعات جمعی بنشر میرسید) بدسترس داشته باشند و یا دوستان و هموطنانی که به آرشیف تلویزیون دسترسی داشته باشند، یک کاپی آنرا بدسترس فامیلش بگذارند، ممنونیم۰ هرگاه همکاران پدرشان و یا دیگر هموطنان مهربان نیز در نزد خود چنین اسناد از پدر ایشان داشته باشند میتوانند معلومات خودرا به فامیلش به ادرس ایمیل yusufiteam@msn.com و یا به ایمیل ادرسهای ویب سایت «اصالت» و یا هم به ادرس ایمیل رفیق فضلی صاحب helmand100@hotmail.com نیز بفرستند۰ هرگاه مصارف پولی در میان باشد از طرف فامیلش پرداخته میشود۰
روح رفیق انور شهید شاد و فامیلش از همکاری تان اظهار امتنان مینمایند۰
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat