پنجشنبه، ۲۵ جولای ۲۰۱۳

 
مســـعــود «حـــداد»


 

 سنت شکن

 

 دیوانه ام، دیوانه ام، دیوانۀ چشمان تو

از عقل و خویش دورم نمود، لعل لب خندان تو

گر بشنود نام ترا، دل از قفس بیرون شود

عالم شده حیران دل، لیکن دلم حیران تو

 در بند حسن و جمالت، افتاده ام دست هوس

بادا که بر دارم کشند، در حلقـــۀ زلفان تو

ای خالق ناز و ادا، از من چه خواهی بیش ازین

جانی که دارم در بدن،آنرا کنم قربان تو

طفلی چه داند ارزش لعل و صدف مرجان را

 ترسم که بازیچه سازدت، آن طفلک نادان تو

جزء این نخواهم از خدا، در زندگی یکبار هم

باشد بچینم میوه ئی، از باغ تو بوستان تو

با سنگ کوی جمالت، تابوی سنت بشکنم

دستم به دور گردنت، چنگم به آن لرزان تو

جانا مرا معذور دار گر بگذرم از حد خود

چون آشکار صحبت کنم، از راز تو پنهان تو

مسعود حداد

۱۵ جولای ۲۰۱۳

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org