تمدن شوراها زادهء انقلاب اکتوبر
علی رستمی
تصویر: ویکی پیدیاانقلاب اکتوبر رویداد عظیمِ بود که برای جهان چهرهء جدیدِ بخشید. این رویداد به گفتهء نویسنده و نامه نگار انقلابی امریکا جان رید (چشم دید های خودرا از انقلاب اکتوبر در کتابی تحت این عنوان تحریر داشت) "ده روزی که جهان را لرزاند"، به اثر تلاش و مبارزه پیگیر خلقهای زحمتکش روسیهء تزاری تحت رهبری ولادیمیر ایلیچ لینن رهبر حزب سوسیال دمکرات روسیه بعدأ "بنام حزب بلشویکهاــ کمونست" مسما شد به پیروزی رسید. حاکمیت بورژوازی و ملاکان را واژگون و قدرت را به طبقه کارگر و متحدین آن انتقال داد و برای اولین بار دولت بزرگ سوسیالیستی بوجود آمد و قدرت از دست اقلیت ها به دست طبقه کارگر و سایر زحمتکشان که اکثریت جامعه را تشکیل میدادند، انتقال شد. این جهش انقلابی صفحه جدیدِ در سرنوشت تاریخی ملیونها انسان زحمتکش جهان که ناشی از تفکر خلاقانهء کارل هنریش مارکس فیلسوف و جامعه شناس انقلابی آلمان میباشد، باز نمود. این پیروزی نوید بخش آرمانهای دیرینهء خلقهای زحمتکش جهان علیه دژ ستمگران و استثمار کننده گان بود. ابتکار و تدوین کننده این تفکر انسانی توسط اندیشمند پرنبوغ مارکس که متأثر از محیط روشنگری و اندیشه های جمهوری خواهانه و نو آورانه در محیط تولدیش که در آنزمان در زادگاهء پدری اش در"تریر آلمان" فرانسوی ها تسلط داشتند، میباشد. مارکس جوان نیز در محیط زندگی خویش از ایده های انقلاب کبیر فرانسه و سایر انقلابهای قبل خویش آگاهی پیدا کرده که بالای پیدایش طرز تفکر انقلابی آن مؤثر بوده است. مارکس با درس از انقلاب فرانسه و کمون پاریس ایده های خویش را برعلاوه دستنوشته های اقتصادی و فلسفی در سال ۱۸۴۴ و سایر نوشته های انتقادی خود در مطابقت به رشد و تکامل تاریخی مناسبات و شیوه استثمار گرانه نظام سرمایداری بر اساس تولید ارزش اضافی توسط نیروهای تولیدی که مستقیما به جیب سرمایداری میرود کشف و در اثر بیمانند و تاریخی خود "کاپتیال" آنرا به تحلیل و نقد گرفته و این خصلت ظالمانهء آنرا افشا ساخت. بعداً در "مانفیست کمونیست" وظایف، اهداف و پیشبرد دولت کارگری و خلقی را بطور علمی تدوین که بمثابه رهنمود برنامه های احزاب کمونیستی و سوسیالیستی قرار گرفت؛ و با پیروزی انقلاب اکتوبر و سایر انقلابهای که در پی آن بوجود آمد، جهان به دو قطب شرق و غرب تبدیل گردید که هر کدام آرزو داشتند، تا اهداف و برنامه های خویشرا در میان سایر خلقهای جهان گسترش و عملی نمایند.
هچنان قبل از پیروزی انقلاب اکتوبر در سال ۱۹۱۷ ترسایی، شعار های مدرنیته که در آنزمان خریدار داشت زادهء انقلابهای مختلف بود. مفاهیم قرارداد اجتماعی، حقوق طبیعی آدمی، برابری شهروندِی در مقابل قانون، پیدایش دولت استوار، زادهء انقلاب انگلستان بود. وحدت ملی و جمهوری مدرن با انقلاب امریکا ممکن شد، حقوق بشر در آنجا پدید امد؛ و در انقلاب فرانسه به طور رسمی پذیرفته شد ؛ آزادی، برابریِ و برادری محصول انقلاب فرانسه بود. برعلاوه پیدایش سوسیالیسم باید بصراحت گفت که رشد خود لیبرالیسم، محصول انقلاب بود. با انقلاب زمینِ اندیشه ها شیار زده شد که سبب گردید تا دولتهای مدرن روشنگرانه و تجدد خواه بوجود آید. بر این اساس رشد و تشکل احزاب مترقی و دموکرات عدالت خواه که از طبقه کارگر و همه زحمتکشان جهان دفاع و دولتهای مردمی و خلقی را بوجود آوردند ریشه آن در گذشته ها آب خورده و با تفکر و ایدیال و شیوهِ جدیدِ مناسبات اجتماعی و اقتصادی تبارز نموده و انقلابهای خلقی را به پیروزی رسانیدند، اوج انقلابات سالهای ۱۸۴۸ در اروپا و پیروزی انقلاب کبیر اکتوبر در روسیه تزاری با سرنگونی مناسبات کهنهء قبلی مناسبات جدیدِ اقتصادی را نظر به شرایط وقت بوجود آورد. و اولین بار دولت خلقی مدرن با سیستم جدیدی نظامِ شورا ها بنیاد گذاشته شد؛ حقوق همه را بر اساس سهم فعال در مناسبات اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسی و شهروندی با داشتن آرای مساوی و تعیین سرنوشت ملیتها توسط خودشان اعلام و تأمین نمود.
این پیروزی بود پیروزی طبقه کارگر بر مالکیت سرمایداری و مناسبات قبلی آن، پیروزی ملت گرایی بر منطقه گرایی، از روشنفکری علیه تاریک اندیشی و خرافات.
این پیروزی در سطح جهانی از اهمیت بزرگی برخودار بود و با شعار "کارگران جهان متحد شوید" و "انترناسیونالیزم کارگری" از مبارزات طبقه کارگر و همه زحمتکشان کشورهای که زیر یوغ نظامهای اشغالگر استعماری و استبدادی سرمایداری بودند، مورد پشتیبانی جنبش کارگری سوسیالیستی در رأس اتحادشوروی برای کسب آزادی، استقلال سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی خویش قرار گرفتند. با ختم جنگ دوم جهانی و شکست فاشیسم هتلری توسط دولت جوان شوراها و متفقین، نظام سرمایداری استثمار گر و ستمگراز 1/6 کره زمین ریشه کن شد. برای نخستین بار در تاریخ بشریت حکومتهای بمیان آمدند که رهبری آنها بدست نیروهای ملی و مترقی دموکرات و طبقه کارگر افتاد. با تشکیل نظامهای کارگری ـ سوسیالیستی، کشورهای تازه به استقلال رسیده و حنبشهای رهایی بخش ملی و استقلال طلب در قاره آسیا افریقا و امریکای لاتین موج خشونت علیه این دولتها از جانب کشور های استعماری و نوکران حلقه بگوش شان بوسیله نیروهای تروریستی و با ایجاد پیمانهای نظامی تجاوز گرانه مداخلات بی شرمانه را آغاز نموده و با وسایل و افزار تبلیغی و نظامی روز تا روز اعمال خویشرا گسترش می دادند. اما دولت شوراها با همبستگی سایر دول سوسیالیستی پیمان دفاعی "وارسا" را برای دفاع منافع حاکمیت کشور های عضو این پیمان تشکیل و تهدید های که از جانب پیمانهای نظامی سنتو و ناتو علیه سایر کشورهای تازه به استقلال رسیده و جنبشهای رهایی بخش ملی بوجود می آمد آنرا خنثی و از تمام کمکهای مادی و معنوی این پیمان مستفید میگردیدند.
طوری که مردم ما به اثرِ مبارزهء دلیرانه و شجاع، به استقلال و آزادی کشور خویش در سال ۱۹۱۹ ترسایی به زعامت شاه جوان و تجدد خواهء علم پرور و وطنپرست امان الله خان غازی از تسلط انگلیس نایل آمدند. اولین کشوری که آزادی و استقلال افغانستان را برسیمت شناخت دولت سوسیالیستی شوروی وقت بود و بعد از آن از هیچ نوع کمکهای اقتصادی اجتماعی، فرهنگی و نظامی خویش در قبال کشورما دریغ نه ورزیده است. در دشوار ترین شرایط اقتصادی، سیاسی و نظامی که مداخلات تجاوزکارانه از جانب نیروهای سیاهء ارتجاع داخلی و خارجی علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان سازماندهی میگردید، سرزمین ما را یاری و کمک نموده است.
طوری که بشریت امروزی آگاهی دارند که در طول تاریخ تمدنهای زیادی آمده و رفته و این تمدنها در زمان خویش از ارزشهای بزرگی برخودار بوده که به نسلهای بعدی خویش میراث باقی مانده؛ و این ارزشهای مادی و فرهنگی را جز افتخارات تاریخی خویش تلقی مینمایند. کشوری شوراها که پدیده جدید بود در سطح جهانی، از بنیاد با سایر تمدنهای گذشته فرق داشت و دارای خصوصیات و ویژگی های مشخص بود؛ که امروز نه تنها مردم روسیه و اعضای "اتحاد جماهیر شوروری" سابق و سایر زحمتکشان کشورهای که متاثر از آن تمدن بودند، بخوبی یاد مینمایند. بزرگترین ارزشهای این تمدن بعد از پیروزی انقلاب اکتوبر این بود که با سیاست نوین افتصادی بنام "نپ" توانست که دولت شوراها را برعلاوه دشواری های موجود ناشی از قیام مسلحانه دشمنان اکتوبر با همدستی دوستان خارجی شان پلان برقی شدن کشور شوراها را ترتیب که بعد از اجرای ان، به کشور بزرگ صنعتی مبدل گردید؛ اولین مُدل موتر ولگا و سایر ماشین آلات اتومات جایزه طلا را در نمایشگاه سال ۱۹۵۸ در بروکسل کسب نمود؛ نمایش اولین مُدل ایستگاه برق اتمی؛ اولین ماهواره فضایی، آموزش رایگان بدون امتیازهای طبقاتی و موقف اجتماعی، طبابت رایگان، تهیه مسکن، کودکستان، آموزش ابتدایی و عالی رایگان و همکاری متقابل انسانی بر شالوده نظام اجتماعی عاری از نابرابریهای طبقاتی، ایجاد نطام اشتراکی، ایجاد اتحادیه های کارگری ((از انجائیکه پیدایش اتحادیه کارگری به زمانهای خیلی دورتر از پیدایش کشور شوراها در زمان مارکس که رییس آن "لاسال" در آلمان بود، ارتباط میگیرد، که با انحراف "لاسال" از اصول خواستهای طبقاتی، طبقه کارگر در تحلیل همه جانبه مارکس در"نقد برنامه گوتاه"، انعکاس یافته است)) و تشکل کارگران بمثابه خانواده مشترک شان برای دفاع از حقوق خویش، خدمت به انسان بربنیاد تولید اجتماعی برای مصرف انسان از طریق موسسات تعاونی در عرصه های مختلف؛ دوستی خلقها میان ملتها و ساکنین مختلف کره زمین؛ حقوق مساوی میان زن و مرد ؛ توجه و مواظبت دایمی از اطفال و سالمندان، شعار "هرکس به قدر استعدادش و هرکس به قدر کارش" و بر اساس این نظریه مارکس که: "مقصود از نظام سوسیالیستی، شرایط یا جامعه ای بود که در آن انسانهای اجتماعی به طور اشتراکی از موادی که اجتماعی یا متعلق به همگان هستند استفاده می کنند، و همه به عنوان پدید آوردنده گان همبسته، در تولید این مواد نقش دارند" در کشور شورا ها در عمل قابل تطبیق بود.؛ و برای داخل شدن به فاز دوم جامعهء بدون استثمار فرد از فرد که در آن استفاده از نیروی کار انسان به نفع اقلیت مفتخوار وجود نمیداشت و کار بمثابه "معاش انسان" در این فاز میباشد، قدم میگذاشت. این اهداف و مرام نیک انسانی که به خیر همگانی و تسلط حاکمیت و مناسبات غیر عادلانه سیستم امپریالیستی که بعداً به نام نیولیبرالیست و پُست مدرن تحت شعار گلوبالیزم، قرار میگرفت؛ با تبلیغات زهر آگین و دسایس جنایتکارانه خویش در جهت تخریب این تمدن شدند. تمام دستاوردهای مدرنیته را که با اشکال و شیوه های گوناگون بوجود آمده بود با تحریف ذیل از میان برده و می برند: حاکمیت ملی به "اداره محلی"، انسانیت به بربریت، اخلاق اجتماعی به فایده گرایی فردی "استوارت میل" برابری جنسیت برای تخریب کانون خانواده گی، کار برای پرداخت مالیه، جمع گیرایی به فردگرایی . . . و غیره.
با تخریب این تمدن با عظمت بشری، چهره جهان یکبار دیگر به نفع مناسبات و شیوه مالکیت خصوصی تحت نام نیولیبرالیزم و گلوبالیزم بدل نموده که برای تأمین منافع زورگویان بر اصل تصاحب مالکیت خصوصی برای اندوختن سود و سرمایه با استفاده از وسایل و افزار جنگی تحت نام دموکراسی و آزادی، تسلط خویشرا بالای کشور های جهان گسترش داده با عناوین مختلف علیه کشورهای که از اهداف استثمارگرانه شان دفاع و پیروی نمی نمایند. آنها را سرکوب نموده و یا با توطئه ها و دسایس، چالشهای بزرگ را خلق نموده، تا توانسته باشند به نیت شوم خویش نایل آیند.
با اینهمه سیاستهای خودخواهانه برای جهانگشایی نظامی در جهان، جنگ بزرگ روانی و گرم را با استفاده از ابزار گوناگون اقتصادی، سیاسی و نظامی عملأ آغاز نموده اند و این جنگ جز تباهی و نابودی تمدنهای بشری و انسانهای بی گناه و بی دفاع چیزی دیگری به ارمغان نه خواهد داشت.
و بشریت در نقاط مختلف جهان شاهد تجاوزات و مداخله مستقیم نظامی از جمله: عراق، لیبی، افغانستان، سوریه، فلسطین، سودان، سومالی و غیره کشورهای آسیایی افریقایی و امریکای لاتین میباشد. در کشور های که در آن نظامهای از الگوی تمدن شورا ها حاکم باشد به طرقهای مختلفی در جهت تخریب و نابودی آن از طریق افزار و وسایل مختلفی داخل اقدام می شود.
این عمال ناشایسته تجاوز گرانه و تبهکارانهء جهان سود و سرمایه با استفادهء نا جایز از دانش بشری که به تارک موفقیتهای فناوری رسیده اند، علیه نابودی بشریت اقدام نموده و بشریت را بسوی نیستی و نابودی میکشاند. این واقعیت های تاریخی یکبار دیگر مقولات و نظریات تئوری پردازان جهان نیولیبرالیستی مانند استوارت میل را تداعی مینماید؛ که گفته است: ". . . این واقعیت که کشور ها و خلقهای که غرب آنها را سرکوب و غارت می کند، نه تنها صغیر، بلکه بربر هستند. "همچنان فریدریش اگوست فون هایک اقتصاددان و فیلسوف سیاسی قرن معاصر آلمان تز پیشنهادی وی در رابطه به گرسنگی در جهان سوم چنین است: "در برابر اضافه جمعیت تنها یک وسیله پیشگیری وجود دارد: "باید تنها خلقهای حفظ شوند و رشد نمایند که قادرند خود غذای خودرا تأمین کنند." بر اساس نطریه وی خلقهای گرسنه چه باید شد؟؟؟
این فیلسوف تئوری پرداز لیبرالی در مورد "آزادی در رابطه با اقتصاد" در اعلامیه حقوق بشر که در سال ۱۹۴۸ در سازمان ملل متحد به تصویب ر سیده چنین اتنقاد نموده است: "این سند آشکارا کوششی برای در آمیختن حقوق سنت لیبرالی غربی با مفهوم کاملأ متفاوتی است که از انقلاب مارکسیستی روسیه سرچشمه میگیرد. "
طوریکه از رویکردها و اسناد سنت جامعه لیبرالی آشکار است، انسان که نام "معنوی آن بشر" است باید بشکل: بادار و برده، حاکم و محکوم، ستمگر و ستمکش، ظالم و مظلوم، فقیر و ثروتمند وجود داشته باشد؛ تا نظامهای استعماری حاکمیت نماید. و بنام آزادی فردی و رفاه عامه مردم را فریب داده، حق طبیعی انسان که در طبیعت خویش آزاد است و با همنوع خویش در اجتماع زنده گی دارد و "گوهر انسانی وی را روابط اجتماعی اش تشکیل میدهد"، باید در بند و قید سلاطین سرمایه باشد. با نیرنگهای فریبنده تحت نام آزادی و دموکراسی مردمی، مردم را اغفال نموده در عمل در ضد آن قرار میگیرند. طوریکه مارکس در رابطهء آزادی انسان در جامعه سرمایداری چنین گفته است: "آزادی در این نظام، بر پایهء نابرابری زنده گی راستین، یعنی زنده گی مادی، استوار شده است. آزادی مدرن آزادی نیست، برابری صوری شهروندی در برابر قانون به معنای آزادی انسانی نیست. قلمروی آزادی عملأ فقط در جایی شروع می شود که کاری که بخاطر ضرورت و ملاحظات مادی تحمیل می شود پایان بگیرد."
حقانیت نظریهء فوق را براساس گفتمان آخرین تئوری پرداز مکتب فرانکفورت که در جهت تئوری سازی سوسیال دموکراسی و سازش طبقاتی مشهور است مقایسه نمود که گفته است:
"توان ها و امکانات پیشرفته ما برای برقراری ارتباط با یکدیگر به هیچ وجه از گسترش خصومت، استثمار، نابرابری اقتصادی، فرومایگی و تنگ نظری، و نرمش در برابر درد و رنج دیگران جلوگیری نکرده است، بلکه شاید فقط به این موارد دامن زده است، و رشد و گسترش ارتباطات به تفاهم بیشتر منتهی نشده است."
با اینهمه دلایل، کنشها، نظریات و تحلیلهای از جانب تئوری پردازان موافق و مخالف و با کشف رهیافت مادی تاریخ بوسیله مارکس که: "تاریح انسانها تاریخ مبارزه طبقاتی است"؛ که انسان زحمتکش و رنج کشیدهء در طول تاریخ برای حق طبیعی خویش علیه نا عدالتیها به شیوه ها و ابزار مختلف با زورگویان پنجه نرم کرده و برای گرفتن حق خویش پایمردی از خویش نشان داده است و تمدنهای ارزشمندی را بوجود آورد است که در سرلوحه تاریخ سرمشق است. طوریکه هگل از "نیرنگ خرد و ریشخند تاریخ یاد میکرد." بناً ما میگوییم که: کدام نیرنگ و ریشخند در کار بود که این بلا را بر سر اندیشه مارکس آورد؟
به امید پیروزی انسان زحمت کش بر ستمگران. مبارزه برای جامعه ی که: "تکامل آزاد هر فرد شرط تکامل آزاد همه باشد".
ماءخذ:
مارکس و سیاست مدرن، اثر بابک احمدی
فلسفه اجتماعی از یورگن هابرماس
مکتب فایده گرائی بنتام و میل، اثر نیکولاس کاپالدی
مضمون دومنیکو لوسور دو در مورد "مفهوم انسان در سنُت لیبرالی و سوسیالیستی"
۱۱ اکتوبر ۲۰۱۲، شهر مورفیلدن کشور آلمان
(بی شک دیدگاه هر کس نشانه ی تفکر اوست، «اصالت» در برابر نظر دیگران مسئول نمیباشد)
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat