تراژیدی کمپ دیوید و مضحکه اناپولس
نوشته اوسکا فیشر ۲۸ نومبر ۲۰۰۷
برگردان از: یوسف آرینتا
در نهایت آیا تاریخ تکرار میشود؟ انکشافات آخر در خاورمیانه میرساند که "بلی،" زیرا دوران پایانی تصدی جورج بوش مشابهت بیشتر با سال آخر ریاست جمهوری بل کلنتن دارد.
هر دو رئیس جمهور در پایانی دوره کار شان گویا عزم کردند تا پر مخاطره ترین تهدید جهان را با این حراس که زمان را دارند از دست میدهند، حل کنند. واضحاً، این یأس آور است، زمانیکه اداره جورج بوش هفت سال را بدون توجه به راه حل مسئله از دست داد. نشست (کمپ دوید و تابا) در سال ۲۰۰۱ که با سبک سری کنار گذاشته شد، لازم است از سر گرفته شود. چنانکه بزرگان گفته اند دیر ترعمل کردن بهترازعمل نکردن است.
کنفرانس اناپولس در رابطه به خاورمیانه میتواند فورومی باشد برای موقعیت مذاکره بین طرف های درگیر ودر گام نخست، کار روی ایجاد کشور فلسطین با مرزهای (جون ۱۹۶۷ با پاره ای موافقتها در قسمت تغیر حدود ارضی)، پایتخت، آبادی های یهودی نشین و برگشت مهاجرین فلسطینی. همچنان توجه به پرسشهای امنیتی و توقف وضع جنگی چند دهه ای.
واقعا،زمان آماده است برای پیشرفت وحل ایجاد دو کشور زیرا، فلسطینیها به صورت مضاعف امید داشتن یک سرزمین برای خودشان را از دست میدهند. در غیر آن غایله خاورمیانه بجا میماند و اختلافات و خشونت رو به افزایش خواهد بود. شازشهای قابل قبول و درمجموع این پرسشهامکرراً مورد بحث جانبین قرارا گرفته و بعد برای سالها کنار گذاشته شده است. اجزای مفقود آن خواست سیاسی و توانائی وارد شدن به موافقت صلح است. دقیقاً دوطرف اسرائل وفلسطین در توانایهای سیاسی شان کم میاورند. ایهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل و محمود عباس رئیس دولت خودگردان فلسطین در داخل خانه شان خیلی ضعیف اند، هر دوجانب نیاز دارند امتیاز بدهند. برای چنین کاری باید بیش از حد ریسک کنند.
همین مسئله در قسمت رئیس جمهوربوش صدق میکند. دولت امریکا با تمام نیت، واقعاً در پیگیری طرحهای خودشان نیستند. کاندولیزا رایس وزیر خارجه امریکا میخواهد کنفرانس راه بیفتد و تلاش فراوانی کرد که کارآن پیش برود. حدود ریسک پذیری تا چه حد است، زیرا بدون آن توفیق واقعی نشست میسر نیست.
با تأسف تابوی که کدام مسائل در سرخط مذاکرات دوجانب قابل پذیرش است سایه افگنده. ضعف موازی اولمرت و عباس دلچسپی برای صلح را در دوطرف تولید کرده است. در واقع هر دوی انها برای ادامه زندگی سیاسی شان به قراردادصلح امید بسته اند، اولمرت برای انتخاب دوباره نخست وزیری اسرائیل و عباس برای رفراندمی برای پیروزی بر حمس. پس (پیروزی صلح قوی) به تعقیب (صلح ضعیف) را به همرا خواهد داشت.
به یقین گرفتاری های نیز وجود دارد ، برای اولمرت فضای مانور در داخل حزبش و بخصوص ائتلاف دولتش بسیار کوچک وظریف است. آیا او میتواند در تعین مرزها و اورشلیم (القدس) امتیازهای کافی بدهد، همین موضوع در قسمت عباس نیز صدق میکند. مزید برآن مانع بزرگ مذاکره نیست بلکه پیاده کردن آن موافقت ها است که صورت بگیرد و بهای سیاسی آن بسیار بالا است. فلسطینیها در بحبوحه جنگ داخلی هستند. همچنان امتیاز دادن برای تحقق صلح رو در روئی سیاسی در اسرائل را به همراه خواهد داشت. روشن است که اولمرت میاندیشد شروط نهائی را با میکانیزم های نقشه راه پیوند بدهد. چنین موافقتنامه ای باید پایه به پایه پیاده شود و پیشرفت آن وابسته به انجام کامل مکلفیت های دو جانب در هر مرحله گره میخورد.
پس با در نظرداشت واقعیتها، بدست آمدن یک نتیجه مثبت از نشست اناپولیس غیر ممکن به نظر میرسد. چرا! این غایله که سالهای طولانی غیر قابل حل به اثبات رسیده است بوسیله سه بازیگر مانند بوش، اولمرت وعباس که همه شان در وضعیت خیلی بد داخلی قرار دارند، بمرحله حل (یا نزدیک به حل) برسد؟
کارل مارکس زمانی نوشت که تاریخ همیشه خودش را تکرار میکند، اولش تراژیدی است و پایانش مضحکه (فکاهی). کمپ دیوید به اثبات رسانید که یک تراژیدی بود، باید بیم داشت اناپولس یک مضحکه شود. ولی، این خاورمیانه است که دستآوردهای پیشین اش از شکست آب میخورد نه از پیروزی.پایان
Sunday 9 March 2008 16:57:54