مشکلات جمال ناصر
در عرصه داخلی و خارجی
قسمت سوم
تحقیق و پژوهش استاد (صباح)
سر انجام فشار های نظامی اسرائیل به سوریه و فشار روزنامه های عرب به جمال عبدالناصر او را مجبور به واکنش نظامی محدودی کرد غافل از آنکه این اقدام همان چیزی است که اسرائیلی ها می خواهند. اسراییل از همان ابتدا از بابت اردن و سوریه نگرانی نداشت، چرا که این دو کشور نه نفوس و نه وسعت و نه قدرت نظامی قابل ملاحظه ای نبودند ترس اسرائیل از اردوی بزرگ مصر بود که دو برابر اسرائیل طیاره و معادل آن تانک و نیرو داشت. عبدالناصر در آخرین حرکت خود که بیشتر با هدف ترساندن اسرائیل بود تا آغاز جنگ از نیروهای سازمان ملل خواست تا از صحرای سینا عقب بروند تا چند واحد نظامی مصری را به صحرا بفرستد.
مشتی از تاریخ نویسان استعفاى جمال عبدالناصر و بازگشت او به قدرت را كه در پى تظاهرات میلیونى مردم قاهره صورت گرفت از برنامه ریزى هاى خود ناصر مى دانند و بعضی دیگر این نظریه را رد مى كنند و آنچه را كه پیش آمد و جهان را شگفت زده كرد حركتى خودجوش و مردمى مى دانند. منسفیلد سیاستمدار پژوهشگرى كه در زمان حیات ناصر زندگینامه او را نوشته و از نزدیك با ناصر و حوادث مصر در تماس بوده در كتابى به نام ناصر كه سى و هشت سال پیش نوشته شده در مورد تظاهرات میلیونى مردم قاهره در پى استعفاى ناصر مى نویسد، اینكه مى گویند ناصر از وقایعى كه پس از استعفایش روى مى داد آگاه بود و به همین خاطر تظاهرات را خود او ترتیب داده بود و نیز به مجلس ملى فرمان داده بود كه با كناره گیرى او مخالفت نماید، نه هیچكدام از اینها درست نیست.
این پژوهشگر، ضمن تأیید خود جوش بودن تظاهرات مردم مى نویسد - اما توجه به این یك نكته حائز اهمیت است كه ناصر مانند بعضى از رهبران ملى خاور میانه بعد از رسیدن به قدرت تماس خود را با مردم قطع نكرد. ناصر بى تردید مى دانست تا روزى كه زنده است هیچ یك از مقامات حكومتى مصر نمى توانند جاى او را بگیرند. زیرا مقام و منزلت او فراتر از رئیس یك دولت بود. ناصر در سالهاى بعد ازكودتاى ۱۹۵۲براى مردم مصر به صورت یك پدر درآمده بود و مردم مصر در آن لحظات مصیبت بار بیش از همیشه به او نیازمند بودند.
پى آمدهاى شكست از پى آمدهاى مهم شكست مصر در نبردهاى ۶ روزه زیر سؤال رفتن اردوی مصر بود. زیرا مصرفهاى كمرشكنى صرف تسلیحات و تعلیم و تجهیز این نیروها شده بود. زیر سؤال بردن اردو از سوى عبدالناصر در حقیقت زیر سؤال بردن خودش بود. زیرا در سالهاى پیش از جنگ این اراده شخصى ناصر بود كه مصر را اداره مى كرد و این شامل اردو هم مى شد. عبدالحكیم عامردوست ناصر بود. عامر پیش از كودتا یك جنرال دراداره نجیب بود، ناصر براى اینكه زیرپاى نجیب را جاروب كند و اختیار اردو را در دست داشته باشد او را ارتقاى رتبه داد و دریک چشم برهم زدن جنرال عامربه مارشال عامرتغیرنمود. اینك این مارشال به عنوان فرمانده عمومی قواى مصر مسؤول شكست اردو تلقى مى شد درحالى كه خود ناصر به عامر و سایر فرماندهان گفته بود كه مصر به دلایل سیاسى نمى تواند آغاز كننده جنگ باشد زیرا اگر آغازگر جنگ باشد از حمایت اتحاد جماهیر شوروى محروم مى ماند.
اما مردم ضربه خورده و احساساتى مصر آنچنان تحت تأثیر ناصر بودند كه حساب او را با سایرین جدا مى كردند از این رو ناصر تنها كسى بود كه مى توانست از خود و از دولتش و از اردوی مصر انتقاد كند بدون اینكه پایه هاى قدرتش متزلزل شود. با توجه بادرنظرداشت این حقایق، جمال عبدالناصر دو هفته بعد از آن فاجعه، در سخنرانى روز ۲۳ جون ۱۹۶۷ خود فرماندهى عالى اردوی مصر و نیروى هوایى را زیر سؤال برد. ناصر در این سخنرانى گفت - من در روز دوم ماه جون، به فرمانده عالى اردو گفتم كه اردوی مصر در روز پنجم جون مى بایست منتظر حمله اسرائیل باشد. ناصر با این اتهامات صریح فرمانده عالى و فرمانده نیروى هوایى مصر را زیر سؤال برد و به قصور در انجام وظیفه متهم نمود. براى عبدالناصر خرده گیرى از اردو كار آسانى نبود زیرا شخص او بر همه چیز نظارت داشت و نمى توانست دیگران را تا بدین پایه متهم كند. اما از آنجا كه اردوی مصر به شدت تحقیر شده بود امكان آن وجود داشت كه از سوى افسران جوان و امراى اردوی تحركاتى به زیان ناصر صورت پذیرد.
ناصر با استفاده از نفوذ كلام خود در مردم، از آنها خواست كه انتقاد از اردو را ادامه ندهند چون به زیان مصر است، مردم نیز به احترام ناصر تا حد زیادى دست از انتقاد برداشتند. با وجود این اردوی مصر آبستن حوادث بود. در زندگى خصوصى ناصر، غم انگیز ترین پى آمد نبردهاى ۶ روز، پایان یافتن روابط او با دوست قدیمى اش عبدالحكیم عامر بود. ناصر وعامر از بیست سالگى ازمکتب عسکری با هم دوست بودند و ایام خدمت بعد از افسرى را در سودان با هم گذرانده بودند. عامر، از نخستین روزهاى تشكیل گروه افسران آزاد در میان آن یازده تن بیش ازهمه به عبدالناصر نزدیك و با او رفیق بود و پیش از كودتا تنها او و ناصر نام تمامى اعضاى شبكه افسران آزاد، را مى دانستند. بعد از كودتا هنگامى كه مصالح كودتاگران ایجاب كرد كه جنرال نجیب را برطرف کنند، این عبدالناصر بود كه دگرمن عامر را به رتبه جنرالى رساند و فرمانده عمومی اردو كرد. در حالى كه خود عبدالناصر بعد ازدگروالی رتبه نگرفت و تا آخر عمرش به همان رتبه نظامی بسنده كرد. البته دلایل شكست مصر از نظر تیزبین ناصر پنهان نبود و او خوب مى دانست كه تقصیر شكست به تنهایى متوجه عامر نیست اما شرایط بحرانى كشور ایجاب مى كرد كه بعد از چنان شكست مفتضحانه اى فرمانده قوا بركنار و محاكمه شود.
از این رو جمال عبدالناصر به رغم میل باطنى اش به خاطر اعاده حیثیت از اردو و به خاطر آرام كردن افسران جوان مجبور شد فرماندهان عالى اردوی مصر را از كار بركنار كند. براساس چنین تفكرى عبدالحكیم عامر فرمانده عمومی قواى مصر از تمامى مقامات نظامى خود معزول شد و نیز قوماندان نیروى هوایى مصر و ۹ جنرال برجسته بركنار گردیدند و تعدادى از آنان به اتهام كوتاهى در انجام وظیفه به محکمه سپرده شدند. اما ناصر نمى دانست با دوست دیرین و یار غار خود چه كند! سوابق یك عمر دوستى ویاری اجازه نمى داد كه ناصر، عبدالحكیم عامر را هم مانند دیگران به محکمه جنگی تسلیم كند. شاید هم از این مى ترسید كه عبدالحكیم عامر درمحاکم به زیان ناصر افشاگرى كند. از این رو تدبیرى اندیشید وانورالسادات را با پیامى محرمانه نزد عبدالحكیم عامر فرستاد. انورالسادات به عامرگفت ناصر مى گوید - اگر بى درنگ كشور را ترك كنى بازداشت نخواهى شد و اضافه كرد هر قدر كه براى مخارج خود در خارج از كشور پول لازم داشته باشى در اختیار تو گذاشته خواهد شد. عبدالحكیم عامر پیشنهاد عبدالناصر را با تمسخر رد كرد و با كلامى توهین آمیز به سادات گفت، در مصر باقى خواهم ماند و از خودم در برابر دولت و مطبوعات كه مى خواهند براى تبرئه شدن از گناهانشان مرا مقصر اصلى قلمداد كنند از خودم دفاع خواهم كرد.
پژوهشگر تاریخ معاصر مصر آنتونى ناتینگ كه از دوستان ناصر بود در این مورد مى نویسد - گستاخى عامر، عاقبتى مصیبت بار داشت زیرا سه ماه بعد، او همراه با شمس بدران و حدود پنجاه افسر دیگر به اتهام توطئه براى سرنگون كردن رئیس جمهورى، بازداشت شدند. نام صلاح نصر رئیس عمومی سازمان امنیت مصر نیز بعداً وارد لیست ادعانامه شد و او همراه شمس بدران به زندان ابد محكوم گردید. جام غضب ناصر لبریز شده بود. عامر، بخشش او را نپذیرفته بود و براى شخصى در موقعیت او، اگر محكوم مى شد چاره اى جز اجراى حكم وجودنداشت. و محكومیت او با وجود مدارك موجود، اجتناب ناپذیر به نظر مى آمد. ناصر مانند هر شخص دیگرى، این را مى دانست و برپایه انعطاف حیرت انگیز طبیعى خود كه گاهى او را در برابر آنهایى كه بدو خیانت كرده بودند نرم مى ساخت همچنان كه در برابر نزدیك ترین حامیانش خشن مى شد، تصمیم گرفت براى این كه مجبور نشود حكم مرگ صمیمى ترین دوست خود را امضا كند، به عامر اجازه داد پیش از انجام محاكمه خود كشى كند. در حقیقت هرچند ممكن است انگیزه توطئه گران دیگر، تبهكارانه بوده باشد، تقریباً قطعى به نظر مى رسد كه هدف شخص عامر كم از این بوده كه رئیس جمهورى خود را سرنگون كند بلكه مى خواسته کار خود را به عنوان فرمانده قوا مجدداً به دست آورد با این محاسبه غلط كه محبوبیتش در اردو نظیر گذشته به كمكش خواهد شتافت، اجازه داد به توطئه اى كشانده شود كه بازپرس در محاكمه بعدى توانست به آسانى و با دلایل فراوان، آن را به صورت توطئه اى علیه رژیم جلوه دهد.
چون عامر ساده لوح بود، نتوانست بفهمد كه چه منظورى را دنبال مى كند مى خواهد صرفاً کار سابق خود را باز یابد یا ناصر را سرنگون كند؟ به هر حال نتیجه كارفرقى نمى كرد. زیرا اگر در آن مرحله در بازیابى مقام فرماندهى موفق مى شد، اقتدار ناصر را چنان در هم مى كوبید كه با اشغال مقام ریاست جمهورى توسط خود، تفاوتى نمى داشت. از آن مهم تر این كه عامر این واقعیت را به كلى نادیده گرفت كه اردوى كه تا آن وقت آنقدر بدو احترام مى گذاشت، چنان پراكنده و در هم كوبیده شده بود كه همه اعتماد خود را نسبت به او و هر رهبر دیگرى از دست داده است.
به دنبال خودكشى عامر، منصب معاونت رئیس جمهورى منحل شد و بعداً كه زكریا محى الدین استعفا كرد، هیچ معاونى براى رئیس جمهورى تعیین نگشت تا این كه در دسامبر، ۱۹۶۹ انور سادات بار دیگر از مقام نسبتاً غیر مهم ریاست مجلس ملى كناره گیرى كرد و تنها معاون رئیس جمهورى شد و تا درگذشت ناصر در ۹ ماه بعد، در همین سمت باقى ماند. در حقیقت وقتى محى الدین از دولت كناره گرفت، تنها دو تن از یازده تن همكاران ناصر در شوراى فرماندهى انقلاب باقى ماندند كه عبارت بودند از انورسادات كه چون بله قربان گو بود، ناصر بدو اعتنا نمى كرد و حسین شافعى كه او هم عقده حقارت بیشترى داشت و این دو از آن جهت باقى مانده بودند كه عبدالناصر حتى در لحظاتى كه به همه سوء ظن پیدا مى كرد آنها را به عنوان رقیب به شمار نمى آورد.
تلاشهای ناصر در بیرون از مصر برای محبوبیت و شهرت
برخلاف آنچه همه می پندارند جنگ جون، جنگی ۶ روزه نبود بلکه جنگی ۱۲ ساعته بود. جنرال موشه دایان وزیر دفاع اسرائیل پس ازآنکه فرماندهی عملیات را برعهده گرفت مشاهده کرد که بر روی کاغذ احتمال پیروزی اوبراعراب چیزی به انداره صفراست مگر آنکه ابتکار عمل را ظرف نصف روز از طرف مقابل بگیرد. در این زمان در برابر ۱۰۰۰ تانک و ۳۵۰ طیاره اسرائیلی اعراب از ۲ هزار تانک، ۸۰۰ طیاره و شبکه های پرقدرت راکتهای سام ۲ برخوردار بودند. در ویتنام راکت های سام مبدل به کابوسی بی پایان برای نیروی هوایی آمریکا شده بود. طیاره های دایان را در این زمان جتهای میراژ ۳ و میستر فرانسوی تشکیل می داد. وی برای آنکه بتواند نیروهای هوایی اعراب را در اردن، مصر، سوریه و حتی عراق از کاربیندازد فرصت زیادی نداشت. بنابراین تصمیم گرفت تا می تواند طیاره های اعراب را بر روی زمین نابود کند وبا تخریب میدانهای هوای مانع برخاستن باقیمانده آنها علیه اسرائیل شود.
دولت مصر بنا به پیشنهاد ملك حسین پذیرفت كه یك كنفرانس عالى سران در خرطوم ( پایتخت سودان ) دایر شودو به غیر از سوریه همه كشورهاى عرب، به این پیشنهاد پاسخ مثبت دادند. عربستان سعودى در ابتدا به نحوى اكراه داشت كه با مصر در پشت یك میز قرار گیرد. سرانجام میانجیگرى ها به ثمر رسید و روز ۳۱ اگست۱۹۶۷ رهبران عرب كه در خرطوم گرد هم آمده بودند، تبادل نظر خود را آغاز كردند. این كنفرانس اگر ازهمه كنفرانس هاى دیگر بغرنج تر نبود دست كم دشوارى هایش از همه كنفرانس هاى عالى سران بیشتر بود.
نه تنها سوریه كنفرانس را تحریم كرد بلكه متحدین عراقى آن همراه با الجزایر ى ها وشقیرى به نمایندگى سازمانهاى مقاومت فلسطین، كوشیدند مصر را به محاكمه بكشند كه چرا دست از مبارزه كشیده و هنگامى كه اسرائیلى ها به كانال رسیده بودند، چرا مصر آتش بس را پذیرفته است. عراقى ها همچنین اصرار و پافشارى كردندكه فروش نفت اعراب به خارج قطع شود و پولهاى همه كشورهاى عربى كه در بانك هاى انگلستان بود و چهارمیلیارد لیره تخمین زده مى شد، از بانكها بیرون كشیده شود. تلاش آنهایى هم كه خواهان روشى مسالمت آمیز تر بودند، نتوانست در این روش تغییرى پدید آورد. دسته اول در عین اینكه حاضر نشدند با برقرارى ممنوعیت فروش نفت به غرب، خود را مقید سازند مع الوصف از ترس اینكه مبادا به خیانت نسبت به آرمان اعراب متهم شوند، حاضر نشدند ابتكار عملى در توصیه براى رفع اختلاف نظر با اسرائیل از خود نشان دهند.
روز بیست و نهم اگست ناصر در گشایش كنفرانس سران عرب در خرطوم شركت كرد. از نخستین روز پس از جنگ، ملك حسین با پافشارى هر چه بیشتر نیاز به تشكیل چنین اجتماعى را یادآور شده بود. با اشغال كامل زمین هاى غرب رود اردن توسط اسرائیلى ها، افزوده شدن ۲۰۰ هزار نفر پناهنده به مردم ساحل شرقى و از دست دادن منابع اقتصادى، كشورملك حسین دچار وضع و شرایط رقت آورى شده بود و او مى خواست بداند كه دیگر كشورهاى عرب چه كمكى به اردن خواهند كرد. دولت سودان به رهبرى محمد محجوب نیروى پشت سرسازمان كنفرانس بود. آنها كه در سودان بر محجوب خرده مى گرفتند ادعا داشتند كه او نمى خواهد به گرفتارى هاى داخلى بپردازد و از این رو علاقه و اشتیاق بیش از حدى به امور ممالك عربى نشان مى دهد. ولى در اصل خرطوم بهترین محل ملاقات و رفع اختلاف سران محافظه كار و اصلاح طلب عرب بود واین همان بود كه عبدالناصر مى خواست او نیز هنگامى كه از حقیقت محدودبودن كمك ها و پشتیبانى شوروى آگاه شد نیاز به تشكیل كنفرانس سران را تأیید كرد.
با آنكه بیشتر مردم مى پنداشتند كه ناصر در آن هنگام جرأت خروج از قاهره را ندارد، او بر آن شد كه شخصاً در این اجتماع حاضر شود. حتى پس از آنكه سه روز پیش از حركت او نیمه كودتاى عبدالحكیم عامر كشف و سركوب شده بود بازهم او تغییرى در تصمیمش نداد. دو چیز راه كنفرانس را هموار ساخته بود. نخست اینكه ملاقات وزراى مالیه، اقتصاد و نفت در اوایل ماه اگست در بغداد، توصیه ها و پیشنهادهایى براى طرح در اجتماع سران كشورهاى عربى آماده كرده بود. با اینكه موضوع مخفى نگاه داشته شده بود ولى همه از پیشنهاد عراق و الجزایر آگاه بودند. عراق پیشنهاد كرده بود كه براى مدت سه ماه جریان صدور نفت از تمام ممالك عربى قطع شود تا افكار عمومى مردم دنیا تحت فشار قرار گیرد و به نفع اعراب تغییر كند و الجزایر پیشنهاد كرده بود كه تمام سرمایه هاى انگلیسى، آمریكایى و آلمان غربى رفته رفته در كشورهاى عربى، ملى اعلام گردد و سپرده هاى اعراب كه در حدود چهارهزارمیلیون پوند ارزیابى مى شد از بانكهاى انگلیس پس گرفته شود. دومین چیزى كه راه تشكیل این كنفرانس را هموار ساخته بود موافقت اصولى بین ناصر و ملك فیصل براى رفع اختلافى بود كه آن دو در یمن داشتند.
این وظیفه را محجوب رئیس جمهورى سودان به عهده گرفته بود و پس از دیدار با دو رهبر عربى ترتیب خروج نیروهاى مصر و تشكیل دولت موقتى را در یمن داده بود كه تا انجام انتخابات عمومى اداره یمن را عهده دار مى شد. در كنفرانس سران خرطوم، ناصر از آغاز رویه خود را مشخص ساخت. او پس از تشریح موقعیت نظامى و اقتصادى مصر و به گردن گرفتن اشتباهاتى كه به شكست انجامیده بود، گفت - مصر به مبارزه ادامه خواهد داد مشروط بر اینكه تمام كشورهاى عربى در آن شریك شوند. ملك حسین نیز سخنرانى مشابهى ایراد كرد، واكنش رهبران كشورهاى نفت خیز عرب (كویت، عربستان سعودى و لیبى) این بود كه گفتند حاضرند سهم عادلانه اى از درآمد خود را به این منظور اختصاص دهند ولى قبول نخواهند كرد كه با عدم صدور نفت به غرب دچار ورشكستگى شوند. پس از یك بحث كوتاه تصمیم نهایى گرفته شد و اعلام شد كه فروش نفت كه از زمان جنگ به انگلیس، آمریكا و آلمان غربى متوقف شده بود دوباره از سر گرفته شود و در ضمن سه كشور تولیدكننده نفت (لیبى، كویت و عربستان سعودى) سالانه به ترتیب ۳۰ میلیون، ۵۵ میلیون و ۵۰ میلیون پوند براى ترمیم خسارت ها و كمبودهاى ناشى از جنگ به اردن و مصر بپردازند. از مجموع این اعتبار ۹۵ میلیون پوند به مصر و ۴۰ میلیون پوند به اردن اختصاص داده شد.
چنین پیمانى بدون توافق مصر و عربستان سعودى درباره یمن عملى نبود و این پیمان در جلسه اى خصوصى كه در خرطوم و در حضور محجوب رئیس جمهور سودان برگزار شد امضا و مهر گردید. لیكن سوریه و الجزایر برنامه مبارزاتى خود را در برابر غرب به مقیاس وسیع ترى دنبال كردند ولى از آنجا كه اتاسى رئیس جمهورى سوریه و بومدین رئیس جمهور الجزایر هیچ كدام به كنفرانس سران نیامده بودند روش این دو كشور ممكن نبود كه بى درنگ عوض شود. سلال رئیس جمهورى یمن با پیمان ناصر - فیصل كه بدون مشورت با او تنظیم شده بود مخالفت كرد ولى اگر ناصر به راستى مصمم شده بود كه قواى خود را از یمن خارج كند، سلال نمى توانست او را از این تصمیم منصرف سازد. ناصر با موقعیت ضعیفى كه داشت نقش خود را خیلى خوب ایفا كرده بود ولى در حقیقت شانس او چندان بد هم نبود و چند ورق برنده نیز داشت. نخست اینكه، با وجود آنكه اعجاب آور به نظر مى رسید او به راستى محبوبیتى را كه در بین توده هاى عرب داشت دوباره به دست آورده بود و درجه این محبوبیت از استقبالى كه مردم خرطوم از او به عمل آوردند معلوم شد. دوم اینكه، محافظه كاران عرب از فشارمردم خود در امان نبودند. اگر بدون موافقت مصر و عراق دوباره جریان صدور نفت را به بریتانیا و آمریكا ادامه مى دادند، همان گونه كه در زمان جنگ دیده شد، مى بایست در كشور خود چشم به راه برخورد با اعتصاب هاى همگانى و گرفتارى هاى دیگرى باشند. دلایلى در دست بود كه نشان مى داد ناصر هرگز جداً انتظار نداشت كه كشورهاى صاحب نفت با یك تحریم كامل اقتصادى موافقت كنند ولى مصمم بودكه آنها را تهدید كند تا نسبت به گذشته سهم بیشترى بپردازند.
مصر بیشتر از همه از بسته شدن كانال سوئز زیان دیده بود و این امر خود زیان اقتصادى غرب را نیز در برداشت و سرانجام، حتى در مورد یمن نیز اقرار به شكست كار آسانى نبود. زیرادرهمسایگى عربستان سعودى حكمرانان و شیوخ محافظه كار یكى پس از دیگرى در مقابل قواى ملیون سقوط مى كردند. اگر ملك فیصل از جمهوریت بدش مى آمد و بیزار بود دلایلى نیز داشت. ناصر ادعا مى كرد كه دلیل فرستادن نیروهاى مصر به یمن، كمك به خروج قواى بریتانیا و تخلیه كامل عدن بود و اكنون كه قواى بریتانیا خارج شده است دیگر دلیلى براى باقى ماندن سربازان مصرى در یمن نیست. ادعاهاى او تا به آن اندازه كه عملیات تروریست هاى یمنى نگهدارى پایگاه هاى عدن را براى بریتانیا دشوار مى ساخت، مى توان بجا دانست. بدین ترتیب میان محافظه كاران عرب از یك سو و كشورهاى اصلاح طلب میانه رو از سوى دیگر، خود به خود نوعى قرار و مدار ایجاد شده بود.
ناصر در خرطوم نیز مانند همیشه روش معتدلى داشت. پیروزیهاى گذشته او به عنوان رهبر انقلابى و ضد امپریالیست وناسیونالیسم عربى، پایه هاى همه رژیم هاى عربى را به لرزه درآورده بود و او را یك افراطى خطرناك نشان داده بود. اماناصر همیشه روشهاى سیاسى را به زورآزمایى نظامى ترجیح مى داد. او اكنون با آرایش سیاسى بزرگى روبرو بود. اگرچه مردم آگاهى درستى نداشتند ولى در كنفرانس خرطوم، به منظور یافتن راه حل سیاسى براى مسأله فلسطین بحث هایى درگرفت. راه حل نهایى عبارت از این بود كه اعراب حكومت اسرائیل را به رسمیت شناخته و پس از مذاكرات مستقیم با آن دولت پیمان صلح امضا كند. اما به راه حل مسالمت آمیز كه اساس پیشنهادهاى تیتو بود اشاره اى نشد. از سوى دیگر روشن بود كه اسرائیل كلیه سرزمین هاى اشغالى را تخلیه نخواهد كرد. امامذاكرات فیمابین مى توانست نقطه آغازى براى مذاكرات طولانى و پرپیچ و خمى باشد كه براى رسیدن به راه حل نهایى مورد نیاز بود. نتیجه اى كه كنفرانس خرطوم داشت این بود كه پس از آن همه ماجرا و شكست درجنگ ۶ روزه سال ۱۹۶۷ باز هم ناصر رهبرى دنیاى عرب را به عهده داشت و تنها كسى بود كه مى توانست اعراب را به سوى پذیرفتن راه حلى مسالمت آمیز سوق دهد. او تنها كسى بود كه مى توانست در برابر اتهام خیانت سرافراز بایستد و تا روزى كه او زنده بود هر پیمان كه بدون امضاى او بسته مى شد هیچگونه ارزشى نداشت.
ناصر در سال ۱۹۷۰ جسماً علیل و روحاً خسته و تنها بود و از پراكندگى دوستان قدیمش رنج مى برد شكست خفت انگیز مصر در جنگ هاى شش روزه و روى آورى ناصر به اتحاد جماهیر شوروى براى دریافت سلاح هاى پیشرفته روسى و بازسازى اردوی شكست خورده مصر ناصرراسردرگم نموده بود. بنابراین عضویت مصر دراتحاد دولتهاى غیرمتعهد كه ناصر از بنیانگذاران آن به شمار مى رفت، زیر سؤال رفته بود. نهرو، مارشال تیتو و جمال عبدالناصر از بنیانگذاران دولتهاى غیرمتعهد بودند و ناصر به شدت تحت تأثیر افكار نهرو قرار داشت اما در این هنگام دوست او جواهر لعل نهرودرگذشته بود. البته اگر هم نهرو زنده بود دیگر آن روابط گرم و صمیمانه را با جمال عبدالناصر نداشت زیرا در سالهاى میانه دهه ۱۹۶۰ هنگامى كه چین به هند حمله كرد، ناصر آشكارا اعتراضى ننمود و تنها به گله خصوصى از چوئن لاى بسنده كرد. روابط صمیمانه مارشال تیتوهم كه از اركان غیرمتعهدها بود در این ایام، با عبدالناصر به هم خورده بود زیرا مارشال تیتوانتظار داشت كه رهبر مصرلشکرکشی شوروی به چكسلواكى را ( سال ۱۹۶۸) تقبیح كند ولى ناصر عكس العملى از خود نشان نداد زیرا ناصر نمى توانست از یك سو كاملاً متكى به كمك هاى تسلیحاتى اتحاد جماهیر شوروى باشدو از سوى دیگر ازرستاخیز مجارستانیها پشتیبانى كند.
در این ایام، ناصر تنهاى تنها مانده و دوستان قدیمش را از دست داده بود، به طورى كه به جزحسنین هیكل دوست صمیمى و نزدیكى پیرامون او نبود. انورالسادات و حسین شافعى هم با آنكه از اعضاى اولیه شوراى انقلاب بودند دوست صمیمى ناصر محسوب نمى شدند و ناصر با آنها هرگز روابط دوستانه و نزدیكى نداشت. ناصر در سال ۱۹۷۰ جسماً بیمار و روحاً خسته و تنها بود و از پراكندگى دوستان قدیمش رنج مى برد. بحران جسمانى ناصر بدانجا رسید كه داکتران معالج به او هشدار دادند كه اگر از سنگینى كارهایش نكاهد دیر یا زود تلف خواهد شد و ناصر به دنبال هشدار از عبداللطیف بغدادى عضو قدیمى شوراى انقلاب دعوت كرد تا قسمتى از وظایف او را بر عهده بگیرد. ناصر كه در یك شفاخانه ویژه در اتحاد جماهیر شوروى مشغول معالجه و استراحت بود در این مورد با عبداللطیف بغدادى از استراحتگاه خود در تماس بود و بعد از بازگشت به مصر موضوع را به طور جدى با وى در میان گذاشت. عبداللطیف بغدادى در یك گفت وگوى دوستانه اظهار داشت كه ترجیح مى دهد دوست عبدالناصر باشد تا صدراعظم او. در ضمن با طعنه شیطنت آمیزى به عبدالناصر گفت - رئیس ! اگر من لیاقت تحویل گرفتن وظایف صدارت را دارم چرا تلفون هاى مرا كنترول مى كنىئ؟ ناصر براى قانع كردن دوست قدیمى اش جوابى قانع كننده نداشت زیرا به همه مظنون بود وسازمان امنیت او تمامى تلفونهاى شخصیت هاى سیاسى و نظامى را كنترول مى كرد. ناصر بعد از آنكه یكى از نزدیك ترین دوستانش از قبول مقام خودداری نمود، از آنجا كه به هیچ كس اعتماد نداشت دیگر در مورد انتخاب صدارت صحبتى نكرد و با همان مزاج شکسته به جزئیات امور رسیدگى مى كرد و تمام مسائل را زیر نظر داشت.
بعد از كنفرانس سران عرب درخرطوم پایتخت سودان، شقیرى ازمقام ریاست سازمان رهایى بخش فلسطین استعفا داد و یاسرعرفات رهبر و بنیانگذار سازمان الفتح جانشین او شد. با تغییر فرماندهى نیروهاى رزمنده فلسطینى، عرفات اهداف مبارزه مردم فلسطین را بر اصل تشكیل یك دولت غیرنژادى در فلسطین متشكل از اعراب و یهودیان و مسیحیان قرارداد كه صرف نظر ازاختلاف در باورهاى دینى از حقوق و تعهدات برابر برخوردار باشند. و چون این طرح مغایر تشكیل یك دولت اسرائیلی بود جنبش رهایى بخش فلسطین تصمیم گرفت كه با اجراى عملیات متداوم ایذایى عرصه را بر یهودها تنگ كند تا ناچار به عقب نشینى از سرزمین هاى اشغالى شوند.
براین اساس بعد از برقرارى آتش بس در پایان جنگ شش روزه رزمندگان فلسطینى خرابكارى درخطوط یهود ها را آغازكردند و چون بیشتر پناهندگان فلسطینى درخاك اردن و لبنان مستقر بودند رفته رفته برخوردهایى میان چریك ها و اردوی لبنان پیش آمد و چون عرفات به نام رئیس سازمان هاى مختلف چریكى بود ولى عملاً چریك هاى هد فمند به ویژه ماركسیست ها دكتور جرج حبش رامی پذیرفتند. جرج حبش یك مسیحى زاده فلسطینى بود كه تحصیلات خود را در دربخش طب درپوهنتون آمریكایى بیروت به پایان رسانده بود. وى با مشاهده ظلم و زوریهود ها دست از كار حرفه اى خود برداشت و به رزمندگان فلسطینى پیوست. وى با دیدگاههاى ماركسیستى خود، سازمان رزمندگان (جبهه خلق براى آزادى فلسطین) را بنیان نهاد. پس از مدتى میان چریك هاى فلسطینى كه بخاطر بازپس گرفتن خاك ازدست رفته خود مى جنگیدند و نیرو هاى محلى درگیرى هاى خونینى پیش آمد. نقش ناصر تا آخرین روز حیاتش این بود كه اینان را تعدیل كند. عكس العمل ناصر به هنگام بروز چنین حوادثى فیلسوفانه بود و هرگاه كه دیدارى با عرفات داشت به او اندرز مى داد كه به تحریكات پرجوش و خروش دمشق و بغداد توجه نكند و چریك ها را با شدیدترین انضباط ها تربیت كند و تازمانى كه از كمك هاى دولتهاى عربى مطمئن نشده با اسرائیل درگیر نشود.
ناصر ازجرج حبش و دیگر رهبران فلسطین نفرت داشت و با آنكه هنوز در فراست سیاسى عرفات مردد بود او را بر رهبران دیگر نیروهاى چریكى ترجیح مى داد. ناصر معتقدبود كه به جاى یك نیروی بزرگ فلسطینى عاقلانه تر این است كه گروپهای چریكى كوچك، متشكل ازدایرترین رزمندگان تشكیل شود و این گروهها در خطوط دفاعى دشمن رخنه كنند و با خرابكارى هاى مدام خود، اسرائیلی ها را به ستوه آورند. ناصر با آنكه در سخنرانى هاى آتشین خود شعارهاى تندى مى داد و فلسطینیان را براى بازستاندن سرزمین هاى ازدست رفته تشویق مى كرد، به خوبى مى دانست رژه چریك ها در خیابان هاى عمان (پایتخت اردن هاشمى) بیش از آنكه اسرائیلی ها را بترساند ملك حسین شاه اردن را خشمگین مى كند. ناصر به عرفات مى گفت، آیا بهتر نخواهدبود كه سازمان رهایى بخش فلسطین عملیات نظامى خود، علیه یهود ها را ازرام الله اداره كند تا پایتخت اردن هاشمى؟ و اندرز وار اضافه مى كرد - تا زمانى كه كشورهاى عربى نیرو هاى خود را با سلاح هاى تهاجمى جدید مجهز نكرده اند توسل به زور به جایى نخواهد رسید.
ناصر همچنین عرفات را از درآمیختن با بعثى هاى سوریه و عراق برحذر مى داشت و به عرفات مى گفت اینها تو را با وعده هاى پوچ ومیان خالى گمراه مى كنند. اما عرفات اگر اندرزهاى ناصر را قلباً مى پذیرفت عملاً توان آن را نداشت كه همكاران خود را وادار به میانه روى كند. جبهه خلق براى آزادى فلسطین تحت تأثیر سرمشق كوبایى خود معتقد به مبارزه مسلحانه واعمال زور بود از این رو برخلاف سیاست كلى سازمان آزادى بخش فلسطین دست به اقدامات بزرگ مى زد از جمله اینكه درماه جنوری سال ۱۹۶۸ یك جت بوئینگ اسرائیلى را در پرواز( رم - تل آویو) ربودند و این پرواز را در الجزایر به زمین نشاندند. چندماه بعد یك بوئینگ خطوط هوایى اسرائیل ( ال - عال ) هنگام برخاستن از فرودگاه آتن هدف حمله چریك ها قرار گرفت و یكى از سرنشینان آن كشته شد. همچنین در ماه فبروری ۱۹۶۹ كوماندو هاى همین سازمان، یك هواپیماى ( ال - عال) را درمیدان زوریخ سوئیس به گلوله بستند و شش تن از سرنشینان آنرا زخمى كردند. عرفات به این نهاد تذكر داد كه این اقدامات، سازمان آزادى بخش فلسطین را زیر سؤال مى برد وبه زیان نهضت ملى فلسطین است، اما آنان به این تذكرات اهمیتى نمى داند.
سرانجام براى ایجاد نظم و انضباط آهنین كه ناصر همیشه توصیه مى كرد مرکز فرماندهى مشترك تشكیل شد با این هدف كه چریكها به طور هماهنگ و به دستور این مرکز به مبارزات خود، ادامه دهند، اما این بار نیز درست یك ماه بعد از تشكیل یك طیاره A. W. T آمریكایى را كه عازم تل آویو بود در دمشق نشاندند و در ماه سپتامبر همان سال دفتر هواپیمایى (ال - عال ) را در بروكسل پایتخت بلژیك با بم منفجر كردند. این عملیات ها همچنان ادامه داشت تا اینكه در جون همان سال، شوراى ملى فلسطین اطلاعیه ى بدین شرح صادر نمود. حمله مسلحانه به طیارهاى غیرنظامى براى آرمان فلسطین زیان بخش است و با سیاست رسمى این سازمان مغایرت دارد.
غم انگیز ترین لحظات زندگی ناصر و . . .
جنگند ه های تحت فرمان دایان با ورود به دره نیل در ابتدای این رود عظیم فرودگاههای مهم مصری را به شدت بمباران کرده و صدها جنگنده پارک شده بر روی خط رنوی را از بین بردند. بسیاری از میگهای ۲۱، ۱۹ وتوپولوف های ۱۶ و ایلیوشین، قبل ازآنکه پیلوتان مصری بتوانند بر کابین پرواز مستقر شوند بر روی زمین ازبین رفتند. موج حملات اسرائیل حتی به میدان های جنوبی این کشور در اقصر نیز رسید مدافعان این میدانها که در ۶۰۰ کیلومتری جنوب سوئز قراردارد اصلاً گمان نمی بردند مورد حمله قرار گیرند. دایان در ظرف چند ساعت۳۰۰ جنگنده مصری، ۱۹ پایگاه ضد هوایی و دهها فرودگاه مصری را نابود کرد و سپس امواج جنگنده های اسرائیلی با خیال راحت به سراغ سایر فرودگاههای منطقه رفتند. ظرف ۹۰ دقیقه مصر دیگرنیروی هوایی نداشت، ناصر برای ایجاد این نیرو ۱۰ سال زحمت کشیده بود. در اردن و سوریه نیز ظرف ۶ ساعت پایگاه هوایی سالم باقی نماند و حتی اسرائیلیها میدانهای متروک را محض احتیاط نابود کردند. فرمانده نیروی هوایی اسرائیل صبح روز پنجم جون پیامی بدین شرح به محل قومانده اردو مخابره کرد - عملیات با موفقیت انجام شد. دستور مراجعت جنگنده ها را دادم. وی در برابر ازدست دادن ۱۶طیاره، ۳۴۰ جنگنده را ازبین برده و به صدها طیاره عرب صدمه زده بود.
آنتونى ناتینگ، سفیر كبیر اسبق انگلستان در مصر كه با زحمات زیاد و مصاحبه با اكثر دولتمردان عرب و غیرعرب خاورمیانه، كتابى درباره رویدادهاى خاورمیانه درعصر ناصرى فراهم آورده است، در مورد فاجعه ۱۶ سپتامبر مى نویسد، روز ۱۶ سپتامبر ملك حسین تصمیم گرفت به هر قیمتى كه تمام شود قدرت خود را نشان دهد. از این رو بى درنگ حكومت نظامى اعلام گردید و مأموریت یافت مقاومت فلسطینى ها را براى همیشه در هم بكوبد. پیش از ظهر روز بعد، واحد هاى زرهى اردوی بدوى كه جنگاورترین بخش قوای اردن بود به پیشروى پرداختند تا ضربه دهشتزایى به ساكنان فلسطینى آن اردوگاه ها وارد آورند. بدین ترتیب براى هشت روز متوالى، پایتخت اردن به صورت میدان جنگ درآمد و نیروها به مبارزه بى رحمانه خود علیه هر منطقه اى كه فلسطینى ها یا حامیانشان در آن مسكن داشتند، ادامه داد. این حقیقت كه گروه هاى اصلى از جمله سازمان رهایى بخش فلسطین و الفتح، هواپیماربایى را محكوم كرده بودند، شدت مبارزه قوا را به هیچ وجه كاهش نداد و اعضاى این گروپ ها هم مثل اعضاى جبهه خلق براى آزادى فلسطین، مورد حملات شدید قرار گرفتند. با این مقدمات براى قوای اردن سرانجام روز تسویه حساب فرارسیده بود. جنگ اردوی اردن كه تعلیم دیده ترین قوای كشورهاى عرب بود با رزمندگان آواره فلسطینى، بیش از آن كه اسرائیل را نگران كند، جمال عبدالناصررا نگران و دهشتزده ساخت. زیرا در عین اینكه از جان فلسطینى ها بیمناك بود، بیشتر مى ترسید كه اسرائیل جنگ اردن را براى خنثى كردن طرح راجرزو آتش بس نود روزه بهانه كند.
اوهمچنین مى دانست كه مبارزه مزبور به آسانى مى تواند همسایگان اردن را هم آلوده كند و سورى ها به یارى فلسطینى ها بشتابند و احیاناً اسرائیلى ها هم وارد معركه شوند. ازاین هم مشکل بارتر این بود كه اطلاعاتى را كه سازمان جاسوسى او گردآورى كرده بود، حكایت از این مى كرد كه آمریكایى ها مدتى است در اندیشه دخالت نظامى در اردن هستند كه هدف ظاهرى آن حمایت از ملك حسین است اما هدف واقعى اش این است كه قادر شوند سازش بین اردن و اسرائیل را دیكته كرده و مصر را در انزوا قرار دهند و ناچارش كنند به شرایط اسرائیل تن در دهد.
شك نیست كه در واشنگتن نقشه هاى احتیاطى طرح شده بود تا چنانچه سازمان هاى مقاومت فلسطین سلطنت حسین را مورد تهدید قرار دهند افراد نظامى آمریكایى نیز به اردن گسیل شوند. به علاوه در ضمیر بد گمان ناصر این تصور قوت گرفته بود كه دستور قوای آمریكا به پایگاه نیروى هوایى در تركیه مبنى براینكه مهیاى انتقال اتباع غیرنظامى آمریكا از اردن باشند، ممكن بود بهانه اى براى دخالت هوایى نیروهاى آمریكا در اردن باشد. از این رو به همان نسبت كه جنگ در اردن به درازا مى كشید، خطر دخالت آمریكا بیش از پیش قوّت مى گرفت.
ناصر در ابتدا فكر كرد شخصاً به عمان پرواز كند و براى برقرارى یك آتش بس فورى میانجیگرى كند، اما پس از فكر بیشتر تصمیم گرفت هیأتى را گسیل دارد و حسین را به قاهره احضار كند تا ملك حسین دور ازآتش جنگ با رهبران دیگر كشورهاى عرب ملاقات نماید. ضمناً به حافظ اسماعیل رئیس سازمان اطلاعات مصردستور داد او را مرتباً در جریان نقل و انتقالات نظامى آمریكا بویژه ناوگان ششم كه به قرار گزارش هاى رسیده در حال عبور از آب هاى ساحلى اسرائیل و لبنان بودند و ازدوکشتی هواپیما بربزرگ و چند کشتی جنگى از جمله قایق هایى براى پیاده كردن سرباز تشكیل مى شدند، قرار دهد. از جمله نخستین افرادى كه براى شركت در كنفرانس اضطرارى وارد شدند قذافى رئیس جمهورى لیبى بود كه در وضع بسیار آشفته اى قرار داشت و تهدید مى كرد كه ملك حسین باید به جرم فرمانى كه براى قتل عام فلسطینى ها داده است، تیرباران شود. او كه به تازگى تصمیم گرفته بود پولى را كه بر اساس قرارهاى كنفرانس خرطوم براى جبران خسارت به اردن مى پرداخت قطع كند، مى خواست كه كنفرانس رژیم اردن را محاكمه كند و با این فكر كه از ملك حسین همراه عرفات خواسته شود تا در بحث شركت جوید، بشدت مخالفت مى كرد. اما ناصر مصمم بود پادشاه اردن را به قاهره بكشاند، زیرا در قاهره بیش ازاردن كه ضد فلسطینى ها پیرامونش را گرفته بودند تحت فشار قرار مى گرفت تا دستور آتش بس را صادر كند. ناصر صریحاً به قذافى گفت اگر ملك حسین در كنفرانس شركت نكند، كنفرانس بر پا نخواهد شد. آنگاه در حضور فرمانرواى كویت به پادشاه اردن در عمان تلفون كرد و ضمن اینكه او را برادر خطاب مى كرد با لحنى كه بیشتر تملق آمیز بود تا سرزنش آلود به او گفت - بزرگترین احترام را براى شما قائل هستیم. برادرم صباح سالم كه همین جا در كنارم نشسته است، همراه من از تو درخواست مى كند در اولین فرصت ممكن به اینجا بیایى. روز بعد حسین وارد شد و كنفرانس درمحیطى به كار پرداخت كه با همه جدى بودنش، جنبه مضحكى هم داشت. وقتى عرفات و حسین در حالى كه تفنگچه بسته بودند به تالار كنفرانس وارد شدند و نگاه هاى خشمگین به یكدیگر افكندند، ملك فیصل به ناصر پیشنهاد كرد به عنوان نخستین ماده دستورالعمل كنفرانس، باید توافقى بر سر خلع سلاح شركت كنندگان در كنفرانس به عمل آورند.
آنگاه قذافى اظهار داشت - جنگ اردن نشان داده كه اعراب دیوانه هستند و به جاى تشكیل كنفرانس عالى سران بهتر بود داکتران روانی براى معاینه خود دعوت كنند؛ با این حرف فیصل به شوخى داوطلب شد تا قبل از دیگران مورد معاینه قرار گیرد. ناصر فوراً در میان حرفش پرید و گفت، نخستین كسى كه بیش از هر كس احتیاج به این معاینه دارد بى شك خود قذافى است. ناصر كه با كمك فیصل توانسته بود همكاران عرب را به خندیدن به روى یكدیگر وادار كند و به این ترتیب از تشنج كنفرانس بكاهد، گفت وگوى كنفرانس را به مسائل جدى ترى كشانید. او گفت، خطر دخالت آمریكا از هر وقت دیگر بیشتر شده است. گزارش هاى مطبوعات واشنگتن و نیویارك حكایت دارد كه نیكسون ممكن است هر لحظه سپاهیان آمریكایى را به اردن اعزام كند. حتى شایعاتى شنیده مى شود كه نشان مى دهد نقشه یك دخالت مشترك آمریكا و اسرائیل در دست تهیه است. از این ها گذشته گزارش رسیده كه نیروهاى زرهى سوریه به سوى نواحى شمالى اردن در حركتند تا به حمایت فلسطینى ها جنگ كنند. صرفنظر از صحت یا سقم ادعاى دمشق مبنى بر اینكه حمله كنندگان در واقع فلسطینى ها هستند و نه سورى، این حقیقت باقى است كه این تحول جدید خطر دخالت آمریكایى ها و اسرائیلى ها را بیشتر كرده است. ناصر همچنین تصریح كرد كه اگر آمریكایى ها در اردن یا سوریه دخالت كنند، او حتى یك سرباز مصرى هم براى مقابله با آن ها نخواهد فرستاد. علاوه بر این كه براى دفاع از جبهه كانال به همه نیروهاى موجود خود نیازمند است، او در سوریه و یمن پندآموخته و به ارتكاب اشتباه مشابهى كشانده نخواهد شد. از این رو با همین دلایل گفته شده لازم است كه كنفرانس بدون اینكه به بدگویى و سرزنش بپردازد، براى برقرارى یك آتش بس فورى كوشش كند. وقتى هیأت نمایندگى یمن جنوبى تازه استقلال یافته، خواست تا درباره استیضاح ملك حسین رأى گیرى به عمل آورده شود، ناصر با لحنى قاطع گفت - چنین كارى كاملاً عبث است. وى افزود، پادشاه اردن آن را در جبهه میزش خواهد گذاشت و بدان اعتنایى نخواهد كرد و وقتى یمنى هاى جنوبى برسر نظریه خود پافشارى كردند ناصر پرخاش كنان به آنها گفت، شما چه حقى دارید تا چنین چیزى را بخواهید؟ شما به جنگ علیه اسرائیل چه كمكى كرده اید؟ صرفاً هیچ به كویتى ها كه معتقدند نباید سرزنشى وارد شود، واحدهاى نظامى آنها هم اكنون در جبهه كانال سوئز خدمت مى كنند و ده ها هزار لیره به سازمان هاى مقاومت فلسطین و همچنین به مصر و اردن كمك كرده اند. آنگاه متعاقب سخنان ناصر، فیصل با پوزخندى استهزاآمیز اضافه كرد، آقاى رئیس جمهورى، كاملاً درست است، آنها و همه كسانى كه میل دارند مثل آنها سخن بگویند مى خواهند كه آخرین سربازى هم كه با اسرائیل جنگ مى كند، مصرى باشد. آنتونى ناتینگ نویسنده كتاب ناصر در دنباله نوشته خود در مورد تسلط و مهارت شگفت انگیز او در اداره این كنفرانس سرنوشت ساز، مى نویسد - در كتب مقدس اسلامى آمده است: آنهایى كه در آستانه مرگ قرار دارند، غالباً با هوش و دوراندیشى فوق العاده اى سخن مى گویند و رفتار مى كنند. بى گمان حسن اداره این آخرین كنفرانس عالى سران كه ناصر ریاست آن را برعهده داشت از هرعمل مشابه دیگر او با مهارت تر بود.
در سراسر مدت شب و روزى كه جلسات كنفرانس ادامه یافت ناصر، با مهارت، عزم و شوخ طبعى خود كه در حصول تنها هدف كنفرانس یعنى پایان دادن به جنگ در اردن به كار برد، همه حاضران را مات و مبهوت كرد. با اینكه احساس مى كرد سازمان رهایى بخش فلسطین به علت ناتوانى خود در كنترول اعضاى افراطى، همه بلاها را بر سر خود آورده است مع الوصف منتهاى همدردى را نسبت به عرفات ابراز داشت. عرفات با مشاهده متلاشى شدن عملى سازمان هاى مقاومت در اردن، در سراسر مدت جلسات كنفرانس در حالتى بسیار متشنج به سر مى برد. با این حال ناصر با حداكثر محبت نسبت به ملك حسین رفتار كرد و به همكاران خشمگین دیگر خود اجازه نداد تا به آنچه ناسزاگویى بى نتیجه علیه رژیم اردن مى نامند، بپردازند. او در مذاكره خصوصى خود با پادشاه اردن، به نحوى لحن خشن تر به كار مى برد و مى گفت نمى تواند بى طرف باقى بماند مگر اینكه قوای ردن بى هیچ درنگ با متوقف نمودن كشتار موافقت كند. اما در جلسات مقدماتى كنفرانس با مشكلات حسین تفاهم كاملى نشان مى داد و توهین و خصومتى را كه جبهه خلق براى آزادى فلسطین در رفتارش نسبت به شاه اردن نشان داده بود بخوبى درك مى كرد.
البته ناصر از این موضوع یكه خورده بود كه قوای اردن عمل یك گروه كوچكى را در سازمان مقاومت فلسطین بهانه قرار داده و به جنگى علیه همه مردم فلسطین پرداخته است. اما در تصمیم خود براى وادار كردن پادشاه اردن به متوقف كردن جنگ به پاس رهبرى مهارت آمیزش، كنفرانس بى هیچ قید و شرط و بدون محكوم كردن احدى موافقت كرد هیأتى را تحت ریاست جنرال نمیری رئیس جمهورى سودان براى گفت و گو درباره آتش بس به عمان گسیل دارد. براى جنرال نمیرى هیچ وظیفه اى از این دشوراتر نبود، به طورى كه بعداً خود ش گفت قوای اردن مى خواست تا یكسره شدن كار به جنگ ادامه دهد و از ورود هیأت صلح او بشدت تنفر داشت. ناصر درباره توافق با ملك حسین و عرفات بر سر شرایط آتش بس، با اشكال چندانى برخورد نكرد. اما دو روز دیگر طول كشید تا ترك مخاصمه عملى شود و در این دو روز واحدهاى زرهى نظامیان بدوى اردن بى اعتنا به فرمانى كه داشتند به حملات خود علیه اردوگاه هاى پناهندگان ادامه دادند. قوای اردن وقتى تشخیص داد كه جنرال نمیرى و همراهانش تا پایان نیافتن جنگ، مراجعت نخواهند كرد، با گلوله باران كردن مقر استقرار آنها كوشید تا گروه صلح را وادار به بازگشت كند.
در حقیقت تنها هنگامى ملك حسین توانست به جنگ پایان دهد كه ناصر تهدید كرد اگر تیراندازى فوراً قطع نشود به حمایت از فلسطینى ها دخالت خواهد كرد. آن وقت گروگان هاى باقى مانده از مسافران طیاره آزاد شدند و نیروهاى حمله كننده از سوریه، مراجعت كردند و وقتى نمیرى به قاهره بازگشت تا نتیجه مأموریت خود را به كنفرانس گزارش كند، اردن در میان ویرانى هایى كه به قول خبرنگار نیوزویك، بسان ویرانى هاى بوداپست پس از سركوب شدن قیام سال ۱۹۵۶ مجارستان توسط شوروى ها بود، در سكوتى تلخ و خشمگین فرورفته بود. روز بعد، حسین و عرفات موافقتنامه اى را در قاهره امضا كردند و به موجب آن یك كمیته مشترك عرب به ریاست صدراعظم تونس تشكیل شد تا به اجراى موافقتنامه مربوط به آتش بس نظارت كند. پس از آن، كنفرانس روز ۲۸ سپتامبر به كار خود پایان داد و هیأت هاى نمایندگى كشورهاى عرب در حالى كه ناصر شخصاً درمیدان آنها را بدرقه مى كرد، به وطن خود مراجعت كردند. بحران فروكش كرده بود؛ بهایى كه پرداخت شد تقریباً قلع و قمع شدن كامل سازمان هاى مقاومت فلسطین در اردن بود. اما ناصر مى توانست در برابر ادعا كند در حالى كه آتش بس در كانال سوئز و اردن همچنان مراعات مى شود، طرح صلح راجرز دست نخورده باقى مانده و تهدید دخالت آمریكا با شركت یا بدون شركت اسرائیل در اردن برطرف شده است. به علاوه همان طورى كه گزارش هاى بعدى مبنى بر نارضایتى دیپلمات هاى آمریكایى در عمان نشان داد كه نارضایتى مزبور ناشى از این بوده كه چرا پادشاه اردن در برابر فلسطینى ها از واشنگتن استمداد نكرده، احتمال دخالت آمریكا در اردن صرفاً زاییده تخیلات و تصورات ناصر نبوده است.
اما اگر این تلاش هاى یازده روزه عبدالناصر در برطرف كردن خطرات واقعى مؤثر بود، انرژى مصرف شده آخرین قدرت جسمى او را در خود مستحیل ساخت. ناصر كه بعد از خداحافظى با حاکم كویت که میدان را ترك مى كرد به یك سكته قلبى شدید دچار شد و با این كه داکتران معالج چندین ساعت متوالى براى نجاتش با مرگ مبارزه كردند، ساعت شش بعدازظهر همان روز آفتاب عمرش غروب كرد. ناصر سه روز بعد (اول اكتبر ۱۹۷۰) در میان یك چنان سوگوارى رستاخیز مانندى از سوى مردم مصر به خاك سپرده شد. مردان، زنان و كودكان مى گریستند و در خیابان ها شیون مى كردند و هزاران تن از مشایعین فشار مى آوردند تا به تابوتى كه رهبر درگذشته آنها را به آرامگاه آخرینش مى برد، نگاه بدرود بیفكنند. اشتباهات و شكست هایش فراموش شد و طرفداران ماتم زده اش تنها موفقیت هاى او را به یاد آوردند. حتى دشمنان او در غرب هم غمین شدند و درباره شخصى كه مدت ها به او ناسزا گفته بودند، به ترحم اندیشیدند و جهان عرب كه وى به خاطر آزادى آن بیشتر عمر خود را صرف كرده بود، با اطلاع از درگذشت دومین قهرمان خود مات و مبهوت ماند.
جمال عبدالناصر دقایقى بعد از ساعت ۱۷ روز ۲۸ سپتامبر سال ۱۹۷۰ بر اثر سكته قلبى دار فانى را وداع گفت. به محض تأكید داکتران به اینكه آخرین نفس ها تمام شده است، اطرافیانى كه در آن لحظات غم انگیر دور بستر وى جمع شده بودند، به تالار بزرگ طبقه اول خانه رفتند و سرگرم بررسى گام بعدى شدند. در آن لحظات هولناك تاریخ مصر، سادات آخرین كسى بود كه به خانه رسید ولى اولین كسى بود كه وارد تالار بزرگ شد. تالار شاهد جلسه معدود افرادى بود كه در آن لحظه واپسین دور بستر ناصر جمع شده بودند. جو بسیار متشنجى بود. هر بیننده مى توانست در چهره این افراد نشانه هاى كشمكش ها و چنددستگى هایى را بخواند، كه فعلاً در آن لحظات اندوه و غافلگیرى به سختى مهار شده بود. سادات تا آن لحظه رسماً معاون رئیس جمهورى بود و در تمامى گرفتارى ها از كنفرانس رباط گرفته تا سفر محرمانه ناصر به مسكو و ادامه جنگ فرسایشى و ابتكار راجرز و رویارویى ملك حسین یا انقلاب فلسطین در اردن، معاون ناصر بود. هر چند بعضى ها - از جمله خود ناصر - به فكر افتاده بودند كه در مورد پست معاونت ریاست جمهورى و شخص سادات تجدید نظر شود. خبرمرگ ناصرهمچون صاعقه بر سر مردم فرود آمد. تیرى دوژاردن كارشناس جهان عرب و مفسر سیاسى فرانسوى برنده جایزه انجمن روزنامه نگاران فرانسه در كتاب معروف خود به نام صد میلیون عرب پیرامون میراث ناصرمى نویسد، درین شرایط هیچ رهبر عرب نمى تواند جز افكندن خود در آغوش یك قدرت بزرگ كار دیگرى بكند. اینكه قدرت بزرگ حامى او قوای سرخ باشد (اتحاد جماهیر شوروى) یا پرچم ستاره نشان (ایالات متحده آمریكا) تغییرى دراصل قضیه نمى دهد و كلماتى هم كه به كار برده مى شود، هرچه مى خواهد باشد. ناصر براى پدید آوردن یك ماهیت سیاسى به یارى نیروهاى مردمى به تجربه اى دست یازید. مصر كشورى بود كه وجود داشت، حداقلى از سنت هاى سیاسى را داشت.
وقتى آمریكا ازهمگامى با ناصر خوددارى كرد، ناصر تصمیم گرفت با فراخواندن شوروى ها، همه چیز را براى به دست آوردن همه چیز به خطر اندازد. اومى اندیشید با رودررو كردن یك استعمارگر با استعمارگر دیگر، آزادى مانور به اندازه، براى بیدار كردن ملتش به دست خواهد آورد، اما هجده سال زمامدارى براى این كار بس نبود و كار به ناكامى كشید. حقیقت این است كه استعمار جهانى بى درنگ، خطر یك جهان سراپا نو را كه مى رفت سرآسیمه بیدار شود، شناخته بود. نیروهاى سیاسى اى كه در حالت جنینى، در كشور ناصر وجود داشت، و یك ائتلاف بین المللى، او را ناگزیر ساختند به چیز دیگرى بپردازد. از سویى اطرافیان او ترجیح مى دادند، استعمار شوند - برخى به دست سوسیالیزم روسیه و برخى به دست امپریالیسم آمریكا - تا آنكه خطر بند گشودن از پاى این نیروهاى مردمى ناشناخته را بپذیرند. بر این همه، باید افزود كه ناصر مانند یاران سال ۱۹۵۲ اش، كمترین آمادگى سیاسى یا اقتصادى براى محقق ساختن یك انقلاب واقعى، را نداشت. ناصر را توده ها عاشقانه دوست داشتند و مى پنداشتند سرانجام از خواب برخاسته اند، اما عصر ما بعد ناصرى ثابت كرد كه توده هاى ناصرى، به همان اندازه غیر سیاسى و عامى اند كه توده هایى كه براى فاروق هلهله كرده بودند یا توده هایى كه براى قذافى اوراگفتند، و افسوس كه، ناكامى بزرگ ناصر، همین است، چیزى كه باعث مى شود تاریخ، او را نه در زمره انقلابیون، در عداد ناسیونالیست ها گذارد. و تاریخ شاید روزى این ناسیونالیست ها را به محاكمه كشیده، از آنها بپرسد آیا چیز دیگرى جز نوعى اعتبار و بزرگى براى ملت شان به ارمغان آوردند، كه البته این، خود دستاورد بزرگى است.
جان فوستر دالس وزیر امور خارجه پیشین آمریكا پنداشت كه ناصر جرأت نخواهد كرد مسكو را به یارى بخواند و گمان برد اگر ناصر ضعیف و ناتوان شود تسلیم خواهد شد، دالس در این شرط بندى نامعقول بازنده شد با این همه پس از سالیانى كه در طى آن هزاران روسى به مصر آمد ند و هزاران مصرى به روسیه رفته اند و ده سال حضورشوروى اهرام مصر را نلرزانده است.
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat