عبدالناصر نورزاد
 

 نویسنده: اندرس ولاسکو

مترجم: عبدالناصر نورزاد

معرفی نویسنده:

 اندرس ولاسکو، کاندیدای سابق پست ریاست جمهوری و وزارت مالیه چیلی و استاد در عرصه کاربرد عملی و مسلکی انکشاف بین المللی، در دانشکده روابط عامه دانشگاه کلمبیا است. وی در دانشگاه های هاروارد و نیویورک همکاری اکادمیک دارد. از وی چندین اثر ناب در عرصه سیاست و اقتصاد به چاپ رسیده است.

مقدمه:

لیبرال دموکراسی در قید زمانی گیر افتاده است. پوپولیست های چپ و راست نه تنها روند جهانی سازی را بی مفهوم ساخته اند و درآمد های طبقات میانه جامعه را شدیدا آسیب پذیر ساخته اند، بل این عملکرد آنها مشروعیت دموکراسی و نهاد های مرتبط به آن را که نشات گرفته از دموکراسی لیبرال است و هم نخبه های سیاسی که این نهاد های دموکراتیک را رهبری میکنند، را زیر سئوال برده است.

این ساده است که سیاست های فرا واقعی اعمال شده توسط پوپولیست ها را مقصر تمام ناملایمات بدانیم. در این جا اگر نحوه اعمال دموکراسی حاضر بدون مشکل می بود دروغ و مبالغه در عرصه سیاست گذاری ها کارساز نمی بودند. ما باید نظریه های تیوریسن ایتالوی نوبرتو بوبیو را که واژه وعده های فراموش شده ای دموکراسی را برای اولین بکار برد، حلاجی کنیم و آن را ملاک عمل در نحوه قضاوت در نوشته حاضر قرار دهیم.

هرفردی که برای مقامی خود را نامزد کرده و روند مبازرات انتخاباتی را برای کسب مناصب سیاسی پیش برده این مثل مشهور رای دهنده گان را همواره در ذهن خواهد داشت "ما تنها سیاستمداران را در زمان انتخابات می بینیم". همچنان رای دهنده گان بعنوان رکن اصلی یک روند انتخاباتی چنین نظر دارند که سیاستمداران در مقایسه با دیگران به گونه متفاوتی نگریسته می شوند و غیر قابل اعتماد هستند. این در حقیقت نقطه ضعفی است که پوپولیست ها از آن استفاده سوء می کنند و روند های دموکراتیک را زیر سئوال می برند.

 در ضمن، دموکراسی مدرن به شکل نماینده گی یا مستقیم است. نماینده گان منتخب، اوقات خود را بیشتر در پارلمان سپری میکنند تا در تعامل با شهروندان؛ و این به معنای آن نیست که آنها از وظیفه اصلی خود عدول می کنند، بل در حقیقت وظیفه اصلی خود را انجام میدهند. مگر ادبیات دموکراسی مدرن چیز دیگری را می نمایاند که دموکراسی مدرن بر نزدیکی رای دهنده گان و رفع مشکلات شان از جانب سیاستمداران تاکید میکند. در حالی که این مسئله دور از حقیقت است و به همین علت است که اتورتیه و اعتبار رهبران سیاسی شدیدا آسیب می بیند و روند دموکراتیک در نزد مردم بی اعتبار می شود.

 در سیستم های دموکراتیک، اهل سیاست در واقع مجری خواست ها و تمایلات رای دهنده گان هستند و همانند اقتصاد، بزرگترین چالش دموکراسی ها این است که این سیستم ها قادر به تشخیص نماینده گان توانمند در امر ارائه خدمات از نماینده گان ناتوان نیستند. این در حالی است که نماینده گان ممکن برای اهداف شخصی، اصول اساسی دموکراسی را کنار بگذارند و از آن به نحوی عدول کنند. در نتیجه، رای دهنده گان حق دارند تا بر سیاستمداران اعتماد نکنند و سهم کم تری در روند دموکراتیک بگیرند.

بر علاوه، عملکرد های نظام های دموکراتیک عمدتا از مجرا های قانونی صورت میگیرد تا اهداف سیاستمداران با رای دهنده ها در یک خط موازی قرار گرفته و باهم خلط شوند. در بریتانیا انتخاب نماینده گان برای نهاد های قانون گذار، بصورت مختصر صورت گرفته و در ایالات متحده امریکا، نماینده گان کانگرس جهت کسب مشروعیت لازم از جانب رای دهنده گان، هردوسال یک بار انتخاب می شوند. ولی این راهکار ها بدون مشکل هم نیستند؛ از جمله اینکه ممکن مشکلاتی از جمله محدویت در افکار و عقاید محلی و ترس از اینکه تعدد انتخابات ها منجر به اتکای بیشتر سیاستمداران به منابع غیر قانونی ای شود که وجوه مالی مبارزات انتخاباتی را تامین میکند تا مراجعه به رای دهنده گان.

سیاستمداران دموکرات همواره تلاش میکنند تا رای دهنده گان را ترغیب کنند که منافع شان با نماینده گان منتخب آنها مشترک است. این تلاش های زمانی میتوانند کارساز واقع شوند که سیاستمداران منابع مالی مبارزات انتخاباتی خود را فاش کرده و مناقشات احتمالی در عرصه منافع را بر ملاسازند. ولی این برعکس زمانی می تواند جنجال برانگیزشود که نامزد های انتخابی زمینه خشم و غضب رای دهنده گان را فراهم سازند و هیچگونه جزئیاتی در مورد ارائه نکنند.

در واقع، دو تحقیق اخیر قابل توجه، توسط دانشگاه هاوارد نشان دهنده ظهور پوپولیسم بعنوان گرایش مسلط در نزد سیاستمداران است که مبین این حقیقت است که در بسیاری اوقات سیاستمداران تلاش میکنند تا به رای دهنده گاه تفهیم کنند که آنها در صدد کسب منافع بزرگ خود نیستند و منافع اکثریتی مطمح نظر است. بر اساس یکی از این تحقیقات، ا"گر رهبران صداقت نداشته باشند، این کار ممکن منجر به استخدام افراد ناشایست در دستگاه های دولتی شود و روند سیاست گذاری و دولت داری را مختل سازد". چرا که سیاست های پوپولیستی منجر به کاهش رفاه اقتصادی شده و رای دهنده گان با بینش بیدار سیاسی، این شیوه را بر مبنای وجه تفکیک میان سیاستمداران خوب و بد ارزیابی می کنند.

بوبیو همچنان متعقد است که عدم اعتماد در میان سیاستمداران دموکرات برخاسته از دو معضل عمده دیگر هم است. یکی اینکه جوامع مدرن به لحاظ ساختاری، تشکل کثرات گرا با خواست و منافع متمایز دارند که باید نماینده گی شود؛ که در این مورد خواست همگانی برای سیاستمداری که باید از آن نماینده گی کند، وجود ندارد. دیگر اینکه در دموکراسی نماینده گی یا مستقیم، هیچ نص صریح و یا اجباری برای اینکه سیاستمداران منحیث نماینده گان مردم، بر اساس روش های تعیین شده عمل کنند، وجود ندارد. اگر یک سیاستمدار یکبار انتخاب شد، این مربوط به او است که چگونه تصمیم بگیرد که برای جامعه خوب است؟ و کدام سیاست ها در این مورد اعمال شود.

در این صورت، پوتانسیل موجود برای اوج گیری تنش ها در زمینه قابل لمس است. حتی در بسیاری مواردی که یک سیاستمدار خواستار تحصیل منافعی است که بر منافع دیگران ضربه وارد نمی کند، در این جا هیچ راهکار قابل قبول که میزان تنش ها را در مورد منافع کاهش دهد، وجود ندارد. بدتر از آن زمانی است که یک سیاستمدار توانا و صادق بهترین سیاست را برای تحصیل منافع اعمال کند ولی در جوامع که از لحاظ اطلاعات به اندازه کافی تغذیه شده اند این کار سیاستمدار را مجبور سازد تا رای دهنده گان را متقاعد سازد که وی خوب ترین شیوه را برای تحصیل منافع اتخاذ کرده است.

به طور مفروضی، فکر کنیم که هدف سیاستمداران، ایجاد شغل است و آنها بهترین راهکار رابرای تحقق این هدف انتخاب کرده اند. بعد یک عامل بیرونی منجر به عدم اشتغال زایی می شود. رای دهنده گان هیچ گاه مطمئن نیستند که آیا سیاست ها و پالیسی ها اتخاذ شده از جانب سیاستمدار درست بوده یا خیر. ولی از میزان مبالغه از جانب سیاستمداران در تشریح و تبین عواملی که منجر به بروز این بحران شده، شاکی استند. تمام رای دهنده گان متعقد هستند که یارای رسیدن به اهداف قبلی خویش "یافتن شغل های مورد نظر" را ندارند و مقصر اصلی این همه نابسامانی ها، تنها سیاستمداران هستند.

 به میزان که جوامع به لحاظ عملکرد های سیاسی مغلق می شوند و معضل انکشاف دانش سیاسی شهروندان و انتخاب پالیسی های درست از جانب آنها، جدی تر می شود، پوتانسیل موجود برای اوج گیری این تنش ها هم جدی شود. وقف بیش از حد تکنوکرات ها به دانش مورد نیاز برای طرح ریزی پالیسی های مغلق جهت اتخاذ تصامیم، منجر به بالا رفتن ارزش اجتماعی آن ها شده ولی حرمت اجتماعی افراد جامعه را شدیداً آسیب پذیر می سازد. در این مورد به اظهارات میشایل گوفس، وزیر دادگستری بریتانیا اشاره میکنم که در آستانه مناظرات در مورد بقا یا اخراج بریتانیا از اتحادیه اروپا گفته است "مردم در این کشور متخصصان زیادی داشته اند". یا بوبیو در این مورد طور دیگری گفته است "تکنوکراسی و دموکراسی دو جنس متضاد هستند: اگر متخصصی ممثل اراده جامعه صنعتی باشد، این کار نقش اساسی شهروندان معمولی در امر سیاست گذاری و اشتراک در فعل و انفعالات سیاسی را کاملا مردود می سازد".

در ضمن یک عامل دیگر هم میتواند در زمینه کارساز باشد: فناوری بصورت گسترده حجم تمایلات نا متجانس شهروندان را افزایش می دهد. بگونه مثال یک شهردار بصورت خودکار و آنی از طریق فیسبوک و تویتر در می یابد که در کدام نقطه شهر انبار کثافات جمع آوری نشده است. و تا هنوز میزان اقدامات مشخص شده در این مورد هم واضح نیست. فرض کنیم که این شهردار خواستار ایجاد سیستم جدید جمع آوری کثافات است. پس در این مورد شهردار نیاز دارد تا بازتاب ارزیابی مردم و شهروندان را در مشوره با آنها مشخص سازد. قرار است در جریان سال های سیستم جدید به روز شده روند جمع آوری کثافات را اجرا نمایند ولی بصورت تصادفی این میزان کثافات جمع نشده و به سرعت روزبه روز به حجم آن افزوده می شود که این خود میزان پوتانسیل عدم توافق نظر میان شهروندان و خواست های آنها را که دموکراسی باید به آنها پاسخ مثبت بگوید را بالا می برد.

ممکن تقصیر این همه نارسایی ها در نحوه اعمال دموکراسی حاضر نباشد مگر نقض اصلی در میزان توقعات و خواست های است که یک تعداد حامیان دموکراسی آن را جزء از مؤلفه های تمرین دموکراسی واقعی قلمداد می کنند. در این صورت تعهدات دموکراسی در حقیقت فراموش شده است. مگر بوبیو یک سوال اساسی را مطرح می کند که "آیا تعهداتی هم وجود داشته که دموکراسی آن را به انجام رسانیده باشد؟ جوابش در این زمینه است که نه اصلا".

در این مورد یک گفته قدیمی چرچیل نخست وزیر سابق انگلیس صادق است که: دموکراسی بدترین نوع سیستم سیاسی برای اکثریت است. تحت قیمومیت دموکراسی مستقیم، مردم از آزادی های بیشتر و رفاه زیاد در مقایسه با سیر تاریخی اعمال دموکراسی در حافظه بشری مستفید خواهند شد. ما در حال حاضر در آستانه تحقق ارزش های لیبرال دموکراسی قرار داریم که برای همگان ارزش و احترام ویژه قایل است. آیا آن ها قدرت خوبی اشتهارات لیبرال دموکراسی نیست تا دموکراسی لیبرال قدرت بیشتر یابد و استحکام و بسط آن تحکیم یابد؟

 

 

 

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org