Saturday, October 19, 2013 13:07:36


عبدالوکیل کوچی

 

قبل از اینکه به بحث در رابطه به جایگاه طنز در ادبیات دری یا زبان دری پرداخته شود بهتر است تا در باره زبان و زبانشناسی از جمله زبان دری فارسی مرور مختصری داشته باشیم.

زبان وسیله افهام و تفهیم است و ادبیات از آن سر چشمه میگیرد. زبان دری یکی از شعب آن. بشر از همان پیدایش خود نا گزیر بود ه است در اجتماع زندگی کند با دیگران در آمیزد و مقصد خود را به دیگران بفهماند و از منظور دیگران با خبر شود. این نیازمندی های متقابل او را مجبور ساخت تا از سمبول ها و اشاره های لفظی کتبی و قرار دادی که بین او و دیگر اعضای جامعه مشترک بوده استفاده نماید. سیستماتیک ساختن این نشانه ها و دلالت های قرار دادی، زبان آن توده را تشکیل می دهد. زبان عبارت از مجموعهء دلالتها و نشانه ها و سمبول های قرار دادی صوتی ایست که افراد یک جامعه بوسیله آنها افهام و تفهیم می نمایند. و بوسیلهء آنها فعالیتهای اجتماعی و ضرورت های با همی خود را مرفوع می سازند.

طوریکه گفته آمدیم، زبان همزمان با پیدایش انسان بو جود آمد و وسیلهء افهام و تفهیم بین انسانهاست. هم ماده تفکر و دانش است وهم آنرا بیان میکند و انتقال اندیشه، تجربه و فرهنگ انسان با زبانش صورت میگیرد. زبان ظرف خلاقیت و جوهر اندیشهء آدمی و معرف معنویت تاریخی آنست. زبان بمثابه یک پدیدهء اجتماعی و زنده، ابزار اصلی تفکر و آفرینش، نقش مهم در تحولات زندگی اجتماعی رشد هویت فردی و ادامهء حیات دارد. به سخنی زبان شناسانه نامی معاصر (نو آم چامسکی) زبان ابزار آزادی بیان و اندیشه را در دست انسان میگذارد. با توجه به علم زبان شناسی تا جائیکه تخمین کرده اند شمار زبانهای زندهء عالم در حدود سه تا چهار هزار نوع بالغ میگردد که از جمله یکی هم زبان دری.

زبان پارسی دری یکی از اصیل ترین زبان آریایی هاست.

باید گفت که آریانای کهن، خراسان دوره اسلامی و یا افغانستان امروزی از قدیم ترین ادوار تاریخ محل ظهور عالی ترین و درخشان ترین تمدن های جهان بوده فروغ آن همه ذخایر فکری و گنجینه های معنوی بشکل علوم، فرهنگ، اخلاقیات و ادبیات به ما رسیده است که در ادوار مختلف به زبانهای مختلف نگاشته شده است و امروز از آن زبان های تاریخی زبان فارسی دری (زبان خراسانی) و چندین زبان محلی دیگری که به ما رسیده است. طوریکه گفته آمدیم زبان پارسی دری یکی از زبانهای دورهء نوین آریانی و خاستگاه آن باختر و حوزهء باکتریاست. این زبان پس از تکوین و شکل گیری از همین سر زمین باختر در غرب فارس یا ایران امروزی، در شمال به بخارا، در شرق و جنوب به قاره هند گسترش پیدا کرد ه است. پس معلوم میشود که زبان دری از افغانستان نشات کرده است در گستره علوم انکشاف یافته است و در منطقه نیز گسترش یافته است. حفظ اصالت زبان و ارج گذاشتن بر پایه اصیل بودن و شیرین بودن این زبان است که در نتیجه کوشش های اکادمیک علما دانشمندان و ادیبان و سروران قلم بود که محققان در باره منشاء زبان دری این زبان را زبان بهشت گفته اند.

همان طوری که آریانا محل ظهور عالیترین و درخشانترین تمدن جهان بوده است. زبان دری با ظهور علوم و فرهنگ از گذشته های دور تا عصر ما بسط و گسترش یافته است که در پرتو آن فروغ درخشان، جایگاه زبان دری در ادبیات معاصر کشور و جایگاه طنز در ادبیات دری مقام برجسته ی دارد.

جایگاه طنز در ادبیات دری فارسی.

بقول معروف لغت فارسی طنز را طعنه زدن، تمسخر کردن، طنازی و حتا سرزنش معنا کرده اند. اساساً طنز واکنشی است در برابر استبداد، میشود گفت که طنز خود نوع نقد اجتماعی و سیاسی است. طنز همواره بخش گسترده ی از ادبیات را در بر گرفته است. در ادبیات معاصر اکثر ملل جهان طنز به عنوان نوع جدید و مستقل ادبی شناخته میشود.

نویسندگان طنز نویس جهان نشان داده اند که طنز یک نوع مستقل ادبی است طنز نمی تواند در یک قالب محدود بماند طنز می تواند تصویری، تمثیلی، منظوم، منثور، داستان و ژورنالیستیک باشد. طنز میتواند از رمان چند صفحه یی تا طنز یک جمله یی (کاریکاتور) قالب اختیار کند. طنز می تواند بشکل نمایشنامه، فیلمنامه، کارتونی، نیمه نمایشی یا نیمه روایتی ارایه شود. طنز ادبیاتی که در آن عیوب فردی و اجتماعی در پوشش ظرافت و خنده و نیشخند به تصویر کشیده شود و بمنظور اصلاح و دگرگون سازی اعمال و افکار انسانها را هدف قرار داده باشد ادبیات طنز گونه است.

هر چند طنز نویسان چیره دست کشور به سیاسی بودن طنز اندک اشاراتی داشته اند ولی از نظر این کمینه طنز ریشه های عمیق سیاسی دارد و در هر قالبی که بیان شود جوهر اصلی آن سیاست بوده و درونمایه آن سیاسیست زیرا طنز اصلا مسبب نابرابری هاییست که سبب های آن از استبداد برخاسته است. پس مقابله با استبداد خود سیاسی و پروسه اینکار درگیر سیاست است. همان طوری که سیاست نتنها علم است بلکه هنر هم است. بنا بر آن طنز بمثابه نوع خاصی از ادبیات، راه سیاسی را هنر مندانه طی میکند.

بگونه مثال، هر چند ارایه طنز اجتماعی بمفهوم اصلاحات و یا بهبود امور اجتماعی خود رسالت عظیم اجتماعی میباشد ولی کار برای جای گزینی نظم نوین اجتماعی خود سیاسیست زیرا استقرار نظم نوین اجتماعی قبلا به نظم نوین سیاسی بستگی دارد زیرا بهبود نظم اجتماعی بدون نظم نوین سیاسی کارایی نخواهد داشت. درین باره بر میگردیم به برخی از بزرگان طنز در دوره های قدیم بطور مثال آموزه های طنزی مولانای بزرگ اکثرا سیاسی بوده است، طور نمونه تقسیم شکار، داستان های شیر و روبا، سلطان و دزدان، خانه ساختن پسران شاه، و یا طنز پردازی های حافظ و خیام اکثرا ستیزه جویی بر علیه استبداد بود.

و اما در یک قرن گذشته نخستین طنز نویس قرن بیستم کشور ما شاد روان محمود طرزی در مقالات سراج الاخبار و افغانیهء خود موضوع مخارج و مصارف حرم در زمان امیر غضبناک حبیب الله خان را به بحث گرفته به طرز زیرکانه و محتاطانه اهداف و روش های اصلاحی خود را بگوش خاص و عام رسانیده است.

بهر حال بر میگردیم به مقالات بزرگان طنز نویس برگرفته از فصلنامه آریانا برون مرزی که چنین فرموده اند، طنز برای نوع ویژه ی از ادبیات، کم و بیش توافق شده است. طنز در ادبیات دری سابقهء طولانی دارد طی هزار سال پیش در ادبیات زبان دری، کلمات طنز هنری، هجو، ظرافت، لطیفه، خوشمزه گی، نکته سنجی، خوش طبعی. بآنکه طنز یک پدیده نو بنظر می رسد اما به هیچ صورت نمیتوان گفت که طنز و طنز پردازی در ادبیات ما سابقهء کهن ندارد، تقریباً هزار سال پیش حکیم سنایی داستان هایی را هنر مندانه تصویر گیری کرده است. بعد ها عطار، مولوی، خیام، سعدی و حافظ نشان داده اند که چگونه با استفاده از صنایع لفظی کار برد کنایات و استعارات را می توان شدید ترین انتقادات را به شیرینی ظرافت ملمع کرد و چیزی آفرید که هم بخنداند وهم تنبیه کند، هم بفکر اندازد و هم دگرگون سازد. مولانا عبدالرحمن جامی از طنز پردازانی است که با ارایه توان ادبی خویش از استقلال طنز حمایه کرد. طنز پردازی در زبان غنامند دری از گذشته های دور چهره نموده است. اشعار طنز آمیز ناصر خسرو بلخی (چنار و کدو بن) تمثیلات حکیم سنایی غزنوی، حکایات مثنوی مولوی، و دیگر آفرینش ها و آموزه های است که تاریخ ادبیات به آن می بالد. عبید زاکانی که نامش را در کنار بزرگانی چون سعدی، حافظ و مولوی جاودانه ساخت، منظومهء (موش و گربه) رسالهء (دلکشا) و غیره از ظرافت ها و ویژه گی های برخوردار است. بهر حال عبید زاکانی نخستین منادی استقلال ادبیات طنز در زبان دری فارسی است.

آنچه قابل یاد آوریست آنست که طنز در روزگار پیش بیشترینه در ارایهء لطیفه ها و مطایبه ها بیان میشده و نه بگونهء امروزین که بیشتر سیاسی، غیر مستقیم، شکننده و تعمیم یابنده.

طنز در افغانستان تا اوسط قرن نوزدهم که هنوز ماشین چاپ در کشور وجود نداشت در شهر ها و دهات افغانستان هزاران کتاب خطی چاشنیء زندگی فرهنگیء مردم بود. در ادبیات معاصر کشور میشود نخستین رگه های آفرینش ها و کاربرد زبان طنز آمیز را در نوشته های محمود طرزی و شعر بعضی از شاعران آن دوره پیدا کرد و در آغاز قرن بیستم، محمود طرزی با ارایه مقالات بیدار کنندهء خود در جریده سراج الاخبار، مردم افغانستان را با ادبیات جدید و تحولات جهان آشنا کرد. در همین دوره پس از اندک زمانی میتوان از طنز نویسی محمد اسمعیل سیاه هراتی نام برد او هم با استفاده از منظومه های طنز آمیزش چون منظومه (سگ و شغال) قدرت های حاکمه را به باد انتقاد گرفته است و پس از آن در دهه های ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ سر آغاز طنز نویسی در افغانستان بعضی از نویسندگان، مانند استاد عبدالغفور برشنا، استاد غلام علی امید ضیا قاری زاده، عبدالصبور غفوری، مینه ور، شایق جمال، شیر علی قانون، طالب قندهاری، ناصر نصیب، و دهها شاعر دیگر توانستند با انعکاس دادن مشکلات زندگی و نا هنجاری های اجتماعی طنز منظوم بیافرینند.

هر چند تعدادی از نقاشان برجستهء آن عصر چون پروفیسور غلام محمد میمنگی، استاد برشنا، غلام علی امید، اکرم نقاش، سید مقدس نگاه، سید جلال الدین و دیگران بصورت تفننی کارتون میکشیدند. در کتاب طنز منقوش و منظوم طنز تمثیلی هم در افغانستان باری استادان، برشنا، عبدالرشید لطیفی، عبدالرشید جلیا، و محمد علی رونق آنها نمایشنامه های توفیق عبدالحکیم و سایر نویسندگان بزرگ جهان را از طریق تئاتر در افغانستان اساس می گذاشتند و بدوام آن نمایش نامه های کمیدی جان می گیرد.

بسیاری از نویسندگان، دهه پنجا را سر آغاز طنز نویسی معاصر در افغانستان می دانند به فرمودهء جناب پرتو نادری شاعر، طنز نویس و نویسنده توانای کشور، در دهه پنجاه نخستین نویسندگانی که به مفهوم امروزین به نوع ادبی طنز پرداخته اند پاییز حنیفی و جلال نورانی است که بعد ها چهره های دیگر در عرصه پیدا می گردد حنیفی از شمار نخستین شخصیت های فرهنگی افغانستان است که چندین اثر شعری گرفته تا مضمونش به چاپ رسیده است. پس از آن جلال نورانی یکی از پایه گذاران طنز نویسی معاصر کشور، هارون یوسفی طنز نویس سابقه دار، رازق فانی، طنز نویس شناخته شده کشور گزینه طنز های او بنام (آمر با صلاحیت) نشر گردیده و دارای اثر های فراوان است. عزیز آسوده و حمید پژمان. موصوف به ادامه میگوید، نامهای معدودی از طنز نویسان آن دوره را که به حافظه دارم خلیل احمد روفی، ظاهر ایوبی، بلقیس بسمل، حبیب زی، لطیفه سعیدی، سید امان اشرفی، عبدالله نوید، محمد اسمعیل، احمد فرید نوید، صاحب شاه، آصف همکار، نصیر احمد نشاط، اسحق ثنا، ابراهیم کوهی، عبدالبصیر شرر، دکتور طلوع، اسحق ژاله، فاروق عطایی و شمار دیگری از طنز نویسان و طنز های چاپ شده در مطبوعات سال های دهه شصت در کابل موجود هست. طنز نویسان برون مرزی رسول جهان بین، عاطف مقدس، نجیب الله دهزاد، ناتور رحمانی، هارون یوسفی، هاشم یوسفی، آقای پیام، عزیزالله نهفته، محمود شاه سلیمی، فیروز پنجشیری، و عبدالحکیم اطرافی که با همه مشکلات توانستند مشعل ادبیات طنزی را روشن نگهدارند.

گرچه اکثر مجلات و روزنامه ها انتشار جوک ها و فکاهیات ترجمه شده از مجلات اروپایی و یا جوک های بر گرفته از نشرات ایرانی را آغاز می دانند اما طنز پردازی اوج نیافته است. پس از تصویب قانون اساسی ۱۳۴۳ که در آن آزادی مطبوعات تا حدی برسمیت شناخته میشد درین سالها شاعر نویسنده و دانشمند فرهیخته علی اصغر بشیر هروی به نشر کارتون ها در مجله ژوندون پرداخت. عبدالرحیم نوین کاریکاتوریست با ذوق با نامهای مستعار با نشریه فکاهی هفتگی ترجمان ادامه دادند و هم چنان در دوره تصدی داکتر محمد اکرم عثمان بحیث رییس انجمن بخش طنز نویسان در چهار چوب انجمن نویسندگان ایجاد گردید که آفرینش های طنزی در روزنامه های سباوون و اخبار هفته به نشر رسیده و زمینه های گسترش طنز را فراهم کردند.

بزرگان با خلاقیت های علمی فرهنگی و ادبی شان در پرتو دانش و فروغ علم و تمدن باستانی این سرزمین، ادبیات معاصر کشور مان را با استواری اساس گذاشتند و به نور علم و دانش و توانمندی های قلمی شان آن را گسترش دادند که آموزه های آنها چون ثروت عظیم فکری و گنجینهء گرانبهای تاریخی و چراغ راه نسل های آینده کشور مان خواهند بود.

عبدالوکیل کوچی

 

زیر نویس ها

سر گذشت زبان دری تالیف جناب پروفیسر داکتر عبدالرسول رهین رییس شورای فرهنگی افغانستان.

فصلنامهء آریانا برون مرزی

مقالات جناب پرتو نادری ص ۱۲ و ۱۳ شماره سوم ۱۳۹۰

جناب جلال نورانی ص ۱۰ تا ۱۳ شماره چهارم ۱۳۹۰

جناب دکتور رازق رویین ص ۳ و ۴ شماره ۱۳۸۵

و بعضی از یادداشت ها و برداشتهای پراگندهء نگارنده با منظومه های طنز آمیز بنام های (داد و بیداد) و (ریکورد آزادی)

 

             ریکورد آزادی

چه  نعمتیست سفر در مسیر آزادی          که هرکه برقدم خویش رفتن آزاد است

گدا بپای پیاده، غنی به موتر  لوکس        به هر کجا سفروسیر کردن آزاد است

صدای عاجز وبیچاره را کی میشنود        ولی زبان و بیان و نوشتن آزاد است

یکی مریض گرسنه دگر یتیم و اسیر         بدرد هرچه  بمیرند مردن آزاد است

کسی مزاحم اندوه عیش کس  نشود           یکی به خنده دگرگریه کردن آزاد است

به منحرف شدن کودکان قیودی نیست        دخا نیات و بمکتب نرفتن  آزاد است

تلاش سود ز نیروی کار مزدوران            بهر قدرکه توان بهره بردن آزاد است

بچار چوب گهی منحصر  نماند کار          تبر به پنجهء قانون شکستن آزاد است

منا فقت نکند پشت  در فلانی خان            پیء معامله  رشوت گرفتن آزاد است

قبولزحمت سرقت به نیمه شب نرسد         حق الاجوره در روز روشن آزاد است

زسنگ چوب خریدفروش مشکلنیست       درین معامله ها  کار کردن آزاد است

تجارت همگانی زبسکه رونق یافت          بهر کجای جهان هرچه بردن آزاد است

هرآنکه راکه نباشدمجال زیست آنجا         زخان مان وطن کوچ کردن آزاد است

دلا چه می طلبی به زهمچوآزادی              که آب  تیره و ماهی گرفتن آزاد است

اگر چنین بود آزادگی تظلم چیست             که نظم باز وکبوتر به گلشن آزاد است

خوشآن دمیکه ببینم زقطره هاتوفان           که ازعذاب زمان کوی برزن آزاد است

 

 

   داد و بیداد

پیر مردی به هزاران امید

داد می زد که به دادم برسید

داد و بیداد ز همسایه و فرزندانش

شکوه از خود گی و بیگانه و نزدیکانش

سوی او رفتم و حالش دیدم

سر بشکسته و زخمی شده بود

تا طبیب زخم سر او را دید

مرهم آورد و به پایش مالید

پیر از درد به خود می پیچید

با صدای بی صدایی ها گفت

که ندارم اختیار گریه کردن امشب

 پس به در میگویم تا بشنود آنرا دیوار

مگر این هم کار آسانی نیست

دیوار ها موش دارد موش ها گوش

در چنین حال و هوای ناخوش

رهروی آمد از آن سو که بغایت کر بود

روی خود سوی مریض کرده بگفت

در چه حالی ای دوست

پیر گفت حالت جان کردن و مردن دارم

مهمان گفت که هزار بار شکر

گفت از خوردنی ها میل تو چیست

پیر مرد گفتا که زهر می خورم

مهمان گفت که نوش جانت

بار دیگر مهمان رو به مریض کرده بگفت

که چه می خواهی و آرمان تو چیست

پیر گفتا که فقط مرگم و میخواهم مرگ

 مهمان گفت که این هم، میشود انشاالله

پیر که از این همه حرفها به ستوه آمده بود

روبه مهمان کرده گفت

گفت خدا کاش ترا، نمیآورد اینجا

مهمان گفت که تشویش مکن

بعد از این در بر تو همیشه من خواهم ماند

  

 

 

   

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org