نویسنده : انور فرزام

طی مدت بیش از یکنیم دهه که از سقوط حاکمیت حزب دموکرتیک خلق افغانستان (حزب وطن) میگذرد، متأسفانه بندرت نوشته ها و صحبت هایی بنظر رسیده است که حاوی تحلیل علمی و همه جانبه از تاریخ حزب و علل و عوامل سقوط حاکمیت آن، بررسی جریانات درون حزبی، مناسبات متقابل بین رهبران حزبی و شرایط و اوضاع ملی و بین المللی مسلط در آن مقطع زمانی باشد. بجای آن اکثراً تحلیل های سطحی و جانبدارانه، تهمت ها و افتراهات خصمانه مخالفان سیاسی و دشمنان حزب اقبال نشریافته است. ازینرو هرباری که یکی از رهبران و یا یکی از کادرهای دست اول حزب چیزی نوشته و یا گفته است، هزاران انسان شریف و با وجدانی که تمام زندگی آگاهانه ای خود را در صفوف این حزب در مبارزه بخاطر انسان زحمتکش و ترقی وطن عزیز سپری کرده اند، با عطش زیاد به امید نشسته اند که پردهء دروغ و جعل سازی دریده شده و حقایق سرسخت و پُرافتخاری از تاریخ آن حزب بزرگ برملا گردیده و به تبلیغات دروغین پاسخ ارائه خواهد شد .

 لیکن متاسفانه عده ای انگشت شماری از وابستگان دیروزی حزب این آرزومندی ها را به خاک برابر ساخته و از فضای ایجاد شده سوء استفاده میکنند. سخت دردآور است که در نهایت علاقمندان و رهروان بشنوند که کسی از رهبران دیروزی شان فقط در دفاع و ستایش از خود حرف زده و خواسته است خود را مطابق با شرایط کنونی سیطرهء امپریالیزم آرایش دهد، تلاش ورزیده حقایق تاریخی را مسخ کند تا خودرا در برابر حاکمان امروزی سرنوشت کشور سفید سازد. از خود حرف زده و خواسته است خود را موافق سیستم جهنمی مسلط امروزی نشان دهد و از آرمانهای دیروزی خود فاصله گرفته است. از همه بدتر دست به افتراء زده و بنابرعقده های شخصی به تصفیهء حساب پرداخته است.

 مصاحبۀ اخیر آقای سلیمان لایق با شبکهء جهانی تلویزیون آریانا در افغانستان یکی دیگر از این نوع تلاشها میباشد. بخش اول این مصاحبه شام چهارشنبه سوم ماه سپتمبر به نشر رسید و قرار است دوام آن در هفتۀ جاری نشر گردد. این مصاحبه مؤجب واکنش شدید و خشم فراوان گردید. مصاحبه ی آقای لایق حاوی اظهاراتی است که شایسته ی یک مرد دنیای سیاست با اینهمه تجارب و اطلاعات از حوادث نیم قرن اخیر کشور، شایسته ی انسانی که خود ازجمله ی بنیانگذاران آن حزب شهیدان و قهرمانان بشمارمیرود، نمیباشد. آقای لایق آگاهانه و یا نا آگاهانه حقایقی از تاریخ حزب مارا تحریف نموده است. من میگویم نا اگاهانه، چرا که میدانم این اظهارات به هیچصورت نه به نفع شخص آقای لایق تمام میشود و نه به هدفی که این مصاحبه بخاطر آن ترتیب گردیده است، کمک میکند. درباره ی هدف این مصاحبه کمی بعد تر خواهم نوشت.

آقای لایق باید میدانست که هزاران انسان شریف و آگاه، اعضای سابق حزب که هنوز متعهد به آرمانهای بزرگ و آغازین حزب دموکراتیک خلق افغانستان اند، در رابطه با تاریخ حزب، رهبران آن و نقش آنان، در رابطه با حوادثی که منتج به قیام نظامی ثور شد، در مورد سقوط حاکمیت حزب و علل و عوامل آن، در رابطه با پیروزی ها و ناکامی ها، فرازها و نشیب های تاریخ حزب و موفقیت ها و اشتباهات آن تصور بمراتب روشنتر و درستر نسبت به ایشان دارند. برعلاوه برای این پیروان راه آرمانهای انسانی حزب جایگاه و مقام مؤسسان و رهبران دیروز حزب، صرفنظر از تمام حوادث پیش امده در جنبش و کشور، معلوم و مشهود است. آنان به نقش تاریخی همه مؤسسان حزب در ایجاد چنان سازمان رزمنده احترام دارند و آنرا میستایند. افتخار بزرگی است، باید به آن ارزش قایل شد!

من نه قصد دارم و نه صلاحیت انرا در خود می بینم که درباره تاریخ حزب ما و نقش رهبران آن به قضاوت جامع بپردازم و یا حکمی صادر کنم. این کار مورخین و سایر ارباب صلاحیت است. لیکن میتوانم و بخود حق میدهم تا درمورد حوادث متعددی و یا صفحاتی از تاریخ حزب که دربارۀ آن اطلاعات مؤثق دارم، بنویسم و دیگران را از آن اگاه سازم. در این یادداشت فقط به آن مطالبی خواهم پرداخت که آقای لایق درمصاحبه ی خود در مورد آن اظهاراتی داشتند.

اما قبل از اینکه به اصل مطلب بپردازم، تلاش میکنم به یک سوالی که در ذهن عدهء زیادی از رفقا و دوستان ایجاد شده است، پاسخ دریابم. سوال اینست، که چرا آقای لایق این فرصت را برای مصاحبه انتخاب کردند؟ با وجود انکه ایشان مدت قابل ملاحظه ای را درافغانستان سپری کرده اند، چرا قبل از این چنین مصاحبه ای نکرده بودند؟ آیا مسؤلین رسانه ها بی مهر بودند؟ چه شد که بیکبارگی مهرشان آمد؟

واقعیت اینست، که از ماهها به اینطرف کارزار وسیعی برای انتخابات آینده ریاست جمهوری افغانستان آغاز شده است. امریکاییان یک تجربه ناکام را درپشت سر دارند. آنان آقای کرزی را تقریباً یکه و تنها به میدان فرستادند. فقط چند نفری را از امریکا با ایشان گسیل داشتند تا پستهای مهمی را سرپرستی کنند. آنان امید داشتند که این تیم کوچک ولی بسیار مطمین شان با استفاده از مقامات دولتی سایر افراد و حتی نیروهای سیاسی را بخود جلب خواهند کرد. امید زیادی هم به سربازگیری توسط همین افراد داشتند. لیکن بزودی اختلافات بین اعضای اصلی این تیم آغاز شد و افراد سرشناس آن یکی پی دیگر کنار رفتند. افرادی هم که ازمیان سایر نیروها جلب شده و یا از امریکا و اروپا صادر شده بودند اکثراً بسیار ناکاره و فاسد از آب بدر آمدند که موجب تقویت فساد و ناامنی بیشترگردیدند. ازینرو امریکاییان به این نتیجه رسیده اند که قبل از انتخابات ریاست جمهوری یک تیم حداقل چندصد نفری را تشکیل دهند تا کاندید شانرا که بیشک پیروز خواهد شد یاری رسانند و از جمله در آینده مقامات دولتی چون وزارتها، معاونیتهای وزارتها، مشاوریتها و ریاستها را اشغال نمایند. فقط یک مسأله روشن نیست که خود آقای لایق ابتکار بخرچ داده و مراجعه نموده اند که عضو چنین تیم کاری خواهند شد. و یا اینکه امریکاییان به ایشان مراجعه نموده و عضویت شانرا در چنین گروه پیشنهاد کرده اند. با درنظرداشت سوابق شناسایی و همکاری آقای لایق با بعضی از افراد دارای دوتابعیت که هم اکنون به نمایندگی از امریکاییان در کار سرهم بندی این تیم مشغولند به این نتیجه میرسیم که مراجعه ازتهء دل و دوجانبه بوده است. لیکن باید به یاد داشت که هردو به خطاً رفته اند.

یا شاید آقای لایق تحت تأثیر افراد معینی که هم اکنون بحیث مشاور در دفاتر سازمانهای بین المللی در کابل ایفای وظیفه میکنند، تشویق شده باشند که به چنین مصاحبه ها دست بزنند. باید برای آقای لایق روشن باشد و آن افراد هم باید بدانند با این اعمال فقط خودرا در بین هزاران روشنفکر افغانی که بکار و مبارزه ی صلح آمیز و سازنده در داخل و خارج کشور مشغول اند، تجرید میکنند.

 یک نکتهء دیگر که هدف آقای لایق را افشاء میسازد اظهارات وی در قسمتی از آغاز مصاحبه است. او میگوید: "اگر تریبونی بمیان آید، که من بسیار خواهان آنم، من داوطلبم که در برابر چپ و راست قرارگیرم."، سوال بمیان میآید که آقای لایق خواهان چگونه تریبون هستند؟ آیا این تلویزیونها و مصاحبه های شان در آنها تریبون نیستند؟ چنانکه مصاحبه کننده نیز با تعجب همین سوال را میپرسد. یقیناً آقای لایق خواهان تریبونی از نوع دیگر با حمایت اربابان قدرت اند.

مسأله دیگری که باید از نظر دور نگردد نقش شبکه های جهانی تلویزیونهای افغانی و منجمله تلویزیون آریانا در فعالیت برای تیم سازی امریکاییان است.

اکنون بعد از این مقدمه که متاًسفانه نسبتاً طولانی شد به اصل مطلب که اظهارات آقای لایق درمصاحبه ایشان است، میپردازم:

شهادت زنده یاد استاد میراکبر خیبر:

ترور استاد میراکبر خیبر یکی از مرموز ترین قتل های سیاسی با بزرگترین پیآمدها در تاریخ افغانستان است که تاکنون عاملان و طرح کنندگان آن ناشناخته مانده اند. همین امر سبب شده که عده ای برای بهره برداری معیین سیاسی از آن سوء استفاده کنند.

اگر به نوشته ها و اظهارات اهل خبره مراجعه شود حلقهء بزرگی از افراد و نیروها از رژیم سردار محمد داؤد تا حزب اسلامی در دایره شک بخاطر این قتل بیرحمانه قرار میگیرند. اما آقای لایق روی این استدلال که آنان در کودتا ذینفع نبودند همه را از دایره ای شک و ظن بیرون میکند و فقط حلقات معیین حزبی را مسؤل این فاجعه میداند. او در اول اشاراتی به جانب حفیظ الله امین دارد که از روی انصاف باید گفت تا حد بسیار محتمل بنظرمیآید. اما لحظه ای بعد مثل اینکه وظیفه اصلیش در مصاحبه بیادش میآید روی سخن را به جانب دیگر متوجه میسازد و در لابلای صحبت های خود با ایما و اشاره با دوست همسنگر و از جهان رفته ی خویش، عبدالقدوس غوربندی، هم آواز میشود. همان شخصی که در آن شامگاهان استاد را تا چند قدمی قتلگاه همراهی کرده بود و بعدها برای برائت خود داستانی را سرهم بندی کرد و کسان دیگر را متهم نمود.

از آقای لایق باید پرسید که چگونه او رژیم سردار محمد داؤد را صرف بهمین سبب که در کودتا ذینفع نبود از دایره ی شک بیرون میکند. آیا رژیم سردار محمد داؤد فقط متشکل از شخص او بود؟ ایا ارگانهای استخباراتی این رژیم یک دست بود و در آن استخبارات بیگانه و منجمله استخبارات پاکستان نفوذ نداشت؟ آیا اساساً رژیم داؤد یک رژیم یکدست بود؟ آیا ممکن نبود که حلقاتی در رژیم و یا حتی رهبری رژیم برای تضعیف حریف نیرومند شان که حزب دموکراتیک خلق بشمار میرفت، به چنین عمل دست زده باشند؟ کی و چگونه میتوانست از قبل بداند که نتیجه ی ترور استاد خیبر حتماً کودتا خواهد بود و انهم پیروزی قیام کنندگان؟ عین سوالات و برخی دیگر را میتوان در برابر آقای لایق طرح کرد و پرسید که چرا و به چه دلیل حزب اسلامی، سایر احزاب مستقر در پاکستان، استخبارات پاکستان، سی.آی.إی.، ساواک و یا کی.جی.بی. را از دایره ای شک بیرون میشمارد؟

آیا آقای لایق مطمین هست که استاد خیبر قربانی انتقام جویی سردار مغرور نشده است. انتقام بخاطر موضعگیری استاد در بحران بسیار خطرناک سال ۱۳۵۳ که وحدت و همبستگی حزب را تهدید میکرد.

در ایجاد و تشدید این بحران فشارمستقیم رژیم سردار محمد داؤد و کار حساب شده و دقیق استخبارات حکومتی و فعالیتهای یک حلقه ی معیین برهنمایی ایدیولوگ رژیم و حزب دولتی و دوست قدیمی و نزدیک آقای لایق دخیل بود. لیکن سیاست خونسردانه و دقیق حزب منجمله موضعگیری درست استاد خیبر شهید موجب ناکامی توطئه علیه حزب گردید.

برعلاوه از آقای سلیمان لایق باید پرسید که چگونه خودرا برائت میدهد و خارج از حلقه ی ظن میشمارد. آیا این درست نیست که بزرگترین مانع در برابر کجرویی های ایشان در داخل حزب استاد فقید بود. آیا این درست نیست که در انشعاب سال ۱۳۴۶ و در انشعاب ۱۳۴۸ این استاد خیبر بود که مانع پیوستن آقای لایق به انشعابیون گردید. آیا این درست نیست که درسال ۱۳۴۹ بعد از افشای مناسبات مخفی آقای لایق با حفیظ الله امین و دیگران در رهبری به اصطلاح "خلقیها" این استاد خیبر بود که آقای لایق را مجبور ساخت آن "توبه نامه ی" معروف را بنویسد و تقاضا کند که در همه سازمانهای حزبی خوانده شود که چنان هم شد.

قیام نظامی ثور وعواقب آن:

در این شکی نیست که مسئولیت قیام نظامی ثور به عهده ی حفیظ الله امین میباشد. برعلاوه، امین با استفاده از موقعیت توانست بر اکثریت نیروهای قیام کننده مسلط گردد. لیکن در روزهای اول بعد از قیام، امین هنوز توانایی انرا نداشت بر همه جوانب کنترول داشته باشد. این رای یک عده ی دیگر در رهبری حزب بود که امین را قادر ساخت به تدریج به همه امور مسلط گردد.

بر همه روشن است که بعد از وحدت حزب همه ارگانهای رهبری با تعداد مساوی آراء از هردو جناح حزب تشکیل شد. منجمله در بیروی سیاسی حزب که نیرومندترین ارگان آن بحساب میرفت پنچ، پنچ نفر از هردو جناح عضویت داشتند. با وجودیکه در حال حاضر آقای لایق انتصاب خود بیکی از این دوجناح را رد میکند، لیکن در آنوقت او از جمله ی یکی از اعضای بیروی سیاسی از جانب جناح به اصطلاح "پرچم" بود.

امین توانست با بکاربرد توطئه های گوناگون منجمله اعدام یکعده افسران مربوط به جناح باصطلاح "پرچم" در جریان قیام وطی روزهای اول قیام تسلط خود بر نیروهای قیام کننده را برقرارسازد. لیکن او درسازمانهای ملکی حزب موضع بسیار ضعیف داشت. فقط رأی آقای لایق و یکی دیگر از اعضای بیروی سیاسی مربوط به جناح "پرچم" اورا قادر ساخت که بزودی بر رهبری حزب و سازمانهای ملکی آن مسلط گردد. این تغییر تناسب رأی در بیروی سیاسی حزب نتایج فلاکتباری برای حزب و مردم مؤجب گردید.

امین توانست با استفاده از این برتری رأی در بیروی سیاسی که بکمک مستقیم آقای لایق تأمین شده بود به تصفیه مخالفین خود در داخل حزب مخصوصاً جناح "پرچم" آغاز کند. او توانست عده ای از رهبران حزب را تبعید کند وعده ای دیگر را زندانی سازد. به تعقیب آن صدها کادر و عضو عادی حزب به زندان فرستاده شدند. بیروی سیاسی نه تنها به امین کمک کرد که تسلط خودرا توسعه ببخشد، بلکه همه اقدامات وی درجریان قیام نظامی منجمله قتل سردار محمد داؤد را صحه گذاشت. آیا آقای لایق کدام وقتی هم بطورعلنی از این اعمال خود انتقاد کرده است؟

هنگامیکه امین دیگر به رأی آقای لایق ضرورت نداشت اورا مجبور ساخت که از عضویت بیروی سیاسی استعفی دهد. آقای لایق در استعفی نامۀ خود با تضرع و کرنش اظهار میدارد که همراهی وی با "پرچمیها" و زنده یاد ببرک کارمل در گذشته اشتباه ی نابخشودنی بوده است و ازینرو خودرا مستحق دوام در عضویت بیروی سیاسی حزب نمیداند. آیا گاهی آقای لایق درباره ی این معروضه ی خود بحضور امین فکرکرده است؟

آقای لایق گلایه دارد که بعد از شش جدی مقامی را که درخور حال شان بود نصیب نشد. اما قبل از اینکه در اینباره چیزی بنویسم درباره ی یک مطلب دیگر حرف خواهم زد. آقای لایق سیاست امین و زنده یاد ببرک کارمل را یکسان میشمارد. او در مصاحبه ی خود فرقی بین دو سیاست نمیبیند. آدم باید واقعأ کور باشد که چنین فرقی رانبیند. من دراین مورد زیاد تبصره نمیکنم. فقط آقای لایق رافرا میخوانم که حداقل یک مورد را نشان بدهد که در آن زمان رهبری زنده یاد ببرک کارمل شخصی بدون محاکمه و بدون اثبات جرم جزای سنگین دیده باشد و یا اعدام شده باشد. بر عکس مثالهای زیاد وجود دارد که یک عده کارمندان دولتی منجمله اعضای حزب بنابرعدم رعایت قانونیت انقلابی آن زمان محاکمه شده و به جزاهای تا سرحد اعدام محکوم شده اند. آقای لایق یکبار به گذشته منجمله گذشته ی خود مراجعه کند. فرض کنیم که ایشان اعمالی نظیر انچه را که در زمان امین انجام دادند، در هنگام رهبری زنده یاد ببرک کارمل انجام میدادند و بعد از آن امین بر سر قدرت میآمد، تصور میکنند که با چه سرنوشتی دچار میشدند؟

حالا در باره ی اینکه چرا زنده یاد ببرک کارمل آقای لایق را تقدیر نکرد و به مقامی گویا شایسته ی حالشان منسوب نداشت؟

 آقای لایق حتماً باید دوران زندان خودرا بیاد داشته باشند؟ موصوف در آنجا چقدر تنها بودند! هیچیک از باصطلاح "پرچمیها" نمیخواستند با ایشان همراه باشند. این ناشی از نفرتی بود که نسبت به اعمال شان در تبانی با امین وجود داشت.

ازینرو اگر زنده یاد ببرک کارمل و یا سایر اعضای رهبری حزب هم میخواستند بازهم آقای لایق را در مقامی بالاتر از انچه برایش پیشنهاد کردند، نصب کرده نمیتوانستند، چون مقاومت شدیدی علیه جنابشان در بین کادرها و صفوف حزب وجود داشت. باید یادآور شد که آقای لایق فوراً بعد از شش جدی عضو علی البدل کمیتهء مرکزی ح.د.خ.ا. شدند. در حالیکه در زمان امین خودشان داوطلبانه از مقامات رهبری حزب استعفی نموده بودند.

در این ارتباط حادثه ی دیگری را باید یاد آور شد. هنگامیکه یکی دوسال بعد از شش جدی مسئله ی ارتقای آقای لایق از عضویت علی البدل کمیتهء مرکزی به عضویت اصلی مطرح شد، بازهم مقاومت شدیدی در بین کادرها و اعضای حزب ایجاد شد. قابل توجه است که یکی از افرادیکه درآن وقت با ارتقای آقای لایق شدیدأ مخالفت میکرد، شهید دوکتور نجیب الله بود.

مشی مصالحه ی ملی و تغییرات در کادر رهبری حزب:

دراین مورد نیز آقای لایق آگاهانه به تحریف حقایق پرداخته اند. ایشان اظهار میدارند که زنده یاد ببرک کارمل "یا سیاست مصالحه ی ملی را درک نمیکرد و یا نمیخواست". آقای لایق فراموش میکنند که اساسات سیاست مصالحه ی ملی در زمان رهبری زنده یاد ببرک کارمل گذاشته شد. شاهد این امر تیزسهای ده گانه و بیانیۀ معروف ببرک کارمل در جلسه وسیع کادرهای حزبی و دولتی است که در مقر شورای وزیران در همان وقت دایر شد.

برعلاوه آقای لایق اظهاراتی در مورد جلسه ملاقات هیئت های رهبری افغانستان و اتحادشوروی دارد که با واقعیت منطبق نیست. او میگوید که بعد از بقدرت رسیدن گرباچف برای اولین بار ملاقاتی با اشتراک سایر اعضای رهبری دوکشور بعمل آمد و گویا در گذشته فقط شخصیتهای اول ملاقات میکردند. آقای لایق آگاهانه واقعیت را کتمان میکند. واقعیت اینست که از اوائل سال ۱۳۵۹ به بعد، یعنی قبل از بقدرت رسیدن گرباچف، هرسال بطور منظم یکی دو بار چنین ملاقاتهایی بین اعضای رهبری هردو کشور صورت میگرفت که بعضاً بدون اشتراک شخصیتهای اول میبود. البته این ملاقاتها اکثراً بدون اعلان رسمی آن بعمل میآمد. در این ملاقاتی که آقای لایق از آن نام میبرد، موضوع اصلی "توسعه ی پایگاه ی اجتماعی حاکمیت" بود و نه خروج قوای شوروی، چنانکه آقای لایق ادعادارد.

در مورد موضعگیری زنده یاد ببرک کارمل و گرباچف در این ملاقات، من در نوشته ای به مناسبت دهمین سالگرد وفات آن شخصیت بزرگ وطن با تفصیل واقعیت رابیان داشته ام. درحال حاضر فقط یک مطلب را یادآورمیشوم که در مورد خروج قوای شوروی و نحوه ی خروج آن مدتها قبل توافق شده بود. در آخرین دور مذاکرات ژنیو که درآستانه ی این ملافات رخ داد، روی اکثر موضوعات منجمله سه سند ازجمله چهارسند نهایی موافقت صورت گرفته بود. فقط دو موضوع لاینحل مانده بود. یکی طرح سند نهایی در مورد قطع مداخله از خارج که در آن وقت باید شامل برچیدن پایگاههای مخالفین در خاک پاکستان هم میشد و یکی هم طول مدت خروج قوای شوروی. تا آنزمان جانب امریکا و پاکستان روی مدت شش ماه پافشاری داشتند و جانب افغانی و شوروی روی مدت یکسال. در رهنمودهائیکه به هئیت افغانی از جانب بیروی سیاسی حزب داده شده بود، توافق روی نه ماه در صورتیکه تضمینهایی در مورد عدم مداخله داده شود، مد نظر بود. البته بعداً در مذاکرات همین مدت مورد قبول قرار گرفت بدون آنکه مسئله برچیدن پایگاههای مخالفین در خاک پاکستان حل گردد. در آن مذاکرات عمده ترین موضوع هم پافشاری روی گرفتن تضمینها از امریکاییان برای قطع مداخله و قطع کمک به مخالفین بود.

باز از آقای لایق باید پرسید که اگر در آن ملاقات زنده یاد ببرک کارمل مخالفت خود را با خروج فوری قوای شوروی بدون اخذ تضمینهای لازم از ایالات متحدهء امریکا بیان داشته باشد، این بمعنی مخالفت با خروج قوای شوروی بطور عموم است؟ باید در نظر داشت که از آن مذاکرات (خزان ۱۳۶۴) تا لحظه ی خروج کامل قوای شوروی (دلو ۱۳۶۸) چه مدتی سپری شد.

آقای لایق اظهار بی اطلاعی میکنند که چگونه به آن ملاقات دعوت شده بودند. قبل ازهمه باید گفت که در آن ملاقات توسعه ی پایه های اجتماعی حاکمیت مطرح بود و قبایل یکی از عرصه های مهم این کار بشمارمیرفت و آقای لایق در این بخش مسئول بودند. برعلاوه نه تیزسهای کذایی آقای لایق (چون چنین تیزسهایی وجود نداشت، درغیر آن آقای لایق با استفاده از همین مصاحبه میتوانستند در مورد آنها صحبت کنند)، بلکه مسئله ی دیگری سبب حضوریابی شان در ملاقات مذکور گردید.

این مسئله به همه روشن است که یکی از شروط اساسی امریکاییان برای قطع مداخله در امور افغانستان در آنوقت کنار رفتن زنده یاد ببرک کارمل از قدرت بود. چنانکه این مسئله در مذاکرات گرباچف و رئیس جمهور امریکا نیز طرح شده بود. در آن راستا مخالفین دولت نیز تلاشهایی داشتند. از جمله در همان سال ۱۳۶۴ نامه ای از صبغت الله مجددی عنوانی آقای لایق از جانب ارگانهای خاد افشاء شد. این نامه گویا در جواب نامه ای از آقای لایق عنوانی آقای مجددی نگاشته شده بود. درنامه ی آقای لایق گویا از مجددی برای پیوستن به پروسه ی صلح در کشور دعوت بعمل آمده بود. آقای مجددی در این نامه ی جوابیه به صراحت اعلام میدارد که آنان فقط در عدم موجودیت ببرک کارمل و اطرافیانش حاضر به همکاری هستند. همین امر شاید دلیل دیگری برای حضور آقای لایق در آن مذاکرات باشد.

تلاش دوکتور نجیب الله برای خروج از کشور و سقوط حاکمیت:

در باره ی حوادث مربوط به تلاش شهید دوکتور نجیب الله برای خروج از کشور بدون آنکه هیچ مرجع حزبی و یا دولتی را در جریان بگذارد، آقای لایق کاملأ به فراموشی فکری دچار شده اند. حتی بیاد شان نیست که در فردای آن شب حادثه در جلسه ای بیروی سیاسی در حضور بینین سیوان در وزارت خارجه، در کنفرانس مطبوعاتی و در جلسه ی فعالین حزبی که بعد از آن درهمان روز ترتیب یافت، چه گفتند. آقای لایق و همچنان کسانی دیگر که حوادث ان زمان و موضعگیریهای اشخاص مسئول را فراموش کرده اند، میتوانند به انبوه ی نشرات منجمله کتاب فیلیپ کاروین دستیار بنین سیوان در این باره مراجعه کنند. در آن جلسه ی بیروی سیاسی که تحت ریاست خود آقای لایق بحیث معاون رئیس حزب و قائمقام وی در حضور بینین سیوان دایر شد آقای لایق میگوید: "عملی را که نجیب الله انجام داد تا مانند یک دزد کشور را در نیم شب ترک گوید، تأسف آور است، زیرا او نه با حزب و نه با دولت مشوره کرد . . .، او باید به اقامتگاه خود منتقل شود. ما مصئونیت و صحت اورا تضمین می کنیم تا انزمانیکه در مورد رفتن او تصمیم اتخاذ نمائیم."

آقای لایق در حضور بینین سیوان میگوید : "ما مصئونیت و صحت اورا تضمین میکنیم تا انزمانیکه در مورد رفتن او تصمیم اتخاذ نمائیم". این تصمیم را باید خودش با سایر اعضای بیروی سیاسی میگرفتند. لیکن حالا دیگران را مانع رفتن شهید نجیب الله میداند. عجیب است آقای لایق به بینین سیوان وعده ی تضمین مصئونیت و صحت دوکتور نجیب الله را میدهد. درحالیکه اکنون میگوید، هیچ صلاحیت و قدرتی نداشته است. در کدامیک از این اظهارات صداقت وجود دارد!

آقای لایق در مصاحبه ی اخیر خود از سفر خود به ایالات متحدهء امریکا و فعالیتهای خود به نفع دوکتور نجیب الله در آنجا یاد اور میشود. برای نویسنده ی این سطور قضاوت در این باره مشکل است. لیکن در مورد انچه که بعد از این سفر رخ داد، آگاه است.

سفر آقای لایق به امریکا مصادف با آغاز بحران در روابط شهید نجیب الله با قوماندانان نظامی شمال کشور بود. بعد از روزهای اول بحران در نتیجه ی وساطت عده ای از کادر رهبری حزب و افسران نظامی این بحران کمی فروکش کرد و دوکتور نجیب الله حاضر شد به خواستهای قوماندانان شمال گوش دهد، منجمله گروپ اوپراتیفیی را که به انجا گسیل داشته بود، احضار کرد. لیکن با آمدن آقای لایق از امریکا وضع از ریشه تغییر کرد و دوکتور نجیب الله موضع کاملأ آشتی ناپذیر گرفت. علت آن در اطمینانی بود که آقای لایق از موضعگیری امریکا در حمایت از شخص نجیب الله برایش داد. در این مورد دلائلی وجود دارد که ارائه انرا برای جلوگیری از طوالت مطلب به آینده میگذارم.

در اخیر میخواهم یاد آور شوم، که چنین اظهارات غیرمسئولانه و بدون در نظرداشت واقعیتهای سرسخت آن زمان و شرایط جاری کشور نه تنها هیچ دردی را مداوا نمیکند، بلکه به دشواریها می افزاید و سوء تفاهم ایجاد میکند. چنین اظهارات نه بحال شخص آقای لایق مفید است و نه به نفع سازماندهندگان اصلی این نمایشات میباشد. باید در نظر داشت، اینکه هزاران انسان متعهد در دامن حزب دموکراتیک خلق افغانستان و زیر تأثیر مستقیم رهبران آن تربیت شده اند و همین اکنون در هرجایی هستند بخاطر وطن و مردم آن فعالیت دارند. خود را باچنین نیروی عظیم مواجه ساختن کارعاقلانه نیست. 

 

توجه !

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «
اصالت» می باشد.

Copyright©2006 Esalat

 

 www.esalat.org 

 
۱۰، سپتامبر ۲۰۰۸