یکشنبه، ۹ جنوری ۲۰۱۱

مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد

داکتر عمر پوپل

۹ جنوری ۲۰۱۱

بخش اول

 

شاعری می فر ماید:

هر آنکو ندارد نشان از پدر               حرامزاده خوانش مخوانش پسر

 

 آقای داکتر اکرم (عثمان) دکلمتور و داستان سرای مشهور افغانستان که در عشرت سرای دربار سلطنتی، قبل از چیره شدن شب زفاف، در شکم کنیزه یی پرورش یافت، درست بعد از عقد نکاح وی، با یکی از سران دربار سلطنتی، در سال ۱۳۱۶ حضور خویش را به حیث پسرغلام فاروق خان عثمان به نمایش گذاشت. سوگمندانه که فلک، در آن ایام سرنوشت غم انگیز (کنیزه) ها را در دربار سلطنتی چنین رقم زده بود.

خشت اول گر نهد معمار کج             تا ثریا میرود دیوار کج

 بر حکم شهادت تاریخ، غلام فاروق خان عثمان و پدرکلانش سپهسالار عثمان خان از جمله افرادی بودند که به حیث عمال و جواسیس انگلیس نقش نهایت تبهکارانه، خرابکارانه، شیطنت آمیز و جهنمی را برای چیره ساختن شبستان تاریخ در سرزمین افغانستان، برای درهم شکستن و واژگون ساختن جنبش امانیه و سقوط مترقی ترین نظام وقت، شاه امان الله غازی، با معیت خاندان مجددی از جمله صادق مجددی و معصوم مجددی ایفا نمودند. بر روال داوری های معتبر و حاکمانه تاریخ اکنون با نجات صفحات زرین تاریخ که از دم ساطور سانسور حاکمان وقت نجات یافته است، کارنامه های خا ینانه خاندان اکرم عثمان در لای آفتاب تابان حقیقت، هویدا گشته است، چنانچه در برگه های از تاریخ معتبر افغانستان چنین میخوانیم: (۱) برخی از علما به رهبری قاضی عبدالرحمان خان پغمانی قاضی القضات برحال که از نزدیکان نورالمشایخ بود علیه نظام امان الله خان دست به تحریکاتی زده و با صدور فتوای کفر علیه امان الله خان عازم پکتیا گردیدند، که فردای آن جریده افغان در شماره مورخ ۲۱ میزان ۱۳۰۷ تحت عنوان عصیان محمد صادق مجددی خبری را به نشر سپرد، مبنی بر این که صادق مجددی همراه با برادر زاده اش و یک عده اشخاص دیگر که برای بغاوت به جنوبی میرفتند گرفتار شدند که در جمله افراد سردار محمد عثمان خان ناظم دارالعلوم عربی پسرش سردار غلام فاروق خان عثمان (پدر اکرم عثمان) نیز شامل بودند که بر اساس حکم دیوان حرب حکم اعدام مجددی ها و حبس محمد عثمان خان و پسرش غلام فاروق خان عثمان صادر گردید.

گفتنی است که غلام فاروق خان عثمان، پدر داکتر اکرم عثمان در راستای توطئه انگلیس و بر اندازی نظام شاه امان الله خان و استقرار نظام فرمایشی استبدادی و عقبگرای تاریخ، یعنی نادر خون آشام نقش قاطعانه داشت، چنانچه در ازای خیانت خویش علیه شاه امان الله خان، تا مدارج مقام ولایت هرات، رییس تنظیمه مشرقی و وزیر داخله دست یا زید و در عهد زمامداری شاه محمود خان، به تدریج به پلکان قدرت ارتقا نمود.

 

به قول معتبر آقای عبدالحق واله (۲): اعلیحضرت (امیر حبیب اله خان) چندین پسر از چندین زن داشت كه بزرگترین آنها سردار هدایت الله نام داشت و معین السلطنه بود و او از مادر تگابی بود كه نواسه‌ ی محمد عثمان خان سپه سالار و خواهر غلام محمد خان فرقه مشر بود.

معین السلطنه فاقد جاه طلبی و مخالف سیاست امان الله خان بود؛ چنانچه یكبار با سردار محمد عثمان خان پدر سردار غلام فاروق خان عثمان (پدر کلان و پدر اکرم عثمان) و دامادش محمد صادق مجددی به خانه‌ی بزرگ جان حضرت به كوهدامن رفت و در آنجا با حبیب الله (کلکانی) مذاكره كرد. او در یک توطئه حبیب الله کلکانی را با پرداخت ده هزار افغانی و یک تفنگ مامور ساخته بود تا شاه امان الله خان را به قتل برساند ولی زمانی که حبیب الله کلکانی وقتی شاه امان الله را در جشن پغمان در دندانه‌ی اسپ دوانی دید، حیفش آمد كه جوانی به آن زیبایی را از میان ببرد. از این سبب تفنگ و پول را به سردار هدایت الله خان مسترد كرد.

او یك دوره در ارگ و بعد در منزلش واقع چار راه ملك اصغر نظربند بود، ولی امان الله خان بعد تر بر او مهربان شده آزادش ساخت. سردار هدایت الله خان فكر می كرد كه بحیث پسر كلان پادشاه حق سلطنت از آن اوست. برعلاوه با سرداران دیگر مخالف سیاست های امان الله خان بودند. درین مفكوره معین السلطنه، سردار محمد عثمان خان و دامادش محمد صادق خان مجددی با او شریك بودند.

وقتی امیر حبیب الله (کلکا نی) پادشاه شد، به سردار عنایت الله خان معین السلطنه اجازه داد با خانواده اش به ایران برود ولی سردار هدایت الله خان و سردار محمد عثمان خان را به جرم خیانت به برادر و ولینعمت شان اعدام كرد.

وقتی امیر حبیب الله خان کلکانی دو نفر محكوم به اعدام را به گلخانه‌ی ارگ نزد خود خواست، به سردار هدایت الله خان گفت: «تو به برادرت چه كردی كه با من كنی؟ و به سردار محمد عثمان خان (پدر کلان اکرم عثمان) اظهار داشت كه: «تو سالها نایب الحكومه‌ی امان الله بودی و به او نمك حرامی كردی و جزایت اعدام است.»

گرگ زاده عا قبت گرگ شود   گر چه با آدمی بزرگ شود

آقای داکتر اکرم عثمان با پیروی از خط اجدادی اش بدستور سازمان استخباراتی ساواک که در جریان تحصیل در ایران به عضویت آن گرویده شده بود، در زیر سایه جنبش ترقیخواهانه حزب دموکراتیک خلق افغانستان با پو شیدن ماسک عوامفریبانه و با ادای بیطرفی و عضو غیر رسمی محفل وابسته به گروهک مشکوک، خزیده، تاریخ زده و هویت باخته گان آن حزب، چون شیادان بینظیر تاریخ سلیمان لایق، بارق شفیعی، قدوس غوربندی، همطراز و همرکاب گردید و در تمامی اقدامات شیطنت آمیز دوره های پر تلاطم سیاسی علیه حزب و شخصیت های طراز اول آن گویا به حیث "شخصیت مستقل و بی طرف!) با فعالیت های اطلاعاتی، همواره دست به توطئه زد. وی در مراحل آغازین انقلاب ثور در اوج بیدادگری و جنایات باند حفیظ الله امین با آنکه از جمله گرگ زاده گان دربار بشمار میرفت بوسیله دستان نا مرئی مورد سفارش مقامات واقع شد، مورد تفقد حاکمان وقت قرار گرفت و دست به اعمال جاسوسی زد، تا آنجا که برای حصول میراث چپاول شده پدری اش حتی بر برادران نا تنی خویش نیز رحم ننمود و برخی ایشان را روانه زندان و برخی از ایشان را از کشور متواری نموده و خود با حصول جیفه دنیا که از دارائی و خون ملت تراکم یا فته بود، با عیش و عشرت تحت سایه حمایت رژیم وقت به حیث یکی از مهره های فعال آن رژیم ایفای نقش مینمود. چنانچه تا همین اکنون در دل برادران و خانواده آنها کینه یی فراموش نا پذیر را پرورش داده و مورد تنفر همیشگی آنان قرار دارد.

داکتر اکرم عثمان که امروز به طرز شگفت انگیز و تغافل جاهلانه و گم ساختن "پل پا" علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان و فرزندان راستین آن حزب قلم فرسایی نموده و انباری از اتهامات نا روا و کلمات هرزه، بازاری، مستهجن و قبیح و اوبا شانه را برغم خدمات شایان آن حزب و رهبران آن نثارش مینماید، در مراحل مختلفه بویژه در عصر حاکمیت داکتر نجیب الله با همرنگی با جامعه سیاسی وقت، به حیث یکی از مهره های مهم رژیم وقت یعنی قونسل افغانستان در شهر دوشنبه پایتخت تاجکستان و کاردار سفارت افغانستان در حقیقت در نقش سفیر در تهران احراز موقعیت نمود. وی بطور اعجاب انگیز بدون فهم، تخصص و سوابق دیپلوماتیک بر خلاف اراده و خواست وزیر خا رجه وقت آقای عبد الوکیل، و به قول یکی از کارمندان بلند پایه ریاست اول امنیت دولتی که بخش سفارت خانه های خارجی را در وزارت امنیت کار مینمود، به لطف سازمان استخباراتی (کی گی بی) به غرض پیشبرد وظیفه خاص به حیث کاردار در سفارت تهران دیسانت گردید. چنانچه در این رویکرد آقای وحید مژده نویسنده و ژورنالست معتبر کشور مینگارد (۳): دولت کابل تصمیم گرفت تا اسدالله کشتمند را که روابط بسیار نزدیک با ایران داشت از سمت شارژدافیر در تهران برکنار نماید و به جای وی (داکتر اکرم عثمان) یک کمونیست) با سابقه را به این سمت منصوب کند.

وقتی این موضوع به وزارت امور خارجهء ایران خبر داده شد ایران از پذیرفتن وی و حتی دادن ویزه به او خود داری نمود . . . بالآخره پس از هفته ها اصرار از طرف کابل موجب شد تا به اکرم عثمان ویزای ورود به ایران داده شود ولی ایران بر این موقف خود پافشاری داشت که وی را به حیث مستشار وزیر مختار (شارژدافیر) نمی پذیرد.

فرقانی یکی از مقامات وزارت امور خارجهء ایران در دیدار با یکی از مقامات وزارت خارجهء رژیم داکتر نجیب الله در تهران گفت:  در رابطه با آقای داکتر محمد اکرم عثمان باید بگویم که ما موصوف را به حیث شارژدافیر به رسمیت نمی شناسیم به همین سبب ما نمی خواستیم که او به ایران بیاید اما پا فشاری های زیاد شما سبب شد تا وی را منحیث مستشار نه مستشار وزیر مختار بپذیریم.

گفته میشود با آنکه اکرم عثمان از جمله تحصیل کرده گان ایران بود، اما مقامات ایرانی در آن زمان اصل سر نخ های وابستگی خصوصی اکرم عثمان را بخوبی درک نموده و از پذیرش و تحمیل وی به حیث شارژدافیر آنکشور اجتناب میورزیدند که بعدا در یک رویکرد جدا گانه و با تغیر سناریوی سیاسی حوزه منطقوی نقش داکتر اکرم عثمان در اصل بازی سیاسی برجسته شده و سوالات بی پاسخ را، پاسخ می دهد؛ در عدم تمایلات مقاماتی ایرانی نسبت به داکتر اکرم عثمان میتوان چنین استنتاج کرد که از یکسو پیشینه های عضویت وی در سازمان ساواک به حیث دشمن تاریخی جمهوری اسلامی و از سوی دیگر قرابت و وا بستگی کنونی وی به سازمان (کی گی بی)، مقامات ایران را از پذیرش وی بر حذر مینمود؛

آری؛ در نتیجه کاوش ها و پژوهش های استخباراتی که به همت کارمندان مسئول حوزه استخباراتی افغانستان صورت گرفت بعد ها معلوم گردید که این آقای اکرم عثمان، این چهره گگ معصوم(!) بعد از تغییر نا فرجام سیاست شوروی در افغانستان، و تمایل مقامات کرملین برای انتقال قدرت برای "مجاهدین" و تغییر حاکمیت در کشور، در پی ریخت مقدمات فروپاشی رژیم داکتر نجیب الله در پی پلان های مشترک استراتیژیک (رو سیه – ایران) بخاطر تسریع سقوط حاکمیت نجیب الله، دست به انتقال سلاح از ایران به حزب وحدت اسلامی و جمیعت اسلامی زد و به حیث مجری برنامه های استخبارات اجنبی، فعالیت های ویرانگرانه را به پیش میبرد (۴).

بر قول مسئولین استخباراتی افغانستان، آقای اکرم عثمان مجری مشابه چنین بر نامه ها در تاجکستان و انتقال سلاح برای "مجاهدین" شمال نیز بود.

امروز که حدود بیست سال از سقوط نظام وابسته به حزب دموکراتیک خلق افغانستان سپری می گردد، این دلقک عوامفریب در یک چهره مضحک تجسم یافته و با نا سازگاری علیه رژیم وقت و تبارز کینه و خصم بی پایان، با تمام نمک حرامی و دون صفتی علیه حاکمیت حزب و رهبران صدیق و وطنپرستش اتهامات، جعلیات و اکاذیب نا روا را سر داده است، تو گویی که این آقا نه در مسند یکی از بلند ترین مقامات دولتی وقت بلکه به حیث ناظر احوالات سیاسی ایفای وظیفه مینمود. هرگاه از این آقا پرسیده شود که آیا شما در زمان تقرر تان در سفارت خانه های ایران و تاجکستان در کدام شیر خوار گاه بسر میبردید که بدون توجه به ماهیت و مضمون حزب و رژیم به حیث یکی از فعالترین مهره های اپراتیفی در بدنه رژیم قرار گرفتید و اکنون در بساط زندگی غربی چشمان شما گشوده شده است تا به عقب نگاه نموده و پسلگدی خویش را علیه رژیم و رهبران آن از جمله زنده نام ببرک کارمل مبارز و وطنپرست پر شور ضد استبدادی و ضد ستمگری های نظام های مستبد حواله نمایید؟

روشن است که امروز شما نه تنها در یک آمیزش جامعه غربی و همرنگی با جریانات سیاسی این جامعه در یک چرخش دراماتیک نه تنها در بعد سیاسی بلکه در عرصه دینی و مذهبی و در مبارزه علیه ارزش های سترگ دین مقدس اسلام با روش دین ستیزی و اسلام ستیزی میخواهید تا برای خویش جا باز نموده و بر سبک گذشته های اجدادی و ماموریت های گذشته تان احراز موقعیت نمایید. چنانچه نویسنده مشهور، جناب خواجه بشیر احمد انصاری با تو جه بر نگرش های مذهبی او، خطاب به داکتر اکرم عثمان در جهت مدح و ثنا نویسندۀ مورد نظر اش می فرماید: (۵ آقای اکرم عثمان! به نظر من شما نباید نویسنده ای بد زبان و بازاری را تا این حد مدح می نمودند؛ کسی که پیامبر یکنیم ملیارد انسان را، دیو، قرآن را سورۀ گاو و مسجد را خانۀ ابلیس نامیده است. جناب داکتر! آیا شما این عمل را کار فرهنگی می گویید؟ کسی که تا این حد در صدد تجریح مشاعر خواننده اش باشد پس شما چطور او را «پاکزبان» می خوانید. من می دانم که بی هنران اگر نتوانند کاری ارزشمند تولید کنند می روند تا مقدسات و یا عزیز ترین الگو ها و سمبول های مردم را دشنام داده و به جهت اهمیت همان مقدسات و الگوها، خود را در دایرۀ توجه مردم قرار دهند . . . . دو رویی، شخصیت انسان را در درون خودش می کشد. با روانی فرو کوفته و شخصیتی لرزان و دو چهره نمی توان «تهداب تفکر سنتی در کشور» را دگرگون نمود. وجود این حالت در انسان او را دو چهره بار آورده و شخصیتش را درون کوب می نماید.

با توجه با پیشینه های سیاسی و تشابهات نوشتاری و گفتاری عنصر مسخ شده تاریخ، سلیمان لایق و با آنچه که در سیاه مشق های اخیر داکتر اکرم عثمان بویژه رمان "کوچه ما" تسجیل یافته است، آهنگ های آشنای را به سرایش کشیده است که پیوسته بوسیله گروهک خزیده در حزب دموکراتیک خلق افغانستان (لایق – بارق – قدوس) به صدا در آمده است. اکثر تحلیلگران سیاسی به این اعتقاد هستند که اکثر صفحات این کتاب تراوش بی پایان عقده های خوابیده شیاد تاریخ سلیمان لایق است که بعد از رخت بستن اعتبار سیاسی اش در میان اقشار روشنفکری افغانستان، از حلقوم اکرم عثمان به علت زهر پاشی های کینه ورزانه به چکیدن می آغازد. بطور نمونه برغم اسناد معتبر در پی دسیسه قتل میر اکبر خیبر شهید بوسیله پارتیزان های حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، این آقایون به انحراف افکار عامه مبادرت ورزیده و به دفعات زنده یاد ببرک کارمل را در این خصوص بطور پیهم به نشانه می بندند. باید گفت که این اتهامات که مقاصد چند جانبه را احتوا مینماید و گرداننده اصلی آن آقای لایق است، درست پس از قتل مرموز دختر لایق، در یک انگیزه خاص دشمنی خانواده گی لایق، با پسر غیرتمند شهید میر اکبر خیبر، یعنی داماد سابق لایق، که ریشه در "خون" دارد، جا می یابد و این خود داستان طولانی دیگر یست که بعدا تسجیل خواهد یافت.

برای تمامی رجال چپ سیاسی، حب شهید میر اکبر خیبر به مثابه بازوی توانای سیاسی و معنوی زنده نام ببرک کارمل و ایجاد خط قرمز میان شهید خیبر و گروهک مسخ شده، اظهر من الشمس است. ولی اینکه چرا لایق این حنجره رسای استعمار، تلاش مینماید تا بوسیله این عمال خزیده از این آشفته بازار فرصت سیاسی یافته و از یکسو با پرده گذاری بر رخسار شرمسارانه خود، تیر دشمنی پسر مرحوم خیبر را از سوی خویش زدوده و آنرا علیه حزب و مرحوم کارمل سیر نماید و از سوی دیگر با دوستی های کاذبانه و تبارز خون خواهی سیاسی خواهشات وی را ارضا نموده از تداوم کینه و دشمنی وی علیه خویش بکاهد، پیوسته به پروپاگند های گمراه کننده در این خصوص مبادرت میورزد.

از سوی دیگر با توجه به قلب روُف و مهربان روانشاد ببرک کارمل، این سوال در ذهن هر خواننده ظهور خواهد نمود که گروهک خزیده و مسخ شده (لایق – بارق – قدوس غوربندی) که به مثابه ستون پنجم اولین افرادی بودند که چون مکروب ها ی کشنده و فرصت طلب، در آستانه پیروزی انقلاب ثور علیه مرشد خویش ببرک کارمل و سایر همسفران دیروز خود دست به خیانت آشکار زده، و او، حزب و یارانش را از عقب خنجر زدند، و با همدستی با حفیظ الله امین ایشان را از کشور تبعید نموده و بهترین و سر سپرده ترین پرچمداران اصیل را بدست دژخیمان امین سپردند که تا کنون حدود ۲۵۰۰ تن از همین رزمجویان وطنپرست ناپدید میباشند. در برابر چنین خیانت باید این گروهک، از جمله اولین افرادی میبودند که قبل از همه در نخستین روز ششم جدی در عصر حاکمیت مرحوم کارمل، به سزای اعمال نا مردانه شان می رسیدند، اما بر عکس نه تنها اینکه این گروهک نمک حرام مورد عفو رهبر خردمند زنده یاد ببرک کارمل واقع شدند بلکه بر کرسی های وزارت خانه ها راه یافتند و پیوسته امر و نهی صادر مینمودند؛. درین ترفند چطور میتوان بر چنین انسان رحیم، صبور و بزرگمنش اتهامات نا روا و غیر منطقی را حواله داشت؟. باید اذعان داشت همین ها هستند که چون مار های زهر دار گاهی از آستین کسی و گاهی از گریبان کسی سر میکشند و زهر خود را میچکانند؛

در گذرگاه زمان، با زدایش گرد و غبار، هر روز عظمت و بزرگی و درخشنده گی جاویدان نام ببرک کارمل پیرامون تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان و تاسیس نظام تاریخی بینظیر دولت در افغانستان، نظام واقعی خدمت گذار مردم، نظام عدالت، تقوا و پاکیزه گی برجسته میگردد.

گفتنی است که آقای داکتر اکرم عثمان، تا قبل از سیر تکامل فرهنگی در حوزه فرهنگ و ادب در افغانستان و تا قبل از ظهور امکانات اینترنیتی و نبود امکانات رسانه یی و نشراتی و سلاح "نقد" پیوسته در خلوت آرام و بی پرسش، داستان سرایی مینمود اما در سال های اخیر زمانیکه در برابر قلم توانای فرهنگیان کشور، خویشتن را با قلم شکسته اش عاجز و نا توان یافته، ضعف های ادبی، سیاسی و اکاذیب و دورغ هایش "کف دریا" گشته و روابط مرموز و سوال بر انگیزش آفتابی شده به شیوه کاملا جنون آسا و پا مال نمودن ارزش های نویسنده گی و اخلاقی از مدارج خیالی "بزرگ بینی" فیلسوف مآبانه خویش تا سطح یک انسان "ولگرد" و تا عمق یک گنداب تعفن بر انگیز سقوط نموده و با واژه ها و کلمات نهایت بازاری حریفان حوزه نقد خویش را به نشانه بسته و دست به ترور سیاسی برجسته ترین نویسنده گان صادق، وطنپرست، پر آوازه و پر افتخار کشور از جمله محترم ستر جنرال محمد نبی عظیمی، از جمله ناجیان جسور و دلیر شهر کابل که چون دژ استوار توطئه سازمان یافته آی اس آی پاکستان، حزب گلبدین حکمتیار و برخی از افسران بلند پایه دولتی را خنثی نمود و حزب و مردمان شهر کابل را در یکی از مقاطع خطیر زمان، در آستانه فرو پاشی نظام دموکراتیک در افغانستان، از شر این هیولای وحشتناک نجات داد، زده است. در فر جام، امید وارم تا این افسانه سرای خیالباف و کهنسال کشور بر نا ملایمات و نا استواری های کنونی خویش نگاه ژرف نموده و بر قابلیت خواننده گان و داوری ایشان اعتماد نموده و درک نماید که دیگر تکه پاره های ابر دروغ و عوامفریبی نمیتواند جوهر حقیقت را مکدر نماید.

آقای اکرم عثمان! به عنوان پایان کلام؛ باید به یاد داشته باشی که هرگاه امروز حاکمی نیست که اشخاص دروغگو، مکار، حیله گر و توطئه گر را به علت خیانت او علیه ولینعمت اش شاه امان الله غازی محاکمه و اعدام نماید، اما تاریخ زنده است تا چنین وجیبه را پیروزمندانه انجام دهد و ما به آن اعتقاد راسخ داریم؛

 

منابع:

۱- مقاله تحت عنوان امیر حبیب الله خادم دین رسول الله. (قیامها علیه حکومت امان الله خان)

۲- نویسنده و مورخ کشور، آقای عبدالحق واله – کی کیست - شخصیت های ملی، ادبی و تا ریخی افغانستان، سایت خاوران چهار شنبه ۹ تیر ۱۳۸۹

۳- نویسنده آقای وحید مژده – "روابط سیاسی ایران و افغانستان – سایت پیام مجاهد شماره مسلسل ۶۹۹

۴- نویسنده آقای داکتر خاکستر - "بازی ظریف اپراتیفی داکتر اکرم عثمان در تهران" و اقتباس از آقای وحید مژده – سایت پیام نهضت

۵- نویسنده آقای خواجه بشیر احمد انصاری – "در حاشیه یک تقریظ (سخنی با آقای اکرم عثمان)

 

رفیق گرامی همت عزیز سلام؛ اینک مطلب هذا جهت نشر بشما ارسال شد امیدوارم تا در نشر آن اقدام نموده ممنون سازید.

بااحترام،

پوپل

 

 

 

 اصالت» در قبال مطالب منتشره در دیدگاه ها هيچ مسووليتي ندارد و با احترام به آزادي بیان و دموکراسي نميخواهد سانسور نمايد و دست رد به سينه نويسنده گان بزند)